تبادل انرژیها ی بدن با کیهان هنگام خواندن نماز :
نماز ، تسبیح خداوند است که موجب نزدیکی روحی و معنوی ما با او میگردد.
.
نماز خواندن ، تبادل انرژیهای منفی و معیوب با انرژیهای مثبت و روحانی است که این تبادل در حالتهای مختلف نماز خواندن ، متفاوت بوده و به شرح زیر میباشد :
⚜️حالت ایستاده :
تبادل انرژی با زمین از طریق چاکراهای کف پاها و گرفتن انرژی معنوی از چاکرای تاج سر میباشد.
⚜️حالت رکوع :
تبادل انرژی بالا تنه با قسمت پایین بدن از طریق چاکراهای کف دستها و چاکرای روی زانوها میباشد.
⚜️ حالت سجده :
تبادل انرژی های منفی با زمین از هفت منطقه چاکرای پیشانی یا آجنا چاکرا ، چاکرای زانوها ، چاکراهای کف دستها و چاکراهای روی پاها و همچنین دریافت انرژی مثبت زمین از طریق این چاکراها میباشد.
اصولا انرژی قدرتمند زمین ، احساس شادی ، رضایت ، امید ، لذت و میل به ادامه حیات را ایجاد میکند. در حالت سجده ، چاکرای پیشانی که مرکز استدلال و منطق است ، متعادل میگردد بنابراین افرادی که سجدههای طولانی تری داشته باشند ، میتوانند این چاکرا را متعادل ساخته و به افرادی منطقی تر و حتی روشن ضمیر تبدیل گردند.
این چاکرا ، مرکز خلاقیتها ، الهامها ، منطق و استدلال است.
در اسلام نیز بر سجده طولانی سفارش فراوانی شده است.
بر طبق تحقیقاتی که بر روی یکی از آساناهای "یوگا" که بسیار شبیه به انجام سجده است ، نشان داده است که سجده مداوم و مکرر بخصوص طولانی میتواند :
۱ . موجب بالا رفتن سطح منطق و استدلال گردد.
)به علت فعال شدن آجنا چاکرا(
۲ . به دلیل فعال شدن چاکرای آجنا (وسط پیشانی) سبب روشنبینی و اشراق گردد.
۳ .موجب افزایش سطح آگاهی و کنترل انرژیهای روانی (به دلیل فعال کردن آجنا چاکرا) گردد.
۴ .سبب کشیدگی ماهیچههای پشت و آسودگی ماهیچههای کمر و اتصال بین مهرهها گردد.
۵ .سبب رها شدن دیسکهای ستون فقرات و به حالت طبیعی درآمدن مهرهها گردد.
۶ . سبب آرامش اعصاب سمپاتیک ، تنظیم غده آدرنال و به موجب آنها ، تسکیندهنده و کاهشدهنده خشم و عصبانیت باشد.
۷ . به علت فشار به معده و فعال کردن چاکرای شبکه خورشیدی ، دافع یبوست باشد.
۸ . معالج بیماری "سیاتیک" می باشد.
۹ .موجب تبادل بیشتر انرژیهای منفی بدن با انرژیهای مثبت زمین از طریق چاکراهای کف دستها ، روی پاها ، روی زانوها و روی پیشانی میگردد.
⚜️حالت نشسته :
در این حالت نیز تبادل انرژی با زمین از طریق چاکرای پاها و زانوها و چاکرای خاجی یا ریشه (در انتهای دنبالچه) صورت گرفته و انرژی روحانی از چاکرای تاج سر دریافت میشود.
در این حالت ، دستها روی پاها است تا انرژی بالاتنه و قسمت پایین بدن با هم تبادل شده و گردش انرژی متعادل گردد.
⚜️حالت قنوت :
در این حالت ، تبادل انرژی از طریق کف دستها اتفاق میافتد.
در حین نماز خواندن ، با گفتن ذکرها ، انرژی خود درمانگر آزاد شده و مغز وارد امواج "آلفا" میگردد و سپس در وضعیتهای مختلف نماز ، در کل بدن به گردش در میآید. درضمن ، با گرفتن دستها در مقابل صورت در زمان قنوت ، برگشت انرژی درمانگر به کمک صورت نیز اتفاق میافتد.
- از نظر علمی نیز ثابت شده است که میزان انرژی حیاتی ، قبل و بعد از طلوع خورشید و قبل و بعد از غروب خورشید ، به بالاترین حد و میزان خود میرسد و میبینیم که در دین مبین اسلام نیز سفارش به نماز اول وقت ، یعنی درست قبل از طلوع و غروب خورشید شده است که قطعا یکی از دلایل این است که انرژی حیاتی بیشتری توسط نمازگزار دریافت شود.
نماز ، دعا و عبادات جمعی نیز بسیار قدرتمند هستند زیرا انرژی جمعی ایجاد میکند. به همین دلیل است که در اسلام به نماز جماعت و دعاهای جمعی سفارش اکید شده است.
در اسلام به خواندن "نماز آیات" نیز سفارش شده است.
امروزه از نظر علمی ، ثابت شده که در زمان خورشید گرفتگی و طوفانهای خورشیدی ، بیماریهای روانی شدت پیدا میکنند درضمن ، تغییر در قرص ماه یا گردش ماه و همچنین ماه گرفتگی نیز با بیماریهای روحی و روانی و شدت و نقصان آن مرتبط است.
میزان انرژیهای منفی آزاد شده طی زلزله ، طوفان و سیل نیز افزایش می یابد و لذا بهتر میتوانیم درک کنیم که چرا در اسلام به خواندن نماز آیات در زمان ماه گرفتگی و یا خورشید گرفتگی و بروز سیل ، زلزله ، طوفان و دیگر بلاهای آسمانی سفارش شده است؟
البته نیت باید در نماز قرب الهی باشد نه تبادل انرژی با کیهان که هرچند این تبادل خواه ناخواه اتفاق خواهد افتاد
زیرا اعمال انسان بسته به نیت انجام آن ارزش و مقام خواهد یافت .
نعمت
نمازگزار بودن را از دست ندهید التماس دعا.
کهکشان راه شیری و هرآنچه باید درباره آن بدانید
کهکشان گروه بزرگی متشکل از ستارگان، گاز و غبار است که توسط گرانش به یکدیگر متصل شدهاند. این اجزا اشکال و اندازههای مختلفی دارند. کهکشان راه شیری، یک کهکشان مارپیچی میلهای بزرگ است. اگر به آسمان شب علاقهمند باشید، قطعا کمان نورانی که ستارگان در آن به صورت نامنظم پخش شده و با ابرهای گازی احاطه شدهاند را دیدهاید. این کمان – عرضی درحدود 30 درجه دارد - را میتوان در مناطق بدون آلودگی نوری با افق دید مناسب مشاهده کرد.
از آنجا که این کمان به صورت نوار شیری رنگ در آسمان ظاهر میشود، کهکشان ما راه شیری نامیده میشود. قطر این کهکشان میلهای در حدود صد هزار تا دویست هزار سال نوری تخمین زده میشود. کهکشان راه شیری دو بار در شبانه روز از عرضهای جغرافیایی 65 درجه شمالی تا 65 درجه جنوبی عبور میکند.
تا اوایل دهه 1920، اکثر ستارهشناسان فکر میکردند که راه شیری شامل تمام ستارگان کیهان است. پس از مناظره بزرگ سال 1920 میان ستارهشناسان «هارلو شپلی» و «هبر کورتیس» مشاهدات «ادوین هابل» ستارهشناس آمریکایی نشان داد که کهکشان راه شیری تنها یکی از بیشمار کهکشانهای کیهان ماست.
شمارش تعداد ستارههای کهکشان راه شیری با توجه به موقعیتی که ما در آن هستیم، کار بسیار دشواری است. بهترین تخمینها میگویند کهکشان ما حدود 100 تا 400 میلیارد ستاره دارد. این ستارگان یک قرص بزرگ را تشکیل میدهند که قطری در حدود صدهزار سال نوری دارد.
جالب است بدانید منظومه شمسی ما حدود بیست و پنج هزار سال نوری از مرکز کهکشان فاصله دارد. به عبارت دیگر، ما در حومه کهکشان و در یکی از بازوهای این کهکشان مارپیچی زندگی میکنیم.
همانطور که زمین به دور خورشید میچرخد، خورشید نیز به دور مرکز کهکشان راه شیری درحال چرخش است. روی این دیسک عظیم ستارگان و گازها – بسیار دورتر از مرکز کهکشان – با سرعت تقریبی 220 کیلومتر بر ثانیه در حال چرخش روی مدار هستند. بدین ترتیب، حدودا 250 سال طول میکشد تا خورشید و منظومه شمسی ما یک دور کامل به دور راه شیری بچرخد.
در مقیاسهای بزرگتر، اخترشناسان تابش پس زمینه ریزموج کیهانی – تابش به جا مانده از انفجار بزرگ - را به عنوان مرجع برای محاسبه سرعت حرکت اشیا در فضا در نظر میگیرند و سرعت گروه محلی کهکشان ما را در حدود 500 کیلومتر بر ثانیه تخمین میزنند.
در مرکز کهکشان راه شیری، یک منبع جرمی با تابش رادیویی شدید وجود دارد که « Sagittarius A» نامیده میشود. این جرم کیهانی یک سیاهچاله بسیار پرجرم است که قطر آن در حدود 14 میلیون مایل تخمین زده میشود. این سیاهچاله تقریبا 4.1 میلیون برابر خورشید جرم دارد و رفتارهای عجیبی از خود بروز میدهد.
چطور مارپیچی بودن راه شیری تشخیص داده میشود؟
برای آنکه نوع یک کهکشان را – حداقل کهکشان خودمان – تشخیص دهیم، چندین سرنخ وجود دارد.
اولین سرنخ از شکل کهکشان، نوع توزیع ستارگان در سراسر آسمان است. این ستارگان را میتوان با چشم غیرمسلح در آسمان تاریک شب مشاهده کرد. توزیع ستارگان بر روی یک قرص نواری شکل – همانطور که در بالا گفته شد – نشان میدهد کهکشان ما اساسا یک کهکشان مسطح است.
چندین تلسکوپ زمینی و فضایی مختلف نیز با گرفتن عکسهایی در جهتهای مختلف نشان دادهاند راه شیری یک دیسک تخت است – چیزی شبیه به عکسهای پانوراما که با دوربین گوشی موبایل ثبت میکنیم.
غلظت بالای ستارگان در این کمان به شواهد اینکه کهکشان ما مارپیچی است، میافزاید. اگر ما در یک کهکشان بیضوی زندگی میکردیم، ستارهها را میدیدیم که با توزیع یکنواخت در سراسر آسمان پخش شدهاند، نه در یک نوار متمرکز.
سرنخ دیگر زمانی بدست میآید که ستارهشناسان از ستارگان جوان و درخشان ابرهای هیدروژن یونیزه شده در قرص کهکشان نقشهبرداری میکنند. این ابرها که مناطق «H II» نامیده میشوند، توسط ستارگان جوان و داغ یونیزه میشوند و اساسا پروتونها و الکترونهای آزاد هستند. این ویژگیها هردو متعلق به کهکشانهای مارپیچی هستند.
در طول سالها بحثهایی در مورد اینکه کهکشان ما دو بازوی مارپیچی دارد یا چهار بازو، وجود داشته است. آخرین دادهها نشان میدهد که کهکشان مارپیچی ما چهار بازو دارد – همانطور که در تصویر زیر مشاهده میکنید.
سرنخهای دیگر در مورد ماهیت مارپیچی کهکشان از انواع دیگر خواص بدست میآید. ستارهشناسان مقدار غبار موجود در کهکشان و رنگهای غالب آن را بررسی میکنند و با میزان غبار و رنگهای سایر کهکشانهای مارپیچی که میشناسیم، مقایسه میکنند. تمام این شواهد در کنار هم نشان میدهند حتی اگر نتوانیم نگاهی از بیرون به کهکشان خود بیندازیم، میتوانیم حداقل نوع آن را تعیین کنیم.
میلیاردها کهکشان دیگر در کیهان ما وجود دارد. ما قادر هستیم تنها سه کهکشان همسایه را بدون تلسکوپ و با چشم غیرمسلح به صورت تکههای مبهم در آسمان مشاهده کنیم. نزدیکترین کهکشانهایی که میتوانیم بدون تلسکوپ ببینیم، «ابرهای ماژلانی بزرگ و کوچک» هستند.
این کهکشانها که به دور راه شیری میچرخند، از نیمکره جنوبی زمین قابل رصد هستند. آنها حدود صد و شصت هزار سال نوری از ما فاصله دارند. کهکشان «آندرومدا» با فاصله تقریبی 2.5 میلیون سال نوری، یکی دیگر از همسایههای ماست که از نیمکره شمالی قابل رصد است. آندرومدا حدود دارای حدود یک تریلیون ستاره است.
دانشمندان تخمین میزنند راه شیری و آندرومدا تا 4 میلیارد سال آینده با یکدیگر ترکیب خواهند شد. کهکشانهای دیگری نیز وجود دارند که رصد آنها تنها با تلسکوپ امکانپذیر است.
راه شیری بخشی از ابرخوشه «سنبله» است که شامل گروهی از کهکشانها با فاصله 150 میلیون سال نوری میشود. این ابرخوشه شامل حداقل 100 گروه و خوشه کهکشانی است و قطری در حدود 110 میلیون سال نوری دارد.
کهکشان ما دومین کهکشان بزرگ یکی از گروههای محلی این ابرخوشه است. رتبه اول به آندرومدا تعلق دارد. راه شیری حدود 890 میلیارد تا 1.54 تریلیون برابر خورشید جرم دارد و تخمین دقیقتر این جرم وابسته به روشها و دادههای متفاوتی است که از سمت تلسکوپهای زمینی و فضایی در اختیار اختر فیزیکدانان قرار میگیرد.
تاریخچه کهکشان راه شیری
کهکشان راه شیری اندکی پس از انفجار بزرگ (بیگ بنگ) به صورت یک توده متراکم بود. برخی از این تودهها بذرهای اولیه خوشههای کروی شکل بودند که قدیمیترین ستارههای راه شیری در آنها شکل گرفتند. تقریبا نیمی از ماده موجود در راه شیری ممکن است از کهکشانهای دور دست آمده باشد.
در طی چند میلیارد سال پس از تولد اولین ستارگان در عالم، جرم کهکشان راه شیری به اندازهای زیاد بود که نسبتا سریع میچرخید – این نکته از اصل بقای تکانه زاویهای ناشی میشود. همین امر سبب محیط گازی بین ستارهای از شکل تقریبا کروی به شکل دیسک تبدیل شود. بنابراین نسلهای بعدی ستارگان در این قرص مارپیچی تخت شکل گرفتند.
از زمانی که اولین ستارگان شروع به شکلگیری کردند، راه شیری از طریق ادغام کهکشانها و تجمع گاز از هالههای کهکشانی رشد کرده است. شبیهسازیهای کیهانی نشان میدهند که 11 میلیارد سال پیش، راه شیری با کهکشان دیگری با نام «کراکن» ادغام شده است. از سوی دیگر، ویژگیهای راه شیری مانند جرم ستارهای، تکانه زاویهای و فلزی بودن آن در بیرونیترین نواحی نشان میدهد در ده میلیارد سال گذشته هیچ نوع ادغامی صورت نگرفته است.
دیگر شبیهسازیهای صورت گرفته نیز نشان میدهند راه شیری یکی از سرخترین و درخشانترین کهکشانهای مارپیچی است که هنوز ستارگان جوان در دل آن متولد میشوند. از سویی دیگر، این کهکشان خانه بسیاری از ستارگان قدیمی عالم نیز هست.
ستارهشناسان که به دنبال قدیمیترین ستارههای جهان بودند، در نوامبر 2018 اعلام کردند ستاره « 2MASS J18082002-5104378 B » با حدود 13.5 میلیارد سال قدمت یک ستاره بسیار مسن است که تقریبا تماما از مواد آزاد شده از انفجار بزرگ ساخته شده است. از آنجا که کیهانشناسان عمر کیهان را در حدود 13.8 میلیارد سال تخمین میزنند، میتوان با استناد به این دادهها ادعا کرد راه شیری تقریبا به اندازه خود کیهان قدمت دارد.
اما علاوه بر تمام آنچه گفته شد، چه اجرام دیگری در کهکشان ما وجود دارد؟ در بالا اشارهای به نام برخی از آنها کردیم. اما حالا وقت آن رسیده تا تمام این مولفهها را با جزئیات بیشتر مطالعه کنیم.
اجزای اصلی کهکشان راه شیری
1-خوشههای ستارهای
اگرچه بیشتر ستارگان کهکشان ما یا به صورت تک ستاره – مانند خورشید – و یا به صورت ستارههای دوتایی وجود دارند، اما گروهها و خوشههای ستارگانی نیز وجود دارند که شامل دهها یا هزاران ستاره هستند. این اجرام را میتوان به سه نوع تقسیم کرد:
الف) خوشههای کروی،
ب) خوشههای باز
ج ) انجمن ستارهای.
این تقسیمبندی براساس سن خوشه و تعداد ستارههای آن انجام میشود.
الف) خوشههای کروی
بزرگترین و پرجرمترین خوشههای ستارهای، خوشههای کروی هستند که به دلیل ظاهر تقریبا کرویشان به این نام خوانده میشوند. کهکشان ما دارای بیش از 150 خوشه کروی است. تعداد دقیق این خوشهها را نمیتوان به درستی تعیین کرد زیرا گرد و غبار موجود در کمان راه شیری مانع دید ما است.
خوشههای کروی را میتوان در هالههای کروی اطراف کهکشان پیدا کرد. این نوع از خوشههای ستارهای اجرامی بسیار درخشان هستند. میانگین درخشندگی آنها معادل درخشندگی 25000 خورشید است.
جرم خوشههای کروی که در اخترفیزیک به روشهای مختلفی محاسبه میشود، از چند هزار تا یک میلیون برابر جرم خورشید متغیر است. به عبارت دیگر، این نوع خوشهها بسیار بزرگ هستند و قطر آنها از 10 تا 300 سال نوری متغیر است. بیشتر خوشههای کروی در مرکز هاله تجمع جرم دارند و به عبارت دیگر میتوان توزیع ستارهای آنها را یک توزیع متقارن کروی در مرکز هاله دانست.
یکی از ویژگیهای جالب خوشههای کروی در کهکشان راه شیری، توزیع سن آنهاست. تمام خوشههای کروی این مجموعه 11 تا 13 میلیارد سال سن دارند. بدین ترتیب آنها را میتوان قدیمیترین اجرام کهکشان دانست.
ب) خوشههای باز
علاوه بر خوشههای کروی، خوشههای کوچکتر و کم جرمتر نیز در کهکشان ما یافت میشوند که آنها را خوشههای باز مینامیم. این خوشهها از آنجا باز نامیده میشوند که همانند خوشههای کروی مقید به یک هاله با ظاهر مشخص نیستند.
خوشههای باز در کهکشان ما توزیع یکنواختی دارند و نمیتوان آنها را در نواحی خاصی – مانند مرکز – به صورت تجمعی پیدا کرد. با اینحال، خوشههای باز جوانتر در بازوهای مارپیچی کهکشان ما متراکمتر هستند.
درخشانترین خوشههای باز، بهطور قابل توجهی کم نورتر از درخشانترین خوشههای کروی هستند. اوج درخشندگی مطلق این خوشه تنها در حدود پنجاه هزار برابر درخشندگی مطلق خورشید است. جرم این نوع خوشه را میتوان در حدود 50 برابر جرم خورشید دانست که رقم نسبتا کمی در ابعاد نجومی به حساب میآید. همچنین جمعیت کل ستارگان این خوشهها نیز بسیار کم است و رقمی در حدود ده تا چند هزار ستاره را شامل میشود.
خوشههای باز دارای قطری بین 2 تا 20 سال نوری هستند. خوشههای باز به علت جرم کم نسبت به سایر اجرام نجومی از لحاظ گرانشی چندان مقید نیستند و به همین دلیل زودتر از سایر خوشههای دیگر فروپاشی میکنند. درنهایت میتوان گفت خوشههای باز بسیار جوان هستند و در حدود 200 میلیون تا 1 میلیارد سال سن دارند.
ج) انجمنهای ستارهای
جوانتر از خوشههای باز که در بالا بررسی کردیم، ستارههای جوان دیگری هستند که در کنار هم انجمنهای ستارهای را تشکیل میدهند. این ستارهها عموما از نظر گرانشی چندان بهم متصل نیستند تا یک خوشه پایدار را بسازند اما چون مکان و زمان تولد آنها یکسان است، به انجمنهای ستارهای معروف هستند.
این انجمنها را میتوان تنها در نواحی از کهکشان راه شیری پیدا کرد که تشکیل ستاره در آن رخ میدهد – به ویژه در بازوهای مارپیچی کهکشان ما. انجمنهای ستارهای بسیار درخشان هستند، به طوری که میتوان آنها را از خوشههای کروی نیز درخشانتر دانست. با اینحال، بیشتر بودن میزان درخشش به معنای وجود ستارههای بیشتر نیست.
ستارههای تشکیل دهنده این انجمنها درخششی درحدود یک میلیون برابر درخشش خورشید دارند. همین امر سبب میشود تا آنها عمر بسیار کم – در حدود چند میلیون سال – داشته باشند. جرم این انجمنهای ستارهای تنها در حدود چند صد برابر جرم خورشید است و نمیتوان آنها را در گروه اجرام سنگین قرار داد.
اندازه انجمنهای ستارهای بزرگ است. قطر متوسط آنها در حدود 250 میلیون سال نوری است. آنها به قدری با فاصله از یکدیگر قرار دارند که اثرات گرانشیشان برای نگه داشتن انجمن به صورت پایدار کافی نیست. به همین دلیل در عرض چند میلیون سال، اعضای انجمن در فضا پراکنده شده و به ستارههای مجزا در کهکشان تبدیل میشوند.
گروههای متحرک به مجموعهای از ستارگان گفته میشود که دارای حرکات قابل اندازهگیری مشخصی هستند. گاهی اوقات این اجرام یک خوشه قابل توجه را تشکیل نمیدهند. یکی از شناخته شدهترین گروههای متحرک، گروه متحرک «هیادس» در صورت فلکی «ثور» است. این سیستم که به عنوان « خوشه متحرک ثور» یا «جریان ثور» نیز شناخته میشود، شامل حدود 350 ستاره از جمله کوتوله سفید است و مرکز آن در حدود 150 سال نوری از ما فاصله دارد.
از دیگر گروههای متحرک میتوان به گروههای «دب اکبر» و «خوشه پروین» اشاره کرد.
3- سحابیهای انتشاری
یکی از اجزای معروف هر کهکشان، مجموعه اجرام گازی بزرگ، درخشان و پراکنده است که «سحابی» نامیده میشود. مجموعه گاز بینستارهای و ستارههایی که درآنها گاز در حالت یونیزه و برانگیخته است، سحابیهای انتشاری را تشکیل میدهد. از آنجایی که سحابیهای انتشاری تقریبا به طور کامل از هیدروژن یونیزه شده تشکیل شدهاند، معمولا به آنها مناطق H II میگویند.
نواحی H II در بازوهای مارپیچی کهکشان راه شیری متمرکز شدهاند – اگرچه برخی را میتوان در فواصل میانی از مرکز کهکشان نیز پیدا کرد. این نواحی با اندازه قطر در حدود هزار سال نوری، تشعشعات رادیویی از یک نوع مشخص با طیف حرارتی منتشر میکنند که نشان میدهد دمای آنها در حدود ده هزار کلوین است.
این تابش رادیویی اخترشناسان را قادر میسازد تا توزیع مناطق H II را در نقاط دور دست کهکشان تعیین کنند. سحابی «شکارچی» که یکی از معروفترین سحابیهای کهکشان ماست، در حدود 50 سال نوری وسعت دارد.
بهطور معمول نواحی H II عمدتا از هیدروژن تشکیل شدهاند، اما حاوی مقادیر قابل اندازهگیری گازهای دیگری نیز هستند. هلیوم از نظر فراوانی در رتبه دوم قرار دارد و میتوان گازهای کربن، نیتروژن و اکسیژن را در نیز در این سحابیها یافت.
4- سحابی سیارهنما
ابرهای گازش که به عنوان سحابیهای سیارهنما شناخته میشوند، فقط از نظر ظاهری شبیه سایر انواع سحابیها هستند. این نوع از سحابیها به این دلیل که تقریبا شبیه قرصهای سیارهای هستند، به این نام معروف شدهاند. سحابیهای سیارهنما در سراسر کهکشان یافت میشوند. تخمین زده میشود بیش از هزار سحابی سیارهنما در کهکشان ما وجود داشته باشد که تعدادی از آنها به علت غبار کهکشانی تاکنون قابل شناسایی نبوده است.
5- بقایای ابرنواختر در کهکشان راه شیری
نوع دیگری از جرمهای سحابی که در کهکشان راه شیری یافت میشود، بقایای گاز منفجر شده از یک ستاره است که ابرنواختر نامیده میشود. گاهی اوقات این اجرام شبیه به سحابیهای سیارهنما هستند – مانند سحابی «خرچنگ».
اما بقایای ابرنواختر را از سه جهت میتوان از سحابی سیارهنما متمایز دانست: 1- ابرنواخترها جرم بیشتری دارند و اساسا از گاز تشکیل شدهاند. 2- با سرعت بسیار زیادی منبسط میشوند. 3- طول عمر بسیار کوتاهی دارند. به عنوان مثال، میتوان به بقایای ابرنواختر «1054» سحابی خرچنگ، «1572» با نام «Tycho» و «1604» با نام «Kepler» اشاره کرد که هر سه ویژگی مذکور را دربر دارند.
این اجرام نیز همانند بسیاری از اجرام دیگر، به وسیله تابش رادیویی در کهکشان شناسایی میشوند. آنها انرژی رادیویی را در یک طیف تقریبا تخت آزاد میکنند.
6- ابرهای گرد و غبار
علاوه بر تمام آنچه تاکنون درباره کهکشان راه شیری گفتیم، ابرهای گرد و غبار مولفههایی دیگری هستند که حدود 10% الی 15% ماده مرئی این کهکشان را شکل میدهند. براساس توزیع ابرهای غبار در دیگر کهکشانها، میتوان نتیجه گرفت که آنها اغلب در بازوهای مارپیچی کهکشان ما آشکار هستند.
هرچه از خورشید فاصله میگیریم، شناسایی ابرهای گرد و غبار و تشخیص ویژگیهای آنها دشوار میشود. بهترین ابرهای غبار که در نزدیکی خورشید میشناسیم دارای یک تا 200 سال نوری وسعت و 1 تا 20 برابر خورشید جرم دارند. کوچکترین ابرهای گرد و غبار به افتخار ستارهشناس هلندی-آمریکایی «بارت جی بوک» گلبولهای بوک نامیده میشوند.
دانشمندان برای فهم این اطلاعات و مطالعه ابرهای گرد و غبار از تلسکوپهای مادون قرمز استفاده میکنند. یک بررسی کامل از آسمان که در طول موجهای فروسرخ که در اوایل 1980 انجام شد، نشان داد تعداد زیادی ابر غبار متراکم در کهکشان راه شیری وجود دارد.
بیست سال بعد، تلسکوپ فضایی «اسپیتزر» با حساسیت بیشتر، پوشش طول موج بیشتر و وضوح بالاتر موفق شد تجمع ابرهای غبار را نقشهبرداری کند. در این نقشهها مشاهده شد برخی از این غبارها قادر هستند خوشههای ستارهای عظیمی را در آینده شکل دهند.
7- کهکشانهای همراه
ابرهای ماژلانی در اوایل قرن بیستم به عنوان اجرام همراه کهکشان شناخته میشدند. زمانی که هابل ماهیت کهکشانهای دیگر را شناسایی کرد، مشخص شد که این ابرها منظومههای جداگانهای هستند که حدود صد هزار سال نوری از ما فاصله دارند.
همراهان نزدیک دیگری نیز پیدا شدند که همگی اجرام کوچکی به صورت کهکشان کوتوله هستند. نزدیکترین آنها کوتوله «کمان» است – کهکشانی که در حال سقوط به درون راه شیری است. هسته این کهکشان حدود نود هزار سال نوری از ما فاصله دارد. کهکشانهای همراه دیگر نیز حدود دویست هزار تا هشتصد هزار سال نوری از ما فاصله دارند.
جالب است بدانید راه شیری یک کهکشان مسطح کاملا تخت نیست. بلکه اثرات گرانشی همین کهکشانهای همسایه سبب شده است تا دیسک کهکشانی ما اندکی تاب بخورد.
8- هاله کیهانی کهکشان راه شیری
تمام آنچه در بالا گفته شد – مادهای که ما قادر به دیدن آن با تلسکوپ هستیم - تنها 10% از ماده موجود در راه شیری را تشکیل میدهد. 90% باقیمانده از جرم راه شیری متلعق به «ماده تاریک» است. ماده تاریک نه تابش الکترومغناطیسی دارد و نه در اندرکنشهای معمول شرکت میکند. ماده تاریک را تنها میتوان به کمک اثرات گرانشی در محیط شناسایی کرد.
این مقدار بسیار زیاد از ماده تاریک سبب میشود تا هالهای نامرئی در اطراف کهکشان ما وجود داشته باشد. اخترشناسان قادر هستند با شبیهسازی هاله کیهانی نحوه چرخش راه شیری را توجیه کنند. اگر ماده تاریک وجود نداشت – به سبب آن هاله کیهانی نیز کهکشان ما را احاطه نکرده بود – ستارگان راه شیری بسیار کندتر از آنچه مشاهده میشود، میچرخیدند.
کهکشان راه شیری با تمام پیچیدگیهایی که در این مقاله به بیان مختصری از آن پرداختیم، تنها یکی از میلیاردها کهکشان موجود در کیهان ماست. هنگامی که در اجزای تشکیل دهنده و ارقام بیان شده دقیق میشویم، درمییابیم آسمان بالای سر ما مملو از رموز و شگفتیهایی است که برای همیشه بشریت را متعجب و شگفتزده خواهد کرد.
سوالات متداول کاربران درباره کهکشان راه شیری
کهکشان راه شیری چند ستاره دارد؟
هرچند شمارش تعداد ستارگان کهکشان راه شیری با توجه به موقعیت ما کار بسیار دشواری است، اما محاسبات نشان میدهد کهکشان ما 100 تا 400 میلیارد ستاره دارد. این ستارگان قرص بزرگی با قطر حدودی صد هزار سال نوری را تشکیل میدهند.
سیاهچاله مرکزی کهکشان راه شیری چه ویژگیهایی دارد؟
سیاهچاله مرکزی راه شیری که بسیار پرجرم بوده و تابش شدید رادیویی دارد، «Sagittarius A» نامیده میشود. این سیاهچاله قطری در حدود 14 میلیون مایل داشته و 4.1 میلیون برابر خورشید جرم دارد.
موقعیت ما در کهکشان راه شیری چیست؟
کهکشان مارپیچی چهار بازو دارد که ما در یکی از این بازوها زندگی میکنیم. منظومه شمسی حدود بیست و پنج هزار سال نوری از مرکز کهکشان راه شیری فاصله دارد.
از کجا میفهمیم کهکشان راه شیری مارپیچی است؟
بررسی نحوه توزیع ستارگان در آسمان - نقشهبرداری از ستارگان جوان و درخشان ابرهای هیدروژن یونیزه شده در قرص کهکشان.
کهکشان راه شیری متعلق به کدام ابرخوشه است؟
کهکشان ما متعلق به ابرخوشه «سنبله» است که کهکشانهایی با فاصله 150 میلیون سال نوری از یکدیگر در آن قرار دارند. تخمین زده میشود ابرخوشه سنبله حداقل شامل 100 گروه و خوشه کهکشانی باشد. سنبله قطری در حدود 110 میلیون سال نوری دارد.
کهکشان راه شیری چه زمانی بوجود آمد؟
محاسبات نشان میدهد کهکشان ما اندکی پس از انفجار بزرگ (بیگبنگ) متولد شد. با احتساب اینکه کیهان 13.8 میلیارد سال سن دارد، میتوان بهطور تقریبی گفت راه شیری 13.5 میلیارد سال پیش متولد شد.
اجزای اصلی کهکشان راه شیری چیست؟
خوشههای ستارهای - گروههای متحرک - سحابی انتشاری - سحابی سیارهنما - بقایای ابرنواختر - ابرهای گرد و غبار - کهکشانهای همراه - هاله کیهانی
خوشههای ستارهای چند دسته هستند؟
خوشههای کروی - خوشههای باز - انجمنهای ستارهای
کهکشانهای همسایه راه شیری چه ویژگیهایی دارند؟
کهکشان «آندرومدا» و ابرهای ماژلانی بزرگ و کوچک از کهکشانهای همسایه راه شیری هستند. آندرومدا با فاصله تقریبی 2.5 میلیون سال نوری نزدیکترین کهکشان مستقل به راه شیری است و تخمین زده میشود تا 4 میلیارد سال آینده با راه شیری ادغام شود. ابرهای ماژلانی بزرگ و کوچک با فاصله تقریبی صد و شصت هزار سال نوری، کهکشانهایی وابسته هستند که به علت اثرات گرانشی به دور کهکشان ما میچرخند.
ماده تاریک چیست و چطور به وجود آن پی میبریم؟
عالم ما علاوه بر ماده معمولی، از انرژی تاریک و ماده تاریک نیز تشکیل شده است. کیهانشناسان انرژی تاریک را عامل مسبب انبساط کیهانی میدانند. از سویی دیگر، ماده تاریک همانند یک چسب گرانشی قوی عمل میکند که اجرام کیهانی را در کنار یکدیگر نگه میدارد. برخلاف ماده معمولی، ماده تاریک تابش الکترومغناطیس ندارد و به روشهای معمول قابل رصد نیست. ماده تاریک را تنها از طریق اثرات گرانشی میتوان شناسایی کرد. تخمین زده میشود حدود 23% از کل محتوای انرژی کل عالم را ماده تاریک تشکیل داده باشد. کهکشان راه شیری نیز منبع غنی از ماده تاریک است بهطوریکه حدود 90% جرم آن متعلق به ماده تاریک و تنها 10% باقیمانده متعلق به اجرامی است که در این مقاله به آنها اشاره کردیم. تخمین زده میشود راه شیری در حدود 890 میلیارد تا 1.54 تریلیون برابر خورشید جرم دارد.
منبع مقاله
سایت دیجیاتو
https://digiato.com/article/2022/05/15/all-we-need-to-know-about-our-milky-way
نویسنده خانم مرضیه فرجی
شاید در آیندهای نزدیک انبساط جهان متوقف شود
جهان از ۱۳٫۸ میلیارد سال پیش در حال انبساط است؛ اما ممکن است این انبساط در ۶۵ میلیون سال آینده کاملاً متوقف شود.
براساس پژوهشی جدید که در مجلهی Proceedings of the National Academy of Sciences منتشر شد، پس از گذشت نزدیک به ۱۳.۸ میلیارد سال انبساط بدون توقف، ممکن است انبساط جهان بهزودی متوقف و بهآهستگی منقبض شود.
سه دانشمند در مقالهای جدید برای مدلسازی ماهیت انرژی تاریک تلاش کردند. انرژی تاریک نیرویی اسرارآمیز است که بهنظر میرسد عامل انبساط جهان با سرعتی بسیار زیاد باشد. در مدل جدید، انرژی تاریک نیروی طبیعی ثابتی نیست؛ بلکه موجودیتی به نام «اثیر» (عنصر پنجم یا quintessence) است که بهمرورزمان دچار زوال میشود.
براساس یافتهها، گرچه انبساط جهان از چند میلیارد سال گذشته با سرعت بسیاری افزایش یافته است، قدرت نیروی دافعهی انرژی تاریک رو به کاهش است. طبق مدل پژوهشگرها، افزایش سرعت انبساط جهان ممکن است در ۶۵ میلیون سال آینده بهپایان برسد و درنهایت طی ۱۰۰ میلیون سال، انبساط جهان کاملاً متوقف و وارد دورهی انقباض کند میشود که پس از چند میلیارد سال با نابودی جهان یا شاید تولد مجدد بهپایان میرسد.
بهباور پاول استینهاردت، یکی از مؤلفان مقاله و رئیس علوم نظری مرکز پرینستون در دانشگاه پرینستون نیوجرسی، تمام این اتفاقها با سرعت بسیار زیادی رخ میدهند. او میافزاید:
با بازگشت به ۶۵ میلیون سال گذشته، یعنی زمانی که سیارک چیکسولوب به زمین برخورد کرد و به نابودی دایناسورها منجر شد، به این نتیجه میرسیم که در مقیاس کیهانی، ۶۵ میلیون سال بازهی بسیار کوتاهی است.
بهعقیدهی گری هینشاو، استاد فیزیک و نجوم در دانشگاه بریتیش کلمبیا، هیچ بخشی از نظریهی یادشده بحثبرانگیز یا غیرمحتمل نیست. بااینحال، بهدلیل اینکه مدل صرفاً بر رصدهای گذشتهی انبساط استوار و ازآنجاکه ماهیت فعلی انرژی تاریک بهصورت یک راز باقی مانده است، آزمایش پیشبینیهای این مقاله درحالحاضر غیرممکن است و فعلاً تنها در حد نظریه باقی میمانند.
انرژی خلأ
دانشمندان از دههی ۱۹۹۰ به افزایش سرعت انبساط جهان پی بردند. فضای بین کهکشانها امروز بسیار سریعتر از چند میلیارد سال گذشته رو به افزایش است. دانشمندان منبع اسرارآمیز این افزایش سرعت را انرژی تاریک نامیدند؛ موجودیتی نامرئی که بهنظر میرسد در نقطهی مقابل گرانش قرار دارد و سنگینترین اجرام جهان را از یکدیگر دور میکند.
گرچه انرژی تاریک نزدیک به ۷۰ درصد از کل جرم انرژی جهان را تشکیل میدهد، ویژگیهای آن بهصورت یک راز باقی ماندهاند. براساس نظریهی معروف آلبرت اینشتین، انرژی تاریک یک ثابت کیهانی و شکلی بدون تغییر از انرژی است که با بافت فضازمان گره خورده. اگر این فرض صحیح باشد و نیروی اعمالشدهی انرژی تاریک هرگز تغییر نکند، درنتیجه جهان باید برای همیشه به انبساط ادامه دهد.
بااینحال، نظریهای رقیب نشان میدهد انرژی تاریک برای تطبیق با رصدهای گذشتهی انبساط کیهانی لزوماً نباید ثابت باشد؛ بلکه میتواند نوعی موجودیت به نام اثیر (Quintessence) باشد؛ میدانی متغیر که بهمرورزمان تغییر میکند. استینهاردت یکی از سه دانشمندی است که این فرضیه را در مقالهی ۱۹۹۸ مجلهی Physical Review Letters ارائه کرد.
برخلاف ثابت کیهانی، اثیر میتواند براساس نسبت انرژی جنبشی و پتانسیلش در زمانی مشخص، دفعکننده یا جذبکننده باشد. اثیر در بازهی ۱۴ میلیارد سال گذشته دفعکننده بود و بهباور استینهاردت در بخش زیادی از این دوره درمقایسهبا پرتوها و ماده، تأثیر ناچیزی بر انبساط جهان گذاشت. باوجوداین، این روند نزدیک به ۵ میلیارد سال گذشته تغییر کرد؛ یعنی زمانی که اثیر به مؤلفهی غالب تبدیل و اثر دافعهی گرانشی آن به افزایش سرعت انبساط جهان منجر شد. استینهاردت میگوید:
پرسشی که در مقاله مطرح کردیم، این بود: آیا افزایش سرعت انبساط تا ابد ادامه خواهد داشت؟ اگر پاسخی منفی است جایگزینهای آن چه هستند و چه زمانی این روند تغییر میکند؟
مرگ انرژی تاریک
استینهاردت و همکارانش، آنا ایجاس از دانشگاه نیویورک و کاسمین اندره از دانشگاه پرینستون در پژوهش خود پیشبینی کردند که چگونه ویژگیهای اثیر طی چند میلیارد سال آینده تغییر میکنند. آنها برای این کار مدلی فیزیکی از اثیر را ساختند و نیروی جاذبه و دافعهی آن را در طول زمان برای تطبیق با رصدهای گذشتهی انبساط جهان نشان دادند. پس از آنکه مدل آنها به شکل مطمئنی تاریخچهی انبساط جهان را بازسازی کرد، پیشبینیهای آینده را تعمیم دادند. هینشاو میگوید:
عجیب است که انرژی تاریک در مدل آنها به مرور زمان رو به زوال میرود. قدرت آن ضعیف میشود و اگر این روند به شیوهای مشخص ادامه داشته باشد، درنهایت خاصیت ضدگرانشی انرژی تاریک از بین میرود و به مادهی شبیه به مادهی معمولی تبدیل خواهد شد.
براساس مدل تیم، نیروی دافعهی انرژی تاریک ممکن است در میانهی رکود سریعی باشد که میلیاردها سال پیش آغاز شده است. در این سناریو، انبساط سریع جهان امروزه در حال کندشدن است و شاید خیلی زود در بازهی تقریبی ۶۵ میلیون سال، این افزایش سرعت کاملاً متوقف شود و سپس طی ۱۰۰ میلیون سال، انرژی تاریک به انرژی جاذبهای تبدیل شود که باعث انقباض کل جهان خواهد شد. بهبیان دیگر، پس از نزدیک به ۱۴ میلیارد سال رشد، فضا شروع به انقباض میکند. استینهاردت بیان میکند:
این انقباض از نوع خاصی خواهد بود که به آن انقباض کند میگوییم. در واقع به جای انبساط، جهان با سرعت بسیار آهستهای منقبض میشود.
