بخش سوم :هجرت مقدس
حضرت رسول پس از خارج شدن از خانه همانطور که آیات مشهور یا سین را زیر لب می خواند از میان نگهبانان و عمال ابو سفیان عبور کرد ه به سمت یثرب که بعدها به افتخار پیامبر (ص) مدینة النبی خوانده شد ، حرکت کرد در راه ابوبکر را دیدند و نیت خود را برای خروج از مکه با ایشان در میان گذاشتند و ابوبکر اجازه خواست تا در این سفر همراه و همسفر پیامبر (ص) باشد ، و رسول الله پذیرفتند و بدین ترتیب هجرت رسول به مدینه آغاز شد ، هجرتی که بعدها مبدأ تاریخ همه مسلمانان جهان گردید .
در راه ، پیامبر (ص) و ابوبکر مجبور شدند در غار ثور پنهان شوند تا از دست تعقیب کنندگان شان رهائی یابند ، در اینجا بود که ترس زیادی ابوبکر را فراگرفت ، اما پیامبر (ص) با آرامش و تامل او را به صبر و برد باری دعوت کردند ، این در آیه 40 از سوره التوبه بروشنی بیان گردیده است به متن آیه توجه کنید:[1] إ ِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا ۖ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلَىٰ ۗ وَکَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیَا ۗ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ [٩:٤٠]
ترجمه : اگر شما اورا یاری نکنید (منظور پیامبر (ص) است )البته هنگامی که کافران پیغمبر را از مکه بیرون کردند خداوند یاریش کرد آنگاه یکی از آن دوتن که در غار بودند (منظور پیامبر (ص) است ) به رفیق و همسفر خود (جناب ابوبکر) گفت مترس که خدا با ماست آن زمان خداوند وقار و آرامش بر او فرستاد (منظور جناب ابوبکر است)و او را به سپاه و لشکرهای غیبی که شما آنان را ندیده اید مدد فرمودند و ندای کافران را پست گردانید و ندای خداوند را مقام بلند داد که خدا را بر هرچیز کمال قدرت ودانائی است .
در حقیقت تعقیب کنندگان در محل غار به پیامبر (ص) و ابوبکر رسیدند و پیامبر (ص) به درون غار رفته و ابوبکر هم از ایشان تبعیت نمود و بلافاصله عنکبوتی مدخل ورودی غار را با تار خود پوشانید و کبوتری هم که در آنجا لانه داشت ، در آشیانه خویش قرار گرفت و این دو معجزه بقدری ظریف بود که امکان نداشت کسی باور کند که پیامبر (ص) و همسفرش در غار پنهان شده باشند و این نبود مگر از امداد غیبی و لطف خاص خداوند برای حفظ جان پیامبر (ص) .
1- از معنای آیه فوق چنین بر می آید که هنگامی که تعقیب کنندگان در ورودی غار مشغول جستجو و کنکاش بودند وحشت بر جناب ابوبکر غلبه می کند و پیامبر (ص) ایشان را به آرامش وتامل دعوت می کنند ، و این فضیلتی ست که برای جناب ابوبکر نقل شده است و قرآن هرگز دروغ نمی گوید ، و تحریف نشده است .
اما حضرت علی به دستور پیامبر (ص) صبح روز بعد در شهر مکه بر بلندی ایستادند و مردم را به دور خویش جمع کرده و فرمودند :
ای مردم ،هرکس نزد محمد رسول الله امانت و یا دینی دارد نزد من آمده و امانت یا دین خود را پس بگیرد .
در این هنگام حنظله بن ابی سفیان شخصی بنام عمیر بن وایل ثقفی را طلبید و او را گفت برو در نزد علی بن ابی طالب و هشتاد مثقال طلا از او ادعا کن و بگو من هشتاد مثقال طلاا در نزد محمد بامانت گذارده بودم و فعلا او به سمت مدینه گریخته است و شما وکیل او هستی این مبلغ را باید به من رد کنی و اگر از تو شاهد طلبید ما جماعت قریش همه شهادت میدهیم و در عوض اینکار تو فعلا یکصد مثقال طلا که ده مثقال آن گردنبند مادرم هند است را بتو عطامی کنم .
عمیر بن وایل بنزد حضرت علی آمد و آنچه را به او تعلیم داده بودند ادعا کرد حضرت از او علامت آن امانت را طلبید پس از آن هرچه در میان ودایع و امانات تفحص و جستجو کرد . اثری از آن ندید و هرامانتی نام صاحبش بر او نوشته بود و نام عمیر در آن نبود آن حضرت هرچه عمیر را نصیحت کرد فایده ایی نه بخشید و گفت مرا چند شاهد می باشد اینک ابوجهل و پسر او عکرمه و عقبه بن ابی محیط و ابو سفیان و پسرش حنظله برای شهادت حاضرند .
