️هو العلیم
جاهل میگوید "من" "میدانم "،، دیگری میگوید "من" بعضی چیزها را میدانم و بعضی را نمیدانم ، او هم هنوز جاهل است !
اما عارف و عاقل آن است که می گوید "هیچ" نمیدانم ..
تنها اوست که میداند.. ️
لذا چون به جهلش #اعتراف میکند، میبینیم که #باب_العلم خداوندی ، مولای عارفان میشود..
☀️امیر مومنان علی علیه السلام در اعتراف و #اقرار به #جهل در برابر پروردگارعالم در دعای خود عرض میکند..
أنا الجاهِلُ ،،
عَصَیتُکَ بجَهْلی ، و ارْتَکَبتُ الذُّنوبَ بجَهْلی ،،
و ألْهَتْنی الدُّنیا بجَهْلی، و سَهَوْتُ عن ذِکرِکَ بجَهْلی ، و رَکَنْتُ (إلى) الدُّنیا بجَهْلی ..
الهی
من نادانم ،، ️
به سبب نادانیم، تو را نافرمانى کردم و به سبب نادانیم، مرتکب گناهان شدم،،
و به سبب نادانیم، دنیا مرا به خود مشغول داشت ،،
و به سبب نادانیم، از یاد تو غافل گشتم و به سبب نادانیم، به دنیا میل کردم...
( غرر الحکم : ۲۴۹ )
اما جاهل حقیقی کسی است که
فرمود :
الجاهِلُ لا یَعْرِفُ تَقْصیرَهُ و لا یَقبلُ مِن النَّصیحِ لَهُ .
✅نادان ، به تقصیر (عیب ) خود آگاه نیست ! و نصیحت خیر خواهِ خود را [ هم ] نمى پذیرد...
(غرر الحکم: ۱۸۰۹ )
با #نماد ها و #نشانه ها عاقل و جاهل شناخته میشوند نه با اتهام زنی و #تهمت و افترا بستن به دیگران و بدون هیچ دلیلی..
چند #نشانه دیگر جاهل و عاقل
☀️پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود :
أعقَلُ النّاسِ مُحسنٌ خائفٌ ، و أجهَلُهُم مُسیءٌ آمِنٌ .
( عوالی اللآلی )
خردمندترین مردم، نیکوکارِ وترسان از خدا است ️
و نادانترین آن ها، بد کارِ آسوده خاطر ..‼️
☀️امام على علیه السلام :
أجْهلُ النّاسِ المُغَترُّ بقَولِ مادِحٍ مُتَملِّقٍ، یُحسِّنُ لَهُ القَبیحَ و یُبغِّضُ إلَیهِ النَّصیحَ .
(غرر الحکم )
نادانترینِ مردم کسى است که فریفته سخنان ستاینده چاپلوسى شود ، که زشت را در نظر او زیبا جلوه مى دهد، و خیر خواه را دشمن او معرفى مى کند...‼️
☀️پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :
أنْ یَظلِمَ مَن خالَطَهُ ،و یَتَعدّى على منَ هُو دُونَهُ ،
و یَتطاوَلَ على مَن هُو فَوقَهُ ، کلامُهُ بغَیرِ تَدَبُّرٍ-( تحف العقول : ۲۹ )
✅ خصوصیت نادان این است که درباره هر کس که با او رفت و آمد مى کند ستم روا دارد، به فرو دستش دراز دستى کند، ️
بر بالا دستش گردن فرازى نماید، ️
و ناسنجیده و بدون تدبر زبان به گفتار گشاید... ️
☀️ امام صادق علیه السلام :
مِن أخلاقِ الجاهِلِ الإجابَةُ قَبلَ أنْ یَسمَعَ ، و المُعارَضَةُ قَبلَ أنْ یَفْهَمَ ، و الحُکْمُ بما لا یَعْلَمُ - ( أعلام الدین )
یکى از خویهاى نادان این است که قبل از شنیدن [ مطلب ] پاسخ مى دهد ️
و پیش از آن که [ مقصود گوینده را ] بفهمد به مخالفت بر مى خیزد و ندانسته حکم مى کند.. ️
☀️امام کاظم علیه السلام :
تَعَجُّبُ الجاهِلِ مِن العاقِلِ أکْثَرُ مِن تَعَجُّبِ العاقِلِ مِن الجاهِلِ .-( بحار الأنوار)
شگفتىِ نادان از خردمند، بیشتر از شگفتىِ خردمند از نادان است ‼️
☀️امام على علیه السلام :
لا تُعادوا ما تَجهَلونَ ؛ فإنَّ أکثرَ العِلمِ فیما لا تَعْرِفونَ .( غرر الحکم )
با آنچه نمى دانید دشمنى نکنید؛،
زیرا بیشتر دانش در چیزهایى است که شما نمى دانید....
،،،
☀️فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضى إِلَیْکَ وَحْیُهُ
وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً
پس برتر و بلند مرتبه است خدا [یِ یگانه] که فرمانروای هستی و حقّ محض است،،
و تو (اى رسول! بر خواندن قرآن بر ایشان) پیش از آنکه وحى آن بر تو رسد، شتاب مکن،،
و بگو: پروردگارا! دانش مرا بیفزای.
اعوذبالله من نفسی و من الشیطان الرجیم
از
حضرت امام علی النقی (ع) روایت شده:
بعد
از قضیه طوفان روزی شیطان به نزد حضرت نوح (ع) آمد و عرض کرد تو را بر من منت بزرگ
است و من قصد دارم آن خدمتی که به من نموده ای را تلافی کنم !
حضرت
نوح متاثر شد و پرسیدند من به تو چه خدمتی نموده ام ؟!
عرض
کرد من در صدد اغوا و گمراهی مردم بودم تا اینکه آنها را در مرام کفر نگاه دارم تا
مرگ گریبان آنها را بگیرد ،، و آنها را با خود وارد جهنم سازم ، ولی می ترسیدم
چنانچه ثبات قدم در هدایت مردم داشته باشید آخرالامر بعضی از آنها به تو ایمان
آورند و اهل بهشت شوند، ولی در اثر نفرینی که نمودی و از خداوند طوفان طلبیدی خدا
طوفان فرستاد تا اینکه تمام مردم را در حال کفر فرا گرفت و آنها را هلاک نمود و
وارد جهنم گردیدند.. من فعلا از اغوای آنها راحت گشتم تا اینکه کی دو مرتبه مردمی
در عالم پیدا شوند تا خواسته باشم آنها را اغوی نمایم و در عوض این خدمت قصد دارم
تو را مطالب نافعه و نصایح شافیه بنمایم !
حضرت
نوح متاثر شد و فرمود مرا به نصایح تو ملعون احتیاجی نیست
از
طرف حضرت حقتعالی خطاب شد ای نوح (شیطان بر مومنان راستین تسلطی ندارد) به نصائح
او گوش ده !
حضرت
فرمود بگو چه میخواهی بگویی . شیطان گفت چند صفت در خود راه مده که موجب هلاکت تو
میگردد :
" #تکبر " زیرا تکبر مرا از آن مقام ارجمندیکه داشتم به خاک مذلت افکند و مطرود حق و مستحق لعن او گردانید و اگر من از امر خدا بر سجده وتکریم حضرت آدم تکبر نورزیده بودم و خود را بزرگتر از آن نمی دانستم به این روز ذلت نمی افتادم..
"#حرص " زیرا حضرت آدم را خداوند تمام نعمتهای بهشتی را در تحت اختیار او قرار داد و فقط به او فرمود از شجره گندم مخور ولکن حرص او را وادار نمود تا اینکه از آن درخت خورد و به او رسید آنچه رسید..
" #حسد " زیرا حسد وادار نمود قابیل را بر آنکه برادر خود هابیل را بکشد و خود را در اثر این عمل مستحق تابوت جهنم گردانید..
و ای نوح در سه موضع هم به یاد من باش زیرا من در این مواضع نزدیک ترین حالاتم به اولاد آدم و #تسلط م بر آنها از تمام حالات بهتر میباشد !!
1 -در حال #غضب زیرا من دوست دارم اولاد آدم غضب نماید و من در حال غضب آنها را به هر امر فجیعی که وسوسه نمایم امتثال خواهند کرد ..
2 - در موقعیکه خواسته باشی در ما بین مردم #حَکَمی و مصدقی کنی و حکمی را بیان نمایی، زیرا ممکن است یکطرف تصدیق و حکم اولاد تو باشد و طرف دیگر شخص اجنبی و در این صورت هم حکم به حق کردن بسیار مشکل میباشد و من به هر وسیله باشد اولاد آدم را اغوی میکنم و نمی گذارم به حق تصدیق و حکم کند ..
3- در حالیکه #خلوت_با_نامحرم داشته باشی زیرا خلوت با آنها موجب تسلط من است بر
اولاد آدم ،، و کم کسی خلوت با اجنبیه میکند که من او را اغوی نکنم و نفریبم ..
__________
به
نقل از کتاب نورالمبین فی قصص الانبیاء و المرسلین
آیا مراقب نسبتهایی که به دیگران میدهیم هستیم ⁉
☀ از پیامبراکرم (ص) نقل است که
فرمود : غیبت آن است که یادکنی برادر خودرا به چیزی که اورا " ناخوش"
آید..
شخصی
عرض کرد اگر آن صفت دراوباشد چه؟
فرمود
: اگر باشد غیبت است وگرنه تهمت (بهتان) است‼
☀ امام جعفر صادق (علیه السلام
)فرمودند:
اگر کسى سخنى
را بر ضد #مومنى نقل کند و
قصدش از آن ، زشت کردن چهره او و از بین بردن وجهه اجتماعى اش باشد و بخواهد او را
از چشم مردم بیندازد ! خداوند او را از #ولایت خود
خارج مى کند ،، و تحت سرپرستى شیطان قرار مى دهد؛ ولى شیطان هم او را نمى پذیرد‼
من
روى على مۆمن روایة یرید بها شینه و هدم مروءته لیسقط
من اعین الناس اخرجه الله من ولایته الى ولایة الشیطان ،فلا یقبله الشیطان (الکافی
ج2 ص 358)
وآن
کسی که به برادر دینی خودش تهمت بزند، دیگر #حرمتی بین
آن دو باقی نمیماند..»
«مَنِ اتَّهَمَ أَخَاهُ فِی دِینِهِ فَلَا حُرْمَةَ بَیْنَهُمَا؛
(کافی، ج 7، ص 19)
حضرت
اباعبدالله الحسین(ع) همو که جان و آبرو و خانواده خویش را برای حفظ اسلام و جامعه
اسلامی فدا کرد در حدیثی، آبروی مؤمن را یکی از حریمهای پنجگانه الهی توصیف کرده و
می فرماید:" لِلهِ عَزَّ و جَلَّ فی بِلَادِهِ خَمسٌ حُرَم ؛ حُرمَةٌ رَسولِ
اللهِ و حُرمَةُ آلِ الرَّسولِ و حُرمَةُ کِتابِ اللهِ عَزَّ و جَلَّ و حُرمَةُ
کَعبَةِ اللهِ و حُرمَةُ المُؤمِنِ "
مملکت
خدای عز و جل را پنج حریم است : حرمت پیامبر (ص) و حرمت آل پیامبر و حرمت کتاب
خدای عز و جل و حرمت کعبه الهی و حرمت مؤمن
تهمت
بدترین نوع دروغ است، زیرا اگر ثابت بشود حرفی که زده راست بوده باز هم غیبت به
حساب میآید..
حضرت
موسی بن عمران میفرماید: «شیطان به صورت انسان آمد و گفت: موسی! من اگر بخواهم
جامعهای را ناامن کنم، در آن جامعه تهمت را زیاد میکنم و برای اینکه بخواهم
تهمت را در جامعه زیاد کنم، بستر غبیت را فراهم میکنم...‼
بعضى
از خاندان پیامبر (ص) از آن حضرت سؤال کردند که آیا در روز قیامت انسان به یاد
دوست صمیمیش میافتد؟
در
جواب فرمودند:
سه
موقف است که هیچکس در آنها به یاد هیچکس نمى افتد:
اول
پاى میزان سنجش اعمال است تا ببیند آیا میزانش سنگین است یا سبک ؟
سپس
بر صراط است تا ببیند آیا از آن مى گذرد یا نه ؟
و
سپس به هنگامى است که نامه هاى اعمال را به دست انسانها مى دهند تا ببینند آن را
به دست راستش مى دهند یا دست چپ ؟
این
سه موقف است که در آنها کسى به فکر کسى نیست ،
نه
دوست صمیمى ، نه یار مهربان ، نه افراد نزدیک ، نه دوستان مخلص ، نه فرزندان ، و
نه پدر و مادر، و این همان است که خداوند متعال مى فرماید:در آن روز هر کدام از
آنها وضعى دارد که او را کاملا به خود مشغول میسازد» (لکل امرئ منهم یومئذ شأن
یغنیه ...سوره عبس آیه 37).
منبع
:«نورالثقلین» جلد 5 صفحه 49.
شیخ
عارف عطارنیشابوری که رحمت خداوند بر او باد، بدین فرموده ی خداوند استشهاد کرده
است که «لکل امرء یومئذ شأن یغنیه »:
کشتئی
آورد در دریا شکست
تخته
ای زآن جمله بر بالا نشست
گربه
و موشی چو برآن تخته ماند
کارشان
با یکدگر ناپخته ماند
نه
ز گربه موش را روی گریز
نه
به موش آن گربه را چنگال تیز
هردوشان
از هول دریای عجب
در
تحیر بازمانده خشک لب
در
قیامت نیز این غوغا بود
یعنی
آن جا نه تو و نه ما بود...
بسم الله الرحمن الرحیم
بعضی (جاهلان منافق و افراد سست ایمان) هستند که دائم نبی خدا را میآزارند و میگویند: او شخص ساده و زودباوری است !
وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ ۚ
«أُذُنٌ»به معنی گوش و معمولا مراد شخصی است که هر چیزی را باور کند ! خوشباور و دهنبین است..
چون رسول
اکرم (ص) کمال مهر و رحمت الهی و ستار العیوب بود، بسیاری از خطاها و عذر دروغ
مردم را نادیده میگرفت و از آنها میپذیرفت ، و در واقع به رویشان نمی آورد ..تا
جاییکه آنها گمان کرده بودند او انسان دهن بینی است که هر چه بگویند وتظاهر کنند
او باور میکند!
لذا
بعضی سخن چینان ، سخنان حضرت را میشنیدند و نزد منافقان برده و پشت سر او را تمسخر
میکردند .. اما جلوی ایشان به گونه ای دیگر رفتار میکردند..در برابر آینه تمام
نمای حق ، حماقت خود را به نمایش گذاشته بودند ، یا به عبارتی جلوی قاضی معلق بازی
میکردند..
وغافل
از اینکه علم ظاهر و باطن عالَم نزد ایشان است
..
،،
در
روایات به این صورت آمده که جبرئیل ع نازل شد و پیغمبر (ص) را از حال یکی از آنان
آگاه فرمود و پیغمبر (ص) او را احضار فرمود و ما وقع را براى او بیان کردند، اما
او منکر شد و قسم یاد کرد که این کار را نکرده است ، پس آنحضرت فرمود: از تو قبول
کردم ! برخیز و برو ..
او
رفت نزد رفقایش و گفت محمّد «أُذُنٌ» و زود باور است ! خدا باو خبر داد که من
نمّامى کردم و اخبار او را بشما میرسانم ، قبول کرد ، من هم گفتم نکردم باز قبول
کرد ..
،،
جاهلان
ستاریت و رحمت واسعه او را درک نمیکردند و این را به خیال خود زرنگی گذاشته و حمل
بر دهن بینی میکردند تا اینکه این آیه نازل شد :
قُلْ أُذُنُ
خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ
لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ ۚ
وَالَّذِینَ
یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ
و
اینکه به آنها بفهماند این زودباوری با زود باوری وخوش خیالی آنها از زمین تا
آسمان تفاوت دارد ..و قلب و آینه زلال او با ساده لوحی که آنها فرض کرده اند یکی
نیست..
او
علی رغم آگاهی از نفاق باطنی ، قسم و عذر ظاهری آنها را میپذیرد ، به این معنی که
چنان خوش قلب است که حتی ایمان ظاهرى و زبانی شما را هم تصدیق میکند! و این به نفع
شماست ، اگر بفهمید ...
،،
أُذُنُ
در « أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ » به معنای مثبت گوش دهنده آمده
در ذکر حضرت سیدالشهدا حسین بن علی صلوات الله علیه و اله
سلام بر آن که در راه تو خون جگرها خورد و خون جگرش را بذل کرد تا بندگانت را از نادانی و سردرگمی و گمراهی رهایی بخشد..❣
حضرت سیدالشهدا علیه السلام در 8 ذی حجه سال 61 قمری پیش از ترک اعمال حج و حرکت به سمت کوفه سخنانی بیان کردند و دلایل و اهداف حرکتشان را برای مردم تبیین کردند و دعوت به یاری نمودند. در میان سخنان ایشان امده است:
... من کان باذلا فینا مهجته، فلیرحل معنا!
ترجمه اجمالی : هرکس حاضر است در راه ما خون دل بخورد،، با ما همراه شود.. !
مُهْجَة در لغت عربی معنی لطیفی می دهد: خون دل؛ خون جگر ،، و بذل مهجه یعنی خون دل خوردن، یعنی خار در چشم و استخوان در گلو بودن و یعنی ...
امام شرط
همراهی را آمادگی برای جان فدا کردن و یا خون دادن (باذلا نفسه و دمه) تعیین نکردهاند،
بل آنکه مشاهده ظلم و سیاهی و ضلالت کاسه صبرش را لبریز کرده است و برای هدایت
بشریت غصهدار است در دل این کاروان جا دارد..
به
شرط آنکه این خون دل خوردن منفعلانه نباشد؛ که در اوج تلاش و پویایی رو به جلو
حرکت نماید..
در #زیارت_اربعین از قول امام صادق علیه السلام در توصیف ابا عبدالله آمده است:
... بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة!
سیدالشهدا در
راه تو خون جگرها خورد و خون دلش را بذل کرد تا بندگانت ( نه فقط شیعیان و یا
مسلمانان ، بلکه تمام انسانها!) را از نادانی و سردرگمی و گمراهی رهایی بخشد..
،،
السَّلامُ
عَلَى وَلِیِّ اللَّهِ وَ حَبِیبِهِ
سلام
بر ولىّ خدا و حبیبش،
سلام
بر دوست خدا و نجیبش،
سلام
بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیده اش،
سلام
بر حسین مظلوم شهید،
سلام
بر آن دچار گرفتاری ها و کشته اشک ها،،
خدایا
من گواهى میدهم که حسین ولىّ تو و فرزند ولىّ تو، و فرزند برگزیده توست ، حسینى که
به کرامتت رسیده، او را به شهادت گرامى داشتى، و به خوشبختى اختصاصش دادى، و به
پاکى ولادت برگزیدى، و او را آقایى از آقایان، و پیشروى از پیشرویان، و مدافعى از
مدافعان حق قرار دادى، و میراث هاى پیامبران را به او عطا فرمودى،
و
او را از میان جانشینان حجّت بر بندگانت قرار دادى،، و در دعوتش جای عذرى باقى
نگذاشت،، و از خیرخواهى دریغ نورزید،، و جانش را در راه تو بذل کرد، تا بندگانت را
از جهالت و سرگردانى گمراهى برهاند،،
درحالی
که بر علیه او به کمک هم برخاستند،، کسانیکه دنیا مغرورشان کرد، و بهره واقعى خود
را به فرومایه تر و پست تر چیز فروختند،،
و
و آخرتشان را به کمترین بها به گردونه فروش گذاشتند،،
تکبّر
کردند و خود را در دامن هواى نفس انداختند،،
و
تو را و پیامبرت را به خشم آوردند،
(وَ أَطَاعَ مِنْ عِبَادِکَ أَهْلَ
الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ)
و
اطاعت کردند از میان بندگانت، اهل شکاف افکنى و نفاق و بارکشان گناهان سنگین، و
سزواران آتش را ،،
فَجَاهَدَهُمْ
فِیکَ صَابِراً مُحْتَسِباً
پس
با آنان در راه تو صابرانه و به حساب تو جهاد کرد، تا در طاعت تو خونش ریخته شد و
حریمش مباح گشت،،
خدایا
آنان را لعنت کن لعنتى سنگین، و عذابشان کن عذابى دردناک..
گواهى میدهم که خدا وفاکننده است آنچه را به تو وعده داده،، و نابودکننده کسانى را که از یاریات دریغ ورزیدند ،، و عذاب کننده کسانى را که تو را کشتند،،
خداى من تو
را شاهد میگیرم که من دوستم با آنان که او را دوست دارند،، و دشمن با آنان که با
او دشمنند،،
پدر
و مادرم فدایت اى فرزند رسول خدا،،
پس
با شمایم نه با دشمنانتان،
درودهاى
خدا بر شما و بر ارواح و پیکرهایتان، و بر حاضر و غایبتان، و بر ظاهر و باطنتان،
آمین اى پروردگار جهانیان
ماجرای امان نامه در کربلا نشان داد ابوالفضائل علیه سلام و #سلطان_وفا و دوستی هم که باشی ، همیشه شیاطین و دشمنانی وسوسه گر تا آخرین لحظه ، برای سست کردن و بازداشتن تو از دین خالص و یاری حق ، تمام تلاش خود را خواهند کرد...
پیشنهاد
امنیتی #کاذب و
دروغین ! آنهم برای کسی که در #حرم_امن_الهیست و ذوب در عشق و ولایت او !
زهی
خیال باطل..
وَإِنْ
یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ ..﴿۶۲﴾
و
اگر بخواهند تو را بفریبند [یارى] خدا براى تو بس است..
،،
«شمر ملعون به سمت لشکرگاه امام رفت و صدا زد: خواهرزادگان من
کجایند؟!
عبد
الله و عثمان و جعفر، (فرزندان امام علی علیه السلام که مادرشان ام البنین
علیهاالسلام بود) کجایند؟ آنان ساکت ماندند..
امام فرمود:
هر چند فاسق است، جوابش دهید ! آنان از داییهای شمایند.. صدا زدند چه میگویی و
چه کار داری؟
فقال:
یا بنی أختی أنتم آمنون ، فلا تقتلوا أنفسکم مع أخیکم الحسین و الزموا طاعه أمیر
المؤمنین ! یزید بن معاویه،
گفت:
خواهرزادگان من! شما در امانید ! خود را با برادرتان حسین به کشتن ندهید. از
امیرالمومنین ! یزید بن معاویه اطاعت کنید..
فناداه العبّاس بن علیّ: تبّت یداک یا شمر، لعنک الله و لعن ما جئت به من أمانک هذا، یا عدوّ الله أتأمرنا أن نترک أخانا الحسین ابن فاطمه و ندخل فی طاعه اللّعناء و أولاد اللعّناء،
عباس بن علی
(ع) فریاد زد: دستت بریده باد شمر!
لعنت
خدا بر تو و بر چنین امان نامهای که آوردهای.. ای دشمن خدا ! میگویی برادرمان
حسین پسرفاطمه را رها کنیم و در اطاعت ملعونان و ملعون زادگان درآییم⁉
فرجع شمر إلی
عسکره مغیظا
پس
شمر خشمگین و با غیظ به لشکرگاه خود بازگشت..»*
،،
آرى
هر که به #پیمان خود #وفا کند
و #پرهیزگارى نماید ، بى تردید خداوند پرهیزگاران را #دوست دارد.
بَلَى
مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ ﴿آل عمران/۷۶﴾
،،
السَّلامُ
عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ
لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ
وَ سَلَّمَ
السَّلامُ
عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ
_
* مقتل الخوارزمی ۱: ۲۴۶، الفتوح لابن اعثم ۵: ۱۰۳، تاریخ الطبری ۳:
۳۱۵، الارشاد: ۲۳۰ مع اختلاف و اختصار، موسوعه کلمات الامام الحسین (ع): ۳۸۹٫
در ذکرتکبر ..
شبی که پیغمبر صلى الله
علیه و آله به معراج رفت و همه جا را دید.
صبح آن شب ، شیطان خدمت
آن سرور مشرف شد و عرض کرد: یا رسول الله ! شب گذشته که به معراج تشریف بردید، در
آسمان چهارم طرف چپ ((بیت المعمور)) منبرى بود، شکسته و سوخته و به رو افتاده آیا
شناختى آن منبر را و متوجه شدید که از کیست ؟
آن حضرت فرمودند: آن منبر
از کیست ؟
شیطان عرض کرد: آن منبر
از من است و صاحب آن بودم !
بالاى آن مى نشستم و
ملائکه پاى منبر من حاضر مى شدند، از براى آنها راه بندگى حضرت منان را مى گفتم .
ملائکه از عبادت و بندگى من تعجب مى کردند! هر وقت که تسبیح از دستم مى افتاد،
چندین هزار ملک بر مى خاستند، تسبیح را مى بوسیدند و به دست من مى دادند. اعتقاد
من این بود که خداوند از من بهتر چیزى را خلق نفرموده ؛ ولى یک بار دیدم امر به
عکس شد و رانده درگاه او شدم و الان کسى از من بدتر و ملعون تر در درگاه احدیت
نیست ..
اى محمد ! مبادا مغرور
شوى و تکبر نمایى ، چون هیچ کس از کارهاى الهى آگاه نیست ..
و نیز در ملاقات خود با
حضرت یحیى عرض کرد: من جزو ملائکه بودم و چهار هزار سال سرم را از یک سجده بر
نداشتم ؛ ولى عاقبتم این شد که از صفوف ملائکه بیرون شدم و مطرود و مردود و ملعون
درگاه حق تعالى گردیدم ..
__________________________________________
برگرفته از خزینة الجواهر
فی زینة المنابرمرحوم نهاوندى
(امام حسن عسکری علیه السلام(
عبادت کردن
به زیادی روزه و نماز نیست !
بلکه
عبادت ، بسیار " تفکر کردن" " در #امر خداوند " است
..
امر
خدا چیست؟!
☀ وما
أمِروا إلا لیعبدوا اللّه ، مُخلِصین له الدین حُنَفاءَ...
در
صورتی که ( در کتب آسمانی ) #امر نشده بودند مگر که اللَّه تعالی را به عنوان
یگانه معبود خالصانه بپرستند ،، و چیزی را شریک او نسازند..
)سوره مبارکه بینة /5(
،،
☀ وَلَا
یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِکَةَ وَالنَّبِیِّینَ أَرْبَابًا
أَیَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ﴿آل عمران/۸۰﴾
و
[نیز] شما را امر نخواهد کرد که فرشتگان و پیامبران را به خدایى بگیرید ! آیا پس
از آنکه سر به فرمان [ خدا] نهاده ومسلمان شده اید [باز] شما را به کفر امر
میکند؟! ..
،
إِنَّ
اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا
حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا
یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا ﴿نساء/58﴾
امر
خدا به شماست که امانات را به صاحبان آنها رد کنید ،، (و خیانت ! در #امانت نکنید..(،،
و
چون میان مردم داورى مى کنید به #عدالت داورى کنید،،
در
حقیقت نیکو چیزى است که خدا شما را به آن پند مى دهد ، خدا شنواى بیناست ..
،
یَا
أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی
الْأَمْرِ مِنْکُمْ..(نساء/59(
اى
کسانى که ایمان آورده اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را ...
و...
،،
إِنَّ
فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ #یَتَفَکَّرُونَ ...
__________________________________________________
امام
حسن عسکری علیه السلام:
لَیسَتِ
العِبادَةُ کَثرَةَ الصیّامِ وَ الصَّلوةِ وَ انَّما العِبادَةُ کَثرَةُ
التَّفَکُّر " فی أمر اللهِ" ؛
- تحف العقول ص 488 و ص 442
سخنان
زیبای امام رضا"ع"
-1از نشانههاى دین فهمى ، حلم و علم است ، و خاموشى درى از
درهاى حکمتاست . خاموشى و سکوت ، دوستى آور و راهنماى هر کار خیرى است
(تحف العقول ، ص 469)
-2 زمانى بر مردم خواهد آمد که در آن عافیت ده جزء است ، که نه
جزء آن درکنارهگیرى از مردم ، و یک جزء آن در خاموشى است
(تحف العقول ، ص 470)
3-از امام رضا ( ع ) از حقیقت توکل سؤال شد . فرمود : این که
جز خدا ازکسى نترسى
(تحف العقول ، ص 469)
-4 به راستى که بدترین مردم کسى است که یارىاش را ( از مردم
) باز دارد وتنها بخورد و زیر دستش را ازار دهد..(تحف العقول ، ص 472)
-5 بخیل را آسایشى نیست ، و حسود را خوشى و لذتى نیست ، و
زمامدار را وفایى نیست ، و دروغگو را مروت و مردانگى نیست
(تحف العقول ، ص 473)
-6به خداوند خوشبین باش ، زیرا هرکه به خدا خوشبین باشد ، خدا
با گمانخوش او همراه است ، و هرکه به رزق و روزى اندک خشنود باشد ،
خداوند به کردار اندک او خشنود باشد ، و هرکه به اندک از روزى حلال خشنود
باشد ، بارش سبک و خانوادهاش در نعمت باشد و خداوند او را به درد دنیا و
دوایش بینا سازد و او را از دنیا به سلامت به دار السلام بهشت رساند
ترکیب بند
زیبای «باز این چه شورش است » چگونه
سروده شد!؟
__________________
نقل
است چون پسر محتشم کاشانی در گذشت مرثیه ای در باره اوگفت،شبی حضرت اسدالله الغالب
علی علیه السلام را درخواب دیدفرمود:
ای
محتشم برای فرزند خود مرثیه وشعر سرودی ولی چرابرای
قرة
العین و نور چشمانم حسین مرثیه نگفتی ؟
صبح
که بیدار شددر اندیشه این خواب بود که شبی دیگرباز امیرالمومنین علیه السلام را در
خواب دیدکه فرمود:
برای
فرزندم حسین مرثیه ای بگو!
عرض
کرد فدایت شوم ،چه بگویم ؟فرمودند بگو:
))باز این چه شورش است که در خلق عالم است ((
بیدار
شد مصرع دیگر در خاطرش بود همان ساعت به یمن توجه
شاه
اولیاء و از برکت عنایات آن حضرت به سرودن بقیه اشعار ادامه داد تا به این مصرع
رسید:
))هست از ملال گر چه بری ذات ذوالجلال ((
مصرع
دیگر به خاطر او نمی رسید ودر ذهن نمی امد،چند روزی بر
این
منوال گذشت شبی حضرت قائم علیه السلام را در خواب دید که فرمودند:
بگو:
((او در دل است وهیچ دلی نیست بی ملال ...((
--------------
هست
از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او
در دلست و هیچ دلی نیست بی ملال
محتشم
کاشانی همدوره با پادشاهی شاه طهماسب صفوی در میان شاعران و مرثیهسرایان خاندان
عصمت،از نامآورترین شاعر عاشورایی به شمار میرود، به گونهایکه محرّم با نام
محتشم درهم آمیخته است و کتیبههای منقش به ترکیببند معروف این شاعر بلند آوازه
زینتبخش محافل و مجالس سوگواری بوده و به هر مکانی حال و هوای عاشورایی میبخشد.
-----------
امام
صادق(ع) فرمودند:
«هیچ کس درباره ما خاندان، شعری نمیگوید مگر اینکه (قبل از آن) به
سبب روح القدس، تأیید میگردد».
مَا
قَالَ فِینَا قَائِلٌ بَیْتَ شِعْرٍ حَتَّی یُؤَیَّدَ بِرُوحِ الْقُدُس
وسائل
الشیعه، ج14، ص597/ 2
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پروردهٔ کنار رسول خدا حسین
کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعلهٔ برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیمابوار گوی زمین بیسکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی
گر انتقام آن نفتادی بروز حشر
با این عمل معاملهٔ دهر چون شدی
آل نبی چو دست تظلم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسلهٔ انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
پس آتشی ز اخگر الماس ریزهها
افروختند و در حسن مجتبی زدند
وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشهٔ ستیزه در آن دشت کوفیان
بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
بر حلق تشنهٔ خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده مو
فریاد بر در حرم کبریا زدند
روحالامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب
چون خون ز حلق تشنهٔ او بر زمین رسید
جوش از زمین بذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانهٔ ایمان شود خراب
از بس شکستها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روحالامین رسید
کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلی نیست بیملال
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یک باره بر جریدهٔ رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین
چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک
آل علی چو شعلهٔ آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت
گلگون کفن به عرصهٔ محشر قدم زنند
جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا
در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بیقرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بیعماری و محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبی
روحالامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور و واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید
هرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بیاختیار نعرهٔ هذا حسین او
سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول
این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد
کای مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بیکس و بیآشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطهٔ عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نی نی ورا چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزهها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزهاش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکهٔ کربلا ببین
یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد
خاموش محتشم که از این حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که از این شعر خونچکان
در دیده اشگ مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که از این نظم گریهخیز
روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست
دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را ز روی پیمبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطائی چنین نکرد
بر هیچ آفریده جفائی چنین نکرد
ای چرخ غافلی که چه بیداد کردهای
وز کین چها درین ستم آباد کردهای
بر طعنت این بس است که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کردهای
ای زادهٔ زیاد نکردهست هیچ گه
نمرود این عمل که تو شداد کردهای
کام یزید دادهای از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کردهای
بهر خسی که بار درخت شقاوتست
در باغ دین چه با گل و شمشاد کردهای
با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو
با مصطفی و حیدر و اولاد کردهای
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن
آزردهاش به خنجر بیداد کردهای
ترسم تو را دمی که به محشر برآورند
از آتش تو دود به محشر درآورند
یا نُورَ الْمُسْتَوْحِشینَ فی الظُّلَمِ
روایت
است که موسی (ع) زمانی که با خدای تعالی تکلم کرد، تا مدت ها سخن هر کس که می
شنید، مدهوش همی افتاد !
و این نیست مگر آن که عشق باعث آید که
سخن معشوق بس خوش آیند بود و خوش آیندی سخن غیر او را از دل عاشق بیرون کند ...
(کشکول شیخ
بهایی(ره))
==========
اُنس
به خداوند با "وحشت" از غیر او، به معنای "نامانوس شدن"(با
هرآنچه غیر خدایی است) ملازمه دارد و نیز هر چه که مانع از خلوت_دل شود،،
بر دل سخت سنگینی کند..
امام
حسن عسکری علیه السلام میفرمایند:
«من انس بالله ، استوحش من الناس ! و علامه الانس بالله الوحشه من
الناس» ؛
کسی که با خداوند مانوس است از مردم در وحشت است،
و
علامت اُنس به خدا وحشت از مردم است
...