در ابتدا انقباض جهان بسیار آهسته خواهد بود؛ بهطوریکه انسانهای آیندهی روی زمین هیچ تغییری را حس نخواهند کرد. براساس مدل، چند میلیارد سال انقباض آهسته تا جایی ادامه پیدا میکند که جهان به نیمی از اندازهی کنونی خود برسد.
پایان جهان؟
بهعقیدهی استینهاردت، پس از پایان انبساط جهان یکی از این دو اتفاق رخ خواهد داد: ۱. جهان تا جایی به انقباض ادامه میدهد که در انهدامی بزرگ (بیگ کرانچ) دچار فروپاشی میشود. بدینترتیب فضا زمانی که میشناسیم، بهپایان خواهد رسید؛ ۲. جهان بهاندازهی کافی منقبض میشود تا به وضعیت مشابه با شرایط اولیهی خود، یعنی بیگ بنگ میرسد. براساس این نظریه که بیگ باونس (جهش بزرگ) نامیده میشود، جهانی جدید از خاکسترهای جهان قدیمی متولد خواهد شد.
در سناریو بیگ باونس که استینهاردت و همکار دیگر او در مقالهی سال ۲۰۱۹ در مجلهی Physics Letters B توصیف میکنند، جهان تابع الگوی چرخهای انبساط، انقباض، انهدام و جهش است که بهصورت پیوسته دچار فروپاشی و ساخته میشود. درصورت واقعیت داشتن این نظریه، جهان فعلی ما اولین و تنها جهان نخواهد بود؛ بلکه تنها یکی از جهانها در مجموعههای نامتناهی جهانی است که قبل از ما در چرخهی انبساط و انقباض قرار داشتند. تمام این فرضیهها بر ماهیت متغیر انرژی تاریک استوار هستند.
این فرضیه چگونه ممکن است؟ بهگفتهی هینشاو، تفسیر مقالهی جدید از «اثیر» فرضیهای منطقی و بینقص از ماهیت انرژی تاریک است. ازآنجاکه تمام مشاهدات انبساط کیهانی از اجرامی سرچشمه میگیرند که میلیونها تا میلیاردها سال نوری از زمین فاصله دارند، دادههای فعلی فقط دربارهی گذشتهی جهان به دانشمندان میگویند، نه شرایط فعلی یا آیندهی آن. درنتیجه، ممکن است جهان همینحالا هم در راه انهدام باشد و مدتها پس از شروع فاز انقباضی به این مسئله پی ببریم.
متأسفانه روش مناسبی برای آزمایش ماهیت اثیر یا پیبردن به کندشدن انبساط کیهانی وجود ندارد. فعلاً این نظریه صرفاً منطبق با رصدهای گذشته است. اینکه رشد بیپایان جهان متوقف میشود یا زوالی سریع در انتظار آن است، همه به زمان بستگی دارند.
منبع خبر سایت زومیت : https://www.zoomit.ir/space/382119-universe-expansion-stops-future/
نویسنده : سارا ارجمند
کیهانشناسان پاسخ میدهند: جهان چقدر بزرگ است؟
جهان چقدر بزرگ است؟ این یکی از سوالات بنیادی اخترشناسی به حساب میآید. با نگاه به دورترین نقطه قابل مشاهده از زمین (و در واقع کهنترین نقطه، با در نظر گرفتن سرعت نور) میتوانیم قطری را برای کیهان تخمین بزنیم.
به لطف تکنولوژیهایی که روز به روز تکامل مییابند، اخترشناسان قادرند تا لحظاتی پس از انفجار بزرگ به عقب نگاه کنند. از این جمله شاید اینطور به نظر برسد که تمام کیهان زیر نظر ماست. اما اندازه کیهان به چیزهای دیگری نیز بستگی دارد، از جمله شکل و انبساط آن.
در نتیجه، با این که میتوانیم تخمینهایی از اندازه کیهان داشته باشیم، دانشمندان نمیتوانند عددی را برای آن اعلام کنند.
جهان قابل مشاهده
تقشه تابش زمینه کیهانی توسط تلسکوپ فضایی پلانک
در سال ۲۰۱۳، ماموریت پلانک متعلق به آژانس فضایی اروپا دقیقترین و جزییترین نقشه از نورهای کهن کیهان را منتشر کرد. این نقشه نشان میداد که جهان ۱۳/۸ میلیارد سال عمر دارد. ماموریت پلانک سن کیهان را با مطالعه تابش زمینه کیهانی محاسبه کرده بود.
«چارلز لارنس» (Charles Lawrence)، یکی از دانشمندان این پروژه از آزمایشگاه پیشران جت ناسا در پاسادنای کالیفرنیا، میگوید: «تابش زمینه کیهانی مسافری است که از زمانهای بسیار دور به ما میرسد. این تابش کل تاریخ کیهان را برای ما تعریف میکند.»
به خاطر ارتباط بین مسافت و سرعت نور، دانشمندان در واقع میتوانند به ناحیهای از فضا که ۱۳/۸ میلیارد سال نوری از ما دورتر است، نگاه کنند. درست مثل یک کشتی در وسط اقیانوس، اخترشناسان میتوانند تلسکوپ خود را بچرخانند و در هر جهت تا شعاع ۱۳/۸ میلیارد سال نوری را تماشا کنند. این زمین را در کرهای به شعاع ۱۳/۸ میلیارد سال نوری قرار میدهد که به آن جهان قابل مشاهده میگوییم. عبارت «قابل مشاهده» کلید این مفهوم است؛ این کره چیزی که دانشمندان میتوانند ببینند را در بر میگیرد، نه چیزی که واقعا وجود دارد.
اما با این که این کره در ظاهر حدود ۲۸ میلیارد سال نوری قطر دارد، در حقیقت بسیار بزرگتر از اینهاست. دانشمندان میدانند که کیهان در حال انبساط است. در نتیجه، همزمان که دانشمندان نقطهای را در فاصله ۱۳/۸ میلیارد سال نوری و متعلق به زمان انفجار بزرگ میبینند، باید این را نیز در نظر گرفت که کیهان از ابتدای عمر خود به طور دائم در حال انبساط بوده است. طبق نوشته «ایتان سیگل» (Ethan Siegel) در فوربس، اگر این انبساط در طول عمر جهان با یک نرخ ثابت رخ داده باشد، همان نقطه در حال حاضر ۴۶ میلیارد سال نوری از ما فاصله خواهد داشت. در این صورت قطر جهان قابل مشاهده به ۹۲ میلیارد سال نوری میرسد.
این که کرهای را در کیهان بگذاریم که زمین در مرکز آن باشد، مثل این است که انسانها را در مرکز جهان بدانیم. با این حال مثل همان کشتی در اقیانوس، ما نمیتوانیم مکان خود را در گستره کیهان بدانیم. این که ساحل را نمیبینیم، به این معنی نیست که در مرکز اقیانوس قرار داریم؛ همچنین چون لبه کیهان را نمیبینیم، به این معنی نیست که در مرکز آن هستیم.
اندازهگیری جهان
تصویری لگاریتمی از جهان قابل مشاهده که منظومه خورشیدی در مرکز است. با دور شدن از مرکز تصویر، مقیاس بزرگتر میشود. تابش زمینه کیهانی در محیط دایره دیده میشود.
دانشمندان اندازه کیهان را با روشهای بسیار متنوعی اندازه میگیرند. آنها میتوانند امواج کیهان اولیه را، موسوم به نوسانات آکوستیک باریونیک، اندازهگیری کنند که پشت تابش زمینه کیهانی را پر میکنند. آنها همچنین میتوانند از شمعهای استاندارد، مثل ابرنواخترهای نوع 1A، برای تخمین مسافت استفاده کنند. با این حال، روشهای متفاوت تخمین مسافت میتوانند پاسخهای متفاوتی نیز فراهم کنند.
این که انبساط چگونه تغییر میکند نیز یک معما است. با این که تخمین ۹۲ میلیارد سال نوری از ایده نرخ انبساط ثابت میآید، بسیاری از دانشمندان گمان میبرند که این نرخ در حال کاهش باشد. اگر کیهان با سرعت نور منبسط میشد، در حال حاضر این عدد ۱۰ بتوان ۲۳ یا ۱۰۰ سکستیلیون بود. یک پاسخ به این مساله، که ناسا آن را در سال ۲۰۱۹ ارائه داده، این است که وقایع مربوط به انرژی تاریک احتمالا در لحظات پس از انفجار بزرگ در انبساط کیهان دخالت داشتهاند.
تیمی از دانشمندان در دانشگاه آکسفورد به سرپرستی «مهران واردانیان» (Mihran Vardanyan)، به جای استفاده از یکی از روشهای اندازهگیری، به تحلیل آماری تمام نتایج پرداختند. آنها به استفاده از «میانگینگیری مدل بیزی» (Bayesian Model Averaging) روی آوردند که روی احتمال درست بودن یک مدل بر اساس دادهها تمرکز دارد ــ به جای این پرسش که عملکرد مدل با توجه به دادهها چقدر خوب است.
آنها دریافتند که کیهان حداقل ۲۵۰ برابر بزرگتر از کیهان قابل مشاهده است، یا حداقل ۷ تریلیون سال نوری قطر دارد.
طبق گفته وبسایت MIT Technology Review «این عدد بزرگ است، اما در واقع از خیلی از مدلهای دیگر محدودتر است.»
شکل جهان
سه حالت محتمل برای شکل جهان
اندازه جهان تا حد زیادی به شکل آن بستگی دارد. دانشمندان این احتمال را پیشبینی کردهاند که جهان میتواند مثل یک کره بسته باشد، باز باشد و مانند یک زین اسب انحنای منفی داشته باشد، یا تخت و باز باشد.
یک جهان بسته اندازهای محدود دارد و قابل اندازهگیری است. این میتواند در مورد جهانی که مانند یک کره بسته است صدق کند. اما یک جهان باز طبق تعریف اندازهای ندارد.
طبق گفته ناسا، دانشمندان با تنها ۰/۴ درصد حاشیه خطا (تا سال ۲۰۱۳) میدانند که کیهان تخت است. و این میتواند فهم ما را از میزان بزرگی کیهان دگرگون کند.
طبق گفته ناسا «این یعنی کیهان گسترهای نامحدود دارد؛ با این حال، از آنجا که کیهان سنی محدود دارد، ما تنها میتوانیم بخشی محدود از آن را مشاهده کنیم. تنها چیزی که واقعا میتوانیم نتیجه بگیریم این است که کیهان بسیار بزرگتر از چیزی است که مستقیما مشاهده میشود.»
تعیین شکل کیهان به خاطر محدودیتهای ابزارهای مشاهدهای ما چالشهای بیشتری را به مساله اضافه میکند. طبق نوشته وبسایت دپارتمان فیزیک دانشگاه اورگن، «کیهان به ظاهر بیپایان، مانند یک تالار آینه میتواند ما را فریب دهد. کیهان میتواند در حقیقت محدود باشد. توهم بینهایت بودن میتواند ناشی از این باشد که نور احتمالا بیش از یک بار کیهان را پیموده و از هر کهکشان چند تصویر تولید کرده است
منبع : وب سایت دیجیاتو
توسط رضا زارعپور
لینک خبر : دیجیاتو (https://digiato.com/article/2022/02/13/how-big-is-universe)
بخشی از عظمت هستی که توسط تلسکوپ ها قابل مشاهده شده
کهکشان چیست؟
ما در سیاره ای به نام زمین زندگی میکنیم که بخشی از منظومه شمسی در کهکشان راه شیری است.
اما منظومه شمسی ما کجاست؟
قسمت کوچکی از کهکشان راه شیری است که به طور مفصل میتوانید در مورد آنها در مطالب منظومه شمسی و کهکشان راه شیری بخوانید.
تصویر کهکشان راه شیری
کهکشان مجموعه عظیمی از گاز، گرد و غبار، ستاره و منظومه شمسی مربوط به خود است. اجزای یک کهکشان توسط نیروی جاذبه کنار هم نگه داشته میشوند. کهکشان ما یعنی کهکشان راه شیری دارای یک سیاهچاله بسیار سنگین در میانه خود است که گرانش بسیار بالای این سیاه چاله سبب میشود که اجزای کهکشان در کنار هم باقی بمانند.
وقتی به ستارههای آسمان شب نگاه میکنید ستارههای دیگری را در کهکشان راه شیری میبینید. اگر واقعاً نقطهای که در آن ایستادهاید تاریک و به دور از نور شهرها و خانهها باشد، میتوانید گروههای غبارآلود راه شیری را که به آسمان کشیده شدهاند را ببینید.
غیر از ما کهکشانهای بسیار زیادی وجود دارد تعداد آنها به قدری زیاد است که ما حتی شاید قادر به شمردن همه آنها نباشیم!
تلسکوپ فضایی هابل به مدت 12 روز فضای کوچکی در آسمان را مورد بررسی قرار داد و توانست 10 هزار کهکشان با هر اندازه، شکل و رنگ رصد کند. برخی دانشمندان باور دارند که بیش از صد میلیارد کهکشان در جهان وجود دارد.
بعضی از کهکشانها مانند کهکشان ما مارپیچ شکل هستند. آنها بازوهای خمیدهای دارند که آن را مانند یک چرخدنده نشان میدهد. کهکشانهای دیگری نیز وجود دارند که شکلی صاف و بیضی دارند و کهکشانهای بیضوی نامیده میشوند.
همچنین کهکشانهایی وجود دارد که مارپیچ یا بیضی نیستند. آنها شکل نامنظمی دارند و شبیه حباب هستند. نوری که از هر یک از این کهکشانها میبینیم از ستارههای درون این کهکشانها ناشی میشود.
گاهی اوقات کهکشانها بیش از حد به هم نزدیک میشوند و به یکدیگر برخورد میکنند. محققان اعتقاد دارند که کهکشان راه شیری ما روزی به آندرومدا نزدیکترین کهکشان در اطراف ما برخورد خواهند کرد. اما در حال حاضر جای نگرانی نیست زیرا این اتفاق در حدود پنج میلیارد سال دیگر رخ میدهد.
با این حال حتی اگر این اتفاق فردا هم رخ دهد ممکن است متوجه آن نشوید زیرا کهکشانها آنقدر بزرگ هستند که حتی اگر به یکدیگر برخورد کنند سیارات و منظومههای شمسی آنها اغلب به هم برخورد نمیکنند.
قبل از قرن 20 دانشمندان اطلاعی از وجود کهکشانهایی غیر از کهکشان راه شیری نداشتند. محققین پیشین آنها را به عنوان «سحابی» (Nebulae) طبقهبندی کرده بودند زیرا آنها مانند ابرهای فازی به نظر میرسیدند.
اما در دهه 1920 ستاره شناس سرشناس یعنی ادوین هابل نشان داد که سحابی آندرومدا در نوع خود یک کهکشان است ولی از آنجا که از ما بسیار دور است بیش از 2٫5 میلیون سال طول میکشد تا نور از آندرومدا عبور کند و به ما برسد. با وجود فاصله بسیار زیاد، آندرومدا نزدیکترین کهکشان بزرگ به کهکشان راه شیری است و در آسمان شب به قدری روشن است که با چشم غیر مسلح در نیمکره شمالی قابل مشاهده است.
شنیدستم که هر کوکب جهانیست جداگانه زمین و آسمانیست
زمین در جو این افلاک مینا چو خشخاشی بود برروی دریا
تو خود بنگر کزین خشخاش چندی سزد گر بر غرور خود بخندی
مراحل و انواع مرگ از منظر اسلامی
مرگ چیست ؟
مرگ پایان زندگی است ؛ اَلْمَوْت ُ غایَتُه ُ دنیا با مرگ پایان می پذیرد؛بِالموت ِ تَخْتِم ُ الدُّنیا.این تعریف در عین سادگی، واقعی ترین تعریف مرگ است. به هر سان زندگی دنیوی با مرگ به پایان می رسد. مرگ بر همه مسئولیت ها، تلاش ها، آرزوها و هدف های دنیوی انسان خط پایان می کشد.
مرگ از دیدگاه اسلام
از دیدگاه اندیشه اسلامی مرگ تنها گذرگاه جهان غیب است. پیامبر گرامی اسلام (ص)، زندگی دنیا را خواب و مرگ را بیداری نامیده است. یعنی مرگ دریچه ای است برای خروج از عالم خیال و ورود به جهان حقیقت و واقعیّت.
مفهوم مرگ
مرگ در مفهوم قرآنی به معنای انتقال از مقامی به مقام دیگر است. این بدان معناست که انسان با مرگ خویش چیزی را از دست نمی دهد و یا اگر چیزی را از دست بدهد نسبت به آن چه به دست می آورد چیز باارزشی را از دست نداده است. به تعبیری می توان مرگ را همانند دگردیسی که در پروانه رخ می دهد همانند کرد. کرمی بر شاخه ای و سپس در پیله و در نهایت پروانه ای می شود که پر پرواز دارد در حالی که پیش از این نه تنها از زیبایی پروانه برخوردار نبود بلکه حتی نمی توانسته پرواز داشته باشد.
مرگ یک رخداد طبیعی در زندگی انسان است و از جهاتی قابل بحث و تقسیم است که ما با توجه به آیات وارد در این باره، اقسامی از آن را متذکر میشویم:
بخش اول انواع مرگ ها در قرآن
الف: مرگهای دشوار و آسان انتقال از یک زندگی به زندگی دیگر به طور طبیعی بدون مشکلات نخواهد بود و این نه تنها لحظه مرگ و انتقال از سرای دنیا به سرای آخرت است که همراه با سختی و دشواری انجام میگیرد، بلکه نوزادی هم که دوران کوتاه زندگی در رحم را، پشت سر میگذارد، و میخواهد گام به زندگی جدید نهد، دشواریهایی را احساس میکند.بدین خاطر در روایتی از امام رضا (ع) سه مرحله به عنوان وحشتناکترین مراحل زندگی انسان معرفی شده است.
1ـ مرحله تولد.
2ـ مرحله مرگ.
3ـ مرحله برانگیخته شدن.
آنگاه فرمودند خداوند یحیی (ع) را در این مراحل خوف آور، در پناه امنیت و آرامش خود قرار داده است، چنانکه میفرماید: «و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا» (مریم آیه 15) .
اگر چه مرگ از این نظر بدون دشواری و سختی نخواهد بود، ولی از نظر عوارض و دشواریهای غیر طبیعی به دو نوع تقسیم میشود.
1ـ مرگ دشوار که غالبا مربوط به ظالمان و گناهکاران است.
قرآن در این باره میفرماید: «و جاءت سکرة الموت بالحق، ذلک ما کنت منه تحید» . (ق/19( .
آمد سختیهای مرگ (که تقدیر به) حق است، (به او گفته میشود) این همان چیزی است که از آن گریزان بودی.
و در آیه دیگر میفرماید: «فکیف اذا توفتهم الملائکة یضربون وجوههم و ادبارهم» (محمد/27) چگونه است آنگاه که فرشتگان جانشان را میگیرند در حالی که به صورت و پشت آنان (تازیانه) میزنند. (2)
2ـ مرگ آسان که غالبا از آن صالحان میباشد.
قرآن در این باره میفرماید: «الذین تتوفاهم الملائکة طیبین یقولون سلام علیکم» (نحل آیه 32(
پرهیزکاران کسانیاند که فرشتگان جان آنان را در حالی که پاک و پاکیزهاند میگیرند و به آنان میگویند درود بر شما باد.
و در آیه دیگر میفرماید: «یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة» (فجر/28(
ای انسان صاحب نفس مطمئن، برگرد به سوی پروردگارت، در حالی که خشنود به پاداش، و برگزیده در نزد خدا میباشی. عین همین تقسیم، در احادیث اسلامی نیز وارد شده است که نمونههائی از آن را یادآور میشویم :
انواع مرگ از دیدگاه اسلامی
1ـ امام مجتبی (ع) مرگ مؤمن را چنین توصیف میکند: «مرگ بزرگترین مژده و نویدی است که بر مؤمن وارد میشود، زیرا از یک خانه پر مشقت به نعمتهای جاودان منتقل میشود. (3)
2ـ امام سجاد میفرماید: «مرگ برای مؤمن بسان کندن لباس و باز کردن زنجیر از پا است و مانند پوشیدن فاخرترین لباسها و خوشبوترین آنها است، مرگ برای مؤمن هموارترین مرکب و مأنوسترین خانه ها است» . (4)
3ـ امام صادق (ع) میفرماید: «مرگ برای مؤمن بسان بوئیدن بوی خوش است که به خاطر خوشی آن، به خواب سبک میرود و همه دردها، از او رخت بر میبندد» . (5)
درباره مرگهای دشوار روایاتی را یادآور میشویم:
4ـ امام مجتبی (ع) در این باره میفرماید: «مرگ برای کافران بزرگترین هلاکت است زیرا از بهشت خود (دنیا) به دوزخ و آتش همیشگی وارد میشوند» . (6)
5ـ امام سجاد (ع) مرگ کافر را چنین توصیف کردهاند: «مرگ برای کافران بسان تعویض لباسهای قیمتی و پوشیدن کثیفترین و خشنترین لباسها است و یا انتقال از خانه های مأنوس و سکنی گزیدن در وحشت آورترین منازل و در کنار بزرگترین عذابها میباشد» . (7)
الف: مرگ تن و مرگ قلب غالبا مرگ را به جسم و تن نسبت میدهند، آنگاه که رابطه روح از آن گسسته شود.ولی از نظر قرآن، آن انسانی که از نظر تفکر و تعقل، در درجه بسیار پائین باشد، مرده زنده نما است، از این جهت خدا گروه معاند را مردگانی میداند که نمیشنوند و نه درک میکنند چنانکه میفرماید:
«انک لا تسمع الموتی و لا تسمع الصم الدعاء اذا ولوا مدبرین» (نمل/80) .
تو ای پیامبر، مردگان و کران را نمیتوانی بشنوانی، آنگاه که بر تو پشت کنند (و از پذیرش حق سرباز زنند(
در این آیه مشرکان لجوج مردگانی تلقی شدهاند که گویا نیمیفهمند، کرانی معرفی شدهاند که گویا نمیشنوند. (8)
و باز میفرماید: «ا و من کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها...» (انعام/122(
آیا آن کس که مرده (دل) بود و او را زنده کردیم و برای او نوری را آفریدیم که در پرتو آن با بینائی در میان مردم راه میرود، بسان کسی است که در تاریکیها فرو رفته و از آن بیرون نمیآید! !
از نظر علی (ع) گروه تنبل و بیعار که از جهاد سرباز میزنند و ذلت و تسلط دشمن را به خاطر زندگی چند روزه دنیا، پذیرا میگردند، مردگانند، در حالی که گروه مجاهد که برای حفظ آرمانهای الهی شربت شهادت مینوشند، زندگانند.چنانکه میفرماید: «فالموت فی حیاتکم مقهورین و الحیات فی موتکم قاهرین» . (9)
و نیز کسانی که نهی از منکر را به کلی ترک نموده، نه از طریق زبان و نه از طریق قلب و نه با اعمال قدرت، با منکران مبارزه نمیکنند از نظر علی (ع) مردگان زندهنما میباشند .چنانکه میفرماید: «و منهم تارک لانکار المنکر بلسانه و قلبه و یده فذلک میت الاحیاء» . (10)
و در وصف زاهدان و پارسایان میفرماید: «دلبستگان به دنیا مرگ اجساد خود را بزرگ میشمارند در حالی که پارسایان مرگ دلهای این گروه را بزرگتر میدانند» . (11)
ب ـ موت فرد و اجتماع دانشمندان برای حیات اجتماعی، همچون فرد، اوج و حضیض، و صعود و نزول معتقدند، و به عبارت دیگر: جامعه مانند فرد است و یک فرد تا به سن کمال نرسد، حال پویائی و تهاجم دارد و پس از مدتی که به اوج رشد و قدرت رسید، وقفهای در پیشروی او نمایان میگردد، آنگاه ضعف و سستی بر اعصاب و قوای او حکومت کرده و در این سن و سال به جای مهاجم، و مدافع است تا آنچه را که دارد، از دست ندهد و سرانجام محکوم به مرگ میشود.
جامعه نیز بسان فرد، مدتی حالت تهاجمی دارد، و پس از مدتی حالت تدافعی به خود میگیرد، و سرانجام منقرض میگردد.و تاریخ جوامع بر اساس مراحل: تکوین، تهاجم، تدافع و انقراض شکل میگیرد و در هر دورهای نوعی فرهنگ و تمدن، بر جامعه حکومت میکند و بالاخره رشد میکند و سرانجام پس از رشد، دوران فترت، و سپس مرگ فرهنگ حاکم بر جامعه فرا میرسد، و فرهنگی نو تکون مییابد.
قرآن به حیات و مرگ جامعه در آیه یاد شده در زیر اشاره میکند:
«و لکل امة اجل فاذا جاء أجلهم لا یستأخرون ساعة و لا یستقدمون» (اعراف/4ـ 3) .
برای عمر هر امتی پایانی است.هرگاه پایان عمرشان برسد لحظهای نه تأخیر میکنند و نه زودتر فانی میشوند. (12)
مسلما درخشندگی و افول تمدنها از سنتهای قطعی خدا است که بر اقوام و ملل جهان حاکم بوده و خواهد بود ولی هرگز معنی سنت الهی این نیست که جامعه بدون هیچ عاملی از درون پوسیده و فرو ریزد، بلکه برای پیری و فرتوتی جامعه ها عللی است که یکی را از نظر قرآن یاد آور میشویم:
ستم: عامل مرگ جامعهها ظلم و تعدی در میان ملل از نقطه کوچکی شروع میشود و به مرور زمان به پایهای میرسد که انفجار به دنبال میآورد و بسان دیگ بخار که بر اثر فشار درونی و بسته شدن دریچههای اطمینان با یک انفجار آنی ساختمانی را فرو میریزد، ظلم و بیدادگری نیز مایه ویرانی جامعه میگردد.
قرآن به این حقیقت در آیهای به گونهای اشاره میفرماید: «و ما کان ربک لیهلک القری بظلم و اهلها مصلحون» (هود/117) هرگز پروردگار تو ظالمانه ملتی را نابود نمیکند، آنگاه که آنان در راه اصلاح و پاکی گام بر دارند.
و در آیه دیگر میفرماید: «و اذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها، ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمرناها تدمیرا و کم اهلکنا من القرون من بعد نوح و کفی بربک بذنوب عباده خبیرا بصیرا» (اسرا/16ـ 17( .
آنگاه که بخواهیم اهل آبادی را نابود کنیم به متنعمان آنان فرمان (اطاعت) میدهیم، پس آنان از اطاعت خدا بیرون میآیند و سزاوار عذاب میگردند در این موقع آن آبادی را ویران میکنیم چقدر جمعیتهائی را پس از نوح نابود ساختیم و کافی است که خدا از گناه بندگان خود آگاه است.
در این آیات، عامل مرگ و فناء جامعه ها، آن هم بر اثر قهر الهی، مسأله گناه و نافرمانی (که جمله های: «ففسقوا فیها» ، و «بذنوب عباده» از آن حاکی است) قلمداد گردیده است.البته قسمتی از گناهان یک نوع رابطه مادی با فرو ریختن نظام جامعه دارد مثلا گسترش ظلم موج تنفر را نسبت به هیئت حاکمه ایجاد میکند و تخم عداوت را در جامعه میپاشد، و قتل و کشتار را به دنبال آورده، و تمدن را از بین میبرد.
ولی تأثیر قسمتی دیگر از گناهان در فرو ریختن جامعه، برای ما روشن نیست و شاید رابطه مادی دارد که ما از آن آگاه نیستیم، یا در سایه یک رابطه غیبی، مشمول قهر و عذاب الهی میشوند البته بحث در این مورد گستردهتر از آن است که در این مناسبت بیان گردد.
ج ـ مرگهای افتخار آمیز در میان مرگها، مرگهای افتخار آمیزی داریم که به حق باید انسان به آن افتخار کند، و آن مرگ در راه خدا، و در طریق اقامه قسط و عدل، و یا در طریق فراگیری علم و دانش، و سرانجام کسب معارف الهی میباشد.به این نوع از مرگ در آیات یاد شده در زیر تصریح شده است:
«و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون» (بقره/154) . کسانی را که در راه خدا کشته میشوند مرده نخوانید آنان زندگانند ولی شماها درک نمیکنید. (13)
نه تنها مرگ این گروه، مرگ افتخار آمیز است بلکه، گروهی که در راه تحصیل آئین حق و کسب معارف الهی، خانه و دیار خود را ترک کنند و در نیمه راه مرگ آنان را فرا گیرد، مرگ افتخار آمیزی دارند که در دیگر مرگها نیست چنانکه میفرماید: «و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله» . (نساء/100)
آنان که از خانه خود به عنوان هجرت به سوی خدا و رسول او بیرون آیند آنگاه مرگ آنها را درک کند، اجر آنان با خدا است. (14)
بخش دوم مراحل مرگ
خداوند برخی از سنتهای لایتغیر و لایتحول دارد که همواره ثابت هستند. این سنتها را که هرگز تحت هیچ شرایطی تغییر و تحویلی در آن ایجاد نمیشود، «نوامیس کونیه» میخوانند. یکی از این سنتهای الهی مرگ انسان است که در قرآن داریم:«فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا». (فاطر/ آیه ۴۳(
متاسفانه همچنان بشر از صحبت کردن در مورد مرگ میترسد و فکر میکند اگر از آن صحبت نکند، مرگ فرا نمیرسد و یا دیرتر فرا میرسد. در حالی که پیامبر (ص) توصیه فرمودند که مرگ را زیاد یاد کنید، «اکثروا من ذکر هادم اللذات».
انتخاب نوع مرگ در اختیار ما است
در روزهای آغازین نهضت و شروع بعثت پس از بیان حقیقت توحید و یگانگی پروردگار عالم، بیشترین موضوعی که به آن پرداختهاند، موضوع مرگ و معاد بوده است و قسم یاد کردهاند که «والذى نفسى بیده إنکم لتموتن کما تنامون ولتبعثن کما تستیقظون»، خواهید مُرد، همانطور که به خواب میروید و برانگیخته خواهید شد، همانطور که بیدار میشوید. پس اگر از مرگ صحبت نکنیم، دلیل بر این نیست که مرگ سراغ ما نخواهد آمد.
مرگ ما روزی فرا میرسد اما در اینکه کجا و چه زمان خواهد آمد کسی اطلاعی ندارد و انتخاب نوع مرگ در اختیار ما است، «اما علی طاعه الله و اما علی معصیه الله»، این به دست ماست که مرگمان در طاعت خدا باشد و یا در معصیت خدا و نیز پیامبر اعظم (ص) فرمودند: «مَن عاش على شیء مات علیه».
مرگ بر خلاف تصور بسیاری از افراد دارای مراحلی است و طبق ادله قرآنی و تدبر در آیات، مرگ ۶ مرحله دارد. اولین مرحله از این مراحل شش گانه «یوم الموت» است، آن روزی که اجل انسان فرا میرسد و عمر او پایان یافته و خداوند به فرشتگان در آسمان دستور میدهد که برای قبض روح او به زمین بروند تا روح او را آماده دیدار پروردگار خویش سازند.
تغییراتی که انسان قبل از مرگ در خود حس می کند
کسی از یوم الموت اطلاع ندارد و حتی در زمان فرا رسیدن آن روز هم انسان متوجه فرا رسیدن مرگ خویش نمیشود. البته برخی تغییراتی را در جسم خود حس میکنند. به طور مثال انسان مؤمن انشراح صدر پیدا میکند و خوشحالی زاید الوصفی در او اتفاق میافتد، و برعکس انسان بدکار ضیق صدر پیدا کرده و در ناحیه سینه و قلب خود فشار زیادی را حس میکند. در این مرحله شیاطین و اجنه نزول فرشتگان را میبینند، اما انسان از دیدن آنها عاجز است. این مرحله در قرآن اینچنین آمده است: «وَاتَّقُوا یَوْمًا تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللَّهِ ۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ کُلُّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ». (بقره/ ۲۸۱)
مرحله دوم مرگ، اخذ روح به شکل تدریجی است.
این مرحله از کف پا شروع میشود، مرحله نزع روح تا از ساقها و زانوها و پاها بالا رفته، از شکم و ناف و سینه بالاتر رفته و در جایی که «تراقی» نام دارد، بالا خواهد رفت. در اینجا انسان احساس خستگی شدید میکند و سرگیجه دارد. به نوعی احساس میکند فشارش افتاده و توان ایستادن ندارد. قوای جسمی او تحلیل میرود و همچنان خبر ندارد که روح او در حال خارج شدن است، تا اینکه مرحله سوم فرا میرسد.
مرحله سوم زمانی که انسان رفتن از دنیا را باور ندارد/ دست و پا زدن هنگام مرگ
مرحله سوم مرگ انسانها «تراقی» نامیده میشود. در قرآن نیز به آن اشاره شده است: «کَلَّا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ (۲۶) وَقِیلَ مَنْ رَاقٍ (۲۷) وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ (۲۸) وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ». (قیامه/ ۲۹) تراقی به دو استخوان زیر گلو که به سمت کتفها کشیده است، گفته میشود. در این زمان میگوید «وَقِیلَ مَنْ رَاقٍ» چه کسی قرار است روح او را حمل کند و بالا بیاورد. یا به عبارتی چه کسی میخواهد روح مرا بستاند؟ آیا ملائکه الرحمه یا ملائکه العذاب.
در این لحظه اطرافیان میگویند با اورژانس تماس بگیرید، دکتر را خبر کنید و یا برایش قرآن بخوانید. البته خود شخص هنوز امیدوار است که به زندگی برگردد، چرا که باور ندارد روح او در حال خارج شدن است. «وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ»، هنوز یقین ندارد. دست و پا میزند که بماند، اما خداوند میفرماید: «وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ»، تمام شد! روح از ساقها بالا رفته و دیگه توان حرکت دادن پای خود را هم ندارد. روح خارج شده و به تراقی رسیده است، «کَلَّا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ». (قیامه/ ۲۶(
مرحله چهارم مشاهده حضور ملائک برای اولین بار/ چرا فرد هنگام مرگ به یک جا خیره میشود؟
مرحله چهارم مرحله «الحلقوم »نام دارد. این مرحله از مراحل پایانی مرگ بوده و مرحله بسیار سختی است. علت آن هم این است که برای انسان پردهها و حجابها کنار زده میشود و با چشم خود حضور ملائکه را مشاهده میکند.
مرحله دیدن آخرت در اینجا آغاز میشود؛ «فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ». (ق/ ۲۲) لذا مرحله الحلقوم نامگذاری شده است، چراکه فرمودند: «فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتْ الْحُلْقُوم * وَأَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ * وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَلَکِنْ لَا تُبْصِرُونَ» (واقعه/ ۸۳ تا ۸۵) به اطرافیان او خطاب میشود شما در جایی هستید و او در جایی دیگر. شما چیزی میبینید و او چیز دیگری را مشاهده میکند. او رحمت الهی را میبیند و یا خدایی نکرده در حال دیدن قهر و عذاب الهی است. لذا میبینید که شخص به یک جای خاص و نقطه خاص خیره میشود ..
مرحله پنجم لحظهای که تمام اعمال مجسم می شود
در این مرحله فرد ملائکه را میبیند و تمام اعمال عمر خود را جلوی چشماش حاضر مییابد، «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ» (واقعه/ ۸۵( از مراحل بسیار سخت در جان دادن است. چرا که وعدههای الهی را حق مییابد و خدا را با تمام وجود درک میکند. در این مرحله است که «فقنه الممات» رخ میدهد. فتنهای که در آن شیطان وارد میشود و ایجاد شک میکند و نسبت به خدا و پیامبر و دین و قرآن و .. متزلزل میسازد، به طوری که با تمام وجود تلاش میکند او را کافر از دنیا خارج کند.
در اینجا شیطان یقین دارد که لحظات آخر این انسان است و ملک الموت را در حال نزدیک شدن به او میبیند. بنابراین آخرین تلاشهای خود را میکند که ضربه نهایی را قویتر از همیشه وارد کند. به همین سبب گفتهاند تا زندهاید از فتنه الممات به خدا پناه ببرید، «وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ * وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ». (مؤمنون/ ۹۷ و ۹۸). اگر برای اسلام زندگی کرده و بر محبت خدا و پیامبر و اهل بیت (ع) استوار باشید باشید، پس بر همان نیز از دنیا خارج خواهید شد.
فریب شیطان در آخرین لحظات حیات انسان/ وقتی شیطان میخواهد مؤمن از اعتقاداتش دست بکشد
وسوسه شیطان تا آخرین لحظه حیات بشر ادامه دارد. وقتی زمان نهایی مرگ رسید، شیطان به انسان در حال مرگ یکی از بستگان او را که قبلا مرده است، نشان میدهد در حالی که او با صدای بلند فریاد میزند که من قبل تو مُردم و اسلام حق نیست، پیامبر (ص) حق نیست). با این روش سعی دارد که انسان از اعتقادات خود دست کشیده و کفر بگوید. به این لحظه در قرآن هم اشاره شده است که میفرماید: «کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِّنکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ». (حشر/ ۱۶(، اینجاست که مرحله پنجم مرگ از راه میرسد.
در مرحله پنجم، انسان نتیجه اعمال خود را مشاهده میکند و از سرنوشتش مطلع میشود.در این مرحله عزرائیل (ع) وارد میشود و انسان کاملا میفهمد که از اهل رحمت است یا اهل عذاب. در روایتی از پیامبر (ص) داریم که گروهی از فرشتگان دوزخ، در حالی که کفنی از آتش را مهیا کردهاند، به شکل دردناکی روح او را خارج میسازند، «نزع الروح بغلظه». درباره سختی این مرحله در قرآن داریم: «فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ». (محمد/ ۲۷) در حالی که ملائکه محکم به صورت و پشت آنها ضربه میزنند و آنها را میمیرانند.
مرحله ششم تلاش انسان برای بازگشت به دنیا/ وقتی خدا خلف وعده او را یادآور میشود
بعد از این مرحله نوبت به مرحله پایانی و ششم می رسد که در آن ملک الموت وارد شده و روح کاملا مهیا است و تا بالاترین جای ممکن رسیده است و از تراقی هم گذشته و در دهان و بینی انسان قرار گرفته است و آماده خروج و تحویل به عزرائیل (ع) است. در اینجا اگر شخص، انسان بدی باشد، خطاب به او میگوید: «یا ایتها اللروح الخبیثه اخرجی الی نار و نیران و رب منتقم غضبان»، در اینجا چهره باطنی انسان سیاه میشود و فریاد میزند: «رَبِّ ارْجِعُونِ» (مؤمنون/ ۹۹) خدایا من را به دنیا بازگردان. «لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ» (مؤمنون/١٠٠) برای اینکه اعمال شایسته و نیک انجام دهم. ولی با صدای حضرت حق مواجه میشود که به او خطاب میکند: «کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا ۖ وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ»(مؤمنون/ ١٠٠)، نه هرگز! تو بارها و بارها وعده کردی و قول دادی و پیمان شکستی و دیگر برنخواهی گشت.
در
اینجا میفرماید: "وَجَاءَتْ
سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ». (ق/١٩)
«سَکْرَةُ الْمَوْتِ» یعنی همه چی قفل شد همه اعضا و جوارح بدن بسته شده و هیچ
حرکتی وجود ندارد. «ذَلِکَ مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِید» این همان لحظه ای است که کل
عمر از آن فرار می کردی. «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ
فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ» (جمعه/ ٨(،
از امام صادق (ع) پرسیدند که ما چرا از مرگ میترسیم. ایشان پاسخ دادند :لانکم عمرتم الدنیا و
خربتم الآخرة، چون شما دنیا را آباد کردید و آخرت را ویران ساختید
شهادتین قبل از مرگ که بهتر است در وصیت نامه نوشته شود
پس از اقرار به یگانگی خداوند و اعتقاد به ارسال 124 هزار پیغمبر علیهم السلام که 313 نفر آنها مرسل و پنج نفر ایشان اولوالعزم هستند و اقرار به خاتمالنبین و المرسلین بودن وجود مقدس پیغمبر اسلام (ص) که بعد از آن حضرت پیغمبری نخواهد آمد و اقرار به کتب آسمانی خاصه قرآن مجید که از دستبرد و تحریف مصون و محفوظ مانده و اقرار به امامت دوازده امام (ع) که اول ایشان حضرت علی بنابی طالب (ع) و آخر ایشان حضرت مهدی صاحب العصر و الزمان (عج) که زنده و غایب هستند و انشاءالله به امر الهی ظهور خواهند فرمود.
در کمال صحت بدن ودرستی عقل شهادت میدهم که :
1- سئوال در قبر حق است .
2- روز قیامت حق است .
3- حساب نامه عمل بندگان حق است .
4- پل صراط حق است .
5- سنجش میزان اعمال پس از مرگ حق است .
6- بهشت حق است .
7- جهنم حق است .
خداوند بزرگ وتوانا از سرلطف و احسان همه مارا به فضل بی انتهایش ببخشاید و بیامرزد و از عذاب نگاه داشته به سرای امن و راحت در جوار انبیا و اولیا و معصومین علیه سلام وارد ساخته و قرین ایشان گرداند . آمین یا رب العالمین
چهل حدیث درباره مرگ
) «پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم»:
القبرُ أَوّلُ مَنزلٍ مِن مَنازلِ الآخرةِ.
قبر آدمی اولین منزل از منازل آخرتی او است. (شهابالاخبار، ص ٧٩)
٢) «مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام»:
عَجِبْتُ لِمَنْ نَسِیَ الْمَوْتَ وَ هُوَ یَرَی مَن یَموتَ!
در شگفتم از کسی که مرگ را فراموش میکند در حالی که دارد مردگان را میبیند! (نهجالبلاغه، کلمة ١٢١)
٣) «مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام»:
نِسیانُ المَوتِ صُداءُ القُلوب.