آن حضرت دانست که حیله ائی در کاراست فرمان داد تا شهود را حاضر ساختند و در خانه کعبه عمیر را طلبید و در جائیکه شهود دیگر سخن او را استماع نکنند و فرمود :
ای برادر ثقفی بگو این امانت را چه وقت از روز به رسول خدا سپردی .
او گفت : هنگام وسط روز امانت را از دست من گرفت و بغلام خود سپرد .
سپس ابوجهل را بنزد خو طلبید او از شهادت سر بر تافت و گفت : برمن واجب نیفتاده است که چنین شهادتی بدهم .
پس حضرت علی علیه سلام ابو سفیان را طلبید و از او سئوال کرد . ابوسفیان گفت هنگام غروب آفتاب به محمد سپرد و محمدآنرا گرفت و در آستین خود نهاد پس حنظله را طلبید او گفت هنگامیکه خورشید در وسط آسمان بود این امانت را بحمد گرفت و در دست خود داشت تا عمیر مراجعت کرد .
پس عقبه را طلبید و از او سئوال کرد عقبه در جواب گفت محمد این امانت را هنگام عصر تسلیم محمد کرد و او فورا آن را به خانه خود فرستاد .
پس عکرمه را طلبید و از او سئوال کرد و او در جواب گفت محمد این امانت در هنگام طلوع آفتاب گرفته و آنرا به خانه فاطمه بنت اسد فرستاد عمیر چون این شهادت های مختلف و متناقض را شنید رنگ رخساره اش دگرگون شد و دانست کار او برسوائی کشید .
حضرت علی (ع) فرمود عمیر چرا رنگ تو زرد شده وانقلابی در تو پدید آمد ؟
عمیر عرض کرد یا علی رستگار نخواهد شدکسی که مکر و حیله ای در کار او باشد من براستی سخن نگفتم . بحق صاحب این بیت محترم (یعنی کعبه ) که من در نزد محمد امانتی ندارم . حنظله بن ابی سفیان مرا مغرور کرد و ابو سفیان مرا فریب داد ، اینک دینار ها ی آنها و گردنبد هند را که بمن رشوه دادند به آنها پس میدهم .
قریش همه از خجالت سرهای خود را بزیر افکندند در آنحال حضرت فرمود تا شمشیریکه در گوشه خانه است را بیاورند . پس شمشیر را گرفت و رو به ابو سفیان نموده ، که این شمشیر را می شناسی ابوسفیان و آن جماعت گفتند این شمشیر حنظله میباشد که آن را دزدیده اند .
آن حضرت فرمودند : بلی این شمشیر حنظله است ولی کسی آن را سرقت نکرده ، هیهات که مکرهای شما در من کارگر شود آنگاه فرمود اگر راست میگوئی بگو غلام تو ملهع اسود کجاست ؟
ابو سفیان گفت : بطائف رفته برای بعضی حوائج .
حضرت علی فرمود : هیهات که تو بعد از این او راببینی اگر راست میگوئی بفرست او را حاضرکن . ابوسفیان ساکت و مبهوت گردیده پس آن حضرت ده نفر از غلامان سادات قریش را فرمان داد تا بهمراه او رفتند و بقعه ای را حفر کردند و جنازه ملهع را بیرون آوردند و آنرا بخانه کعبه حمل نمودند . مردم جمع شدند و از سبب قتل او را سئوال کردند . حضرت علی علیه سلام فرمود: ابو سفیان و حنظله او را رشوه دادند و به او گفتند اگر تو علی بن ابی طالب را بقتل برسانی هر آینه آزاد خواهی بود ، پس شمشیر حنظله را به او دادند و در تاریکی در کمین من نشست که مرا بقتل برساند چون به او نزدیک شدم برخواست که شمشیر حواله سر من کند . اما من شمشیر را از او گرفتم و بیک ضربت او را بقتل رسانیدم . چون از این مکر و حیله نتیجه نگرفتند در مقام حیله عمیر بن وایل بر آمدند . عمیر چون این داستان را بشنید نور اسلام در دلش تابید و گفت اشهدان لااله الاالله و ان محمد رسول الله .
(این ماجرا عینا از کتاب قضاوتهای حضرت امیر المومنین علی علیه سلام بقلم علم بزرگوار شیخ ذبیح الله محلاتی صفحه 3 نقل شده است )
آنگاه پس از ادای امانتی که پیامبر (ص) نزد او گذاشته بودند وسایل سفر فواطم ( یعنی فاطمه دختر رسول الله ، فاطمه بنت اسد مادر خویش وفاطمه دختر زبیر ) را برای هجرت به مدینه آماده ساختند . این قافله به همراه دو خواهر حضرت زهرا ، ام کلثوم و رقیه و تنی چند از بنی هاشم به سرپرستی علی بن ابی طالب چند روز بعد به سمت مدینه حرکت کرد .