_____________________________
("عدّة الداعی
ونجاح الساعی" احمد بن فهد الحلی)
امیرالمومنین علی (علیه السلام می فرمایند :
بسم الله النور
صلوات و درود خدا بر امیر المومنین علی علیه سلام که فرمود:
و(بدانید) عزم راسخ (وهمت عالی براى رسیدن به اهداف بزرگ) با سورچرانی و سفره هاى رنگین جمع نمیشود ،،
چه بسیار تصمیمهای محکم روز را ، که خوابِ شبانه ! ، منقضی و باطل میکند،،
و چه بسیار تاریکیها، که یاد همّتهای بلند را از خاطر محو کرده است...
خداوند از شما اداى #شکر (نعمات) خویش را مى خواهد ، و امر( و سلطنت خویش) را براى (بهترین) شما باقی نهاده ، و در این سراى آزمایش و آمادگى، در زمانى #محدود به شما #مهلت داده ،، تا در این کارزار و مسابقه ، #گوی_سبقت از یکدیگر بربایید ،،
حال که چنین است کمرها را محکم ببندید ، و دامنها را به کمر زنید ...
و فرمودند:
آنچه را که برای تو نافع نیست ، رها کن ،، و به آن مهمی که نجات بخش توست مشغول شو و همت گمار ...
دَع ما لا یَعنِیکَ، وَ اشتَغِل بِمُهِمِّکَ الَّذی یُنجِیکَ
☀ (امیرمومنان علی (علیه السلام)
وَ اللَّهُ مُسْتَأْدِیکُمْ شُکْرَهُ وَ مُوَرِّثُکُمْ أَمْرَهُ، وَ مُمْهِلُکُمْ فِی مِضْمَار مَحْدُود، لِتَتَنَازَعُوا سَبَقَهُ، فَشُدُّوا عُقَدَ الْمَآزِرِ، وَ اطْوُوا فُضُولَ الْخَوَاصِرِ،
وَ لاَ تَجْتَمِعُ عَزِیمَةٌ وَ وَلِیمَةٌ. مَا أَنْقَضَ النَّوْمَ لِعَزَائِمِ الْیَوْمِ، وَ أَمْحَى الظُّلَمَ لِتَذَاکِیرِ الْهِمَمِ!
(نهج البلاغه خطبه 241- * تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 477)
امام صادق
(علیه السلام) فرمودند :
أَرْبَعَةُ
یَذْهَبْنَ ضَیَاعاً :
مَوَدَّةٌ
تَمْنَحُهَا مَنْ لاَ وَفَاءَ لَهُ ،،
وَ
مَعْرُوفٌ عِنْدَ مَنْ لاَ یَشْکُرُ لَهُ ،،
وَ
عِلْمٌ عِنْدَ مَنْ لاَ اِسْتِمَاعَ لَهُ،،
وَ
سِرٌّ تُودِعُهُ عِنْدَ مَنْ لاَ حَصَانَةَ لَهُ...
چهار چیز
بیهوده از دست میرود:
مودت و بذل
محبت به بیوفا،،
نیکی به شخص
ناسپاس،،
تعلیم به کسی
که گوش شنوا ندارد،،
و سپردن راز به کسی که رازنگهدار نیست.
)الخصال، ج 2، ص 264(
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ج ۱۵، ص ۲۶۰
عنوان باب : الجزء الخامس عشر > تتمة کتاب النکاح > أَبْوَابُ اَلنَّفَقَاتِ > 16 - بَابُ اِسْتِحْبَابِ اَلْجُودِ وَ اَلسَّخَاءِ
معصوم : پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
اَلْقُطْبُ اَلرَّاوَنْدِیُّ فِی لُبِّ اَللُّبَابِ : وَ سُئِلَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَنِ اَلْقَلْبِ اَلسَّلِیمِ فَقَالَ هَذَا قَلْبُ مَنْ لاَ یَدْخُلُ اَلْجَنَّةَ بِکَثْرَةِ اَلصَّلاَةِ وَ اَلصِّیَامِ وَ لَکِنْ یَدْخُلُهَا بِرَحْمَةِ اَللَّهِ وَ سَلاَمَةِ اَلصَّدْرِ وَ سَخَاوَةِ اَلنَّفْسِ وَ اَلشَّفَقَةِ عَلَى اَلْمُسْلِمِینَ .
پیامبر اسلام(ص)
از رسول خدا(ص) در باره "قلب سلیم" سؤال شد، ایشان فرمودند: آن قلب کسی است که به خاطر کثرت نماز و روزه اش به بهشت نمی رود بلکه به خاطر رحمت الهی، سینه ی پاک، شخصیت سخاوتمند و خیرخواهی اش برای مسلمین به بهشت داخل می شود.
شاه مردان مولانا امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
اَلدُّنْیَا خُلِقَتْ لِغَیْرِهَا وَ لَمْ تُخْلَقْ لِنَفْسِهَا
دنیا براى رسیدن به آخرت آفریده شد، نه براى رسیدن به خود
نهج البلاغه
حکمت۴۶۳
رسول اکرم صلى الله علیه و آله : هر که تجارت می کند باید از پنج چیز دوری گزیند و گرنه اصلا خرید و فروش نکند: ربا، قسم خوردن، کتمان عیب، تعریف از کالایی که می فروشد و بدگویی از کالایی که می خرد
مَن باعَ وَ اشتَرَی فَلیَحفَظ خَمسَ خِصال وَ إلّا فَلا یَشتَرینَّ وَ لَا یَبیعَنَّ: ألرِّبا وَ الحَلفَ وَ کِتمانَ العَیبِ وَ الحَمدَ إذا باع وَ الذَّمَّ إذا اشتَرَی.
من لا یحضره الفقیه ج 3 ، ص 194 ، ح 3727
امام صادق علیه السلام: شش (صفت) در مؤمن نیست: سخت گیرى، بى خیرى، حسادت، لجاجت، دروغگویى و تجاوز.
سِتَّةٌ لاتَکونُ فِى المُؤمِنِ: اَلعُسرُ وَ النَّکَهُ وَ الحَسَدُ و َاللَّجاجَةُ وَ الکَذِبُ وَ البَغىُ؛
(تحف العقول، ص377)
امام باقر علیه السلام: مَثَلِ حریص به دنیا، مثل کرم ابریشم است که هر چه بیشتر دور خود ببافد خارج شدن از پیله بر او سخت تر مى شود تا آن که از غصه مى میرد.
مَثَلُ الحَریصِ عَلَى الدُّنیا مِثلُ دودَةِ القَزِّ: کُلَّمَا ازدادَت مِنَ القَزِّ عَلى نَفسِها لَفّا کانَ أَبعَدَ لَها مِنَ الخُروجِ، حَتّى تَموتَ غَمّا؛
(نهج البلاغه، خطبه 192)
امام هادى علیه السلام: به راستى که حرام، افزایش نمى یابد و اگر افزایش یابد، برکتى ندارد و اگر انفاق شود، پاداشى ندارد و اگر بماند، توشه اى به سوى آتش خواهد بود.
اِنَّ الحَرامَ لا یَنمى وَ اِن نَمى لا یُبارَکُ لَهُ فیهِ وَ ما اَنفَقَهُ لَم یُؤجَر عَلَیهِ وَ ما خَلَّـفَهُ کانَ زادَهُ اِلَى النّارِ؛
کافى(ط-الاسلامیه) ج 5، ص 125، ح 7
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله : آیا شما را از کم شباهت ترینتان به خودم آگاه نسازم؟ عرض کردند: چرا، اى رسول خدا! فرمودند: زشتگوىِ بى آبروىِ بى شرم، بخیل، متکبر، کینه توز، حسود، سنگدل، کسى که هیچ امیدى به خیرش و امانى از شرش نیست.
اَلا اُخْبِرُکُمْ بِاَبْعَدِکُمْ مِنّى شَبَها؟ قَالُوا: بَلى یا رَسولَ اللّه ِ. قالَ: اَلْفاحِشُ الْمُتَفَحِّشُ الْبَذى ءُ، اَلْبَخِیلُ، اَلْمُخْتَالُ، اَلْحَقودُ، اَلْحَسُودُ، اَلْقاسِى الْقَلْبِ، اَلْبَعِیدُ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ یُرْجى، غَیْرُ المَاْمونِ مِنْ کُلِّ شَرٍّ یُتَّقى؛
الکافى(ط-الاسلامیه)، ج 2، ص 291
امیر المومنین علیه السلام : هدایای کارگزاران (و کارمندان) غلول است(غَلُول در لغت به معنی خیانت است.)
هدایا العمّال غلول
لسان العرب ج۱۱، ص۴۹۹
امام صادق علیه السلام : تقواى الهى پیشه کنید و امانت را به کسى که شما را امین دانسته است، باز گردانید، زیرا حتّى اگر قاتل امیرالمؤمنین علیه السلام امانتى را به من بسپرد هر آینه آن را به او بر مى گردانم.
اِتَّقُوا اللّه ، وَعَلَیکُم بِأَداءِ المانَةِ إِلى مَنِ ائتَمَنَکُم فَلَو أَنَّ قاتِلَ أَمیرِالمُؤمِنینَ علیه السلام ائتَمَنَنى عَلى أَمانَةٍ لأَدَّیتُها إِلَیهِ؛
امالى صدوق، ص318
رسول اکرم صلى الله علیه و آله : هر کس در معاشرت با مردم به آنان ظلم نکند، دروغ نگوید، خلف وعده ننماید، جوانمردیش کامل، عدالتش آشکار، برادرى با او واجب و غیبتش حرام است.
مَن عامَلَ النّاسَ فَلَم یَظلِمهُم و َحَدَّثَهُم فَلَم یَکذِبهُم وَ وَعَدَهُم فَلَم یَخلفهُم فَهُوَ مِمَّن کَمُلَت مُرُوَّتُهُ و َظَهَرَت عَدالَتُهُ و َوَجَبَت اُخُوَّتُهُ وَ حَرُمَت غیبَتُهُ؛
عیون اخبار الرضا ج2 ، ص30 - نهج الفصاحه ص725 ، ح2762
رسول اکرم صلى الله علیه و آله : یا على: به خانواده خود خدمت نمى کند مگر صدّیق یا شهید یا مردى که خداوند خیر دنیا و آخرت را براى او مى خواهد.
یا على: لا یَخدِمُ العِیالَ إلاّ صِدّیقٌ أَو شَهیدٌ أَو رَجُلٌ یُریدُ اللّه بِهِ خَیرَ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ؛
جامع الاخبار(شعیری) ص103
پیامبر صلى الله علیه و آله: سه چیز است که در هر کس باشد منافق است اگر چه روزه دارد و نماز بخواند و حج و عمره کند و بگوید من مسلمانم، کسى که هنگام سخن گفتن دروغ بگوید و وقتى که وعده دهد تخلف نماید و چون امانت بگیرد، خیانت نماید.
ثَلاثٌ مَن کُنَّ فیهِ فَهُوَ مُنافِقٌ وَ اِن صامَ وَ صَلّى وَحَجَّ وَاعتَمَرَ وَقالَ «اِنّى مُسلِمٌ» مَن اِذا حَدَّثَ کَذِبَ وَ اِذا وَعَدَ اَخلَفَ وَ اِذَا ائتُمِنَ خانَ؛
(نهج الفصاحه، ح 1280)
پیامبر صلى الله علیه و آله : پروردگارم هفت چیز را به من سفارش فرمود: اخلاص در نهان و آشکار، گذشت از کسى که به من ظلم نموده، بخشش به کسى که مرا محروم کرده، رابطه با کسى که با من قطع رابطه کرده، و سکوتم همراه با تفکّر و نگاهم براى عبرت باشد.
اَوصانى رَبّى بِسَبعٍ: اَوصانى بِالاِخلاصِ فِى السِّرِّ وَ العَلانیَةِ وَ اَن اَعفُوَ عَمَّن ظَلَمَنى و اُعطىَ مَن حَرَمَنى و اَصِلَ مَن قَطَعَنى و اَن یَکونَ صَمتى فِکرا وَ نَظَرى عِبَرا؛
کنزالفوائد ج2 ، ص11
امام صادق علیه السلام: هر گاه گناهان بنده ای زیاد شود و عملی که آن گناهان را بپوشاند، نداشته باشد، خداوند او را به غم و اندوه مبتلا کند، تا کفاره گناهانش شود.
إنَّ العَبدَ إذا کَثُرَت ذُنُوبُهُ وَ لَم یَکُن عِندَهُ مِنَ العَمَلِ مَا یُکَفِّرُهَا ابتَلَاهُ بِالحُزنِ لِیُکَفِّرُهَا.
اصول کافی(ط-الاسلامیه) ج2 ، ص 444 ، باب تعجیل عقوبه الذنب، حدیث 2
امام على علیه السلام : در وصف پرهیزگاران، مى فرماید: اگر از کسى دورى مى کند، به خاطر دنیاگریزى و پاکدامنى است و اگر به کسى نزدیک مى شود، از سر خوشخویى و مهربانى است، نه دورى کردنش از روى تکبر و نخوت است و نه نزدیک شدنش از روى مکر و فریب.
فى صِفَةِ المُتَّقینَ ـ : بُعدُهُ عَمَّن تَباعَدَعَنهُ زُهدٌ وَنَزاهَةٌ وَدُنُوُّهُ مِمَّن دَنا مِنهُ لینٌ وَرَحمَةٌ لَیسَ تَباعُدُهُ بِکِبرٍ وَعَظَمَةٍ وَلا دُنُوُّهُ بِمَکرٍ وَخَدیعَةٍ؛
نهج البلاغه، خطبه 193
پیامبر صلی الله علیه و آله : عدالت نیکو است اما از دولتمردان نیکوتر، سخاوت نیکو است اما از ثروتمندان نیکوتر؛ تقوا نیکو است اما از علما نیکوتر؛ صبر نیکو است اما از فقرا نیکوتر، توبه نیکو است اما از جوانان نیکوتر و حیا نیکو است اما از زنان نیکوتر.
اَلْعَدْلُ حَسَنٌ وَلکِنْ فِى الاُْمَراءِ اَحْسَنُ، وَ السَّخاءُ حَسَنٌ وَلکِنْ فِى الاَْغْنیاءِ اَحْسَنُ، اَلْوَرَعُ حَسَنٌ وَلکِنْ فِى الْعُلَماءِ اَحْسَنُ، اَلصَّبْرُ حَسَنٌ وَلکِنْ فِى الْفُقَراءِ اَحْسَنُ، اَلتَّوبَةُ حَسَنٌ وَلکِنْ فِى الشَّبابِ اَحْسَنُ، اَلْحَیاءُ حَسَنٌ وَلکِنْ فِى النِّساءِ اَحْسَنُ؛
نهج الفصاحه، ح 2006
بیشک تأسی به سیره و سنت آن حضرت براساس آیه کریمه «و لکم فی رسولالله اسوه حسنه» و از جمله آنچه در این مطلب به آن اشاره شده، راهگشای مشکلات و مسائل مبتلا به جامعه مسلمانان خواهد بود.
حضرت محمد (ص)، پیامبر اسلام و آخرین و برترین فرستاده الهی و پنجمین پیامبر اولوالعزم است. وی در جزیره العرب مبعوث شد؛ ولی دینی جهانی را ارائه نموده که همه انسان ها و همه زمان ها را مورد خطاب قرار داده است و قرآن، معجزه جاویدان وی، در تمام اعصار روشنگری می نماید.
ویژگی ها و امتیازهای برجسته و منحصر به فرد پیامبر اکرم (ص)، در طول تاریخ اسلام در موارد بسیاری برشمرده شده است. ائمه طاهرین (ع) در طول تاریخ شیعه از آن حضرت به بزرگی و نیکی یاد کرده اند و در کلام خویش وی را با صفات و فضایلش ستوده اند. امام زمان (عج) نیز در دوران غیبت صغری، از طریق نامه ها و توقیعاتی که به وسیله نمایندگان چهارگانه خویش به مردم می رسانید و همچنین در زیارات و دعاهایی که از ناحیه حضرتش وارد شده است، به ویژگی ها، صفات و امتیازهای پیامبر (ص) اشاره نموده است. در این نوشتار سعی بر آن است صفات و ویژگی های برجسته حضرت ختمی مرتبت (ص) از نگاه امام زمان (عج) بررسی گردد.
صفاتی چون بهترین خلق خدا، برگزیده حق، سید انبیاء، پیامبر جهانی و خاتم پیامبران، مقام عصمت و شفاعت و …
- برخی از امتیازات و ویِژی های حضرت محمد مصطفی رسول الله صلوات الله علیه و آله وسلم
پیامبر اکرم (ص)، گل سرسبد آفرینش، بهترین خلق خدا و دلیل و مراد خداوند
از آفرینش هستی است که مرتبه وجودی وی، از همه مخلوقات بالاتر و محیط بر
آن هاست. بنا بر روایات اهل بیت (ع)، در سیر نزولی خلقت، اولین موجودی که
خلق شد، نور وجود پیامبر (ص) بود که خداوند در وصف او فرمود: «لولاک لما
خلقت الافلاک» (مجلسى، محمدباقر بن محمد تقى، بحار الأنوار، ج. ۱۶، ص. ۴۰۶)
در دعای فرج و گشایش مخصوص انبیاء از زبان امام زمان (عج) و در دعای
افتتاح، که از دعاهای آن حضرت در شب های ماه مبارک رمضان می باشد و همچنین
در ذکر قنوتی که از وی منقول است، پیامبر (ص) با عنوان «خیرتک من خلقک» یاد
شده است.
«الهی و اسالک بالاسم الذی دعاک به عبدک و نبیک و صفیک و خیرتک من خلقک…»
«الهی و درخواست می کنم با نامی که بنده و نبی و برگزیده و بهترین خلقت… که
با آن تو را خواند…» (دعای فرج و گشایش مخصوص انبیاء از زبان امام زمان
(عج)) (اکبرنژاد، محمدتقی، خدمت، عادل، مجموعه کامل نامه ها و فرمایشات
امام زمان (عج) در عصر غیبت، ص. ۲۱۴)
«وَخِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ» «بهترین خلقت» (دعای افتتاح) (همان، ص. ۳۳۲)
«اسألک أن تصلی علی محمد و آل محمد خیرتک من خلقک» «بر محمد و آل او درود
فرست؛ آنان که بهترین خلق تو هستند.» (قنوت امام زمان (عج)) (همان، ص. ۲۸۷)
محمد (ص) برگزیده خداست که صاحب الزمان (عج) با صفات «مصطفی» و «منتجب»،
در صلوات مخصوصه ای که از امام زمان (عج) صادر شده و به صلوات ضرابی معروف
است و همچنین زیارت قبور ائمه در ماه رجب به این فضیلتِ آن حضرت اشاره
نموده است.
«الْمُنْتَجَبِ فِی الْمِیثَاقِ» «برگزیده حق در روز عهد الهى» (صلوات
ضرابی) ((همان، ص. ۲۷۷-۲۷۸) «فیض کاشانی معتقد است که حضرت محمد (ص) نخستین
کسی است که در عالم ذر و گرفتن عهد و میثاق، لبیک گفته است و در اسلام بر
همه خلایق مقدم است.» (فیض کاشانی، محمدحسن، تفسیر صافی، ج. ۲، ص. ۶۵۴؛ به
نقل از: شکر، عبدالعلی، تلاشان، فرج، امتیازها و ویژگی های قرآنی پیامبر
اسلام (ص)، ص. ۱۴) بنابراین اولین کسی که در روز الست ایمان آورد، پیامبر
گرامی اسلام بود که برگزیده حق است.
« الْمُصْطَفَى فِی الظِّلاَلِ» « اختیار شده حق در سایه عنایت» (صلوات
ضرابی) (اکبرنژاد، محمدتقی، خدمت، عادل، مجموعه کامل نامه ها و فرمایشات
امام زمان (عج) در عصر غیبت، ص. ۲۷۷-۲۷۸)
«و صلی الله علی محمد المنتجب» «صلوات خدا بر محمد برگزیده» (زیارت قبور ائمه در ماه رجب) (همان، ص. ۳۲۷)
پیامبران الهی، هم مرتبه نیستند و مقام و منزلت واحد ندارند. چنانکه در
قرآن و روایات نیز به این امر تأکید شده است. «نبی از نظر مصداق (نه از نظر
مفهوم) اعم از رسول است؛ یعنی همه پیامبران، دارای مقام نبوت بوده اند،
ولی مقام رسالت، اختصاص به گروهی از ایشان داشته است.» (مصباح یزدی،
محمدتقی، آموزش عقاید، ص. ۲۳۸)
رسول اکرم (ص)، بر تمام پیامبران الهی، برتری دارد. چنانکه امام زمان (عج)،
در زیارت ناحیه مقدسه، وی را با عنوان «سرور پیامبران برگزیده» خطاب می
کند. «سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ الْمُصْطَفَیْن» (زیارت ناحیه مقدسه) که
همچنین به اولوالعزم بودن آن حضرت نیز دلالت دارد و همچنین در همین زیارت
می فرماید: «إِنِّی أَشْهَدُ أَنَّهُ النَّبِیُّ الَّذِی نَطَقَتِ
الْحِکْمَهُ بِفَضْلِهِ» «به راستی شهادت میدهم که اوست پیامبری که حکمت
به فضیلت و برتری او سخن راند.» (زیارت ناحیه مقدسه) حکمت به معنای به حقّ
رسیدن با علم و عقل است. علامه طباطبایی حکمت را معرفتى می داند که براى
اعتقاد و عمل آدمى مفید باشد. بیشتر مفسران هم حکمت را نوعی دانش توصیف می
کنند که جنبه عملی داشته باشد. حال جمله «نطقت الحکمه بفضله» دارای نوعی
آرایه ادبی تشخیص است که حکمت به انسانی تشبیه شده که می تواند حرف بزند.
انسانی که خود نماد عقل عملی است و بر فضل و برتری پیامبر اکرم (ص) شهادت
می دهد.
مطابق سنت اسلامی، همه پیامبران همچون حلقه های زنجیر به هم متصل اند و
هر پیامبری مصدق پیامبران پیش از خود و مبشر پیامبر یا پیامبران پس از خود
است. از آنجا که شریعت اسلام در آخرین حلقه کمال، نمایانگر عهد نهایی
خداوند با بشر است، این عهد و پیمان، همراه با ویژگی های پیامبر خاتم (ص) و
امت جهانی اسلام، به همه پیامبران و امت های گذشته ابلاغ شده است. آموزه
های قرآنی به صراحت بیان می کند که اهل کتاب پیش از اسلام، چشم انتظار ظهور
پیامبری بزرگ در جزیره العرب بودند. افزون بر بشارت حضرت عیسی (ع)،
پیامبران عهد عتیق نیز در کتاب هایشان، به ویژه در همان کتبی که به پیشگویی
معروفند، مانند کتاب اشعیای نبی، به ظهور حضرت محمد (ص) بشارت داده اند.
(ر.ک. شاکر، محمدکاظم، بشارت های عهدین در مورد پیامبر اکرم (ص)، ص. ۳) یکی
از خصوصیاتی که اکثر مفسران آن را تنها مختص پیامبر اکرم (ص) می دانند،
مکتوب بودن نام ایشان در عهدین می باشد. صفت ها، علامت ها، نشانه ها و
دلایل نبوت و حقانیت پیامبر (ص) با تعبیرهای مختلف در کتاب های آسمانی
پیشین (تورات و انجیل) وجود دارد، چنان که انسان را به حقانیت ایشان مطمئن
می سازد.» (شکر، عبدالعلی، تلاشان، فرج، امتیازها و ویژگی های قرآنی پیامبر
اسلام (ص)، ص. ۱۲) چنانکه در آیه ۱۴۶ سوره بقره آمده است که عالمان اهل
کتاب، پیامبر اسلام (ص) را به خوبی فرزندان خود می شناختند.
امام زمان (عج) در زیارت ناحیه مقدسه به این امتیاز پیامبر (ص) اشاره نموده است:
«وَ بَشَّرَتِ الْأَنْبِیَاءُ بِهِ وَ دَعَتْ إِلَی الْإِقْرَارِ بِمَا
جَاءَ بِهِ وَ حَثَّتْ عَلَی تَصْدِیقِهِ بِقَوْلِهِ تَعَالَی الَّذِی
یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجِیلِ
یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ
لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ
عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ» «و تمامی
پیامبران (گذشته) بشارتِ (آمدنِ) او را دادند، و (مردم را) به گرویدن به
دین او دعوت نمودند، و بر تصدیق او برانگیختند، چنآنچه خودت در قرآن
میفرمائی: «او پیامبری است که نام وی را در تورات و انجیل خودشان نگاشته
مییابند، او آن ها را به نیکوئی امر میکند و از زشتی نهی میفرماید،
نعمتهای پاک و طیب را برایشان حلال و خبائث و پلیدیها را بر آنها حرام و
ممنوع میگرداند و سنگینی و مشقت هایی که در ادیان سابق چون زنجیر برگردن
آن ها بود همه را برمی دارد.» (زیارت ناحیه مقدسه)
«وَ بَشَّرَتِ الْأَنْبِیَاءُ بِهِ» «در قنوت نماز بعد از زیارت ناحیه مقدسه»
یکی دیگر از فضایل پیامبر اکرم (ص) و مزایای وی بر سایر انبیاء، خاتمیت
او است که از اوصافی است که فقط به آن حضرت اختصاص دارد. برخی از علمای
اسلامی، پیامبر خاتم (ص) را چنین تعریف کرده اند: «الخاتم من ختم المراتب
باسرها» یعنی پیامبری که جمیع مراتب را طی کرده است. در این تعریف خاتمیت
پیامبر اسلام (ص)، نه تنها به دلیل این است که آخرین پیامبر است؛ بلکه به
این مفهوم است که آنچه بشر باید از طریق وحی دریابد، دریافته و تمام مراحل
به پایان رسیده است. (ر. ک. مطهری، مرتضی، خاتمیت، ص. ۷۰-۷۱) «خاتم» مهری
است که در پایان نوشته ها قرار می گیرد. به عقیده مرحوم طبرسی، «خاتم
النبیین» یعنی اینکه رسول اکرم (ص) آخرین پیام آور است و دفتر رسالت با
آمدن او مهر خورده است و پایان یافته است. از این رو، دین و دفتر آن حضرت
تا روز قیامت راه و رسم بشریت بوده است و این ویژگی و فضیلت بزرگ در میان
همه پیامبران تنها از آن او است. (ر.ک. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی
تفسیر القرآن، ج. ۱، ص. ۵۱۲) دلایل کلامی خاتمیت را می توان کمال دین،
مصونیت قرآن از تحریف، کمال و بلوغ مخاطبان و اصل امامت برشمرد. (ر. ک.
قدردان قراملکی، محمدحسن، آیین خاتم، ص. ۴۲۸-۴۴۲)
رسالت پیامبر (ص)، عمومی و قرآن او ابدی و جهانی است و محدود به عصر و مکان
خاصی نمی باشد. آیات ۲۸ سوره سبأ و ۱۹ سوره انعام و ۴۰ سوره احزاب به
رسالت جهانی قرآن و پیامبر اسلام (ص) و خاتمیت آن حضرت اشاره دارد.
در ضمنِ توقیعات و زیارات وارده از ناحیه مقدس صاحب الزمان (عج)، به این دو ویژگی والای پیامبر (ص) اشاره شده است.
«أَلسَّلامُ عَلَی ابْنِ خاتَمِ الاْ نْبِیآءِ» «سلام بر فرزند خاتم پیامبران» (زیارت ناحیه مقدسه)
«بِمحمد خاتَمِ النَّبِیّینَ» «به (حقِ) محمد، آخرین پیامبران» (زیارت ناحیه مقدسه)
«رَسُولِک َ إِلَی الْعالَمینَ أَجْمَعینَ» «فرستاده تو به سوی تمامِ جهان ها» (زیارت ناحیه مقدسه)
«فَصَلِّ عَلَی محمد رَسُولِکَ إِلَی الثَّقَلَیْنِ» «پس درود فرست بر محمد فرستادهات به سوی جن و انس» (زیارت ناحیه مقدسه)
پذیرش اصل هدفداریِ خلقت، لازمه توحید است و هدف از خلقت انسان، رسیدن
به کمال اوست؛ که در این راه نه تنها راه و روش رسیدن به کمال برای انسان
مهم است، بلکه تشخیص مسئله کمال نهایی، نیز امری است بس ضروری؛ که این امر
بر خلاف سایر موجودات، برای انسان به سادگی قابل تشخیص نیست. (ر. ک. نصری،
عبدالله، مبانی رسالت انبیاء در قرآن، چاپ اول، تهران: سروش، ۱۳۷۶، ص.
۱۰-۲۰). خداوند از روی لطف و مهربانی، برای نشان دادن راه رشد و کمال به
انسان ها، پیامبران را فرستاد که همه آن ها رحمت خداوند برای امت و قوم
خویش بوده اند؛ ولی پیامبر اکرم (ص) رحمتی است که خداوند به بشریت ارزانی
داشته است. علامه طباطبایی در مورد این که چگونه پیامبر (ص) رحمت برای همه
اهل دنیا است، می فرماید: «جهتش این است که دینی آورده که در اخذ به آن،
سعادت اهل دنیا در دنیا و آخرتشان تأمین است. آری آن جناب رحمت برای اهل
دنیاست؛ از جهت آثار حسنه ای که از قیام او به دعوت حقه اش در جوامع بشری
به راه افتاد که اگر وضع زندگی بشر آن روز با با قبل از بعثت پیامبر (ص)
بررسی شود و یا وضعی که پس از قیام او پدید آمد مقایسه شود، کاملاً روشن می
گردد.» (محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ج. ۱۳، ص. ۶۱۴۳) پیامبر اکرم
(ص) برای همه مردم، اعم از مومن و کافر رحمت است. زیرا آیین او موجب نجات
همگان است و اگر گروهی از آن استفاده کردند و گروهی سرباز زدند، مربوط به
خودشان است و تأثیری در عمومی بودن رحمت نمی گذارد؛ علاوه بر این «عالمین»
مفهوم وسیعی دارد به گونه ای که تمام انسان ها را در تمام اعصار و قرون
شامل می شود. (ر. ک. ابراهیمی، حسین، پژوهش و تحقیقی نو در سیره نبی اعظم
(ص)، ص. ۹۷) بنابراین پیامبر اسلام (ص) که دین و آیین او آخرین حکومت جهانی
را تشکیل خواهد داد، مصداقی از لطف و رحمت خداوند است برای همه جهانیان.
در نامه امام زمان (عج) به احمد بن اسحاق قمی در توضیح و تبیین مقام ائمه و
تکذیب عمویش جعفر، چنین آمده است: «در نهایت نیز محمد (ص) را برای مورد
رحمت قرار دادن عالمیان برانگیخت. نعمتش را با بعثت او تمام کرد و نبوتش را
با او خاتمه داد و او را به سوی تمامی انسان ها فرستاد. راستی او را آن
طور که باید ثابت می کرد، ثابت کرد و نشانه هایش را آنگونه که باید نشان می
داد، نشان داد. بعد از انجام رسالت وفات نمود در حالی که ستوده و سعادتمند
بود.» (اکبرنژاد، محمدتقی، خدمت، عادل، مجموعه کامل نامه ها و فرمایشات
امام زمان (عج) در عصر غیبت، ص. ۶۳)
در واقعه غدیر خم، آیه اکمال نازل گردید که «الْیوْمَ اکْمَلْتُ لَکُمْ
دینَکُم، وَ اتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی، وَ رَضیتُ لَکُمُ الاسْلامَ
دِینا» (آیه ۳ سوره مائده) و خداوند متعال با برگزیدن حضرت علی (ع) به
عنوان ولی و امام امت اسلام، دین و نعمت را بر مردم کامل گردانید.
پیامبر اکرم (ص) با ابلاغ پیام الهی، در مقام کامل کننده دین است که در
نامه امام زمان (عج) به احمد بن اسحاق قمی در توضیح و تبیین مقام ائمه و
تکذیب عمویش جعفر، چنین آمده است مورد اشاره قرار گرفته است:
«راستی او را آن طور که باید ثابت می کرد، ثابت کرد و نشانه هایش را آنگونه
که باید نشان می داد، نشان داد. بعد از انجام رسالت وفات نمود در حالی که
ستوده و سعادتمند بود. بعد از خودش امر خلافت را به برادر و پسرعمویش و
وصیش و وارثش علی بن ابی طالب (ع) واگذار کرد. بعد از او نیز به فرزندانش،
یکی بعد از دیگری منتقل ساخت و دینش را با وجود آن ها نگه داشت و هدایتش را
با آن ها به اتمام رساند.» (اکبرنژاد، محمدتقی، خدمت، عادل، مجموعه کامل
نامه ها و فرمایشات امام زمان (عج) در عصر غیبت، ص. ۶۳)
در کتاب علل الشرایع از شیخ صدوق، در شرح اولین نماز پیامبر اکرم (ص) در
معراج و در پایان نماز چنین آمده است: «سپس حق تعالى فرمود: یا محمّد رو
به قبله نما و به طرف قبله سلام بده؛ پس حضرت به طرف قبله به پروردگار
تبارک و تعالى سلام داد و گفت: السّلام علیک، جبّار جلّ جلاله در جواب
فرمود: و علیک السلام یا محمّد، بنعمتى قوّیتک على طاعتى و بعصمتى ایّاک
اتّخذتک نبیّا و حبیبا» (ابن بابویه، محمد بن على، علل الشرائع، ج. ۲، ص.
۹۷) یعنی که من با نعمتم تو را بر انجام طاعتم توانا ساختم و با عصمتی که
نصیب تو کردم، تو را به عنوان پیامبر(ص) و محبوب خودم برگزیدم.
حضرت محمد (ص)، تنها دوست و حبیب خداست. (لا حبیب الا هو و اهله) و این صفت
(حبیب الله) تنها به آن حضرت و از جانب خداوند متعال داده شده است.
«أُشْهِدُکَ یَا مَوْلایَ أَنِّی أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ
وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ لا
حَبِیبَ إِلا هُوَ وَ أَهْلُهُ» «اى مولایم، گواهى می دهم که معبودى جز
خدا نیست، یگانه است و شریکى ندارد و محمد بنده و فرستاده اوست، محبوبى جز
او و اهل بیتش نیست.» (زیارت آل یاسین) (اکبرنژاد، محمدتقی، خدمت، عادل،
مجموعه کامل نامه ها و فرمایشات امام زمان (عج) در عصر غیبت، ص. ۲۴۴)
«أَلسَّلامُ عَلی محمد حَبیبِ اللهِ وَ صِفْوَتِهِ» «سلام بر محمد، محبوب خدا و یار مخلص او» (زیارت ناحیه مقدسه)
عصمت پیامبر (ص) و اهل بیت (ع)
در اصطلاح دینی مسلمانان، عصمت به مصونیت خاصی اطلاق می شود و آن،
مصونیت پیامبران و امامان در مقابل گناه و یا خطاست که این مقام معنوی و
روحی، جزو ضروری ترین شروط نبوت و امامت است. (ر. ک. یوسفیان، حسن، شریفی،
احمدحسین، پژوهشی در عصمت معصومان (ع)، ص. ۲۳)
قرآن کریم در آیاتی به این اصل مهم اشاره نموده است. علاوه بر آیاتی که به
طور عام بر عصمت انبیاء دلالت دارد، آیاتی به صورت خاص بر عصمت پیامبر اکرم
(ص) دلالت دارد. مانند آیه تطهیر، آیه ۳۲ سوره آل عمران که اطاعت از رسول
را در کنار اطاعت از خدا یاد می کند و آیات متعدد دیگر که به تفصیل در کتب و
مقالات به آن پرداخته شده است. علاوه بر این برخی از آیات قرآن بر عصمت
امامان (ع) دلالت دارند؛ مانند آیه ۵۹ سوره نساء (آیه اولوالامر)، آیه
تطهیر و …
در زیارت ناحیه مقدسه به عصمت پیامبر (ص) و اهل بیت مطهرش اشاره شده است.