از یاد بردن مرگ، در اثر زنگار گرفتن دلها است (گناهان زیاد، مرگ را از یاد انسان میبرد) (مواعظ عدیه، ص ٢٤)
٤) «امام جعفرصادق(علیهالسلام)»:
اَکثِرِالزّادَ فَإنَّ السَّفَر بَعیدٌ!
همراه خود توشه و ساز و برگ را زیاد بردار که سفر، طولانی و دور و دراز است! (بحار، ج ١٣، ص ٤٣٢)
٥) «امام جعفرصادق(علیهالسلام)»:
إِنْ کَانَ الْمَوْتُ حَقّاً فَالْفَرَحُ لِمَاذا؟!
اگر مردن حق است پس این همه طَرَب و مستی چرا؟! (بحار، ج ٧٣، ص ١٥٧)
٦) «مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام»:
اُذکُروا إِنْقطاعَ اللّذّاتِ وَ بقاءَ التَّبِعات!
آن ساعتی که دیگر خوشیها برای همیشه پایان مییابد و تنها تبعات و اثرات شوم گناهان بر جای میماند! همواره به یاد داشته باشید (هیچ وقت مرگ را فراموش نکنید). (نهجالبلاغه، کلمة ٤٢٥)
٧) «پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم»:
مَن تَرقَّبَ المَوتَ تَرَکَ اللّذّات.
کسی که همواره به یاد مرگ باشد از هوی و هوسها چشمپوشی میکند. (شهابالاخبار، ص ١٤٦)
٨) «امام موسی بنجعفر(علیهالسلام)»:
لَو رَأیتَ مَسیرَالأجَلِ لَأَلهاکَ عَنِ الأَمل.
تو اگر مسیر مرگ خود را میدیدی مسلماً از هر چه آرزو داشتی چشمپوشی میکردی. (تحفالعقول، ص ٤٢١)
٩) امام حسن مجتبی(ع):
إِسْتَعِدَّ لِسَفَرِکَ وَ حَصِّلْ زادَکَ قَبْلَ حُلُول أَجَلِکَ.
برای سفرت، خود را آماده کن و توشة راهت را پیش از فرا رسیدن ساعت مرگ خود فراهم نما. (منتهیالآمال، «علمیة اسلامیه»، ج ١، ص ٢٣٣)
١٠) «امام محمدباقر(علیهالسلام)»:
لَن یَنجُوَ عَنِ المَوتِ غَنِیٌّ بِمالِهِ وَ لا فَقیرٌ لِاِقلالِه.
نه آدم ثروتمند میتواند با مال خود از مرگ رهائی یابد و نه فقیر تنگدست به خاطر بینواییاش راه نجاتی از آن خواهد داشت. (مواعظ صدوق، ص ١٠٣)
١١) امام هادی(ع):
اُذکُر مَصرَعَکَ بَینَ یَدَیْ اَهلِکَ وَ لاطَبیبَ یَمنَعُکَ ولاحَبیبَ یَنفَعُکَ!
به یاد ساعت جان دادن خود در میان خانوادهات باش که نه از طبیب دیگر کاری ساخته است و نه دوست و آشنائی است که به داد تو برسد! (بحار، ج ٧٨، ص ٣٧٠)
١٢) «مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام»:
وَاللهُ اِنَّهُ لَیَمنَعُنی مِنَ اللَعِبِ ذِکرُالمَوتِ.
به خدا سوگند یاد و خاطرة مرگ است که مرا از سرگرمیها و بازیهای دنیا باز میدارد. (نهجالبلاغه، خطبة ٨٣)
١٣) «امام محمدباقر(علیهالسلام)»:
اَکثِر ذِکْرَ المَوتِ فَإِنَّهُ لَم یُکثرْ انسانٌ ذِکرَ المَوتِ اِلاّ زَهِدَ فیالدّنیا.
زیاد به یاد مردن باش، کسی که زیاد به یاد مردن باشد مسلّماً از دنیا قطع علاقه خواهد کرد. (بحار، ج ٧٣، ص ٦٤)
١٤) «امام جعفرصادق(علیهالسلام)»:
اِنَّ بَینَ الدّنیا وَ الآخرةِ الْفَ عَقَبَةٍ أَهوَنُها وَ أیسَرُها اَلموتُ!
میان دنیا و آخرت هزار گردنه است که کوچکترین و آسانترین آنها مرگ است! (من لایحضر، ج ١، ص ١٣٤)
١٥) «مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام»:
النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا!
مردم در خوابند، همین که مُردند بیدار میشوند! (لئالیالاخبار، ج ٤، ص ٢٥٤)
١٦ـ «امام رضا(علیهالسلام)»:
مَن ذَکَر المَوتَ وَ لَم یَسْتَعِدَّ لَهُ فَقَدِ استَهْزَأَ بِنَفسِه!
کسی که از مردن یاد میکند ولی خود را برای آن آماده نمیکند در حقیقت خود را مسخره کرده است! (مواعظ عددیه، ص ٢٠٠)
١٧ـ «مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام»:
اِنَّ ﭐلمَرْءَ إِذا هَلَکَ قالَ النّاسُ ماتَرَکَ؟ وَ قالَتِ المَلائِکَةُ ما قدَّم؟
زمانیکه انسانی میمیرد مردم میگویند برای بعد از خود چه گذاشت؟ و ملائکه میگویند برای پیش از خود چه فرستاد؟ (نهجالبلاغه، خطبة ٩٤)
١٨ـ «پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم»:
أقَلَّ الذُّنوبَ یَهِنْ عَلیکَ المَوْتُ.
کمتر گناه کن تا مردن بر تو آسان گردد. (شهابالاخبار، ص ٣٠٩)
١٩ـ «مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام»:
اِنَّ لِلّهِ مَلَکاً یُنادی کُلَّ یَومٍ: لِدوا لِلموَتِ وَاجْمَعوا لِلفَناءِ وَ ابْنُوا لِلخرابِ!
خداوند فرشتهای دارد که هر روز ندا میکند: برای مردن، بچه بزایید و برای فنا شدن، مال جمع کنید و برای ویرانی، عمارت بسازید! (در دنیا هیچ کس و هیچ چیز باقی نمیماند.) (نهجالبلاغه، کلمة ١٢٧)
٢٠ـ «مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام»:
لِکُلِّ دارٍ بابٌ وَ بابُ الآخرةِ اَلمَوتُ.
هر خانه و سرائی درِ ورودی دارد، درِ ورودی آخرت، مرگ است. (شرح ابن ابیالحدید، ج ٢٠، ص ٣٤٥)
٢١ـ «امام محمدباقر(علیهالسلام)»:
اَینَ الّذینَ کانوا أطولَ أعماراً مِنکُم وَ أَبْعَدَ آمالاً؟!
کجایند آن کسانی که عمرشان از شما بیشتر بود و آرزوهای دور و درازتری از شما داشتند؟! (تحفالعقول، ص ٣٠٩)
٢٢ـ «مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام»:
عَجِبتُ لِمَن یَری اَنَّه یَنْقُصُ کُلَّ یومِ فی نَفسِه وَ عُمرِهِ وَ هُوَ لایَتأَهَّبُ لِلموَتِ!
تعجب میکنم از کسی که کمبود و نقصان را هر روز در جان و عمر خود دارد میبیند ولی خود را برای مردن آماده نمیکند! (نهجالبلاغه، کلمة ٤٥)
٢٣ـ «امام جعفرصادق(علیهالسلام)»:
اَلمَوتُ لِلمؤمِنِ کَأَطیَبِ ریحٍ یَشُمُّهُ فَیتَنَفَّسُ لِطیبه فَیَقَعُ التَّعَبُ وَ الأَلَمُ کُلُّهُ عَنهُ.
مرگ برای مؤمن همانند خوشبوترین رایحهای است که به مشمام او میرسد. بوی عطرآگین آن را استشمام میکند و (برای همیشه) از هر گونه درد و محنت آسوده میگردد. (المحجَّةالبَیضاء، ج ٨، ص ٢٥٦)
٢٤ـ «امام جعفرصادق(علیهالسلام)»:
یَعیشُ الناسُ بِاِحسانِهِم اَکْثَرَ مِمّا یَعیشونَ بِأعمالِهم وَ یموتونَ بِذُنوبِهم اَکثَرَ مِمّا یَموتونَ بِآجالِهِم.
مردم با احسان و نیکوکاریشان بیش از عمر طبیعی خود زندگی میکنند و (نیز) با معصیت و گناهانشان بیش از کسانی که با مرگ طبیعی خود میمیرند از دنیا خواهند رفت. (بحار، ج ٥، ص ١٤٠)
٢٥ـ «امام زینالعابدین(علیهالسلام)»:
اَلموَتُ لِلمؤمِنِ کنَزْعِ ثیابٍ وَ سِخَةٍ وَ فکِّ قُیودٍ و اَغلالٍ ثقیلةٍ وَ الاِستبدال بِأَفخَرِالثّیابِ وَ أَطیَبِها رَوائح.
مرگ برای مؤمن همانند بیرون آوردن لباس چرکین از تن و باز کردن غُل و زنجیرهای سنگین است و به جای آن فاخرترین لباسها را با خوشبوترین رایحهها بر تن کرده است. (المحجَّةالبیضاء، ج ٨، ص ٢٥٥)
٢٦ـ «پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم»:
شَیئانِ یَکرهُهُما اِبنُ آدَم: یَکَرَهُ المَوتَ وَ المَوتُ راحةٌ لِلمؤُمِنِ مِنَ الفِتنةِ وَ یَکَرَهُ قِلّةَ المالِ وَ قِلَّةُ المالِ اَقلُّ لِلحساب.
دو چیز است که آدمیزاد از آن متأثر و ناخوشایند است: یکی مرگ، در حالی که مرگ برای مؤمن راحتی از بلاها و گرفتاریها است و دیگر کمی مال و نقدینه، در حالی که مال کمتر، حسابش کمتر است. (بحار، ج ٧٢، ص ٣٩)
٢٧ـ «امام محمدباقر(علیهالسلام)»:
اَلمَوتُ هُوَ الَّذی یأتیکُم کُلَّ لَیلَةٍ اِلاّ اَنَّه طَویلٌ مُدَّتُهُ لایُنتَبَهُ مِنهُ اِلاّ یَومَ القیامة.
مرگ همان (خواب) است که هر شب به سراغ شما میآید الّا آن که زمانش طولانی و بیداری آن در روز قیامت خواهد بود. (معانیالاخبار، ج ٢، ص ١٩٦)
٢٨ـ «مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام»:
اِنَّ الَقَبر یُنادی کُلَّ یومٍ: اَنابَیْتُ الغُربَةِ اَنَابَیْتُ التُّرابِ، اَنَابَیْتُ الوَحشَةِ اَنَابَیْتُ الدُّودِ والهوامِّ!
قبر آدمی هر روز ندا میکند: منَم خانة غربت، منَم خانة تُربت، منَم خانة وحشت، منَم خانة کِرم و مور! (بحار، ج ٧٧، ص ٣٨٨)
٢٩ـ «امام زینالعابدین(علیهالسلام)»:
إنَّ القَبْرَ رَوضَةٌ مِن ریاضِ الجَنَّةِ اَوحُفْرَةٌ مِن حُفَرِ النیّران.
قبر آدمی یا بوستانی از بوستانهای بهشت است و یا گودالی از گودالهای جهنم. (بحار قدیم ج ٣، ص ١٥١ ـ کتاب «الحدیث»، ج ٣، ص ١٢٤)
٣٠ـ «امام جعفرصادق(علیهالسلام)»:
اُذکُر تَقطُّعَ اَوصالِکَ فیقَبرِکَ وَ رُجوعَ أحبّائِک عَنکَ اِذا دَفَنوکَ فی حُفِرَتِکَ... فَاِنَّ ذلِکَ یُسلّی عَنْکَ ما أَنتَ فیه.
به یاد آن ساعتی باش که بندبند تو در قبر از هم جدا میشوند و دوستانت بعد از به خاک سپردن از سر خاکت برمیگردند. این تذکر، تو را از هم و غم روزگارت تسلّی میدهد. (المحجّةالبیضاء، ج ٨، ص ٢٤١)
٣١ـ «پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم»:
لایَتَمنّی أحَدُکُمُ المَوتَ لِضُرٍّ نَزَلَ بِه.
هیچ یک از شما نباید به خاطر درد و محنتهایی که به او میرسد تمنّای مرگ کند. (شهابالاخبار، ص ٣٥١)
٣٢ـ «امام موسیبنجعفر(علیهالسلام)»:
إنَّ المَوتَ هُوالمِصفاةُ یُصَفِّی المُؤمنینَ مِن ذُنوبِهم فَیکونُ آخِرَ اَلَمٍ یُصیبُهُم وَ کفّارةُ آخِرِ وِزرٍ عَلَیهم.
مرگ عبارت از پالایشگاهی است که مؤمنان را از گناهان پاک و تصفیه میکند و این آخرین دردی است که آنها احساس خواهند کرد و کفّارة آخرین خطا و گناهانشان خواهد بود. (المحجّةالبیضاء، ج ٨، ص ٢٥٦)
٣٣ـ «امام محمدباقر(علیهالسلام)»:
اذا بَلَغَ الرّجُلُ اَربَعینَ ناداهُ مُنادٍ مِن السَّماءِ: دَنا الرَّحیلُ فَاَعِدَّ لَهُ زاداً.
انسان که به چهل سالگی رسید مُنادی از آسمان او را ندا میکند: دیگر وقت رحلت کوچ کردن نزدیک شده، ساز و برگی برایش آماده کن. (احقاقالحق، ج ١٢، ص ١٨٨)
٣٤ـ «امام جعفرصادق(علیهالسلام)»:
إنَّ المَیِّتَ لَیَفرَحُ بِالتّرَحُّمِ عَلَیهِ وَ اِلاستِغفارِ لَهُ کَما یَفرَحُ الحَیُّ بِهَدِتَّةٍ تُهدی اِلیه.
شخص مرده از ترحم و طلب مغفرت برای او خوشحال و مسرور میشود همان گونه که یک آدم زنده از دریافت یک هدیه شاد و خوشحال میگردد. (وسائل، ج ٢، ص ٦٥٥)
٣٥ـ «پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم»:
مُعترکُ المَنایا مابینَ السِّتِّینَ الی السَّبعین.
بیشترین مرگ و میرها، بین شصت تا هفتاد سالگی است. (شهابالاخبار، ص ٨٢)
٣٦ـ «امام جعفرصادق(علیهالسلام)»:
مَن کان کَفَنُهُ مَعَهُ فی بَیتِهِ لَم یُکتَبْ مِنَ الغافِلین و کانَ مأجوراً کُلّما نَظَر اِلَیه.
کسی که کفنش در منزل به همراه خود دارد نام او در زمرة «غافلان» نوشته نمیشود و هر بار که به آن نظر میکند برایش اجر و حسنه ثبت میگردد. (المحجّةالبیضاء، ج ٨، ص ٢٤٢)
٣٧ـ «امام محمدباقر(علیهالسلام)»:
إنَّ المُؤمِنَ یَبْتَلی بِکُلِّ بَلِیَّةٍ وَ یَموتُ بِکُلّ میتَةٍ اِلاّ اَنَّهُ لایَقتُلُ نَفسَه.
مؤمن به هر بلائی گرفتار میشود و به هر نوع مرگ و میری از دنیا میرود اما (هیچ وقت) دست به انتخار و خودکشی نمیزند. (فروع کافی، ج ٣، ص ١١٢)
٣٨ـ «امام محمدباقر(علیهالسلام)»:
لَقِّنوا مَوتاکُم عِندَ المَوتِ شَهادَةَ أن لاالهَ الاّ اللهُ وَ الِولایَة.
مردگان خود را در وقت احتضار، شهادت «لااله الا الله» و «ولایت اهلبیت» علیهمالسلام را به آنها تلقین کنید. (وسائل، ج ٢، ص ٦٦٥)
٣٩ـ «مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام»:
زوروا مَوتاکُم فَاِنَّهم یَفرَحونَ بِزیارَتِکم.
مردگان (اهل قبور) خود را زیارت کنید، آنها با دیدار شما خوشحال میشوند. (خصال، ج ٢، ص ١٥٩)
٤٠ـ «مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام»:
یا ابنَ آدم! کُنْ وَصِیَّ نَفسِک وَ اعمَلْ فی مالِکَ ماتُؤثِرُ أَن یُعمَل فیهِ مِن بَعدِک.
ای آدمیزاد! تو خود وَصیّ خود باش و هرچه دوست داری که بعد از خودت در مال تو عمل کنند خودت امروز بدان عمل نما. (نهجالبلاغه، کلمة ٢٤٦)
منابع :
1- قرآن کریم ترجمه مهدی الهی قمشه ایی
2- احادبث معصومین علیه سلام ازکتاب های اصول و فروع کافی
3- مجله ایرانی اخلاق و تاریخ پزشکی
اطلاعات شماره: شهریور 1395 , دوره 9 , شماره 3 ; از صفحه 1 تا صفحه 22 .
https://www.sid.ir/fa/journal/JournalList.aspx?ID=3167
4- سایت صراط عشقhttp://serateshgh.com/
5- مرجع مقلات فارسی https://magirans.com/
6- دفتر نشر معارف اسلامی مسجد هدایت https://hedayatgar.ir/fa/news/52/
دکتر جواد نوربخش ( نورعلیشاه )
شطرنج عرفا
تصویر ذیل بازی مرمت شده ایی از قرون قبل است که توسط عرفا در ایران جهت معرفی مقامات تصوف و خطرات موجود در این مسیر تهیه گردیده که به همت والای جنا ب آقای دکتر جواد نوربخش قطب سلسله نعمت الهی نوربخشی مشهور به نور علیشاه ، در صورتی زیبا و شکیل مجدد تدوین و تصیح گردیده و در اینجا جهت استفاده علاقه مندان این طریق منتشر گردیده است .
شباهت غریب این بازی به بازی مشهور مار پله خبر از آن دارد که مرجع تهیه آن همین شطرنج عرفا بوده و البته روال بازی آن مشابه یکدیگر است ، یعنی بازیکن با تاس انداختن مهره خود را حرکت داده از چپ به راست حرکت کرده در انتهای هر سطر دور زده به سطح بالاتر صعود میکند ، البته اگر در سر خانه مار قراربگیر گزیده شده به خانه دم آن مار باز میگردد ، و اگر در خانه نردبان قرار گیرد از آن صعود میکند .
امیرالمومنین علی (علیه السلام می فرمایند :
هرگاه کسی را بیش از قدر و منزلتش بالا بردی، منتظر باش که به همان اندازه تو را پایین آورد !
پندهائی از قابوسنامه عنصرالمعالی باب هفتم:
۱- ای فرزند خویشتن را به راستگویی معروف کن، تا جایی که اگر به ضرورت دروغ گفتی از تو بپذیرند.
۲- ای فرزند سخن چهار نوع است: یکی نه دانستنی است و نه گفتنی (سودی به حالت ندارد ). دوم: هم دانستنی است و هم گفتنی ( کلام خدا و اولیا و پارسایان ). سوم: گفتنی است ولی نا دانستنی است ( صلاح تو در آن است ) و چهارم: دانستنی است و ناگفتنی ( عیب دوست و محتشمی بر تو معلوم شود و باید خموش ماند) و بهترین این چهار نوع همان دومی است. غیر این سخن مگو.
۳- و اما ای پسر افراط
را شوم دار.
۴- فرزندم آرام سخن بگو
و به آهسته سخن گفتن عادت کن.
۵- ای پسر به دانستن
رازی که سودی به تو نمیرساند و به تو ارتباط ندارد رغبت نکن.
۶- فرزندم جز با خود راز
خویش مگو و اگر گفتی دیگر رازش مخوان.
۷- فرزندم سرد سخن مباش
که سخن سرد تخمی است که از او دشمنی روید.
۸- فرزندم اگرچه دانایی,
ولی خویش را نادان شمر تا دَر آموختن بر تو باز و گشاده بماند.
۹- فرزندم اگر چه سخن
دان باشی ولی کمتر از آنچه می دانی سخن بگو تا به وقت گفتار وا نمانی.
۱۰- بسیار
دان کم گو باش, نه کم دان بسیار گو.
۱۱- فرزندم
خاموشی دوم سلامت است و بسیار گفتن دوم بی خردی.
۱۲- کسی
که بسیار حرف میزند اگرچه خردمند باشد مردمان او را بی خرد شناسند، و نادان اگر
خاموش بماند مردم سکوت او را نشانه ی خردش می دانند.
۱۳- هر
چند پاک روَش و پارسا باشی، خود بین و خویشتن ستای مباش.
۱۴- فرزندم
سعی کن تا مردم ستایشت کنند نه این که خویش ستایش گر خویش باشی.
۱۵- فرزندم
با هرکه سخن میگویی، اول ببین که خریدار سخن تو هست یا نه؟ اگر خریدار نبود خوش
زبانی کن تا خریدار شود.
۱۶- فرزندم تا می توانی از شنیدن سود ببر که مردم از سخن شنیدن سخن گوی می شوند.
۱۷- فرزندم شنیدن پند حکما دیده ی خرد را روشن می کند....
حکایت از بخشش
تاجر ثروتمندی با غلام خود از قونیه به سفر شام رفتند. تا بار بخرند و به شهر خود برگردند. مرد ثروتمند برای غلام خود در راه که به کارونسرایی میرفتند، مبلغ کمی پول میداد تا غذا بخرد و خودش به غذاخوری کارونسرا رفته و بهترین غذاها را سرو میکرد.
غلام جز نان و ماست و یا پنیر، چیزی نمیتوانست در راه بخرد و بخورد.
چون به شهر شام رسیدند، بار حاضر نبود. پس تاجر و غلاماش به کارونسرا رفتند تا استراحت کنند.
غلام فرصتی یافت در کارونسرا کارگری کند و ده سکه طلا مزد گرفت.
بار تاجر از راه رسید و بار را بستند و به قونیه برگشتند.
در مسیر راه، راهزنان بار تاجر را به یغما بردند و هر چه در جیب تاجر بود از او گرفتند اما گمان نمیکردند، غلام سکهای داشته باشد، پس او را تفتیش نکردند و سکه دست غلام ماند. با التماس زیاد، ترحم کرده اسبها را رها کردند تا تاجر و غلام در بیابان از گرسنگی نمیرند.
یک هفته در راه بودند، به کارونسرا رسیدند غلام برای ارباب خود غذای گرم خرید و خود نان و پنیر خورد. تاجر پرسید: «تو چرا غذای گرم نمیخوری؟» غلام گفت: «من غلام هستم به خوردن تکه نانی با پنیر عادت دارم و شکم من از من میپذیرد اما تو تاجری و عادت نداری، شکم تو نافرمان است و نمیپذیرد.»
تاجر به یاد بدیهای خود و محبت غلام افتاد و گفت: «غذای گرم را بردار، به من از "عفو و معرفت و قناعت و بخشندگی خودت هدیه کن" که بهترین هدیه تو به من است.»
من کنون فهمیدم که؛
"سخاوت به میزان ثروت و پول بستگی ندارد،" مال بزرگ نمیخواهد بلکه قلب بزرگی میخواهد.
"آنانکه غنی هستند نمیبخشند آنانکه در خود احساس غنیبودن میکنند، می بخشند."
حکایت از چنگیز مغول
معروف است که چنگیز خان مغول پس از فجایع در نیشابور به همدان رفت و به مردم آنجا گفت: یک سوال از شما می پرسم اگر جواب درست و خوبی بدهید، در امان هستید.
او پرسید: من از جانب خدا آمده ام یا خودم؟
در میان جمع چوپانی دلیر و نترس رو به چنگیز کرد و گفت: تو نه از جانب خدا آمده ای و نه از جانب خود. بلکه اعمال ما است که تو را به اینجا آورده است.
وقتی ما برای اندیشمندان و عاقلان خود احترام قائل نشدیم و به عده ای فرومایه و نادان مقام و منزلت دادیم و احترامش نمودیم، نتیجه اش لشکرکشی تو به اینجاست!
حکایت در خیانت
چنگیزخان نتوانست بخارا را تسخیر کند نامه ای نوشت که هرکس با ما باشد ، در امان است !
اهل بخارا دو گروه شدند ، یک گروه مقاومت کردند و گروه دیگر با او همراه شدند.
چنگیزخان به آن ها نوشت: باهمشهریان مخالف بجنگید ، و هر چه غنیمت بهدست آوردید، از آن شما باشد و حاکمیت شهر را نیز به شما میدهیم !
ایشان پذیرفتند و آتش جنگ بین این دو گروه مسلمان شعلهور شد...
و در نهایت، گروه مزدوران چنگیز خان پیروز شدند
اما شکست بزرگ آن بود که او دستور داد گروه پیروز خلع سلاح و سربریده شوند!
چنگیز گفتهی مشهورش را گفت: اگر اینان وفا میداشتند، به خاطر ما بیگانگان، به برادرانشان خیانت نمیکردند!
*این عاقبت خود فروشان است*.
الکامل فی التاریخ
عزالدین بن اثیر
خرابـــــــات مُـغــان
وﻗﺘﯽ
ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺣﺎﮐﻢ ﮐﺮﻣﺎﻥ ﺷﺪ ،
ﺣﺴﯿﻦ ﺧﺎﻥ ﺑﻠﻮﭺ که از بزرگان شهر بود را دستگیر
ﻭ بهمراه ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﺮﺩﺳﺎﻟﺶ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ.
ﻓﺮﺯﻧﺪ حسین خان بلوچ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﺽ ﺩﯾﻔﺘﺮﯼ
ﺩﭼﺎﺭ ﺷﺪ.
حسین خان ﺑﻪ ﺍﻓﻀﻞ ﺍﻟﻤﻠﮏ ، وزیر فرمانفرما ﮔﻔﺖ
: ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺑﮕﻮ ۵۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ می دهم و بجای آن فقط ﭘﺴﺮ خردسالم ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﺯﺍﺩ
ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺷﻮﺩ و نمیرد.
ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ وقتی پیشنهاد حسین خان را شنید ﮔﻔﺖ:
من که ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎﯼ ﮐﺮﻣﺎﻥ هستم ، نظم و ﺍﻧﺘﻈﺎﻡ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ۵۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺭﺷﻮﻩ ﻧﻤﯽ
ﻓﺮﻭشم.
ﻓﺮﺯﻧﺪ حسین خان ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ، جلوی پدر جان داد.
اتفاقا" سال بعد ، ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ ﺑﻪ
ﻣﺮﺽ ﺩﯾﻔﺘﺮﯼ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﺪ.
فرمانفرما
ﺑﺮﺍﯼ شفای پسرش ۵۰۰ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻓﻘﺮﺍ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ فرزندش ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ ﻭﻟﯽ سودی
نبخشید ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ وی ﻫﻢ ، جلوی چشمان پدر جان داد.
ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎ وزیرش ، ﺃﻓﻀﻞ ﺍﻟﻤﻠﮏ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ
وﮔﻔﺖ ﻋﺠﺐ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ ، ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﯼ در کار ﻧﯿﺴﺖ ، ﻻﺍﻗﻞ ﺑﻪ ﺩﻋﺎﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ
ﻫﺎﯼ ﻓﻘﯿﺮ و گرسنه ای ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﺎ ﺍﻃﻌﺎﻡ ﮐﺮﺩﻡ ، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﭽﻪ ﺍﻡ ﺧﻮﺏ
میﺷﺪ ﻭ زنده ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ.
ﺍﻓﻀﻞ ﺍﻟﻤﻠﮏ ﮔﻔﺖ ، ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺭﺍ ﻧﺰﻧﯿﺪ ﻗﺮﺑﺎﻥ ،
ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎﯼ ﮐﻞ ﻋﺎﻟﻢ ، ﺍﻧﺘﻈﺎﻡ و نظم ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ۵۰۰ گوﺳﻔﻨﺪ ﺭﺷﻮﻩ ﻓﺮﻣﺎﻧﻔﺮﻣﺎﯼ ﮐﺮﻣﺎﻥ
ﻧﻤﯽ ﻓﺮﻭﺷﺪ.
نشو
در حساب جهان ، سخت گیر
که هر سخت گیری بود ، سخت میر
تو
با خلق آسان بگیر ، نیک بخت
که فردا نگیرد خدا ، بر تو سخت
دکتر باستانی پاریزی دکترای تاریخ و استاد ادبیات دانشگاه تهران ..روحش آرام باد
آخرین آرزوی سقراط :
پیش از آنکه سقراط را محاکمه کنند از وی پرسیدند: بزرگترین آرزویی که در دل داری چیست؟
پاسخ داد: بزرگترین آرزوی من این است که به بالاترین مکان آتن صعود کنم و با صدای بلند به مردم بگویم:
ای دوستان، چرا با این حرص و ولع بهترین و عزیزترین سال های زندگی خود را به جمع ثروت و سیم و طلا می گذرانید، در حالیکه آنگونه که باید و شاید در تعلیم و تربیت اطفالتان که مجبور خواهید شد ثروت خود را برای آنها باقی بگذارید، همت نمی گمارید.
داستان کوتاه پند آموز
مرد بیسوادی قرآن میخواند ولی معنی قرآن را نمیفهمید. روزی پسرش از او پرسید: چه فایده ای دارد قرآن میخوانی، بدون اینکه معنی آن را بفهمی؟
پدر گفت: پسرم!
سبدی بگیر و از آب دریا پرکن و برایم بیاور.
پسر گفت: غیر ممکن است که آب در سبد باقی بماند.
پدر گفت: امتحان کن پسرم.
پسر سبدی که در آن زغال میگذاشتند گرفت و به طرف دریا رفت.
سبد را زیر آب زد و به سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت و هیچ آبی در سبد باقی نماند.
پسر به پدرش گفت؛ که هیچ فایده ای ندارد.
پدرش گفت: دوباره امتحان کن پسرم.
پسر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب را برای پدر بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت؛ که غیر ممکن است...!
پدر با لبخند به پسرش گفت
سبد قبلا چطور بود؟ پسرک متوجه شد سبد که از باقیمانده های زغال، کثیف و سیاه بود، الان کاملاً پاک و تمیز شده است.
پدر گفت:
این حداقل کاری است که قرآن
برای قلبت انجام میدهد.
٭٭دنیا و کارهای آن، قلبت را از
سیاهی ها و کثافتها پرمیکند؛
خواندن قرآن همچون دریا
سینه ات را پاک میکند،
حتی اگر معنی آنرا ندانی...!!٭٭
گذری بر اسرار تاریخ
آنچه میخوانید، روایت سیدحسن_تقیزاده از پایان کار محمدعلیشاه است.
ببینید پایان کار شاهی با آن همه کبکبه و دبدبه چقدر رقت بار است و چقدر دل آدم به حالش میسوزد.....................................!!!
سرورم
لحظاتی پیش خاطرات تقیزاده را از کتاب « مشروطیت ایران » نوشتۀ محمود ستایش (صفحات ۱۰۴ تا ۱۰۷) خواندم و منقلب شدم.
اینک برایتان نقل میکنم..........!!
سرورم ، چوب خدا صدا ندارد !
برای اخراج محمدعلیشاه هیئتی تعیین شد که من هم جزء آنها بودم. روزی که ترتیب اخراج وی را دادیم، دارای قیافهای تکیده و شکسته بود. همسر او نیز مرتب گریه میکرد و از دوری احمد [احمدشاه] ناراحت بود. باآنکه در مورد اخراج محمدعلیشاه خبری منتشر نشده بود، ولی عدهای زیاد در مقابل سفارت [سفارت انگلیس] در زرگنده آمده بودند و بعضی هم با خود اسلحه داشتند و میخواستند انتقام خود را از آن مرد بگیرند. هیئت متوجه شد و از شهر درخواست کرد که عدهای قزاق بفرستند. قزاقها آمدند و در دو طرف مستقر شدند. قیافۀ جمعیت بینهایت غضبناک و عصبانی بود. هیئت انتظار داشت که واقعهای روی بدهد. ازاینرو من جلو جمعیت رفته و آنها را به آرامش دعوت کردم. ولی جمعیت همچنان عصبانی بود. تصمیم گرفته شد شاه مخلوع را از درِ پنهانی سفارت خارج کنیم. شاه مخلوع وقتی مرا دید با قیافۀ بغضگرفته جلو آمده و به ترکی شروع به احوالپرسی کرد. گریه به شاه امان نمیداد. من به او گفتم چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی؟! بغض شاه ترکید. گفت: «خدا ذلیل کند شاپشال و امیربهادر جنگ را، آنها مرا اغفال کردند تا روبهروی ملتم بایستم! » گفتم: «عذر بدتر از گناه.» به او گفتم: «بههرحال الان چارهای نیست و خودکرده را تدبیر نیست. باید هرچهزودتر خاک ایران را ترک کنی. تا چه وقت میخواهی به این زندگی ذلتبار ادامه بدهی و زیر بیرق خارجی بمانی.» شاه در این موقع با صدای بلند میگریست بهطوریکه همۀ هیئت و سفرای روس و انگلیس از این حالت روحی شاه متأثر شدند. محمدعلیشاه دیگر آن شاهی نبود که روبهروی ملت خود ایستاده بود. مثل بچۀ مطیعی شده بود که پناهگاهی میجست. چون شایع بود که محمدعلیشاه قصد خروج مقداری از جواهرات سلطنتی را دارد، ستارخان به ترکی با فریاد گفت: «جیبها و اثاثهاش را بگردید.» من نزد ستارخان رفته و باز به ترکی به او گفتم رعایت این مردک بیچاره را بکنید. این در وضع روحی بدی است. ستارخان گفت: «مَن بیلمیرم» یعنی من نمیدانم. من پیشنهاد کردم برای آنکه بهانهای به دست کسی داده نشود، اثاثیۀ شاه و حتی جیبهایش را به شکل زنندهای بازرسی کردند. چند قطعه جواهر پیدا کردند که بلافاصله صورتمجلس شد و اعضای هیئت زیر آن را امضا کردند. ستارخان پا از این فراتر گذاشت و گفت اثاثۀ ملکهجهان خانمش را هم بگردید. من گفتم: «این کار زننده است.» ستارخان چند زن را از بین کسانی که بیرون سفارت منتظر خروج محمدعلیشاه بودند صدا کرد و به شکلی موهن گفت اثاثیۀ خانم و خدمه را هم بگردید. زنها حتی سینه بند خانم را هم گشتند و در آنجا چند قطعه الماس یافتند. شاه خواست مانع شود، ستارخان به ترکی گفت: «هرچه جنایت کردی بس نبود، حالا میخواهی داراییهای رعیت را به تاراج ببری؟! » فحشی هم نثار شاه کرد. من هرچه خواستم ستارخان را دعوت به آرامش کنم میسر نمیشد و او مرتب مثل شیر میغرید و اسلحهاش را تکان میداد... [در آخر محمدعلیشاه] به اعضای هیئت دست داد و از بعضی حلالیت طلبید، ولی چه سود؟ محمدعلی شاه لکههایی را که بر دامن تاریخ گذاشت هیچوقت پاک نخواهد شد. او ملتی را که آزادی میخواست کشت. مجلس را به توپ بست. به مردم ایران بی --- احترامی کرد. ملکالمتکلمین و صور اسرافیل را در باغ شاه خفه کرد........!!!
بههرحال صحنهای بود دردناک و ناراحتکننده....!! در دل گفتم این است سرنوشت مستبدان، آدمکشان...!!
نقل از تلگرام : گذری بر اسرار تاریخ
https://t.me/joinchat/AAAAAFEh5eg5SWIkIO9mag
اینان سخنان محمدعلی شاه قاجار در پاسخ به مشروطهخواهان:
رعیت غلط میکند اعتراض کند، غلط میکند مطالبه حق کند، غلط میکند دیوان مظالمه بخواهد، غلط میکند نظارت کند، غلط میکند قدرت ما را محدود کند، غلط میکند مشروطه بخواهد،ملت غلط میکند ما را نخواهد…سایه ماست که آرامش میدهد،
رعیت را چه به سرکشی، رعیت را چه به استنطاق صاحبقران، رعیت را چه به فریاد حقطلبی! رعیت غلط میکند ما را نخواهد! رعیت گوسفند و ما شبانیم! سایهی ماست که آرامش میدهد، نعمت ارزانی میدارد و دفع بلا میکند! ماییم که آبرو میدهیم، ماییم که مالک ایرانیم!
منابع: انقلاب مشروطه، ابوالقاسم خان ناصرالملک
نقل از تلگرام : گذری بر اسرار تاریخ
ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺁﻣﻮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﺟﺎﻟﺐ !
ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ
ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﻭﺍﯾﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان
ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺷﺎﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ .
ﺷﺎﻩ
ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼﻥ ﻧﻤﺎﯾﺪ .
ﺷﺎﻩ
ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺟﺎﻧﺸﯿﻨﻢ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ . که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ
ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ .
ﻭﻗﺘﯽ
ﯾﮏ ﺷﺐ ﺭﺍ ﻫﺮﮐﯽ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﻣﻦ خوابید ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪ ﺷﻤﺎﺳﺖ !
ﺍﯾﻦ
ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ . ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ
ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺯﻭﺩ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﮔﺮﺩﺩ .
ﺁﻣﺎﺩﮔﯽ
ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه ای ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻨﻔﺲ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ
ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ .
ﺗﺎ
ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﻨﮑﺮ و نکیر ﺑﺎﻻﯼ ﻗﺒﺮﺵ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ .
ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪﻥ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ ﻓﻘﻂ
ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ (ﺧﺮ ) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ .
ﺍﺯ
ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ ﻧﻤﻮﺩﯼ ﮐﻪ
ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺸﮑﻞ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯ ﻫﺎ به آن ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و....
ﻣﺮﺩ
ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید .
ﺍﺯ
ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ میشه ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ
ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪ ﺷﺎﻥ می آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ .
ﻫﻤﯿﻦ
ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ !...
ﻣﺮﺩ
ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ
ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ...
ای
بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست
ورنه
پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست
هر
چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور...هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال
توست.
مطلبی خواندنی در فساد
اجازه ندادم هیچ خیابان، میدان، مدرسه و بیمارستان به اسم من نامگذاری شود.
درآمد سالیانه ی من و اموالم هرساله به صورت رسمی اعلام می شود.
قسمتی از حقوقم را به دولت و مراکزی می بخشم.
هیچ کتاب آموزشی حق ندارد از من بنویسد و یا تصویری از من چاپ کند.
بهترین رفیق دوران مبارزه را که وزیر هم بود به علت فساد مالی و ثابت شدنشان در دادگاه، حکم اعدامش را تایید کردم و برایش گریه کردم.
مبارزی که فساد کند،
باید فاتحه ی کشور را خواند!
فیدل کاسترو
از کلیات عبید زاکانی آورده اند که ....
خواب دیدم قیامت
شده است. هر قومی را داخل چاههای عظیم انداخته و بر سر هر چاهی نگهبانانی گرز به
دست گمارده بودند الا چاه ایرانیان.
خود
را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم:
عبید
این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگمارده اند؟
گفت:
میدانند
که ما چنان مشغول خود هستیم که ندانیم در چاله ایم یا چاه.
پرسیدم
اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند؟
گفت:
اگر کسی از ما فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی لنگش را بکشیم و او
را به تهِ چاه باز گردانیم...
عبید زاکانی
از عدالت انوشیروان ساسانی...
گویند انوشیروان ساسانی،زنجیری و زنگی از دیوار کاخ خود آویخته بود،تا هر کس دچار ظلمی شده بود،با کشیدن زنجیر از وی دادخواهی کند.چون چندی بگذشت،چندان که مردم در آسایش بودند،خبری از صدای زنگ نبود،تا اینکه روزی زنگ به صدا آمد.انوشیروان دو خادم فرستاد و آن دو، خری پیر،لاغر و گرکن=مبتلا به گری،را دیدند که خویش را به زنجیر می کشید...آنها خر را دور کردند و بازگشتند...خسرو جویای احوال شد و گفتند خری بود که خود را به زنجیر می مالید،او را دور ساختیم...خسرو گفت نادان ها آن خر به دادخواهی آمده بود!خواهم که شما با او به شهر روید و از مردمان جویای احوال وی شوید.دو خادم در کوی و بازار گشتند و از مردمان پرسیدند،که از شما آیا کسی این خر می شناسد؟همه گفتند آری،در شهر همه این خر را می شناسند.این خر از آن فلان مرد گازُر=رختشوی،است و بیست سال رخت مردمان بر وی می نهاد،و تا جوان بود و کار کردن می توانست،خوراک و علف بدو می داد؛اکنون یک سال است که پیر است،او را از خانه رانده و آزاد کرده است،و خرک در کوی بازار می گردد تا مگر خوراکی یابد و اکنون دو شبانه روز است که خوراکی نخورده است...خادمان بازگشتند و داستان را برای خسرو بازگو کردند،خسرو فرمود تا گازر را بیاوردند،و همان زمان او را چهل تازیانه زدند.سپس گفت این خر را تا جوان بود،و کار کردن توانست تیمار می کردی و علف می دادی ،اکنون که پیر و فرتوت شده،از بهر علف ندادن، او را آزاد ساخته ای...؟!پس حق بیست سال کار کردن او برای تو چه شود؟اکنون بر تو است که خر را تا زنده است، هر روز به قدر نیاز علف و آب دهی و تیمار کنی و اگر از تو غفلت سر زند،با تو چنان کنم که از زندگی بیزار گردی.
((برگرفته از سیاست نامه،خواجه نظام الملک))
حکایت در فضیلت خدمت برتر از عبادت
آورده
اند که : در مجلس شیخ حسن خرقانی سخن از کرامت می رفت و هر یک از حاضران چیزی می
گفت
شیخ
بگفتا : کرامت چیزی جز خدمت خلق نیست
چنان
که دو برادر بودند و مادر پیری داشتند ،
یکی
خدمت مادر می کرد و دیگری به عبادت خدا مشغول بود ، یک شب برادر عابد در سجده به
خواب رفت ، آوازی شنید که برادر تو را آمرزیدند و تو را هم به او بخشیدند!
