سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )
سرور پیامبران مرسل و گرامی ترین اولینان و آخرینان ، که درود خدا بر او و دودمان گرامیش باد فرمودند:
هر گاه ، دل مؤمن ، از بیم خدا به لرزه در آید، گناهان از او فرو ریزد، چنان که برگ از درخت فرو ریزد .
و نیز فرمودند :
بنده ، تا آنگاه که بلا را نعمت نشمرد، و آسایش را رنج خویش نداند، در شمار مؤمنان نیاید . چه سختی های دنیا، نعمت های آخرتند و آسودگی های دنیا، رنج آن .
و نیز از اوست که : برترین درودها و کامل ترین سلام ها نثار او باد! - که : خدای تعالی فرمود :
چون بنده ای از بندگان خویش را به رنجی در بدن یا مال ، یا فرزند، دچار سازم ، و آن را به بردباری پذیرا شود، از آن ، شرم دارم که وی را میزان نهم و یا او را نامه عمل بگذارم .
سخنان حضرت محمد مصطفی(ص) در مدح و منقبت حضرت زهرا سلام الله علیها
بسم رب الزهرا سلام الله علیها
فضایل و کمالات فاطمه زهرا سلام الله علیها
دخترم فاطمه که سرور و سالار بانوان جهان است، از اولین و آخرین و پاره تن من است و نور دیده من است و میوه روح من است که درون من است و حوراء انسیه است. هر وقت در محراب خود برابر پروردگارش بایستد، نورش به فرشتگان آسمان بتابد؛ چنانچه نور اختران بر زمین بتابد
و خدا به فرشتگانش فرماید:
فرشتگانم! ببینید کنیزم فاطمه، بانوی کنیزانم را، برابرم ایستاده و دلش از ترس می لرزد و دل به عبادتم داده، گواه باشید که شیعیانش را از آتش امان دادم
وهمچنین آن پیامبر رحمت فرمودند :
چون او را دیدم به یادم افتاد آنچه پس از من به وی می شود، گویا می بینم خواری به خانه اش راه یافته و حرمتش زیر پا رفته و حقش غصب شده و از ارثش محروم شده و پهلویش شکسته و جنین او سقط شده و فریاد می زند:
یا محمداه! و جواب نشنود و استغاثه کند و کسی به دادش نرسد و همیشه پس از من غمدیده و گرفتار و گریان است.
یک بار یادآور شود که وحی از خانه اش بریده و بار دیگر یاد جدایی من کند و شب که آواز مرا نشنود، به هراس افتد، آوازی که من با تلاوت قرآن تهجد می کردم و خود را خوار بیند. پس از آن که در دوران پدر، عزیز بوده، در این جا خدای تعالی او را با فرشتگان مأنوس سازد و او را بدانچه به مریم بنت عمران گفتند: ندا دهند و گویند:
ای فاطمه! خدایت گزید و پاک کرد و بر زنان جهانیان برگزید، ای فاطمه! قنوت کن بر پروردگارت و سجود و رکوع کن با راکعان. سپس بیماری او آغاز شود و خدا مریم بنت عمران را بفرستد او را پرستاری کند و در بیماری او انیس او باشد. این جا است که گوید:
پروردگارا من از زندگی دلتنگ شدم و از اهل دنیا ملولم، مرا به پدرم رسان. خداوند او را به من رساند و اول کس از خاندانم باشد که به من رسد، محزون و گرفتار و شهید بر من وارد شود و من در این جا بگویم:
خدایا! لعنت کن هر که به او ظلم کرده و کیفر ده هر که حقش را غصب کرده و خوار کن هر که خوارش کرده، و در دوزخ مخلد کن هر که به پهلویش زده تا سقط جنین کرده، و ملایکه آمین گویند.
امالی شیخ صدوق، ص 113 و 114.
نویسنده : عباس عزیزی
بسم الله الرحمن الرحیم
توقیع امام زمان (عج) پیرامون غلوّ ، که در جواب نامه محمّد بن علی بن هلال کرخی مرقوم فرمودهاند :
«ای
محمّد بن علی! خداوند متعال بالاتر از آن است که به وصف درآورده اند .او منزّه است
و حمد وثنا او راست. ما خاندان رسالت شریک در علم خداوند و قدرت او نیستیم، بلکه
غیر از خدا هیچ کس از غیب آگاهی ندارد. چنان که خداوند در قرآن کریم میفرماید:
«ای حبیبم! بگو کسانی که در آسمانها و زمین هستند، غیب نمیدانند، و فقط خداوند
به آن آگاه است.» نمل/65
و
من و همه آباء و اجدادم از اولین -آدم و نوح، ابراهیم و موسی و دیگر انبیاء الهی-
و از آخرین -محمد و علی و دیگر بزرگواران از ائمه معصومین، سلاماللهعلیهماجمعین-
تا امروز که امامت به من رسیده است وتا انتهای عصر من، همگی بندگان خدای عزوجل
هستیم.
خداوند
عزوجل در قران فرموده است: «کسی که از ذکر و یاد من اعراض کند (روی برگرداند)،
زندگی سخت و تنگی خواهد داشت و روز قیامت او را نابینا محشور میکنیم. میگوید:
پروردگارا،چرا نابینا محشورم کردی؟من که بینا بودم!
خداوند
میفرماید: آن گونه که آیات ما برای تو آمد ! و تو آنها را فراموش کردی،، امروز
نیز تو فراموش خواهی شد..»طه /124-127
،
ای
محمّد بن علی! نادانان شیعه و نابخردان آنها موجب آزار و اذیت ما خاندان وحی را
فراهم میکنند و افرادی که دینشان به اندازه یک بال پشه هم ارزش ندارد! باعث
ناراحتی ما هستند..