«أَللّهُمَّ إِنّی اُقْسِمُ عَلَیْک َ بِنَبِیِّک َ الْمَعْصُوم»
«بارخدایا! تورا سوگند میدهم به حقّ پیامبرِ معصومت» (زیارت ناحیه مقدسه)
«أَلسَّلامُ عَلی مَنْ ذُرِّیَّتُهُ الاْزْکِیآءُ» «سلام بر آن کسی که خاندانش پاک و مطهرند» (زیارت ناحیه مقدسه)
«به برکت برگزیدگان خوبت، ائمه خوبان و نورهای درخشان، محمد و خاندان پاکش
که برگزیدگان و امامان و پاکان و نجیبان هستند.» (دعای فرج و گشایش مخصوص
انبیاء از زبان امام زمان عج) (اکبرنژاد، محمدتقی، خدمت، عادل، مجموعه کامل
نامه ها و فرمایشات امام زمان (عج) در عصر غیبت، ص. ۲۰۷)
«ستایش خدا راست و درود و سلام بر سرورمان محمد و خاندان پاکش» (توقیع چهارم به شیخ مفید) (همان، ص. ۱۴۵)
شفاعت، از معارف مسلم قرآنی است و در اصل آن اختلاف نیست. عالمان اسلامی
اتفاق نظر دارند که یکی از شفعاء روز قیامت به دلیل آیه ۵ سوره ضحی (ولسوف
یعطیک ربک فترضی)، پیامبر (ص) است و آنچه به وی داده خواهد شد، حق شفاعتی
است که آن حضرت را راضی خواهد نمود. همچنین به دلیل آیه شریفه ۷۹ سوره
اسراء (عسی أن یبعثک ربک مقاما محمودا) که به اتفاق مفسرین (به استناد
تفسیر مجمع البیان) منظور از «مقام محمود» مقام شفاعت است. (ر. ک. طبرسی،
فضل بن بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج. ۶، ص. ۶۷۱)
در صلوات ضرابی، به این امر اشاره شده است:
«الْمُؤَمَّلِ لِلنَّجَاهِ الْمُرْتَجَى لِلشَّفَاعَهِ الْمُفَوَّضِ
إِلَیْهِ دِینُ اللَّهِ» «قبله امان خلق براى نجات در عذاب و محل امیدوارى
براى شفاعت آنکه دین خدا به او تفویض شده است (و بواسطه او تبلیغ شده
است)» (صلوات ضرابی) (اکبرنژاد، محمدتقی، خدمت، عادل، مجموعه کامل نامه ها و
فرمایشات امام زمان (عج) در عصر غیبت، ص. ۲۷۷-۲۷۸)
در آیه ۱۶۵ سوره نساء (رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلَّا
یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ، وَکَانَ
اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا)، فلسفه بعثت انبیاء، اتمام حجت خدا بر مردم و
بستن راه استدلال و بهانه جویی بر آن ها عنوان شده است.
عقل حجت باطنی است و پیامبر، حجت ظاهری است و پیامبران از دانستنی های غیبی
و ملکوتی و اخروی که دست عقل از آن کوتاه است، خبر می دهند. (ر. ک.
قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج. ۲، ص. ۴۴۲)
«حُجَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» «حجت خدا بر تمام خلق عالم» (صلوات ضرابی)
(اکبرنژاد، محمدتقی، خدمت، عادل، مجموعه کامل نامه ها و فرمایشات امام زمان
(عج) در عصر غیبت، ص. ۲۷۷-۲۷۸)
یکی از ویژگی هایی که فقط به پیامبر اکرم (ص) اختصاص دارد، «عبد مطلق»
است. قرآن در مورد سایر انبیاء، وقتی تعبیر «عبد» به کار می برد، همراه با
ذکر نام آن ها می باشد. «وذکر عبادنا ابراهیم و اسحق و یعقوب» (آیه ۴۵ سوره
ص) ولی هر جا که واژه «عبد» بر پیامبر اکرم (ص) اطلاق می شود، بدون ذکر
نام حضرت آمده است و در ضمن «عبدنا» به کار نمی رود که ناظر بر کثرت باشد و
بر بیش از یک فرد، دلالت کند؛ بلکه می فرماید «عبده» که ناظر به مقام وحدت
است و تنها بر رسول اکرم (ص) صدق می کند؛ «عبده» از «عبدالله» نیز بالاتر
است؛ زیرا پیامبر (ص) «عبد» است و پروردگار مدبر و مربیِ شخص وی است و
مقامی برتر از مربوبیت پیامبر (ص) نیست. در صفت «عبده» آن حضرت منتسب به
عالی ترین اسم از اسمای حسنی خداوند است؛ یعنی «هو» که همان هویت مطلق است.
چون کامل ترین عبودیت از آنِ پیامبر (ص) است، جامع ترین کلمه به او اشاره
دارد و هویت مطلق (هو)، مبدأ ارسال آن حضرت می باشد. این عبودیت، حاکی از
هویت مطلقه است؛ بنابراین صفت «عبده» که حالی از هویت مطلقه است، از
عبدالله که ناظر بر مقام الوهیت می باشد، بالاتر است. (ر. ک. شکر،
عبدالعالی، تلاشان، فرج، امتیازها و ویژگی های قرآنی پیامبر اسلام (ص)، ص.
۱۸)
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَرَسُولِکَ وَأَمِینِکَ
وَصَفِیِّکَ وَحَبِیبِکَ وَخِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ» «خدایا، درود فرست بر
محمّد بنده و فرستادهات و امین و یار صمیمی و محبوب و برگزیدهات» (دعای
افتتاح) (اکبرنژاد، محمدتقی، خدمت، عادل، مجموعه کامل نامه ها و فرمایشات
امام زمان (عج) در عصر غیبت، ص. ۳۳۲)
¬¬«الهی و اسالک بالاسم الذی دعاک به عبدک و نبیک و صفیک و خیرتک من خلقک و
امینک علی وحیک و بعیثک الی بریتک و رسولک الی خلقک محمد خاصتک و خالصتک
صالی الله علی و آله فستجبت دعاءه …»
«الهی و درخواست می کنم با نامی که بنده و نبی و برگزیده و بهترین خلقت و
امین بر وحی و رسالت بندگانت، محمد که خاص به تو و خالص برای توست، با آن
تو را خواند…» (دعای فرج و گشایش مخصوص انبیاء از زبان امام زمان عج (همان،
ص ۲۱۴)
صلوات بر پیامبر اکرم (ص)، اطاعت امر خداوند متعال، بنا برنص صریح قرآن
کریم است؛ چنان که در آیه ۵۶ سوره مبارکه احزاب، مومنان را به صلوات
فرستادن بر پیامبر (ص) فراخوانده است. «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکتَهُ
یصَلُّونَ عَلَى النَّبِی یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ
سَلِّمُوا تَسْلیماً». صلوات، دارای اهمیت فراوان و فواید دنیوی و اخروی
بسیار است. در احادیث متعددی، صلوات به عنوان یکی از شروط استجابت دعا ذکر
شده است. در موارد متعددی در توقیعات و زیارات وارده از ناحیه مقدس حضرت
حجت (عج) حضرت در حین دعاهایش یا قبل از آن بر حضرت محمد (ص) و خاندان پاکش
درود فرستاده و صلوات را ذکر کرده است.
«أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد وَاقْبَلْ تَوْبَتی» (زیارت ناحیه مقدسه)
«أَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّدالاَخْیارِ، فی اناءِ اللَّیْلِ وَ أَطْرافِ النَّهارِ» (زیارت ناحیه مقدسه)
«أن یصلی علی محمد و آل محمد» (دعای فرج و گشایش مخصوص انبیاء از زبان امام
زمان عج) (اکبرنژاد، محمدتقی، خدمت، عادل، مجموعه کامل نامه ها و فرمایشات
امام زمان (عج) در عصر غیبت، ص. ۲۰۳)
«به برکت برگزیدگان خوبت، ائمه خوبان و نورهای درخشان، محمد و خاندان پاکش
که برگزیدگان و امامان و پاکان و نجیبان هستند، که درود و سلامت بر همه آن
ها باد.» (دعای فرج و گشایش مخصوص انبیاء از زبان امام زمان عج) (همان، ص.
۲۰۷)
«اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُک اَنْ تُصَلِّی عَلی مُحَمَّدٍ نَبِی رَحْمَتِک
وَ کلِمَهِ نوُرِک» «خدایا، با پافشاری درخواست می کنم که بر محمد پیامبر
رحمت و مجموعه نورت درود فرست.» (دعای بعد از زیارت آل یاسین) (همان، ص.
۲۴۷)
«اسألک أن تصلی علی محمد و آل محمد…» «بر محمد و آل او درود فرست؛ آنان که
بهترین خلق تو هستند. بنابراین بهترین صلوات هایت را برایشان فرست.» (همان،
ص. ۲۸۷)
«ستایش خدا راست و درود و سلام بر سرورمان محمد و خاندان پاکش» (توقیع چهارم به شیخ مفید) (همان، ص. ۱۴۵)
«ان تصلی علی محمد نبی رحمتک و کلمه نورک و والد هداه رحمتک» «بر محمد
پیامبر رحمت و وجود نورانی و پدر هادیان رحمتت درود فرست.» (دعای بعد از
زیارت ال یاسین) (همان، ص. ۲۵۵)
«اللهم صل علی محمد و آل محمد و اجعلنی بهم فائزا عندک فی الدنیا و الاخره و
من المقربین» «خدا بر محمد و خاندانش درود و سلام فرست و مرا در دنیا و
آخرت به برکت آن ها از نجات یافتگان و مقربان قرار بده.» (همان. ص. ۲۶۶)
«صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ سَیِّدِ الْمُرْسَلِینَ» «خدایا درود فرست بر محمد (ص) سید رسولان» «صلوات ضرابی» (همان، ص. ۲۷۷-۲۷۸)
«صل علی محمد خاتم النبیین و علی اهل بیته الطاهرین الاخیار» «بر محمد که
خاتم پیامبران است و خاندانش درود فرست.» (دعای امام زمان در ایام ماه رجب)
(همان، ص. ۳۲۵)
«و صلی الله علی محمد المنتجب» «صلوات خدا بر محمد برگزیده» (زیارت قبور ائمه در ماه رجب) (همان، ص. ۳۲۷)
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَرَسُولِکَ وَأَمِینِکَ
وَصَفِیِّکَ وَحَبِیبِکَ وَخِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ» «خدایا، درود فرست بر
محمّد بنده و فرستادهات و امین و یار صمیمی و محبوب و برگزیدهات» (بعدی که علمت بدان احاطه دارد ای مهربان ترین مهربانان)(دعای
افتتاح) (همان، ص. ۳۳۲)
پیامبر اعظم حضرت محمد مصطفی (ع) ، اقیانوس بیکران فضایل اخلاقی و مطالعه زندگینامه رسول خدا نشان میدهد که رفتارش پر از زیباییهاست.
همسران پیامبر [صلّی اللّٰه علیه و آله و سلّم]
به نام خدا
سلام ...
1-
پیامبر تا ٢٥ سالگی مجرد است و به گواهی تمام اسناد و متون تاریخی در کلّ
این ٢٥ سال دوران نوجوانی و جوانی، در نهایت پاکدامنی و قداست زندگی
میکند. گویی در این دوران ایشان رهبانیّت اختیار کرده است.
2-
پیامبر در ٢٥ سالگی با «خدیجه» ازدواج میکند و تا وفات وی، ٢٥ سال بعد،
تنها همسر پیامبر، خدیجه است. اینک پیامبر ٥٠ ساله میباشد.
3- پیامبر تا ٣ سال در سوگ حضرت خدیجه است و همسری اختیار نمیکند، اینک پیامبر ٥٣ ساله است.
4-
پیامبر در ٥٣ سالگی با«سوده بنت زمعةبنقیس» که ٥٠ ساله، شویمرده و
بدون سرپرست است، ازدواج میکند و تا ٣ سال تنها همسر پیامبر *سوده*
میباشد.
5- اینک رسولخدا ٥٦ ساله است. وی فقط هفت سال دیگر در این دنیای خاکی خواهد بود.
6- پیامبر در هفت سال آخر حیات خود ١١ همسر دیگر برمیگزیند که تعدادی از آنان به دلیل کهولتِ سن، زودتر از ایشان فوت میکنند.
7- تمامی پرسشهایی که در مورد همسران پیامبر مطرح است در مورد همین هفت سال آخر زندگی پیامبر است.*
یکم:*
این هفت سال از پر مشغلهترین دوران حیات پیامبر است. مشکلات داخلی
مدینه، مانند اختلافهای اوس و خزرج، مهاجر و انصار، یهودیان داخل مدینه با
مسلمین از یک طرف، و تربیت مردم تازه مسلمان این شهر، یکی از صدها مشکلات
پیامبر در این هفت سال است. در شرایطی که مدینه هر لحظه در معرض هجوم
قبایل اطراف است، لاجرم پیامبر و یارانش مدام در حال آماده باش جنگیاند.
دوم:* در
این هفت سال قوای جسمانی پیامبر در اثر پیری و بیماری، که آخرالامر او
را از پای در میآورد، روز به روز در حال تحلیل رفتن است.
سوم:* تعدادی
از این زنان، شویمرده و یا بیسرپرست هستند، که از مکّه یا شهرهای دیگر
به مدینه پناهنده، و یا فرستاده شدهاند. لذا در مدینه از حمایت اقوام خود
نیز بیبهرهاند.
سوده بنتزمعه، زینب بنتخزیمه، اُمّسلمه، ماریه قبطیّه اینچنیناند.
چهارم:* مابقی
این زنان، دختران سران قبایل ذینفوذی بودند که پیامبر با این
ازدواجها، هوشمندانه روابط خصمانۀ آنها را تلطیف نمود و با کمترین
خونریزی، صلح و سازش را با آنان برقرار نمود.
*عایشه و حفصه* ، دختران دو تن از با نفوذترین مهاجران از مکّه یعنی ابوبکر و عمر بودند.
*رمله* ، دختر بزرگترین دشمن پیامبر یعنی ابوسفیان بود.
*زینب* بنت جحش، از بنیمخزوم یکی از پرنفوذترین طوایف قریش بود.
*ریحانه و صفیه* ، دختران سران دو قبیلۀ یهودی بودند.
*جویریه* ، دختر یکی از سران قبیله خزاعه بود که بعد از آن وصلت، خزاعه یکیاز متحدین استراتژیک مسلمانان شدند.
پنجم:* در
این هفتسال که پیامبر حکومت شهر مدینه را دارد و سال به سال از لحاظ
سیاسی قویتر میشود، بزرگان انصار(ساکناناصلی مدینه) حاضر بودند که
جوانترین و زیباترین دختران خود را به رسم خود به عقد پیامبر درآورند.
ولی
در میان این ١١ همسر، هیچ زن انصاری دیده نمیشود، چرا که در مورد زنان
انصار هیچیک از دو دلیل اجتماعی و سیاسی پیش گفته وجود ندارد.
بنابراین
ازدواجهای ١١ گانۀ پیامبر در این مدّت، نه تنها رنگی از لذّتجویی
ندارد، بلکه ایثاری شگرف از این روح متعالی است که حتی از خصوصیترین و
شخصیترین امور زندگی خود، یعنی زناشویی، در خدمت اهداف انسانی و الهی خود
میگذرد.*
از عارفی پرسیدند:
چرا
اینقدر ذکر "صلوات" در منابع دینی ما تاکید شده؟! و برای آمرزش گناهان ،
وسعت روزی ، صحت و سلامتی ، گشایش در کارها و... صلوات تجویز کرده اند؟!
سر و راز این ذکر چیست؟؟؟!
فرمود:
اگر به قرآن نگاه کنید،
فقط و فقط یکجا در قرآن هست
که خداوند انسان رو هم شأن و هم درجه ی خودش می کند .
یعنی از انسان می خواهد که بیاید کنار او و با هم در یک کاری مشارکت کنندو آن این آیه ست:
"انّ الله و ملائکته یصلّون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلّوا علیه و سلموا تسلیما"
خدا و ملائکه اش دارند برای پیامبر صلوات میفرستند شما هم بیایید و همراهی کنید...
علت عظمت و بزرگی ذکر صلوات این است که انسان را تا کنار خدا بالا می برد.
بیانات رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم در تمجید عقل و عاقل
رسول اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند:
خداوند چیزى بهتر از عقل را دربندگان تقسیم نکرده است،
پس خوابیدن عاقل از شب زنده داری جاهل بهتر است و در جاماندن عاقل از بالارفتن جاهل بهتر است..
و خدا ، نبی و رسولی را جز براى تکمیل عقل مبعوث نسازد و عقل او افضل از عقول تمام امتش باشد.. و آنچه در ضمیر خود دارد، از اجتهاد جمیع مجتهدین بالاتر است ..
و تا بنده اى (حقیقت) واجبات را بعقل خود درنیابد (مانند آن است که )آنها را انجام نداده است (وبهره چندانی نبرده) ..
وهمه عابدان در فضیلت عبادتشان بپاى عاقل نرسند. عقلا همان أولو الألباب یا صاحبان خردند که در باره ایشان فرموده: تنها ایشانند که متذکر میشوند..(و خدا را به حقیقت یاد میکنند).وَمَا یَذَّکَّرُ إِلا أُولُو الأَلْبَابِ.. سورة البقرة آیة 269 »-الکافی -کتاب العقل والجهل
مولانا جلال الدین در تشریح این حدیث گرانبهای پیامبر (ص) میفرماید:
بس نکو گفت آن رسول خوشجواز
ذرهای عقلت به از صوم و نماز
زانک عقلت "جوهرست" این دو عرَض
این دو در "تکمیل" آن شد مفترض..
تا جلا باشد مر آن آیینه را
که صفا آید ز طاعت سینه را..
لیک گر آیینه از بُن فاسدست،
صیقل ،او را دیر باز آرد به دست..
وان گزین آیینه که خوش مغرس است
اندکی صیقل گری آن را بس است...
(مغرس :جاى نهال کاشتن)
در احادیث داریم که درجات و مقامات بندگان هم به میزان عقولشان است..
این تفاوت عقلها را نیک دان
در مراتب از زمین تا آسمان..
هست عقلی همچو قرص آفتاب
هست عقلی کمتر از زهره و شهاب
هست عقلی چون چراغی سرخوشی
هست عقلی چون ستارهٔ آتشی
زانک ابر از پیش آن چون وا جهد
نور یزدانبین خردها بر دهد
عقل جزوی عقل را بدنام کرد..
کام دنیا مرد را بیکام کرد...
(مثنوی معنوی)
مولوی میگوید این عقل جزوی است که عقل را بدنام کرده و گرنه عقل ، جوهر وحقیقت همه عبادات ، آینه صافیِ سیمای جان و بسیار سنگین بهاست ...
مطلب همان است که مولای عارفان امیرمونان علیه السلام فرمود: خدا با چیزى بهتر از عقل پرستش نشود..
ما عُبِدَ اللّه ُ بِشَىْ ءٍ اَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ...
بِنا عُبِدَالله..
به ما خدا بندگی شود ...
(اصول کافی)
امام رضا علیه السلام فرمودند: عقل هیچ مسلمانی کامل نمی شود مگر در او ده خصلت باشد :
۱- امید به خیر و نیکى از او وجود داشته باشد ..
۲- مردم از شر او در امان باشند..
۳- کار خوب کم دیگران را زیاد می شمارد..
۴- کار خوب زیاد خود را کم می شمارد..
۵- از تقاضا و درخواست نیازمندان خسته نمی شود..
۶- در طول زندگى از طلب علم ملول نمیگردد..
۷- فقر در راه خدا برایش از توانگری بهتر است..
۸- نزد او خوارى در راه حقّ از عزت در راه دشمن خدا نزد او محبوبتر است..
۹- گمنامى برایش لذت بخشتر از شهرت است ..
سپس فرمود: آیا می دانید که دهمى چیست ؟
حضار پرسیدند : دهمى چیست؟آن حضرت فرمود:
۱۰- دهمى این است که با هر کس برخورد کرد بگوید او بهتر از من و پرهیزکارتر از من است زیرا مردم دو نوعند، یک دسته واقعا بهتر و پرهیزکارتر از او هستند و یک دسته بدتر و پستتر..وقتى شخصى را دید که از او بدتر و پستتر است بگوید شاید خوبى او در باطن است و پنهان بودن خوبیش به نفع اوست و خوبى من آشکار است که شاید این به ضرر من است..
اما وقتى کسى را دید که از او بهتر و پرهیزگارتر است در مقابلش تواضع می نماید تا به او برسد ..
اگر چنین کند مجد و بزرگواریش بالا گیرد و خیرش پاک و دلپسند، و نامش نیکو شود، و برتر از اهل زمان خویش می گردد..
متن روایت :
قال الرضا علیه السلام : لَا یَتِمُّ عَقْلُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ حَتَّى تَکُونَ فِیهِ عَشْرُ خِصَالٍ-
الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ- یَسْتَکْثِرُ قَلِیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ- وَ یَسْتَقِلُّ کَثِیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ- لَا یَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَیْهِ- وَ لَا یَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ- الْفَقْرُ فِی اللَّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْغِنَى- وَ الذُّلُّ فِی اللَّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْعِزِّ فِی عَدُوِّهِ- وَ الْخُمُولُ أَشْهَى إِلَیْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ-ثُمَّ قَالَ ع الْعَاشِرَةُ وَ مَا الْعَاشِرَةُ- قِیلَ لَهُ مَا هِیَ قَالَ ع لَا یَرَى أَحَداً إِلَّا قَالَ- هُوَ خَیْرٌ مِنِّی وَ أَتْقَى- إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلَانِ رَجُلٌ خَیْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى- وَ رَجُلٌ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى- فَإِذَا لَقِیَ الَّذِی شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى- قَالَ لَعَلَّ خَیْرَ هَذَا بَاطِنٌ وَ هُوَ خَیْرٌ لَهُ- وَ خَیْرِی ظَاهِرٌ وَ هُوَ شَرٌّ لِی- وَ إِذَا رَأَى الَّذِی هُوَ خَیْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى- تَوَاضَعَ لَهُ لِیَلْحَقَ بِهِ- فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ فَقَدْ عَلَا مَجْدُهُ- وَ طَابَ خَیْرُهُ وَ حَسُنَ ذِکْرُهُ وَ سَادَ أَهْلَ زَمَانِه.
(تحف العقول ؛ النص ؛ ص443- ابن شعبه حرانى، حسن بن على)
فرازهایی کوتاه از کتب آسمانی
بسم الله الرحمن الرحیم
نقل
کرده اند که مردی به نزد امیر المومنین علی بن ابی طالب(ع) آمد و گفت: یا امیر
المومنین ،مرا از خُلق پیامبر اکرم حضرت مصطفی (ص) خبر ده، و جزئی از فضائل اخلاقی
او را بیان کن سطری از صحیفه شمائل او را بر خوان.
امیر
المومنین (ع) فرمود: تو نعمت های دنیا بر شمار تا من خُلق پیغمبر را به تو بگویم.
آن مرد گفت: شمارش نعمت های دنیا را نتوان کرد، و پرورگار عالم در قرآن کریم می
فرماید: « و اِن تَعُدََّ نِعمَهَ االله لا تَحُصوها »* اگر نعمتهای خدا را
بشمارید نمی توانید..
حضرت
امیر المومنین (ع) فرمود: خداوند سبحان تمام نعمتهای دنیا را قلیل می خواند « قُل
متاعُ الدُّنیا قلیل »* اما خداوند اخلاق پیغمبر را عظیم می خواند « وَاَنِکَ
لعَلی خلُقٍ عَظیم » وقتی تو از وصف قلیل عاجزی، من عظیم را چگونه توصیف نمایم...
بدان
که اخلاق تمام انبیاء به محمد (ص) تمام شد. و هر یک از انبیاء به خلقی از اخلاق
حمیده، آراسته بوده اند، وقتی نوبت دولت به حضرت محمد (ص) رسید، فرمود: بُعِثِتُ
لِاتَمَّم مَکارِمَ الاخلاق
بسم الله الرحمن الرحیم
قرآن یکی از معجزات پیامبر اسلام حضرت محمد مصطفی علیه سلام است د در اینجا به بخش کوچکی از معجزات قرآن اشاره می کنیم .
نام:
قرآن، قرآن یک کلمه ی عبری است اسم اصلی قرآن فرقان می باشد
لقب
قرآن: مجید
زبان
قرآن:عربی
زمان
نزول: ماه رمضان , شب قدر
محل
نزول: مکه مکرمه, غار حرا
فرستنده:
الله جل جلاله
ملکه
وحی: حضرت جبرئیل
گیرنده:
حضرت محمد
تعدادوحی:۲۴۰۰۰
مرتبه
مدت
نزول:۲۳ سال
اولین
آیه: إقرا باسم ربک الذی خلق
اولین
سوره: العلق
آخرین
سوره: النصر
آخرین
آیه: الیوم اکملت لکم دینکم
تعدادجزء:۳۰
جزء
تعداد
سوره:۱۱۴ سوره
با
عظمت ترین آیه: آیت الکرسی
طولانیترین
سوره: سوره بقره
کوتاه
ترین سوره: سوره کوثر
بزرگترین
آیه: آیه ی ۲۸۲ سوره ی بقره
کوچکترین
آیه: کلمه (طه) از سوره بیستم
تعداد
سوره های مکی: ۸۲ سوره
تعداد
سوره های مدنی: ۲۰ سوره
تعداد
سوره های مکی و مدنی: ۱۲ سوره
سوره
نصف قرآن: سوره کهف
مادر
قرآن: فاتحه
قلب
قرآن: یس
عروس
قرآن: سوره ی الرحمن
سوره
ای که دو بسم الله دارد: نمل
سوره
ای که بسم الله ندارد: توبه
تعداد
حزب: ۱۲۰ حزب
سوره
ای که در تمام آیات اسم الله دارد: مجادله
تعدا
آیات: ۶۲۳۶ آیه
تعداد
کلمات: ۷۷۴۳۹ کلمه
تعداد
حروف کل قرآن: ۳۳۰۷۳۳ حروف
تعداد
نقطه ها: ۱۰۵۶۸۴نقطه
قرآن
به سه قسمت تقسیم شده: وحدانیت خدا ، قصص ، احکام
سوره
ای که سه بار خواندن آن حکم ختم قرآن را دارد: سوره ی اخلاص
و …
————————————
«« تـــــــوجه »»
در
زمان نزول قرآن چرتکه هم وجود نداشته، چه رسد به ماشین حساب , کامپیوتر , ماهواره
, تلسکوب , وسیله پرواز و زیردریایی , اسکنر
و,,,
—————————————————–
واقعیات
شگفتانگیز در مورد قرآن
برابری
مرد با زن:
واقعیت
اعجابآور این است که تعداد دفعاتی که کلمه مرد در قرآن دیده میشود ۲۴ مرتبه و
تعداد دفعاتی که کلمه زن در قرآن دیده میشود هم ۲۴ مرتبه است، درنتیجه، نه تنها
این عبارت از نظر دستوری صحیح است، بلکه از نظر ریاضیات نیز کاملاً بیاشکال است،
یعنی ۲۴=۲۴
برابری
در قرآن در همه مسائل دیده میشود:
دنیا
۱۱۵ / آخرت ۱۱۵
ملائک
۸۸ / شیطان ۸۸
زندگی
۱۴۵ / مرگ ۱۴۵
سود
۵۰ / زیان ۵۰
ملت
(مردم) ۵۰ / پیامبران ۵۰
ابلیس
۱۱ / پناه جستن از شر ابلیس ۱۱
مصیبت
۷۵ / شکر ۷۵
صدقه
٧٣ / رضایت ٧٣
فریب
خوردگان (گمراه شدگان) ۱۷ / مردگان (مردم مرده) ١٧
مسلمین
۴١ / جهاد ۴١
طلا
۸ / زندگی راحت ٨
جادو
۶٠ / فتنه ۶٠
زکات
٣٢ / برکت ٣٢
ذهن
۴٩ / نور ۴٩
زبان
٢۵ / موعظه (گفتار، اندرز) ٢۵
آرزو
٨ / ترس ٨
آشکارا
سخن گفتن (سخنرانی) ١٨ / تبلیغ کردن ١٨
سختی
١١۴ / صبر١١۴
محمد
(صلوات الله علیه) ۴ / شریعت (آموزه های حضرت محمد (ص) ۴
* همچنین جالب است که نگاهی به دفعات تکرار کلمات زیر در
قرآن داشته باشیم.
نماز
۵، ماه ١٢، روز ٣۶۵
دریا
٣٢، زمین (خشکی) ١٣ — دریا + خشکی = ۴۵=۱۳+۳۲ — دریا = %۱۱۱۱۱۱۱/۷۱= ۱۰۰ × ۴۵/۳۲ —
خشکی
= % ۸۸۸۸۸۸۸۹/۲۸ = ۱۰۰ × ۴۵/۱۳ — دریا + خشکی = % ۰۰/۱۰۰
دانش
بشری اخیراً اثبات نموده که آب ۱۱۱/۷۱% و خشکی ۸۸۹/۲۸ % از کره زمین را فراگرفته
است.
آیا
همه اینها اتفاقی است؟؟؟
اتفاقی
است؟
تا
اینجا کافی نبود؟؟؟ قانع نشدید؟
از
سوره قمر تا آخر قرآن ۱۳۸۹ آیه وجود دارد . و سال ۱۳۸۹ قمری برابر ۱۹۶۹ میلادی است
که تاریخ فتح ماه توسط بشر است.
همچنین
درسوره ۱۹ (مریم) آیه ۵۷ در ذکر ماجرای ادریس نبی (علیه السلام)می فرماید:
و
رفعناه مکانا علیا : و [ما] او را به مقامى بلند ارتقا دادیم.
۱۹۵۷ تاریخ
تسخیر فضا توسط انسان است. فضاپیمای اسپوتنیک روس در ۴ اکتبر این سال به خارج از
جو پرتاب شد.
نکته :
در
تمام حیوانات، تعداد کروموزومهای حیوان نر و ماده برابر است و زنبور عسل تنها
حیوانی است که ساختار کروموزومی آن با سایر حیوانات متفاوت است زیرا زنبور ماده ۱۶
جفت کروموزوم دارد در حالی که زنبور نر ۱۶ تک کروموزوم دارد و جالب است که
شانزدهمین سوره قرآن به نام زنبور عسل(نحل) نام گذاری شده است.
نکته :
همچنین
در چند جای قرآن کلمه حمیر(الاغ) همراه نام سایر چهارپایان به کار رفته است اما
تنها در دو آیه قرآن نام این حیوان به تنهایی ذکر شده است.
ان
انکر الاصوات لصوت الحمیر(لقمان) و, مثل الذین حملوا التورات ثم لم یحملوها کمثل
الحمار یحمل اسفارا (جمعه)
این
حیوان ۳۱ جفت کروموزوم یعنی: ۶۲ کروموزوم دارد و این دو سوره سوره های ۳۱ و ۶۲
قرآن هستند.
یک
پژوهشگر هلندی غیر مسلمان چندی پیش تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داد و به این
نتیجه رسید که ذکرکلمه ی جلاله الله و تکرار آن ونیز صدای این لفظ، موجب آرامش
روحی می شود واسترس و نگرانی را ازبدن انسان دور می کند و نیز به تنفس انسان نظم و
ترتیب می دهد.
خداهم
که درقرآن میفرماید:( الا به ذکر الله تطمئن
القلوب)
بسم الله الرحمن الرحیم
"قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ"
نکات قرآنی :
ایکاش
در هوایِ تو من خاک گشتمی..
باری
ز ننگ هستی خود ،، پاک گشتمی..
پیوسته
سجدگاه ملک بودمی اگر،،
زیر
سم سمند تو من خاک گشتمی ...
«یَوْمَ
یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ وَ یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنی کُنْتُ
تُراباً»؛
روزى
که انسان آنچه با دست خود از قبل فرستاده همه را میبیند، و کافر از ( شدّت تاسف و
پشیمانی ) میگوید: اى کاش خاک بودم...
کافر
کیست؟!
پیامبر
اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید:
«علی ع ، مهتر و خیر بشر است؛ هر کس از این إبا داشته باشد،
کافر است..»
(که او ابوتراب است..)
«علی خیر البشر ، فمن ابی فقد کفر». . (کنز العمال -ابن عساکر
تاریخ دمشق)
به
سند صحیح سعید سمّان میگوید: امام صادق(ع) در معنی این آیه فرمود..«وَ یَقُولُ
الْکافِرُ یا لَیْتَنی کُنْتُ تُراباً ،، یعنی ،علویا یوالی أبا تراب» کافر
میگوید: اى کاش! علوى بودم و ابو تراب را دوست و ولیّ خود میگرفتم !
و
وقتی ثواب و قرب و اکرام حق تعالی بر شیعیان علی ع را میبیند میگوید : قَالَ: یا
لَیتَنِی کُنتُ تُراباً، أًی مِن شِیعَةِ عَلی ..ای کاش من هم خاک و از شیعیان
وپیروان راستین او بودم ..
(شیخ صدوق، علل الشرایع(
استرآبادی در توضیح این روایت مینویسد: چون علی(ع) قسیم الجنة و النار است، اهل حق و پیروان خود را به بهشت و دشمنان را به جهنم میفرستد، و کافر آرزو میکند: ای کاش! من از شیعه علی بودم..
شیادان و جاهلان متکبر که همیشه در پی علوّ خیالی و برتری جویی بودند ، چون خاک را به استخفاف مینگرستیند چندان به لقب ابوتراب توجهی نکردند و حتی به تمسخر گرفتند! آنها که همه القاب و فضایل علی ع و نامهای نیکوی او را به دروغ به خود نسبت دادند و سعی داشتند خود را آینه حق جلوه داده و آینگی وتصویر زلال آینه تمام نمای حق را هم با اعوجاج در آیات الهی بپوشانند! خود را فریب داده و خود در کفر فرو رفتند.. مقام #ابوتراب و علو حقیقی بر آنها پوشیده و از آن محروم ماندند..
تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ
لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ،
وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ (قصص/83(
امام
متقین ، امیرخاکساران است که با خاک نخلستانها و خاکیان درآمیخته و هرخاکی از برکت
او گلستان میشود ، او کنیه ابوتراب را بسیار دوست داشت ، کُنیه ای که رسول خدا صلی
الله علیه وآله به او داده بود..
تراب
یعنی خاک و علی پدر خاک و همه خاکیان ..
به
ابن عباس گفتند چرا به علی، ابوتراب می گفتند؟ گفت: لانه صاحبها ! برای این که
صاحبش است...
«لانه صاحب الارض، و حجه الله علی اهلها بعده، و به بقاؤها
و الیه سکونها..
زیرا
او صاحب زمین و حجّت خدا بعد از رسول الله بر اهل زمین بوده و به وجود حضرتش زمین
باقی است و آرامش آن به اوست ...»
..آدم از تراب خلق شد و علی ع پدر تراب ! ..(که «اول ما خَلق
الله » نور رسول الله و او بود و«ثم خلق منه کل خیر» واز آن نور جمیع خیرات و کرسی
و عرش و همه هستی متجلی شد..) ..
قال
النبی صلى الله علیه وآله: أنا وعلی أبوا هذه الأمة .. ولحقنا علیهم أعظم من حق
والدیهم..
رسول
اکرم ص فرمودند: من و علی پدر اُمتیم ..وحق ما بر ایشان عظیم تر از حق پدر و
مادرشان است..
وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ..أَنِ اشْکُرْ لِی ، وَلِوَالِدَیْکَ ، إِلَیَّ الْمَصِیرُ ..
تا مگر سایه بر من افکندی...
خاک شو پیش از آنکه بگویی ای کاش..
آنچه گفته شد نه از پی اثبات ، و نه از برای برتری جویی ، که از جهت نفی است ..این که نفی کنی هر انّیتی را از خود ..که «وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا ،،، إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا ..
در زمین به نخوت گام برمداری، چرا که هرگز زمین را نمى توانى شکافت و در بلندى به کوهها نمى توانى رسید..
ابوترابی زندگی کنی ،، و تو که خود را پیرو راه پدر میخوانی، چنان بر خاک بیفتی که از تو ، منی و جز او نماند ،، که نزدیک ترین زمان به خدا را هنگام سجده دانستند و سر بر خاک نهادن هم از خصایل شیعه اوست.. نیست شوی و برای او فرزندی کنی ، و خاک شوی که همه بزرگی برای خاکساران است ..
وَقَضَى
رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ، وَبِالْوَالِدَیْنِ
إِحْسَانًا..(اسرا/23)
و
پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به والدین احسان کنید ..
،،
از
بهاران ، کی شود سرسبز؟ سنگ ،
خاک
شو ،،
تا
گل برویی رنگ رنگ ...
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة مولانا أمیرالمؤمنین و اولاده المعصومین صلواة الله علیهم اجمعین.
"وَ اللهُ یَعلَمُ اَسرارَهُم"
تمام ارزش آدمی به سرّ اوست. و سرّ او، خلاصه و چکیده ی وجود اوست که نزد "حق" است. چون دانه ای است نهان که تنها خداوند از آن با خبر است. اما این آیه به اسرار اشاره دارد. معلوم است که سرّهای دیگری نیز در کار است. بزرگان سه نوع سرّ را قائل شده اند؛ یکی آن سرّ است که بنده در راز و نیازش با حق دارد و بندگان دیگر از آن بی خبر اند. دوم آن سرّ است که حتی از فرشتگان نیز نهان است، و آن کشف حقایقی است که بر قلب بنده پدیدار می شود. و سوم آن سرّ است که حتی خود بنده نیز از آن خبر ندارد، و آن استغراق در همراهی با حق است به سبب فنای ذهن. او در این کیفیت، فقط در اختیار حق است، و تمام لذتش همین در اختیار بودن است. پس دگر، سؤالاتِ؛ اسرار چه هستند، و کجایند، و چقدر اند، و به چه کارند، برایش مطرح نیستند. زیرا او اصل را دارد و همین اصل، او را کافیست. آدمی در اسرار پیچیده شده است. این زندگی خود سرّ است، آمد و رفت ما، سرّ است، حرکت افلاک، سرّ است، هر موجودی خود سرّی بزرگ است، اینکه هر لحظه کجاییم و که ایم و برای چه ایم، سرّ است. اینکه هر کدام از ما چیزی را به ظهور می رسانیم که در وجودمان نهفته است، سرّ است. ای دوست، اسرار برای ذهن قابل رمزگشایی نیست، پذیرفتنی است. چون به زیر باران رفتن است، و از ریزش شان تَر شدن است. در سکوت، برخوردار گشتن است. اسرار فهمیدنی نیست، دریافت کردنی است. و این تنها اوست که می داند.
هو القوی
تو
دستگیر شو ای خضر پی خجسته ، که من،
پیاده
میروم ،،
و
همرهان سوارانند...
پیاده شو !
وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ(قصص/5)
و خواستیم بر کسانى که در آن سرزمین فرو دست شده بودند ،، منت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم و ایشان را وارث گردانیم ..
یاری
ونصرت الهی برای ضعفا و فقرا و پیادگان است ،،
عیسی
با خری پیاده سیرمیکرد ،موسی چوپانی آواره بیابان و محمد ص نیز یتیم و فقیر بود و..
آنها که در پی برتری جویی هستند و درخیالشان برای خود علو و شان و منزلتی میبینند، در درگاه الهی به هیچ نخرند..
آنکه تکبر وبزرگی کند خوار وصغیر میشود ،،
و آنکه تذلل و خواری کند بزرگ و عزیز ..
ابلیس
هم از سجده کنان نبود! .إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ
فرمود
: چون تو را به سجده امر کردم ، چه چیز تو را باز داشت از اینکه سجده کنى ؟
گفت: «من از او بهترم ! » ))قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ ..((
مرا از آتشى آفریدى و او را از گل ..
قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا
فرمود از آن [مقام] فرو شو ،،
فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا..
تو را نرسد که در آن [جایگاه] تکبر نمایى،،
فَاخْرُجْ، پس بیرون شو ،
که تو از خوارشدگانى ((إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ))
(اعراف/11-13)
عاقل
کسیست که « لا یَرى أَحَدًا إِلاّ قالَ: هُوَ
خَیْرٌ مِنّى وَ أَتْقى».
امام
رضا ع در نشانه های مومن عاقل فرمودند: او کسیست که نمیبنید احدی ! را ، جز آنکه
میگوید : او از من بهتر وبا تقوا تراست..
چرا
که او خودآگاه است به ذنب وگناهش و به آن مشغول،، ولی از ذنب و گناه دیگران که
شاید توبه کرده اند و آمرزیده باشند بی خبر..
همانطور
که در نزد خود کوچکی میکند ، نیست میشود و هستی میگیرد ونزد خدا عزیزتر
میشود...((طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِی نَفْسِهِ)..
مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ ، فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا ..هرکس عزت میخواهد ،جمیع عزت برای خداست و نکته اینکه مومن نیز از آن جهت عزیز است که اوعزت میبخشد(وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ..) ولی اگر او خود را کسی بداند! دیگر از مومنین نیست واز امن الهی خارج..
ولذا او به ذنوب و ذنب خود مشغول است (که وجودک ذنب لا یقاس به الذنب ..) و تجلی غفران و غفاریت الهی هم نصیب هم او میشود...
و
آنان که چون کار زشتى کنند یا بر خود ستم روا دارند خدا را به یاد مى آورند و
براى گناهانشان آمرزش مى خواهند و چه کسى جز خدا گناهان را مى آمرزد و بر آنچه
مرتکب شده اند با آنکه مى دانند [که گناه است] پافشارى نمى کنند (۱۳۵)
أُولَئِکَ
جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ
مِنْ رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا
وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ ﴿آل عمران۱۳۶﴾
،،
اَنس
گوید: سؤال شد: «اى رسول خدا! ممکن است کسى از عقل نیکو برخوردار باشد و گناهان
بسیار داشته باشد؟».
پیامبر
صلى الله علیه وآله فرمودند: هیچ انسانى نیست، مگر این که گناهان و خطاهایى
مرتکب میشود،(ما مِنْ آدَمىٍّ اِلاّ وَ لَهُ ذُنوبٌ وَ خَطایا یَقْتَرِفُها،(
ولى
هر کس سرشتش عقل و نهادش یقین باشد،، گناهانش به او آسیب نمیرساند».!
گفته
شد: «اى رسول خدا! چگونه است این؟!».
فرمودند: «زیرا عاقل هرگاه مرتکب خطایى گردد، بی درنگ تدارک توبه و پشیمانى کند و با این کار، گناهانش را پاک میگرداند و خوبى هایى برایش باقى میماند که با آن، وارد بهشت میگردد»...
(مجموعه ورام، ج 1، ص 62)
اِنَ الحَسَناتِ یُذهِبنَ السَّیِئاتِ"
"قطعاً خوبی ها، بدی ها را از بین می برند!"
این پیام محکم قرآن که با تاکید "اِنَّ" بیان شده است، یک رویکرد جهانی، عارفانه و اصیل برای از بین بردن بدی هاست. دقت کن! نمی گوید که بدی کردن باعث از بین رفتن بدی ها می شود، نمی گوید که خشونت، خشونت را از بین می برد، نمی گوید برای مقابله با پلیدی، باید پلید بود و برای مبارزه با ناراستی، باید ناراست بود. قرآن، خوبی کردن و نیکوکاری را راه حل نهایی و قطعی می داند. و این یک کلاس درس بزرگ برای تمامی روانشناسان جهان است. "ذلِکَ ذِکری لِلذّاکِرِینَ" این پندی است برای هر آن کس که اهل پند گرفتن است". ای دوست، اگر حقیقتاً از وجود بدی ها در رنج و عذابی، اگر خود را در محاصره بدی ها می بینی، راهِ برون رفت از آن، توسعه ی خوبی هاست. بدی کردن نسبت به کسی که بدی کرده است، خود بدی است، راهِ خلاصی نیست. حال دقت کن، ببین در آیه ی دیگر چه حکیمانه و هوشمندانه به بدی ها می نگرد؛ "جَزاءُ سَیِّئةِِ سَیِّئَةٌ مِثلُها فَمَن عَفا وَ اَصلَحَ فَاَجرُهُ عَلَی اللهِ انَّ اللهَ لا یُحِبُّ الظّالِمِینَ" (جزای بدی، بدی مثل آن است اما اگر کسی عفو کند و به اصلاح گراید، پاداشش بر عهده ی خداست و خداوند ظالمین را دوست ندارد!)، نکته ی هوشمندانه این است که با آنکه مجازات بدی را جایز دانسته اما باز از آن به "سَیِّئة" یاد می کند! تلافی را هم بدی می نامد! "جَزاءُ سَیِّئةِِ سیِّئَةٌ". آن را نیک نمی نامد! لذا بلافاصله می فرماید؛ "پس اگر کسی عفو کند و به اصلاح گراید پاداشش بر عهده ی خداست زیرا خداوند ظالمان را دوست ندارد!" ای دوست، قرآن بدنبال توسعه ی خوبی هاست، آن را راهِ حل قطعی و نهایی می داند. اگر حتی قصاص را مجاز دانسته، اگر مقابله به مثل را جایز دانسته، اما رویکردش اصلی اش به عفو و بخشش است. برای همین است که صریحاً فرمان می دهد: "وَاتَّبِعُوا اَحسَنَ ما اُنزِلَ اِلَیکُم مِن رَبِّکُم" (همواره از بهترین آنچه که از سوی پروردگارتان نازل شده پیروی کنید!). مشی قرآن، تبعیّت از بهترین هاست. و بهترین ها، نیکی کردن و عفو و اصلاح است. بهترین ها، خوبترین هایند، چه خود خدا، خوبترین است "وَاللهُ خَیرٌ". و یادت باشد که کاربرد احکام قرآن باید حالتی را بیافریند که بیشترین عشق را نسبت به خداوند ایجاد کند.
بر گرفته از مجموعه نکات قرآنی
م.ریاعی
"هو"
روزی شیخ حسن خرقانی گفت : خدایا مرا به خودم نشان ده..
لباسی دید مندرس و آلوده ..
پرسید : این منم ؟؟
ندا آمد : آری تو همین هستی..
گفت : پس آن همه دعا و زاری و عبادت چه شدند؟؟
خداوند فرمود: آن همه من بودم ....
تذکره الاولیای عطار
هرچه سیئات "کارهای زشت"است از افعال ماست و هر چه حسنات "کارهای خوب"از ما سر میزند جملگی فعل پروردگار است......
..برای همین هم دعای همه انبیا و اولیا پیوسته چنین بوده که : خداوندا سیئات ما را به حسنات مبدل گردان...
فرازهایی از آیات قرآن مجید در رد یا قبول دعا ها
قطب ، در (شرح شهاب ) گفته است : روایت شده است که پروردگار، دعای دو گروه از مردم را مستجاب می دارد . چه مؤمن باشند و چه کافر . یکی دعای مظلومانست و دیگری دعای درماندگان . و بدین سبب است که خدای تعالی فرمود: (امن یجیب المضطر اذا دعاه ) (یعنی : آیا آن کیست که دعای بیچارگان را به اجابت می رساند؟)
پیامبر (ص ) فرمود: دعای مظلوم مستجاب است و اگر گفته شود: مگر خدا نفرمود: (و ما دعاء الکافرین الا فی ضلال ) (یعنی : و کافران جز به حرمان و ضلالت دعوت نمی کنند) پس چگونه دعایشان مستجاب می شود؟ گوییم : این آیه ، به دعای کافران در دوزخ بر می گردد و در آنجا، نه اشک سود دهد و نه دعا پذیرفته شود . و خبری که ما آوردیم ، مربوط به دنیاست .
داستان جوان گناه کار و بخشش خداوند!
در
زمان «مالک دینار» جوانى از زمره اهل معصیت و طغیان از دنیا رفت، مردم به خاطر
آلودگى او جنازهاش را تجهیز نکردند، بلکه در مکان پستى و محلّ پر از زبالهاى
انداختند و رفتند.
شبانه
در عالم رؤیا از جانب حق تعالى به "مالک دینار" گفتند: بدن بنده ما را
بردار و پس از غسل و کفن در گورستان صالحان و پاکان دفن کن. عرضه داشت: او ازگروه
فاسقان و بدکاران است، چگونه و با چه وسیله مقرّب درگاه احدیّت شد؟
جواب
آمد: در وقت جان دادن با چشم گریان گفت: یا مَنْ لَهُ الدُّنیا وَ الآخِرَةُ
إرْحَمْ مَن لَیْسَ لَهُ الدُّنیا وَ الآخرَةُ.
یعنی:
اى
که دنیا و آخرت از اوست، رحم کن به کسى که نه دنیا دارد نه آخرت.
ای
مالک! ،کدام دردمند به درگاه ما آمد که دردش را درمان نکردیم؟ و کدام حاجتمند به
پیشگاه ما نالید که حاجتش را برنیاوردیم؟
بیشترین قَسَمهای قرآنی
دیدی یه نفر وقتی میخواد
حرفش رو با اهمیت جلوه بده، هِی قسم میخوره:
به
پیر، به پیغمبر، به خدا، به قرآن...
قرآن هم وقتی میخواد یه موضوعی رو با اهمیت جلوه بده، پشت سر هم قسم میخوره...
سوره شمس
11 تا قسم پشت سر هم
بیشترین رکوردِ قسم در یک سوره:
و اَلشَّمْسِ وَ ضُحٰاهٰا...
و اَلْقَمَرِ إِذٰا تَلاٰهٰا...
و اَلنَّهٰارِ إِذٰا جَلاّٰهٰا...
و اَللَّیْلِ إِذٰا یَغْشٰاهٰا...
و ...
ای انسان!
قسم به خورشید و ماه..
قسم به زمین و آسمون..
قسم به شب و روز..
قسم به..
حالا فکر میکنی قرآن بعد از این همه قسم چه مطلب مهمی رو میخواد بگه
قبل از اینکه جواب و ببینی یه خورده فکر کن.
فکر میکنی چه موضوع مهمیه
قرآن بعد از ۱۱ تا قسم میگه:
قدْ أَفْلَحَ مَنْ
زَکّٰاهٰا (شمس/۹(
به همه اینها قسم، که هر کس نفس خودش رو #تزکیه کرد، رستگار شد."
بعد سراغ گروه مخالفش هم میره و میگه:
و قَدْ خٰابَ مَنْ دَسّٰاهٰا (شمس/۱۰)
هر کس هم که نفس خودش رو با معصیت و #گناه آلوده کرد، نومید و محروم شد."
عیسی
(ع) را گذار بر مردی افتاد کور، مبتلا به لک و پیس، زمینگیر که هر دو طرف بدنش فلج
بود و گوشت بدنش از جذام همی ریخت و همی گفت: سپاس خدای را که مرا از بسیاری
ابتلاآت بر کنار بداشت!!عیسی(ع)
گفت: ای فلان، کدام ابتلا را مبتلا نگشته ای؟!
گفت:
ای روح الله من از آن کس که چون من معرفت به خدا ندارد،بهترم.
عیسی
گفت: درست گفتی، دست خود به من ده.
دست
وی بگرفت و ناگهان زیباترین و بهنجارترین آدمیان شد و خداوند تمامی ابتلاآت از وی
ببرد...
وی
دیر زمانی مصاحب عیسی بماند.کشکول
شیخ بهایی
گزیدهای از موعظهی معروف حضرت مسیح(ع( در بالای کوه:
خوشا به حال آنان که نیاز خود را به خدا احساس میکنند، زیرا ملکوت آسمان از آن ایشان است.
خوشا به حال ماتمزدگان، زیرا ایشان تسلی خواهند یافت.
خوشا به حال فروتنان، زیرا ایشان مالک تمام جهان خواهند گشت.
خوشا به حال گرسنگان و تشنگان عدالت، زیرا سیر خواهند شد.
خوشا به حال آنان که مهربان و باگذشتاند، زیرا از دیگران گذشت خواهند دید.
خوشا به حال پاکدلان، زیرا خدا را خواهند دید.
خوشا به حال آنان که برای برقراری صلح در میان مردم کوشش میکنند، زیرا اینان فرزندان خدا نامیده خواهند شد.
خوشا به حال آنان که به سبب نیک کردار بودن آزار میبینند، زیرا ایشان از برکات ملکوت آسمان بهرهمند خواهند شد.
(انجیل متی،۱۰- ۱ :۵(
**************
خداوند را بیجهت آزمایش مکن.
(انجیل متی، ۷ : ۴)
***********
فقط خداوند را بپرست و تنها از او اطاعت کن.
(انجیل متی، ۱۰ : ۴)
***********
نان نمیتواند روح انسان را سیر کند! بلکه فقط کلام خداست که میتواند نیاز درونی او را برآورده سازد.
(انجیل متی، ۴ : ۴)
***********
ثروت خود را بر روی این زمین نیندوزید زیرا ممکن است بید یا زنگ به آن آسیب رسانند و یا دزد آن را برباید. ثروتتان را در آسمان بیندوزید، در جایی که از بید و زنگ و دزد خبرینیست. اگر ثروت شما در آسمان باشد، فکر و دلتان نیز در آنجا خواهد بود.
(انجیل متی، ۲۱- ۱۹ : ۶)
***********
چشم، چراغ وجود انسان است. اگر چشم تو پاک باشد، تمام وجودت نیز پاک و روشن خواهد بود ولی اگر چشمت با شهوت و طمع تیره شده باشد، تمام وجودت هم در تاریکی عمیقی فرو خواهد رفت.
(انجیل متی، ۲۳ -۲۲ : ۶)
نمیتوانی به دو ارباب خدمت کنی، باید فقط یکی از آنها را دوست داشته باشی و فقط به یکی وفادار بمانی. همچنین نمیتوانی هم بندهی خدا باشی و هم بندهی پول.
(انجیل متی، ۲۴ : ۶)
پس نصیحت من این است که برای خوراک و پوشاک غصه نخورید. برای همین زندگی و بدنی که دارید شاد باشید. آیا ارزش زندگی و بدن، بیشتر از خوراک و پوشاک نیست؟
به پرندگان نگاه کنید، غصه ندارند که چه بخورند. نه میکارند و نه درو میکنند ولی پدر آسمانی شما خوراک آنها را فراهم میسازد. آیا شما برای خدا خیلی بیشتر از این پرندگان ارزش ندارید؟ آیا غصه خوردن میتواند یک لحظه عمرتان را طولانیتر کند؟
و چرا برای لباس و پوشاک غصه میخورید؟ به گلهای سوسن که در صحرا هستند نگاه کنید، آنها برای لباس غصه نمیخورند. با این حال به شما میگویم که سلیمان هم با تمامشکوه و ثروت خود هرگز لباسی به زیبائی این گل های صحرایی نپوشید. پس اگر خدا در فکر گلهایی است که امروز هستند و فردا از بین میروند، چقدر بیشتر در فکر شماست، ایکم ایمانان.
پس غصهی خوراک و پوشاک را نخورید چون بیایمانان در بارهی این چیزها دائماً فکر میکنند و سخن میگویند. شما با ایشان فرق دارید. پدر آسمانی شما کاملاً میداند شما به چهنیاز دارید. اگر شما در زندگی خود به خدا بیش از هر چیز دیگر اهمیت دهید و دل ببندید، او همهی این نیازهای شما را برآورده خواهد ساخت.
پس غصهی فردا را نخورید، چون خدا در فکر فردای شما نیز میباشد. مشکلات هر روز برای همان روز کافیست، لازم نیست مشکلات روز بعد را نیز به آن بیفزائید.
(انجیل متی، ۳۴-۲۵: ۶)
در ذکر حضرت عیسی بن مریم علیه سلام از سوره مبارکه مائده
بسم الله الرحمن الرحیم
کسانى
که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است قطعا کافر شده اند،،
و
حال آنکه مسیح مى گفت : اى فرزندان اسرائیل خدا را بپرستید که پروردگار من و
پروردگار شما است ،، همانا هر کس به خدا شرک آورد قطعا خدا بهشت را بر او حرام
ساخته و جایگاهش آتش است و براى ستمکاران یاورانى نیست
..
لَقَدْ
کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ
وَقَالَ الْمَسِیحُ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی
وَرَبَّکُمْ إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ
الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ ﴿۷۲﴾
مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّیقَةٌ کَانَا یَأْکُلَانِ الطَّعَامَ انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآیَاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى یُؤْفَکُونَ ﴿۷۵﴾
مسیح
پسر مریم جز پیامبرى نبود که پیش از او [نیز] پیامبرانى آمده بودند ،، و مادرش زنى
بسیار راستگو بود که هر دو غذا مى خوردند،،
بنگر
چگونه آیات [خود] را براى آنان توضیح مى دهیم سپس ببین چگونه [از حقیقت] دور مى
افتند ؟!
قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَأَضَلُّوا کَثِیرًا وَضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ ﴿۷۷﴾
بگو
اى اهل کتاب در دین خود بناحق غلوّ و گزافه گویى نکنید ،
و
از پى هوسهاى گروهى که پیش از این گمراه گشتند و بسیارى [از مردم] را هم گمراه
کردند و از راه حق منحرف شدند نروید ..
سوره مبارکه مائده
در ذکر حضرت موسی علیه سلام
مرد
فقیری از خدا سوال کرد:
چرا
من اینقدر فقیر هستم؟!خدا
پاسخ داد:
چون
یاد نگرفته ای که بخشش کنی!
مرد
گفت:
من
چیزی ندارم که ببخشم؟
خدا
پاسخ داد:
دارایی
هایت کم نیست!
یک
صورت، که میتوانی لبخند برآن داشته باشی!
یک
دهان، که میتوانی با آن از دیگران تمجید کنی و حرف خوب بزنی!
یک
قلب، که میتوانی به روی دیگران بگشایی
و
چشمانی که میتوانی با آنها به دیگران با نیت خوب نگاه کنی!
ما
فقیر نیستیم! فقط باید به داراییهایمان بیشتر توجه کنیم
...
--------------------------
گوهر پنهان در ذکر حضرت موسی کلیم الله علیه سلام
روزی
حضرت موسی به خداوند عرض کرد: ای خدای دانا وتوانا ! حکمت این کار چیست که موجودات
را میآفرینی و باز همه را خراب میکنی؟ چرا موجودات نر و ماده زیبا و جذاب میآفرینی
و بعد همه را نابود میکنی؟
خداوند فرمود : ای موسی! من میدانم که این سوال تو از روی نادانی و انکار نیست و گرنه تو را ادب میکردم و به خاطر این پرسش تو را گوشمالی میدادم. اما میدانم که تو میخواهی راز و حکمت افعال ما را بدانی و از سرّ تداوم آفرینش آگاه شوی. و مردم را از آن آگاه کنی. تو پیامبری و جواب این سوال را میدانی. این سوال از علم برمیخیزد. هم سوال از علم بر میخیزد هم جواب. هم گمراهی از علم ناشی میشود هم هدایت و نجات. همچنانکه دوستی و دشمنی از آشنایی برمیخیزد.
آنگاه
خداوند فرمود : ای موسی برای اینکه به جواب سوالت برسی، بذر گندم در زمین بکار. و
صبر کن تا خوشه شود. موسی بذرها را کاشت و گندمهایش رسید و خوشه شد. داسی برداشت
ومشغول درو کردن شد. ندایی از جانب خداوند رسید که ای موسی! تو که کاشتی و پرورش
دادی پس چرا خوشهها را میبری؟ موسی جواب داد: پروردگارا ! در این خوشهها، گندم
سودمند و مفید پنهان است و درست نیست که دانههای گندم در میان کاه بماند، عقل
سلیم حکم میکند که گندمها را از کاه باید جدا کنیم. خداوند فرمود: این دانش را از
چه کسی آموختی که با آن یک خرمن گندم فراهم کردی؟ موسی گفت: ای خدای بزرگ! تو به
من قدرت شناخت و درک عطا فرمودهای.
خداوند
فرمود : پس چگونه تو قوه شناخت داری و من ندارم؟ در تن خلایق روحهای پاک هست،
روحهای تیره و سیاه هم هست .
همانطور که باید گندم را از کاه جدا کرد باید نیکان را از بدان جدا کرد. خلایق جهان را برای آن میآفرینم که گنج حکمتهای نهان الهی آشکار شود.
*خداوند گوهر پنهان خود را با آفرینش انسان و جهان آشکار کرد پس ای انسان تو هم گوهر پنهان جان خود را نمایان کن....از داستان های مثنوی مولوی
در ذکر حضرت عیی روح الله علیه سلام
حضرت عیسی را دیدند که از خانه زن فاجره ای"بدنامی" بیرون آمد .
گفتند یا روح الله این نه جای توست . کجا افتادی تو بدین خانه ؟
عیسی گفت :
ما به شب گیری بدر آمدیم تا به صخره رویم و با خدا مناجات کنیم . راه شاهراه بر ما بپوشیدند . بخانه این زن افتادیم .
و آن زنی بود در بنی اسرائیل به ناپاکی و نا پارسائی معروف .
آن زن چون روی عیسی بدید دانست که آنجا تعبیه " تدبیر و حکمتی" است . همان دم بر خواست و به خاک افتاد و بنای تضرع و زاری گذاشت . و از این راه بی وفائی برخاست و به صلاح آمد ........
.به عیسی ندا دادند که ما میخواستیم تو این زن را در رشته دوستان ما کشی از این جهت راه را بر تو بگردانیدیم
.....کشف الاسرار : خواجه عبدالله انصاری .
.....این زن همان مریم مجدلیه میباشد که سال ها از یاران با وفای حضرت عیسی یود ..
حکایت در خدمت خلق
آورده
اند که : در مجلس شیخ حسن خرقانی سخن از کرامت می رفت و هر یک از حاضران چیزی می
گفت
شیخ
بگفتا : کرامت چیزی جز خدمت خلق نیست
چنان
که دو برادر بودند و مادر پیری داشتند ،
یکی
خدمت مادر می کرد و دیگری به عبادت خدا مشغول بود ، یک شب برادر عابد در سجده به
خواب رفت ، آوازی شنید که برادر تو را آمرزیدند و تو را هم به او بخشیدند!
گفت
: من سالها عبادت خدا کرده ام و برادرم همیشه به خدمت مادر مشغول بوده ، روا نیست
که او را بر من رجحان نهند و مرا به او بخشند!
ندا
آمد که :
آنچه
تو کرده ای خدا از آن بی نیاز است
و
آنچه برادرت می کند ، مادر بدان محتاج ....
روزی حضرت موسی ( علیه السلام ) در کوه طور ، به هنگام مناجات عرض کرد : ای پروردگار جهانیان !
جواب آمد : لبیک!
سپس عرض کرد : ای پروردگار اطاعت کنندگان!
جواب آمد :لبیک!
سپس عرض کرد :ای پروردگار گناه کاران !
موسی علیه السلام شنید :لبیک، لبیک ، لبیک!
حضرت گفت : خدایا به بهترین اسمی صدایت زدم. یکبار جواب
دادی ؛ اما تا گفتم : ای خدای گناهکاران ، سه مرتبه جواب دادی. ؟
خداوند فرمود : ای موسی ! عارفان به معرفت خود و نیکوکاران
به کار خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند ؛ اما گناهکاران جز به فضل من
پناهی ندارند . اگر من هم آنها را از درگاه خود ناامبد گردانم به درگاه چه کسی
پناهنده شوند .
بشارت نبوت حضرت محمد"ص" در کتاب های آسمانی:
انجیل مکاشفات یوحنا 19-11-21-
انگاه دیدم که درهای آسمان باز است . پیش رویم اسب سفیدی در آنجاست با سواری که "امین" و بر حقش می نامند....
قرآن مجید سوره تکویر آیه 21
در آنجا"عرش" فرمانش "محمد را"برند و امینش خوانند ....
و باز در انجیل یوجنا میخوانیم که :
وقتی حضرت یحیی شروع به نبوت کرده و با غسل تعمید دادنش بسیاری از بیماران را شقا بخشید بزرگان قوم یهود به سراغ او رفتند و پرسیدند :
اگر تو نه مسیحی نه الیاس و نه آن پیامبر پس چرا تعمید میدهی؟؟؟
پس معلوم میشود که آن ها منتظرظهور الیاس "که میگویند ایشان همچون خضر زنده است و روزی دوباره خواهد آمد. وعده ای هم میگویند با خضر برادر دو قلو میباشند و عده ای هم میگویند ایشان همان خضر هستند " بودند و یا مسیح و یا آن پیامبر......
مسیح آمد و اینبار نوبت نبوت آن پیامبر بود...
میگویند زمانی که حضرت محمد "ص" با عمویشان ابوطالب در نوجوانی به سفر رفته بودند راهبی ایشان را ملاقات کرده و به ابوطالب هشدار میدهد که این نوجوان بزودی پیامبر خواهد شد و متوجه باشید که اگر عالمان یهودی همانطور که من آثار نبوت ایشان را شناختم او را بشناسند ممکن است آسیب ببینند ....
در قرآن بارها به حضرت محمد "ص"میفرمایند عالمان دین یهودو نصارا گرچه میدانند از نبوت تو درکتاب های پیشین هشدار داده شده اما باز با تو جدل میکنند..آن ها نشانه های نبوت تو را بخوبی میدانند به آن خوبی که پسران خود را می شناسند ........
در تقسیر کلمه "امی"
مصطفی را، علیه السلام، که امی می گویند، از این رو نمی گویند که بر خط و علوم قادر نبود، یعنی از این رو امیش می گفتند که خط و علم و حکمت او مادر زاد بود، نه مکتسب. کسی که به روی مه رقوم نویسد (اشاره به شق القمر) او خط نتواند نبشتن؟ و در عالم چه باشد که او نداند؟ چون همه از او می آموزند، عقل جزوی را عجب چه چیز باشد که عقل کل را نباشد؟ عقل جزوی قابل آن نیست که از خود چیزی اختراع کند که آن را ندیده باشد.
و اینکه مردم تصنیفها کرده اند و هندسه ها و بنیادها نو نهاده اند. تصنیف نو نیست: جنس آن را دیده اند، بر آنجا زیادت می کنند. آنها که از خود نو اختراع کنند ایشان عقل کل باشند. عقل جزوی قابل آموختن است، محتاج است به تعلیم؛ عقل کل معلم است، محتاج نیست. و همچنین جملۀ پیشه ها را چون باز کاوی، اصل و آغاز آن وحی بوده است و از انبیا آموخته اند و ایشان عقل کلند – حکایت غراب (کلاغ) که قابیل هابیل را کشت و نمی دانست که چه کند: غراب غرابی را بکشت و خاک را کند و آن غراب را دفن کرد و خاک بر سرش کرد. او از او بیاموخت گور ساختن و دفن کردن – و همچنین جمله حرفه ها. هر که را عقل جزوی است محتاج است به تعلیم، و عقل کل واضع همه چیزهاست. و ایشان انبیا و اولیایند که عقل جزوی را به عقل کل متصل کرده اند و یکی شده است. مثلا، دست و پای و چشم و گوش و جمله حواس آدمی قابلند که از دل و عقل تعلیم کنند: پا از عقل رفتار می آموزد؛ دست از دل و عقل، گرفتن می آموزد؛ چشم و گوش دیدن و شنیدن می آموزد. اما اگر دل و عقل نباشد، هیچ این حواس بر کار باشد یا توانند کاری کردن؟ اکنون همچنانکه این جسم، به نسبت عقل و دل، کثیف و غلیظ است و ایشان لطیفند و این کثیف به آن لطیف قائم است و اگر لطفی و تازگی دارد از او دارد، بی او معطل است و پلید است و کثیف و ناشایسته است، همچنین عقول جزوی نیز، به نسبت با عقل کل آلت است؛ تعلیم از او کند و از او فایده گیرد و کثیف و غلیظ است پیش عقل کل.
پا نویس: هر چند در اغلب موارد عقل ممدوح مولاناست و آن را شرط وصول به کمال معرفی کرده، اما عقول جزوی، یعنی عقولی که چون عقل نبی متصل به عقل مطلق نیستند، بی مدد عقل کل و بی تعلیم وحی به کمالی نمی رسند؛ و کمال عقل جزوی تنها در استعداد آموختن است.
مولانا
فیه_ما_فیه
تفسیر آیاتی از قرآن کریم
بردن آدمیان با غل و زنجیر به سوی بهشت
حق تعالی می فرماید: یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّمَن فِی أَیْدِیکُم مِّنَ الأَسْرَى إِن یَعْلَمِ اللّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِّمَّا أُخِذَ مِنکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (ای رسول به اسیرانی که در دست شما مسلمین اند بگو که اگر خدا در دل شما خیر وهدایتی مشاهده کند و ایمان آرید در مقابل آنچه از شما گرفته شد بهتر از آن را عطا می کند و از گناهان شما می گذرد که خدا آمرزندۀ گناه و مهربان در حق خلق است ).