گفت
: من سالها عبادت خدا کرده ام و برادرم همیشه به خدمت مادر مشغول بوده ، روا نیست
که او را بر من رجحان نهند و مرا به او بخشند!
ندا
آمد که :
آنچه
تو کرده ای خدا از آن بی نیاز است
و
آنچه برادرت می کند ، مادر بدان محتاج ....
...
روزی حضرت سلیمان با لشکریان خود بر مرکب باد می گذشت . کشاورزی را دید که با بیل کار میکند و هیچ به حشمت سلیمان و سپاه او نمی نگرد .
سلیمان در شگفت شد و گفت : ما از هر جا که گذشتیم کسی نبود که ما را و حشمت ما را نظاره نکند . و پیش خود گفت این مرد یا خیلی زیرک و دانا و عارف است یا بسیار نادان و جاهل ....سلیمان گفت :
اکنون از من حاجتی بخواه اگر حاچتی در دل داری؟
گفت
: آری حاجتی در دل دارم و مدتهاست که من در آرزوی آن حاجتمو آن این است که مرا از
دوزخ رها کن.
سلیمان
گفت : این نه کار من است که کار آفریدگار عالم است .
گفت
: پس تو هم چون من عاجزی و از عاجز حاجت خواستن به چه روی بود ؟؟؟؟
سلیمان
دانست که مرد هوشیار و بیدار است . پس او را گفت : مرا پندی ده....مرد گفت : ای
سلیمان در ولایت حاظر منگر بلکه در عاقبت بنگر ....
ای
سلیمان چشم نگاه دار تا نبینی که هر چه چشم نبیند دل نخواهد و سخن باطل مشنو که
باطل نور دل را ببرد .......
کشف الاسرار: خواجه عبدالله انصاری
هو"
منشاء
بیماری ها:
افکار و اندیشه های
غلط سر منشاء بیماری ها هستند....خشم ها و حسادت ها و کینه ها و قضاوتهای نادرست ،
و.......هر کدام به بخشی از جسممان آسیب میرسانند.....نیایش و مراقبه و ذکر گفتن و
بخشیدن افرادی که به ما بدی کرده اندو سعی کردن در فراموش نمودن خاطرات تلخ گذشته
، و در کل حذف افکار و اندیشه های غلط ، به بهبود بیماری بسیار کمک میکند.....
می
گویند : تو همانی که می اندیشی ...پس چرا اندیشه خوب نداشته باشیم ؟؟؟؟
راهتان نور باران باد.
شمس تبریزی به مولانا گفت :
هر وقت افکار بد سراغت آمدند سه بار بلند بگو : فکر برو ..اگر نرفت تو برو......
از کتاب زیبای مقالات شمس: دکتر محمد علی موحد
بازرگانی را شنیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار شبی در جزیره کیش مرا به حجره خویش در آورد همه شب نیارمید از سخنهای پریشان گفتن که فلان انبازم به ترکستان و فلان بضاعت به هندوستان است و این قباله فلان زمین است و فلان چیز را فلان ضمین، گاه گفتی خاطر اسکندری دارم که هوایی خوشست باز گفتی نه که دریای مغرب مشوش است سعدیا سفری دیگرم در پیش است اگر آن کرده شود بقیت عمر خویش به گوشه بنشینم.
گفتم
آن کدام سفرست؟
گفت
گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا کاسه چینی به
روم آرم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینه حلبی به یمن و برد
یمانی به پارس و زان پس ترک تجارت کنم و بدکانی بنشینم. انصاف ازین ماخولیا چندان
فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند، گفت ای سعدی تو هم سخنی بگوی از آنها که دیدهای
و شنیدهای،گفتم:
آن
شنیدستى که در اقصاى غور
بار
سالارى بیفتاد از ستور
گفت
چشم تنگ دنیا دوست را
یاقناعت
پر کند یا خاک گور
گلستان_سعدی
حــــکـایـت
« گلستان »«باب اول در سیرت پادشاهان»طایفه دزدان عرب بر سر کوهی نشسته بودند و منفذ کاروان
بسته و رعیت بلدان از مکاید ایشان مرعوب و لشکر سلطان مغلوب به حکم آنکه ملاذی
منیع از قلّه کوهی گرفته بودند و ملجأ و مأوای خود ساخته مدبران ممالک آن طرف در
دفع مضرّت ایشان مشاورت همیکردند که اگر این طایفه هم برین نسق روزگاری مداومت
نمایند مقاومت ممتنع گردد.
درخـتی کـه اکـنون گـرفـتـسـت پـای
بـه نیـروی شخـصی بـرآیـد زِ جـای
و گـر همچـنان روزگاری هـلی
به گـردونش از بیخ بر نگـسـلی
سَـر چـشـمه شاید گـرفـتـن به بیل
چـو پُـر شد نـشاید گـذشتن به پیل
سخن بر این مقرر شد که یکی به تجسس ایشان بر گماشتند و
فرصت نگاه میداشتند تا وقتی که بر سر قومی رانده بودند و مقام خالی مانده تنی چند
مردان واقع دیده جنگ آزموده را بفرستادند تا در شعب جبل پنهان شدند شبانگاهی که
دزدان باز آمدند سفر کرده و غارت آورده سلاح از تن بگشادند و رخت و غنیمت بنهادند
نخستین دشمنی که بر سر ایشان تاختن آورد خواب بود چندان که پاسی از شب در گذشت
قرص خورشید در سیاهی شد
یـونـس انـدر دهـان مـاهی شد
مردان دلاور از کمین به در جستند و دست یکان یکان بر کتف
بستند و بامدادان به درگاه ملک حاضر آوردند همه را به کشتن اشارت فرمود اتفاقاً در
آن میان جوانی بد میوه عنفوان شبابش نو رسیده و سبزه گلستان عذارش نو دمیده یکی از
وزرا پای تخت ملک را بوسه داد و روی شفاعت بر زمین نهاد و گفت این پسر هنوز از باغ
زندگانی بر نخورده و از زیعان جوانی تمتع نیافته توقّع به کرم و اخلاق خداوندیست
که ببخشیدن خون او بر بنده منت نهد ملک روی از این سخن در هم کشید و موافق رای
بلندش نیامد و گفت
پـر تو نیکان نگـیرد هـر کـه بُـنیادش بدست
تـربیت نآهل را چون گـردکـان بر گُـنبدست
نسل فساد اینان منقطع کردن اولی تر است و بیخ تبار ایشان
بر آوردن که آتش نشاندن و اخگر گذاشتن و افعی کشتن و بچه نگه داشتن کار خردمندان
نیست
ابـــر اگـــر آب زنــدگـی بـارد
هرگـز از شاخ بید بر نخـوری
بـا فـرومـایه روزگـار مَـبـر
کـز نی بوریا شکر نخوری
وزیر این سخن بشنید طوعاً و کرهاً بپسندید و بر حسن رای
ملک آفرین خواند و گفت آنچه خداوند دام ملکه فرمود عین حقیقت است که اگر در صحبت
آن بدان تربیت یافتی طبیعت ایشان گرفتی و یکی از ایشان شدی امّا بنده امیدوارست که
در صحبت صالحان تربیت پذیرد و خوی خردمندان گیرد که هنوز طفل است و سیرت بغی و
عناد در نهاد او متمکن نشده و در خبرست کلُّ مولود یولدُ علی الفطرةِ فَاَبواهُ
یهوّدانَه وَ یُنصرانه و یُمجّسانِه
با بدان یار گشت همسر لوط
خــــــانـدان نـبـوّتش گُـم شـد
سگ اصحـاب کهـف روزی چند
پـی نـیـکـان گـرفـت و مَـردم شد
این بگفت و طایفه ای از ندمای ملک با وی به شفاعت یار شدند
تا ملک از سر خون او در گذشت و گفت بخشیدم اگر چه مصلحت ندیدم
دانی کـه چه گـفت زال با رستم گُـرد
دشـمن نتوان حـقـیـر و بیچاره شمرد
دیـدیم بـسـی کـه آب سـرچـشـمهٔ خِـرد
چـون بیـشـتـر آمـد شـتـر و بـار بـبـرد
فی الجمله پسر را به ناز و نعمت بر آوردند و استادان به تربیت
او نصب کردند تا حسن خطاب و ردّ جواب و آداب خدمت ملوکش در آموختند و در نظر همگان
پسندیده آمد باری وزیر از شمایل او در حضرت ملک شمّه ای میگفت که تربیت عاقلان در
او اثر کرده است و جهل قدیم از جبلت او به در برده ملک را تبسم آمد و گفت.
عاقـبت گـرگ زاده گـرگ شود
گـرچـه بـا آدمــی بــزرگ شود
سالی دو برین بر آمد طایفه اوباش محلت بدو پیوستند و عقد
موافقت بستند تا به وقت فرصت وزیر و هر دو پسرش را بکشت و نعمت بی قیاس برداشت و
در مغاره دزدان به جای پدر بنشست و عاصی شد. ملک دست تحسّر به دندان گزیدن گرفت و
گفت
شمشیر نیک از آهن بد چون کند کسی
ناکـس به تـربیت نشود ای حکـیم کـس
باران کـه در لطافت طبعـش خـلاف نیست
در بـاغ لالـه رویـد و در شـوره بـوم خَـس
زمـیـن شـوره سـنـبـل بـر نـیـارد
درو تخـم و عمل ضایع مگـردان
نکـویـی بـا بـدان کـردن چـنـان است
کـه بَـد کـردن بـه جـای نیک مَـردان
بوستان و گلستان سعـدی
«معانی لغات»
منفذ = راه. ــ بلدان = شهرها. ــ مکاید = حیلهها. ــ
مرعوب = ترسان. ــ منیع = بلند و محکم. ــ ملجأ = پناهگاه. ــ مأوای = جایگاه. ــ
نسق = روش. ــ گردونش = آسمان. ـــ بیل = سرچشمه ای که آبش اندک است. ــ شعب =
شکاف. ــ پاسی = ثلث و قسمت اوّل شب.ـ عذارش = صورت. ــ زیعان = تازگی و رونق
فزونی. ــ تبار = خانواده. ــ اخگر = جرقه آتش. ــ بوریا = حصیر. ــ کرهاً = خواهی
نخواهی. ــ بغی = ظلم. ــ عناد = سرکشی، دشمنی.
کلُّ مولود یولدُ علی الفطرةِ فَاَبواهُ یهوّدانَه وَ
یُنصرانه و یُمجّسانِه = نیست هیچ مولود جز اینکه بسرشت اسلام زاید پس ابوانش ویرا
یهودی و نصرانی و جوسی کنند.
گرد = دلیر و بزرگ. ــ شمایل = خویها و عادات. ــ شمّه ای
= اندک. ــ جبلت = ذات و سرشت. ــ تحسّر = غم و افسوس خوردن.
عدالت خداوند
ﺯﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ؟
ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﺎﺩﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ،
ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ؟
ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻮﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ 3ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺑﻌﺪﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ طناب ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍی ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ طناب ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ، ﻭ ﺍﻻﻥ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻭ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ . ﻫﻨﻮﺯ ﺻﺤﺒﺖ ﺯﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ، درب خانه حضرت داوود را زدند، و ایشان اجازه ورود دادند، ده نفر از تجار وارد شدند و هرکدام کیسه صد دیناری را مقابل حضرت گذاشتند، و گفتند اینها را به مستحق بدهید.
حضرت پرسید علت چیست؟
ایشان گفتند در دریا دچار طوفان شدیم و دکل کشتی آسیب دید و خطر غرق شدن بسیار نزدیک بود که درکمال تعجب پرنده ای طنابی بزرگ به طرف ما رها کرد. و با آن قسمتهای آسیب دیده کشتی را بستیم و نذر کردیم اگر نجات یافتیم هر یک صد دینار به مستحق بدهیم حضرت داوود رو به آن زن کرد و فرمود: خداوند برای تو از دریا هدیه میفرستد، و تو او را ظالم می نامی. این هزار دینار بگیر و معاش کن و بدان خداوند به حال تو بیش از دیگران آگاه هست.
حــــکـایـت
« گلستان »«باب دوم در اخلاق درویشان»
مطابق این سخن پادشاهی
را مهمی پیش آمد. گفت: اگر انجام این حالت به مراد من برآید چندین درم زاهدان را
دهم. چون حاجتش برآمد و تشویش خاطرش برفت وفای نذرش بوجود شرط لازم آمد.
یکی را از بندگان خاص کیسه درم داد تا صرف کند بر زاهدان.
گویند غلامی عاقل و هشیار بود. همه روز بگردید و شبانگه بازآمد و درمها بوسه داد و
پیش ملک بنهاد و گفت: زاهدان را چندانکه طلب کردم نیافتم.
گفت: این چه حکایت است آنچه من دانم در این ملک چهارصد
زاهدست. گفت: ای خداوند جهان آنکه زاهدست نمیستاند و آنکه میستاند زاهد نیست.
ملک بخندید و ندیمان را گفت: چندانکه مرا در حق خداپرستان
ارادتست و اقرار. مرا این شوخ دیده را عداوتست و انکار و حق بجانب اوست
زاهــد کــه درم
گــرفـــت و دیــنـــار
زاهــدتـــر از او کــسـی بـدســـت آر
آنرا کـه سیرتی خوش و
سریست با خدای
بـی نان وقف و لـقـمهٔ دریـوزه، زاهـدست
و انگـشـت خـوبـروی و
بـنـاگـوش دلـفـریب
بـی گـوشـوار و خـاتـم فـیــروزه شـاهـدسـت
بوستان و گلستان سعـدی
حکایت آموزنده ;
ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭستاﯾﺸﺎﻥ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﮐﻨﺪ .ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻣﻼ ،
ﺁﯾﺎ ﺗﺎ ﺑﺤﺎﻝ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺍﻓﺘﺎﺩﯼ ؟ﻣﻼ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ ، ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ
ﻓﮑﺮ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺧﺐ ، ﭼﯽ ﺷﺪ ؟ﻣﻼ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﺑﺮ ﺧﺮﻡ ﺳﻮﺍﺭ
ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻨﺪ ﺳﻔﺮ ﮐﺮﺩﻡ ، ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺍﻭ
ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ، ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻣﻐﺰ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩﺑﻪ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺭﻓﺘﻢ : ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺗﯿﺰﻫﻮﺵ ﻭ ﺩﺍﻧﺎ
، ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ،ﭼﻮﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﺒﻮﺩﻭﻟﯽ ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺁﺷﻨﺎ
ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﻫﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ ، ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺍﻧﺎ ﻭ ﺧﺮﺩﻣﻨﺪ ﻭ ﺗﯿﺰﻫﻮﺵ ﺑﻮﺩ . ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺍﻭ
ﻫﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﺮﺩﻡ
ﺩﻭﺳﺘﺶ ﮐﻨﺠﺎﻭﺍﻧﻪ
ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﺮﺍ ؟ﻣﻼ ﮔﻔﺖ : ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯿﮕﺸﺖ ، ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﺸﺘﻢ
.
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﮐﺎﻣﻞ
ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﮕﺎﻩ
ﮐﻨﻴﻢ ...
ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻘﻠﺶ
ﻧﻪ ﺑﻪ ﺛﺮﻭﺗﺶ
. ﺯﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﻓﺎﻳﺶ
ﻧﻪ ﺑﻪ ﺟﻤﺎﻟﺶ
. ﺩﻭﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﻣﺤﺒﺘﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﮐﻼﻣﺶ .
. ﻋﺎﺷﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﺒﺮﺵ
ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﺩﻋﺎﻳﺶ
. ﻣﺎﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﮐﺘﺶ
ﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭﺵ
. ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﺁﺭﺍﻣﺸﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺵ
. ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﻋﻠﻤﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﮐﺶ
. ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﻳﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎﻳﺶ
. ﺷﺨﺺ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﺍﻧﺴﺎﻧﻴﺘﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮﺵ
عالم بر مثالِ کوه است.
هر چه گویی از
خیر و شر،
از کوه همان
شنوی.
و اگر گمان بری که من خوب گفتم، کوه زشت جواب
داد؛
محال باشد که
بلبل در کوه بانگ کند،
از کوه بانگِ
زاغ آید؛
یا از بانگِ آدمی،
بانگ خر.
پس یقین دان که
بانگِ خر کرده باشی.
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید
نداها را صدا
مولانا، فیه مافیه
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى
هستیم داد میزنیم؟
چرا مردم هنگامى که
خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟
شاگردان فکرى کردند
و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را ازدست میدهیم.
استاد پرسید: اینکه
آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار
دارد داد میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟
چرا هنگامى که
خشمگین هستیم داد میزنیم؟
شاگردان
هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.
سرانجام
استاد چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از
یکدیگر فاصله میگیرد. آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند.
هر چه
میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها بایدصدای شان را
بلندتر کنند.
سپس
استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟
آنها
سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت میکنند. چرا؟ چون قلبهایشان خیلى
به هم نزدیک است. فاصله قلبهاشان بسیار کم است .
استاد
ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟
آنها
حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میکنند و عشقشان باز هم به
یکدیگر بیشتر میشود.
سرانجام،
حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند و فقط به یکدیگر نگاه میکنند. این هنگامى است
که دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باشد.
...
امیدوارم
روزی رسد که تمامی انسان ها قلب هایشان به یکدیگر نزدیک شود
پروین اعتصامی در بیست و پنجم اسفند ۱۲۸۵ هجری شمسی در تبریز چشم بر جهان گشود و در نیمه شب شانزدهم فروردین ۱۳۲۰ دار فانی را ودا گفت.او یکی از شاعران نامدار ادب
پارسی و یکی از مفاخر ارزشمند می باشد که در زمینه شعر و ادب همچنان می درخشد و از شاعران کم نظیر در این عرصه میباشد.
محتسب و مست
محتسب، مستی به ره دیدو گربانش گرفت
مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست
گفت مستی، زان سبب افتان و خیزان می روی
گفت جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست
گفت می بایدتو را تا خانه قاضی برم
گفت رو صبح آی، قاضی نیمه شب بیدار نیست
گفت نزدیگ است والی را سرای، آنجا شویم
گفت والی از کجا در خانه خمار نیست
گفت تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردم بد کار نیست
گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت کار شرع، کار درهم و دینار نیست
گفت از بهر غرامت، جامه ات بیرون کنم
گفت پوسیده ست، جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت در سر عقل باید ، بی کلاهی عار نیست
گفت می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی
گفت ای بیهوده گو، حرف کم و بسیار نیست
گفت باید حد زنند هشیار مردم، مست را
گفت هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
مطلبی شنیدنی و زیبا درباره نت های موسیقی
معانی هفت نت موسیقی
نت اول Do : دومینس = هفت شهر عشق است.
یعنی
خدایی که در بشر متجلی شد ، و حضور خداوند است در بشر.
نت دوم Re : رجاینا = ملکه ،
خلیفه
، ملکه پادشاه ، و ( ماه) یعنی جانشین خورشید.
نت سوم Mi : مایکروکازم = جهان آراسته.
خائوس یا کائوس یعنی پریشانی که کازموس شده یعنی آراسته شده ، یعنی از یک هارمونی آسمانی این طبیعت بدنیا آمد. یعنی طبیعت در زیر اتم هایی که همدیگر را خنثی میکردند شکل گرفت، یعنی در ابتدا خائوس یا کائوس، یعنی در پریشانی بودند. در این جا صدای mi از آسمان آمد و همه سر جایشان رفتند.
نت
چهارم، Fa : فیتس نی تس = سرنوشت
یعنی
سرنوشت انسان را در دست (، پلاتونها)سیارات می دانستند.
نت پنجم Sol : تیپاسول = خورشید
یعنی
روشنایی و پاراسل یعنی ضد خورشید.
نت شش
ام La : کویلا یکتا =
راه شیری
یعنی
کهکشان راه شیری که خورشید ما هم در ان سهیم است.
نت هفتم Si : ساسی دیوال = کهکشان
منظور
کل کهکشان های دیگر که راه شیری و کوارترها و کهکشان های خوشه ای هم در ان هستند.
و
دوباره برمیگردیم به شروع اکتاو دوم یعنی Do بعدی
نت
برگشت ، Do : دومینس
یعنی
برگشت دوباره انسان به خدا، آن (دو)ی اولی پیوستگی خدا با انسان است و (دو)ی دوم
پیوند انسان با خداست ، همان رسیدن انسان به کمال حقیقی.
باخ آهنگساز
بزرگ المانی در جواب اینکه چرا موسیقی را انتخاب کرد گفته است :
" موسیقی را فرا گرفتم تا خودم به بهشت بروم و در ضمن بقیه
مردم را نیز با خود ببرم...
"هو"
داشتم قرآن تلاوت میکردم و با خود می گفتم خدا
را شکر که در زمانه ای زندگی میکنیم که مسلمانیم و خبری از بت پرستیدن نیست و
حداقل این کار و گناه زشت را در زندگی نکردیم...
ناگهان با خود فکر کردم که آیا بت پرستیدن فقط
منظور پرستش یک مجسمه است ؟ و آیا بارها و بارها در زندگی چشم امید برای کارگشائی
مشکلاتم به افراد مختلف نداشته ام؟؟؟؟و آن افراد آن روز ها بت زندگیم نبودند؟؟؟؟؟
این فکر بود که مرا بی اختیار لرزاند.......
بیاد حضرت یوسف افتادم که به هم زندانی خودش
گفت : توصیه مرا به اربابت بکن تا از زندان خلاص شوم ....و دقیقا برای همین
جمله سالها اضافه در زندان ماند تا خداوند به او بفهماند چرا به غیر از او به کسی
دیگر چشم یاری داشتی؟؟؟؟
و خداوند در همه کتابهای آسمانی اش بار ها و
بارها عهدش را با بنی آدم متذکر شد:
الست ربکم؟ آیا من خدای تو نیستم؟؟؟؟
و ما از ازل گواهی دادیم تو خدای ما
هستی......و ما همیشه فراموشکار بودیم
...
و او چقدر رنجید و چقدر صبور بود و با همه این
ها گفت : هر گناهی را خواهم بخشید مگر شرک آوردن را
.....
اشک بی اختیار سرازیر شد ...خدایا چه بسیار در
زندگی به انسان هائی رو انداختم و خودم را خوار و ذلیل کردم تا به منفعتی دست یابم
..و آن لحظه فراموش کرده بودم که تو خدای منی و من باید فقط در مقابل تو خاکساری
کنم......و امروز دانستم که اگر راهی برایم گشوده شده بود آن راه نه به اختیار کسی
و فقط بخاطر مشیت تو بود...و اگر گره ای در کارم بود آن بخاطر ایمان اندکم بود که
هیچگاه با خلوص نیت و زاری و صبوری تو را نخوانده بودم .
آیا این نمیتواند تجربه تک تک ما در زندگی باشد پس با هم دست بسویش می گشائیم و میگوئیم :
اینک به درگاهت استغفار میکنم تا فرصتی هست که کمکم کنی و هدایتم کنی که هیچگاه به غیر از تو از کسی چیزی توقع نداشته باشم....آمین
آدمهای امن،چه کسانی هستند ؟!
آدم های امن، افرادی هستند که همه چیز را میتوانی بهشان بگویی و بدون اینکه قضاوت یا تحقیرت کنند، میتوانی کنارشان احساس بودن کنی ...
اینها تا لباسی تازه تنت ببینند نمیپرسند از کدام مغازه خریدی؟ مارکش چیه؟ چند خریدی؟
میگویند: چقدر قشنگه، بهت میآید، من عاشق این جنس ژاکتم.
از سفر که برگردی
نمیپرسند کجا رفتی؟ با کی و چرا رفتی؟ اسم هتلش؟ چهقدر هزینه شد؟
میگویند :خوش گذشت؟ سرحال شدی؟
ماشین تازه بخری،
نمیپرسند نو است یا دست دوم؟ از کجا خریدی؟ نقد یا قسطی؟ چند خریدی؟
میگویند راحتی باهاش؟ خوبی این ماشین اینه که ...
دانشگاه قبول شوی،
نمیپرسند کدام دانشگاه؟ شهریهاش چه قدره؟ وای چقدر دوره!
میگویند چه رشتهای به سلامتی؟ این رشته بازار کار خوبی دارد، اگر تلاش کنی.
مشغول کاری تازه شوی،
نمیپرسند حقوقت چه قدره؟ اسم شرکتش چیه؟ جایش کجاست؟
میگویند شغلت را دوست داری؟ صاحبکارت یا همکارهایت آدمهای خوبی هستند؟ اینجور شغلها جای پیشرفت دارد ...
کسانی که فقط وجود خودت براشون مهمه نه هیچ چیز دیگه ای !
پند و اندرز
فراموش نکنید بزرگترین آتشسوزی جهان را در ابتدا میتوان با یک فنجان آب خاموش کرد (درایت، مدیریت بحران)
توان یک زنجیر به اندازه ضعیفترین حلقه آن است. (مشارکت)
مداد هر رئیس باید پاککن داشته باشد (گذشت)
داستان جوان گناه کار و بخشش خداوند!
در
زمان «مالک دینار» جوانى از زمره اهل معصیت و طغیان از دنیا رفت، مردم به خاطر
آلودگى او جنازهاش را تجهیز نکردند، بلکه در مکان پستى و محلّ پر از زبالهاى
انداختند و رفتند.
شبانه
در عالم رؤیا از جانب حق تعالى به "مالک دینار" گفتند: بدن بنده ما را
بردار و پس از غسل و کفن در گورستان صالحان و پاکان دفن کن. عرضه داشت: او ازگروه
فاسقان و بدکاران است، چگونه و با چه وسیله مقرّب درگاه احدیّت شد؟
جواب
آمد: در وقت جان دادن با چشم گریان گفت: یا مَنْ لَهُ الدُّنیا وَ الآخِرَةُ
إرْحَمْ مَن لَیْسَ لَهُ الدُّنیا وَ الآخرَةُ.
یعنی:
اى
که دنیا و آخرت از اوست، رحم کن به کسى که نه دنیا دارد نه آخرت.
ای
مالک! ،کدام دردمند به درگاه ما آمد که دردش را درمان نکردیم؟ و کدام حاجتمند به
پیشگاه ما نالید که حاجتش را برنیاوردیم؟
سلیمان و گنجشگ
سلیمان
علیه السلام گنجشگی را دید که به ماده ی خود می گفت؛ چرا خود را از من باز میداری؟
در
صورتی که اگر خواهم بارگاه سلیمان به منقار بردارم و به دریا اندازم
سلیمان
علیه السلام از شنیدن سخن او لبخند زد.
سپس
آن دو را به نزد خود خواند و بدو گفت: آیا به راستی توانی چنان کنی؟
گفت:
ای پیامبر خدا نه، اما گاه شود که مرد خود را در چشم زن خویش آراید. عاشق را سرزنش
نشاید.
سلیمان
به گنجشک ماده گفت:
او
تو را دوست همی دارد، زِ چه رو خود را از او باز میداری؟
گفت:
او عاشق من نیست. بل مدعی عشق است. چرا که با من، جز من را نیز دوست همی دارد.
سخن
گنجشک ماده بر دل سلیمان نشست.
جوانمرد کیست ؟
بهشتیان
در صف ایستاده بودند و نوبت خود را انتظار می کشیدند .
دروازه
ی بهشت باز شد و فرشته ها پیش از هر کس جوانمرد را فرا خواندند تا وارد بهشت شود.
بهشتیان
اعتراض کردند و چرایش را پرسیدند و گفتند : مگر جوانمرد چه کرده است که پیش از
دیگران به بهشت می رود ؟
فرشته
ها گفتند : نمی دانید که او چه کرده است.
خداوند
به همه فکرت داد اما او توانست از فکرت به محبت برسد و از محبت به هیبت و از هیبت
به حکمت. اما نیکو آن بود که او از حکمت به شفقت رسید.
شما
نبودید و نمی دانید که او با شفقتش چه می کرد.
او
بود که شب و روز برای مردم دعا می کرد و می خواست به جای همه ی مردم بمیرد تا هیچ
کس طعم مرگ را نچشد.
او
بود که می خواست حساب همه ی مردم را از او بکشندتا در قیامت حسابی برای کسی نماند .
او
بود که از خدا خواهش می کرد به جای همه مجازات شود تا دوزخ از گناهکاران خالی
بماند.
حالا
بهشت و نوبت اولین کمترین چیزی است که باید به او داد.
جوانمرد
اما بهشت و نوبت اولین را قبول نکرد . او از میان همه ی پاداشها ، تنها خوشنودی
خدا را برداشت و بهشت و نوبتش را هم به دیگران بخشید و گفت
راهی
که به بهشت می رود نزدیک است ،
من
به آن راهِ دور دست می روم ....
راهی
که تنها به خدا می رسد .
حکایت بهلول
بهلول بعد از طی یک راه طولانی به
حوالی روستایی رسید و زیر درختی
مشغول به استراحت شد .او پاهای
خود را دراز کرد و دستانش را زیر
سرش قرار داد. پیرمردی با مشاهده
او به طرفش رفت و با ناراحتی فریاد کشید:
تو دیگر چه کافری هستی؟
بهلول که آرامش خود را از دست داده بود
جواب داد: چرا به من ناسزا می گویی؟
به چه دلیل گمان می کنی که من کافر
و گستاخ هستم؟
پیرمرد جواب داد: تو با گستاخی دراز
کشیده ای در صورتی که پاهایت به طرف
مکه قرار دارند و به همین دلیل به
خداوند توهین کرده ای!
بهلول دوباره دراز کشید و در حالی که
چشم های خود را می بست گفت:
اگر می توانی مرا به طرفی بچرخان
که خداوند در آن جا نباشد!
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿البقرة: ١١٥﴾
مختصری از زندگی لقمان حکیم
لُقمان،
نام مردی حکیم که اصلش حبشی بوده و در روزگار داود پیغمبر(ع) می زیسته و در قرآن
کریم نام وی آمده است:
«وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ» [1] ما به لقمان حکمت عطا نمودیم. یعنی وی را خرد و دانش دادیم و هوش و بصیرت عطا کردیم.
در باره لقمان اختلاف کرده اند: برخی گفته اند: حکیم بوده و مقام نبوت را نائل نگشته است.بعضی او را پیامبر دانسته و حکمت را که در قرآن صفت وی آمده است به نبوت تفسیر نموده اند.
یکی از دوستانش به وی گفت: مگر نه تو با ما چوپانی می کردی، این حکمت و دانش را از کجا و به چه سبب به دست آوردی؟! وی گفت: نخست خواست خداوند و اندازه گیری او، و دیگر صفاتی که در من وجود داشت و همان زمینه ساز لطف خدا گردید، و آنها عبارتند از: امین بودن، و راستگو بودن، و سکوت نمودن از آن چه که مرا سودی نباشد. [2]
بخشی از اندرزهای لقمان در قرآن ذکر گردیده است:
«وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ» [3] هنگامی که لقمان به فرزند خود، که وی را پند می داد، گفت: خدا را به یکتائی بپذیر و هیچ کس و هیچ چیز را شریک او مگیر که شرک به خدا ستم و ناروا و ناشایستی بس بزرگ است.
لقمان دورانی به بردگی روزگار می گذرانید که او را به اسارت از حبشه به بیت المقدس آورده بودند، روزی مولایش او را بخواند و به وی گفت: گوسفندی ذبح کن و بهترین دو عضوش را به نزد من آر. وی به دستور عمل نمود و دل و زبان گوسفند را به نزد مولا آورد. روز دیگر او را گفت گوسفندی بسمل کن و پست ترین دو عضو آن را برای من بیاور. وی گوسفند را بکشت و زبان و دل آن را به حضور ارباب خویش آورد. مولی سبب پرسید، وی گفت: آری، اگر این دو عضو پاک و سالم بودند بهترین عضو، و اگر ناپاک و پلید بودند بدترین عضو خواهند بود.
او را گفتند: چه زشت رویی؟! گفت: بر نقش(چهره) عیب می گیری یا چهره نگار را معیوب می دانی؟!
گویند: روزی بر داود(ع) وارد شد، در حالی که وی به ساختن زره مشغول بود، که آهن به امر خداوند در دست داود هم چون موم نرم می نمود، در حالی که وی به شگفت آمده بود خواست از او بپرسد: چه می کنی؟ ولی حکمت، او را از این پرسش بازداشت و هم چنان ساکت ماند تا آن که داود(ع) آن را تمام کرد و بپوشید و خود گفت: نیکو پوشاکی است در جنگ. لقمان گفت: سکوت نیکو حکمتی است ولی کسانی که بدان پایبند بودند اندکند. داود گفت: آری سزد که ترا حکیم بخوانند.
در کتاب «من لا یحضره الفقیه» آمده که لقمان به فرزندش گفت: ای فرزندم! همانا دنیا دریائی ژرف است که خلق بسیار در آن به هلاکت رسیده اند، پس کشتی خویش را در آن ایمان به خدا، و بادبانش را توکل بر خدا، و توشه ات را در آن خدای ترسی قرار ده، که اگر نجات یافتی به رحمت خدا بود، و اگر به غرقاب هلاکت رسیدی بر اثر گناهانت باشد. [4]
ای پسرم! در هر سختی صبر و شکیبائی را پیشه خویش ساز، و به وجود خدا یقین داشته باش و با هوای نفست بجنگ و بدان که شرافت و زهد و شفقت در صبر است، که چون بر محرّمات الهی صبر کردی و به زخارف دنیوی وقعی ننهادی و مصائب دنیا را به چیزی نگرفتی، هیچ چیزی به نزد تو محبوب تر و بهتر از مرگ نباشد، و پیوسته در انتظار آن باشی.
ای پسرک من! به کارهای خیر روی آور و از اعمال شرّّ اجتناب ورز، که خیر خاموش کننده شرّ است، و آن کس که گوید: شرّ به شرّ خاموش می شود دروغ گفته است، زیرا اگر آتشی به کنار آتشی دیگر بیفروزی بر اشتعال آن بیفزاید، پس آن چه شرّ را فرو می نشاند اعمال خیر است، همان گونه که خاموش کننده آتش آب است.
ای پسرک من! امر به معروف و نهی از منکر کن و بر مصائب روزگار صبور باش و پیش از آن که تو را حساب رسی کنند به محاسبه خویش بپرداز، و راه خطا از صواب تشخیص ده تا از لغزش مصون مانی.
پیوسته گناهان را پیش چشم دار و اعمال نیکت را پشت سر قرار ده و از گناهان به خدا پناه ببر و اعمال خویش را حقیر شمار.
ای پسرک من! خدای را مطیع باش که هر آن کس خدای را اطاعت کند خداوند وی را از شرّ مخلوقین در پناه خویش بدارد.
به دنیا اعتماد مورز و دل خود را بدان مشغول مساز. بر بلایا صبور باش و مصائب خویش را پنهان دار، که کتمان مصائب و بلایا گنجی است از گنج های نیکی و ذخیره ای است برای روز معاد، و به اندک قانع باش و بدان چه مقدر است شاکر، به روزی دیگران چشم مدوز که این صفت تو را تباه خواهد نمود.
اندرون را از طعام خالی دار و تا توانی از حکمت آکنده ساز. با حکما مجالست کن و از سخنانشان پند گیر که دانش تو را بیفزاید. زنهار که سخنان حکمت آمیز در نزد نا اهلان عرضه کنی و یا از اهل آن دریغ داری.
مزاح مکن و جدال مورز و در حال سکوت به یاد خدا باش و اگر سخن گویی جز از حکمت مگوی، و به اندک چیزی شادمان مشو که دلیل بر سست عنصری تو باشد.
شخص شقاوت شعار، اگر سخن گوید سخنش او را به وقاحت کشد و اگر سکوت کند به فضاحت منتهی گردد، اگر بی نیاز شود طغیان کند و اگر تهی دست شود از رحمت حق نومید گردد، اگر شاد شود شرارت پیشه کند و اگر قدرتمند گردد فحّاش و وقیح شود و اگر مغلوب گردد به زودی قبول خواری کند و چون به گریه آغازد، عربده کشد. و اگر چیزی از او بخواهند بخل ورزد و اگر چیزی از او دریغ بدارند تندی کند، اگر عطا کند منّت نهد و اگر به وی عطا نمایند سپاس نگزارد. اگر رازی با وی در میان نهند فاش سازد، و اگر خود اسرارش را به نزد تو گوید ترا متّهم سازد، اگر با تو همراه بود رنجورت سازد، و اگر از او کناره کنی آسوده ات نگذارد.
اگر عالم باشی نادان شقیّ با تو تکبّر ورزد و اگر جاهل باشی مسخره ات کند، اگر قوی باشی با تو مدارا کند و اگر ضعیف باشی حمله آرد. دانش را شرط انسانیت نداند و علم را جزء صفات نیکو نشمرد، انسان جاهل شقاوتمند به جامه کهنه می ماند که اگر از یک سمت آن را رفو کنی سمت دیگرش بشکافد، و به شیشه شکسته می ماند که نه متّصل گردد و نه قبول وصله کند.
بدان ای پسرک من: از جمله اخلاق حکیم و انسان سعادتمند، وقار و آرامش و دور اندیشی و نیکی و عدالت و حلم و وزانت و احسان و دانش و پرهیزکاری و خدای ترسی است. از گنه کار در گذرد و با زیر دست، فروتنی کند.
حماد گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم لقمان که بود و حکمتش که قرآن از آن یاد می کند چه بود؟ فرمود: نه به خدا سوگند حکمتی که لقمان به دست آورد، بر اثر مال و مقام و ایل و تبار یا نیروی جسمی و جمال نبود، بلکه وی مردی بود که سر به طاعت پروردگار داشت و از محرّمات اجتناب می نمود، ساکت، آرام، ژرفنگر، طویل الفکر و تیزبین بود، به پندگیری (از دیدنی ها و شنیدنی های خود از پند دیگران)، بی نیاز بود، هرگز در روز نمی خفت و کسی او را در حال قضاء حاجت ندید که وی بسی مستتر و متحفّظ بود، هرگز بر چیزی نمی خندید مبادا به گناه افتد و ابداً خشم نمی نمود و با کسی شوخی نمی کرد و هیچ گاه از روی آوردن دنیا، شاد نگشت و از پشت کردن آن، غمگین نشد، وی با زنان متعدد، ازدواج نمود و فرزندان بسیار داشت و بیشتر آنها در حال حیات او، بمردند و بر مرگ هیچ یک نگریست، و هر گاه از جایی می گذشت که می دید دو نفر در نزاعند آن دو را آشتی می داد، چون سخنی از کسی می شنید که مورد پسندش بود، از او توضیح می خواست و از آن سخن بهره می برد گوینده هر که بود، به هویت و شخصیت او کاری نداشت، با فقها و دانشمندان بسیار مجالست می نمود و هر گاه به دانشمندی که پُست قضاوت داشت بر می خورد به او می نگریست و بر حالش می گریست، که به آزمایشی سخت و سنگین مبتلی گشته، بر ملوک و سلاطین اظهار تأثر و ترحم می نمود، که بیچاره فریب خورده و خویشتن را تباه ساخته... خداوند جمعی از ملائکه را به نزد وی فرستاد که آیا موافقی که خداوند ترا در زمین خلیفه خویش سازد و میان مردم به حکم او داوری کنی؟ لقمان گفت: اگر خداوند به من امر فرموده سمعاً و طاعتاًً چه اگر او فرمان دهد مرا یاری کند و راهنمائیم نماید و از خطا مصونم دارد، و اگر این امر را به اختیار خودم وا گذاشته آزادی و عافیت و سبکباری را ترجیح می دهم. ملائکه گفتند: به چه سبب این پُست را نپذیری؟ گفت: بدین جهت که قضاوت از سنگین ترین بارهای دین است و فتنه و آزمایش در آن بسیار و درهای ظلم و تجاوز از هر طرف به سویش باز، و اگر قاضی راه آن را خطا کند راه بهشت را خطا کرده... ملائکه از حکمت و دانش او به شگفت آمدند و خداوند نیز از منطق او خوشنود گشت..
خداوند به یکى از پیغمبران وحى فرمود: فردا صبح ، اول چیزى که دیدى بخور، دومى را بپوشان ، سومى را بپذیر، چهارمى را ناامید مکن ، و از پنجمى بپرهیز .. !
صبح
گاه از جا حرکت کرد، در اولین وهله به کوه بزرگ سیاهى برخورد متحیر ایستاد که چه
کنم ! سپس با خود گفت : خدا دستور محال و نشدنى را نمى دهد،، به قصد خوردن کوه جلو
رفت ، هر چه جلوتر مى رفت کوه کوچکتر شد، تا بصورت لقمه اى در آمده چون خورد دید
گواراترین خوراک است !!
از
آنجا گذشت ، طشت طلائى را دید طبق دستور گودالى کند و آن را پنهان نمود، اندکى رفت
و پشت سر نگاه کرد، دید طشت خود به خود بیرون افتاده ،، گفت : من آنچه باید بکنم
کرده ام !
سپس
به مرغى برخورد که یک باز شکارى آن را تعقیب مى کرد، مرغ آمد دور او چرخید، پیغمبر
گفت : من ماءمورم او را بپذیرم آستین گشود، مرغ وارد آستین شد، باز گفت : شکارى را
که چند روز در تعقیبش بودم ربودى ،
با
خود گفت : خدا به من دستور داده این را هم ناامید نکنم ، تکه ای غذا هم نزد باز
افکند،
از آنجا که گذشت مردارى یافت که بو گرفته و کرم در آن افتاده بود، طبق وظیفه از آن گریخت ..
پس از طى این مراحل برگشت ، شب در خواب به او گفتند: تو ماءموریت خویش را انجام دادى ، اما حکمت آن ماموریت را دانستى ؟
گفت : نه !