از ماجراهای دشواری که بر این قافله و حضرت علی(ع) و حضرت زهرا (ع)گذشت حادثه تعقیب جاسوسان قریش و مقابله حضرت علی با آنها بود ، ماجرا بدین ترتیب بود که جاسوسان پس از ناکامی از بازداشتن پیامبر (ص) از مهاجرت قوای خود را بر روی اعمال علی(ع) متمرکز کردند و پس از اطلاع از قصد آن حضرت به تعقیب کاروان کوچک علی که اکثر مسافرانش را زنان تشکیل می دادند ، پرداخته در منطقه ای بنام " ضجان " با آنها روبرو شدند و سخنان زیاد ی بین علی و جاسوسان ردوبدل شد و در حین این مجادله لفظی شیون زنان بلند شد و شخصی با ضربه ای به پیکر نحیف حضرت زهرا ایشان را از روی شتر به زمین انداخت و جراحات سختی برداشت . علی(ع) با شنیدن ضجه حضرت فاطمه بسرعت به محل سانحه آمد و آن بانوی شریف و مطهر را که نور دیدگان پیامبر (ص) بود با کمک سایر بانوان همراه از زمین بلند کرده و ایشان را دلداری دادند آن نابکار ملعون با دیدن حضرت علی بسرعت از منطقه گریخت و متواری شد و علی(ع) که چاره ای جز دفاع از حریم پیامبر (ص) نداشت بسیار غضب ناک گردید سپس رو به جاسوسان نموده فرمود : هرکس می خواهد خون او ریخته شود وبدنش قطعه قطعه گردد نزدیک آید .[2] آثار خشم و غضب از سیمای نورانی آن حضرت هویدا بود و ماموران قریش بخوبی این مطلب را در یافتند و دانستند که آن حضرت در تصمیم خود برای نبرد بسیار جدی و مصمم است از این رو از در مسالمت و آشتی در آمدند و از راهی که آمده بودند باز گشتند ، اما صدمه ای که هنگام گفتگوی حضرت علی(ع) با جاسوسان قریش بر حضرت زهرا وارد آمده بود بسیار قلب علی را آزرد و پس از تحقیق کوتاهی آن ملعون را شناخت ، او شخصی بنام " حویرث بن نقیذ " [3] بود .و علی علیه سلام به فتوای پیامبر(ص) هنگام فتح مکه خون کثیف آن ملعون را بزمین ریخت رسول الله پس از اطلاع از ماجرا خون آن ملعون را مباح نموده در باره او فرمودند : اورا بکشید حتی اگر بر پرده های کعبه خود را آویخته باشد . و در روز فتح مکه علی (ع) این حکم را اجرا کردند .طبری در تاریخش می نویسد : علی(ع) سه روز پس از مهاجرت پیامبر(ص) پس از آنکه سپرده های مردم را به صاحبان آنها باز گردانید از مکه رهسپار مدینه شد . و در نیمه همان ماه ربیع الاول سال 13 بعثت در قبا به رسول خدا (ص ) پیوست
پیامبر (ص) خدا در بیرون از مدینه ، به استقبال کاروان کوچک علی رفت که دختران دلبندش را به همراه آورده بود . ایشان با ملاحظه جراحات فاطمه بسیار دل آزرده شد و همان جا فرمان مباح بودن خون ضارب را صادر فرمودند و بلا فاصله فاطمه را در آغوش کشید و بر چهره و دو دستش بوسه زد . این اولین بار و یا آخرین باری نبود که پیامبر(ص) در حضور جمعی از مردم احترم ویژه و خاص خود را نسبت به حضرت فاطمه ابراز می کردند . ایشان بارها و بارها فرمودند فاطمه پاره تن من است و مقام والای این بانوی گرامی را ستودند .
البته دیگر دختران حضرت رسول هم مورد لطف ایشان بوده اند ، اما لطف پیامبر(ص) نسبت به حضرت فاطمه شکل دیگری داشت و مقام ام ابیها (یعنی مادر پدر )مخصوص ایشان بوده و این مسئله بدلیل محبت و معرفت حضرت فاطمه به مقام رسالت ایشان و مقام پدری ، هر دو در کنار هم بوده است ، وشاید کوچکتر بودن حضرت فاطمه نسبت به سایر خواهران هم بی تاثیر نبوده است و شاید مهمترین دلیل توجه بیش از حد معمول پیامبر(ص) نسبت به حضرت فاطمه ، امتداد نسل امامان و سادات از وجود با برکت حضرت فاطمه بوده است .