سبب نزول این آیت آن بود [که] مصطفی، صلّی الله علیه و سلم، کافران را شکسته بود و کُشش و غارت کرده، اسیران بسیار گرفته، بند در دست و پای کرده، و در میان آن اسیران یکی عمّ او بود عباس، رضی الله عنه، ایشان همه شب در بند و عجز و مذلت می گریستند و می زاریدند و امید از خود بریده بودند و منتظر تیغ و کشتن می بودند.
مصطفی علیه السلام در ایشان نظر کرد و بخندید. ایشان گفتند: دیدی در او بشریت هست و آنچه دعوی می کرد در من بشریت نیست، به خلاف راستی بود، اینک در ما نظر می کند، ما را در این بند و غل اسیر خود می بیند، شاد می شود، همچنانکه نفسانیان چون بر دشمن ظفر یابند و ایشانرا مقهور خود ببینند شادمان گردند و در طرب آیند.
مصطفی، صلوات الله علیه، ضمیر ایشان را دریافت، گفت: نی حاشا که من از این رو می خندم که دشمنان خودرا مقهور می بینم یا شما را بر زیان می بینم من از آن شاد می شوم، بل خنده ام از آن می گیرد که می بینم به چشم سِرّ که قومی را از تون و دوزخ و دود دان سیاه به غلّ و زنجیر کشکشان به زور سوی بهشت و رضوان و گلستان ابدی می برم و ایشان در فغان و نفیر، که ما را از این مهلکه در آن گلشن و مأمن چرا می بری، خنده ام می گیرد. با این همه چون شما را آن نظر هنوز نشده است که این را که می گویم در یابید و عیان ببینید.
حق تعالی می فرماید که اسیران را بگو که شما اول لشکر ها جمع کردید و شوکت بسیار و بر مردی و پهلوانی و شوکت خود اعتماد کلی نمودید و با خود می گفتید که ما چنین می کنیم مسلمانان را، چنین بشکنیم و مقهور گردانیم، و برخود قادری از شما قادرتر نمی دید و قاهری بالای قهر خود نمی دانستید. لاجرم هر چه تدبیر کردید که چنین شود، جمله بعکس آن شد، باز اکنون که در خوف مانده اید هم از آن علت توبه نکرده اید، نومیدید و بالای خود قادری نمی بینید، پس، می باید که در حال شوکت و قدرت مرا ببینید وخودرا مقهور من دانید تا کارها میسر شود، و در حالت خوف از من امید مَبُرید، که قادرم شمارا از این خوف برهانم و ایمن کنم، انکس که از گاو سپید گاو سیاه بیرون آرد هم تواند از گاو سیاه، گاو سپید بیرون آورد که:
یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ (خداست که شب را درون [پردۀ] روز پنهان سازد و روز را درون [پردۀ] شب)
و یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ ( زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون آورد)
اکنون در این حالت که اسیرید امید از حضرت من مَبُرید تا شمارا دست گیرم که:
إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ ( جز کافران هیچ کس از رحمت خدا نومید نمی گردد)
اکنون حق تعالی می فرماید که ای اسیران اگر از مذهب اول باز گردید و در خوف و رجا ما را ببینید و در کل احوال خودرا مقهور من ببینید، من شما را از این خوف برهانم و هر مالی که از شما بتاراج رفته است و تلف گشته، جمله را باز بشما بدهم بلکه اضعاف آن، و به از آن و شما را آمرزیده گردانم، و دولت آخرت نیز بدولت دنیا مقرون گردانم. عباس گفت: توبه کردم و از آنچه بودم باز آمدم.
مصظفی صلوات الله علیه فرمود: که این دعوی را که می کنی حق تعالی از تو نشان می طلبد:
دعوی عشق کردن آسانست
لیکن آن را دلیل و بر هانست
عباس گفت: بسم الله چه نشان می طلبی.
فرمود: که از آن مالها که ترا مانده است، ایثار لشکر اسلام کن، تا لشکر اسلام قوت گیرد، اگر مسلمان شده ای و نیکی اسلام و مسلمانی می خواهی.
گفت: یا رسول الله مرا چه مانده است؟ همه را به تاراج برده اند، حصیری کهنه رها نکرده اند.
فرمود: صلوات علیه دیدی که راست نشدی و از آنچه بودی باز نگشتی، بگویم مال چه قدر داری و کجا پنهان کرده ای و به کی سپرده ای و در چه موضع [پنهان و] دفن کرده ای.
گفت: حاشا.
فرمود: که چندین مال معین بمادر نسپردی، و در فلان دیوار دفن نکردی و وی را وصیت نکردی بتفصیل که اگر باز آیم بمن بسپاری، و اگر به سلامت باز نیایم چندینی در فلان مصلحت صرف کنی و چندینی به فلان دهی و چندینی ترا باشد.
چون عباس این را بشنید انگشت برآورد، بصدق تمام ایمان آورد، و گفت ای پیغمبر بحق من می پنداشتم که ترا اقبال هست از دور فلک چنانکه متقدمان را بوده است از ملوک، مثل هامان و شدّاد و غیر هم چون این را فرمودید، معلومم شد و حقیقت گشت که این اقبال آن سّریست و الهیست و ربّانیست.
مصطفی (صلوات علیه) فرمود: راست گفتی، این بار شنیدم که آن زنّار (رشته) شک که در باطن داشتی بگسست و آواز آن بگوش من رسید. مرا گوشیست پنهان در عین جان، که هرکه زنّار شک و شرک و کفر را پاره کند، من بگوش نهان بشنوم، و آواز آن بریدن بگوش جان من برسد، اکنون حقیقت است که راست شدی و ایمان آوردی.
مولانا
فیه_ما_فیه
"هو"
روزی حضرت موسی برای صحبت با خداوند عازم کوه طور بود ..در بین راه عده ای از کودکان مشغول بازی بودند..پیش او آمدند و گفتند : یا موسی میتوانی خدا را دعوت کنی تا به مهمانی ما بیاید؟؟؟
موسی در حالیکه از این پیشنهاد بچه گانه خنده اش گرفته بود ، بی اختیار قولی به آنها داد و به کوه رفت ..و با خداوند به گفتگو مشغول شد..
بعد از مدتی خداوند از موسی پرسید :آیا چیزی را فراموش نکردی که به من بگوئی؟؟و موسی ناگهان بیاد دعوت کودکان افتاد و قصه را گفت .
خداوند فرمود : فردا به بنی اسرائیل بگو مهمانی بگیرند تا من به دیدنشان بیایم...
وقتی بنی اسرائیل از این خبر آگاه شدند، همگی با خوشحالی به فکر یک مهمانی مفصل افتاده و بهترین تدارک را دیدند...
سر ظهر شد و آنها همچنان منتظر ....ناگهان غریبه ای ژنده پوش از راه رسید و گفت : مدتها در راه بوده ام و غذائی نخورده ام ، آیا میتوانید مرا کمک کنید..؟؟؟.
همه از حضور این غریبه ، دلگیر شدند و او را راندند...
هوا داشت تاریک میشد و از خدا هم بظاهرخبری نبود و قوم پیش موسی رفتند و لب به شکایت دوختند که چرا خدا بد عهدی کرد؟
موسی دلگیر به سوی کوه طور رفت و پیام بنی اسرائیل را داد...
ندا آمد : ای موسی من در جلوه آن غریبه ژنده پوش آمدم ،اما شما راهم ندادید......
....................
یادمان باشد پیوسته اولیای خدا در ظاهری متفاوت ، بر ما جلوه میکنند ، ایکاش سعادت خدمت
داشته باشیم و یا حداقل همچون قوم بنی اسرائیل آنها را نیازاریم .....
بسم الله
پس این سحری خوردن دام وصلت است..
..وَابْتَغُواْ مَا کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ وَکُلُواْ وَاشْرَبُواْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّواْ الصِّیَامَ إِلَى الَّلیْلِ.. کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ﴿۱۸۷﴾
بندگان را به سحور خوردن فرماید و در سحور خوردن تعبیه لطیف از غیب بیرون آرد ، از این رو ، مقصود نه غذا خوردن است ، بلکه تا بنده را در کمند دوستی اندازد ،
پس خوردن بهانه است و سحور دام دوستی را دانه است ، چنانکه در شب تار ، آتش را موسی بهانه بود ! که در آن شب ابر سیاه نمایان ، باد سخت در میان ، اهل موسی به نالیدن آمد ،، جهان همه تاریک شده موسی بی طاقت گشته بفریاد آمد که :
وقت است کنون اگر بخواهی بخشود
چون کشته شوم دریغ کی دارد سود ؟
پس این سحری خوردن دام وصلت است که من نهادم تا تو برخیزی و در دام دوستی ما افتی !
فرشتگان
را گوئیم بنگرید ، بنده من شب خیز است
..
بسم الله بر زبان تو برانم تا گویم که بنده من
از ذاکران است ..
سوزی در دلت پدید آورم تا از سر آن سوز آه کشی
و من گویم بنده من به مهر من سوزان است
..
بنده من می سوزد و می زارد و خدای او را می نوازد و در دلش نور معرفت می افزاید ، و حقیقت کَرَم با زبان لطف به بنده می گوید :
من آنِ توام تو آن من باش ز دل ..
گستاخی کن چرا نشینی تو خجل ..
گر جرم همه خلق کنم پاک بِحِل ..
در مملکتم چه کم شود ، مشتی گل ؟
-------------------------------------
کشف الاسرار – تفسیر ادبی و عرفانی قران- آیه
1877 سوره مبارکه بقره - خواجه عبدالله انصاری
هنگامی که سه ماه از خروج بنی اسرائیل از مصر گذشته بود حضرت موسی علیه السلام ماموریت یافت برای گفتگو با خداوند به بالای طور(کوه) سینا برود . وی در آنجا دو لوح د ریافت کرد که فرمانهای خدا ب رآن نقش بسته بود . قرآن کریم از الواح به صیغه جمع نام می برد )اعراف:145(. از جمله آن فرمانها ده حکم بسیار مهم است که به ده
فرمان مشهور است :
1- برای خود
خدایی جز من نگیرید.
2- به بت سجده نکنید.
3- نام خدا را به باطل نبرید.
4- شنبه را
گرامی بدارید.
5- پدر ومادر را احترام کنید .
6- کسی را به قتل نرسانید.
7- زنا نکنید.
8- دزدی نکنید.
9- بر همسایه
شهادت دروغ ندهید.
10- به اموال و ناموس همسایه طمع نورزید.
فرازی از کتاب انجیل لوقا :
مغرور
شدن در عبادت:
------------------------
گاهی ممکن است فکر کنیم از اینکه بظاهر
فرائض دین را بجا می آویم ، تافته جدا بافته ای هستیم و عزیز درگاهیم و دیگران همه
غرق گناه و معصیت کارند......
آنقدر این قصه مهم بوده که همواره انبیا و
اولیا به آن هشدار داده اند که مبادا دچار تکبر شویم و فروتنی را فراموش کنیم...
سلطان العارفین بایزید فرمود:
عارف آن است که از خودش گناه کار تر نبیند.و پیوسته طلب استغفار کند و به اصلاح کار خود بپردازد..
عیسی مسیح"ع" فرمود:
. دونفر وارد یک معبد شدند .یکی فریسی "شاخه ای از دین یهود" و یکی باجگیر..
آن فریسی ایستاد و با خود چنین دعا کرد:
خدایا تو را شکر می گویم که همچون دیگر مردمان دزد و بدکاره و زناکار نیستم، ونه مانند این خراجگیرم...دوبار در هفته روزه میگیرم و از هرچه بدست می اورم ده یک آن را می بخشم..
ام آن خراجگیر دور ایستاد و
نخواست حتی چشمان خود را به سوی آسمان بلند کند ، بلکه بر سینه خود می کوفت و می
گفت :
خدایا بر من گناهکار رحم کن...
به
شما می گویم کدامیک از این دو پارسا شمرده میشوند ....آن باجگیر
زیرا هر که خود را بر افرازد ، خوار خواهد شد
و هر که خود را خوار سازد ، سرافراز خواهد گردید...
لوقا..
فرازی از کتاب توراة :
آن که به قضای من خرسند و بر بلای من شکیبا و نعمت های مرا سپاسگزار نیست ، بگذار! خدایی جز من جوید . آن که غمگنانه به دنیا بنگرد، گویی بر من خشم گرفته است . آن که توانگری را به پاس بی نیازی فروتنی کند، ثلث دین خویش از دست داده است . ای آدمی زاد! هیچ روز بر تو نشود، مگر آن که روزی تو بفرستم . و هیچ شبی بر تو نو نگردد، مگر آن که کار زشتی به فرشتگان عرضه کنی . نیکی من بر تو فرود می آید و شرک تو به من می رسد .
ای آدمی زادگان ! چندان که به من نیاز دارید، مرا اطاعت کنید . و چندان که بر آتش بردبارید، مرا عصیان کنید . چندان که به دنیا خواهید ماند، برای آن کار کنید . و آخرت را چندان که خواهید ماند، توشه برگیرید!
ای آدمی زادگان : برای من کشت کنید! و برای من بکوشید . و حاصل خویش ، پیشاپیش ، به من فروشید . چندان شما را سود دهم که چشمی ندیده و گوشی نشنیده و بر خاطری نگذشته باشد .
ای فرزند آدم ! مهر دنیا از دل خویش بیرون کن ! که مهر من و مهر دنیا، هیچگاه در یک دل گرد نیایند . ای فرزند آدم ! چنان کن . که من فرمان دهم . و بپرهیز! از آن چه من نهی کنم . که ترا چنان زنده کنم که هیچگاه نمیری .
ای آدمی زاد! چون دل خویش سخت یابی ، یا تنت را بیماری فرا گیرد، یا در مالت کاستی افتد، و حرام به روزیت راه یابد، بدان ! که زبان به سخنی گشوده ای که ترا سودی نداشته است .
ای فرزند آدم ! توشه آخرت خویش بیش کن ! که راه ، درازست . و بار خویش سبک کن ! که صراط باریکست . کردار خویش ، بی ریا کن که صراف ، بصیر است . و خواب خویش ، بهر گور بگذار! و نازیدن خویش ، به آنگاه که کردار نیکت به میزان کنند و کام خویش به بهشت بگذار! و مرا باش ! تا ترا باشم . و با خوار داشتن دنیا به من نزدیک شو! تا از آتش دور شوی . ای آدمی زاد! کشتی به دریا شکسته ای که به تخته پاره ای آویخته است ، مصیبتش همسنگ مصیبت تو نیست . زیرا، تو بر گناهان خویش بیقینی و از سوی کردار خویش ، در خطر .
یا هو
گذری بر آیین زردشت :
آیین زردشت که قدیمی ترین ایین ار یا ییان شنا خته می شود بنام حضرت زردشت است عده ای نا اگا هانه انها را اتش پرست می دانند که این درست نیست
انها یکتا پرست هستند تا اتش پرست در دین زردشت به چهار عنصر خلقت احترام گذاشته می شود که یکی از چهار عنصر اتش است که ان را مظهر نور و رو شنا یی می دانند و از مظهزات محسوب می شود و می گویند در تورات امده است هنگا میکه حضرت موسی کلیم الله وقتی به منا جات کوه طور می رفت مگر غیر از این بود که درختی در وسط اتش بعنوان مظهر خداوند به موسی ظاهر میشد و با او صحبت می نمود ودر این رابطه جناب شیخ محمود شبستری نیز فر موده
روا
باشد انا لحق از در ختی
چرا نبود روا از نیک بختی
یعنی می گوید در خت در برابر موسی بعنوان مظهر جلوه گری نمود و گفت من حقم چرا انسا ن که اشرف خلقت است نمی تواند دم از حق بودن خود بزند
ودر یسنای 34 ودر بند 4 زردشت می فر ماید ای اهورا ما فروغ اندیشه نیک و پار سایی را که از وجود تو پر تو افکن است خواستاریم ان نور فروزانی که سبب راهنما یی و قوت قلب مردمان است و بکمک ان نور که تو می توانی بیک را از بد و پاک را از نا پاک تمیز دهی چه تویی دانا ی کامل ایین زردشت یکتا پرستی است که از طریق گفتار نیک کردار نیک و پندار نیک می توان به اهورا مزدا رسید ودر بند 2می فر ماید تنها با اندیسیدن به خدا و گام نهادن در راه پارسا یی است که روان ادمی می تواند به مزدا نزدیک شود پروردگارا بشود که مخا نیز با ستا یش و کردار پارسایی به تو نزدیک شویم و در کنار نیکی زردشت چیزی دیگری را بنام اهریمن و سیا هی و تباهی معرفی می کند که هر کس بطرف اهریمن برود به پستی بد بختی و اواره گی می افتد در تمام ادیان خوبی و بدی در برابر هم قرار گرفته اند در دین مبین اسلام و یا دین یهود و دین برهما و بودا و مسیحیت همگی در یک طرف پاکی و به سعادت رسیدن است ودر طرف دیگر زشتی تبا هی ودر اسلام خداوند خواست انسان را خلق کند اسما و صفات خودرا بانسان تلقین فرمود و با انسان عهد بست که بسوی شیطان نرود ودر سوره یا سین خداوند می فر ماید الم اعهد علیکم یا بنی ادم و ان لا تعبدو والشیطان و انه لکم عدو مبین ...عهد ایا من نکردم با شما ....ای بنی ادم بوقت عهد ها ....اینکه بر شیطان سرکش نگروید ....گول او در شرک و عصیان نشنوید و نفخته فیه من روحی و الست بربکم و قالو بلی و انسان خداوند برب و قبول پیمان نمود و در دین زردشت نیز زردشت انسان را از نزدیک شدن به اهر یمن بر حذر می دارد که نزدیک شدن بان به تبا هی افتاد ن است و زردشت هیچ موقع خودرا پیامبر ندانست و گفت من معلمی هستم تا شما را بسوی اهورا مزدا راهنما یی کنم .
فرازهایی از کتب آسمانی
در فقه آمده است که : درآن چه بدن را سودمندست ، اسراف نیست . اسراف ، آنست که مال را تلف کند و بدن را زیان دارد .
فرازهایی از کتب آسمانی
قطب ، در (شرح شهاب ) گفته است : روایت شده است که پروردگار، دعای دو گروه از مردم را مستجاب می دارد . چه مؤمن باشند و چه کافر . یکی دعای مظلومانست و دیگری دعای درماندگان . و بدین سبب است که خدای تعالی فرمود: (امن یجیب المضطر اذا دعاه ) (یعنی : آیا آن کیست که دعای بیچارگان را به اجابت می رساند؟)
پیامبر (ص ) فرمود: دعای مظلوم مستجاب است و اگر گفته شود: مگر خدا نفرمود: (و ما دعاء الکافرین الا فی ضلال ) (یعنی : و کافران جز به حرمان و ضلالت دعوت نمی کنند) پس چگونه دعایشان مستجاب می شود؟ گوییم : این آیه ، به دعای کافران در دوزخ بر می گردد و در آنجا، نه اشک سود دهد و نه دعا پذیرفته شود . و خبری که ما آوردیم ، مربوط به دنیاست .
تفسیر آیاتی از قرآن کریم
در (کشاف ) در تفسیر این گفته خدای تعالی که می فرماید: (لا ینال عهدی الظالمین ) آمده است که : گفته اند که این ، دلیل بر آنست که بدکار، شایسته پیروی نیست و کسی که فرمان و گواهی و پیروی و خبرش پذیرفته نیست ، چگونه به پیشوایی و امامت برگزیده شود؟
ابوحنیفه ، پنهانی ، به وجوب یاری دادن زیدبن علی (بن الحسین )(ع ) و پرداخت مال به وی و خروج بر دزدی که به عنوان (امام ) غلبه یافته بود - همانند دوانیقی و نظایر او - فتوا داد . و چون زنی او را گفت : فرزند مرا به خروج با ابراهین و محمد - فرزندان عبدالله بن حسن - اشاره کردی و کشته شد . ابوحنیفه گفت : کاش به جای فرزند تو بودم ! و همو، در اشاره به (منصور) (خلیفه ) و یارانش می گفت : اینان ، اگر آهنگ بنای مسجدی کنند، و مرا بخوانند، تا آجرهای آن را بشمارم ، چنین نخواهم کرد .
و از (ابن عباس روایت شده است که گفت : ستمگر، هیچگاه پیشوایی را نشاید . و چگونه پیشوا تواند شد؟ که امام ، آنست که ستم را باز دارد . و اگر ستمگری به پیشوایی گمارده شود، همانند این مثل است که گوید: آن که از گرگ چوپانی خواهد، ستم کرده است . پایان سخن جارالله .
معجزات علمی قرآن : معجزات عددی
درب های جهنم
___________________________________
خداوند متعال برای جهنم هفت درب قرارداده است ومی فرماید ....
خداوند متعال برای جهنم هفت درب قرارداده است ومی فرماید : " (جهنم را) هفت درب است که هردربی برای ورود گروهی معین شده است ." (حجر/44)
نکته جالب آن است که کلمه "جهنم" درقرآن کریم 77 بارکه مضربی ازعدد 7 است تکرار شده است واین هماهنگی عجیب برمحکم کاری وبدون نقص بودن کلمات قرآنی گواهی می دهد .
ازسوی دیگرپیامبر اکرم (ص) خبرداده است که جهنم مکانی سیاه وتاریک است . براین اساس اگردررنگ "سیاه" درقرآن دقت نماییم خواهیم دید که این کلمه دقیقا 7 بار یعنی به تعداد درب های جهنم تکرارشده است ! پس بنابراین دراین هماهنگی اعداد دقت کنید تاببینید که آیا می شود این مساله تصادفی واتفاقی باشد یاخیر؟!
درب های بهشت
همانطورکه درحدیث صحیحی ازپیامبراعظم (ص) نقل شده است خداوند متعال برای بهشت هشت درب قرارداده است ....
همانطورکه درحدیث صحیحی ازپیامبراعظم (ص) نقل شده است خداوند متعال برای بهشت هشت درب قرارداده است واگردقتی درلباس بهشتیان کنیم می بینیم که رنگ آن درقرآن کریم "سبز" بیان شده است .
خداوند حکیم دراین مورد می فرماید :
" (بهشتیان) لباس های سبزی ازحریرودیبا می پوشند ." (کهف/31)
حالا اگردرمورد تکرار رنگ سبزدرقرآن کریم تحقیقی انجام دهیم باکمال شگفتی مشاهده می کنیم که این کلمه هشت باردرقرآن یعنی به تعداد درب های بهشت تکرار شده است !!
بنابراین باردیگردراین هماهنگی اعداد درقرآن کریم دقت کنید تاببینید که آیا می شود این مساله تصادفی باشد یاخیر ؟!
منبع اصلی مطالب www.kaheel7.com/fa به قلم: عبد الدائم الکحیل
در ذکر حضرت موسی علیه سلام
آورده
اند که کافرى بود در بنى اسرائیل که ششصد سال در کفر گذرانیده بود. موسى علیه
السلام به کوه طور مى شد، گفت : اى موسى ؛ خداى را بگوى که مرا از خدایى تو ننگ مى
آید و اگر روزى دهنده منى ، مرا روزى تو نمى باید !
موسى
علیه السلام برفت پیغامها نرسانید، شرم داشت از این پیغام
..
حق تعالى گفت : اى موسى ! چرا پیغام آن بنده ما را
نرسانیدى که با ما بیگانگى مى کند؟! گفت : خداوندا! تو مى دانى که وى چه گفت ..
حق
تعالى گفت : اى موسى ! وى را بگوى که اگر تو را از خدایى من ننگ مى آید مرا از بندگى
تو ننگ نمى آید ...
اگر تو روزى من نمى خواهى من بى خواست تو، تو را روزى
رسانم ..
موسى علیه السلام بازگشت و پیغامها رسانید. آن کافر ساعتى سر در پیش افکند، آنگه سر بر آورد و گفت : اى موسى ! بزرگ پادشاهى است و کریم خداوندى است . دریغا که عمر ضایع کردم . اسلام عرضه کن . اسلام عرضه کرد. آن کافر کلمه شهادت بر زبان راند و سجده کرد و جان به حق تسلیم کرد. فرشتگان روح وى را به علیین رسانیدند.. *
ای
کریمی که از خزانه غیب
گبر
و ترسا وظیفه خور داری
دوستان
را کجا کنی محروم
تو که با دشمنان نظر داری
........
*مصابیح
القلوب - **سعدی
----------------------------------------
امید
که در این ساعت خیر ،
مرغ
آمین به سراغت آید ،
و دعایی که تو ٔبر لب داری ،به اجابت ببرد.
ز
مردم دل بکن یاد خدا کن ..خدا را وقت تنهایی صدا کن
..
در آن حالت که اشکت می چکد گرم ..غنیمت دان و ما را هم دعا
کن....
تمثال استاد سخن جناب شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی علیه الرحمه
فرازی از قرآن در باره آیه شریفه وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ روحِى
گروه بسیارى از روشن ضمیران و آگاهان راه و عرفاى شامخین ، به پیروى از انبیا و امامان علیهم السلام و اولیاى خاصّ الهى معتقدند روح از عالم الهى است که براى تکامل و رشد و آراسته شدن به حقایق از عالم امر ، یا عالم ملکوت برابر با آیه وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ روحِى به این کالبد مادّى سفر داده شده و پس از کمال به اصل خود برخواهد گشت و در آنجا در حالى که کالبد مادّیش را به او برمی گردانند فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ قرار خواهد گرفت . کمال روح به این است که به دو قوّه علم و عمل ، علم به حق ، علم به معاد ، علم به معاش ، علم به روابط صحیح انسان با انسان ، علم به حقایق و عمل به آنها آراسته شود و منظور از قداست و تقدّس روح همین است و سرّ و برّ خداوند همان عنایات والطاف اوست که به صورت معرفت وکار و عمل و جهاد وکوشش در عرصه گاه حیات انسان تجلّى میکند و باعث میگردد که ارواح از کدورات و اوساخ تعلّقات خسران آور پاک گشته و به عالم عشق و جهان قداست بپیوندد و اعضا و جوارح را نیز به دنبال خود به حرکت آورد و در نتیجه از انسان موجودى ملکوتى و معنوى ساخته و او را تبدیل به منبع خیر و برکت نماید . در زمینه قوّه علمیّه و عملیّه که دو علّت براى قداست و پاکى روح است یکى از بزرگان عصر به سوره والعصر تکیه کرده و عقیده دارد آنان که از بند خسارات آزادند ، همانانند که منوّر به نور علم و متحرّک به حرکت عملى هستند و این معنایى است که از سوره مبارکه والعصر استفاده می شود . قسم به زمان ، انسان در زیان است ، یعنى آنان که مشغول به امور مادّى طبیعى شده و جز این دنیا و آنچه در اوست چیزى نشناخته اند و جان آنان هم چون ماهى در آب دریا ، در حیوانیّت محض غرق است . مگر آنان که ایمان آوردند ، یعنى دل آنان و عقلشان به نور معرفت و آگاهى به معاد و شناخت پیامبران و امامان علیهم السلام و وظایف و مسئولیّتها که عبارت از قوّه نظریه است روشن شد . و به اجراى دستورها و انجام عمل صالح برخاستند ، یعنى در جهت عمل به کلّیه برنامه هاى الهى کامل شدند . و مردم را به حق سفارش کردند ، یعنى در مقام تعلیم مردم نسبت به توحید و نبوّت و امامت و فضائل انسانى برآمدند . و مردم را به صبر سفارش کردند ، یعنى راه متخلّق شدن به اخلاق الهى را به مردم نمایانده و تا جایى که جان آنان را از الودگیها پاک کنند کوشیدند . در هر صورت ، سرّ و برّ الهى که باعث تقدّس ارواح عارفان شده ، همان علم و عملى است که خداوند آنان را با لطف و رحمتش به آن هدایت فرموده . عارف رومى در مقام نصیحت انسان چنین سروده :
پیشتر آ پیشتر اى بوالوفا
از من و ما بگذر و زودتر بیا
پیشتر آ در گذر از ما و من
پیشتر آ تا نه تو باشى نه ما
کبر و تکبّر بگذار و بگیر
در عوض کبر چنین کبریا
گفت الست و تو بگفتى بلى
شکر بلى چیست کشیدن بلا
سرّ بلى چیست که یعنى من
حلقه زن درگه فقر و فنا
هم برو از جا و هم از جا مرو
جا زکجا حضرت بیجا کجا
پاک شو از خویش و همه خاک شو
تا که زخاک تو بروید گیاه
از کشف الاسرار خواجه عبدالله انصاری ترجمه امام رشیدالدین میبدى
ذکر احوال جناب فضیل عیاض و بخشی از تفسیر ادبی و عرفانی آیه 16 سوره حدید
بسم الله الرحمن الرحیم
ألم یأن للذین امنوا أن تخشع قلوبهم لذکر الله و ما نزل من الحق و لایکونوا کالذین اوتوا الکتاب من قبل فطال علیهم الأمد فقست قلوبهم و کثیر منهم فاسقون
آیا زمان آن نرسیده که گرویدگان دلهاشان به یاد خدا و به آنچه از حق نازل شد خاشع گردد؟ و مانند کسانی که پیش از این برایشان کتاب آسمانی آمد نباشید که دوره طولانی بر آنها گذشت و دلهاشان زنگ قساوت گرفت و بسیاری فاسق و نابکار شدند..
... آیا هنگام آن نیامده که دستار خواجگی از سر بنهند و جامه خودبینی را از تن برکشند و خود را بر آستان بندگی به صفت خواری بیفکنند و حق ما را گردن نهند؟
آیا نمیدانند که خودبینان و عادتپرستان را بر درگاه ما آبرویی نیست؟ و از لطف و کرم ما آنان را بهره و نصیبی نخواهد بود؟
دور باش از صحبت خودپرور عادتپرست
بوسه بر خاک کف پایِ ز خود بیزار زن ..
درباره
فضیل عیاض نوشتهاند: او دزدی سر راه زن بود که ایمنی از مردم برداشته بود. در
آغاز کار، مردانه راه دزدی زدی و بر ناشایست گام نهادی، روزی عشق زیبارویی در سر
او افتاد و با وی وعدهای نهاد، در میان شب به سر آن وعده یاز شد و از دیواری بالا
میرفت، شنید که کسی این آیه را میخواند، همان دم این آیت، تیروار بر دل او نشست
و دردی و سوزی از درون او سر زد و کمین عنایت بر او گشاده شد.. و اسیر کمند توفیق
گشت ! از آن کار بازگشت و همیگفت: آری، آری، هنگام آن رسیده که باید توبه کرد و
برای خدا خاشع و خاضع بود...
فوراً از آنجا بازگشت و در خرابه شد، گروهی از کاروانیان
را دید که با یکدگر میگفتند: فضیل بر سر راه است اگر برویم راه را بر ما زند و
رخت ما برد. فضیل چون این بشنید خود را سرزنش داد که: ای بدمرد که منم، این چه سختدلی
است روی به من نهاده که میانه شب برای گناه از خانه به درآمده و گروهی مسلمان از
بیم من در این خرابه گریختهاند.. آنگاه رو سوی آسمان کرد و از دلی پاک توبه نصوح
(ناشکستنی) کرد .. و گفت: خدایا من به سوی تو بازگشتم و در نزدیکی مسجدالحرام توبه
کردم، خدایا از سزای بد خود در دردم و از ناکسی خود به فغان.. دردم را درمان کن،
ای درمان کننده همه دردها، ای پاک صفت از عیب، ای دور از هر گونه ریب، ای بینیاز
از خدمت من، بر من ببخشای و بند اسیری هوای نفسم را بگشای.
خداوند، دعای او را پذیرفت و به او کرامتها کرد و از آنجا
برگشت و روی به خانه کعبه نهاد و سالها آنجا مجاور شد و از جمله اولیا گشت...
_______________________________
-تفسیر کشف الأسرار و عدة الأبرار اثررشیدالدین
میبدى
وسواس خناس !
-----------------
روایت
شده ؛ وقتى آیه نازل شد ،" آنها که مرتکب عمل زشتى شوند، یا به خود ستم کنند،
هنگامی که خدا را یاد کنند و براى گناهان خود، طلب آمرزش کنند (از نیکان هستند )-و
کیست جز خدا که گناهان را ببخشد؟ و آنها هستند که اصرار در کار زشت نکنند چون به
زشتی معصیت آگاهند.." .. ابلیس به فریاد در آمد! و بر بالاى کوهى در مکه رفت
که آن را کوه" ثویر" مینامند. و به بلندترین فریاد عفریتهاى خود
(شاگردان) را صدا زد ! همه نزدش جمع شدند، پرسیدند اى بزرگ ما مگر چه شده که ما
را نزد خود خواندى؟
گفت:
این آیه نازل شده ، کدامیک از شما است که اثر آن را خنثى سازد؟
عفریتى
از شیطانها برخاست و گفت: من آن را خنثى میکنم!
شیطان
گفت: نه، این کار از تو بر نمیآید.. عفریتى دیگر برخاست و مثل همان سخن را گفت، و
مثل آن پاسخ را شنید..
وسواس
خناس گفت: این کار را به من واگذار، پرسید از چه راهى آن را خنثى خواهى کرد؟ گفت:
من
به فرزندان آدم وعده میدهم، آرزومندشان میکنم ، تا مرتکب خطا و گناه شوند !
و
وقتى در گناه واقع شدند، استغفار را از یادشان میبرم...
ابلیس گفت: آرى حقا که تو، به درد اینکار میخورى، و او را موکل بر این ماموریت کرد، که تا روز قیامت به این کار بپردازد ..
،،،
رسول
خدا (ص) فرموده: هیچ مؤمنى نیست مگر آنکه براى قلبش در سینه اش دو گوش هست، از یک
گوش فرشته بر او میخواند و میدمد، و از گوش دیگرش وسواس خناس بر او میخواند، خداى تعالى
به وسیله فرشته او را تایید میکند، و این همان است که فرموده:" وَ
أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ- ایشان را به روحى از ناحیه خود تایید میکند.." **
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
قُلْ
أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ﴿١﴾ مَلِکِ النَّاس ِ﴿٢﴾ إلَهِ النَّاسِ ﴿٣﴾ مِنْ شَرِّ
الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ ﴿٤﴾ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ ﴿٥﴾ مِنَ
الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ ﴿٦﴾
-------------------------------------------------------------
☀️ وَ
الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ
فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ
وَمَن
یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَلَمْ یُصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ وَهُمْ
یَعْلَمُونَ
آل
عمران/ 135
* روایت
هو العزیز
تو
دستگیر شو ای خضر پی خجسته ، که من،
پیاده
میروم ،،
و
همرهان سوارانند...
پیاده شو !
وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ(قصص/5)
و خواستیم بر کسانى که در آن سرزمین فرو دست شده بودند ،، منت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم و ایشان را وارث گردانیم ..
یاری
ونصرت الهی برای ضعفا و فقرا و پیادگان است ،،
عیسی
با خری پیاده سیرمیکرد ،موسی چوپانی آواره بیابان و محمد ص نیز یتیم و فقیر بود و..
آنها
که در پی برتری جویی هستند و درخیالشان برای خود علو و شان و منزلتی میبینند، در
درگاه الهی به هیچ نخرند..