به او گفتند:
- آن کوه ، غضب بود، انسان در وقت خشم خود را در مقابل کوهى مى بیند، اگر موقعیت خویش را بشناسد و پابر جا بماند کم کم غضب آرام مى شود و سرانجام به صورت لقمه گوارائى در مى آید که آنرا فرو مى دهد ..
- اما آن طشت ، کنایه از کار خیر و عمل صالح بود، که اگر مخفى کنى ، خدا به هر طریق باشد آنرا در برابر کسانى ظاهر مى کند که صاحبش را جلوه دهند علاوه بر ثوابى که در آخرت دارد..
- اما آن مرغ ، کنایه از نصیحت کننده است که باید راهنمائیش را بپذیرى ..
اما باز شکارى حاجتمند است که نباید ناامیدش کنى ..
- و اما گوشت گندیده غیبت است ، از آن بگریز ..
___________________________________
به
نقل از امام رضا (علیه السلام) -بحار الانوار -عین الحیوة صفحه 521
هیچ
مگو !
-------------------
لقمان
حکیم رضى الله عنه پسر را گفت: امروز طعام مخور و روزه دار، و هر چه بر زبان
راندى، بنویس . شبانگاه همه آنچه را که نوشتى، بر من بخوان؛ آن گاه روزه ات را
بگشا و طعام خور …
شبانگاه،
پسر هر چه نوشته بود، خواند . دیر وقت شد و طعام نتوانست خورد ..
روز
دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد. روز سوم باز هر چه گفته بود، نوشت و تا
نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع کرد و او هیچ طعام نخورد ..
روز
چهارم، هیچ نگفت . شب، پدر از او خواست که کاغذها بیاورد و نوشته ها بخواند.
پسر
گفت: امروز هیچ نگفته ام تا برخوانم..
لقمان گفت: پس بیا و از این نان که بر سفره است بخور و بدان که روز قیامت، آنان که کم گفته اند، چنان حال خوشى دارند که اکنون تو دارى ...*
*(حکایت پارسایان)
--------------------------------
امام
صادق علیه السلام فرمودند:
بنده ی مؤمن تا زمانی که خاموش است از نیکوکاران نوشته شود و چون لب به سخن گشاید ، نیکوکار یا بدکار نوشته شود !
البته فرمودند: سخن گفتن در راه حق بهتر است از سکوت بر باطل
پس اگر آنچه بر زبان می گذرد، بیهوده و لغو باشد یا اختلاف و کدورت پدید آورد یا گناه و غیبت و دروغ و تهمت به همراه داشته باشد. دم فرو بستن بهتر از لب به سخن گشادن است..
و این جاست که باز هم فرمودند :لقمان به پسرش گفت: اگر «سخن» نقره باشد، «سکوت» طلاست
سعدى علیه الرحمه در کتاب گلستان، خاطرات زیبایى از دوران جوانى و کودکى خود نقل میکند در یکى از این خاطرات میگوید:
یاد
دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز..
شبی
در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و همه شب دیده برهم نبسته و مصحف عزیز
(قران) بر کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته..
پدر را گفتم از اینان یکی سر بر نمیدارد که دوگانه ای (نمازی) بگزارد چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند!
گفت :جان پدر «تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستین خلق افتی..»
نبیند
مدعى جز خویشتن را
که
دارد پرده پندار در پیش..
گرت
چشم خدا بینى ببخشند
- نبینى
هیچ کس عاجزتر از خویش ...
_____________________
گلستان
سعدى، باب دوم
-در پوستین خلق افتادن، یعنى وارد حریم دیگران شدن به قصد عیب یابی و زبان به تعریض گشودن .
چارلی
چاپلین میگوید :
وقتی
که نوجوان بودم، یک شب با پدرم در صف خرید تکت سیرک ایستاده بودیم.
در
مقابل ما یک خانواده پرجمعیت ایستاده بودند.
به
نظر می رسید وضع مالی خوبی نداشته باشند.
شش
طفل مودب که همگی زیر دوازده سال داشتند ولباس هایی کهنه در عین حال تمیـز پوشیده
بودنـد، دوتا دوتا پشت پدر و مادرشان، دست همدیگر را گرفته بودند و با هیجان زیادی
در مورد برنامه ها و شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند…
وقتی
به غرفه فروشی رسیدند، متصدی غرفه تکت از پدر خانواده پرسید:
چند
تکت می خواهید؟
پدر
خانواده جواب داد: لطفاً شش تکت برای بچه ها و دو تکت برای بزرگسالان. متصدی غرفه،
قیمت تکت ها را اعلام کرد .
پدر
به غرفه نزدیکتر شد و به آرامی از فروشنده تکت پرسید: ببخشید، گفتید چه قدر؟!
متصدی
غرفه تکت دوباره قیمت تکت ها را تکرار کرد، ناگهان رنگ صورت مرد تغییر کرد و نگاهی
به همسرش انداخت. بچه ها هنوز متوجه موضوع نشده بودند و همچنان سرگرم صحبت در باره
برنامه های تفریحی بودند.
معلوم
بود که مرد پول کافی نداشت و نمیدانست چه بکند و به بچه هایی که با آن علاقه پشت
او ایستاده بودند چه بگوید.
ناگهان
پدرم دست در جیبش برد و یک نوت بیست دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت، سپس خم
شد و پول را از زمین برداشت، به شانه مرد زد و گفت:
ببخشید
آقا، این پول از جیب شما افتاد! مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که اشک از
چشمانش سرازیر می شد، گفت: متشکرم آقا.
مرد شریفی بود ولی درآن لحظه برای اینکه پیش بچه ها شرمنده نشود، کمک پدرم را قبول کرد…
بعد از این که بچه ها به همراه پدر و مادشان داخل تفریگاه شدند، من و پدرم آهسته از صف خارج شدیم و به طرف خانه برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم و آن زیباترین تفریحی بود که به عمرم نرفته بودم .
ثروتمند زندگی کنیم به جای آنکه ثروتمند بمیریم.
بـزرگی
را گفتتند:
از نظر تو
شاهکار چیست؟
گفت:این
که در میان مردم زندگی کنی ولی هیچگاه به کسی زخم زبان نزنی، دروغ نگویی
کلک
نزنی و سوءاستفاده نکنی،
این
شاهکار است.
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ" ﺗﺤﻤﻞ" ﮐﻨﻴﻢ، ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ"ﻗﻀﺎﻭﺕ " ﻧﮑﻨﻴﻢ.
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﺮﺍﻱ"ﺷﺎﺩﮐﺮﺩﻥ " ﻳﮏﺩﻳﮕﺮ ﺗﻼﺵ ﮐﻨﻴﻢ، ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻬﻢ "ﺁﺯﺍﺭ " ﻧﺮﺳﺎنیم.
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍﺍﺻﻼﺡ" ﮐﻨﻴﻢ، ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻪ" ﻋﻴﻮﺏ " ﺧﻮﺩﺑﻨﮕﺮﻳﻢ .
ﺣﺘﻲ ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ"ﺩﻭﺳﺖ "ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ، ﻓﻘﻂ ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ" ﺩﺷﻤﻦ" ﻫﻢ ﻧﺒﺎﺷﻴﻢ .
ﺁﺭﻱ، ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺯﻳﺴﺘﻦ، شاهکار است..
اگر کسی (چه اهل سلوک وغیر آن)، تنها همین چهار نکته نورانی را در زندگی نصب العین کرده و حقیقتا بکار گیرد کارش تمام است.. و از مهالک رهایی میابد..
☀️ امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند:
√ پارساترین مردم کسى است که در شبهه توقّف کند..
√ عابدترین مردم کسى است که واجبات را اقامه و بر پا دارد..
√ زاهدترین مردم کسى است که حرام را ترک نماید..
√ قویترین مردم در اجتهاد و تلاش کسى است که ذنوب و گناهان را ترک کند..
از آداب سخن گفتن
از آداب سخن گفتن این است که : شخص بسیار نگوید و
سخن دیگری به سخن خود قطع نکند ، و هر که حکایتی
یا روایتی کند و او بر آن واقف باشد .وقوف خود را بر
آن اظهار نکند تا آن کس آن سخن به اتمام رساند و چیزی
را که از غیر او پرسند جواب نگوید و اگر سوالی از
جماعتی کنند که او داخل آن جماعت بود ، بر ایشان
سبقت ننماید و اگر کسی به جواب مشغول شود و او
بر بهتر از آن جوابی قادر بود ،صبر کند تا آن سخن تمام
شود پس جواب خود بگوید بر وجهی که در متقدم طعن
نکند .
بن مایه
:-اخلاق ناصری
نگارش
: خواجه نصیرالدین طوسی
( این کتاب را
به خواهش ناصرالدین عبدالرحیم محتشم قهستان تالیف کرد و از این جهت اخلاق ناصری
نام نهاد )
( فارسی اول
دبیرستان ..وزارت فرهنگ ...۱۳۲۸ )
طعن ....زخم
زبان
متقدم
...پیش رو ...پیش گوینده
شرط دوستی و صحبت ...........
بدان که هر کسی صحبت و دوستی را نشاید، بلکه
باید که صحبت با کسی دارند که در وی سه خصلت بود .
اول آنکه عاقل بود ،که در صحبت احمق و نادان هیچ
فایده نبود و به آخر به وحشت کشد ، که نادان آن وقت
که خواهد که با تو نیکویی کند، باشد که کاری کند به
نادانی که زیان تو در آن بود و نداند ،دوم آنکه نیکو خلق
بود، که از بد خو سلامت نبود ،چون آن خوی بد وی بجنبد
حق تو را فرو نهد و باک ندارد ،سوم آنکه به صلاح بود ،
که هر که بر معصیت مصرُ بود ،از خدای نترسد ،و هر که
از خدای نترسد ،بر وی اعتماد نبود
بن مایه:
کیمیای سعادت
نگارش
: امام محمد غزالی
وحشت
....بیگانگی و نا آشنایی ....خلاف انس و پیمان دوستی
معصیت
.....فسق و فجور ...فساد و تباهی
باک
ندارد ....هراس و ترس نداشتن
به
صلاح ....انسان مصلح و با ایمان
معصیت
....نافرمانی پروردگار ....گناه
اثرات عجیب
دعا و نفرین
اگر
از کسی بیزار و متنفر باشید ذرات و امواج کسالت و تنفر، نخست بر خود شما میبارد و
سپس در ضمیرتان رسوب میکند.
وقتی هم برای
کسی از ته قلبت آرزوی موفقیت و سلامتی می کنی، امواج نامرئی تفکرات و انرژی شما
تشخیص نمی دهد که این آرزو متوجه دیگریست. این موج نیک خواهی ابتدا خود شما را
سرشار از ماهیت خویش می کند.
با
توجه به این واقعیت، ضمیر ناخودآگاه کسی که دعا و نفرین می کند، نمیتواند تشخیص
دهد که این محصولات شفا بخش و یا مسموم کننده متعلق به فرد دیگریست و باید به سوی او صادر شود بلکه در این
شرایط، ضمیر ناخودآگاه، آن محصولات را ابتدا خودش جذب می کند.
همیشه به یاد
داشته باشید آبی که در رودخانه جاریست، نخست بستر خود را تر و سرشار از ذات خویش
میکند و در نهایت به دریا میرسد
برای
همدیگر دعای خیر و برکت کنیم.
فلورانس_اسکاولشین
بهترین هدیه
چیست؟؟!
1- بهترین هدیه
برای
پدر،،،،
عـزت
است
2- بهترین هدیه
برای
مـادر،،،
احترام
است
3- بهترین هدیه
برای
فرزند،،،
مهربـانی
است.
4- بهترین
هدیه،،،
برای
دوست وفا
سلطان
العارفین بایزید بسطامی فرمودند :
نزدیک
ترین خلایق به حق آن است که بار خلق بیش کشد و خوی خوش دارد .
و
گفت : فراموشی نفس یاد کردن حق است و هرکه حق را به حق شناسد زنده گردد ، و هرکه
حق را به خود شناسد فانی گردد .
و
گفت : دل عارف چون چراغی است در قندیلی از آبگینه پاک که شعاع او جمله ملکوت را
روشن دارد ، او را از تاریکی چه باک .؟؟؟
و
گفت : هلاک خود در دو چیز است . یکی خلق را حرمت ناداشتن ، و یکی حق را منت
ناداشتن . "پیوسته بدانیم که خدای را بر ما منت های زیادی است"
گفتند
: فریضه و سنت چیست ؟
گفت
: فریضه صحبت مولی است و سنت ترک دنیا .
نقل است که مریدی به سفری می رفت . شیخ را گفت : مرا وصیتی کن . گفت : به سه خصلت تو را وصیت می کنم . چون با بدخویی صحبت داری ، خوی بد او را با خوی نیک خود آر تاعیشت مهیا و مهنا بود و چون کسی با تو انعامی کند اول خدای را شکر کن ، بعد زا آن ، آنکس را ..که حق دل او بر تو مهربان کرد و چون بلایی روی به تو نهد به عجز معترف گرد و فریاد خواه که تو صبر نتوانی کرد و حق باک ندارد . ..
پرسیدند از
زهد گفت : زهد را قیمتی نیست که من سه روز زاهد بود م . روز اول در دنیا ، روز دوم
در آخرت ، روز سوم از آنچه غیر خدا است . هاتفی آواز داد که ای بایزید ! تو طاقت
ما نداری . گفتم : مراد من این است . به گوش من آمد که یافتی . یافتی .
و
گفت : کمال رضای من از او تا حدی است که اگر بنده ای را جاوید به علیین برآرد و
مرا به اسفل السافلین جاوید فرو برد من راضیتر باشم از آن بنده...
تذکره_الاولیاء
ذکر_بایزید:
شخصی
از روی خشم مادر خود را کشت .
به قاتل گفتند : تو به
سبب سرشت بد خویش ،حتی از حق مادری یاد نکردی ! بگو که چرا مادر خود را کشتی؟
گفت: او بدکاره بود، کشتم
تا خاک عیب او را بپوشاند.
گفتند:آن مرد را می کشتی .
گفت :دراین صورت باید
هرروز یک نفر را میکشتم! من او را کشتم و خود را از کشتن خلق رهاندم.
گلوی او را ببرم بهتر است
از اینکه گلوی خلق را ببرم ..
آن مادر بد خو نفس توست
که فسادش همه جا را فرا گرفته.
هوشیار باش و نفس خود را
بکش، زیرا که به خاطر او هر لحظه در صدد کشتن کسی بر میآیی ...
نقس توست آن مادر بد
خاصیت ... که فساد اوست در هر ناحیت
هین بکش اورا که بهر آن
دنی ... هر دمی قصد عزیزی می کنی ...
برگرفته ازمثنوی معنوی
-حضرت مولانا
"راز قدرت ذهن و افکار "
این 15 عمل را رها کن تا شاد باشی:
1 – همیشه حق با تو بودن را رها کن
2 – نیاز به کنترل کردن را رها کن
3 - سرزنش کردن را رها کن
4 - افکار مبارزه گرانه خود را رها کن
5 – باورهای محدود کننده خود را رها کن
6 – شکوه و شکایت را رها کن
7 – قضاوت کردن را رها کن
8 – نیاز به تحت تاثیر قرار دادن دیگران را رها کن
9 - مقاومت در مقابل تغییر را رها کن
10 – برچسب زدن ها را رها کن
11 – ترسهایت را رها کن
12 – بهانه هایت را رها کن
13 – گذشته را رها کن
14 – وابستگی هایت را رها کن
15 – زندگی کردن بر طبق خواسته های دیگران را رها کن.
راز قدرت ذهن و افکار "
خلاء سبب جذب می شود
اگر می خواهید موهبت های الهی را جذب کنید اگر میخواهید برنامه ریزی ها تلاش ها، تلقین ها، تجسمات و تلاش های ذهنی تان نتیجه دهد اگر می خواهید دعاهایتان مستجاب شود اول درون خود را خالی کنید.ذهن و دل خود را از هر چه که بیهوده و زیان بار است خالی کنید از کینه ها، نفرت ها، حس انتقام جویی، حسادت و حسرت یاس و ناامیدی، سوء ظن بدخواهی و کج اندیشی خود را خالی کنید.خالی کردن دل و ذهن از بیهوده ها سبب پذیرش و جذب موهبت های الهی است. روش های خالی کردن دل و ذهن عبارتند از: بخشش و عفو کردن می باشند.
داد درویشی از سر تمهید،، سر قلیان خویش را به مرید..
گفت: که از دوزخ ای نکو کردار، قدری آتش به روی آن بگذار..
بگرفت و ببرد و باز آورد،، عِقد گوهر ز دُرجِ راز آورد..
گفت: در دوزخ هرچه گردیدم،، درکات جحیم را دیدم ،،
آتش و هیزم و ذغال نبود، اخگری بهر اشتعال نبود،،
هیچ کس آتشی نمی افروخت،، زآتش «خویش» هر کسی می سوخت..
________________
محمدحسین صغیر اصفهانی
تمهید:آماده کردن --عِقد:گردنبند -- دُرج:جعبه جواهر
راز قدرت ذهن و افکار
ﻧﯿﺎﺯ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﻫﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺎﺭ ﻻﺯﻡ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﻋﺸﻖ ﺳﺎﻃﻊ ﮐﻨﯽ.
بهترین چیزها را با عشق عطا کنید!
سپاسگزار باشید و مهربانی بدهید و بدون توقع عشق بورزید وقتیکه اینکار را انجام دهید بهترینها را بدست می آورید.
ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻗﺪﺭﺕ ﺑﺮﺗﺮ ﻭ ﻣﺘﻌﺎﻟﯽ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻫﻢ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺍﺳﺖ. ﻧﯿﺮﻭﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺍﻣﻮﺭ ﺩﻟﺨﻮﺍﻫﺘﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﺸﺎﻧﺪ!
زن از دیدگاه مولانا
از دیدگاه مولانا ممنوعیت و محدودیت برای زنان یک جامعه، تنها فساد را در جامعه زیاد میکند و طرفین را بر فساد حریص میکند (فیه مافیه):
"زن چه باشد؟ عالم چه باشد؟! اگر گویی و اگر نگویی، او خود همان است و کار خود نخواهد رها کردن، بلکه به گفتن اثر نکند و بدتر شود. مثلاً نانی را بگیر، زیر بغل کن و از مردم منع کن و می گو: که البتّه این را به کس نخواهم دادن. چه جای دادن؟ که نخواهم نمودن! اگرچه آن بر درها افتاده است و سگان نمیخورند، از بسیاری نان و ارزانی! اما چون چنین منع آغاز کردی، همه خلق رغبت کنند و در بندِ آن نان که منع میکنی و پنهان میکنی ببینیم! علی الخصوص که آن نان را سالی در آستین کنی و مبالغه و تأکید میکنی در نادادن و نانمودن، رغبتشان در آن نان از حدّ بگذرد که: اَلْاِنْسانُ حَرِیصٌ عَلی ما مُنِعَ.
هرچند که زن را امر کنی که: «پنهان شو!» او را دغدغهٔ خود را نمودن بیشتر شود و خلق را از نهان شدن او، رغبت به آن زن بیش گردد. پس تو نشسته ای و رغبت را از دو طرف زیادت میکنی و میپنداری که اصلاح میکنی! آن خود عین فساد است! اگر او را گوهری باشد که نخواهد که فعل بد کند، اگر منع کنی و نکنی، او بر آن طبع نیک خود و سرشت پاک خود خواهد رفتن. فارغ باش و تشویش مخور و اگر به عکس این باشد، باز همچنان بر طریق خود خواهد رفتن. منع، جز رغبت را افزون نمیکند علی الحقیقه."
فیه مافیه
ا
در ذکر جناب لقمان
لقمان
علیه السّلام یکی از حکمای صالح و وارسته ی بزرگ تاریخ است ، که نامش دو بار در
قرآن مجید ذکر شده ، و یک سوره قرآن ( سوره سی و یکم ) به نام اوست .
لقمان علیه السّلام فرزند « عنقی بن مزید بن صارون » و لقبش ابو الأسود بود .
وی از اهالی « نوبه » بوده ، از این رو سیاه پوست و دارای لب ها ی درشت بود. او مدتی چوپان و برده ی « قین بن حسر » از ثروتمندان بنی اسرائیل بود ، سپس بخاطر حکمتی که داشت ، اربابش او را آزاد ساخت .
لقمان علیه السّلام در دهمین سال حکومت داوود علیه السّلام به دنیا آمد ، او بنده ای صالح بود ، که اکثر عمر خود را در میان بیابان ها گذراند ، تا آنکه در زمان یونس بن متی علیه السّلام بسوی مردم نینوا در موصول مبعوث گردید .
وی از کسانی است که عمر طولانی کرده ، و همواره با پیامبران محشور بوده ، به طوری که با چهارصد پیامبر ، ملاقات نموده و از گفتار معنوی آنها بهره جسته است .
لقمان علیه السّلام دارای مقام حکمت بود، و قرآن قسمت هایی از سخنان حکمت آمیز این مرد الهی را بازگو کرده:
فرزندم همیشه شکر خدا را به جای آور، برای خدا شریک قائل مشو، زیرا مخلوقی ضعیف و محتاج را با خالقی عظیم و بی نیاز برابر نهادن، ظلمی بزرگ است.
فرزندم: اگر عمل تو از خردی چون ذره ای از خردل در صخره های بلند کوه یا آسمانها و یا در قعر زمین مخفی باشد از نظر خدا پنهان نخواهد بود و در روز رستاخیز در حساب اعمال تو منظور خواهد شد و به پاداش و کیفر آن خواهی رسید.
فرزندم: نماز را به پای دار! تا ارتباط تو با خدا محکم گردد و از ارتکاب فحشا و منکر مصون باشی و چون به حد کمال رسیدی، دیگران را به معروف و تهذیب نفس و تزکیه روح دعوت و رهبری کن و در این راه در مقابل سختی ها، صبور و شکیبا باش.
فرزندم: نسبت به مردم تکبر مکن و به دیگران فخر مفروش که خدا مردم خودخواه و متکبر را دوست ندارد. خود را در برابر ایشان زبون مساز که در تحقیرت خواهند کوشید، نه آنقدر شیرین باش که ترا بخورند و نه چندان تلخ باش که به دورت افکنند.
همانطور که
درخت با میوه ی خوب کامل می گردد، دین هم با دوری از اعمال حرام تکمیل می شود
فرزندم:
در راه رفتن نه به شیوه ستمگران گام بردار و نه مانند مردم خوار و ذلیل، و به
هنگام سخن گفتن آهسته و ملایم سخن بگو زیرا صدای بلند، بیرون از حد ادب است.
فرزندم: از دنیا پند بگیر و آن را ترک نکن که جیره خوار مردم شوی و به فقر مبتلا گردی و تا آنجا خود را در بند و گرفتار دنیا نکن و در اندیشه سود و زیان آن فرو مرو که زیانی به آخرت تو برسد و از سعادت جاودان بازمانی!
فرزندم: هزار دوست اختیار کن و بدان که هزار رفیق کم است و یک دشمن میندوز و بدان که یک دشمن هم زیاد است.
فرزندم: دین مانند درخت است. ایمان به خدا آبی است که آن را می رویاند. نماز ریشه آن، زکات ساقه آن، دوستی در راه خدا شاخه های آن، اخلاق خوب برگ های آن و دوری از محرمات، میوه آن است. همانطور که درخت با میوه ی خوب کامل می گردد، دین هم با دوری از اعمال حرام تکمیل می شود.
یکی پیش سلطان عارفان بایزید بسطامی رفت و گفت یا شیخ همه عمر در جستجوی حق بسر بردم و انده بار حج پیاده بگزاردم و چند دشمنان دین را در غزا سر از تن برداشتم، و چند مجاهده ها کشیدم، و چند خون جگرها خوردم، هیچ مقصودی حاصل نمی شود. هرچند بیشتر می جویم کمتر می یابیم. هیچ توانی گفت که کی به مقصود برسیم؟ شیخ گفت جوانمردا، اینجا دو قدم گاه است: اول قدم خلق است و دوم قدم حق. قدمی برگیر از خلق که به حق رسیدی، مادام که تو در بند آن باشی که چه خورم که حلقم را خوش آید و چه گویم که خلق را از من خوش آید از تو حدیث حق نیاید.
مجالس پنجگانه /شیخ اجلّ سعدی
نصیحتِ مولانا به فرزندش بهاء الدین ولد:
اﮔﺮ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﯾﻤﺎً ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺎﺷﯽ. ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﮐﺴﺎﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﻮ ﻭ ﮐﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﺪﺍﺭ، ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﺷﺨﺼﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﯾﺎﺩ ﮐﻨﯽ، ﺩﺍﯾﻤﺎً ﺷﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﯽ، ﻭ ﺁﻥ ﺷﺎﺩﯼ ﻋﯿﻦ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﯾﺎﺩ ﮐﻨﯽ، ﺩﺍﯾﻢ ﺩﺭ ﻏﻢ ﺑﺎﺷﯽ، ﻭ ﺁﻥ ﻏﻢ ﻋﯿﻦ ﺩﻭﺯﺥ ﺍﺳﺖ.
ﭼﻮﻥ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﯾﺎﺩ ﮐﻨﯽ، ﺑﻮﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭﻭﻧﺖ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﯽ ﻣﯽ ﺷﮑﻔﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻭ ﺭﯾﺤﺎﻥ ﭘﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﻭ ﭼﻮﻥ ﺫﮐﺮ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ، ﺑﺎﻍ ﺩﺭﻭﻧﺖ ﺍﺯ ﺧﺎﺭﺯﺍﺭ ﻭ ﻣﺎﺭ ﭘﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﭘﮋﻣﺮﺩﻩ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯼ...»
ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ ﺗﯿﺮ ﯾﺎ ﺟﻮﻻﯼ ...
ﻫﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﯽ
ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﯼ
ﺍﺷﮑﯽ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩﯼ ،
ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ...
ﺭﻭﺯﻩ ﯼ ﭘﺮﻫﯿﺰ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ !
ﭘﺮﻫﯿﺰ ﺍﺯ ﻗﻀﺎﻭﺕ ، ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻍ ،
ﺍﺯ ﺭﯾﺎ ، ﺍﺯ ﺗﻬﻤﺖ ،ﺩﻭﺭﻭﯾﯽ ،
ﺍﺯ ﻧﯿﺮﻧﮓ ....
ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺗﺎ ﺑﻮﺩﻩ:
ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ
ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﺭﻭﺯﻩ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ..
در ذکر اهمیت مطالعه
روزنامه فرانسوی فیگارو معتقد است کتابخوانی فایدههای زیر را دارد:
1- مطالعه یک فرآیند فعال ذهنی است.
2- مطالعه تمرکز را افزایش میدهد.
3- مطالعه باعث ایجاد اعتماد به نفس میشود.
4- مطالعه انضباط فردی را افزایش میدهد.
5- مطالعه خلاقیت را افزایش میدهد.
6- مطالعه این امکان را به شما میدهد تا در رابطه با موضوعی صحبت کنید.
7- مطالعه کتاب سرگرمی ارزانی است.
8- مطالعه این امکان را به شما میدهد تا به اختیار خود مطالب بیاموزید.
9- مطالعه قوای استدلال شما را افزایش میدهد.
10- مطالعه باعث میشود تا اشتباهاتمان کاهش پیدا کند.
11- مطالعه کسالت را کاهش میدهد.
12- مطالعه میتواند زندگی شما را تغییر دهد.
13- مطالعه استرس را کاهش میدهد.
14- مطالعه شما را از مضرات دنیای دیجیتالی دور میسازد.
15- مطالعه کتاب همیشه از تماشای فیلم بهتر است.
دو برادر با خود قرار گذاشتند ڪہ یکی خدمت خدا ڪند و دیگرے در خدمت مادر باشد یکی به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد.
چندی نگذشت برادر صومعه نشین مشهور عام و خاص شد و به خود غره شد که خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادرم است، چرا که او در اختیار مخلوق است و من در خدمت خالق.
همان شب پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد: به حرمت برادرت تو را بخشیدم
برادر صومعه نشین اشک در چشمانش آمد و گفت: یا رب، من در خدمت تو بودم و او در خدمت مادر، چگونه است مرا به حرمت او میبخشی، آیا آنچه کرده ام مایه رضای تو نیست؟
ندا رسید: آنچه تو میکنی من از آن بی نیازم ولی مادرت از آنچه او میکند بی نیاز نیست…!
در فضیلت خدمت به مادر
ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ
ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﺮﺩ؛
ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ!
ﺭﻭﺯﯼ
ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻣﺮﺍ ﭘﯿﺮ ﻭ ﻓﺮﺗﻮﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ...
ﻭ
ﺩﺭ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﻢ ﻏﯿﺮ ﻣﻨﻄﻘﯽ!
ﺩﺭ
ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﻟﻄﻔﺎً ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﯽ ﻭﻗﺖ ﺑﺪﻩ ﻭ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺑﻔﻬﻤﯽ...
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ
ﮐﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﺩ ﻭ ﻏﺬﺍﯾﻢ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﻢ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ،
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﻮﺷﯿﺪﻥ ﻟﺒﺎﺳﻢ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻢ،
ﭘﺲ
ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﻢ
ﺍﻧﺠﺎﻡ
ﺩﻫﻢ،
ﺑﻪ
ﺗﻮ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ...
ﺍﮔﺮ
ﺩﯾﮕﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﯿﺴﺘﻢ،
ﻣﺮﺍ
ﻣﻼﻣﺖ ﻧﮑﻦ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﯽﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭ،
ﮐﻪ
ﺗﻼﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺧﻮﺷﺒﻮ ﮐﻨﻢ...
ﺍﮔﺮ
ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺴﻞ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺨﻨﺪ،
ﻭﻟﯽ
ﺗﻮ ﮔﻮﺵ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ،
ﺑﺮﺍﯼ
ﺁﻧﭽﻪ ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﻢ ﺑﺎﺵ...
ﻣﻦ
ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺩﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ،
ﻣﻦ
ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭ ﺷﻮﯼ،
ﭘﺲ
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ﻭ ﭼﻪ ﻧﮑﻨﻢ...؟!
ﺍﺯ
ﮐﻨﺪ ﺷﺪﻥ ﺫﻫﻨﻢ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻧﻢ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻧﻢ، ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺻﺤﺒﺖ
ﺑﺎ
ﺗﻮ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺸﻮ...
ﭼﻮﻥ
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻣﻦ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ.
ﺗﻮ
ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﯽ.
ﻫﻨﮕﺎﻡ
ﺗﻮﻟﺪﺕ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ؛
ﭘﺲ
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﮔﻢ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﺎﺵ...
پدر و مادر
*چــه فرقــی بین مــــادر و پــــدر وجود دارد ؟*
*بسیار مــرا به تعجب آورد
*فــرق بین مــادر و پــدر*
۱- کسی که از زمانی که چشــم باز میکنی تو را دوست دارد مــــادر است و کسی که دوستت دارد بدون اینکه ظاهر کند پــــدر است و تو به او جفا می کنی.
۲- مــــادر تو را به جهان تقدیم میکند و پــــدر تلاش میکند که جهان را به تو تقدیم کند و به سختی میافتد.
۳- مــــادر به تو زندگی میدهد و پــــدر به تو میآموزد چگونه این زندگی را احیا کنی و تو را به تلاش وادار میکند.
۴- مــــادر تو را ۹ ماه در رحم خود نگه میدارد و پــــدر باقی عمر تو را حمل میکند و تو متوجه نیستی.
۵- مادر به وقت تولدت فریاد میکشد و صدایش را نمیشنوی و پــــدر بعد از آن فریاد میکشد و تو از او گله میکنی.
۶- مــــادر گریه میکند وقتی که بیمار میشوی و پــــدر در خفا بیمار میشود وقتی گریه میکنی.
۷- مــــادر مطمئن میشود که گرسنه نیستی و پــــدر به تو یاد میدهد که گرسنه نمانی.
۸- مــــادر تو را روی سینهاش نگه میدارد و پــــدر تو را به دوش میکشد و تو او را نمیبینی.
۹- مــــادر چشمه محبت است
و پــــدر چاه حکمت و تو از عمق چاه میترسی.
۱۰- مــــادر مسئولیت از روی دوش تو بر میدارد ولی پــــدر مسئولیت را در وجود تو میکارد و تو را به سختی میاندازد.
۱۱- مــــادر تو را از سقوط نگه میدارد و پــــدر میآموزد بعد از سقوط بلند شوی.
۱۲- مادر یاد میدهد چگونه روی پای خود راه بروی و پدر یاد میدهد چگونه در راههای زندگی حرکت کنی.
۱۳- مــــادر کمال و زیبایی را منعکس میکند و پــــدر واقعییتها و تلاشها را منعکس میکند.
*مهــر مــادری را هنگام ولادت حس می کنی*
*مهــر پــدری را وقتی پــــدر شدی حس خواهی کرد*
*بنابرایــن مــــادر با چیــزی مقایســه نمیشود*
*و پــــدر تکــرار نخواهــد شــد.*
با آرزوی سلامتی همهی پدر و مادرهای در قید حیات
و آرزوی غفران الهی برای پدر و مادران مرحوم شده.
جواب ابلهان خاموشی است!
پورسینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری، جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد. خر سواری هم به آنجا رسید، از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب پورسینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار پورسینا نشست. شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من نبند، چرا که خر تو از کاه و یونجه او می خورد و اسب هم به خرت لگد می زند و پایش را می شکند. خر سوار آن سخن نشنیده گرفت، به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد. خر سوار گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی.
شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد.
صاحب خر، پورسینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد. قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما پورسینا که خود را به لال بودن زده بود ،هیچ چیز نگفت.
قاضی به صاحب خر گفت : این مرد لال است .........؟
روستایی گفت : این لال نیست، بلکه خود را به لال بودن زده، تا این که تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف می زد....
قاضی پرسید : با تو سخن گفت .......؟ چه گفت؟
صاحب خر گفت: او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد می زند و پای خرت را می شکند.......
قاضی خندید و بر دانش پورسینا آفرین گفت.
قاضی به پورسینا گفت: حکمت حرف نزدنت پس چنین بود؟!!!
پورسینا جوابی داد که از آن به بعد درزبان پارسی به مثل تبدیل شد
"جواب ابلهان خاموشی است"
امثال و حکم-علی اکبر دهخدا
چگونه سقوط آموزش و پرورش باعث سقوط یک ملت میشود؟!
در کشوری که مقام معلم با رهبر آن کشور یکی است و مردم آن کشور فقط در برابر دو شخصیت تعظیم میکنند: « رهبر و معلم»؛ آن کشور میشود "چین"
در کشوری که هرکس به مقام معلمی نایل میشود به بالاترین نشان افتخار آن کشور دست می یابد؛
آن کشور میشود "انگلستان"
در کشوری که معلم، حق کاری به غیر از معلمی را ندارد؛ آن کشور میشود "روسیه"
در کشوری که برای معلم، حقوق معینی تعیین نمیشود؛ آن کشور می شود "ژاپن"
اما...
در کشوری که مادری حاضر به ازدواج دخترش با یک معلم جوان نمیشود!
در کشوری که دانش آموزان یک مدرسه، ساندویچ بعد از ظهرشان را از دکه معلمشون خریداری میکنند!
در کشوری که معلمش ناهار نخورده سریع خود را برای دادن سرویس به تاکسی تلفنی محله اش معرفی میکند!
در کشوری که یک معلم، سرویس ایاب و ذهاب مدرسه دانش آموزان خود میباشد.
در کشوری که بالاترین دغدغه های معلمینش چگونه زیستن آبرومندانه است!
در این جامعه است که: مریض، به دست پزشکی که بتواند تقلب کند خواهد مرد! خانه ها به دست مهندسی که موفق به تقلب شده ویران خواهند شد! منابع مالی را به دست حسابداری که موفق به تقلب شده از دست خواهیم داد! جهل، در سر فرزندان که موفق به تقلب شده فرو میرود!
و این در یک کلام یعنی: سقوط آموزش و پرورش = سقوط ملت
به معلمین بها بدهیم ...
آورده اند که:
در روزگاران گذشته ، پادشاهی دو وزیر داشت . یکی مهربان و پاکدل ، دیگری حسود و بدکردار بود . وزیر حسود و بد زبان از وزیر مهربان خوشش نمی آمد و هر روز به دنبال فرصتی می گشت تا به او ضربه بزند و موقعیت او را پیش پادشاه خراب کند. اما وزیر مهربان ، تمام بدجنسی های او را می دید و از توطئه های او با خبر بود و سکوت می کرد .
از قضا ، روزی از روزهای خوب خدا ، مردی را دست بسته به نزد پادشاه آوردند ، وقتی که علت را جویا شدند ، سرکرده سربازان گفت که : این مرد از پادشاه بدگویی کرده و در کوچه و بازار از ظلم و ستم پادشاه انتقاد کرده است . پادشاه بسیار عصبانی شد و دستور داد تا گردن مرد بیچاره را بزنند . هر دو وزیر نزدیک مرد دستگیر شده ایستاده بودند . وقتی یکی از سربازها رفت که جلاد را صدا بزند ، مرد محکوم به مرگ ، زیر لب شروع به بد گفتن از پادشاه کرد.
پادشاه که دورتر از مرد بیچاره ایستاده بود ، سخنان او را نمی شنید ، رو به وزیر پاکدل کرد و پرسید : " این مرد زیر لب چه می گوید ؟ نکند باز هم از ما بد می گوید ؟"
وزیر مهربان و پاکدل ، نگاهی به چهره دردمند و رنجور مرد بیچاره انداخت و آنگاه رو به پادشاه کرد و گفت : " ای پادشاه دادگستر ! این مرد بیچاره دارد به جان شما دعا می کند و زیر لب می گوید خداوند کسی را که خشم خود را فرو بخورد و از خطای مردم درگذرد ، دوست دارد."
پادشاه وقتی چنین شنید ، خوشحال شد و خشمش فرو نشست و از گناه آن مرد بینوا درگذشت و او را بخشید.
اما بشنوید از وزیر حسود . او حرفهای آن مرد بیچاره را شنیده بود و می دانست که او زیر لب به پادشاه دشنام می داده و وزیر پاکدل ، خلاف آن را برای پادشاه بیان کرده است . با خود اندیشید : " حالا بهترین فرصت برای انتقام گرفتن از وزیر است . اگر دروغ او را فاش کنم ، پیش پادشاه خوار و زبون خواهد شد و شاید پادشاه دستور دهد که او را مجازات کنند."
وزیر بدجنس رو به پادشاه کرد و گفت : " درست نیست که در حضور پادشاه غیر از راستی سخنی گفته شود . ای پادشاه این مرد به شما دشنام داد و ناسزا گفت."
پادشاه بسیار ناراحت شد و با عصبانیت به وزیر بد دل نگاه کرد . وزیر بدجنس گمان کرد که پادشاه به خاطر دروغی که وزیر مهربان گفته خشمگین شده است ، اما اشتباه می کرد . پادشاه پس از اندکی سکوت ، رو به وزیر بد نهاد کرد و گفت : آن دروغ برای من پسندیده تر از این راستی بود که تو بیان کردی . چرا که او با نیت خیر آنگونه گفت و تو از روی خباثت و بددلی این سخن را گفتی . نشنیده ای که خردمندان گفته اند :
" دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز"
وزیر بد جنس از شدت شرم و پشیمانی سر به زیر افکند . پادشاه گفت : وزیر از روی مهربانی و به منظور کمک به جان این مرد بینوا اینگونه سخن گفت . او با این کار خود هم این مرد را از مرگ نجات بخشید و هم احترام مرا نگه داشت . اما تو نیت بد داشتی . می خواستی آن مرد بینوا کشته شود و هم اینکه به من بی احترامی کردی . تو حرف زشتی را که آن مرد بر زبان آورده بود ، بر زبان آوردی و احترام مرا نگه نداشتی.
پادشاه دستور داد آن مرد بیچاره را رها کنند تا به سر کار و زندگیش برود . به وزیر مهربان و پاکدل پاداش داد و وزیر بدجنس و حسود را از کار برکنار کرد.
آری چه خوب گفته اند: که اگر کسی چاهی برای دیگری بکند ، نخست خود در آن چاه می افتد .
(از گلستان سعدی)
در سیرت حضرت یوسف علیه سلام :
خواستند یوسف را بکشند، یوسف نمرد...
خواستند آثارش را از بین ببرند، ارزشش بالاتر رفت...
خواستند او رابفروشند که برده شود،پادشاه شد...
خواستند محبتش از دل پدرخارج شود، محبتش بیشتر شد...
از نقشه های بشر نباید دلهره داشت...
چرا که اراده ی خداوند بالاتراز هر اراده ای است...
یوسف میدانست، تمام درها بسته هستند، اما به خاطر خدا ؛حتی به سوی درهای بسته هم دوید...
و تمام درهای بسته برایش باز شد...
اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شد،به دنبال درهای بسته برو
چون خدای "تو"و "یوسف" یکی ست.......
پیامد استرس :
در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم نزاع و دعوا داشتند. یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازد و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که میماند لااقل در آسایش زندگی کند! برای همین سکه ای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد. پس همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قوی ترین سمی که داشت را خرید و به همسایه اش داد تا بخورد.
همسایه دوم سم را سرکشید و به خانه اش رفت. قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض. او همینکه به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. کمی دست و پا زد و شنا کرد و هر چه خورده بود را برگرداند و پس از آنکه معده اش تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید.
صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایه اش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری.
او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت که از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید!
همسایه اول هرروز میشنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سم است!!! از صبح تا شب مواد سم را میکوبد. با هر ضربه و هر صدا که میشنید نگرانی و ترسش بیشتر میشد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه میکردند فکر میکرد. کم کم نگرانی و ترس همه ی وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. شبها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانه ی همسایه میشنید دلهره اش بیشتر میشد و تشویش سراسر وجودش را میگرفت. هر چوبی که بر نمد کوبیده میشد برای او ضربه ای بود که در نظرش سم را مهلک تر میکرد.