معلم بزرگ و شهید دکتر علی شریعتی در کتاب ارزشمند فاطمه فاطمه است ،می نویسد:
این گونه رفتار ، بیشتر از تحبیب و نوازش دختری از جانب پدر مهربانش معنی دارد . پدری دست دخترش را می بوسد ...... چنین رفتاری در چنین محیطی [4] یک ضربه انقلابی بر خانواده ها و روابط غیر انسانی محیط بوده است...... این است که گویی پیغمبر , نه تنها به نشانة محبت پدری بلکه همچون یک وظیفه یک ماموریت خطیر از فاطمه تجلیل می کند و این چنین نیز ازاو سخن می گوید:[5]
بهترین زنان جهان چهار تن اند : آسیه ، مریم ، خدیجه و فاطمه (س )-
- خشنودی فاطمه خشنودی من است و خشم او خشم من هر که دخترم فاطمه را دوست بدارد ، مرا دوست دارد و هر که فاطمه را خشنود سازد مرا خشنود ساخته است و هر که فاطمه را خشمگین کند مرا خشمگین کرده است .
- فاطمه پاره ای از تن من است هر که او را بیآمرزد مرا آزرده است و هرکه مرا بیازارد خدا را آزرده است . . .
این همه تکرار ها چرا ؟ چرا پیغمبر (ص ) اصرار دارد که این همه از دختر کوچکش ستایش کند ؟ چرا اصرار دارد که در برابر مردم او را بستاید و همه را از محبت استثنایی اش این کلمة ( آزردن ) را چرا در بارة او این همه تکرار می کند ؟ پاسخ به این چرا ها اگرچه بسیار حساس و خطیر است اما روشن است . تاریخ همه را پاسخ گفته است عمر کوتاه چند ماهة فاطمه پس از رحلت پدر راز این دلهره پدر (پیامبر (ص) ) را آشکار ساخته است .[6]
پیامبر (ص) (ص) از بدو ورودش به یثرب که اکنون به میمنت قدوم مبارک رسول الله مدینة النبی خوانده می شود کار و سازندگی را آغاز نمودند و اساس پی ریزی حکومت خویش را انجام دادند .
ایشان ابتدا به ساکن زمین امروزی مسجد قبا را از مالکان آن (2) به ده دینار خریدند و به همراه سایر مسلمانان ساخت اولین مسجد اسلام را آغاز نمودند .
در این بین خودشان در طبقه پائین منزل محقر ابوایوب انصاری که در نزدیکی مسجد قبا ساکن شدند ، این خانه از دو طبقه کوچک تشکیل شده بود ، که پیامبر(ص) بخواست خویش در طبقه پایین ساکن شد و هرچه ابوایوب اصرار کرد تا خود و خانوده اش در طبقه پایین زندگی کنند و پیامبر(ص) به طبقه بالا نقل مکان کنند ایشان نپذیرفت و بدین ترتیب ابوایوب انصاری در طبقه بالا و پیامبر(ص) در طبقه پایین زندگی می کردند و این بخاطر رفت و آمد زیاد مسلمین برای پیامبر مناسب تر بود ، روزها سپری می شد ، و به دستور پیامبر (ص) هریک از ساکنین مدینه که از این پس انصار نامیده شدند ، دست یکی از مهاجران مکه را گرفته و به خانه خویش برد و او را در ادامه زندگی یاری کرد .
تاریخ در اینجا از اوضاع زندگی علی علیه سلام چیز زیادی باز گو نکرده است و بیشتر اصحاب از جمله عموی بزرگوار ایشان جناب حمزه و حضرت علی و سایر ین مشغول ساخت مسجد قبا و تحصیل مایحتاج اولیه زندگی جدید خویش بودند .
پیامبر (ص) (ص) بعنوان اولین قدم اقدام به عقد پیمانهای دوستی و اقتصادی بین قبائل مختلف از جمله خود اوس و خزرج و یهودیان ساکن مدینه و اطراف آن نمودند از جمله مهمترین این پیمانها که بعدها بخاطر نغز آنها جنگهائی در گرفت پیمان صلح بین مسلمانان و قبائل سه گانه یهود " بنی قینقاع " , " بنی النضیر " , و بنی قریظه ساکن در خارج مدینه بود . این سه پیمان که بصورت جداگانه منعقد شد توانست جبهه متحدی در برابر حملات احتمالی کفار مکه بوجود آورد .
مهمترین اتفاقی که در سال دوم هجرت روی داد ، فرمان پیامبر (ص) به عقد پیمان اخوت و دوستی بین مهاجرین و انصار در مسجد قبا بود . این پیمان بدان معنا شناخته شد که هر مهاجر با یکی از مسلمانان مدینه که انصار نامیده می شدند ، برادر می شد و هرچه از مال و دارائی که آن دو داشتند باید میان هر دو نفر قسمت می شد .
بدین وسیله مهاجرینی که همه دارائی خود را بسب ممانعت کفار از مکه نتوانسته بودند بهمراه خود بیآورند و کاملا تهیدست بودند در دارائی انصار مدینه سهیم می شدند و می توانستند برای خود کاری و یا پیشه ائی فراهم کنند . و این پیمان برای انصار هم سودداشت زیرا یک نیروی کار امین و صدیق را در کنار خود می یافتند تا با او به شراکت و همکاری در پیشه اش بپردازد . واز سوی دیگر بنا به تعالیم اسلام علاوه بر برکت یافتن دارائی ، رضایت خداوند را نیز به عوض پاداش می گرفتند ، و این خود بتنهائی برای ایثار که از ابتدائی ترین تعالیم اسلام است کافیست .