آنکه
تکبر وبزرگی کند خوار وصغیر میشود ،،
و
آنکه تذلل و خواری کند بزرگ و عزیز ..
ابلیس
هم از سجده کنان نبود! .إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ
فرمود
: چون تو را به سجده امر کردم ، چه چیز تو را باز داشت از اینکه سجده کنى گفت: «من
از او بهترم ! » ((قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ ..))
مرا از آتشى آفریدى و او را از گل ..
قَالَ
فَاهْبِطْ مِنْهَا
فرمود
از آن [مقام] فرو شو ،،
فَمَا
یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا..
تو
را نرسد که در آن [جایگاه] تکبر نمایى،،
فَاخْرُجْ،
پس بیرون شو ،
که
تو از خوارشدگانى
بسم الله الرحمن الرحیم
یَا
قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ..محرومیت از #سرزمین_مقدس ! و
وادی امن الهی و سرگردانی وخسران ، سزای آن کسانی است که به جای شکر گزاری بر آنچه
روزیشان شده ناسپاسی کرده و از فرمان خدا و رسول او سرپیچی میکنند ..
موسی
علیه السلام آن همه معجزه و دلیل روشن برای قومش آورد ، ولی باز آنها مرتد شدند !
و به جای اطاعت و تبعیت از او ، تکرار کار پیشین خود را کرده ، و راهی را که مطابق
میل و#هوای_نفس خودشان
بود پیش گرفتند ..
لذا #چهل سال
در صحرا #سرگردان بودند
و صبح تا شام به طرف آنجا راه می رفتند، اما چون اسب عصاری تنها گردخودشان می
چرخیدند ! و قدمی به جلو نمی گذاشتند .. و به هیچ شهر و وادی نمی رسیدند ! و این
عذاب و نرسیدن به وادی امن ، وبالِ فِسق و نافرمانی خود آنها بود..
،،
آنگاه
که موسی گفت : اى قوم من به سرزمین مقدسى که خداوند براى شما مقرر داشته است
درآیید ..و به عقب بازنگردید ! که زیانکار خواهید شد
..
یَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ ﴿۲۱﴾
گفتند : اى موسى در آنجا قومی جبّار و زورگو هستند و تا آنان از آنجا بیرون نروند ما هرگز وارد آن نمى شویم، پس اگر از آنجا بیرون بروند ما وارد خواهیم شد ..
قَالُوا یَا مُوسَى إِنَّ فِیهَا قَوْمًا جَبَّارِینَ وَإِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا حَتَّى یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ ﴿۲۲﴾
دو مرد از [زمره] کسانى که [از خدا و نافرمانی امر حق] خوف داشتند و خدا به آندو موهبتی کرده بود ، گفتند : از آن دروازه بر ایشان وارد شوید ، که اگر از آن در آمدید قطعا غلبه با شماست ،، و به خدا توکل کنید اگر مؤمنید ..
قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غَالِبُونَ وَعَلَى اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿۲۳﴾
با جسارت و اهانت ،بی ادبانه) گفتند : اى موسى تا وقتى آنان در آن [شهر]ند ما هرگز پاى در آن ننهیم تو و پروردگارت بروید و جنگ کنید ! که ما همین جا مى نشینیم ..
قَالُوا یَا مُوسَى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَدًا مَا دَامُوا فِیهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ ﴿۲۴﴾
]موسى] گفت : پروردگارا من اختیاری جز بر خود و برادرم ندارم (و نمی توانم آنها را به راه هدایت و اجرای فرمان تو مجبورسازم) پس میان ما و میان این قوم نافرمان و عاصی جدایى بینداز ..
قَالَ رَبِّ إِنِّی لَا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَأَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ ﴿۲۵﴾
خدای تعالی فرمود: به جرم این نافرمانیشان ، دست یافتن به آن سرزمین تا چهل سال بر آنان تحریم شد.. در نتیجه چهل سال در بیابان سرگردان باشند و تو برای این قوم عصیانگر هیچ تاسف و اندوه مخور ...
قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ ﴿۲۶﴾
(کسانی که پرهیز و تقوا نداشته باشند هرچه هم که قربانی کنند سودی نداشته و پذیرفته نخواهد شد..)
وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ ﴿۲۷﴾
و
داستان دو پسر آدم را به حق و درستى بر ایشان بخوان ، هنگامى که [هر یک از آن دو
به قصد تقرب!] قربانیى پیش داشتند، پس از یکى از آن دو پذیرفته شد و از دیگرى
پذیرفته نشد!
]قابیل] گفت حتما تو را خواهم کشت ،[هابیل] گفت خدا فقط
از تقواپیشگان مى پذیرد..
،،
خدا هر که را از خشنودى او پیروى کندبه
وسیله آن [ رسول و کتاب] به راه هاى سلامت رهنمون مى شود ،،و به توفیق خویش آنان
را از تاریکیهابه
سوى روشنایى بیرون
مى برد و به راهى راست هدایتشان مى کند
..
یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَیُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿۱۶﴾
صدق الله العلی العظیم
☀️ سوره مبارکه مائده (آیات 16-27(
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ*
هو الوَفی
عهدی ببند که بر آن وفا کنی..
بِرّ و نیکوکارى آن نیست که روى خود را به سوى مشرق و[یا] مغرب بگردانید(مانند مسیحیان ویهودیان) ، بلکه نیکى آن است که :
کسى به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و
کتاب (آسمانى) و انبیاء ایمان آورد ،(در اعتقاد)
و مال [
ودارایی خود] را بر دوستی او ، به اقرباء و نزدیکان و یتیمان و مسکینان و در راه
ماندگان و سائلین و در (راه آزاد کردن) بندگان (در اسارت) ، بدهد ،،
حکایت فرار کردن حضرت عیسی از یک احمق
مثنوی معنوی _دفتر_سوم
عیسی مریم به کوهی می گریخت
شیر گویی خون او می خواست ریخت
حکایت در باب حضرت عیسی است که چنان شتابان به سوی کوه میدود که گویی از برابر شیری شرزه میگریزد.مردی با سرعت در پیِ او رفت و پرسید: «کسی دنبال تو نیست، چرا مانند برق و باد میگریزی»؟ اما حضرت عیسی چنان گرمِ دویدن بود که مجال پاسخ گفتن به آن مرد را نیافت. مرد خود را به عیسی رساند و گفت: «به خاطر خدا، یک لحظه درنگ کن و مرا از این سرگشتگی نجات بده. نه حیوانی در پیِ توست، نه کسی تعقیبت میکند و نه خوف و خطری برای تو وجود دارد؛ چرا اینگونه سرآسیمه و شتابزده میدوی»؟
عیسی پاسخ داد: «من از یک احمق میگریزم. به کناری برو و مانعِ من مشو»!
آن مرد حیرتزده پرسید: «آیا تو همان عیسایی نیستی که با اسمِ اعظمِ حق، مردهها را زنده میکند و بیماران را شفا میدهد»؟ عیسی فرمود: «آری، من همانم».
مرد گفت: «حال که تو چنین کارهای عظیمی را انجام میدهی، چرا از پسِ یک احمق برنمیآیی»؟ و عیسی فرمود: «به خداوند سوگند، من اسم اعظم را بر کور و کر خواندم، شفا یافتند، آن را بر کوه خواندم، شکافته شد، آن را بر مردهها خواندم، زنده شدند، اما هزاران بار، با نهایت مهربانی، نامِ مِهینِ خدا را بر دلِ انسان احمق خواندم، هیچ سودی نداشت که نداشت و بلکه شکیبایی و مهرورزیِ من بر لجاجتِ او افزود؛ ازاینرو هیچ چارهای جز گریختن از برابر او برای من نمانده است».
در این داستان، مولوی بر دو نکته مهم انگشت گذاشته است ، اینکه مدارا و مهرورزی و بردباری در برابر شخصِ احمق سودی ندارد بلکه بر لجبازی او میافزاید و دیگر اینکه، همنشینی با احمق نیز باعث میشود که حماقت، سردی و ستیزهروییِ او به ما سرایت کند ؛ بنابراین تنها راهِ چاره این است که همچنانکه آهو از برابر شیرِ درنده میگریزد، ما نیز از احمق فرار کنیم و از بحث کردن و درآویختن با او بپرهیزیم:
ز احْمقان بگْریز! چون عیسى گریخت
صحبتِ احمق بسى خون ها که ریخت
حضرت عیسی(ع) این بار پاسخی داد بس عمیق؛فرمود هر دو در رنج هستند، اما رنج حماقت #قهر خداوند است، ولی رنج کوری و کری #ابتلا و آزمایشی برای انسان است..!
ابتلا موجب میشود که رحمت خداوند به جوش آید و از گناهان درگذرد،،
اما حماقت و نادانی، رنجی است که موجب هلاکت خودش و دیگر انسانها میشود...
این داستان زیبا را مولانا در قالب اشعار خود در مثنوی معنوی آورده و در سه بیت آخر اینگونه نتیجهگیری کرده است که آدمی باید از جهل دیگران چون حضرت عیسی(ع) بگریزد و دوری کند، گریز ایشان نه به خاطر بیم و وحشت بود بلکه به این خاطر بود که خطر جاهل را به مردم تعلیم دهد...
عیسی مریم به کوهی میگریخت
شیرگویی خون او میخواست ریخت
آن یکی در پی دوید و گفت خیر
در پیت کس نیست چه گریزی چو طیر
با شتاب او آنچنان میتاخت جفت
کز شتاب خود جواب او نگفت
یک دو میدان در پی عیسی براند
پس بجد جد عیسی را بخواند
کز پی مرضات حق یک لحظه بیست
که مرا اندر گریزت مشکلیست
از کی این سو میگریزی ای کریم
نه پیت شیر و نه خصم و خوف و بیم
گفت از احمق گریزانم برو
میرهانم خویش را بندم مشو
گفت آخر آن مسیحا نه توی
که شود کور و کر از تو مستوی
گفت آری گفت آن شه نیستی
که فسون غیب را ماویستی
چون بخوانی آن فسون بر مردهای
برجهد چون شیر صید آوردهای
گفت آری آن منم گفتا که تو
نه ز گل مرغان کنی ای خوبرو
گفت آری گفت پس ای روح پاک
هرچه خواهی میکنی از کیست باک
با چنین برهان که باشد در جهان
که نباشد مر ترا از بندگان
گفت عیسی که به ذات پاک حق
مبدع تن خالق جان در سبق
حرمت ذات و صفات پاک او
که بود گردون گریبانچاک او
کان فسون و اسم اعظم را که من
بر کر و بر کور خواندم شد حسن
بر که سنگین بخواندم شد شکاف
خرقه را بدرید بر خود تا بناف
برتن مرده بخواندم گشت حی
بر سر لاشی بخواندم گشت شی
خواندم آن را بر دل احمق بود
صد هزاران بار و درمانی نشد
سنگ خارا گشت و زان خو بر نگشت
ریگ شد کز وی نروید هیچ کشت
گفت حکمت چیست کآنجا اسم حق
سود کرد اینجا نبود آن را سبق
آن همان رنجست و این رنجی چرا
او نشد این را و آن را شد دوا
گفت رنج احمقی قهر خداست
رنج و کوری نیست قهر آن ابتلاست
ابتلا رنجیست کان رحم آورد
احمقی رنجیست کان زخم آورد
آنچ داغ اوست مهر او کرده است
چارهای بر وی نیارد برد دست
ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت
صحبت احمق بسی خونها که ریخت..
اندک اندک آب را دزدد هوا
دین چنین دزدد هم احمق از شما
گرمیت را دزدد و سردی دهد
همچو آن کو زیر کون سنگی نهد
آن گریز عیسی نه از بیم بود
آمنست او آن پی تعلیم بود..
زمهریر ار پر کند آفاق را
چه غم آن خورشید با اشراق را...
گو: پروردگارا! دانش مرا بیفزای.
یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست .
روزی حضرت موسی (ع) به کوه طور می رفت تا با خدای خویش مناجات و گفتگو کند. در راه زاهدی دید که در حال مناجات بود. با دیدن موسی رو به موسی کرد و گفت: وقتی به کوه طور رسیدی به خداوند بگو آنچه گفته ای کرده شد مرا مورد رحمت خویش قرار ده.
موسی از آنجا گذشت به عاشقی مخمور رسید که او هم با دیدن موسی به او گفت: به خداوند بگو این عاشق شیفته دوستدار توست، آیا تو هم او را دوست داری؟
حضرت موسی از این شخص نیز گذشت، به دیوانه ای رسید که با سر و پای برهنه و ژولیده، گستاخ وار نزدیک آمد و گفت: با کردگار بگو که تا کی مرا دیوانه و سودایی می داری؟ بیش از این تاب و طاقت خواری ندارم. به خداوند بگو من تو را ترک کرده ام، تو هم می توانی مرا ترک کنی و دست از من بداری؟
حضرت موسی این سخن گستاخانه دیوانه را جوابی نگفت و به راه خود ادامه داد تا به کوه طور رسید. قصه آن عابد و عاشق را برای خدا تعریف کرد و درخواست آنها را به خدا رساند.
خداوند فرمود: آن عابد مشمول رحمت ماست و نصیب آن عاشق محبت ما. هر آنچه که از ما خواسته اند برآورده می کنیم تا باشد که از نیکوکاران باقی بمانند.
موسی در مقابل حق سجده کرد و خواست بازگردد. خداوند او را خطاب قرار داد و فرمود: پیام دیگری به تو دادند که به ما نگفتی. چرا قصه آن مرد دیوانه رو از من پنهان کردی؟
موسی گفت: خداوندا آن پیغام را نهفته بدارم بهتر است. تو که خود می دانی آن دیوانه چه گفته است. من نمی توانم در برابر بزرگی تو اینگونه بی ادبانه پیغام او را برسانم.
اما خداوند بدون توجه به حرف موسی فرمود: به او بگو اگر تو ما را ترک کنی من تو را ترک نخواهم کرد، چه سر به راه باشی و چه سر پیچی کنی.
قصه دیوانگان آزادگی است جمله گستاخی و کار افتادگی ست
آنچه فارغ می بگوید بیدلی کی تواند گفت هرگز عاقلی
****************************************
نیم ز کار تو فارغ همیشه در کارم که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم
به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم که من تو را نگذارم به لطف بردارم
هزار شربت شافی به مهر می جوشد از آن شبی که بگفتی به من که بیمارم
تو خیره در سبب قهر و گفت ممکن نی هزار لطف در آن بود اگر چه قهارم
به خلوتش همه تأویل آن بیان فرمود که من گزاف کسی را به غم نیازارم
فراموشی یاد
خدا
وقتی
حضرت یوسف "ع" به یک زندانی که درشُرُف آزادی بود گفت: مرا در نزد مَلِک
یادآور [و بی گناهی مرا بیان کن] خداوند او را عتاب کرد و گفت: ای یوسف! تو خلاص
از دیگری جویی و جز از من وکیلی دیگر خواهی؟! به عزّت من که خداوندم که تو را در
این زندان روزگاری دراز بدارم.
آنگه
زمین شکافته شد تا به [لایه ی ] هفتم زمین و رب العزّه او را قوّت بینایی داد و
گفت: فرونگر ای یوسف در زیر این زمین ها تا چه بینی؟ یوسف مورچه ای را دید که چیزی
در دهن داشت و می خورد. گفت: ای یوسف! من از رزق این موجود کوچک هم غافل نیستم. ای
یوسف! من نه آنم که با تو کرامت ها کردم؟! در دل پدر، مهر تو افکندم و [مهر تو را]
بر او شیرین کردم و در چاه، عریان بودی، تو را پوشاندم؟ و کاروان را برانگیختم تا
تو را بیرون آورند و آن کس که تو را خرید، در دل دوستی تو افکندم؟! ای یوسف!
کرامت، همه از من بود، چرا دست به دیگری زدی و استعانت به غیر من کردی؟ یوسف علیه
السلام از خداوند عذرخواست و تقاضای عفو نمود.
کشف
الاسرار: خواجه عبدالله انصاری
محل
دفن حضرت یوسف علیه السلام :
جنازه
یوسف ـ علیه السلام ـ را (بنابر مشهور) کنار قبر پدران خود دفن کردند. اینک در شش
فرسخی بیت المقدس، مکانی به نام قدس خلیل معروف است که قبر یوسف ـ علیه السلام ـ
در آن جا است.
درذکر حضرت موسی علیه سلام
خداوند به
حضرت موسی(ع) وحی کرد: این مرتبه که برای مناجات آمدی، کسی را همراه خود بیاور که
تو از او بهتر باشی!
موسی(ع)
برای پیدا کردن چنین شخصی تفحص کرد و نیافت؛ زیرا به هرکس میرسید جرئت نمیکرد
بگوید من از او بهترم.
خواست
یکی از حیوانات را ببرد، به سگی که مریض بود برخورد کرد و با خود گفت: این را
همراه خود خواهم برد، پس ریسمان به گردن سگ انداخت و مقداری سگ را همراه خود کشاند
و آورد، ولی بعد پشیمان شد و آن را رها کرد و تنها به درگاه پروردگار آمد.
خطاب
رسید: چرا فرمانی که به تو دادم،
اجرا نکردی؟
عرض
کرد: پروردگارا! کسی را نیافتم که از خودم پستتر باشد.
خطاب
رسید: ای موسی! به عزت و جلالم سوگند اگر کسی را همراه میآوردی که او را پستتر
از خود می دانستی، نام تو را از طومار پیامبران محو میکردم!
در ذکر حضرت موسی علیه السلام
معروف است که خداوند به حضرت موسی "ع" فرمودند :: قحطی خواهد آمد، به قومت بگو آماده شوند !
موسی"ع" به قومش گفت و قومش در دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد !
مدتی گذشت اما قحطی نیامد ، موسی علت را از خدا پرسید خدا به او گفت من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند !
من چگونه به این قوم رحم نکنم ؟
«به همدیگر رحم کنیم تا خدا هم بر ما رحم کند ..
او نیامد تا خدمت شود ! بلکه تا خدمت کند...
(انجیل متی 28:20)
روزی حضرت عیسی (ع)☀ به حواریین گفت : من خواهش و حاجتی دارم اگر قول می دهید آن را برآورید، بگویم !
حواریین گفتند : هر چه امر کنی اطاعت می کنیم ..
عیسی از جا حرکت کرد و پاهای یک یک آنها را شست ..
حواریین در خود احساس ناراحتی می کردند ولی چون قول داده بودند خواهش عیسی را بپذیرند تسلیم شدند و عیسی پای همه راشست .
همینکه کار به انجام رسید حواریین گفتند : ای روح الله ! شایسته این بود که ما پای تو رامی شستیم نه تو پای ما را ..
حضرت عیسی فرمود :
(فقال: إن أحق الناس بالخدمة العالم، إنما تواضعت هکذا لکیما تتواضعوا بعدی فی الناس کتواضعی لکم.)
خواستم به شما بفهمانم که از همه سزاوارتر به خدمت و تواضع در مقابل مردم ، #عالم و دانشمند است !
این کار را کردم تا شما هم فراگیرید و بعد از من که عهده دار تعلیم و ارشاد مردم می شوید راه و روش خود را #تواضع و #خدمت خلق قرار دهید ..
سپس افزود:
☀ بِالتَّواضُعِ تَعْمُرُ الْحِکْمَهُ لا بِالتَّکَبُّرِ؛ وَ کَذلِکَ فِی السَّهْلِ ینْبُتُ الزَّرْعُ لا فِی الْجَبَلِ؛
بنای #حکمت با #تواضع ساخته میشود، نه با تکبر،، همانطور که زراعت در زمین نرم میروید، نه در زمین سخت کوهستان....*
افتادگی آموز اگر طالب فیضی،،
هرگز نخورد آب، زمینی که بلند است...
__________________________
*(برگرفته از اصول کافی، ج 2، ص 306.)
در صحف حضرت ابراهیم علیه سلام آمده است:
الصمت عن الباطل صوم ... والیاس عن المخلوقین صلوت ..... وحفظ الجوارح عبادت ...... و ترک الهوی جهاد ..... و الکف عن الشر صدقه
هشت پند روانشناسی از قرآن.
۱ . اگر قصد راهنمایی و تربیت کسی را دارید، در قدم اول از گفتار نرم بهره گیرید; حتی اگر مخاطب شما فرعون سرکش یا سران لجوج کفار جاهلی باشند; (طه/۴۴ و شعرا/۲۱۵) .
۲ . گفتارو رفتار آدمی در هر زمان و مکان، در حافظه الهی محفوظ است ; مراقب باشید; (لقمان/۱۶ و کهف/۳۰) .
۳- نسبت به انسان های اطرافت، احساس مسئولیت کن و آنها را از کارهای بد بازدار و به کارهای خوب تشویق کن . این لازمه استحکام یک پیکر است و بنی آدم اعضای یکدیگرند; (لقمان/۱۷) .
۴- در رفتارهای اجتماعی دقت کن! مبادا با غرور رویت را از دیگران برگردانی یا مثل متبکران راه بروی ; مبادا تندرو و کندرو شوی ; میانه روی، بهترین روش است ; مراقب باش صدایت را بر سر کسی بلند نکنی و خلاصه در یک کلام، آدم باش ; (لقمان/۱۸و۱۹) .
۵. قرآن کریم به شدت با پیروی از جمع (خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو) و حرکت به دنبال اکثریت، مخالف است . قرآن می گوید: اگر بخواهی از اکثریت مردم فقط به این خاطر که اکثریت هستند، پیروی کنی، بدون شک از راه خدا دور می شوی ; همیشه با چشمان باز تصمیم بگیر; (انعام/۱۱۶ و اسراء/۳۶) .
۶ . امانت داری یکی از ارزشمندترین ارزش های قرآنی است . حضرت موسی (ع) را به خاطر امانتداری و قدرتش، در خانه حضرت شعیب پناه دادند; (قصص/۲۶) و حضرت یوسف را به خاطر امانتداری وعلمش، بر خزانه مصر نشاندند; (یوسف/۵۵) و حتی رسول خدا (ص) که از سوی خداوند برگزیده شد، مشهور به امانتداری و به محمد امین معروف بود .
۷ . اگر می خواهید مخاطبان به سوی شما جذب شوند، ابتدا به خودتان بپردازید! روح خشک و سنگین و بی لطافت، هیچ گاه در امر تربیت موفق نمی شود . مهربانی، دلسوزی و رقت قلب را در خود بپرورید تا مردم بی آن که شما متوجه شوید، در اطراف شما جمع گردند; (آل عمران/۱۵۹) .
۸ . آیا دوست دارید که دشمن خود را به یک دوست تبدیل کنید؟ به هر بدی که در حق شما کرد، با خوبی پاسخ گویید . این را قرآن تجویز می کند; آیه ۳۴ سوره فصلت را بخوانید .
ادامه دارد .........
سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )
سرور پیامبران مرسل و گرامی ترین اولینان و آخرینان ، که درود خدا بر او و دودمان گرامیش باد فرمودند:
هر گاه ، دل مؤمن ، از بیم خدا به لرزه در آید، گناهان از او فرو ریزد، چنان که برگ از درخت فرو ریزد .
و نیز فرمودند :
بنده ، تا آنگاه که بلا را نعمت نشمرد، و آسایش را رنج خویش نداند، در شمار مؤمنان نیاید . چه سختی های دنیا، نعمت های آخرتند و آسودگی های دنیا، رنج آن .
و نیز از اوست که : برترین درودها و کامل ترین سلام ها نثار او باد! - که : خدای تعالی فرمود :
چون بنده ای از بندگان خویش را به رنجی در بدن یا مال ، یا فرزند، دچار سازم ، و آن را به بردباری پذیرا شود، از آن ، شرم دارم که وی را میزان نهم و یا او را نامه عمل بگذارم .
سخنان حضرت محمد مصطفی(ص) در مدح و منقبت حضرت زهرا سلام الله علیها
بسم رب الزهرا سلام الله علیها
فضایل و کمالات فاطمه زهرا سلام الله علیها
دخترم فاطمه که سرور و سالار بانوان جهان است، از اولین و آخرین و پاره تن من است و نور دیده من است و میوه روح من است که درون من است و حوراء انسیه است. هر وقت در محراب خود برابر پروردگارش بایستد، نورش به فرشتگان آسمان بتابد؛ چنانچه نور اختران بر زمین بتابد
و خدا به فرشتگانش فرماید:
فرشتگانم! ببینید کنیزم فاطمه، بانوی کنیزانم را، برابرم ایستاده و دلش از ترس می لرزد و دل به عبادتم داده، گواه باشید که شیعیانش را از آتش امان دادم
وهمچنین آن پیامبر رحمت فرمودند :
چون او را دیدم به یادم افتاد آنچه پس از من به وی می شود، گویا می بینم خواری به خانه اش راه یافته و حرمتش زیر پا رفته و حقش غصب شده و از ارثش محروم شده و پهلویش شکسته و جنین او سقط شده و فریاد می زند:
یا محمداه! و جواب نشنود و استغاثه کند و کسی به دادش نرسد و همیشه پس از من غمدیده و گرفتار و گریان است.
یک بار یادآور شود که وحی از خانه اش بریده و بار دیگر یاد جدایی من کند و شب که آواز مرا نشنود، به هراس افتد، آوازی که من با تلاوت قرآن تهجد می کردم و خود را خوار بیند. پس از آن که در دوران پدر، عزیز بوده، در این جا خدای تعالی او را با فرشتگان مأنوس سازد و او را بدانچه به مریم بنت عمران گفتند: ندا دهند و گویند:
ای فاطمه! خدایت گزید و پاک کرد و بر زنان جهانیان برگزید، ای فاطمه! قنوت کن بر پروردگارت و سجود و رکوع کن با راکعان. سپس بیماری او آغاز شود و خدا مریم بنت عمران را بفرستد او را پرستاری کند و در بیماری او انیس او باشد. این جا است که گوید:
پروردگارا من از زندگی دلتنگ شدم و از اهل دنیا ملولم، مرا به پدرم رسان. خداوند او را به من رساند و اول کس از خاندانم باشد که به من رسد، محزون و گرفتار و شهید بر من وارد شود و من در این جا بگویم:
خدایا! لعنت کن هر که به او ظلم کرده و کیفر ده هر که حقش را غصب کرده و خوار کن هر که خوارش کرده، و در دوزخ مخلد کن هر که به پهلویش زده تا سقط جنین کرده، و ملایکه آمین گویند.
امالی شیخ صدوق، ص 113 و 114.
نویسنده : عباس عزیزی
بسم الله الرحمن الرحیم
توقیع امام زمان (عج) پیرامون غلوّ ، که در جواب نامه محمّد بن علی بن هلال کرخی مرقوم فرمودهاند :
«ای
محمّد بن علی! خداوند متعال بالاتر از آن است که به وصف درآورده اند .او منزّه است
و حمد وثنا او راست. ما خاندان رسالت شریک در علم خداوند و قدرت او نیستیم، بلکه
غیر از خدا هیچ کس از غیب آگاهی ندارد. چنان که خداوند در قرآن کریم میفرماید:
«ای حبیبم! بگو کسانی که در آسمانها و زمین هستند، غیب نمیدانند، و فقط خداوند
به آن آگاه است.» نمل/65
و
من و همه آباء و اجدادم از اولین -آدم و نوح، ابراهیم و موسی و دیگر انبیاء الهی-
و از آخرین -محمد و علی و دیگر بزرگواران از ائمه معصومین، سلاماللهعلیهماجمعین-
تا امروز که امامت به من رسیده است وتا انتهای عصر من، همگی بندگان خدای عزوجل
هستیم.
خداوند
عزوجل در قران فرموده است: «کسی که از ذکر و یاد من اعراض کند (روی برگرداند)،
زندگی سخت و تنگی خواهد داشت و روز قیامت او را نابینا محشور میکنیم. میگوید:
پروردگارا،چرا نابینا محشورم کردی؟من که بینا بودم!
خداوند
میفرماید: آن گونه که آیات ما برای تو آمد ! و تو آنها را فراموش کردی،، امروز
نیز تو فراموش خواهی شد..»طه /124-127
،
ای
محمّد بن علی! نادانان شیعه و نابخردان آنها موجب آزار و اذیت ما خاندان وحی را
فراهم میکنند و افرادی که دینشان به اندازه یک بال پشه هم ارزش ندارد! باعث
ناراحتی ما هستند..
،
پس
من خداوند را که خدایی جز او نیست به شهادت میگیرم و البته او برای شهادت، کافی
است و همچنین حبیبش محمد (ص) و ملائکه و پیامبران او و نیز تو و هرکس را که از
این نوشته من آگاهی پیدا کند ، گواه میگیرم ، که از افرادی که میگویند ما علم
غیب داریم و یا در ملک و سلطنت خداوند بر جهان با او مشارکت میکنیم، و یا ما را در
جایگاه ومحلّی، غیر از آن جایگاه و منصبی که خداوند برای ما قرار داده است (و به
آن راضی است) و ما را برای آن خلق کرده است، قرار دهد بیزاری می جویم ،
و
همچنین بیزارم از کسانی که از آنچه برای تو بیان کردم (بندگی خداوند) و از آنچه
در ابتدای نامهام بدان اشاره کردم گامی فراتر بروند..
و من شما را گواه میگیرم که هر کس ما از او بیزار باشیم، خداوند و فرشتگان و پیامبران الهی و اولیاء خدا نیز از او بیزارند..
]ای
محمّد بن علی!] این توقیع را به عنوان امانت به گردن تو و هرکه نامه من به گوش او
برسد قرار دادم و مکلّف هستید که آن را کتمان نکنید و محتوای این فرمان را به همهی
دوستان و شیعیان من برسانید.
تا
شاید خداوند عزّوجلّ گذشتههای آنان را جبران کند،و (به آنها توفیق عنایت فرماید
و در سایهی بهره برداری از کلمات من) آنان به دین حق برگردند و از اموری که نسبت
به درستی وانتهای آن آگاهی ندارند، دوری کنند..
پس
هرکس از شیعیان و دوستان ما از مضمون فرمان من در این توقیع آگاهی یافت و به آنچه
در این فرمان به آن امر و نهی شده است عمل نکرد سزاوار لعنت خداوند و ملائکه و
فرستادگان و اولیای او خواهد بود..»*
،،
اللهم
صل على محمد وآل محمد وعجل فرجهم وألعن أعدائهم من الاولین والاخرین الى یوم الدین
*( طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۴۷۳، ط بیروت.)
نقل
کرده اند که مردی به نزد امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) آمد و گفت: یا امیر
المومنین ! مرا از خُلق پیامبر اکرم حضرت مصطفی (ص) خبر ده، و جزئی از فضائل
اخلاقی او را بیان کن سطری از صحیفه شمائل او را بر خوان.
امیر
المومنین (ع) فرمود: تو نعمت های دنیا بر شمار تا من خُلق پیغمبر را به تو بگویم.
آن مرد گفت: شمارش نعمت های دنیا را نتوان کرد، و پرورگار عالم در قرآن کریم می
فرماید: « و اِن تَعُدََّ نِعمَهَ ا... لا تَحُصوها » اگر نعمتهای خدا را بشمارید
نمی توانید.
حضرت امیر المومنین (ع) فرمود: خداوند سبحان تمام نعمتهای دنیا را قلیل می خواند « قُل متاعُ الدُّنیا قلیل » اما اخلاق پیغمبر را عظیم می خواند « وَاَنِکَ لعَلی خلُقٍ عَظیم » وقتی تو از وصف قلیل عاجزی، من عظیم را چگونه توصیف نمایم ...!؟
بدان
که اخلاق تمام انبیاء به محمد (ص) تمام شد. و هر یک از انبیاء به خُلقی از اخلاق
حمیده، آراسته بوده اند،
وقتی
نوبت دولت به حضرت محمد (ص) رسید، فرمود: بُعِثِتُ لِاتَمَّم مَکارِمَ الاخلاق..
(جوامع
الحکایات-شیخ سدید الدین محمد عوفی (
-------------------------------------
صل
الله علیک یا رسول الله
شش سفارش از رسول خدا صل الله علیه و اله و سلم :
حضرت امیر المومنین (ع) می فرمایند:
مردی نزد رسول خدا صل الله علیه و اله و سلم آمد و گفت:
یا رسول الله مرا به عملی راهنمایی کنید، به عملی که به سبب آن:
1- خدا مرا دوست بدارد.
2- - مردم مرا دوست بدارند.
3- - دارائیم فراوان شود.
4- - بدنم سالم بماند.
5- - عمرم طولانی شود.
6- خدا مرا با تو محشور کند.
رسول خدا صل الله علیه و اله و سلم فرمودند:
این 6 حاجت 6 خصلت می خواهد:
1-اگر می خواهی خدا تو را دوست بدارد از او بترس و از گناه پرهیز کن.
2- اگر می خواهی مردم تو را دوست دارند به آنها خوبی و نیکی کن و به آنچه در دست آنهاست طمع نکن و چشم نیانداز.
3- اگر می خواهی دارائیت فراوان شود زکوه بده.
4- اگر می خواهی بدنت سالم بماند فراوان صدقه بده.
5-و اگر می خواهی عمرت طولانی شود صله رحم کن دید و بازدید خویشان.
6- و اگر می خواهی خدا تو را با من محشور کند سجده را برای خدا طولانی کن.
مردی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رسید و از آرزوی مرگ کردن پرسید
مردی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رسید و عرض کرد آیا به من اجازه میدهید که آرزوی مرگ بکنم؟
حضرت فرمود: مرگ چیزی است که چاره ای از آن نیست و مسافرتی است طولانی که سزاوار است برای کسی که بخواهد به این سفر برود ده هدیه با خود ببرد. (ایا هدایا را اماده کردی)
پرسید آن هدایا کدامند؟
رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:
۱- هدیه عزرائیل
۲- هدیه قبر
۳- هدیه نکیر و منکر
۴- هدیه میزان
۵- هدیه پل صراط
۶- هدیه مالک (خزانه دار جهنم)۷- هدیه رضوان (خزانه دار بهشت)۸- هدیه پیامبر
۹- هدیه جبرئیل
۱۰- و هدیه خداوند متعال
اما هدیه عزائیل چهار چیزاست :۱. رضایت حق داران.۲. قضای نمازها.۳. اشتیاق به خداوند.۴.آرزوی مرگ.
اما هدیه قبر چهار چیزاست :۱. ترک سخن چینی. ۲. استبراء. ۳. تلاوت قرآن. ۴. نماز شب.