روز سوم خبر رسید که مرده است. او قبل از اینکه سمی بخورد، از ترس مرده بود!!
پدری قبل از مرگش پسر را چنین نصیحت کرد: ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﻪ ﻭﺻﯿﺖ ﺩﺍﺭﻡ. امیدوارم ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﻭﺻﯿﺖ ﻣﻦ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﯽ ! اول اینکه ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻣﻠﮑﯽ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ، ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﻭ ﺭﻭﯾﺶ ﺑﮑﺶ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺵ !
دوم اینکه اﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ، ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺑﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ !
و سوم اینکه ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﯾﺎ ﺍﻓﯿﻮﻧﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯽ، ﺑﺎ ﺁﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﺴﺎﻟﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻦ!
ﻣﺪﺗﯽ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﭘﺪﺭ، ﭘﺴﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﺪﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ. ﭘﺲ ﺑﻪ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﭘﺪر، ﺁﻥ ﻣﻠﮏ ﺭﺍ ﺳﺮ ﻭ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﺪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺣﯿﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ ﭘﺲ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﺷﺪ!
ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﺪ؛ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺮﺱ ﻭ ﺟﻮﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ. ﺩﯾﺪ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ! ﻋﻠﺘش را ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺭﺍﯾﯿﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ! ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﻪ ﻋﻤﻖ ﻧﺼﺎﯾﺢ ﭘﺪﺭﺵ ﭘﯽ ﺑﺮﺩ...
و می خواست ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺑﻮﺩ ﺩﻭﺩ ﺭﺍ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﺪ، ﻭﻟﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻪ ﻣﻮﺕ ﯾﺎﻓﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﻣﻮﺍﺩ ﻣﺨﺪﺭ اینچنین شده ﺑﻮﺩ!
ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺪﺭ، ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﺎﺭ ﺷﺪ.
ادامه دارد......
ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﺗﮑﺎﻥ
ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺍﺯ ﻭﻟﻔﮕﺎﻧﮓ ﭘﺎﻭﻟﯽ .
ﭘﺎﻭﻟﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﻫﯿﭻ ﺩﻭ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ ﯾﮑﺴﺎﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ .
ﭘﺎﻭﻟﯽ ﻣﺜﺎﻟﯽ
ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :
ﺳﯿﺒﯽ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﻫﺎ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﮐﻪ
ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ، ﻓﻘﻂ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ .
ﻓﺮﺽ ﮐﻨﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺁﻥ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ " ﺍﺭﯾﮏ ...."
ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ ﺍﺭﯾﮏ ﻋﺪﺩﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﻢ، ﻓﺮﺽ ﮐﻨﯿﺪ ﺁﻥ ﻋﺪﺩ ﺑﺰﺭﮒ 23 ﺑﺎﺷﺪ .
ﭘﺎﻭﻟﯽ ﺛﺎﺑﺖ
ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﮐﺠﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ , ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﮐﻬﮑﺸﺎﻥ , ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﯿﭻ ﺳﯿﺐ ﺩﯾﮕﺮﯼ ,
ﺑﻠﮑﻪ ﻫﯿﭻ ﺷﯿﺌﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﺶ ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ ﺁﻥ 23 ﺑﺎﺷﺪ .
ﺣﺎﻝ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺘﻤﺎﻟﯽ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺑﺮﻕ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﻡ , ﺍﺯ
ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﺪﻩ , ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺣﺎﺻﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ ﺍﺭﯾﮏ ﺭﺍ ﺍﺭﺗﻘﺎ
ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺜﻼ 26 ﻣﯽ ﺭﺳﺎﻧﺪ . ﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ
ﺑﺎ ﻋﺪﺩ ﮐﻮﺍﻧﺘﻮﺍﻣﯽ 26 ﺑﻮﺩﻩ , ﺩﺳﺘﺨﻮﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ .
ﺟﻬﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺗﻮﺍﺯﻥ ﺧﻮﺩ , ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ . ﭘﺎﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﻧﻮﺑﻞ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺍﮔﺮ ﻫﺮ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﺩ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺷﺪ , ﭘﺲ ﻫﺮ ﺷﯿﺌﯽ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻭﺍﺟﺪ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﺳﺖ .
ﻭ ﺍﻣﺎ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﮔﯿﺮﯼ :
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﺳﯿﺐ
ﺑﺎ ﯾﮏ ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ ﮐﻮﭼﮏ , ﺗﻐﯿﯿﺮ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ , ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ
ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ ﻭ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻢ , ﻭ ﯾﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﻢ
...
ﻭ ﯾﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﻡ ﻧﺎﺳﺰﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﻭ ﯾﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ
ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺧﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ ....
ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺯﻧﺠﯿﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ
ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ .
ﻫﺮ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ , ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﺴﺘﺮﻩ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺩﺳﺘﺨﻮﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .
ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮ
ﻣﺎﺩﻩ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ، ﺑﻠﮑﻪ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ ﻣﺮﺍ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ .
ﺣﺮﻑ ﺁﺧﺮﻡ :
ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﺤﺒﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﺪ , ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﯽ ﻣﻬﺮﯼ
ﺩﯾﺪﯾﺪ , ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﺸﻮﯾﺪ؛
ﭼﻮﻥ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ , ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻭ ﺩﺭ
ﯾﮏ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺩﯾﮕﺮ را صد در صد ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺩﻳﺪ .
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻦ
ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻋﻠﻢ ﺑﺮ ﺁﻣﻮﺯﻩ ﻫﺎﯼ ﻓﻼﺳﻔﻪ ﻣﻬﺮ ﺗﺄﯾﯿﺪ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ . ﭼﻮﻥ ﻓﻼﺳﻔﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﻫﻤﻪ
ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺍﺳﺖ .
ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺳﺎﻃﻊ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ
ﮔﺮﺩﺩ
ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺗﺎ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺯ ﭘﺲ ﮔﯿﺮﯾﺪ .
ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ
ﺟﺪﯼ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﻧﮕﺬﺭﯾﻢ .
ﺩﺭ ﮔﺴﺘﺮﻩ ﯼ ﮐﯿﻬﺎﻥ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺑﯽ ﺩﻟﯿﻞ ﻭ ﺑﯽ ﺣﮑﻤﺖ ﻧﯿﺴﺖ .
ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﯿﻢ ﻭ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﯿﻢ .
ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺟﻬﺎﻥ ﺩﺭﻭﻥ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻧﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﻭﺻﻒ ﻧﺎﺷﺪﻧﯽ ﺑﺪﻝ
ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ .
بسیار جالبه ... !!
رتبه های اول کشور ایران در "کتاب گینس" :
نقشه ایران باستان اولین امپراتوری جهان
در چه زمینه هائی ایران در جهان مقام اول را دارد؟
رتبه های اول ایران در دنیا :
1--بیشترین تولید پسته
...-2- بیشترین تولید خاویار
3- -بیشترین تولید خانواده توت
-4- بیشترین تولید زعفران (80% کل تولید جهانی)
5- -بیشترین تولید زرشک
-6- بیشترین تولیدمیوه آلویی (از قبیل شفت وگیلاس وغیره )
7- -بالاترین دمای ثبت شده روی سطح زمین (70.7 درجه سانتیگرد در کویر لوت)
8- -بیشترین تلفات انسانی در سرما و کولاک برفی (4000 نفر در کولاک سال 1350 کشته شدند، میزان بارش برف 8 متر در 5 روز)
-9- بزرگترین واردکننده گندم
10- -بیشترین فرار مغز ها
11- -بیشترین نسبت زن به مرد در مدارس و دانشگاه ها (1.23 زن در مقابل هر مرد)
-12- بالاترین میزان تشعشات زمینی، با شدت سالانه 260 میلی سیورت در رامسر (مقایسه= یک عکس رادیوگرام سینه 0.05 میلی سیورت، میدانهای اطراف چرنوبیل 25 میلی سیورت)
13- -بیشترین تعداد زمینلرزه های بزرگ (بالای 5.5 ریشتر)
-14- دقیقترین تقویم دنیا (تقویم جلالی)
-15- بیشترین مصرف تریاک و هرویین (امریکا بیشترین مصرف کوکایین را دارد)
-16- بیشترین تعداد تغییر پایتخت در طول تاریخ (تهران سی و دومین پایتخت ایرانست)
-17- کهنترین کشور دنیا (تاسیس شده در 3200 سال قبل از میلاد مسیح)
18- -میزبان بزرگترین جمیعت مهاجر جهان (اکثرا عراقی و افغانی)
-19- بزرگترین تولید کننده فیروزه
-20- بزرگترین منابع روی در جهان
-21- بزرگترین تولید کننده و صادر کننده فرش های دست بافت (75% کل تولید جهانی)
22- -بیشترین شتاب پیشرفت تولید علم و تکنولوژی در جهان (340000% رشد در طول 37 سال 1349-1387، شتاب رشدی یازده برابر متوسط جهان در سال 1388, رشد سالانه کنونی 25.7%)
23- -بزرگترین سیستم بانکی اسلامی (کل سرمایه 236 میلیارد دلار)
24- -بالاترین میزان وابستگی به انرژی (بیشترین اتلاف انرژی در جهان)
25- -بزرگترین منابع انرژی هیدروکربن (گاز و نفت با هم، با ارزش 14000 میلیارد دلار بر حسب قیمت جهانی 75 دلار هر بشکه نفت)
26- -بالاترین تناسب ذخایر به تولید برای نفت در جهان(با میزان تولید کنونی ایران معادل 89 سال ذخایر نفتی دارد)
-27- ارزانترین پایتخت جهان (طبق تحقیق شبکه خبری سی ان ان تهران ارزانترین پایتخت جهانست)
28- -بزرگترین فوران چاه نفت در تاریخ (نشت چاه نفتی قم در سال 1335 سه ماه ادمه داشت با فوران روزی 125000 بشکه نفت، ارتفاع فوران 52 متر، مقایسه با نشت نفتی خلیج مکسیکو با خروج سه ماه 53000 بشکه در روز)
-29- بالاترین آلودگی دیوکسید گوگرد در هوای شهری
30- -قدیمیترین منبع مصنوعی یا ساختگی آبی جهان با قدمت 2700 سال (قنات گناد آباد هنوز هم آب 40000 نفر را فراهم میکند)
-31- بزرگترین مجموعه جواهرات در جهان (جوهرات شاهی ایران در موزه بانک مرکزی ایران بزرگترین گنجینه جوهرات جهانست)
32- -کهنترین امپراتوری جهان (هخامنشیان اولین ابرقدرت تاریخ بودند و در اوج قدرت بر 44% کل جمیعت جهان حکومت میکردند که این بالاترین درصد جمیعت تحت یک دولت در تاریخ هم هست)
33- -بیشترین تعداد تلفات در جنگ شیمیایی (100000 کشته و 100000 زخمی در جنگ با صدام، ایران همچنین دومین رتبه تلفات تاریخ را بر اثر سلاح های کشتار دست جمعی بعد از ژاپن دارد)
-34- بیشترین تعداد و تناسب شیعه گان در جهان (89% جمیعت ایران)
جملات حقیقی و زیبا
• خوشبختی یعنی بدست
آوردن یک زندگی و تقسیم آن با دیگران!
• برای زندگی کردن دو راه
وجود دارد. یکی اینکه گویی هیچ معجزه ای وجود ندارد و دیگری اینکه گویی همه چیز یک
معجزه است. (اینشتین)
• اگر میدانستید که افکارتان چقدر قدرتمند است، هیچگاه حتی برای یک بار دیگر هم منفی فکر نمی کردید!
• در یک رابطه بودن به
معنای بوسیدن، قرار گذاشتن یا در دسترس بودن نیست. به معنای
بودن با کسی است که شما را به گونه ای خوشحال کند که هیچ کس دیگری نتواند!
• فقط کسانی را در
زندگیتان نیاز دارید که در زندگیشان نیازمند شما باشند.
• یک پسر میداند چیزی را
که میخواهد چگونه بدست آورد. یک مرد میداند چیزی را که بدست آورده چگونه نگه دارد.
• ممکن است شاهزاده ام را
پیدا کنم اما پـــدرم همیشه پادشاه من خواهد ماند!
• هیچگاه نمی توانید یک
اشتباه را دو بار مرتکب شوید چرا که بار دوم دیگر آن یک اشتباه نیست بلکه یک
"انتخاب" است.
• به خودتان اجازه ندهید توسط این سه چیز تحت کنترل درآیید: گذشته
تان، مردم و پول.
• ذهن فراموش می کند اما
دل همیشه بخاطرش می ماند.
• هرگز برای کسی که شما را می آزارد گریه نکنید... در عوض لبخند
بزنید و به او بگویید، ممنون بخاطر اینکه به من فرصتی دادی تا کسی بهتر از تو را
پیدا کنم!
• همیشه دنبال افرادی که
کمترین اهمیت را در زندگی به ما می دهند می دویم. چرا به این کار پایان ندهیم و
اطرافمان را نگاه نکنیم تا ببینیم چه کسانی دنبال ما می دوند؟
• همه افراد به عنوان یک
انسان قابل احترامند اما از هیچکس نباید بت ساخته شود.
• اگر کسی را ترک می کنید
لااقل به وی علتش را توضیح دهید؛ چون اینکه ببیند لایق یک توضیح ساده هم نبوده، دردناک
تر از خود ترک شدن است.
• کسانی که زندگی خود را
وقف بدست آورن منافع مادی و ثروت کرده اند به شما خواهند گفت که احساس خوشبختی را
در اموال خود نمی یابند. خوشبختی هرگز انعکاس ثروتهای مادی یک شخص نیست، بلکه
انعکاس ثروتهای معنوی و احساسی او است.
• 6 کلید یک رابطه موفق: دوستی، آزادی، صداقت، اعتماد، درک و گفتگو.
• اگر خدا دعاهای شما را
مستجاب کند، ایمانتان را افزایش داده، اگر با تاخیر مستجاب کند، صبرتان را زیاد
کرده و اگر مستجاب نکند، چیز بهتری برایتان در نظر دارد.
• کلمات، قدرت آزار دادن
شما را ندارند، مگر اینکه گوینده آن برایتان بسیار عزیز باشد.
• هرگاه آماده بودید عاشق
شوید، نه هرگاه که تنها بودید.
• دردناک ترین محبتها آنهایی است که با ریا، تزویر و تظاهر آمیخته است و لذت بخشترین محبتها آنهایی هستند که در عین کوچک بودن با خلوص نیت و با بی آلایشی همراه است.
• فرار کردن از مشکلات فقط فاصله رسیدن به راه حل را افزایش می دهد. آسانترین راه برای گریختن از مشکلات حل کردن آنها است.
• انسان نمی تواند
اقیانوسهای جدید را کشف کند مگر اینکه شجاعت از دست دادن دید ساحل را داشته باشد.
• یک فرد موفق کسی است که
بتواند از آجرهایی که دیگران به طرفش پرتاب کرده اند، ساختمانی محکم بنا کند.
• اگر نتوانید به یک خانم
احترام بگذارید، حق صحبت کردن با وی را از دست خواهید داد.
• وقتی کسی را می بخشید،
شخصی که بیشترین منفعت را می برد، خود شما هستید.
• سخن گفتن با خدا مانند
صحبت کردن با یک دوست پشت تلفن است... ممکن است او را در طرف دیگر نبینیم، اما می
دانیم که دارد گوش می دهد...
• کلمات بیش از آنچه که
شما تصور می کنید تاثیر گذارند. همیشه پیش از صحبت کردن فکر کنید.
• گفتن خداحافظ به کسی که
نمی خواهید بگذارید برود واقعاً دردناک است، اما حتی دردناک تر این است که از کسی
که هیچگاه قصد ماندن نداشته بخواهید بماند.
• وقتی به کسی بطور کامل
و بدون هیچ شک و تردیدی اعتماد می کنید، در نهایت دو نتیجه کلی خواهید داشت:
شخصی
برای زندگی
یا
درسی
برای زندگی
-1 قلب تان را از کینه خالی نگه دارید.
- 2 ذهن تان را از نگرانی خالی نگه دارید.
- 3 ساده زندگی کنید.
- 4 کم توقع باشید.
- 5 زیاد به دیگران ببخشید
نتیجه آمیختگى جهل با وضعیتهاى متفاوت در زندگى بشر:
جهل
+ فقر = جُرم
جهل + ثروت = فساد
جهل + آزادی = هرج و مرج
جهل + قدرت = استبداد
جهل + دین = تروریسم
حال به جای جهل، علم بگذار
بنگر علم با وضعیتهاى متفاوت زندگى چه میکند؛
علم
+ فقر = قناعت
علم + ثروت = نوآوری
علم + آزادی = خوشبختی
علم+ قدرت = عدالت
علم + دین = استقامت
این یک قانون است.
ساتیاسایبابا
پدر و مادر
*چــه فرقــی بین مــــادر و پــــدر وجود دارد ؟*
*بسیار مــرا به تعجب آورد
*فــرق بین مــادر و پــدر*
۱- کسی که از زمانی که چشــم باز میکنی تو را دوست دارد مــــادر است و کسی که دوستت دارد بدون اینکه ظاهر کند پــــدر است و تو به او جفا می کنی.
۲- مــــادر تو را به جهان تقدیم میکند و پــــدر تلاش میکند که جهان را به تو تقدیم کند و به سختی میافتد.
۳- مــــادر به تو زندگی میدهد و پــــدر به تو میآموزد چگونه این زندگی را احیا کنی و تو را به تلاش وادار میکند.
۴- مــــادر تو را ۹ ماه در رحم خود نگه میدارد و پــــدر باقی عمر تو را حمل میکند و تو متوجه نیستی.
۵- مادر به وقت تولدت فریاد میکشد و صدایش را نمیشنوی و پــــدر بعد از آن فریاد میکشد و تو از او گله میکنی.
۶- مــــادر گریه میکند وقتی که بیمار میشوی و پــــدر در خفا بیمار میشود وقتی گریه میکنی.
۷- مــــادر مطمئن میشود که گرسنه نیستی و پــــدر به تو یاد میدهد که گرسنه نمانی.
۸- مــــادر تو را روی سینهاش نگه میدارد و پــــدر تو را به دوش میکشد و تو او را نمیبینی.
۹- مــــادر چشمه محبت است
و پــــدر چاه حکمت و تو از عمق چاه میترسی.
۱۰- مــــادر مسئولیت از روی دوش تو بر میدارد ولی پــــدر مسئولیت را در وجود تو میکارد و تو را به سختی میاندازد.
۱۱- مــــادر تو را از سقوط نگه میدارد و پــــدر میآموزد بعد از سقوط بلند شوی.
۱۲- مادر یاد میدهد چگونه روی پای خود راه بروی و پدر یاد میدهد چگونه در راههای زندگی حرکت کنی.
۱۳- مــــادر کمال و زیبایی را منعکس میکند و پــــدر واقعییتها و تلاشها را منعکس میکند.
*مهــر مــادری را هنگام ولادت حس می کنی*
*مهــر پــدری را وقتی پــــدر شدی حس خواهی کرد*
*بنابرایــن مــــادر با چیــزی مقایســه نمیشود*
*و پــــدر تکــرار نخواهــد شــد.*
با آرزوی سلامتی همهی پدر و مادرهای در قید حیات
و آرزوی غفران الهی برای پدر و مادران مرحوم شده.
اولین قدم برای یاد گرفتن شنا، نترسیدن از آب و رها شدن است.
مربی همیشه میگوید: بپر، خودتو رها کن، زیر آب چشماتو باز کن، بعد خودت آروم آروم برمیگردی به سطح آب...
گاهی باید بگذاریم زندگی کارش را بکند.
شاید بعدش آرام آرام برگشتیم به
سطح آب...
به زندگی..
تنسی ویلیامز
خداوند افرادی را وارد زندگی شما میکند تا شما همانند معجزهای آنها را به سوی
سرنوشتشان سوق دهید.
به نسبتی که شما آن را بالا بکشید، خودِ شما بالاتر میروید.
به نسبتی که نیازهای آنها را برطرف کنید، خداوند نیازهای شما را برطرف میکند.
خلاف این امر هم صادق است. اگر شما حاضر نیستید زمانی را به دیگران اختصاص دهید، دیگران هم زمانی را به شما اختصاص نمیدهند.
اگر شما تنها به تحقق رویای خود میاندیشید و حاضر نیستید دیگران را در مسیر رویاهایشان یاری کنید، در نقطهای گیر خواهید افتاد و جلوتر نخواهید رفت.
اگر میخواهید به حداکثر توانایی خود دست یابید، به دیگران کمک کنید که آنها نیز به حداکثر تواناییشان دست یابند.
این موضوع دقیقاً همانند یک بومرنگ عمل میکند. هنگامی که دست دیگران را میگیرید و بالا میکشید، عمل خیر شما به خودتان
برمیگردد.
به همین علت وقتی کار خیر انجام میدهید مغز شما ده برابر بیشتر با ترشح دوپامین به شما پاداش میدهد و شما حس سرخوشی دارید...
جوئل اوستین
آدم های زیبا و دوست داشتنی، به صورت تصادفی به وجود نمیآیند
زیباترین و دوست داشتنی ترین انسانهایی که میشناسیم،
آنهایی هستند که با شکست آشنا شدهاند،
آنهایی که رنج را تجربه کردهاند،
آنهایی که از دست دادن را تجربه کردهاند،
آنهایی که پس از این رویدادهای دشوار دوباره مسیر خود را به سمت زندگی پیدا کردهاند،
این افراد، زندگی را به شکل متفاوتی میفهمند،
آن را به شکل متفاوتی تحسین میکنند
و نیز به شکل متفاوتی حس میکنند
به همین دلیل ،
آرامترند و دوست داشتن و محبت به دغدغهشان تبدیل میشود.
چگونه می توانیم یک زن رو خوشحال کنیم ؟!
برای
خوشحال کردن یک زن....
یک مرد فقط نیاز دارد که مسلط به این موارد باشد :
الف - روابط اجتماعی
ب – ماساژ درمانی
ج – روان درمانی
و . . .
7. یک سرآشپز
8. یک برقکار
9. یک نجار
10. یک لوله کش
11. یک مکانیک
13. یک متخصص چیدمان داخلی منزل
15.. یک متخصص مد
16. یک روانشناس
17. یک دافع آفات
18. یک روانپزشک
19. یک شفا دهنده
20. یک شنونده خوب
21.. یک سازمان دهنده
22. یک پدر خوب برای فرزندان
23. خیلی تمیز
24. دلسوز
25. ورزشکار
26. گرم
27. مواظب
28. شجاع
29. باهوش
30. بانمک
31. خلاق
32. مهربان
33. قوی
34. فهمیده
35. بردبار
36. محتاط
37. بلند همت
38. با استعداد
39. پر جرأت
40. مصمم
41. صادق
42. قابل اعتماد
43. پر حرارت
بدون فراموش کردن :
44. تعریف کردن مرتب از او
45. عشق ورزیدن به خرید
46. درستکار بودن
47. بسیار پولدار بودن
48. تنش ایجاد نکردن برای او
49. نگاه نکردن به بقیه دختران
و در همان حال، شما باید :
50. توجه زیادی به او بکنید، و انتظار کمتری برای خود داشته باشید
51. زمان زیادی به او بدهید، مخصوصاً زمان برای خودش
52. اجازه رفتن به مکانهای زیادی را به او بدهید، هیچگاه نگران نباشید او کجا می
رود.
بسیار مهم است :
53. هیچگاه فراموش نکنید :
* سالروز تولد
* سالروز ازدواج
* قرارهایی که او می گذارد
و خلاصه خیلی چیزهای دیگر . . .
اما چگونه یک
مرد را خوشحال کنیم :
1. تنهایش بذارید!!!!
هرگز
زنت را تحقیر نکن. چون بار بیماری اش را سالها باید به دوش بکشی.
هرگز
به زنت بی اعتنایی نکن. چون سالها باید بی توجهی اش را تحمل کنی.
هرگز
به زنت پرخاش نکن. چون سالها سکوت مرگبارش را باید طاقت بیاوری.
هرگز
از محبت به روح او غافل نباش. چون سالها باید در بستری سرد بخوابی.
هرگز
او را مقابل دیگران کوچک مکن. چون به بزرگی یاد کردن از تو را فراموش میکند.
هرگز
نقص هایش را بازگو نکن. چون از تو در نهان متنفر خواهد شد.
هرگز
انتقاد و شکایت او را مسخره نکن. چون از تو برای همیشه ناامید میشود.
هرگز
به رویاهایش نخند. اگر نمیتوانی براورده شان کنی. چون یا افسرده میشود و اگر شهامت
داشته باشد خودکشی میکند.
هرگز
زنت را اسیر خانه و فرزند نکن. چون اینگونه او را بیصدا کشته ای و فقط قانون تو را
مجرم نمیداند.
خود
را با زنت برابر بدان. در همه چیز. وگرنه فرقی با یک زندانبان نخواهی داشت...
مختصر و مفید درباره دروغ و اقسام دروغگو
گاهی حتی بدون اینکه فکر کنیم دروغ میگوییم و خودمان نیز نمیدانیم که چرا الان و در رابطه با موضوعی دروغ گفتیم! چرا دروغ یکی از عادت های روزمره ی همهی ما شده است؟ آیا برای رسیدن به هدف خاصی دروغ میگوییم یا نه؟ آیا بدون دروغ هم میتوان زندگی کرد؟ آیا تاکنون فکر کرده اید که دروغ چیست و چه معنایی میتواند داشته باشد؟
اگر به افرادی که در اطرافتان هستند خوب توجه کنید، درخواهید یافت که بسیاری از آنها در طول روز دروغهای فراوانی می گویند. در واقع این مسئله گویای این است که تقریبا همه افراد در این سیاره خاکی به شیوه های متفاوتی در زندگی دروغ می گویند. آنها بر این باورند که غالب شدن شرایطی در آن لحظه افراد را وادار به دروغگویی می نماید. در بسیاری از موارد، افراد برای حفظ علایق شخصی خود دروغ می گویند. اما افرادی هم هستند که برای گول زدن دیگران دروغ می گویند. گروه دیگری از افراد نیز به دروغگویی معتاد شده اند. خیلی ها هم به این دلیل دروغ می گویند که از هر گونه مورد انتقاد قرار گرفتن در اجتماع دور باشند. اما بطورکلی می توان اینگونه نتیجه گیری کرد که :
کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ "فیلسوف" است.
کسی که راست و دروغ برای او یکی است، "چاپلوس" است.
کسی که پول می گیرد تا دروغ بگوید، "دلال" است.
کسی که دروغ می گوید تا پول بگیرد، "گدا" است.
کسی که پول می گیرد تا راست و دروغ را تشخیص دهد، "قاضی" است.
کسی که پول می گیرد تا راست و دروغ را بهتر نمایان سازد، "وکیل" است.
کسی که با دروغ غریبه است و جز راست چیزی نمی گوید، "بچه" است.
کسی که به خودش هم دروغ می گوید، "متکبر" است.
کسی که حتی دروغ خودش را باور می کند، "ابله" است.
کسی که سخنان دروغش شیرینست، "شاعر" است.
کسی که علیرغم میل باطنی خود دروغ می گوید، "همسر" است.
کسی که اصلا دروغ نمی گوید، "مرده" است.
کسی که دروغ می گوید و قسم هم می خورد، "بازاری" است.
کسی که دروغ می گوید و خودش هم نمی فهمد، "پرحرف" است.
کسی که دروغ گفتنش را مصلحت آمیز عنوان می کند، "خوش خیال" است.
کسی که مردم سخنان دروغ او را در برخی مواقع راست می پندارند، "سیاستمدار" است.
کسی که مردم سخنان راست او را دروغ می پندارند و به او می خندند، "دیوانه" است.
*پول اسم های مختلفی دارد*
در مدرسه و دانشگاه (شهریه) نامیده می شود ،
در ازدواج (مهریه) نامیده می شود ،
در طلاق به آن (نفقه) گفته می شود ،
و وقتی به کسی امانت بدهی ( قرض) گفته میشود
و هنگامی که شما به دولت پرداخت می کنید (مالیات)گفته میشود
و در دادگاه (جریمه) گفته میشود
به کارمندان بازنشسته (معاش و مستمری)گفته می شود
و کارمندان رسمی (حقوق ) گفته می شود
و به کارگران (دستمزد) گفته می شود
و وقتی در معاملات تجاری به واسطه ها پرداخت
می شود (پورسانت)گفته می شود
و هنگام پرداخت هزینه خدمات حرفه ای (هزینه ها)
و هنگامی که به یک پروژه تجاری اختصاص می یابد (سرمایه گذاری)
و وقتی از بانک قرض می گیرید (وام) ،
وقتی به عنوان هزینه وام به بانک پرداخت می شود (نرخ بهره)
و وقتی آن را در بانک واریز می کنید (سپرده)
و هنگامی که به خانواده شخص مرده پرداخت می شود (دیه) ،
و هنگامی که پس از پایان خدمت (پاداش) ارائه می شود ،
و آدم رباها آن را (عوض) صدا می کنند ،
و وقتی آن را غیرقانونی به نام خدمت معرفی میکنید (رشوه)
وقتی میخواهید کارتان راه بیفتد و حفظ ظاهر هم شده باشد ( شیرینی_ شیتیل)
وقتی او آن را به فقیر و نیازمند تقدیم می کند ، آن را (خیرات) می خوانند
وقتی به عنوان پیش خرید استفاده میشود ( بیعانه)
و وقتی به عنوان کمک به یک خانواده یا دوست پرداخت می شود (هدیه)
و هنگامی که او برای اجاره یک ملک پرداخت می کند (اجاره)
و هنگامی که توسط بزرگ پرداخت می شود ، (شریف)
و در دین ( خمس و زکات)
رباخوران به آن "نزول" می گویند
دولت به آن "یارانه" می گوید
احمدی نژاد به آن "هدیه امام زمان" می گفت
روحانی به آن "مصیبت دولت" می گوید
و هنگامی که برای پاکسازی گناهان هزینه می شود(کفاره)
و وقتی به عنوان هدیه تعطیلات پرداخت می شود
(عیدی)
و هنگامی که آن را پیدا نمی کنی (چرک کف دست)
استفاده از کلمات درست برابر است با افزابش قدرت کلمات
÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷
به
جای پدرم درآمد؛ بگوییم : خیلی راحت نبود
به جای خسته نباشید؛ بگوییم : خدا قوت
به جای دستت درد نکنه ؛ بگوییم : ممنون از محبتت، سلامت باشی
به جای ببخشید مزاحمتون شدم؛ بگوییم : از این که وقت خود را در اختیار من گذاشتید متشکرم
به جای گرفتارم؛ بگوییم : در فرصت مناسب با شما خواهم بود
به جای دروغ نگو؛ بگوییم : راست می گی؟ راستی؟
به جای خدا بد نده؛ بگوییم : خدا سلامتی بده
به جای قابل نداره؛ بگوییم : هدیه برای شما
به جای شکست خورده؛ بگوییم : با تجربه
به جای فقیر هستم؛بگوییم : ثروت کمی دارم
به جای بد نیستم؛ بگوییم : خوب هستم
به جای بدرد من نمی خورد؛ بگوییم : مناسب من نیست
به جای مشکل دارم؛ بگوییم : مسئله دارم
به جای جانم به لبم رسید؛ بگوییم : چندان هم راحت نبود
به جای فراموش نکنی؛ بگوییم : یادت باشه
به جای من مریض و غمگین نیستم؛ بگوییم : من سالم و با نشاط هستم
به جای غم آخرت باشد؛ بگوییم : شما را در شادی ها ببینم
به جای جملاتی از جمله چقدر چاق شدی؟، چقدر لاغر شدی؟، چقدر خسته به نظر میآیی؟، چرا موهات را این قدر کوتاه کردی؟، چرا ریشت را بلند کردی؟، چراتوهمی؟، چرا رنگت پریده؟، چرا تلفن نکردی؟، چرا حال مرا نپرسیدی؟
بگوییم: سلام به روی ماهت، چقدر خوشحال شدم تو را دیدم، همیشه در قلب من هستی ....
آریستو کراسی، امپراطوری کوروش هخامنشی
.هخامنشیان 44 درصد جهان متمدن کره زمین در زمان خود را در اختیار داشتنند و حدود 300 سال بر جهان حکومت کردنند. دنیا در آن زمان بالاترین سرعت رشد را تجربه کرد. از احداث کانال سوئذ گرفته تا ابداع چاپارخانه، راهای سنگفرش، حکومت ساتراپی و غیره، دستاورد این امپراطوری باشکو بود. بدین جهت به طور قطع میتوان آنهارا بزرگترین امپراطوری تاریخ نامید.
احترام،
احترام، احترام،احترام نه بحث و جدل عقاید و جنگ فرسایشی مذهب
این
است تفاوت آریستو کراسی و سکولاریسم
اسامی برخی از دانشمندان ایرانی دوران اسلام :
-اسامی برخی از دانشمندان ایرانی در دوره اسلامی :
1- روزبه - دوره خلافت عمربن خطاب - طراح شهرهای بصره و کوفه .
2- یعغوب بن طارق- (مرگ
در 796 م / 180 ه )احتمالا از نژاد ایرانی ستاره شناس .
3- نوبخت – ( مرگ 770776 م /
171-170 ه) ستاره شناس و مهندس ایرانی که تحت سر پرستی خالد بن برمک که وی نیز
ایرانی بود طرح بغداد را انجام داد .
4- ماشاءالله
(مناسه) - ( مرگ در 815 یا 820 م ) یهودی ایرانی الاصلی که در پروژه شهر
بغداد با نوبخت همکاری میکرد .
5- ابوسهل فضل بن
نوبخت – ( مرگ
در 816-815 م / 201-200 ه)از خاندان نوبختی ستاره شناس و کتابدار هارون الرشید .
6- ابو موسی جابرین
حیان - در 160 هجری قمری در کوفه بر آمد
- اهل توس ، شیمیدان و کانی شناس و ستاره شناس .
7- بنو موسی ( محمد ، احمد و حسن ) - سده سوم هجری -
خراسانی الاصل ، مهندس مکانیک ، هندسه دان ، و ریاضی دان .
8- ابو سعید ضریر
جرجانی (گرگانی ) مرگ در (
846-945 م /232-231 ه) ستاره شناس و ریاضی دان .
9- سهل طبری - در اوایل سده نهم
میلادی ( سده سوم هجری ) بر آمد - اهل طبرستان ( تبرستان ) ستاره شناس وپزشک .
10- احمدبن محمد
نهاوندی (
مرگ در 835 تا 845 م / 221 تا 231 ه) -
در جندی شاپور بر آمد - ستاره شناس م مؤلف زیج .
11- یحیی بن ابی
منصور ( مرگ در 831 م / 216
ه ) از نژاد ایرانی که در بغداد بر آمد ستاره شناس و مؤلف زیج، نوه اش هارون بن
علی هم ستاره شناس و مؤلف زیج بود .
12- خالد بن
عبدالملک مرورودی - اهل
مرورود در خراسان بزرگ - در زمان مامون خلیفه عباسی بر آمد - ستاره شناس بود و
پسرش محمد و نوه اش عمر هم منجم بودند .
13- ابوالعباس احمد
بن محمد بن کثیر فرغانی - اهل
فرغانه در ماوراء النهر (ورا رود ).در زمان مامون برآمد - ستاره شناس و نظریه
پرداز نجومی .
14- عمربن فرخان
طبری - ) مرگ در 815 م / 200 ه) از مردم
طبرستان - ستاره شناس و معمار
محمد بن عمربن فرخان طبری - پسر شخص بالا درآغاز
سده نهم میلادی ( سده سوم هجری ) بر آمد . ستاره شناس و مؤلف نجوم .
15- ابو معشر جعفر
بن محمد بن عمر بلخی - ( 272 – 172) ه ) ( 886- 786 م ) اهل بلخ در خراسان بزرگ - ستاره شناس و
نظریه پرداز در نجوم .
16- سهل بن بشر )یا سهل بن حبیب بن
هانی ) - در نیمه اول سده نهم میلادی ( سده سوم هجری ) در خراسان بر آمد . ستاره
شناس و منجم .
17- علی بن سهل بن
طبری- ) سده نهم میلادی / سده سوم هجری )
مؤلف فردوس الحکمه در طب و هوا شناسی ، نجوم .
18- محمد بن عیسی
ماهانی ) مرگ در 874 تا 884 میلادی / 261
تا 271 ه ) اهل ماهان کرمان ، ریاضی دان و ستاره شناس و مهندس .معادله درجه سوم
موسوم به معادله ماهانی از اوست.
19- فضل بن حاتم
نیریز ) مرگ
در 922 م / 310 ه ) ریاضی دان ، هندسه دان و ستاره شناس
ابوبکر حسن بن خصیب - در اواخر سده نهم
میلادی ( سوم هجری ) بر آمد . ستاره شناس از نژاد ایرانی بود .
20- ابوبکر زکریای
رازی ( مرگ در 924- 923 م /
312 - 311 ه ) فیزیک دان ، شیمی دان و پزشک و مهندس و فیلسوف - کاشف الکل .
21- احمد بن داوود
دینوری ) 210 / 200 تا 282 ه 825 - 815 تا 895 م ) در دینور اصفهان بر آمد . ستاره
شناس ، مورخ ، ریاضی دان ، گیاه شناس و لغت نویس .
22- ابو نصر محمد
فارابی .(340/339- 258/257) ه51/950-71/870 م) زاده فاراب ترکستان -فیزیکدان،موسیقی
شناس،فیلسوف ایرانی .
23- احمدبن سهل
بلخی 934) م/323ه) زاده شاستیان بلخ ،ریاضیدان وجغرافی دان .
24- مطهر بن
طاهرمقدسی-356)ه
966م) دربست سیستان برآمد- دایره المعارف نویس وبازگوکننده اعداد بزرگ هندی .
25- یقبوب بن محمد
رازی-که
ابن ندیم وی رااز مهندسان و محاسبان دانسته است .
26- استخری(اصطخری)-
وی را نیزابن ندیم از محاسبان ومهندسان بشمار آورده است .
27- محمد بن لره- اهل اصفهان بوده ودر
فهرست ابن ندیم در زمره مهندسان و محاسبان بشمار آورده شده است .
28- محمد بن احمد
کاتب خوارزمی- از
دایره المعارف نویسان سده چهارم هجری است.کاتب مفاتیح العلوم وی شامل مباحثی در
حساب،هندسه،نجوم،موسیقی،مکانیک و شیمی .
29- اخوان الصفا- گروه از مهندسان و
دانشمندان و فیلسوفان که در سده دهم میلادی( سده چهارم هجری) بر آمدند. بعضی از
اعضای این گروه مخفی مثل ابو سلیمان محمد بن بشیر بستی مقدسی، ابو الحسین علی بن
هارون زنجانی و محمد بن احمد نهرجوری ایرانی بوده اند آنان دایره المعارفی شامل
کلیه شعب معرفت پدید آوردند .
30- ابو جعفر خازن
زاده خراسان( مرگ
در 350/360/ه961/ 971 م) ریاضی دان و ستاره شناس
ابو الفتح اصفهانی- ریاضیدان سده چهارم هجری .
31- ابو سهل ویجی
بن رستم کوهی(سده چهارم هجری) اهل طبرستان ، ریاضی دان،مهندس، ستاره شناس. وی رهبر
ستاره شناسان در رصد خانه ای بود که شرف الدوله دیلمی ساخته بود .
32- ابو سعید احمد
سنجری- (415-340ه)(1024-951م) ریاضی دان .
33- عبدالرحمن بن
عمر صوفی رازی زاده ری(376-291ه)(986-903م)
ستاره شناس .
34- ابو نصر محمد بن
عبدالله( کلو اذانی)- از دودمان اردشیر بابک کلواذانی(تولدش پیش از سال سیصد هجری)
از جمله ریاضی دانان .
35- ابو حامد احمد
بن محمد صاغانی(مرگ در 380ه 990 م) از مردم صاغان مرو ، ریاضیدان- ستاره شناس،
مخترع و سازنده اسطرلاب و دیگر ابزارهای نجومی .
36- ابو الرضا عباس
بوزجانی- ( 388/387-329)ه)(998/997-940م) زاده بوزجان در حوالی نیشابور ، ریاضیدان،
هندسه دان، مهندس، ستاره شناس و نظری پرداز در نجوم .
37- ابو منصور موفق)سده چهارم هجری) شیمی
دان و دانشمند و علم مواد .
38- ابو نصر اسمعیل
بن حماد جوهری( مرگ در 393ه 1002م) زاده فاراب و مقیم نیشابور. لغت نویس و
مبتکراندیشه های پرواز .
39- فارابی،ابو
نصر(مرگ در 340/339 هجری یا 951/950م) دانشمند و فیلسوف ، در طبقه بندی علوم و در
تبیین قوانین صوت و در تعریف دانش ها نقش عمده ای داشت .
40- ابوریحان محود
بن احمد بیرونی- ( 440-363) هجری)(1048-973 م) ایرانی نژاد زاده خوارزم، ریاضیدان،زمین
شناس، جغرافی دان،جهانگرد، فیلسوف،و نظریه پرداز در علوم طبیعی ودانشمند علوم
تجربی .
41- ابو علی حسین بن عبدلله بن سینا- (427-370) هجری)(1037-980 م) زاده افشنه در بخارا که در همدان درگذشت. ریاضیدان،زمین شناس،فیزیکدان،پزشک، فیلسوف .
42- ابوبکر محمدبن
حسن حاسب کرجی( مرگ در 421/420 هجری 1030/1029 م) ریاضیدان ایرانی صاحب کتاب نسوی
نامه .
43- عمر بن ابراهیم
خیامی (عمر
خیام)(517/516-440/430هجری)(1124/1123-1048/1038 میلادی) زاده نیشابور ،ریاضیدان،ستاره
شناس،شاعر و فیلسوف .