پس از عقد اخوت میان همه مسلمین علی (ع) تنها کسی بود که پیامبر(ص) هیچ کس را با او برادر نکرد ، وقتی مسجد از تجمع مسلمین خالی شد اشک چشمان علی(ع) را لبریز ساخت ، پیامبر (ص) نزدیک او آمد و فرمود:
علی جان چرا ناراحتی و گریه می کنی؟ علی (ع) عرض کرد : یا رسول الله شما هرکس را با کسی برادر کردید اما مرا تنها گذ اشتید . و اکنون من هیچ برادری ندارم از این روست که بسیار متأثر شدم . و خیال می کنم که قابلیت این لطف مهم را نداشته ام .
پیامبر (ص) که تبسمی شیرینی برلبان مبارکشان نقش بسته بود فرمودند :
علی جان من تورا با هیچ کس برادر نکردم بدلیل آنکه می خواستم ترا برای خود برگزینم و تو برادر من باشی .
در این وقت چهره علی علیه السلام گشاده گشت و تبسمی بر لبان زیبایش نقش بست پیامبر(ص) ایشان را در آغوش کشیدند و فرمودند :
تو از امروز برادر و نفس من خواهی بود و فردا وصی و جانشین من . این جمله مشهوررا فرمودند که در تمامی کتابهای حدیث ، چه شیعه و چه سنت بکرار آمده است . ایشان فرمودند :
(یا علی انت اخی فی الدنیا و آلا خرة ) که ترجمه آن عبارت است از : ای علی تو برادر من در دنیا و آخرت هستی .
از دیگر وقایع مهم سال دوم هجرت تغیر قبله مسلمانان از بیت المقدس به کعبه بوده است این ماجرا در آیه 144 از سوره البقره ذکر گردیده است .
ماجرا ازاین قرار بود که یهودیان ساکن در مدینه و اطراف از روی حسادت قوت گرفتن تشکیلات نوپای پیامبر (ص) (ص) و مسلمانان ، و ترس از گرائیدن یهودیان بیشتری به پیامبر (ص) و اسلام ، شروع به طعنه زدن به مسلمانان نمودند که اگر شما راست می گوئید و دین جدیدی از طرف پروردگار یکتا آورده اید پس چرا به سمت قبله ما نماز می گذارید و برای خود قبله مستقلی ندارید ؟ [7]
این آزارها آن چنان قوت گرفت که سبب آزرده شدن قلب مبارک پیامبر (ص) اسلام (ص) گردید . ایشان هم شکایت به درگاه باری تعالی بردند و وحی الهی در قالب سوره البقره آیه 144 نازل شد .
حضرت باری تعالی در این آیه می فرمایند :
قَدْ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاءِ ۖ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا ۚ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۚ وَحَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ ۗ وَإِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ ۗ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ [٢:١٤٤]
ترجمه :
و ما توجه تورا بر آسمان به انتظار وحی و تغییر بنگریم و البته روی تورا به قبله ایی که بدان خشنود شوی بگردانیم . پس روی کن بطرف مسجد الحرام و شما مسلمین نیز هر کجاباشید در نماز روی بدآن جانب کنید و گروه اهل کتاب بخوبی می دانند که این تغییر قبله به حق و راستی از جانب خداست و خداوند از آنچه انجام می دهند غافل نیست .
بدین ترتیب فرشته وحی هنگام نماز ظهر بر وجود مقدس پیامبر (ص) نازل شد و ایشان هم در حین نماز قبله را تغییر دادند و روی خویش را از بیت المقدس به مسجدالحرام که مکه در آن قرار داشت برگرداندند . و از آن پس مسجد مذکور به مسجد ذو القبلتین مشهور گشت . و البته بعضی هم معتقدند که پیامبر (ص) نماز ظهر را به طرف بیت المقدس و نماز عصر را به سمت مکه بجا آوردند . و از آن پس قبله مسلمانان تغییر یافت و مکه همان زادگاه علی قبله همه مومنان جهان گردید . و در این امر نکته های ظریفی از جمله قبله قرار دادن اخلاق و کردار حضرت علی در سیر ایمانی و روش مسلمانی است و یا پذیرفتن رهبری ایشان پس از رسول الله است که بر اساس آیات قرآن مجید مطلب دوم قوت بیشتر دارد .