اما هدیه نکیر و منکر چهار چیزاست :۱. راستگویی.۲. ترک غیبت.۳. حق گویی. ۴. تواضع در برابر همه
اما هدیه میزان چهار چیزاست :۱. فرو خوردن خشم. ۲. تقوای راستین. ۳. رفتن به سوی جماعت.۴. دعوت به سوی آمرزش الهی
اما هدیه صراط چهار چیزاست :۱. اخلاص عمل.۲. زیاد به یاد خدا بودن. ۳. خوش اخلاقی.۴. تحمل کردن آزار دیگران
اما هدیه مالک(خزانه دار جهنم) چهار چیزاست :۱. گریه از ترس خداوند.۲. صدقه مخفی.۳.ترک گناهان. ۴.خوش رفتاری با پدر و مادر
اما هدیه رضوان(خزانه دار بهشت) چهار چیزاست :۱. صبر در ناملایمات.۲. شکر بر نعمت.۳انفاق مال در راه اطاعت خداوند.۴.رعایت امانت در مال وقفی
اما هدیه رسول اکرم(ص) چهار چیزاست :۱. دوست داشتن او. ۲. پیروی از سنت او.۳. دوست داشتن اهل بیت او.۴. زبان را از بدی ها حفظ کردن
اما هدیه جبرئیل چهار
چیزاست :
۱. کم حرف زدن.
2. کم خوردن.
3. کم خوابیدن.
4. مداومت بر
حمد
اما هدیه خداوند متعال چهار چیزاست :۱. امر به نیکی.۲. نهی از بدی.۳. نصیحت و خیر خواهی برای مردم.۴. و مهربانی کردن با همه
سخنان امیرالؤ منین علی (ع )
پس در نیکی ها سبقت بگیرید ..
درآویختگان به درخت طوبی! و درآویختگان به درخت زقوم !
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در روز اوّل شعبانى گذشت به جماعتى که در مسجدى نشسته بودند و در امر قَدَرْ و امثال آن!گفتگو مى کردند و صداهاى ایشان بلند شده بود و سخت شده بود لجاجت و جدال ایشان..
فرمودند:
اى
گروه تازه کارها ! امروز غُرّه شعبان کریم است نامیده است او را پروردگار ما شعبان
،به جهت انشعاب یافتن و پراکنده شدن خیرات در آن
به
تحقیق که باز کرده پروردگار شما در او درهاى حسنات خود را و جلوه داده به شما
قصرها و خیرات او را به قیمت ارزانى و کارهاى آسانى !پس بخرید آن را
و
ابلیس لعین شُعَبهاى شرور و بلاهاى خود را برایتان جلوه داده و شما پیوسته در
گمراهى و طغیان مى کوشید و متَمَّسِک مى شوید به شعبهاى ابلیس ، و رُو مى گردانید
از شعبهاى خیرات که باز شده براى شما درهاى او
..
چون
روز اول شعبان مىشود ابلیس لشکر خود را در اطراف زمین و آفاق آن پراکنده میکند و
به ایشان میگویدکه در کشیدن بعضى از بندگان خدا به سوى خود در این روز سعى کنید !
و
به درستى که خداى عزوجل ملائکه را در اطراف زمین و آفاق پراکنده مىکند و به ایشان
مىفرماید براستى بندگان مرا نگاه داریدو ارشاد کنید ایشان را ،پس همه ایشان به شما
نیک بخت مىشوند مگر آنکه امتناع و سرکشى کند ، پس به درستى او که از حد گذشته ! در
حزب ابلیس و جنود او میگردد..
به
درستى که خداوند عزوجل چون روز اول ماه شعبان میشود امر مىکند به درهاى بهشت ،پس
باز مىشود و امر میکند درخت طوبى را ، پس نزدیک مىکند شاخه هاى خود را بر این دنیا
،آنگاه ندا مىکند منادى پروردگار عزوجل : اى بندگان خدا ! این شاخه هاى درخت طوبى
است ! پس در آویزید به او که بلند کند شما را بسوى بهشت ! و این شاخه هاى درخت
زقوم است ، پس بترسید از او که شما را بسوى دوزخ نبرَد!
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود قسم به آنکه مرا به راستى به رسالت مبعوث نموده که هر که درى از خیر و نیکى را در این روز فرا گیرد پس به تحقیق که در آویخته به شاخه اى از شاخه هاى درخت طوبى ،پس او کشاننده است او را بسوى بهشت و هر که فرا گیرد درى از شر را در امروز پس به تحقیق که در آویخته به شاخه اى از شاخه هاى درخت زقوم پس آن کشاننده است او را بسوى آتش ..
نماز
،روزه ، اصلاح امور خویشاوندان ، کفالت کند یتیمى را ،پرداخت قرض کهنه ، تخفیف به
بدهکار ،نیکى کند به پدر و مادر، عیادت کند مریضى ، سفیهى را از ضربه زدن به آبرو
و عرض مؤمنى بازدارد،و کسىکه قرآن یا بخشى از آن را بخواند، یاد آرد خداى را
ووو..بعد گناهانی که باعث آویختن به زقوم میشوند برشمردند
آنگاه
رسول خدا صلى الله علیه و آله نظر خود را به جانب آسمان انداخت اندکى و مىخندید و
مسرور بود آنگاه نظر مبارک را به زیر انداخت بسوى زمین پس پیشانى مبارک را درهم
کشید و روى مبارکش ترش شد !
آنگاه
رو کرد به اصحاب خود و فرمود قسم به آنکه محمد را براستى به پیغمبرى فرستاده که
دیدم به تحقیق درخت طوبى را که بلند مىشد و بلند مىکرد آنان که به او درآویخته
بودند بسوى بهشت و دیدم بعضى از ایشان را که به یک شاخه از آن درآویخته بودند و
بعضى درآویخته بودند به دو شاخه از آن یا به چند شاخه بر حسب فراگرفتن ایشان مر
طاعت را و به درستى که هر آینه مىبینم زید بن حارثه را که درآویخته به بیشتر شاخه
هاى از آن پس آن شاخه ها بلند مىکند او را به اعلى علیین بهشت پس از این جهت
خندیدم و خوشحال شدم
پس
نگاه کردم بسوى زمین پس قسم به آنکه مرا براستى به پیغمبرى فرستاده که دیدم درخت
زقوم را که پایین مىرفت شاخه هاى او و پایین مىبرد درآویختگان به او را بسوى دوزخ
و دیدم پاره اى از ایشان را درآویخته به شاخه اى و دیدم پارهاى از ایشان که
درآویخته به دو شاخه یا به چند شاخه بر حسب فراگرفتن او مر قبایح را و به درستى که
هر آینه مىبینم بعضى از منافقین را که درآویخته به بیشتر شاخهاى او ! و آنها فرو
مى برند او را به اَسفَلِ دَرَکات او ،پس از این جهت روى خود را تُرش کردم و
پیشانى را درهم کشیدم...
برگرفته از کتاب کلمه طیّبه-ثقة الاسلام نورى
فاستبقوا الخیرات، إلى الله مرجعکم جمیعا فینبئکم بما کنتم فیه تختلفون- المائدة آیه : 48
و اگر خدا مىخواست شما را یک امّت قرار میداد، ولى [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید.
پس در کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت گیرید..
بازگشت جمیع شما به سوى خداست ، آن گاه در باره آنچه در آن اختلاف میکردید آگاهتان خواهد کرد...
واَلحُمُدُ لِلّهِ رَبَّ العالَمینَ ،
وَ صَلَّی اللهُ عَلی سَیَّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ
بسم الله الرحمن الرحیم
(در عالم ولایت تعدّد نیست.(
همه ما محمد هستیم...
امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند :
به تحقیق که ما یکی هستیم؛ اول ما محمد؛ آخر ما محمد؛ وسط ما محمد، بلکه کل ما محمد صلی الله علیه و آله هستیم !
و بین ما هیچ جدایی نیندازید..
«کلنّا
واحد؛ اولنا محمد؛ آخرنا محمد؛ اوسطنا محمد و کلنا محمد؛ فلا تفرقوا بیننا»
-بحارالانوار-علامه مجلسی
☀ (کلهم نور واحد..(
امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
«علمنا واحد، فضلنا واحد و نحن شیء واحد؛
علم و تمام فضایل ما یکی است و ما "یک حقیقت واحد" هستیم..».(بحار)
زید شَحَّام از امام صادق(ع) پرسید که امام حسن(ع) افضل است یا امام حسین(ع) ؟
ایشان فرمودند: «إِنَّ فَضْلَ أَوَّلِنَا یَلْحَقُ فَضْلَ آخِرِنَا وَ فَضْلَ آخِرِنَا یَلْحَقُ فَضْلَ أَوَّلِنَا فَکُلٌّ لَهُ فَضْلٌ ...فضل اولین ما به فضل آخرىن ما ملحق میشود و فضل آخرین ما به فضل اولین ما برمیگردد و برای همه آنها فضلی است ...خَلْقُنَا وَاحِدٌ وَ عِلْمُنَا وَاحِدٌ وَ فَضْلُنَا وَاحِدٌ وَ کُلُّنَا وَاحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ...خلقت، علم و فضل ما یکی هست و همه ما نزد خداوند یکی هستیم...
پس
زید گفت مرا از تعداد خود خبر دهید ، فقال : أخبرنی
بعدَّتکم؟
امام
فرمودند:: نحن إثنا عشر ، هکذا حولَ عرش ربنا عزّ وجلّ فی
مبتدأ خلقنا أوَّلنا محمد، وأوسطنا محمد، وآخرنا محمد))
ما 12 نفر این چنین از اول خلقتمان حول عرش پروردگار بودیم.. اولین ما محمد، وسط ما محمد و آخرین ما محمد است..
«بِنا عُبِدَالله.و بنا عُرِفَ الله .و بِنا وُحِدَ الله تبارک و تعالی **
به ما خدا بندگی شود . و به ما خدا شناخته می شود. و به ما توحید خداوند متعال تحقق مییابد..
و صلی الله علی سیدنا محمد و اله الطاهرین
*(بحار الأنوار ج 25 ص 363)**(اصول کافی)
در عالم ولایت تعدّد نیست. تمیز و افتراق راه ندارد. تعیّن و تقیّد معنی ندارد. در آنجا ولایت فقط و فقط اختصاص به ذات خدا دارد.
هُنَالِکَ الْوَلَیَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ.
در اینصورت وجود رسول أکرم و أئمّۀ طاهرین که مبدأ اثرند، نه با جهات تعیّن و افتراق و حدود ماهیّتی و هویّتی آنهاست، بلکه بواسطۀ اصل تحقّق معنی " عبودیّت و فناء " است که از آن به "ولایت" تعبیر میگردد. و عبارت ذیقیمت:« أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ، وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ، وَ ءَاخِرُنَا مُحَمَّدٌ، وَ کُلُّنَا مُحَمَّدٌ » اشاره بدین مقام است.. و در آنجا هر کس به مقام فنای مطلق برسد و در حرم خدا فانی گردد و وجود مستعار و إنّیّت مجازی و عاریتی او مضمحل گردد، طبعاً و قهراً دارای این ولایت است و اختصاصی به ائمّه ندارد..
در هر زمان و هر مکان افرادی میتوانند خود را بدین مقام برسانند. منتهی اوّلاً باید بواسطۀ متابعت و پیروی از امام معصوم باشد و إلاّ نخواهند رسید،، و ثانیاً عنوان إمامت و پیشوائی برای این ذوات معصومین سلام الله علیهم تا أبد باقی است.. زیرا آنان را خداوند پیشوا و رهبر نموده و لوای ارشاد را با مجاهدات عالیه (اختیاراً نه جبراً) بدیشان سپرده است.. و این معنی منافات ندارد با آنکه کسی دیگر بتواند به مقام معرفت خدا برسد، و معنی مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ دربارۀ وی تحقّق پذیرد؛ و در حرم خدا با فنا و اضمحلال خویشتن وارد شود. در آنصورت آنجا دیگر نه او هست و نه غیر او..
در حرم ذات رُبوبیّ نه عنوان محمّد است و نه علیّ، و نه سائر إمامان، و نه ولیّ دیگری مانند سلمان که دارای أعلی درجۀ از عرفان بوده است.. آنجا حقیقت " ولایت واحده" است، بدون عناوین خاصّه و شکلهای متعیّنه؛ و نام محمّد و علیّ و حسن و حسین تا حضرت قائم و أسماء ممیّزۀ ایشان مادون آن مقام است. در آنجا ولایت است و بس.. و حقیقت و کُنه ولایت دارای معنی واحد بالصِّرافه میباشد.
فافْهَمْ یا حبیبی فإنَّهُ دقیقٌ !*
--------------------------
روح
مجرد ، یادنامه و بیانات عارف فانی سید هاشم حداد به قلم علامه سید محمد حسین
طهرانی(ره)
سخنان امیرالؤ منین علی (ع )
از کتاب (اعلام الدین ) - تاءلیف محمد الحسن بن ابی الحسن الدیلمی -: مقداد بن سریح البرهانی از پدرش روایت کرده است که گفت : در روز جنگ جمل عربی نزد امیرالؤ منین (ع ) به پرسش برخاست که : یا امیر المؤمنین ! می فرمایی : خدا یکی ست ؟
و مردم به او پرخاش کردند . و گفتند . ای اعرابی ! مگر دل مشغولی امیرالمؤمنین را در این جنگ نمی بینی ؟
و امام فرمود : رهایش کنید! زیرا ، آن چه این اعرابی می خواهد، همانست که ما از این مردم می خواهیم . آنگاه ادامه دادند : ای فلان ! این که کسی بگوید خدا یکی ست ، چهار گونه است . که دو گونه آن مجاز نیست و دو گونه دیگر، بر خدا ثابت است .
اما، آن دو گونه که در مورد خدا نباید به کار برد، یکی آنست که گویند : (خدا یکی ست ) و معنای عددی (یکی ) را اراده کنند . و این ، از آن رو جایز نیست ، که آن چه دومی ندارد، در باب اعداد، وارد نمی شود . ندیده ای که آن که گوید خدا سومین سه است ، کفر است ؟ و نیز اگر گوینده ای گوید : (او، یکی ست ) و (نوع جنس ) را اراده کند، نیز نارواست . زیرا، پروردگار فراتر از تشبیه است .
اما، آن دو گونه که برای خدا ثابت اند . چنانست که گویند: (خدا یکی ست ) و منظور (یگانه ) باشد . یعنی : نظیری ندارد . همچنین چون گویند: (او یکی ست ) و منظور، آن باشد که در معنی ، یگانه است . یعنی : در وجود و عقل و گمان نمی گنجد .
نوف بکایی گفت : شبی ، امیرالمؤمنین علی (ع ) را دیدم که از بستر خویش برخاسته ، به ستارگان می نگرد . و گفت : ای نوف ! در خوابی ؟ یا بیدار؟ گفتم : ای امیرمؤمنان ! بیدارم . گفت : ای نوف ! خوش به حال پرهیزگاران در دنیا! و دوستداران آخرت . آنان که زمین را فرش و خاک آن را بستر و آبش را بوی خوش و قرآن را شعار و دعا را دثار خویش ساختند . سپس ، همچون مسیح (ع ) دنیا رابه قرض الحسنه دادند .
ای نوف ! داوود نبی ، شبی در همین ساعت برخاست و گفت : این ، هنگامی ست که چون بنده ای خدا را بخواند، به استجابت پیوندد . مگر این که ماءمور باج و تعقیب و شحنه باشد . یا به لهو و لعب مشغول باشد .
از
پی ردّ و قبول عامه خود را خر مکن
زان
که کار عامه نبوَد جز خری یا خرخری !
گاو را دارند باور در خدایی عامیان !
نوح را باور ندارند از پی پیغمبری !! *
شنیدن یک حرف از زبان ملت و یا عمل کردن یک ملت به کاری دلیل بر درست بودن آن کار نیست و ودر راه حق نباید ترسی به دل راه داد ولو در جامعه تنها بمانی.
مولا
علی (ع) میفرمایند:
«لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقله اهله»
ای
مردم در طریق هدایت از کمی نفرات وحشت نکنید
زیرا مردم گرد سفره اى اجتماع کرده اند که سیرى آن کوتاه و گرسنگى آن بس طولانى است.
اى مردم! رضایت و نارضایتى (نسبت به عملى از اعمال) موجب وحدت مردم (در کیفر و پاداش) مى شود (مگر نمى دانید) ناقه ثمود را تنها یک نفر پى کرد; امّا کیفر و عذاب الهى آن، همه قوم ثمود را فرا گرفت،، زیرا همگى به عمل آن یک نفر راضى بودند.. خداوند سبحان مى فرماید: «(فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِینَ); آن قوم ناقه را پى کردند و سرانجام (هنگام نزول بلاى فراگیر) پشیمان شدند و طولى نکشید سرزمین آنان همچون آهن گداخته اى که در زمین نرمى فرو رود با صداى وحشتناکى فرو رفت..
عاشقان
عاشقان
هرچه بخواهید، بخواهید ، خجالت نکشید..
یار
ما بنده نواز است ...
،،
بارالها!
از من جز آنچه که سزاوار ملامت است بر نیاید و از تو جز آنچه سزاوار کرمت است بر
نتابد..
إلَهِی کُلَّمَا أَخْرَسَنِی لُؤْمِی أَنْطَقَنِی کَرَمُکَ..
الهی
چون فرومایگی ام لالم کند ، کرَم تو مرا به سخن آرد
..
،،
مولای
من
أَنْتَ
الَّذِی مَنَنْتَ،....تو آن خداییکه منّت نهادی
أَنْتَ
الَّذِی أَنْعَمْتَ،أَنْتَ الَّذِی أَحْسَنْتَ ..نعمت دادی و احسان کردی
أَنْتَ
الَّذِی أَجْمَلْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَفْضَلْتَ..جمال نمودی وبرتری دادی
أَنْتَ
الَّذِی أَکْمَلْتَ، أَنْتَ الَّذِی رَزَقْتَ، أَنْتَ الَّذِی وَفَّقْتَ...کامل
ساختی و روزی رساندی و توفیق عطا کردی
....
أنا
الذی أخطأت ، أنا الذی أغفلت ،، أنا الذی..
ویلاه لو علمت الأرض بذنوبی لساخت بی وابتلعتنی ، ویلاه لو علمت الجبال بذنوبی لهدّتنی ، ویلاه لو علمت البحار لأغرقتنی ، الویل لی إن کان عقابی مذخوراً لآخرتی .
منم
آن که خطا کردم و نادانی نمودم و غافل شدم و اشتباه کردم. منم آن که سهو کردم و
راه خلاف پیمودم و پیمان شکستم..
من
آنم که تو امر کردی و من عصیان. تو نهی کردی و من پرهیز نکردم...
وای
بر من اگر ..
،
انا
الذی اقررت .. منم که اقرار دارم ..
عصیتک
یا مولای ..نافرمانیت کردم ای مولای من ..
انی
کنت من المستغفرین .. از آمرزش جویانم ..
الهی
انا فقیر ..از نیازمندانم...
انی
کنت من الراجین .. از امیدوارانم ...
،
خدایا،
چگونه نومید گردم و حال آن که تو امید و تکیه گاه منی
..
،
دارم
گنهان ز قطره باران بیش
وز شرم گنه فکنده ام سر در پیش
این مژده شنیدم که منال ای درویش
تو در خور خودکنی و ما در خور خویش ...
_________________________
(فرازهایی ازدعای عرفه سید الشهداء حضرت ابا عبداللّه
الحسین صلوات الله و سلامه علیه ..)
بسم الله الشافی
سرمنشاء بیشتر بیماریهای جسمی امراض روحیست اما انسان چون از روح خود غافل است علت اصلی بیماری خود را درک نمی کند و به جای درمان ریشه ای فقط در صدد تسکین موقتی امراض جسمی خود برمی آید و لذا هم در دنیا رنج میکشد و هم از کمالات و لذات حقیقی محروم میگردد...
در بسیاری ازاحادیث مستقیما به این رابطه اشاره شده به عنوان مثال امیرالمومنین علی علیه السلام فرموده اند :
الْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلاَمَةِ الاْجْسَادِ(حکمت 225 )
از غفلت حسودان نسبت به سلامتى تن خویش در شگفتم !
(امروزه اثرات حسد، غضب و .. برقلب و عروق ،سیستم عصبی ودیگر بخشها و امراض جسمی که در پی داردبرکسی پوشیده نیست )
ایشان برای درمان بیماری روح وجسم میفرمایند:
✅ تقوا و پرهیزگاری، داروى بیماریهاى قلوب، بینائى دلها، شفاى آلام جسمانى، صلاح و مرهم فساد سینه ها، پاکیزه کننده آلودگى نفس و روح و جلاى نابینائى چشمهاست..
فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِکُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِکُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِکُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِکُمْ وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِکُمْ وَ جِلَاءُ [غِشَاءِ] عَشَا أَبْصَارِکُم .خطبه 198
✅ یعنی پرهیزگاری و تقوا نه تنها مرهم دردهای روحی بلکه دواء دردهای جسمی نیز می باشد.
که تقوا به زبان ساده چیزی نیست جز رعایت اوامر و نواهی و دستورالعملهای تضمینی و همه جانبه ،که خالق هستی بخش برای تعالی و سعادت دنیوی و اخروی انسان به واسطه اولیاء و رسولان ارائه کرده است وبرای همه شئون زندگی و حتی خوراک و پوشاک و زندگی اجتماعی سالم او برنامه دارد ..
جای تاسف دارد که شخصی بهانه جویی کند و چون هنوز علت برخی از دستورات طبیب را نمیداند واز دانش کافی بی بهره است از نسخه شفا بخش طبیب سرباز زند ! و به علت این جهالت هم خودرا به هلاکت رساند و هم باعث سرایت بیماری به دیگران و جامعه شود..
اى مردم! آن کس که راه واضح و آشکار را بپوید به آب مى رسد; امّا کسى که
مخالفت کند در بیابان سرگردان خواهد شد (و تشنه کام جان مى دهد(. * *
1.پیامبر
اکرم ص می فرمایند :بیش ترین چیزى که امت من به سبب آن وارد بهشت مى شوند ، تقوا و
حُسن خلق است ..
--------------------
امیرالمومنین
علی (ع(:
2.گشاده رویی سرآغاز نیکى است.( اَلبِشرُ أَوَّلُ البِرِّ)
3.کینه را از بین مى برد.
4.خوىِ آزاده است.
5.نشانگر بزرگوارى و کرامت نفس توست.
6.زینت بردبارى است.
7.با گشاده رویى و خوشرویى، بخشش ارزش پیدا مى کند.
8.سر لوحه نامه عمل انسانِ با ایمان ، حسن خلق او است
امام
صادق (ع(:
9.بهشتیها چهار نشانه دارند: روى گشاده، زبان نرم، دل مهربان
و دستِ دهنده.
10.هر کس یکى از این کارها را به درگاه خدا ببرد، خداوند بهشت
را براى او واجب مىگرداند: انفاق در تنگدستى، گشاده رویى با همگان و رفتار منصفانه.
هر
که به چهره برادر خود لبخند زند ، آن لبخند براى او حسنه اى باشد .
11.فضل ابن ابی قره گوید: حضرت صادق (ع) فرمود: هیچ مومنی
نیست جز اینکه در او دعابه است. من عرض کردم دعابه چیست؟ فرمودند: مزاح
12.حضرت امام باقر فرمود: خداوند عزوجل آنکس را که میان جمعی مزاح و خشمزگی کند دوستش دارد در صورتی که دشنام نباشد .
والبته شمشیر دو لب : به قول غربی ها : be carefull»
13.
پیامبر
اعظم ص فرمودند: خنده دو قسم است: خنده ای که خدا آن را دوست دارد و خنده ای که
خدا آن را دشمن دارد . اما خنده ای که خدا آن را دوست دارد : لبخندی است که مرد در
اثر شوق دیدار به روی برادرش می زند و اما خنده ای که خدای تعالی آن را دشمن دارد
: این که مرد برای خندیدن یا خنداندن دیگران سخن ناروا و باطلی بگوید که به سبب آن
هفتاد پاییز در جهنم سرنگون است..
رسول
خدا صلى الله علیه و آله هرگاه لب به سخن میگشود ، با لبخند همراه بود .
14.امام صادق (ع) : خنده مومن تبسم است . خنده بسیار دل را بمیراند ،، قهقهه زدن ، کار شیطان است ..
امام باقر علیه السلام : هرگاه قهقهه زدى ، در پى آن بگو : خدایا! بر من خشم مگیر ..
اون
لبخندی که برای رضای خدا میزنی،
لبخند
خداست به بنده اش
و
اون لبخندی هم که پشتش خدا باشه،
تمام
مشکلاتو حل میکنه...
_________________
1.3.11.12.14.الکافی
2.4.5.7.غررالحکم
6.8.بحارالأنوار
9.مجموعه ورام
10.13.نهج الفصاحه
سخنان امیرالمؤمنین (ع ): سه کار، از همه سخت تر است : در همه حال به یاد خدا بودن برادران را به اموال خویش یاری دادن داد مردم را از خویش دادن .
از دیوان منسوب به امیر المومنین (ع ):
شیرینی دنیا، زهرآگین است . هان ، شیرینی زهر آگین مخور! خواه در گشایش باش ! و خواه در سختی ، زمانه از این هر دو گروه می برد . هر کاری چون به کمال رسد، زوال آن آغاز شود . در انتظار زوال باش ! آنگاه ، که گفتند: کامل شد .
امام محمد باقر (ع ) پدران خویش از امیرالمومنین علی (ع) روایت کرد که :
در برابر عذاب خدا، دو گونه پناه وجود دارد . یکی از آن دو، از میان رفته است و آن دیگری را پناه گیرید . اما آن امان که از میان رفت ، رسول خداست و آن که باقی ست ، آمرزش خواهی ست . خداوند بزرگ فرمود: (وما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان معذبهم و هم یستغفرون ) و جامع نهج البلاغه گفته است : این ، از خوبی های استخراج و ظرافت های استنباط است .
از دیوان منسوب به امیرالمونین آمده است که :(ع)
داروی تو، در وجود توست و نمی دانی ، و درد تو نیز از تست و آن را نمی شناسی . خویش را جرمی کوچک می شماری ، اما جهانی بزرگ در تو پیچیده است . تو آن کتاب مبینی هستی که حرف های آن ، پنهانی ها را آشکار می کند .
نیز از امام علی (ع ):
نفس ، به از دست دادن دنیا می گرید . و می داند که سلامتی ، در ترک دنیاست . انسان ، پس از مرگ خانه ای ندارد که در آن ساکن شود . جز خانه ای که پیش از مرگ ساخته است .
*)از وصایای حضرت امام صادق علیه السلام به عبدالله بن جندب(
یا ابْنَ جُنْدَبِ؛ یَهْلِکُ الْمُتَّکِلُ عَلی عَمَلِهِ، وَ لا یَنْجُوا الْمُجْتَرِیُ عَلی الذُّنُوبِ الْواثِقِ بِرَحْمَةِ اللهِ، قُلْتُ: فَمَنْ یَنْجُوا؟ قال: الّذینَ هُمْ بَیْنَ الرَجٰاءِ وَ الْخَوْفِ، کَاَنّّهُ قُلُوبُهُمْ فِی مِخْلَبِ طائِرِ شَوْقاً اِلی الثَّوابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعَذابِ. )تحف العقول )
همواره میانه رو باش..
« ای پسر
جندب؛ هر کس بر عملش تکیه کند، هلاک شود،،
و
هر کس به امید رحمت خدا به گناه کردن جرأت پیدا کند نجات نمی یابد،،
گفتم:
پس چه کسی اهل نجات است؟ !
فرمود: آنان که میان بیم و امیدند ، آنگونه که گویی قلبشان
بر اثر شوق به ثواب و ترس از عذاب در چنگال پرنده ای (شکاری) باشد...»*
غافل مشو که
مرکب مردان مرد را،
در
سنگلاخ بادیه ، پی ها بریده اند..
نومید هم مباش ، که رندان جرعه نوش،،
در تفسیر این حدیث نبوی که فرمودند : ، که ان اکَثر الجَنة البــُـــله.
شمس الدین محمد تبریزی
هر چند نفس
تآویل کـُـند ، تو خویش را ابله ساز ، که ان اکَثر الجَنة البــُـــله.
شمس
الدین محمد تبریزی
ص
145
......
ابله
از زبان شمس و مولانا :
ابله در کلام شمس و سپس مولانا عاشق و شیدای عشق الهی است که عقل
حسابگر را قربانی عشق حق میکند .و البته در تعابیر مولانا همین ابله به انسان کامل
که جامع جمیع حقایق است و مقصود اصلی و نهایی تکوین عالم است ،تعبیر شده است .
خویش
ابله کن تبع میرو سپس
رستگی
زین ابلهی یابی و بس
اکثر
اهل الجنه البله ای پسر
بهر
این گفتست سلطان البشر
زیرکی
چون کبر و باد انگیز تست
ابلهی
شو تا بماند دل درست
ابلهی
نه کو به مسخرگی دوتوست
ابلهی
کو واله و حیران هوست
ابلهاناند
آن زنان دست بر
از
کف ابله وز رخ یوسف نذر
عقل
را قربان کن اندر عشق دوست
عقلها
باری از آن سویست کوست
دفتر
چهارم .
...
بیشتر
اصحاب جنت ابلهـــند
تا
ز شّر فیلسوفی می رهند
ای
بسا علم و ذکاوت و فطن
گشته
رهرو را چو غول و راهزن
دفتر
ششم مثنوی
حضرت
امام موسی کاظم علیه السلام فرمود:
ای هشام! اگر در دست تو دانه گردویی است ولی همه مردم آن را جواهر پنداشته اند ! این پندار، تو را سود نبخشد چون، می دانی که آنچه در دست تو است گردوئی بیش نیست...
همچنین اگر درمیان مشت تو، جواهری باشد، لکن مردم آن را گردو قلمداد کرده اند ! در این صورت نیز این پندار، زیانی به تو نمی رساند، چون تو میدانی که آن گوهر است..
یا هشام لو کان فی یَدَکَ جوزة وَ قال الناس لؤلؤة ما کان ینفعک و انت تعلم انها جوزة ولو کان فی یدک لؤلؤة و قال الناس انهاجوزة ما ضرک و انت تعلم انها لؤلؤء.
اى
هشام! از معاشرت و الفت با مردم بپرهیز مگر آن که در میانشان خردورزى درستکار
بیابى،، پس با او الفت گیر و از دیگران همچون گریز از درندگان شکارى بگریز! و
خردورز را سزاست که چون عملى را انجام دهد از خدا حیا کند،، و آن هنگام که فقط به
او نعمتى دهند دیگرى را در کارش [استفاده از نعمت] شرکت دهد
و
چون دو کار بر تو پیش آمد که نمی دانى کدام بهتر و درستتر است. نگاه کن که
کدامین از آن دو به هواى نفست نزدیکتر است .. پس با آن مخالفت ورز؛ زیرا به راستى
بسیار از درستی ها در مخالفت جویى با هواى نفست است
..
و
بپرهیز از اینکه حکمت را به دست آورى و به دست نادانان سپارى..
هشام
گفت: به امام کاظم علیه السّلام عرض کردم: اگر مرد جویاى آن را بیابم ولى درک او،
ظرفیت نگهدارى آموخته هایم را نداشته باشد [چه کنم]؟
امام
علیه السّلام فرمود: در اندرزگویى به او نرمى و مهربانى نما و اگر [در اندرز
آموزى] دلتنگ شد، خویشتن را در اندرزگویى به او به سختى بسیار نینداز و از علم
ناپذیرى خودخواهان برحذر باش ،، چرا که علم خوار می شود که بر ناهوشیاران عرضه
شود..
عرض
کردم: پس اگر کسى را نیافتم که توان فهم سؤال از آن را داشته باشد [چه کنم]؟
امام
علیه السّلام فرمود: نادانى در باره سؤال را غنیمت شمار! تا از بلاى سخن [در یاد
دادن علم] و بزرگ بلاى ناپذیرفتن در امان باشى و بدان که خداوند فروتنان را به
اندازه فروتنى ایشان، بر فراز نمی دارد بلکه به اندازه بزرگى و فرازمندى خویش بر
فراز دارد ..و هراسناکان را به اندازه هراس ایشان آسوده ندارد بلکه به اندازه کرم
و بخشش خویش آنان را آسودگى دهد ..و اندوهناکان را به اندازه اندوه ایشان فرج حاصل
نکند بلکه به اندازه مهر و رحمتش بدهد.. پس چه می پندارى در باره مهربان
بخشایشگرى که به آنان که دوستانش را آزار می رساند مهر ورزد ! تا چه برسد به کسى
که به خاطر خدا [از دیگران] آزار می بیند..؟
و
چه می پندارى در باره توبه پذیر بخشایشگرى که دشمن خویش را می بخشد! تا چه برسد
به آن کس که خرسندى خدا را می جوید و به خاطر او دشمنى مردم را برمی گزیند..
اى هشام! از بزرگى کردن بر دوستان من و تکبرورزى به دانش خویش بپرهیز که خداوند تو را سخت دشمن دارد و پس از دشمنى خداوند از دنیا و آخرت خویش سودى نبرى: و در دنیا همانند کسى باش که در خانه اى سکنى گزیده که براى او نیست و فقط در انتظار کوچ کردن است...
اى هشام! به راستى همه مردم ستارگان را می بینند ولى جز آن کس که راهها و منزلگاههاى ستارگان را می داند به آنها رهنمون نمی شود و همین طور شما حکمت را می خوانید ولى جز آن کس که به آن "عمل" می کند کسى به آن رهنمون نمی شود....
امام
کاظم علیه السلام براى هشام بن حکم حدود هفتاد لشگر از عقل و جهل بیان مى دارد که
در بعضى کتاب ها بیش از هفتاد هم نقل شده
..
قال
الکاظم علیه السلام لهشام :.. یا هشام اعرف العقل وجنده والجهل وجنده تکن من
المهتدین
اى
هشام ! خرد و لشگرش را بشناس و نادانى و لشگرش را بشناس تا از ره یافته ها باشى ...
___________
( برگرفته از سفارشات نورانی امام موسی کاظم علیه السّلام به
هشام بن حکم از شاگردان ممتاز مکتب اهل بیت(ع) که در پرتو انوار تابناک امام صادق
و امام موسی کاظم علیهما السلام ازدانشمندان برجسته روزگار شد.)
*تحف العقول-ترجمه حسن زاده، صفحه 699
25 رجب سالروز شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی کاظم «علیه السلام» را محضر بقیه الله الا عظم ارواحنا فداه و شیعیان و محبان آن امام همام تسلیت عرض می نماییم .
السَّلامُ
عَلَیْکَ یَا صَاحِبَ الْعِلْمِ الْیَقِینِ
السَّلامُ
عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا
إِمَامَ الْهُدَى
السَّلامُ
عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ
بسم الله
حضرت امیر بعد از توصیه به فرزند خود امام حسن علیهما السلام به بیاعتنایی نسبت به حرف ناروای مردم، و بیان خصوصیاتی از آنها که مشابه زمان ماست ! میفرماید:
تو چه توقعی از این مردم داری؟! مردم اینگونهاند که اگر تو انسان عالمی باشی، به تو حسد میبرند و برای اینکه تو را از چشم دیگران بیاندازند، درصدد عیبجویی و خردهگیری از تو برمیآیند؛
و
اگر مطلبی را ندانی تو را راهنمایی و ارشاد نکنند..