44- عبدالرحمن
خازنی-فیزیک
دان و مخترع برآمده در خراسان بزرگ در ابتدای سده ششم هجری
ابوبکر علی بن محمد خراسانی - شیمیدان ایرانی که
بقول ابن ندیم و بگفته کیمیاگران به کیمیا دست یافت .
45- بدیع اسطرلابی(
مرگ در بغداد در 1140/1139 م) اهل اصفهان- ستاره شناس و سازنده اسطرلاب
محمد بن احمد خرقی-(مرگ در مرو در 1139/1138م) ستاره شناس،
جغرافی دان ایرانی که نظریه ای در باب چگونگی حرکت ستارگان نیز ارائه داده است .
46- موید الدین
طغرانی( مرگ در 1112/1111م) زاده اصفهان - شاعر و شیمیدان ایرانی .
47- عبدالملک بن
محمد شیرازی- ریاضیدان
و ستاره شناسی که در نیمه دوم سده دوازدهم میلادی(ششم هجری) برآمد .
48- محمد بن ابوبکر
فارسی-ریاضیدان
و ستاره شناس ایرانی نیمه دوم سده سیزدهم میلادی(هفتم هجری( .
49- المظفر(سده ششم
هجری) اهل توس ،مخترع گونه ای از اسطرلاب خطی .
50- نصرالدین طوسی -( 672-598) هجری) اهل توس ، ریاضیدان ، ستاره
شناس،دانشمند علم مواد.
51- قطب الدین
شیرازی-(1236-1311) م)-ریاضیدان،ستاره شناس، نور شناس، پزشک، فیلسوف ایرانی.
52- محمد ابن اشرف
شمس قندی- ریاضیدان
و ستاره شناس سده سیزدهم میلادی (هفتم هجری( .
53- شمس الدین محمد
بن ایوب دینسری-(سده هفتم هجری)- دایره المعارف نویس و نگارنده کتاب نوادر التبا
در لتحفه البهادر که شامل مباحثی از علوم طبیعی است .
54- غیاث الدین
جمشید محمد طبیب ( الکاشی) - (790-832
هجری قمری) از مردم کاشان، ریاضیدان و محاسب .
55- محمد حافظ
اصفهانی (
تیجه الدوله) سده دهم هجری ، مولف رساله هایی در انواع دستگاههای مکانیکی.
56- حسین معمار-معمار بقعه هارون در
سال 918هجری .
57- بهاالدین عاملی-(1031-953)هجری)
ریاضیدان، معمار، فیلسوف .
58- احمد معماری
لاهوری و برادرش استاد حمید لاهوری- سده
یازدهم هجری معماران ایرانی سازنده تاج محل در هندوستان .
نقل از آقای مرتضی خلیل زاده وبلاگ http://bavill.blogfa.com/post/19
اسامی برخی از ایرانیان موفق ساکن در خارج از کشور
پی یر امیدیار: موسس ebay وی یکی
از ثروتمندترین اشخاص جهان محسوب می شود
فیروز نادری: یکی از
رئیس های ارشد سازمان ناسا
موشه کاتساو: رئیس
جمهور سابق اسرائیل
فرح کریمی: نماینده
پارلمان هلند
امید نوری پور:
نماینده پارلمان آلمان
مریم یزدان فر:
نماینده پارلمان سوئد
گلی عامری: عضو سابق
هیئت ارشد نمایندگی آمریکا در سازمان ملل متحد
فریار شیرزاد: معاون
وزارت بازرگانی آمریکا و دستیار ریاست جمهوری آمریکا در کاخ سفید
جمشید (جیمی) دلشاد:
شهردار ایرانی تبار شهر بورلی هیلز آمریکا
شائول موفاز: وزیر
سابق دفاع و رئیس سابق ستاد کل ارتش اسرائیل، معاون کنونی نخست وزیر و وزیر راه و
ترابری کنونی کابینه دولت اسرائیل
جک دلال: مالک
سینماهای زنجیرهای «اودئون» در انگلستان
داود خلیلی: مجموعهدار
معروف هنری و اشیاء باستانی، سومین ثروتمند بریتانیا سر داود آلیانس , صاحب
کارخانجات نساجی منچستر و سهامدار اصلی و رئیس هیأت مدیره شرکت «ان براون»
حسن خسروشاهی: مالک و
مدیر کمپانی زنجیرهای Future Shop
فرزاد ناظم: مدیر فنی
کمپانی «یاهو» (Yahoo)
انوشه انصاری: موسس و
مدیر کمپانی بزرگ «Telecom Technologies» در آمریکا
علی هراری: مدیر ارشد
کمپانی آمریکائی «(Sandisk Corp)»
پیروز پرورنده: مدیر
ارشد گروه صنعتی «(Maxim Integrated)»
حمیدرضا مقدم: مدیر
ارشد گروه ساختمانی «(Amb Property Co)» در آمریکا
برادران قرمزیان:
مالکان بزرگ ترین مرکز خرید جهان، در شهر ادمونتون، کانادا
محسن معظمی: معاون
ارشد کمپانی اینترنتی سیسکو
امید کردستانی: مدیر
بازرگانی (سهامدار و از موسسین) گوگل google
مهراب صدوقیان زاده:
یکی از نتورکرهای ایرانی (V-Partner QI Cmpany)
بهمین ثیابی:
مدیرعامل شرکت HiGrade انگلستان
واستاد دانشگاه وست مینستر انگلستان
امیر مجید مهر: معاون
بخش رسانههای دیجیتال شرکت Microsoft
جواد خاکی: معاون بخش
فناوریهای شبکهای شرکت Microsoft
مینو اخترزند: مدیرکل
اداره راه آهن سوئد و از بانفوذترین مهاجرتباران در اقتصاد سوئد
هوشنگ سیحون: معمار,
نقاش و طراح بناهای بزرگ تاریخی
امیر بهادری: طراح
بین المللی لباس مردانه و موسس بنیاد خیریه کوروش بزرگ
بیژن پاکزاد: طراح
بین المللی عطر و لباس مردانه
حمید عمرانی: معمار و
طراح مشهور بین المللی
فریبرز صهبا: معمار و
طراح مشهور بین المللی
آرمین محسن دانشگر:
استاد جوان معماری دانشگاه وین اتریش و هنگ کنگ و… معمار برجسته جهانی
شهلا دُرریز: طراح
بین المللی لباس
نازنین افشین جم:
مدل, خواننده, فعال حقوق بشر, دختر شایسته کانادا و نفر دوم مسابقات زیبایی جهان
شاهرخ مشکین قلم:
بازیگر تئاتر ملی فرانسه, بالرین, نمایشنامه نویس و تهیه کننده تئاتر
پرویز مشکاتیان:
آهنگساز و سنتورنواز
مهدی اخویان: نگارگر
(نقاش) (فرزند آجرتراش ستون های باغ ملی نیشابور)
نادر خلیلی: معمار
مشهور بین المللی و طراح سیستمهای سکونت در مریخ با الهام از معماری مناطق کویری
ایران
فردین اشک: شاعر و
نقاش جوان، آلمان HNG ، فرزند شهباز اشک مدیر
ارشد کمپانی سوان در آلمان
مرجانه ساتراپی:
کارگردان برجسته سینمای کامیک در سینمای فرانسه
شهره آغداشلو: بازیگر
سینمای هالیوود و نامزد جایزه اسکار در سال ???? میلادی
گابریله انوار:
بازیگر سینمای هالیوود
امیر مکری: فیلم
بردار مشهور هالیوود
سارا شاهی: بازیگر
تلویزیون و سینمای هالیوود
باب یاری: تهیه کننده
سینمای هالیوود
بهار سومخ: بازیگر
سینمای هالیوود
کاترین بل: مدل و
بازیگر سینمای هالیوود
داریوش خنجی: فیلم
بردار مشهور هالیوود
امید جلیلی: کمدین و
هنرپیشه هالیوود
روبر حسین: هنرپیشه و
کارگردان فرانسوی با تبار ایرانی
سعید قهاری:
انیماتوریست برجسته و سازنده فیلم “تولد دوباره رستم”
داستین الیس:
انیماتور ایرانی-آمریکایی و سازنده انیمیشن هالیوودی “بابک و دوستان: اولین نوروز”
کاوه زاهدی: کارگردان
و بازیگر سینما
کامی عسگر: ادیتور
صدای فیلمهای مشهور هالیوودی و نامزد جایزه اسکار در سال ???? میلادی
فرهاد صفینیا:
نویسنده و تهیه کننده فیلمهای مشهور هالیوودی
رضا بدیعی: کارگردان
سینمای هالیوود
نازنین بنیادی:
بازیگر ایرانی - آمریکایی سینمای هالیوود
کیوان مشایخ: تهیه
کننده و کارگردان سینمای هالیوود
فریما اجیمن: بازیگر
ایرانی - انگلیسی تلویزیون
انوشیروان روحانی:
آهنگساز ایرانی
آرش: خواننده مقیم
سوئد
اعظم علی: خواننده
اصلی گروه بین المللی نیاز
الک کاردیو: خواننده
موسیقی پاپ
مینو جوان: خواننده
اپرای میلان
جهانبخش پازوکی:
آهنگساز و ترانه سرای ایرانی
مونیکا جلیلی: خواننده
موسیقی عرفانی ایرانی
ایرج جنتی عطایی:
ترانهسرای ایرانی
اردلان سرفراز: ترانهسرای
ایرانی
داریوش اقبالی:
خواننده ایرانی
استاد محمدرضا
شجریان: خواننده? موسیقی سنتی ایران
استاد شهرام ناظری:
خواننده? موسیقی سنتی ایران
داریوش دانش: خواننده
و موزیسین ایرانیالاصل اسکاتلندی
ریتا: خواننده
ایرانی-اسرائیلی
مصطفی مصباحزاده:
مدیر نشریه کیهان لندن و روزنامه نگار
امیر طاهری: تحلیلگر
و روزنامهنگار
ابراهیم نبوی: طنز
نویس معاصر مقیم بلژیک
هادی خرسندی: شاعر و
طنزنویس معاصر
شهیار قنبری: شاعر و
ترانهسرای ایرانی
رضا اصلان: اسلامشناس
و نویسنده برجسته
افشینه لطیفی:
نویسنده و فعال حقوق بشر
پرسیس کریم: نویسنده
و استاد زبان انگلیسی دانشگاه کالیفرنیا
عباس معروفی: رمان
نویس و نمایشنامهنویس ساکن برلین
یاسمین کرودر:
نویسنده و رمان نویس ایرانی-انگلیسی
رضا قاسمی: نویسنده?
همنوایی شبانه ارکستر چوبها
مسعود بهنود: نویسنده
و روزنامهنگار ساکن لندن
پروفسور لطفی علیعسکرزاده:
واضع نظریه فازی و استاد بازنشسته دانشگاه برکلی
فیروز نادری: مدیر
پروژههای فضایی مریخ ناسا
پروفسور احسان
یارشاطر: مدیر پروژه دانشنامه ایرانیکا
دکتر ابراهیم
ویکتوری: از پژوهشگران سازمان فضایی آمریکا; ناسا
دکتر سید حسین نصر:
فیلسوف و اسلامشناس و استاد دانشگاه جرج واشنگتن
دکتر عباس میلانی:
نویسنده و پژوهشگر و مدیر موسسه تحقیقاتی هوور
دکتر مریم میرزاخانی:
در سال ???? از سوی نشریه پاپیولار ساینس در شمار ?? ذهن برتر آمریکای شمالی
شناخته شد
دکتر نامدار بقایی
یزدی: مخترع و دانشمند انرژی هستهای مقیم بریتانیا
پروفسور مصطفی
دربیانی: رئیس انستیتوی بین المللی مطالعات عالی و مدیر آکادمی جهانی هنر، ادبیات
و رسانه
دکتر ایرج گنج بخش:
جراح برجسته قلب و عروق مقیم پاریس
دکتر حسین صادقی:
جراح برجسته قلب و عروق مقیم لوزان سوئیس
دکتر احمدعلی
امیرغفران: فوق تخصص و جراح برجسته قلب و عروق و عضو انجمن جراهان قلب اروپا
دکتر نصرت پزشکیان:
جراح برجسته متخصص بیماریهای مغز و اعصاب مقیم آلمان
دکتر مجید سمیعی:
جراح برجسته متخصص بیماریهای مغز و اعصاب مقیم آلمان و رئیس افتخاری اتحادیه جهانی
جراحان مغز و اعصاب
دکتر فرزانه ورقا
خادم: کاشف ژن موثر در سخن گفتن و مدیر موسسه ژنتیک لندن
پروفسور کریم نیرنیا:
دانشمند و استاد دانشگاه نیوکاسل انگلیس, کاشف سلولهای بنیادی جنینی اسپرمهای
مولد
پروفسور علی اصغر
خدادوست: دانشمند و جراح برجسته چشم, استاد دانشگاه ییل آمریکا
کریستین امانپور:
مدیرشبکه
“CNN International”
رودابه بختیار: مجری
شبکه
“FOX NEWS” آمریکا
آسیه نامدار: مجری
شبکه
“CNN” بین المللی
احمدرضا بهارلو: مدیر
بخش فارسی رادیو و تلویزیون صدای آمریکا
مریم مشیری: مجری
سرویس جهانی بی بی سی
سارا دورقی: مجری,
منتقد و طنزنویس تلویزیون فرانسه
مارتین خدابخشیان:
تهیه کننده ارشد تلویزیون ورزشی “ESPN” آمریکا
ناهید صیام دوست:
خبرنگار شبکه انگلیسی تلویزیون الجزیره
شهناز پاکروان: مجری
شبکه انگلیسی تلویزیون الجزیره
مریم نمازی: مجری خبر
شبکه انگلیسی تلویزیون الجزیره
بهروز آفاق: رئیس بخش
آسیا و خاوردور سرویس جهانی بی بی سی
لیلا وزیری: رکوددار
شنای زنان جهان
مت غفاری: کشتی گیر
فرنگی کار آمریکا
کینگ کمال (شهریار
کمالی): قهرمان پرورش اندام آمریکا در سال ۲۰۰۴
بهنام صمیمی: بدنساز
و صاحب کمپانی تولید مکمل های بدنسازی (سان)
رضا امین ترابی:
بدنساز و صاحب کمپانی تولید مکمل های بدنسازی
آیلار دیانتی لی:
بازیگر سابق فیلمهای پورنوی آمریکایی و مدل نروژ (پورن استار)
علی مواساط (دی جی
علی گیتور): خواننده سبک های "Trance" و "Club"
و ... .
یکی از مباحثی که
همواره جنجال بر انگیز بوده و در تاریخ بیش از همه چیز به آن پرداختهاند مسألة
جبر و اختیار است و جبر و اختیار مسألة بسیار سرنوشت ساز است که انسان اگر قایل به
اختیار باشد یک نوع تصمیم میگیرد و عمل میکند و اگر گرایش به سوی جبر پیدا کند
به سوی سرنوشت دیگری به پیش خواهد رفت، این مبحث رنگ فلسفی و کلامی دارد ولی در
روانشناسی از دو جهت مطرح میشود:
ما در این مقاله به دنبال این نیستیم
تا یکی از دو واژة جبر و اختیار را انتخاب کنیم آنگاه به اثباتش بپردازیم بلکه در
این مقاله در پی آنیم که در روانشناسی چه مکتبی گرایش به جبر دارد و کدام مکتب
اختیار انسان را میپسندد، و نیز این مطلب را بررسی خواهیم کرد که چگونه مکتبی
گرایش به جبر پیدا کرد و یا به اختیار؟
اهمیت این بحث نیز بر کسی پوشیده
نیست. همان گونه که در کلام این مسأله اثر دارد در روانشناسی نیز اثر دارد. زیرا
کسی که عقیده به جبر دارد با کسی که انسان را آزاد و صاحب اختیار میبیند دو گونه
واکنش نشان میدهد و دو گونه تصمیم میگیرد و در نهایت انسانی که به جبر اعتقاد
دارد تربیت انسان را نیز تا حدودی ناممکن میپندارد.
برخی از مکاتب را تحت عنوان مکتب
جبرگرا و اختیارگرا یاد کردهایم و دلیل این تکرار آن است که ممکن است برخی از
پیروان یک مکتب به جبر و برخی دیگر به اختیار تمایل دارند.
مفهوم جبر و اختیار
جبر. جبر در لغت به معنای واداشتن کسی
است به کاری که نمیخواهد و دوست ندارد آن کار را.[2] و به معنای حتمی بودن وقوع
قضا و قدر؛[3] «شکسته بستن، اصلاح کردن و... » آمده است. [4]
اختیار. اختیار در لغت به معنای:
«برگزیدن، انتخاب کردن و...».[5] به کار میرود. یا به معنای خواستن و اختیار کردن
چیز بهتر است وقتی که انسان مخیر شود میان دو کاری و یکی را برگزیند.[6] بنا بر
این اگر کسی توان ترک و انجام چیزی را داشته باشد به او میتوان لفظ مختار را صادق
دانست، به تعبیر مولانا:
این که گویی این کنم یا آن کنم خود
دلیل اختیار است ای صنم
بر خلاف مجبور که از عالم بالا، محیط
و... بر او کارها تحمیل میگردد.
جبر و اختیار در اصطلاح روانشناسی. آنچه که در بارة جبر و اختیار بیان شد، معانی لغوی بودند، ولی در
اصطلاح روانشناسی مانند مباحث مطرح در علوم دیگر سخن از این است که آیا انسان در
کارهای خویش توان تصمیم گیری دارد یا خیر یا به عبارت دیگر: «منظور از اختیار در
اینجا نوعی توانایی روانی ویژة انسان است که شخص بر اساس آن میتواند در قلمرو
خاصی، تاثیرات زیستی و محیطی را تحت تسلط خویش درآورد و با گزینش خود، رفتار و
مسیر رشد خویش را آگاهانه انتخاب نماید. اختیار و اراده به این معنا در برابر
انواع نگرشهای انفعالی و جبر گرایانه نسبت به انسان و رفتارها و رشد او قرار میگیرد.»[7]
که در این صورت جبر در مقابل اختیار قرار میگیرد.
به بیان دیگر در مسألة جبر و اختیار
سخن در این است که ماهیت انسان چگونه است به تعبیری: «یکی از موضوعات اساسی که
تصور از ماهیت انسان را روشن میسازد به مجادلة قدیمی بین ارادة آزاد و جبر گرایی
مربوط میشود. نظریه پردازان هر دو طرف، سؤالهای زیر را پرسیدهاند: آیا ما
هشیارانه جریان اعمال خود را هدایت میکنیم؟ آیا میتوانیم به صورت خود انگیخته،
جهت افکار و رفتار مان را انتخاب کنیم و به صورت منطقی از بین چارههای موجود آنها
را بر گزینیم؟ آیا ما آگاهی هشیار و درجهای از خود گردانی داریم؟ آیا ما بر
سرنوشت خود حاکمیم یا قربانیان تجربة گذشته، عوامل زیستی، نیروهای نا هشیار یا
محرکهای بیرونی هستیم، عواملی که کنترل هشیاری بر آنها نداریم؟ آیا رویدادهای
بیرونی آنچنان شخصیت ما را شکل دادهاند که قادر به تغییر دادن رفتارمان
نیستیم؟»[8]
اینها نمونه سؤالهایی هستند که تا
گرایش انسان به جبر و اختیار مشخص نشود، پاسخ دادن به آنها بسی مشکل است.
پیشینه
چنان که یاد کردیم اصل این مبحث از
فلسفه آمده است ولی رشد علم تجربی و به تعبیری علم زدگی سبب گشت که انسان به منزلة
ماشین پنداشته شود که اختیاری از خود ندارد لذا تاریخچة این بحث را هم در کلام و
فلسفه میتوان یافت، هم در روانشناسی، «بحثهای کلامی آنچنانکه از تواریخ استفاده
میشود, از نیمة قرن اول هجری آغاز شد. در میان بحثهای کلامی ظاهرا از همه قدیم
تر, بحث جبر و اختیار است. مسأله جبر و اختیار در درجه اول, یک مسأله انسانی است و در درجه
دوم یک مسأله الهی و یا طبیعی. از آن جهت که به هر حال موضوع بحث, انسان است که
آیا مختار است یا مجبور؟ مسألهای انسانی است, و از آن جهت که طرف دیگر مسأله خدا
یا طبیعت است که آیا اراده و مشیت و قضا و قدر الهی و یا عوامل جبری و نظام علت و
معلولی طبیعت, انسان را آزاد گذاشته و یا مجبور کرده است؟ مسأله الهی و یا طبیعی
است, و چون به هر حال مسألهای انسانی است و با سرنوشت انسان سر و کار دارد, شاید
انسانی یافت نشود که اندک مایة تفکر علمی و فلسفی در او باشد و این مسأله برایش
طرح نشده باشد, همچنانکه جامعهای یافت نمیشود که وارد مرحلهای از مراحل تفکر
شده باشد و این مسأله را برای خود طرح نکرده باشد.»[9] بنا براین مسألة جبر و
اختیار تنها دغدغهای نیست که دینداران با آن سر و کار داشته باشند، بلکه این بحث
برای هر انسانی مطرح است چه مادی بیاندیشد یا الهی زیرا آن که خداوند را قبول
ندارد به جای خداوند طبیعت یا عوامل دیگری را میگذارد چه این عوامل از درون انسان
سرچشمه گیرد مانند فعل و انفعالات شیمیایی بدن، یا از بیرون بر انسان تحمیل گردد.
چنانکه در روانشناسی فیزیولوژی میگویند: «تا کنون دهها انتقال دهنده و تعدیل
کنندة عصبی شناسایی شدهاند و احتمالا تعداد این مواد بسیار بیش از آن است که تا
به حال شناخته شدهاند.»[10]
در علم کلام چون تصمیم گیرنده و اداره
گر هستی خداوند است بحث از علم خداوند و تأثیر آن بر ما مطرح میگردد، آنها که علم
خداوند را به عنوان علت تامه فرض نمودهاند، به تبع آن به مجبور بودن انسان رأی
دادهاند که از جملة این گونه اندیشه، شعر قدیمی و معروف منصوب به خیام است:
من می خورم و هرکه چو من اهل بود می
خوردن من به نزد او سهل بود
می خوردن من، حق ز ازل میدانست گر می
نخورم، علم خدا جهل بود
اما طرح بحث جبر و اختیار در
روانشناسی آنگاه مطرح گشت که روانشناسی تحت تأثیر جو علم زدگی واقع شد؛ «روانشناسی
گرچه در آغاز به عنوان «دانش بررسی تجارب ذهنی» تعریف شد، ولی تحت تاثیر جو علم
زدگی که در قرن نوزدهم بر فضای فرهنگی غرب حاکم بود، موضوع آگاهی و شناخت برای مدت
مدیدی از روانشناسی حذف شد و به دنبال آن مسأله اختیار نیز نادیده گرفته شد، ولی
با اقبال دوباره برخی مکاتب و دیدگاههای روانشناختی، همچون ارگانیسمیک و
روانشناسی شناختی، به مسأله آگاهی و بررسی شناخت انسان، رفته رفته نوعی دخالت و
نقش مؤثری برای انسان مورد توجه قرار گرفته است.»[11]
میدانیم که روانشناسی در سال 1879م.
با تأسیس اولین آزمایشگاه به دست ویلهلم وونت در لایپزیک آلمان از فلسفه جدا و به
عنوان یک علم شناخته شد و از این پس تجربه گرایی بر روح روانشناسان حاکم گشت و بر
اثر رویکرد روانشناسان جدید همه چیز معتبر با مارک تجربی به رسمیت شناخته شد و
انسان نیز مانند ماشین به حساب آمد؛ «هنگامی که جهان به عنوان ماشینی شبیه ساعت
تلقی شود، همین که چنین جهانی توسط خداوند ساخته شد و به حرکت در آمد، بدون نیاز
به مداخلة عوامل خارجی همچنان به کار خود ادامه خواهد داد. لذا استفاده از استعارة
ساعت اندیشة جبر گرایی را نیز شامل میشد، عقیدهای که به موجب آن هر عملی بر اساس
رویدادهای گذشته تعیین میشود. بدینسان، میتوانیم تغییراتی که در ساعت و نیز در جهان روی میدهند
به دلیل نظم و قاعدة موجود در کار بخشهای مختلف آن پیش بینی کنیم. «کسی که بینش
کامل به ساخت (ساعت) دارد میتواند هر چیز آینده را روی نظم گذشته و حال آن
ببیند»[12] از این رو میتوان ادعا کرد که در آغاز شکل گیری روانشناسی علمی،
بسیاری از مکاتب رویکرد جبرگرایانه داشتهاند، و رویکرد اختیار گرایانه واکنشی
بوده است در برابر جبرگرایان.
محیط و وراثت
تعریف محیط. هر آنچه که بیرون از
انسان است، و بر انسان احاطه دارد، محیط به حساب میآید. در روانشناسی میگویند:
«محیط... شامل تمامی متغیر های خارج از وجود فرد میشود که از آغاز باروری و انعقاد
نطفه تا هنگام تولد و سپس تا مرگ، انسان را دربر گرفته و بر او تأثیر میگذارد یا
از وی تأثیر میپذیرد.»[13]
و یکی از عوامل بسیار مؤثر بر انسان
محیط و وراثت است زیرا در دید ظاهری انسان چنین میپندارد که انسان هر آنچه دارد
از محیط و وراثت است زیرا کمتر کسی را میتوان یابید که بر خلاف محیط و جو حاکم
رشد کند در برخی از چیزها آنچه که محیط بر انسان تحمیل میکند چارهای ندارد مگر
آنکه آن را پذیرا شود و محیط نیز از رحم مادر آغاز میگردد تا شامل جامعه، مدرسه و
حتی آب و هوا میشود بدین جهت میتوان بحث کرد که محیط در هوش، اخلاق، و چگونگی
رفتار و گفتار انسان چه تاثیرهایی بر جا میگذارد.
این باور که سازندة شخصیت انسان،
محیط، فرهنگِ حاکم و وراثت است، از دیر زمانی در علم کلام و روانشناسی مطرح بوده و
بحثی است که از شرق تا غرب عالم دامن گسترده است و بسیاری از متکلمان و روانشناسان
پذیرفتهاند که انسان پروردة همان محیط و وراثت است؛ روسو میگوید: «تمام آنچه را
که هنگام تولد نداریم و در بزرگی احتیاج پیدا خواهیم کرد، بوسیلة تربیت به دست میآوریم.
این تربیت را میتوان یا از طبیعت یا از آدمیان یا از اشیا فراگرفت، توسعة داخلی
قوا و اعضای بدن پرورشی است که از طبیعت میگیریم. تربیت آدمیان به ما یاد میدهد
که چگونه باید از این توسعة قوا استفاده نمود آنچه را که به واسطة آزمایش چیزهایی
که ما را احاطه نموده و بر ما تأثیر دارد میآموزیم، تربیتی است که اشیا به ما میدهد
بنابراین هریک از ما به وسیلة سه استاد تربیت میشود.»[14]
شکی نیست همان گونه که آب و هوای
سالمِ محیط زیست، بر مزه و طعم میوههای درختان و رنگ چهره اثر میگذارد، بر
اخلاق، آداب و تربیت نیز اثر گزار است و به عیان دیده میشود که وراثت و محیط، اثر
عمیقی بر انسان دارد و او را به سوی راه و رسم حاکم بر محیط میکشاند، کودک از
سنین سه سالگی تا دوران تثبیت شخصیت، بیشتر از هر زمان از محیط تاثیر میپذیرد
چنان که در گویشهای زبانی، عملکردها، رسوم و عادات و... میتوان دید، بنابراین
محیط سالم، انسانِ سالم به بار میآورد، آیة ﴿أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا﴾ (النساء:97) به نحوی قبول تاثیر محیط بر انسان است.
با همة اینها، محیط و وراثت یکه تاز
میدان نیستند، در نهایت، انسان در گرو اعمال خویش است و سرنوشت او به دستش رقم میخورد،
در کلام اسلامی در بحث جبر و اختیار، این مسأله مطرح است که، محیط و وراثت تا چه
حد بر انسان تاثیرگذار است، در کتاب الهیات چنین مینگارد: «شکی نیست که این
عوامل (محیط، وراثت و فرهنگ) در ساختار شخصیت انسان تأثیر دارد، لیکن این تاثیر به
حدی نیست که اختیار را از انسان بگیرد، زیرا اگر چنین باشد، تلاش مربیان و عملکرد
مصلحان بیهوده خواهد بود.»[15]
از این رو اختیار انسان بر وراثت و
محیط حاکم میشود، انسان با اختیار میتواند، بسیاری از صفات رذیله را از خود دور
کند. اگرچه مشکلات و رنجهای فراوان دارد. امروزه در روانشناسی نیز تاثیر محیط و
وراثت را به گونهای دیگری طرح میکنند، و میگویند: «در حقیقت، ویژگیهای روانی، حاصل کنش متقابل بین وراثت و محیط
هستند. امروزه دیگر از مشاجرة قدیمی وراثت در مقابل محیط سخن نمیگویند و به جای
آن پژوهشگران میپرسند چگونه وراثت توانمندیهای فرد را محدود میسازد؟ و یا شرایط
مساعد و نامساعد محیطی تا چه اندازه می توانند توانمندی ارثی را تغییر دهند؟»[16]
انواع جبر گرایان
در یک تقسیم میتوان گفت: «برخی از
نظریه پردازان شخصیت، موضع افراطی در این موضوع دارند. نظریه پردازان دیگر، دیدگاههای
معتدلتری دارند و معتقدند که برخی از رفتارها توسط رویدادهای گذشته تعیین میشوند
و برخی دیگر میتوانند خودانگیخته و تحت کنترل ما باشند.»[17] به تقسیم دیگر برخی
از مکاتب روانشناسی به جبر عوامل درونی اعتقاد دارند، که از آن جمله میتوان فروید
را نام برد. برخی نیز مانند اسکینر، و آلبرت بندورا انسان را مجبور میدانند از آن
جهت که عوامل بیرون از انسان بر شخص چیره میشود، که این عوامل خارجی در نظر
بندورا الگوها است که تاثیر بسیار بر انسان دارد. و در نظر اسکینر نیز عوامل محیطی
و محرکها است که شخص را به پاسخ وا میدارد.
جبر و اختیار در روانشناسی
همان گونه که در میان دیگر اندیشمندان
مانند دانشمندان کلام و فلسفه این بحث و نظر وجود دارد که آیا انسان مجبور است یا
از خود اختیاری دارد، در میان دانشمندان روانشناسی نیز این بحث مطرح است. زیرا
قلمرو بحث روانشناسی انسان و رفتار و کردار او است، افزون بر این که در نحوة درمان
و موضع گیری نیز این بحث پیش میآید که آیا انسان اختیار دارد یا این که خودش نقشی
ندارد؟ این بحثی است که در میان دانشمندان روانشناسی نیز کشیده شده است و برخی از
دانشمندان و مکاتب، گرایش به جبر پیدا کردهاند، برخی هم به اختیار و عدهای راه
میانه و معتدل را برگزیدهاند که در ذیل به اختصار این بحث را از نظر میگذرانیم.
در ادامه تحت عنوان مکتبهای جبرگرا و اختیارگرا مکاتبی مطرح میگردد و ممکن است
تحت هر دو عنوان افراد برخی از این مکاتب مطرح شوند، سبب این تکرار این خواهد بود
که ممکن است دو نفر از پیروان یک مکتب دو موضع مختلف در عقیده به جبر و اختیار
انسان گرفته باشند. که لازم است در هر دو جا مطرح شود.
اولین مکتب روانشناسی که از آن بوی
جبر به مشام میرسد، مکتب روانکاوی یا مکتب روان تحلیل گری است. بنیان گزار این
مکتب زیگموند فروید(1939 – 1856) است وی مسألة
هشیار، نیمه هشیار و ناهشیار را مطرح کرد، که به نظر وی بسیاری از کارهای ما در
ناخودآگاه ما پنهان است و انسان را وادار به انجام میسازد اگرچه خود انسان متوجه
نباشد. از این روی مکتب روانکاوی انسان را مجبور میداند تا به آنچه تن دهد که در
ضمیر ناهشیار او مخفی گشته است. یا آنچه که به عقدة رانده شده در این ضمیر یاد میشود،
بر انسان تسلط دارد. اندیشة دیگری که این مکتب را جبر گرا جلوه میدهد این است که
فروید عقیده دارد سازندة شخصیت انسان چیزی است که انسان در کودکی آن را فرا گرفته
است. که از آن به اصل جبر روانی یا اصل علیت نام میبرد.
از این رو «در مورد موضوع ارادة آزاد
در برابر جبر گرایی، فروید دیدگاهی جبر گرا داشت: تقریبا هر چیزی که انجام میدهیم،
فکر میکنیم و خواب میبینیم، توسط غرایز زندگی و مرگ، نیروهای دست نیافتنی و
نادیدنی درون مان، از پیش تعیین شدهاند. شخصیت بزرگسال ما توسط تعاملهایی که قبل
از پنج سالگی ما صورت گرفتهاند تعیین میشود، یعنی در زمانی که کنترل کمی داشتهایم.
این تجربهها برای همیشه ما را در چنگال خود نگه میدارند.»[18]
پیروان این مکتب همان گونه که از نامش
پیداست روی رفتار انسان تکیة بیشتری دارند که رفتار انسان را تابع محرکها میدانند
که در واقع رفتار انسان عبارت است از پاسخ در برابر محرکها. «رفتار گرایی جزء
اولین گرایشهای روانشناختی است که به ویژه در آمریکا رشد کرد. در این دیدگاه در
شکل افراطیاش، انسان موجودی منفعل است که مثل یک ابزار مکانیکی توسط عوامل محیطی
شکل داده میشود و شانسی برای گریز از سیطرة این عامل خارجی ندارد. روشهای تربیت
والدین، گروههای همتا، معلم و سایر عوامل محیطی تعیین کنندة مسیر رشد کودک و
بزرگسال هستند.»[19] از افراد برجستة این مکتب میتوان دانشمندان ذیل را نام برد.
الف) جان بی واتسون. واتسون یکی از نمایندگان مکتب رفتار گرایی است و «روانشناسی برای
«واتسون» عبارت بود از «آن بخش از علوم طبیعی که به عنوان موضوع خود، رفتار انسان،
یعنی کردار و گفتار آموخته و ناآموخته آدمی را بر میگزیند.» وی این بیان کلی را
با اظهار این که رفتار متشکل از «پاسخها»، «واکنشها» یا «ساز گاریها»ی یک موجود
زنده نسبت به رویدادهای زمینهای معین، یعنی «محرک» یا «موقعیت های محرکی» است،
مشروط کرده بسط میدهد.[20]
«در خصوص مخالفت دیر پای بین علم (با
پذیرش یک دنیای طبیعی شدیدا جبرگرا) با الهیات و انواع مختلف فلسفه ـ که در آنها
آزادی اراده عموما مورد قبول است ـ در جایگاه رفتار گرایی و واتسونی، ابهامی وجود
ندارد. از آنجا که کل رفتار، به انضمام آنچه که ارادی خوانده شده و متضمن انتخابهاست،
در اصطلاح فیزیکی تفسیر میشود، تمام اعمال از پیش به گونهای فیزیکی تعیین شدهاند.»[21]
«واتسون» که انسان و رفتار او را صرفا
فیزیکی تفسیر میکند، در نظام فکری خود، اراده و اختیار را نفی کرده، به جبر
اعتقاد دارد. او چون به مسؤولیت شخصی قایل نیست، قانون کیفر و مجازات را تحت عنوان
کیفر خاطی رد کرده، به جای آن بر باز آموزی جانیان تکیه میکند و در صورت عدم
موفقیت، توقیف یا نابودی آنان را تجویز میکند.[22]
ب) بی اف اسکینر(1990 – 1904). اسکینر در مورد مسأله ارادة آزاد در برابر جبرگرایی ابهامی
نشان نداد. از دید او، انسانها مانند ماشینها به شیوههای قانونمند، منظم و از
پیش تعیین شده عمل میکنند. او تمام اعتقادات مربوط به هستی درونی، خودمختاری که
جریان اعمال یا رفتار کردن آزادانه و خود انگیخته را تعیین میکند، رد کرد.»[23]
با توجه به مباحث و شواهد بالا یکی از
مکاتب جبر گرا در روانشناسی مکتب رفتارگرایی است.
رویکرد عمر (Life – span) به شخصیت که در اینجا با کار اریک اریکسون (1994 – 1902) معرفی میشود، بر رشد شخصیت در کل دوران زندگی تأکید دارد. نظریة اریکسون میکوشد تا رفتار و رشد انسان را از طریق هشت مرحله،
از تولد تا مرگ توضیح دهد. اریکسون معتقد بود که تمام جنبههای شخصیت را میتوان
بر حسب نقطههای تحول یا بحرانهایی که باید در هر مرحلة رشد با آنها رو به رو شده
و آنها را حل کنیم توضیح داد. (نظریههای شخصیت ص237.)
نظریة اریکسون فقط به طور جزئی
جبرگرایانه است. در طول چهار مرحلة اول، تجربیاتی که از طریق والدین، معلمان، گروههای
همسال و فرصتهای مختلف با آنها مواجه میشویم، به طور عمده خارج از کنترل ما
هستند. ارادة آزاد میتواند بیشتر در مدت چهار مرحلة آخر پرورش یابد، هرچند که
انتخابهای ما تحت تاثیر نگرشها و نیرومندیهایی قرار میگیرند که در طول مراحل
پیشین آنها را ساختهایم.
در مجموع، اریکسون معتقد بود که شخصیت
بیشتر تحت تاثیر یادگیری و تجربه قرار دارد تا وراثت. تجربههای روانی اجتماعی، و
نه نیروهای زیستی غریزی عوامل تعیین کنندة مهمتر رشد شخصیت هستند.» (نظریههای
شخصیت ص253.)
مکتب یادگیری اجتماعی را از این جهت
یادگیری اجتماعی گفتهاند که با آزمودنیهای انسان سر و کار دارند و رفتار آنها را
در محیطهای اجتماعی مشاهده میکنند. و روششان با اسکینر جز در انتخاب آزمودنی
انسانی تفاوت دیگری ندارد. یکی از افراد برجستة این مکتب بندورا است که در ذیل از
نظر میگذرانیم.
آلبرت بندورا(1925) آلبرت بندورا یکی
از کسانی بوده است که مسألة یادگیری اجتماعی را مطرح ساخت، وی در این مورد جبر
متقابل را مطرح میسازد: «به طور دقیقتر، بندورا (1986) میگوید فرایندهای شناختی، محیط، و رفتار شخص بر هم تاثیر و تاثر
متقابل دارند و هیچ کدام از این سه جزء را نمیتوان جدا از اجزای دیگر به عنوان
تعیین کنندة رفتار انسان به حساب آورد. بندورا این تعامل سه جانبة فرایندهای
شناختی، محیط، و رفتار را به صورت موقعیت شکل 1ـ1 نشان داده و آن را جبر متقابل یا
تعیینگری متقابل نامیده است.»[24]
به عبارت دیگر وی میگوید: «مردم نه
اشیای ناتوانی هستند که توسط نیروهای محیطی کنترل شوند. و نه عوامل آزادی که
بتوانند هرچه میخواهند بشوند. هم مردم و هم محیط شان، عوامل تعیین کنندة متقابل
یکدیگرند. بندورا بعدها مفهوم تقابل سه عنصری را معرفی کرد که در آن، رفتار، عوامل
شناختی، و متغیرهای محیطی یا موقعیتی با یکدیگر تعامل میکنند. (نظریههای شخصیت
ص475.)
شکل 1- 1، تعیین گر متقابل شخص (p)، محیط (E)،
و رفتار (B) بر یکدیگر. (از
کتاب روانشناسی پرورشی دکتر سیف)
صفت (trait) ویژگی یا کیفیت متمایز کنندة شخصی است. در زندگی روز مره مان هر
وقت شخصیت کسی را که میشناسیم توصیف میکنیم، اغلب از رویکرد صفت پیروی میکنیم.
ما به انتخاب کردن ویژگیها یا عوامل برجسته تمایل داریم و آنها را برای خلاصه
کردن آنچه شخص بدان میماند به کار میبریم. (نظریههای شخصیت ص271.)
این نظریه به زمان پزشک یونانی بقراط
(377 ـ 460ق.م.) بر میگردد و جالینوس براساس نظرات بقراط بر این عقیده بود که
مردم بر مبنای غلبة هریک از این اخلاط در بدن، از نظر صفات و ویژگیهای جسمی و
روانی از یکدیگر متمایز خواهندشد. این چهار مزاج عبارت بودند از:
الف) سوداوی مزاج. معمولا سیه چرده و
بلند بالا است، اعمال تنفسی و جریان خون کند و ضعیف است. سوداوی مزاجان افرادی
خیالاتی، مغموم، غیر اجتماعی، مضطرب، بدبین و ناراحت هستند.
ب) صفراوی مزاج. باریک اندام رنگ پوست
گرم، خشک و زیتونی حرکات تنفسی در آنان تند و شدید و حرکات آنان منقطع و تند است. از نظر خلق و خو تند، رود خشم، برتری طلب، جاه طلب، حسود کم خواب و
پر کابوساند.
ج) بلغمی مزاج. چاق، پر چربی و سرخ رو
است. جریان خون و تنفس کند است و عضلات شل و سست اند. خواب این افراد عمیق و سنگین
است. زود آشنا و اجتماعی، لاقید و کم فعالیت و بیدرد و کند ذهن است.