بدلیل اهمیت این سخن و نظریه ما در اینجا می خواهیم به بررسی ابعاد مختلف موضوع تغییر قبله ، بیشتر بپردازیم . برای اثبات این سخن بزرگ که تغییر قبله همانند تغییر مرجع و پیشوا تعبییر شده است ، بهتر است از قرآن مدد جوئیم . چرا که به فرموده خود قرآن سوره نحل آیه 89 می فرماید :
وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِینَ
ترجمه :
و فرستادیم بر تو کتاب (قرآن ) را بیانی برای همه چیز و هدایت و رحمت و بشارتی برای مسلمین
این کتاب تبیان کل شئی است . یعنی قرآن بیان کننده کل علم از ازل تا به ابد است . و در جای دیگرسوره الانعام آیه 59 می فرماید :
وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۚ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ [٦:٥٩]
و نزد او است کلیدهای ناپیدا که نداند آنها را جز او و میداند آنچه را در دشت و دریا است و نیفتد برگی جز آنکه بداندش و نه دانهای در تاریکیهای زمین و نه تری و نه خشکی مگر در کتابی است آشکار .
هیچ تر و خشکی نیست الا اینکه در کتاب مبین که همان قرآن است بیان شد ه است .
پس بی هیچ شکی ما می توانیم همه مطالب مورد اختلاف همه مذاهب را از قرآن استخراج کنیم . در این مورد تغییر قبله هم آیه دیگری وجود دارد که بدقت مطلب مورد نظر ما را روشن ساخته است . ملاحظه کنید :
قرآن در سوره البقره آیات 150 و 151 می فرماید :
وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۚ وَحَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِی وَلِأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ [٢:١٥٠]
و هرگاه (یا هرجا) برون رفتی پس بگردان روی خود بسوی مسجد حرام و هر جا باشید بگردانید رویهای خود را بسوی آن تا نباشد مردم را بر شما دستاویزی مگر آنان که ستم کردند از ایشان پس نترسید از ایشان و مرا بترسید و تا تمام کنم نعمتم را بر شما و شاید هدایت یابید
کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِّنکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ [٢:١٥١]
چنان که فرستادیم بر شما فرستادهای از شما که میخواند بر شما آیتهای ما را و پاکیزه میسازد شما را و میآموزد به شما کتاب و حکمت را و میآموزد شما را آنچه نبودید بدانید
ای رسول از هرجا و به هردیار بیرون شدی روی به جانب کعبه کن و شما مسلمین هم به هرکجا که بودید روی بدان جانب کنید تا مردم به حجت و مجادله بر شما زبان نگشایند جز گروه ستمکار که از جدل و گفتگو آنان هم اصلا نیندیشید و از نافرمانی من بترسید و به فرمان من باشید تا نعمت و رحمتم را برای شما به حد کمال رسانم و باشد که به طریق حق و ثواب راه یابید . چنان که رسول گرامی خود را فرستادیم که آیات ما را برای شما تلاوت کند و نفوس شما را از پلیدی و آلودگی و جهل و شرک پاک و منزه گرداند و به شما تعلیم شر یعت و حکمت دهد و از او بیآموزید هر چه را نمی دانید .
در این آیات روشنی بخش ، سه نکته اساسی مطرح شده است ، که با دریافت آنها می توان درک درستی از مفهوم تغییر قبله بدست آورد .
1-اولین نکته درک معنای درست نعمت است که عبارتست از دین اسلام و شخص پیامبر(ص)
2- دومین نکته وعده تکمیل نعمت و رحمت است که طبق معنای اول باید یک شخص دیگر غیر از پیامبر (ص) باشد زیرا این آیات را پیامبر(ص) آورده است و حدود چند ین سال از بعثت ایشان گذشته و این وعده تکمیل دین با ارسال نبی یعنی پیامبر(ص) اسلام مقایسه شده است . پس هرگز این شخص نمی تواند حضرت رسول باشد زیرا با ایشان مقایسه شده است .
3- سومین نکته که بسیار مهم می باشد قدرت تعلیم شریعت و حکمت است که باید توسط شخص بعدی باید در ادامه تعالیم پیامبر (ص) انجام پذیرد . و همچنین او قدرت پاک کردن نفوس مسلمانان از شرک و سایر پلیدی ها را دارد .
اگر به مفهوم آیه فوق الذکر بهتر دقت کنیم به این معنا می رسیم که در آن خداوند به امت تازه مسلمان در سال 11 از بعثت بشارت می دهد که اگر خدا ترس و مومن باشند ، خداوند با انتصاب شخص یا اشخاص دیگری که به تغییر قبله تشبیه شده است ، دین اسلام که از آن در اینجا به نعمت تعبیر شده را توسط این شخص و یا اشخاص دیگر به حد کمال می رساند ، و با توجه به عظمت قرآن و نبود فرصت تفسیر این آیات توسط پیامبر(ص) ، یکی از وظایف شخص جدید تفسیر آیات قرآن و تبیین اسلام برای همه مسلمان است که باید پس از رحلت رسول و پایان یافتن وحی انجام پذیرد .