اگر
به دنبال دقایق و ظرایف علمی باشی، طعنه میزنند که آدم بیکاری است که در پی چنین
مسایلی می رود و خود را به مشقت می اندازد !
و
اگر طلب علم را رها کنی، تو را کودن و کماستعداد میخوانند !
اگر
نسبت به انجام عبادات اهتمام داشته باشی، میگویند: این، آدمِ ظاهرساز و ریاکاری
است!
اگر لازم باشد سکوت پیشه کنی، میگویند: لال است ! و اگر صحبت کنی، میگویند: چه قدر پرحرف است!
اگر
پول خرج کنی و انفاق کنی میگویند: آدم ولخرج واسرافکاری است !
و
اگر اقتصاد داشته باشی، تو را بخیل مینامند!
اگر
به آنچه دارند نیاز پیدا کنی و از آنها درخواست کمک کنی، رابطهشان را با تو قطع و
شروع به مذمت و سرزنش تو می نمایند!
و
اگر نسبت به آنها بیاعتنا باشی، حتی ممکن است تو را کافر و خارج از دین معرفی
کنند! پس میفرمایند: مردم اینچنیناند و این است صفت مردم زمانت..
،،
اعرف الحق تعرف أهله..
حق را بشناس تا اهل حق را بشناسی ..
،،
وَإِن
تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ إِن یَتَّبِعُونَ
إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ»(انعام /۱۱۶)
و
اگر از بیشتر کسانى که در [این سر]زمین مى باشند پیروى کنى تو را از راه خدا
گمراه مى کنند ، آنان جز از #ظن و
گمان [خود] پیروى نمى کنند
و
جز به حدس و تخمین نمى پردازند ..
فَلِذَلِکَ
فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ..
بنابراین
به دعوت پرداز و همان گونه که مامورى ایستادگى واستقامت کن ،، و هوسهاى آنان را
پیروى مکن ..
لَنَا
أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ لَا حُجَّةَ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ اللَّهُ
یَجْمَعُ بَیْنَنَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ(شوری/15)
( بگو)اعمال ما از آن ما
و اعمال شما از آن شماست ،، میان ما و شما وخصومتى نیست خدا میان ما را جمع مى
کند و فرجام به سوى اوست..
______________________________________
«فَمَا طِلَابُکَ لِقَوْمٍ ، إِنْ کُنْتَ عَالِماً
عَابُوکَ وَ إِنْ کُنْتَ جَاهِلًا لَمْ یُرْشِدُوکَ وَ إِنْ طَلَبْتَ الْعِلْمَ
قَالُوا مُتَکَلِّفٌ مُتَعَمِّقٌ وَ إِنْ تَرَکْتَ طَلَبَ الْعِلْمِ قَالُوا
عَاجِزٌ غَبِیٌ وَ إِنْ تَحَقَّقْتَ لِعِبَادَةِ رَبِّکَ قَالُوا مُتَصَنِّعٌ
مُرَاءٍ وَ إِنْ لَزِمْتَ الصَّمْتَ قَالُوا أَلْکَنُ- وَ إِنْ نَطَقْتَ قَالُوا
مِهْذَارٌ وَ إِنْ أَنْفَقْتَ قَالُوا مُسْرِفٌ وَ إِنِ اقْتَصَدْتَ قَالُوا
بَخِیلٌ وَ إِنِ احْتَجْتَ إِلَى مَا فِی أَیْدِیهِمْ صَارَمُوکَ وَ ذَمُّوکَ وَ
إِنْ لَمْ تَعْتَدَّ بِهِمْ کَفَّرُوکَ فَهَذِهِ صِفَةُ أَهْلِ
زَمَانِک»بحارالانوار، ج 74، ص 234.
امام حسین علیه السلام فرمودند:
«لا یَکْمُلُ الْعَقْلُ إِلا بِاتّبَاعِ الْحَقّ».
عقل ، جز با " تبعیت و پیروى از حق
" ☀
، کامل نمیشود ...»
(أعلام الدین، ص۲۹۸ )
،
معلمان
توحید حق تعالی و اهل سرّ خدا چه کسانی هستند؟
از
امام حسین (ع) پرسیده شد: «قبل از اینکه خداوند عزّوجل آدم (ع) را خلق کند، شما
چه چیزى بودید؟
فرمود:
ما اشباحی از نور بودیم ☀
که
بر گرد عرش خدای رحمن می چرخیدیم ، و به ملائکه درس تسبیح و توحید و ستایش خدا را
می آموختیم ....».
«اَىّ
شَىْءٍ کُنْتُمْ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ اللّهُ عَزّوَجَلّ آدَمَ (ع)؟ قَالَ کُنّا
اَشْبَاحَ نُورٍ نَدُورُ حَوْلَ عَرْشِ الرّحْمنِ ، فَنُعَلّمُ لِلْمَلاَئِکَةِ
التّسْبِیحَ وَ التّهْلِیلَ وَ التّحْمِیدَ».
(بحار الانوار، ج ۵۷ ص ۳۱۱ ح۱)
،،
و
فرمودند:
«ما
(اهل بیت) کسانى هستیم که علم کتاب، و بیان آنچه در آن است ،، نزد ماست،،
و
آنچه در نزد ماست ، نزد هیچیک از آفریدگان خدا نیست ،، زیرا ماییم محرم راز واهل
سرّ خدا»...
«نَحْنُ
الّذِینَ عِنْدَنَا عِلْمُ الْکِتَابِ وَ بَیَانُ مَا فِیهِ وَ لَیْسَ عِنْدَ
اَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ مَا عِنْدَنَا لاَِنّا اَهْلُ سِرّ اللّهِ».
(بحار الانوار، ج ۴۴ ص ۱۸۴ ح۱۱)
مام
صادق علیه السلام فرمودند: صدقه دادن در شب جمعه و روز آن و نیز «صلوات» (درود
فرستادن بر محمد صلی الله علیه و آله و آل او) در شب جمعه و روز آن، برابر هزار
حسنه است و هزار سیئه به وسیله آن نابود میشود و هزار درجه بر مقام آدمی افزوده
میشود.
جمال
الاسبوع،
وسائل
الشیعه،
هو الرؤوف
ظن وگمان ما یکی از مهمترین عوامل شکست وپیروزی های زندگی و شقاوت و سعادت ماست ..باید خوش گمانی ما به خدا به یقین تبدیل شود و هراسمان بیشتر ازاعمال و رفتار خودمان باشد که به خودمان برمیگردد..باید از افکار منفی و خیالات و خطورات شیطانی که عامل سقوط وهلاکت است رها شویم ..در اهمیت و ضرورت این حسن ظن ، همین بس که در روایات متعدد آمده خدای متعال میفرماید : انا عند ظن عبدی.. من نزد ظن بنده خودم هستم ! ببین خدا در نزد تو چگونه است ؟ان خیراً فخیراً و ان شراً فشراً ..اگر به خدا گمان خوب وخیرداری ، او را خیر میابی و اگر بدگمان هستی ، همان گونه شر وبدی میابی ! پس تو هستی که خیر یا شر را انتخاب میکنی..
ما
خدا را درست نشناخیم ، مبانی ایمان ومعرفة الله درما ضعیف است .. ذات پاک حق تعالی
منشاء تمام خیرات و برکات است ولی ما هنوز حتی نه خیر را به حقیقت میشناسیم و نه
شر را ..«عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبو شیئا و هو شر لکم ، و
الله یعلم و انتم لا تعلمون بقره ٢١٦.»چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید ، حال آن
که خیر شما در آن است ؛ویا چیزی را دوست داشته باشید ، حال آن که شرشما در آن است
وخدا میداند وشما نمیدانید..
لذا
چون هنوز در ظن وگمان گرفتاریم و به حقایق و باور ویقین قلبی نرسیده ایم احتمال
اینکه هر روز به یک سمت وسوکشیده شویم زیاد است وهمین ظن وگمان جهت زندگی ما را
درمسیررشد وسعادت یا تباهی وهلاکت تعیین میکند..قد تبین الرشد من الغی..اگر خیالات
باطل و سوء ظن وبد بینی داشته باشیم هر روز انرژی های منفی وسیاهی ما را بیشتر فرا
میگیرند تا سرانجام هلاک شویم واگر خیال ما تطهیر شود یعنی قلب و ذهنمان از عواملی
که مانع جذب خیرات وانوارالهی میشوند پاک گردد به رشد وسعادت میرسیم ..باید تمرین
کرد و اجازه ورود یا ادامه واستمرار هر فکر وگمانی را نداد.. «ان بعض الظن اثم
..»بعضی از ظن وگمان وافکار از خطورات شیطانی و گناه است ..(این تمرین ومراقبت را
اصطلاحا در عرفان به نوعی "نفی خواطر" وتطهیر خیال میگویند که رساننده
انسان به حقیقت ومنشاء خیرات است ..) تمام دستورات و اوامر ونواهی که از سوی خدای
منان و به واسطه اولیاء حق به ما رسیده دارای حکمت است ،آنها از عباد الله
المخلَصین هستند یعنی از عالم حس وخیال آزادند واز ظن وگمان چیزی نمیگویند
،دربالاترین مرتبه یقین هستند و به حق الیقین سخن گفته اند و آنچه هم گفته اند
برای نجات ما از ظن و گمان ورسانیدن ما به یقین و جمیع خیر دنیا وآخرت وکمالات
انسانی است اما افسوس که گاه دستورات طبیب جان را سرسری میگیریم وخسران دنیا وآخرت
را برای خود میخریم ..
امام
صادق علیه السلام فرمودند: همانا آخرین بنده اى که در روز قیامت دستورداده مى شود که
به سوى آتش دوزخ رود به چپ و راست خود مى نگرد پس خداوندجل جلاله مى فرماید: با
شتاب بیاوریدش . پس چون به محضر پروردگار آورده مىشود خداوند مى فرماید: اى بنده
من ! چرا به چپ و راست خود مى نگرى!؟ عرض مى کند: پروردگار من ! من چنین گمانى به
تو نداشتم،، خداوندجل و جلاله مى فرماید: اى بنده من ! چه گمانى به من داشتى؟عرض
مى کند: پروردگار من ! گمان من به تو این بود که از گناهم در مى گذرى و مرا به
بهشت واردمى کنى ! خداوند جل جلاله مى فرماید: اى فرشتگان من ! سوگند به عزت و
بزرگى ونعمتها و بلندى جایگاهم که این بنده در زندگى اش هرگز ساعتى چنین گمان خوبى
به من نداشت،،و اگر در تمام زندگى اش ساعتى چنین گمان خیرى به من داشت او را با
آتش نمى ترساندم ، و لرزه بر اندامش نمى افکندم ،، حال که چنین گفت این دروغش را
براو روا دارید! و او را به بهشت داخل کنید...
سپس
امام صادق علیه السلام فرمودند: هیچ بنده اى به خدا خوش گمان نبوده جزاینکه خداوند
در نزد گمانش حاضر است (و از آن خوبی میبیند) وهیچ بنده اى به خداوند بدگمان نبوده
جز اینکه خداوند در نزد گمان وى حاضر است (و او را به بدى کیفر مى دهد) و این همان
معناى گفتار خداوندعزوجل است که مى فرماید: «و این گمان (باطل و بدى) بود که به
پروردگارتان داشتید ،،
و
همان موجب هلاک شما شد پس از زیانکاران گردیدید..وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذی
ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرینَ-فصلت/23»
(وسائل الشیعة)
فاحسنوا بالله الظن..
پس به خدا خوش گمان باشید <3
امام هادى(علیه السلام) مىفرمایند:
1- بهتر از خیر و نیکی، نیکوکار (فاعل نیکی و خیر) است، و زیباتر از(سخن) زیبایی، گوینده ی آن است، و برتر از علم، حامل آن است، و بدتر از شر و بدی، کِشنده و گیرنده آن است، و وحشتناکتر از وحشت، راکب و آورنده وحشت است.
خیر من الخیر فاعله، و أجمل من الجمیل قائله، و أرجح من العلم حامله، و شر من الشر جالبه، و أهول من الهول راکبه.
(مسند الامام الهادی، ص 304.)
شرحی بر حدیث :
این
حدیث با این جملات کوتاه اشاره به قانون علّت و معلول است یعنى به جاى آن که به
معلولها اهمیّت دهیم سراغ علّتها برویم؛ اگر زیباییهایى در جامعه مىبینیم سراغ
فاعل آن برویم و او را تشویق کنیم تا گسترش پیدا کند، چون سرچشمه زاینده کار خیر
او بوده است و به عکس وقتى ضد ارزشهایى در جامعه مىبینیم باید عامل و فاعل آن را
مورد توجّه قرار دهیم و با آن برخورد کنیم. در امر به معروف و نهى از منکر هم باید
به فاعل و عامل توجّه کنیم و بر آن سرمایه گذارى کنیم و اگر این کار رعایت شود و
سرچشمهها را پیدا کنیم، چه سرچشمه نور و چه سرچشمه ظلمت بسیارى از مشکلها حل مىشود..
،
البتّه
روایت معانى دیگرى هم غیر از توجّه به فاعل و علّتها و عدم تمرکز روى معلولها دارد
و یکی دیگر آن که ، از نظر اخلاقى شخص فاعل بهتر از فعلش است،، چون او داراى
"ملکهاى" است که آن ملکه ایجاد فعل خیر مىکند و مىتواند بالقوه
سرچشمه افعال مشابه باشد ..
و به خاطر آن ملکه ، او بهتر از فعلش است ..و در طرف مقابل (افعال زشت) نیز چنین است...
حتی جایی توجه به اهمیت نیّت میدهند که نیت پاک مومن از فعلش هم نیکوتر و نیت پلید کافر هم از فعلش پلیدتر است ..
«نیة المومن خیر من عمله و نیة الکافر شر من عمله و کل عامل یعمل علی نیته » هر کسی بر پایه ی نیت و شاکله ی وجودی اش رفتار می کند..
که هزار نکته باریکتر از مو این جاست ..
در
محاسبات اخلاقى و اجتماعى و فرهنگى نیز میتوان از این کلام نورانی بهره گرفت..
------------------------------------------
و
فرمودند:
2- √ حکمت ، اثرى در خوی ها (و دلهای) فاسد نمى گذارد ...
اَلْحِکْمَةُ لا تَنْجَعُ فِى الطِّباعِ الْفاسِدَةِ
نزهة النّاظر و تنبیه الخاطر: ص 141، ح 23
،،
،،
السَّلامُ
عَلَیْکَ یَا نُورَ الْأَنْوَارِ ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا زَیْنَ الْأَبْرَارِ ،
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَلِیلَ الْأَخْیَارِ
15 ذی الحجه میلاد با سعادت و پر برکت امام علی النّقی علیه السلام بر تمامی دوستداران خاندان نبوّت و شیعیان جهان مبارک باد
امیر
مؤمنان علی علیه السلام ، هنگام گردش در شهر، پیرمرد فرتوت و نابینایی را دید که
از مردم درخواست کمک می کرد.
پس
فرمود: این چیست ؟*
گفتند:
مردی نصرانی است..
امام
در پاسخ فرمودند:"شگفتا ! از او کار کشیدید، اکنون که پیر و ناتوان شده از وى
دریغ مى ورزید؟!
از
بیت المال به او بپردازید ...
،،
*(حضرت
نفرمودند: این شخص کیست؟ فرمودند :ما هذا؟ این چیست؟ خواستند بفرمایند این چه وضع
تأسف باری است که من مشاهده می کنم؟!
و
اینکه همه شهروندان حکومت اسلامی ، هرچند هم کیش و موافق تو هم نباشند حقوقی دارند
که باید ادا شود ولو از بیت المال مسلمین باشد
..)
===========
مَرَّ
شَیخٌ مَکفُوفٌ کَبیرٌ یَسألُ. فَقالَ أمیرُالمُؤمِنینَ: ما هذا؟ فقالُوا : یا
أمیرَالمُؤمِنینَ! نَصرانیٌّ.
فَقالَ
: استَعمَلتُمُوهُ حَتّى إذا کَبُرَ و عَجَزَ مَنَعتُمُوهُ ، أنفِقُوا عَلَیهِ مِن
بَیتِ المالِ
شیخ
حرّ عاملی،وسائل الشیعه، ج11، باب 19 از ابواب جهاد، ح1
هو
چون
نام علی، نام خدای احد است
" باسم الله " و " یا علی مدد "
هم عدد است !
وآنگاه
" به حق " چو با "علی " هست یکی ،
هرجا
که علی بود حق مدد است ...
"دیوان
سنا "
)زنده یاد استاد علامه جلال الدین همائی متخلص به سنا(
،
توضیح
: جمله باسم الله و یا علی مدد هر کدام به حساب ابجد ۱۶۹ می شود؛ کلمه بحقّ نیز که
به عدد ابجد ۱۱۰می شود با کلمه علی در عدد متحد است.
از سخن پیامبر اکرم (ص )
فیه مافیه:
پیغامبر، صلی الله علیه و سلم، فرمود: برای آن نیاسودی و غم می خوری که غم خوردن استفراغست از آن شادیهای اول، تا در معده تو از آن چیزی باقیست به تو چیزی ندهند که بخوری. در وقت استفراغ کسی چیزی نخورد چون فارغ شود از استفراغ، آنگه طعام بخورد. تو نیز صبر کن و غم می خور که غم خوردن استفراغست. بعد از استفراغ شادی پیش آید که آن را غم نباشد، گلی که آن را خار نباشد، مِی ای که آن را خمار نباشد. آخر در دنیا شب و روز فراغت و آسایش می طلبی و حصول آن در دنیا ممکن نیست. و مع هذا یک لحظه بی طلب نیستی. و راحتی نیز که در دنیا می یابی همچون برقی است که می گذرد و قرار نمی گیرد و آنگه کدام برق؟ برقی پر تگرگ، پر باران، پر برف، پر محنت.
مثلا، کسی عزم انطاکیه (شهر آنتالیای کنونی در ترکیه) کرده است، و سوی قیصریه می رود. امید دارد که به انطالیه رسد و سعی را ترک نمی کند مع هذا که ممکن نیست که از این راه به انطالیه رسد. الا آنکه به راه انطالیه می رود اگرچه لنگ است و ضعیف است، اما هم برسد چون منتهای راه این است. چون کار دنیا بی رنج میسر نمی شود و کار آخرت همچنین. باری این رنج را سوی آخرت صرف کن تا ضایع نباشد.
توضیح کوتاه:
کارهایی که هر انسانی بر خلاف راستی و درستی در زندگی انجام میدهد و از انجام آنها لذت نفسانی میبرد، باید یک روزی در طول مدت زندگی ابدی روح خنثی گردد تا اثرش بر روی روح از بین برود. تا این کار انجام نشود، روح نمیتواند از نظر معنوی پیشرفت بیشتری کند. زمانی که کسی آگاهانه وارد سلوک می گردد، دچار غمهای بی دلیل زیادی میگردد. این غمها نتیجه همان شادیهای نفسانی گذشته است. این حتی در انسانهای نا آگاه از دید سلوک معنوی نیز اتفاق می افتد. زمانی که غمی ناگهانی و بی دلیل بر دل مینشیند، که احتمالا همه ما تجربه کرده ایم، این همان استفراغ و بالا آوردن کارهای نادرست گذشته است. تا اینها بالا نیایند، شادی نمی آید. همیشه پس از این غم سنگین، شادی جایگزینش میشود.
این
شیطان را هیچ نسوزد، الا ، آتش عشق مرد خدا..
دگر
همه ریاضتها که بکنند او را بسته نکند، بلکه قویتر شود
!
زیرا
که او را از نار شهوت آفریدهاند، و نار را
نور نشاند،،
که * نورک اطفا ناری..
__________________
)شمس الدین محمد تبریزی)
*«جزْ یَا مُؤْمِنُ فَانَّ نُورَکَ قَدْ اطْفَاٌ ناری»
دوزخ به مومنی که از پل صراط در حال عبور است میگوید [ای مومن بگذر، که نور تو آتش مرا خاموش کرد[
زانکه دوزخ گوید ای مؤمن تو زود
برگذر که نورت آتش را ربود
بگذر ای مومن که نورت می کشد
آتشم را، چون که دامن می کشد..
،،
گویدش جنت گذر کن همچو باد
ورنه گردد هر چه من دارم کساد..
(مثنوی معنوی)
و
برای این گفت رسول- صلوات الله علیه-: «الغضب قطعة من النار»
گفت:
«آن نه خشم است که تو آن را بر خویشتن مسلط کرده ای، که آن پاره ای آتش است»، و
چنانکه نورعقل چون گیرد ، آتش شهوت و خشم فرو کشد، تا گوید «جزیا مومن، فان نورک
اطفا ناری» [ای مومن بگذر، که نور تو آتش مرا خاموش کرد]، دوزخ از ایمان فریاد کند
و چون طاقت نور وی ندارد بهزیمت شود ، چنانکه پشه از باد هزیمت شود، نار شهوت هم
از نور عقل بهزیمت شود..
پس
از جای دیگر چیزی نخواهد آورد برای تو؛ هم ازان تو بتو خواهند داد !«انما هی
اعمالکم ترد الیکم».. پس آتش دوزخ شهوت و خشم تست، و این با تو در درون پوست تست،
و اگر علم یقین دانی ، میبینی چنانکه گفت: «کلا لو تعلمون علم الیقین، لترون
الجحیم»...
،،
واین
شیطان را هیچ نسوزد، الا ، آتش عشق مرد خدا..
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم( :
" إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً "
همانا برای کشته شدن حسین حرارتی است در دلهای مؤمنین که هرگز سرد نخواهد شد...
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
السلام
علیک یا نُورُ اللَّهِ الَّذِی لَمْ یُطْفَأْ وَ لاَ یُطْفَأُ أَبَداً ..
سلام
برآن نور خدایى که خاموش نبوده و تا ابد هم خاموش نخواهد شد
..
أَشْهَدُ أَنَّکَ قُتِلْتَ وَ لَمْ تَمُتْ بَلْ بِرَجَاءِ حَیَاتِکَ حَیِیَتْ قُلُوبُ شِیعَتِکَ وَ بِضِیَاءِ نُورِکَ اهْتَدَى الطَّالِبُونَ إِلَیْکَ
شهادت
مى دهم که تو اى بزرگوار کشته شدى ، اما نمردى، بلکه زنده جاویدی،
و
به امید حیات جاودانه تو ، دلهاى شیعیانت هم زنده گردد
و
به روشنى نور تو ، طالبان بسویت هدایت یافتند..
یاران چرا به خانه ما سر نمی زنند
آخر چه شد که حلقه بدین در نمیزنند
آنان که میزدند به ما لاف دوستی
آیا چه کرده ایم که دیگر نمیزنند ..
غزالی سروده ای دارد که متضمن مضمون و محتوا ی فرمایشی از مولی الموالی امیرالمؤمنین علیه السلام است :
«المرء
فی زمن الاقبال کالشجره / و حولها الناس مادامت لها الثمره
حتی
اذا ما عرت من حملها انصرفوا / عنها عـقوقاً و قد کانـوا لها بـرره
و
حاولوا قطـعها من بـعد شـفقوا / دهراً علیها من الاریاح و الغـیره»
یعنی افراد در دوره ی اقبال وخوشبختی مانند درختی هستند که میوه دارند، دیگران بر گرد آن جمع می شوند و دور او را می گیرند. وقتی میوه آن تمام شود، از گرد او پراکنده می شوند انگار که خبری نبوده و درختی وجود نداشته است ! و کسی به آن اعتنائی ندارد و حتی درصدد بریدن آن برآمده و آن را هیزم آتش خود قرار می دهند! در حالی که قبلاً کاملاً از آن مراقبت می کردند..
دوستیهایی که مبنای آن مصلحت اندیشی و منفعت طلبی ظاهری است اینگونه است دوستی میکند تا از شخص استفاده ای ببرد حالا میخواهد بهره مادی باشد یا معنوی ! مثلا به محبتش احتیاج دارد یا به علمش و..برای حقیقت وجودی او نیست .. ولی از آنجا که اقبال و ادبار دنیا عاریه ای واعتباریست ممکن است همو که این اعتبار را بخشیده از او بگیرد و میبینیم که همینکه شخص این ویژگیها را از دست داد دوستی از میان میرود حتی در امور معنوی مثلا اگر شخص عالمی ناگهان دچار نسیان شود و یا به هر دلیلی علمش از بین برود به فراموشی سپرده میشود ویا حتی ممکن است به دشمن وی بدل گردند! برای همین این حب ودوستی ها استحکام ندارند..
ولی
اگر جامعه توحیدی باشد دوستی ها مستحکم ودائمیست چون روابط بر پایه و محوریت خدا
بنا میگردد و حب وبغض ها برای خداست..یک فرد موحد عارف به ذات است ،حقیقت موجودات
را میبیند وآنها را به ذات میشناسد..اعتبارات دنیوی هم برای او بی اهمیت میشود و
نیش ونوش هم برایشان یکسان است، آنها فقط در راه رضای حق گام برمیدارند،برای همین
اولیاء خدا وعارفان حق حتی به ظالمین رافت دارند و حب وبغضشان هم برای رضای خدا
ومصالح افراد است ..
ومیبینیم
که از میان اصحاب ابا عبدالله الحسین علیه السلام وقتی شرایط سخت میشود وبا تهدید
وتطمیع روبرو میشوند وپای منافع ظاهری در میان میآید فقط آن عده اندک بودند که به
چنین معرفت وجایگاهی رسیده بودند و از خیل مدعیان ،وفا و دوستی خود را به اثبات
رساندند ..
جانم فدای اهل حقیقت که تا ابد
یک راه می روند و به هر در نمی زنند ...
"فاعتبـروا یا أولی الأبصـار"
س: کِی شعرِ تَر ! انگیزد ؟
ج : خاطر که حزین باشد !
یک
نکته از این معنی ،،
گفتیم
و همین باشد ...
✅ شعری
که از شعور می تراود، تَر است و تازگی و طراوت آور..
گاهی
اندوه رزقی نو و تازه در سرِ ما می آید ! ولی اگر به دقت بنگریم خود همان رزقی تر
و تازه و تازگی آور است که از آن غافلیم..
حزن
و اندوه عشق ، رزق و روزی عاشقان خاص الخاص است .. و اشک دُر دانه ایست که از دُرّ
درونی حکایت کرده و آن گوهر باطنی بر رخسار عاشق ظهور و بروز یافته است..
و
تجلی ای از همان آب حیات است که از چشمه سار زلال و زلال بخش درونی ، بر آینه حزین
وخزانی عاشق روان گشته و دیده و روان او را جلا و روشنی و حیاتی نو میبخشد..
غسل
در اشک زدم ،،
کاهل
طریقت گویند ..
پاک
شو اول و ،،
پس
دیده بر آن پاک انداز ...
،،
بر
هر چه همیلرزی ،،
میدان
که همان ارزی...
،،
بر
هر چه همی گریی ! میدان همان گردی ..
برهر
چه گریه کنی در همان فانی شده ای ..
✅ قتیل
و آب حیات ، #قتیل_العبرات را
در شعر تر و قطرات اشکت دریاب ..
که
فرمود:
هر
که در مرثیه حسین (علیه السّلام) شعری ! بگوید و بگرید و بگریاند، حق تعالی او را
بیامرزد و بهشت را برایِ او واجب گرداند..
من
کشته گریه (و اشکم) هستم ، نام من در نزد هیچ مؤمنی برده نمی شود مگر آن که محزون
و گریان می شود..
و
سبب گریه هر "مؤمن" اوست ..
،
زین
روی دل عاشق ، از عرش فزون باشد...
،
و
همه چشم ها در روز قیامت گریانند مگر چشمی که بر امام حسین علیه السّلام گریه کرده
باشد..
آن
چشم را ملائکه تبرّک می کنند و اشک را خود از آن پاک می کنند...
آن
چشم روشن شود به نور کوثر و نظر به آن..
و
سبب فرحناک و شادان شدن آن مرده ..!
،،
قصه
یونس درازست و عریض..
وقت
خاکست و حدیث مستفیض..
چون
تضرع را بر حق قدرهاست..
وآن
بها کآنجاست ، زاری را کجاست ؟
هین
امید اکنون میان را چست بند
خیز
ای گرینده و دایم بخند!
که
"برابر" می نهد شاه مجید ،،
#اشک را
در فضل با خون شهید ..
فرمودند:
گریه
کننده (حقیقی) بر امام حسین علیه السّلام در بهشت با ایشان و هم درجه ایشان خواهد
بود !!
،("تباکی"
گریستن در صورت ،،ولی "بکاء" به حقیقت و باطن گریستن است ..)
و
اندوه و ماتم او عبادت خدا و پوشیدن اسرار ما از بیگانگان جهاد در راه خداست ...
،
اسرار
اشک و #بکاء جز
بر مُحرمان و مَحرمان اسرار حرم امن الهی مکتوم وپوشیده است ، هرچند همگان به
نسبتی این سر حیات بخش و آثار آن را دریافته واز این چشمه حیات بخش درونی چشیده
اند...
،،
یک
نکته ! از این معنی ، گفتیم و همین باشد
...
غمناک
نباید بود ، از طعن حسود ای دل ..
شاید
که چو وابینی ! خیر تو در این باشد...
هر
کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش
به حرام ار خود صورتگر چین باشد ...
جام
می ، و خون دل ، هر یک به کسی دادند..
در
دایره قسمت ، اوضاع چنین باشد ..
در
کار گلاب و گل حکم ازلی این بود:
کاین
شاهد بازاری ! وان پرده نشین باشد ..
از
لعل تو گر یابم انگشتری زنهار،
صد
ملک سلیمانم در زیر نگین باشد..
آن
نیست که "حافظ" را ، رندی بشد از خاطر
..
کاین
سابقه پیشین ،،
تا
روز پسین باشد ...
صل
الله علیک یا ابا عبدالله،
و
صلی الله علی الباکین
"به خدا قسم شما به عمل کردن به آنچه می دانید، محتاج ترید تا دانستن آنچه نمی دانید ..! "
☀ امیرالمومنین علی علیه السلام
«اِنَّکُم اِلَى العَمَلِ بِمَا عَلِمتُم اَحوَجَ مِنکُم اِلَى تَعَلُّمِ مَالَمتَکُونُوا تَعْلَمُونَ»
)غرر الحکم و درر الکلم، میزان الحکمة(
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ*
اوست
آنکه رسولش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را برهمه ادیان غلبه و ظهور بخشد،
اگر چه مشرکان کراهت داشته باشند..
،،
ابو
بصیر مىگوید: از امام صادق (ع) درباره این آیه پرسیدم، فرمود: «قسم به خدا! هنوز
تأویل آن نیامده و تأویل آن نمى آید تا اینکه قائم(عج) خروج کند.. پس هنگامى که
قائم خروج کرد؛ کافرى به خدا و مشرکى به امام باقى نمى ماند؛ مگر اینکه خروج او
راکراهت دارد !
و
حتى اگر کافر یا مشرکى در دل سنگى پنهان شده باشد، آن سنگ مىگوید: اى مؤمن! درون
من کافرى هست؛ مرا بشکن و او را بکش.»؛[1[
،،
و
از امیرالمؤمنین(ع) درباره آیه (... هُوَ الذى اَرْسَلَ...) نقل شده است:
«...لایَبقَى قَریةٌ اِلاّ وَ نُودِىَ فِیها بِشَهادَةِ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ
اللّهُ وَ اَنّ مُحَمَّداً رَسُول اللّهِ بُکرَةً وَ عَشیاً»؛[2]
باقى
نمى ماند قریه اى مگر اینکه در آنجا صبح و شب ندای لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ و شهادت
به توحید و رسالت پیامبر داده مىشود...
اللهم
صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم وسهل مخرجهم والعن اعدائهم الاولین والاخرین الی
یوم الدین
وثبتنا
على ولایتهم.
آمین
یارب العالمین
_______________________________
سوره مبارکه توبه /33
[1]. فقال ابو عبدالله: و اللّه ما نزل تأویلها بعد و لا ینزل
تأویلها حتّى یخرج القائم فاذا خرج القائم لم یبق کافر باللّه و لا مشرک بالامام
الّا کره خروجه حتّى لو کان کافر فى بطن صخرة قالت یا مؤمن فى بطنى کافر فاکسرنى و
اقتله
کمال
الدین و تمام النعمة، ج 2، باب 58، ح 7.
[2]. بحارالانوار، ج 51، ص 60.
امام صادق (علیه
السلام) فرمود: مردی حضور رسول گرامی (صلی الله علیه و آله) رسید و عرض کرد: علم و
دانش چیست؟ حضرت فرمود:
" سکوت " !
عرض کرد: پس از
سکوت؟ فرمود:
" استماع
و شنیدن" !
گفت: پس از آن؟
فرمود:
"حفظ و نگاهداری" !
عرض کرد: پس از
حفظ کردن؟ فرمود:
"عمل
کردن به آن "!
عرض کرد: پس از
عمل کردن؟ فرمود:
" نشر و
ترویج آن "..
(پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با چنین بیان ساده و روشن، #مراحل و مراتب #علم آموزی و اداء وظیفه تعلیم و ارشاد دیگران را به ترتیب پس از گذراندن مراحل #سکوت و #استماع و #حفظ و #عمل بر طبق موازین علمی، قرار داده، و به تمام علم آموزان و معلمان و مربیان و همه راهبران دینی اعلام فرموده است: تا وقتی که این مراحل و درجات مختلف و متسلسل را نپیمایند حق ندارند مقام و منصب تعلیم و ارشاد دیگران را به عهده گیرند !
☀️قال: "جاء
رجلٌ إلى النبیّ صلى الله علیه وآله وسلم ، فقال:
یا
رسول الله ماالعلم؟ قال: الانصات. قال ثم مه یا رسول الله؟ قال: الاستماع. قال ثم
مه؟ قال: الحفظ. قال ثم مه؟ قال: العمل به. قال ثم مه یا رسول الله؟ قال: نشره
*(منیةالمرید،
ص 37). بحارالانوار 2/28، به نقل از خصال صدوق. الکافی 1/61).
،،،،
«سماع» یعنی، شنیدن ،هر چند بدون اراده باشد !
اما
«استماع» گوش سپردن همراه با پذیرش قلبی است که بدون اعمال اراده حاصل نمیشود..گوش
دادن! به حرف کسی است..
«انصات»
نیز نوعی گوش فرا دادن و خاموشی و سخن نگفتن در هنگام شنیدن است و به دیگر سخن،
«انصات» مترادف کلمه«سکوت» است که مقدمه استماع و گوش دادن به شمار میرود. در
واقع «انصات» همان سکوت جهت استماع است که اعم از لب فرو بستن و شنیدن و در مرحله
بالاتر و اخص سکوت درونی و آمادگی جذب و پذیرش و ادراکات
.. ☀«وَإِذَا
قُرِىءَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ
(اعراف /204.) هنگامی که قرآن خوانده شود، گوش فرا دهید و خاموش باشید؛ باشد که
مشمول رحمت خاص خدا شوید....
در
واقع این استماع و انصات #کیفی است ..
،،