د) دموی مزاج. چون در این مزاج غلبه
با خون است جریان خونش تند است، ظاهری خوش آب و رنگ دارد، اشتهایش خوب و خوابش
سنگین است خوش گذران، خوش بین، جدی و فعال است، اما از نظر فعالیتهای ذهنی سطحی و
کم عمق است.[25]
امروزه نیز در مباحث روانشناسی از تپهای
شخصیتی، سخن به میان میآید که برخی از نظریهها شبیه همان نظریههای قدیم است
مانند طبقه بندی نظریة شلدون که در ذیل آمده است. شلدون و همکار وی استیونس، با
استفاده از روشهای آماری و مطالعة هزاران عکس از صدها جوان برهنه در حالتهای
مختلف (رو به رو، نیمرخ چپ، نیمرخ راست و...) و طبقه بندی آنها بر حسب چگونگی
ساختمان بدن و همچنین با توجه به رشد بیشتر هر یک از سه لایة جنینی اکتودرم،
مزودرم، و اندودرم، با انتشار کتاب اطلس انسانها در 1954 ابتدا سه جنبة شخصیتی به
شرخ زیر مشخص کردند:
الف) جنبة اکتومورف: که با غلبة قدرت
سلسلة اعصاب و پوست همراه است.
ب) جنبة مزومورف: که با رشد و استحکام
عضلات و استخوانها مشخص میشود.
ج) جنبة اندومورف که با رشد و برجستگی
اعضای درونی مانند امعا و احشا همراه است. (روانشناسی شخصیت یوسف کریمی ص124)
افزون بر شلدون و کرچمر که دو تن از
دانشمندان مشهور این مکتب بودند، افرادی مانند آلپورت، کتل، آیزنک و... نیز از
جملة صاحب نظران این مکتب به حساب آمدهاند. که در ادامه، اندیشة او را بازگو
خواهیم کرد.
ریموند کتل (1905). تعریف کتل از
شخصیت، دیدگاه او را به ماهیت انسان نشان میدهد و او نوشت «شخصیت چیزی است که
امکان پیش بینی آن چه را که شخص در یک موقعیت معین انجام خواهد داد میدهد».
برای اینکه رفتار پیش بینی پذیر در
نظر گرفته شود، باید قانونمند و منظم بدون انضباط و ثبات در شخصیت، پیش بینی دشوار
خواهد بود. برای مثال، کتل اشاره نمود که معمولا یک همسر می تواند با دقت زیادی
آنچه را همسر دیگر در موقعیتی معین انجام می دهد پیش بینی کند، زیرا رفتار گذشتة
او با ثبات و منظم بوده است. بنابر این، تصور کتل از ماهیت انسان ، خودانگیختگی
کمی را قبول دارد، زیرا این پیش بینی پذیری را غیر ممکن میسازد. پس در مورد موضوع
ارادة آزاد در برابر جبرگرایی، به نظر میرسد که دیدگاه کتل بیشتر در جهت جبرگرایی
است.» (نظریههای شخصیت ص311.)
در این مبحث ممکن است برخی از پیروان
مکاتبی تکرار شود که در ذیل مکاتب جبرگرا نیز مطرح گردید. دلیل این تکرار این است
که پیروان یک مکتب در برابر مجبور و مختار بودن انسان دو گونه اظهار نظر کردهاند
در عین اینکه پیرو یک مکتب به حساب میآیند اما در مجبور یا مختار دانستن انسان دو
نظر متفاوت از هم ارائه دادهاند.
نوروانکاوی ادامة همان مکتب روانکاوی
فروید است ولی از آنجا که فروید بر غرایز به عنوان برانگیزندة اصلی رفتار انسان
تأکید میکرد و دیدگاه جبرگرایانه داشت نوروانکاوان با او در این جهت به مخالفت
برخاستند و مکتب نوروانکاوی را پدید آوردند که چند تن از افراد برجستة این مکتب را
در ذیل بر میرسیم.
الف) کارل یونگ (1961 ـ 1875) «تصور
یونگ از ماهیت انسان کاملا با فروید فرق دارد. یونگ مانند فروید دیدگاهی جبر
گرایانه نداشت، اما موافق بود که شخصیت ممکن است تا اندازهای به وسیلة تجربیات
کودکی و توسط کهن الگوها، تعیین شود. با وجود این، در نظام یونگ امکان وجود ارادة
آزاد و خود انگیختگی هست، به طوری که دومی از کهن الگوی سایه ناشی میگردد.»[26]
ب) آلفرد آدلر (1937 ـ 1856). «تصور
آدلر، تصوری خوشبینانه است: ما توسط نیروهای ناهشیار بر انگیخته نمیشویم. ما برای
شکل دهی نیروهای اجتماعی که بر ما تاثیر دارند و استفادة خلاقانه از آنها برای
ساختن یک سبک زندگی بینظیر، صاحب ارادة آزاد هستیم. این یگانگی، جنبة دیگری از
تصویر خوشایند آدلر است؛ نظام فروید عمومیت و همانندی غم انگیزی را در ماهیت انسان
ارائه داد.» (نظریههای شخصیت. ص149.)
ج) کارن هورنای. «در مورد ارادة آزاد در برابر جبر گرایی، هورنای از اولی حمایت میکند.
ما همگی میتوانیم زندگی خود را شکل دهیم و به خود شکوفایی برسیم.» (نظریههای
شخصیت. ص183.)
د) اریک فروم (1980 ـ 1900). «فروم
تصویر خوشبینانهای را از ماهیت انسان ارائه داد. برخلاف فروید، او مردم را به
صورتی که توسط نیروهای زیستی تغییر ناپذیر به تعارض و اضطراب محکوم شده باشند نمیدید.
بنابر نظر فروم، ما به وسیلة ویژگیهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه مان شکل میگیریم؛
با این حال، این نیروها به طور کامل منش ما را تعیین نمیکنند. ما عروسکهای خیمه
شب بازی نیستیم که به نخهایی که جامعه آنها را می کشد واکنش نشان دهیم. بلکه ما
مجموعهای از ویژگیها یا مکانیزمهای روان شناختی داریم که به وسیلة آنها ماهیت
خود و جامعه مان را شکل میدهیم.» (نظریههای شخصیت. ص205.)
هـ) هنری موری (1988 – 1893). موری یک فرد معتدل است و «در بارة موضوع ارادة آزاد در
برابر جبر گرایی، موری معتقد بود که شخصیت به وسیلة نیاز های ما و محیط تعیین میشود.
او به مقداری ارادة آزاد در قابلیت ما برای تغییر و رشد کردن اعتقاد داشت. هر فردی
بیهمتاست، اما شباهتهای نیز در شخصیت همة ما وجود دارد.» (نظریههای شخصیت. ص227)
راجرز و مزلو دو شخصیت انسان گرا
هستند که در برابر مکتب رفتار گرا قد علم کردند و به آزادی و ارادة انسان نقش
بسیار دادند درحالی که دیگران مانند فروید انسان را وابسته به گذشته، و رفتار
گرایان انسان را تابع محرکها میدانستند؛ ولی، «راجرز به آزادی انسان و نقش تعیین
کنندة وی در تحقق توانشهای بالقوه، اهتمام خاصی دارد. او هرچند در زمینة علم به
جبر معتقد بود، اما به عنوان یک روان درمانگر بیشتر به آزادی انسان میاندیشید.
در عمل متوجه شده بود که احساس مسؤولیت داشتن، همراه با آگاهی از تجارب خود، شانس
آزادی را در اندیشه و عمل بالا میبرد. هر قدر در درمان مراجعان به کلینیک وی،
پیشرفت بیشتری حاصل میشد، قدرت بیشتری برای تصمیم گیری و انتخاب بر مبنای اراده
و تصمیم خود پیدا میکردند. او عقیده داشت که درمانجوی وی به سوی آزادی و اختیار
کشیده میشود. هرچه حالات تدافعی درمان جویان در برابر تجارب درونی و حالات بدنی و
محیط اجتماعی کم میشود، آزادانهتر و با اختیار بیشتر واکنش نشان میدهند. افراد
ناسازگار از آزادی کمتری برخوردارند؛ زیرا تجارب درونی خود و نیز اوضاع محیطی
خویش را انکار میکنند. به عقیدة راجرز هنگامی که اشخاص درست عمل میکنند، احساس
آزادی بیشتری دارند»[27]
بنا بر این «در مورد موضوع ارادة آزاد
در برابر جبرگرایی، موضع راجرز روشن است. اشخاص کامل در آفرینش خودشان آزادی
انتخاب دارند، هیچ جنبة شخصیت برای آنها تعیین نمیشود.»[28]
معرفی این مکتب در مباحث پیشین گذشت و
در این عنوان تنها به نظریة یکی از نظریه پردازان این مکتب (جولیان راتر) اکتفا میکنیم.
جولیان راتر(1916). جولیان راتر یکی
از نظریه پردازان یادگیری اجتماعی است که توضیح مختصر این مکتب گذشت. و «در مورد
مسئله ارادة آزاد در برابر جبرگرایی، به نظر میرسد که راتر طرفدار انتخاب آزاد
است خصوصا در مورد افرادی که دارای منبع کنترل درونی هستند. از تاکید راتر بر
متغیرهای شناختی معلوم است که وی اعتقاد دارد ما میتوانیم تجربیاتمان را تنظیم و
هدایت کنیم و رفتار هایمان را انتخاب نمائیم. ما ممکن است تحت تاثیر متغیرهای
بیرونی باشیم، اما میتوانیم ماهیت و مقدار آن تاثیر را شکل دهیم.... ما قربانیان
نافعال رویدادهای بیرونی، وراثت، یا تجربههای کودکی نیستیم، بلکه آزادیم تا رفتار
موجود و آیندة خود را شکل دهیم. (نظریههای شخصیت ص500.)
رویکرد شناختی به شخصیت بر شیوههایی
تمرکز دارد که مردم توسط آنها خود و محیطشان را میشناسند، یعنی اینکه چگونه آنها
درک میکنند، ارزیابی میکنند، یادمیگیرند، فکر میکنند، تصمیم میگیرند، و
مشکلات را حل میکنند. و منحصرا بر فعالیتهای ذهنی هشیار تمرکز میکنند. (نظریههای
شخصیت ص391) از پیروان این مکتب کلی است که نظر او را در ذیل مرور خواهیم کرد.
جورج کلی (1967 – 1905). کلی یکی از روانشناسان شناختی است وی، تصویری خوشبینانه و
حتی دلنشین از ماهیت انسان ارائه میدهد. کلی مردم را موجوداتی منطقی میدانست که
قادر به ساختن سازههایی هستند که از طریق آنها دنیا را میبینند. او اعتقاد داشت
که ما خالق سرنوشت خود هستیم و نه قربانی آن. دیدگاه او ما را از ارادة آزاد
برخوردار میدانست که توانایی برگزیدن جهت زندگی خود را داریم، و در صورت لزوم با
اصلاح کردن سازههای قدیمی و ساختن سازههای جدید، میتوانیم تغییر کنیم. ما به
مسیر انتخاب شده در کودکی یا نوجوانی متعهد نیستیم. جهت ما آشکارا به سوی آینده
است، زیرا برای اینکه بتوانیم رویدادها را پیش بینی کنیم، سازهها را میسازیم.
بنابر این، کلی رویدادهای گذشته را
تنها عوامل تعیین کنندة رفتار موجود نمیدانست، و مفهوم جبرگرایی تاریخی را قبول
نداشت. (نظریههای شخصیت ص 407.)
این مکتب را نیز در بالا شرح دادیم در
اینجا دیدگاه یکی از پیروان این مکتب به نام آلپورت را مطرح میسازیم که اعتقاد به
آزادی انسان دارد.
گوردون آلپورت (1967 ـ 1897). «آلپورت
در بارة مسأله ارادة آزاد در برابر جبرگرایی موضع معتدلی را اتخاذ کرد. او ارادة
آزاد را برای غور و بررسی ما در بارة آینده قایل شد، اما همچنین قبول داشت که
مقدار زیادی از رفتار ما توسط صفات و گرایشهای شخصی تعیین میشود. زمانی که اینها
شکل میگیرند، تغییر دادنشان دشوار است.» (نظریههای شخصیت ص289.)
اینها چند مکتب روانشناسی بود که به
جبر یا به اختیار انسان معتقد بودند که برخی انسان را موجود مختار میپنداشتند،
برخی نیز مجبور، و افراد دیگری نیز وجود دارد که در این مختصر به آنان پرداخته نشد
و امید است در فرصت مناسب جمع آوری شود. ان شاءالله.
نتیجه
با توجه به این که در مکتبهای
روانشناسی اکثریت مکتبها در دورانی رشد کردند که مسأله علم زدگی به اوج خود رسیده
بود و روی دانش تجربی بسیار تأکید میشد و غرب تازه خود را از زیر سلطة ارباب
کلیسا آزاد میدانستند، اکثرشان بر اساس همان جو زدگی قایل به جبر شدهاند. و
عقیدهمندان به آزادی انسان، طغیان گران این جو و محیط به حساب میآیند زیرا
پیشرفت صنعتی که بر اثر علوم تجربی به وجود آمد کاملا چشمها را خیره کرده بود و
انسان غربی ـ جز اندک ـ احساس میکرد که هرچه خوبی است، در زیر چاقوی جراح و در
برابر چشمان تیز بین مکروسکوب باید نمود پیدا کند وگرنه جایگاهی در ذهن و صفحات
کاغذ بشر غربی آن روز نداشت به عقیدة برخی اکنون نیز جایگاهی ندارد. از این رو در
این قرن غرب افزون بر علم زدگی و غرور حاصل از علم تجربی احساس کردند خداوند و
بسیاری از چیزهای دیگر مانند ارادة انسان و مباحث نظری جز الفاظی نیستند که در
اذهان و دهانها سرگردانند. و حقیقت همان است که قابل تجربه باشد، تجربه نیز این
را نشان میداد که در اغلب موارد، انسان تابع است و اراده را هیچگاه نمیتوان با
چشم تجربه و یا تلسکوب تماشا کرد از اینجا میتوان داستان ناتمام جبر انسان را در
روانشناسی نیز تماشا کرد.
نکتة مهم دیگری که امروزه در میان
اندیشمندان غربی روی آن تأکید میگردد، نقش کم رنگی است که به خدا داده میشود، و
در برابر آن به محیط و امثال آن تأکید فراوان میشود اگرچه این نکته نهفته در همان
سخنی است که نیچه اعلام کرد و گفت: خدا مرده است.
داستان عشق و دیوانگی
یک متن فوق العاده زیبا (به تک تک واژه ها دقت کنید) و اگه دوست داشتید چند بار بخونید هربار بیشتر لذت می برید
روزی همه فضایل و تباهی ها دور هم جمع شدند.
آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند.
خسته تر وکسل تر از همیشه.
ناگهان "ذکاوت" ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛.
مثلا" قایم باشک؛ همه از این پیشنهاد شاد شدند
"دیوانگی" فورا فریاد زد من چشم می گذارم من چشم می گذارم.
و از آنجایی که هیچ کس نمی خواست به دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد
و به دنبال آنها بگردد.
دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع کرد به
شمردن ....یک...دو...سه...چهار...
همه رفتند تا جایی پنهان شوند؛
"لطافت" خود را به شاخ ماه آویزان کرد؛
"خیانت" داخل انبوهی از زباله پنهان شد؛
"اصالت" در میان ابرها مخفی گشت؛
"هوس" به مرکز زمین رفت؛
"دروغ" گفت زیر سنگی می روم اما به ته دریا رفت؛
"طمع" داخل کیسه ای که دوخته بود مخفی شد.
و دیوانگی مشغول شمردن بود. هفتاد و نه...هشتاد...هشتاد و یک...
همه پنهان شده بودند به جز "عشق" که همواره مردد بود و نمیتوانست تصمیم بگیرد. و جای
تعجب هم نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است.
در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید.
نود و ینج ...نود و شش...نود و هفت... هنگامیکه دیوانگی به صد رسید, عشق پرید و در بوته
گل رز پنهان شد.
دیوانگی فریاد زد دارم میام دارم میام.
اولین کسی را که پیدا کرد "تنبلی" بود؛ زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود
و لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود.
دروغ ته چاه؛ هوس در مرکز زمین؛ یکی یکی همه را پیدا کرد جز عشق.
او از یافتن عشق ناامید شده بود.
"حسادت" در گوشهایش زمزمه کرد؛ تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او پشت بوته گل رز است.
دیوانگی شاخه ی چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان زیاد آن را در بوته گل رز فرو
کرد.
دوباره و دوباره این کار را تکرار کرد تا اینکه با صدای ناله ای متوقف شد .
عشق از پشت بوته بیرون آمد ، اما با دستهایش صورت خود را پوشانده بود و از میان انگشتانش
قطرات خون بیرون می زد.
شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند.
او کور شده بود.
دیوانگی گفت « من چه کردم؛ من چه کردم؛ چگونه می تواتم تو را درمان کنم.
عشق یاسخ داد: تو نمی توانی مرا درمان کنی، اما اگر می خواهی کاری بکنی؛ راهنمای من شو.
و اینگونه شد که از آن روز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره در کنار اوست.
حواس ظاهری و باطنی
انسان دارای دو گونه حواس است:
1) حواس ظاهری که عبارتند از: بینایی (باصره)، شنوایی (سامعه)، بویایی (شامه)، لمسایی(لامسه)و چشایی (ذائقه).
2) حواس باطنی که عبارتند از: حس مشترک، خیال، متصرّفه (متخیّله)، واهمه و حافظه. این حواس اساس و پایه تمام معارف و معلومات بشری میباشند تا جائی که گفته شده:
«مَنْ فَقَدَ حِسّاً فَقَدْ فَقَدَ عِلماً»
«کسی که حسی را از دست بدهد، علمی را از دست داده است.»
در مورد حواس ظاهری و مکانیسم ارتباط آنها با خارج بحثهای زیادی شده که به طور اختصار، فقط به ذکر دیدگاه قدما و متأخرین در کیفیت دیدن که اهمیت زیادی دارد، اشاره میشود.
در این مسئله، میان قدماء دو نظریه معروف وجود دارد:
1) نظریه انطباع.
2) نظریه خروج شعاع.
صاحبان نظریه انطباع معتقدند که: عدسی چشم، جسمی است شفاف و صیقلی که اگر جسمی در مقابلش قرار گیرد نقشی از آن در سطح عدسی ظاهر میشود و به این وسیله عمل دیدن صورت میگیرد. این نظریه، منسوب به ارسطو و پیروانش بوده و از دانشمندان اسلامی محمدبن زکریای راضی و ابن سینا آن را پذیرفتهاند.
نظریه خروج شعاع، عدسی چشم را جسمی نورانی، مانند آتش و خورشید میداند و معتقد است که از چشم شعاعی نورانی خارج میشود و به جسم مقابل میخورد و به این وسیله دیدن، محقق میشود این عقیده منسوب به افلاطون و جالینوس بوده و از دانشمندان اسلامی خواجه نصیرالدین طوسی و عدهای دیگر آن را پذیرفتهاند.
شیخ اشراق نظر سومی را مطرح کرده که: دیدن عبارت است از مقابلۀ چشم با شیء مستنیر. زیرا با این مقابله نفس بر شیء مستنیر اشراق حضوری پیدا میکند. و آن را به علم حضوری مییابد. صدرالمتألهین اظهار میدارد که هیچ کدام از دو نظریه اول بر فرض تمامیت، نمیتواند حقیقت دیدن را توجیه کند. زیرا هر دو نظریه مربوط به عمل فیزیکی چشم است.(*)
این فیلسوف با اثبات نظریه معروف خود در باب اتحاد عاقل و معقول و حاس و محسوس ثابت کرد که دیدن یک نوع فعالیت ابداعی نفس است و عمل طبیعی چشم مقدمه آن است، پس از انجام یافتن عمل طبیعی چشم، نفس با قدرت فعّاله خود صورت مماثل شیء محسوس را در درون خود ابداع و انشاء مینماید. و بدین طریق به آن شیء محسوس علم پیدا میکند.
تحقیقات دانشمندان جدید علوم طبیعی نشان میدهد که دو نظریه فوق حتی از لحاظ توجیه عمل فیزیکی چشم نیز صحیح نیست. آنها میگویند: چشم عیناً مثل یک دستگاه عکاسی است، أشعه مستقیم یا منعکس از جسم مرئی به داخل چشم وارد شده از حجاب شفاف قرنیه و مایع زلالیه و صفحه عنبیه گذشته داخل سوراخ مردمک میشود و از عدسی چشم عبور نموده و در نقطه مخصوصی در شبکیه به نام نقطه زرد که تصویر در آنجا واقع میشود ، تصویری از نور ایجاد مینماید و ما غیر از آن نقطه، چیزی نمیبینیم. بلکه از کوچکترین جزئی که در آن مشاهده میکنیم، بقیه اجزاء را اندازه میگیریم و از نسب و فواصل اجزاء، بزرگتری و کوچکتری نسبی به دست میآید.
حواس باطنی
حس مشترک: تمامی مدرکاتی که توسط حواس ظاهری دریافت شدهاند به حس مشترک میرسند و در آنجا مرتسم میشوند فلاسفه این حس را به حوضی تشبیه کردهاند که از پنج طرف در آن آب ریخته میشود. و حواس ظاهری مانند جاسوسانی هستند که از 5 ناحیه برای او خبر میآورند. در اینکه چه ادلهای موجب شده فلاسفه غیز از حواس پنجگانه ظاهری، به وجود حسّ مشترک نیز قائل شدهاند بحثهای زیادی در کتب فلسفی طرح شده و ما در اینجا به یکی از ادله آنها اشاره میکنیم و آن اینکه ما به هنگام درک محسوسات گوناگون، تمامی آنها را در یک مدرک واحد مییابیم. نه در مدرکهای پراکنده و مختلف، به عنوان مثال وقتی با یک شیء سیاه رنگ شیرین و خوشبو مواجه میشویم تصور ما از سیاهی و شیرینی و خوشبوئی آن شیء در یکجا صورت میگیرد و چنین نیست هر کدام را در نقطه خاصی حس کنیم بلکه بالوجدان همه آن محسوسات را به صورت واحد در یک بخش از وجودمان احساس میکنیم که حس مشترک نام دارد.
قوه خیال: کار این قوه ذخیره سازی صورتهای درک شده توسط مشترک است. حس مشترک تا زمانی که به وسیله حواس ظاهری با شیء خارجی در ارتباط است تصویری از آن شیء دارد و اندکی بعد از قطع ارتباط با خارج، آن صورة نیز از حس مشترک محو میشود، اما اثری از آن صورت در قوهای به نام خیال ذخیره میشود و هر وقت انسان بخواهد، دوباره آن صورت را احضار میکند. صورت خیالی شبیه صورت محسوس است با این تفاوت که اولاً وضوح و روشنی صورت محسوس را ندارد، و ثانیاً صورت محسوس همیشه با وضع خاص و جهت خاص و مکان خاص احساس میشود اما صورت خیالی بدون وضع و جهت و مکان خاص تصور میشود.
قوه واهمه: کار قوه واهمه درک معانی جزئی است. معنی، آن است که بدون شکل و صورت، در خارج حضور دارد مانند محبت یک مادر به فرزندش که شکل خاصی ندارد اما در رابطه میان مادر و فرزند موج میزند.
قوه حافظه: کار قوۀ حافظه ذخیره سازی معانی درک شده توسط واهمه است.
قوه متصرّفه: کار این قوه ترکیب یا جداسازی صورتها و معانی موجود در قوه خیال و حافظه است. مثلاً صورتهای موجود در خیال را ترکیب میکند و یک شکل جدید میسازد. مانند غول دو سر و مانند آن. این قوه اگر تحت تصرف قوه عاقله باشد متفکر گویند و اگر تحت تصرف واهمه باشد متخیّله نامند.
نکته :
1- شیخ اشراق منکر قوه خیال و حافظه است. او میگوید اگر صورتها و معانی جزئی در این دو قوه ذخیره باشند نباید نسیان و فراموشی برای انسان رخ دهد زیرا انسان به نفس خود علم حضوری دارد و هر وقت که بخواهد، باید به آن معلومات ذخیره شده دسترسی پیدا بکند در حالی که بسیاری از وقتها انسان دچار فراموشی میشود. سهروردی قائل است که خزانۀ صورتها و معانی جزئی نقشهایی است در نفوس فلکی. و انسان فقط قوهای به نام ذاکره دارد و هر وقت این قوه به کار افتد نفس با عالم افلاک مرتبط شده و آن صورتها را به یاد میآورد. و البته برخی مواقع این زحمت نتیجه نمیدهد چون مناسبت ما با عالم افلاک کم است.
2- حکمای مشاء معتقدند ادارک توسط حواس ظاهری و باطنی صورت میگیرد و نفس به واسطه آنها عالم میشود اما شیخ اشراق ادارک را کار خود نفس میداند و معتقد است این قوا کانال و مجرایی هستند که نفس از کانال این قوا به شیء خارجی اشراق داشته و به علم حضوری، آن شیء را مییابد.
صدرالمتألهین تمامی این قوا را عین نفس میداند و با مطرح کردن نظریه معروف خود که «النفس فی وحدتها کل القوی» ادراک هر یک از این قوا را همان ادراک خود نفس میداند به عقیده صدرا، قوای نفس، ابزارهایی جدای از نفس نیستند که نفس به واسطه آنها تدبیر بدن و اداراک کند، بلکه تمام قوای ادراکی و تحریکی نفس، تجلیّات و شئون و مراتبی از نفس هستند و نفس در تمام این قوا حضور دارد و با آنها متحد است این گونه نیست که هنگام دیدن، قوهای از نفس در حال دیدن باشد بلکه نفس در مقام تدبیر چشم، در حال دیدن است. در مقام تدبیر گوش، قوۀ شنوایی است و در مقام سخن گفتن تکلم نام دارد. ملاصدرا همانگونه که در مسئله وحدت وجود، نهایتاً قائل به وحدت شخصی وجود شد و ادّعا کرد که در عالم چیزی جز افعال و تجلیّات خدا وجود ندارد، دربارۀ نفس هم بر این باور است که دیدن، شنیدن و درک کردن و... چیزی جز تجلیات نفس نیست.
(*)و حقیقت ابصار و دیدن فراتر از عمل طبیعی (فیزیکی) چشم است زیرا باید شیئ مرئی (دیده شده) یک صورتی پیش نفس داشته باشد تا دیدن محقق شود.
منابع
1)طباطبائی، محمدحسین؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم، پاورقی مرتضی مطهری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج 1، ص 75.
2)لاهیجی؛ گوهر مراد، تحقیق موسسه امام صادق،تهران، نشر سایه، 1383، چاپ 1، ص 153.
3)نصیرالدین طوسی؛ شرح الاشارات والتنبیهات، تحقیق حسن زاده آملی، قم، بوستان کتاب، 1383، چ 1، ج 2، ص 426.
4)سهروردی؛ مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، 138، چاپ 3، ج 2، ص 208 و 213.
5)شیرازی، صدرالدین محمد (ملاصدرا)؛ الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الأربعة، بیروت، دار احیاء التراث، 1419ه، چاپ 5، ج 8، ص 221.
اﻫﻤﻴﺖ خواب وتاثیر بر سلامتی
ساعت 9 تا 11 شب:
زمانی است برای از بین بردن مواد سمی و غیر ضروری که این عملیات توسط آنتی اکسیدان ها انجام این ساعت بهتر است بدن در حال آرامش باشد.
ساعت 11 تا 1 شب:
عملیات از بین بردن مواد سمی در کبد ادامه دارد و شما باید در خواب عمیق باشید.
ساعت 1 تا 3 نیمه شب:
عملیات سم زدایی در کیسه صفرا، در طی یک خواب عمیق به طور مناسب انجام می شود.
ساعت 3 تا 5 صبح:
عملیات از بین بردن مواد سمی در ریه اتفاق می افتد.
بعضی مواقع دیده شده که افراد در این زمان، سرفه شدید یا عطسه می کنند.
ساعت 5 تا 7 صبح:
این عملیات در روده بزرگ صورت می گیرد، لذا می توانید آن را دفع کنید.
ساعت 7 تا 9 صبح:
جذب مواد مغذی صورت می گیرد، پس بهتر است صبحانه که بیمار می باشند، بهتر است صبحانه را در ساعت 6 و 30 دقیقه میل کنند.
مهمترین علت پیری زودرس وبیماری ها:
دیر خوابیدن و دیر بلند شدن از خواب، باعث می شود مواد سمی از بدن دفع نشوندکه این موضوع ایجاد بیماری کرده وپیری زودرس را به همراه خواهد داشت.
گفتار در اعتقاد جبریان
این فرقه میگویند عبد را هیچگونه اختیاری نیست. یفعل الله ما یشاء و یحکم ما یرید همین معنی است. ضلالت از درگه حضرت آله است. و آیه «من یضلل الله فلاهادی له» بر این مطلب گواه بیت:
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه بآب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
خلعت هدایت از فضل ایزد متعال است و آیۀ «من یهدی الله فما له من مضل» شاهد این مقال مصرع: چون بخواند خویش کی ترا راند.
اگر اراده حق سبحانه و تعالی بودی آدمی روش مستقیم اختیار نمودی و آیه «و لو شاءالله لجعلکم امة واحدة و لکن یضل من یشاء و یهدی من یشاء» از این معنی کنایت است بیت:
مکن بچشم حقارت نگاه بر من مست که نیست معصیت و زهد بیمشیت او
عنان اختیار هدایت بدست خلق نیست و آیۀ «انک لاتهدی من احببت و لکن الله یهدی من یشاء» بر این معنی اشارتست بیت:
هر جمادی را کند فضلش خبیر عاقلان را کرده قهر او ضریر
زمام توسن ذلت و عزت در کف مردم نباشد آیۀ «تعز من تشاء و تذل من تشاء» بدین ایماء است بیت:
اگر عزت دهد رو ناز میکن وگرنه چشم حسرت باز میکن
و در روز «نحن قسمنا» هرچه مقرر و مقدر شده همان است و جف القلم، و آیه «فطرةالله التی فطرالناس علیها لاتبدیل لخلق الله» گواه این مدعاست بیت:
حلقه پیر مغانم ز ازل بر گوش است ما همانیم که بودیم و همان خواهد بود
هرکه را خواهد بدوزخ فرستد و هر که را خواهد مغفرت نماید. یغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء بیت:
کشاند گلخنی را تا بگلخنْ رساند گلشنی را تا بگلشن
و جمیع انبیاء عظام و اولیای کرام در تحت امر جبارند «قل لا املک و لنفسی نفعاً و لاضراً الا ما شاء الله » بیت:
دست نی تا دست جنباند برفع نطق نی تا دم زند از ضر و نفع
بی امر او سبحانه و تقدس کسیرا یارائی و قدرتی نیست و هو القاهر فوق عباده، و الله غالب علی امره بیت:
آسمان و زمین که درکارندْ همۀ در تحت امر جبارند
و بیاذن او جل شانه احدی را توانائی شفاعت نی «من ذالذی یشفع عنده الا باذنه»
اگر خدای نباشد ز بنده اش خشنودْ شفاعت همه پیغمبران ندارد سود
هرکه اظهار قدرت و ارادت نموده او نموده آری «مارمیت اذرمیت ولکن الله رمی»
گر بپرانیم تیر آن نی ز ماستْ ما کمان و تیر اندازش خداست.
بهر کسی هرچه رسد از او بود «قل کل من عندالله » شعر:
باد ما و بود ما از داد اوست هستی ما جمله از ایجاد اوست
ما همه شیران ولی شیر علم حمله مان از باد باشد دمبدم
اجناس قوت و قدرت مختص ذات کامل الصفات حضرت اله است لاحول و لاقوة الابالله شعر:
پیش امرش جمله خلق بارگه گاه نقش دیو و گه آدم کند
ساعتی کافر کند صدیق را او به صنعت آزراست و من صنم
گر مرا شیطان کند سرکش شوم ور مرا شکر کند شیرین شوم
گر مرا باران کند خرمن دهم گر مرا یاری کند مهر افکنم
من چو کلکم در میان اصبعین پیش چوگانهای حکم کن فکان
ما که ایم اندر جهان پیچ پیچ عاجزان چون نیش سوزن کارگه
گاه نقش شادی و گه غم کند ساعتی زاهد کند زندیق را
من شوم آن آلتی کو سازدم ور مرا سوزان کند آتش شوم
ور مرا حنظل کند پرکین شوم ور مرا ناوک کند در تن جهم
ور مرا ماری کند زهر افکنم نیستم در صف طاعت بین بین
میدویم اندر مکان و لامکان چون الف کان خود ندارد هیچ هیچ
یکی تاج اصطفا بر سر مسجود افلاکیان گردید ودیگری قبای لعنت در بر مردود ازلش گردانید نظم:
یکی از معصیت نور و صفا دید چو توبه کرد نور اصطفا دید
یکی هفتصد هزاران ساله طاعت بجا آورده کرده طوق لعنت
یکی بر سریر و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین نشسته بیت:
یکی را کرده است شیرین و طناز که شیرینی تو شیرین ناز کن ناز
و دیگری را به کمند فی جیدها حبل من مسد پای بسته بیت:
چه بود اندر ازل این مرد نااهل که باشد آن محمد این ابوجهل
بلی و ما منا الاوله مقام معلوم
مقدر گشته پیش از جان و از تن برای هر یکی امری معین
ای درویش عزیز بی امر او کسی بمناجات راه ندارد و بی حکم او قدمی بخرابات نگذارد و هو بکلشیی محیط نظم:
یکی حلقه کعبه دارد بدست گر آنرا براند که باز آردش؟
یکی در خرابات افتاده مست ور این را بخواند که نگذاردش؟
دریغا یکی را شاهد سعادت در آغوش و دیگری گلیم شقاوتش بر دوش یکی هم نشین ناز و نعمت و دیگری قرین سوز و محنت یکی باعیش و طرب دمساز و دیگری از رنج و تعب درگداز یکی در ملک عزت شهریار و دیگری بر خاک مذلت بی اعتبار یکی السعید سعید فی بطن امه و دیگری الشقی شقی فی بطن امه آخر آن چه پیش آورد و این چه گناه کرد الملک لله الواحد القهار.
نظم:
طلعت رومی و چهره حبشی را چهره هندو و روی ترک چرا شد
از چه سعید اوفتاد و از چه شقی شد نعمت منعم چراست دریا دریا
آلت خوبی چه بود و علت زشتی همچو دل دوزخی و روی بهشتی
زاهد محرابی و کشیش کنشتی / محنت مفلس چراست کشتی کشتی
بدان ای عزیز نظم:
اگر لطفش قرین حال گردد بهر جائیکه لطفش روی پیچ است
همه ادبارها اقبال گردد همه تدبیرها هیچ است هیچ است
یکی از بزرگان این طایفه را سؤال کردم که بعثت انبیاء و تربیت اولیاء و تهدید استاد و تخفیف زهاد چیست گفت ای عزیز این نیز از کرم بی¬نهایت و فرط عاطفت اوست که تو را معلوم تر گردانید که ظلومی و جهولی و از غایت جهل فضولی از کمال نادانی بلی گفتی و از جاهلی امانت پذیرفتی حضرت عزت از کمال مرحمت تو را بوجود آورد و از فرط مکرمت به خلعت انسانیت مخصوص کرد و از عین عنایت به تخت خلافت نشانید و از غایت شفقت مسجود ملائکه گردانید غرض از تکلیف اظهار هستی است به ظهور عجز غیر و اضطرار به عبادت تعظیم ذات معبود حقیقی است.
حاصل آنکه خداوند عالم خالق ارض و سماست و ایجادکنندۀ کل اشیاء و بی شریک و بی همتاست و قادر مطلق و تواناست اگر کسی را اختیاریست در آن اختیار بی¬اختیار است ما کان لهم الخیرة و اگر شخصی را قدرت و ارادت است در آن قدرت و ارادت به طور اضطرار است .
نظم:
هر آن کس را که مذهب غیر جبراست/نبی گفته که او مانند گبر است
مراتب باقی و اهل مراتب بزیر حکم رب و الله غالب
ولولافضل الله علیکم و رحمته ما زکی منکم من احدا بداً و لکن الله یزکی من یشاء بیت:
جمله ما و من به پیش او نهید ملک ملک اوست ملک او رادهید
ای عزیز هیچکس از حد خود تجاوز نتواند نمود و مامنا الاوله مقام معلوم و کسی بند قضا را از پای خود نتواند گشود و من لم یرض بقضائی فلیطلب رباً سوائی، اذاجاء القضا عمی البصر.
گفتار در مذهب قدریان (اختیاریون)
این گروه می گویند آدمی را قدرت و ارادت و اختیار تمام است ان احسنتم احسنتم لانفسکم شاهد این کلام است چون استاد بنیادی نهاد و او را تمام گردانید و آنچه مقصود او بود در آنجا به انجام رسانید دیگر بدو شغل و کار ندارد و بر او دست نگذارد.
چون حضرت بی چون بروفق خمرت طینة آدم بیدی طینت آدم را مخمر گردانید و بر طبق فنفخت فیه من روحی از روح خویش بدو دمید او را به خلعت انی جاعل فی الارض خلیفة تشریف ارزانی داد و تاج خلق الله آدم علی صورته بر فرق همایونش نهاد و بر سریر و لقد کرمنا بنی آدم نشانید و مسجود فسجد الملائکة کلهم اجمعون گردانید و بحکم و سخرلکن اللیل و النهار و الشمس و القمر نیک و بد و دیو و دد را به حکم او درآورد و در ذات او صفات متقابله و اسماء متضاده درج کرد آنگاه آمرو مأمور و ناهی و منهی و ساجد و مسجود و عابد و معبود گشت وصیت دور باشش از زمین و آسمان و زمان و مکان درگذشت به حکم فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره امور خیر و شر و نفع و ضر بد و مفوض گردید و به امر لیس للانسان الاماسعی، و ان سعیه سوف یری بر هر چه اقدام نماید خواهد دید، بهشت و رضوان و حور و غلمان به اعمال آدمی مقرر نمود وعدالله الذین امنوا و عملوالصالحات لهم مغفرة واجر عظیم و عذاب جهنم و دوزخ و جحیم را به افعال انسان مقدر فرمودو الذین کفرواو کذبوا بایاتنا اولئک اصحاب الجحیم او را فاعل مختار و عامل بااقتدار ساخت کل امرء بما کسب رهین و بر جنود محاسن و قبایح مبسوط الیدنمود من کفر فعلیه کفره و من عمل صالحا فلا نفسهم آنچه در جهانست مسخر آدمی فرمود ان الله سخرلکن ما فی الارض و هرچه انسان بر او مرتکب شود ضایع و ناچیز نگردد انی لااضیع عمل عامل منکم. آدمی مختار مطلق و مقدر بر حق است .
مثنوی:
آدمی بر خنگ کرمنا سوار
هفت گردون پایۀ ایوان او
گشته او مختار اندر خیر و شر
اختیاری هست او را بی گمان
سنگ را هرگز نگوید کس بیا
آدمی را کس نگوید هین بپر
هیچ عاقل مر کلوخی را زند
عقل کی حکمی کند بر چوب و سنگ
هیچ دانا هیچ عاقل این کند
گفت یزدان ماعلی الاعمی حرج
امر و نهی وخشم و تشریف و عتیب
جمله قرآن امر و نهی است و وعید
خالقی که اختر و گردون کند
گر شتربان اشتری را می زند
خشم اشتر نیست با آن چوب او
عقل حیوانی چه دانست اختیار
اینکه فردا این کنم یا آن کنم
جملۀ عالم مقر در اختیار
بر کف درکش عنان اختیار
جزء و کل در حیطه فرمان او
شد ممیز درک او نفع و ضرر
حس را منکر نگردد کس عیان
وز کلوخی کس کجا جوید وفا
یا بیا ای کور در من می¬نگر
هیچ با سنگی عتابی کس کند
مرد چنگی کی زند بر نقش چنگ
با کلوخ و سنگ خشم و کین کند
کی نهد بر ما حرج رب الفرج
نیست جز مختار را ای پاک جیب
امر کردن سنگ را هرگز که دید
امر و نهی جاهلانه چون کند
آن شتر قصد زننده می کند
پس ز مختاری شتر برده است بر
این مگو ای عقل انسان شرم دار
این دلیل اختیار است ای صنم
امر و نهی این بیار و آن میار
آری من طلب شیئاً وجد وجد. قبض و بسط و رتق و فتق گیتی بر رای آدمی منوط و امور عالم و خیر و شر جهان بر تدبیر انسان مربوط بر وفق حدیث قدسی یابن آدم خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی جمله موجودات به طفیل آدم ایجاد گشته و پایه قدر و منزلتش از کیوان درگذشته : نظم:
خویشتن را نمی شناسی قدر
هم خلف نام و هم خلیفه نسب
ذات حق را مهینه اسمی تو
ببدن درج اسم ذات شدی
سر موی تو را دو کون بهاست
قالبت قبۀ انا اللهی
مشکل عالم از تو آسان شد
سنگ چون موم زیر تیشه تست
پوست بیرون کنی ز شیر و پلنگ
بر سر پیل بر زنی قلاب
دگران زیر بازوان تواند
نه فلک در دل تو دارد گنج
گر زمانی بترک و تاز آئی
لیس فی جبتی تو دانی گفت
گاه عبدی و گاه معبودی
آفرینش تمام گشت بتو
بیش از این گرد و حرف بر خوانی
ورنه بس محتشم کسی ای صدر
نه ببازی شدی خلیفه لقب
گنج تقدیس را طلسمی تو
بقوا مظهر صفات شدی
زانکه هستی دو کون بی¬کم و کاست
لیک در جبه ئی نه آگاهی
دد و دامت ز دم هراسان شد
آب آهن یکی ز پیشه تست
وز هوا برکشی عقاب و کلنگ
گردن شیر برکشی بطناب
سر در افسار و در عنان تواند
با کواکب و لیک در یک کنج
بروی تا بعرش و باز آئی
وین انا الحق تو میتوانی گفت
چه عجب چون غلام محمودی
خاک ز افلاک بر گذشت بتو
ترسمت بر جهی که سبحانی