و این فرد قادر است تا همانند پیامبر(ص) مسلمانان و نفوس ایشان را از پلیدی ، پاک گرداند و این کار بروشنی با فرستادن پیامبر(ص) مقایسه می کنند . به آیه توجه کنید :
چنان که رسول گرامی خود را فرستادیم که آیات ما را برای شما تلاوت کند و نفوس شما را از پلیدی و آلودگی و جهل و شرک پاک و منزه گرداند و به شما تعلیم شر یعت و حکمت دهد و از او بیآموزید هر چه را نمی دانید .
آری این آیه آیه بشارت انتصاب شخصی توسط خداوند است که برای تکمیل کار پیامبر(ص) خواهد آمد و هیچ معنای دیگری نمی توان برای آن متصور بود ، و این شخص می تواند تعلیم شریعت و حکمت دهد و این تنها کار ولی و وصی تعیین شده توسط خداست ، که شیعیان به همین منظور پیرو علی(ع) و یازده تن از اولاد او شدند و از طریق احادیث و فرمایشات این امامان دوازده گانه نکات بسیار زیادی از دین برای آنها روشن شده و به مفاهیم بلندی از تعلیمات دین اسلام دست یافته اند .
در حقیقت پیامبر(ص) در حدیث مشهور ثقلین است فرمودند :
ای مردم من دو چیز گرانبها بین شما به یادگار می گذارم کتاب خدا و عترت یا اهل بیت من این دو هرگز از هم جدا نمی شوند و اگر به هردو چنگ زنید و متو سل شوید به سعادت ابدی راه می یابید .
دراین جا برای درک بهتر معنای نعمت از نظر قرآن بهتر است به ترجمه آیه 20 از سوره المائده دقت کنید . قرآن مجید در این سوره می فرماید :
وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنبِیَاءَ وَجَعَلَکُم مُّلُوکًا وَآتَاکُم مَّا لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِّنَ الْعَالَمِینَ [٥:٢٠]
و هنگامی که گفت موسی به قوم خود ای قوم من یاد آرید نعمت خدا را بر شما هنگامی که قرار داد در شما پیمبرانی و گردانید شما را پادشاهانی و ارزانی داشت به شما آنچه را نداد به کسی از جهانیان
دقت کنید :یاد کن آن هنگام را که موسی (علیه سلام) به قوم خود گفت ای قوم نعمت خدارا به خاطر آرید آنگاه که در میان شما پیغمبران (انبیاء) فرستاد و شما را پادشاهی داد و به شما آن چه را که به هیچ یک از اهل عالم نداد عطاکرد .
اکنون شکی نیست که منظور قرآن از نعمت همان ارسال انبیاء و اولیا دین برای هدایت بشر بسوی دست یافتن به نعمت حقیقی که همان زندگی جاویدان در بهشت است می باشد .
اما مطلب زمانی روشن می شود که شما آیه الیوم اکملت و لکم دینکم را در قرآن می بینید و نزول این آیه هنگام انتصاب حضرت علی در غدیر خم نازل شده است . به بخشی از آن آیه توجه کنید : آیه 3 از سوره المائده می فرماید :
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا
ترجمه : امروز دین شما را به حد کمال رسانیدم و بر شما نعمت را تمام کردم و بهترین آئینی را که اسلام است برایتان برگزیدم .
و اکنون آیه 83 از سوره النحل را ملا حظه کنید که کاملا مطلب را روشن می سازد .
قرآن مجید در سوره النحل آیه 83 می فرماید :
فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلَاغُ الْمُبِینُ [١٦:٨٢]
و اگر پشت کردند پس جز این نیست که بر تو است رسانیدن آشکار
یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنکِرُونَهَا وَأَکْثَرُهُمُ الْکَافِرُونَ [١٦:٨٣]
میشناسند نعمت خدا را پس انکارش میکنند و بیشتر ایشانند کافران
دقت کنید : نعمت خدا را دانسته و شناخته باز انکار می کنند و اکثر اینان کافر می باشند .
اکنون اگر نگاهی به عقاید شیعیان در رابطه با مقام ولایت حضرت علی بی افکنیم ملاحظه خواهیم کرد که برخی از اطرافیان نزدیک پیامبر(ص) حتی خیلی قبل تر از غدیر خم , موضوع نعمت حقیقی یعنی ولایت حضرت علی(ع) را شناخته بودند اما برخی از ایشان ولی آن را انکار می کنند و باید متذکر شوم این مهم که قبلا توسط آیه مشهور 55 از سوره مبارکه مائده بیان شده بود . به متن آیه دقت فرمائید :
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ [٥:٥٥]
جز این نیست که دوست شما خدا است و رسول او و آنان که ایمان آوردند آنان که بپای دارند نماز را و بدهند زکوة را حالی که ایشانند رکوعگزاران
ترجمه :ولی امروز سرپرست شما تنها خدا و رسول آن مومنانی هستند که نماز بپا داشته و به فقیران درحال رکوع زکات می دهند . موضوع ولایت حضرت علی به همه آشکار و توسط این آیه اعلام گردیده بود و لی عده ای با این امر مخالفت می کردند . در حقیقت نمی خواستند که بپذیرند . که البته این امر در خود قرآن کریم مطرح گردیده است .
یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنکِرُونَهَا وَأَکْثَرُهُمُ الْکَافِرُونَ [١٦:٨٣]
میشناسند نعمت خدا را پس انکارش میکنند و بیشتر ایشانند کافران
در این آیه موضوع انکار مقام ایشان توسط عده ایی بخوبی بیان شده است ولزوم درک مفاهیم عمیق قرآن و نیاز به معلمانی که بتوانند در طول زمان این معارف را برای خلق تبییین کنند از مهمترین دلایل انتصاب جانشین برای حضرت رسول توسط خداوند است و در آیه فوق بخوبی مشهود است . و شیعیان مدعی همین نقطه نظر اند و ایشان معتقدند با پیروی از حضرت علی و امامان یازده گانه به درک بهتری از پیامبر (ص)، قرآن و خداوند دست یافته اند .
اکنون ما در صفحات آتی و فصول بعد تلاش خواهیم کرد تا با ترسیم واقعیت های تاریخی و بررسی آن مدارک موجود توضیح بیشری پیرامون اینموضوع و سایر مطالب مورد اختلاف برادران اهل سنت و شیعه بپردازیم و گامی در اتحاد هرچه بیشتر برادران دینی برداریم ، البته با طلب توفیق از درگاه پروردگار توانا .
در پایان این بخش بر طبق روال معمول فضیلت های بیشتر از طومار فضائل حضرت علی را ارئه کرده و با توجه به حوادث تاریخی مذکور آنها را ذکر کنیم .
*ششمین فضیلتی که باید در این طومار آورده شود وصی و امین قرار گرفتن حضرت علی توسط پیامبر (ص) هنگام هجرت ایشان و ادای امانت و قروض رسول الله برای اولین بار و مقام مورد وثوق بودن علی در نزد پیامبر (ص) خداست که تنها و تنها برای ایشان میسر شد و علی علیه سلام در این فضیلت وصی و وکیل بودن برای رسول الله یگانه اند و هیچ کس به این مقام نرسیده است . *
*هفتمین فضیلتی که باید در این طومار آورده شود مقام رفیع برادری رسول الله است که تنها برای علی علیه سلام صورت گرفته و طبق همان حدیث علی برادر پیامبر (ص) است در دنیا و آخرت وعلی در این مقام یگانه اند و هیچ کس به این حد از نزدیکی و قربت به رسول خدا نرسیده است.*
[1] - سوره التوبه آیه 40 قرآن مجید
[2] - علی بزگمرد جاودانه تاریخ – بدر تقی زاده انصاری - صفحه 33
[3] - ابن هشام در صفحه 272 جلد دوم سیره اش در مورد حویرث بن نقیذ که رسول خدا (ص ) را در مکه می آزرد و پس از هجرت نیز هنگامی که عباس بن عبد المطلب دختران رسول خدا فاطمه و ام کلثوم را حرکت داد تا به مدینه ببرد حویرث شتر آنها را رم داد و سبب شد که شتر آن دو را به زمین بزند ... پس از فتح مکخ حویرث بن نقیذ بد ست علی بن ابی طالب کشته شده .ابن اثیر می نویسد : هنگامی که علی وارد قبا گردید پاهای او مجروح بود وبه پیامبر (ص) خبر دادند که علی آمد ولی قدرت ندارد خدمت شما بیآید . رسول گرامی بلافاصله به نقطه ای که علی بود تشریف بردند و او را در بغل گرفت و هنگامی که چشم ایشان به پاهای مجروح علی افتاد ’ قطرات اشک از دیدگانش سرازیر گشت .
[4] - منظور نویسنده از محیط عصر آغاز بعثت و آن زمان که مملو بود از اعمال جاهلی مانند زنده بگور کردن دختران خردسال و حقیر دانستن فرزند دختر نسبت به پسر و سئو استفاده های جنسی از زنان در دوران جاهلی و . . .
[5] - دکتر علی شریعتی ، کتاب فاطمه فاطمه است صفحه 102
[6] - علی بزرگمرد جاودانه تاریخ ، بدرانصاری صفحه 36 2- زمین محل مسجد قبا توسط شتر پیامبر (ص) که مامور الهی بود انتخاب شد ’ و متعلق به دو طفل یتیم بود که پیامبر (ص) آن را به مبلغ ده دینار از سرپرست اطفال خردیداری کردند .
[7] - فروغ
ابدیت - جعفر سبحانی - صفحه 504-
جلد اول