،
پس
من خداوند را که خدایی جز او نیست به شهادت میگیرم و البته او برای شهادت، کافی
است و همچنین حبیبش محمد (ص) و ملائکه و پیامبران او و نیز تو و هرکس را که از
این نوشته من آگاهی پیدا کند ، گواه میگیرم ، که از افرادی که میگویند ما علم
غیب داریم و یا در ملک و سلطنت خداوند بر جهان با او مشارکت میکنیم، و یا ما را در
جایگاه ومحلّی، غیر از آن جایگاه و منصبی که خداوند برای ما قرار داده است (و به
آن راضی است) و ما را برای آن خلق کرده است، قرار دهد بیزاری می جویم ،
و
همچنین بیزارم از کسانی که از آنچه برای تو بیان کردم (بندگی خداوند) و از آنچه
در ابتدای نامهام بدان اشاره کردم گامی فراتر بروند..
و من شما را گواه میگیرم که هر کس ما از او بیزار باشیم، خداوند و فرشتگان و پیامبران الهی و اولیاء خدا نیز از او بیزارند..
]ای
محمّد بن علی!] این توقیع را به عنوان امانت به گردن تو و هرکه نامه من به گوش او
برسد قرار دادم و مکلّف هستید که آن را کتمان نکنید و محتوای این فرمان را به همهی
دوستان و شیعیان من برسانید.
تا
شاید خداوند عزّوجلّ گذشتههای آنان را جبران کند،و (به آنها توفیق عنایت فرماید
و در سایهی بهره برداری از کلمات من) آنان به دین حق برگردند و از اموری که نسبت
به درستی وانتهای آن آگاهی ندارند، دوری کنند..
پس
هرکس از شیعیان و دوستان ما از مضمون فرمان من در این توقیع آگاهی یافت و به آنچه
در این فرمان به آن امر و نهی شده است عمل نکرد سزاوار لعنت خداوند و ملائکه و
فرستادگان و اولیای او خواهد بود..»*
،،
اللهم
صل على محمد وآل محمد وعجل فرجهم وألعن أعدائهم من الاولین والاخرین الى یوم الدین
*( طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۴۷۳، ط بیروت.)
نقل
کرده اند که مردی به نزد امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) آمد و گفت: یا امیر
المومنین ! مرا از خُلق پیامبر اکرم حضرت مصطفی (ص) خبر ده، و جزئی از فضائل
اخلاقی او را بیان کن سطری از صحیفه شمائل او را بر خوان.
امیر
المومنین (ع) فرمود: تو نعمت های دنیا بر شمار تا من خُلق پیغمبر را به تو بگویم.
آن مرد گفت: شمارش نعمت های دنیا را نتوان کرد، و پرورگار عالم در قرآن کریم می
فرماید: « و اِن تَعُدََّ نِعمَهَ ا... لا تَحُصوها » اگر نعمتهای خدا را بشمارید
نمی توانید.
حضرت امیر المومنین (ع) فرمود: خداوند سبحان تمام نعمتهای دنیا را قلیل می خواند « قُل متاعُ الدُّنیا قلیل » اما اخلاق پیغمبر را عظیم می خواند « وَاَنِکَ لعَلی خلُقٍ عَظیم » وقتی تو از وصف قلیل عاجزی، من عظیم را چگونه توصیف نمایم ...!؟
بدان
که اخلاق تمام انبیاء به محمد (ص) تمام شد. و هر یک از انبیاء به خُلقی از اخلاق
حمیده، آراسته بوده اند،
وقتی
نوبت دولت به حضرت محمد (ص) رسید، فرمود: بُعِثِتُ لِاتَمَّم مَکارِمَ الاخلاق..
(جوامع
الحکایات-شیخ سدید الدین محمد عوفی (
-------------------------------------
صل
الله علیک یا رسول الله
شش سفارش از رسول خدا صل الله علیه و اله و سلم :
حضرت امیر المومنین (ع) می فرمایند:
مردی نزد رسول خدا صل الله علیه و اله و سلم آمد و گفت:
یا رسول الله مرا به عملی راهنمایی کنید، به عملی که به سبب آن:
1- خدا مرا دوست بدارد.
2- - مردم مرا دوست بدارند.
3- - دارائیم فراوان شود.
4- - بدنم سالم بماند.
5- - عمرم طولانی شود.
6- خدا مرا با تو محشور کند.
رسول خدا صل الله علیه و اله و سلم فرمودند:
این 6 حاجت 6 خصلت می خواهد:
1-اگر می خواهی خدا تو را دوست بدارد از او بترس و از گناه پرهیز کن.
2- اگر می خواهی مردم تو را دوست دارند به آنها خوبی و نیکی کن و به آنچه در دست آنهاست طمع نکن و چشم نیانداز.
3- اگر می خواهی دارائیت فراوان شود زکوه بده.
4- اگر می خواهی بدنت سالم بماند فراوان صدقه بده.
5-و اگر می خواهی عمرت طولانی شود صله رحم کن دید و بازدید خویشان.
6- و اگر می خواهی خدا تو را با من محشور کند سجده را برای خدا طولانی کن.
مردی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رسید و از آرزوی مرگ کردن پرسید
مردی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رسید و عرض کرد آیا به من اجازه میدهید که آرزوی مرگ بکنم؟
حضرت فرمود: مرگ چیزی است که چاره ای از آن نیست و مسافرتی است طولانی که سزاوار است برای کسی که بخواهد به این سفر برود ده هدیه با خود ببرد. (ایا هدایا را اماده کردی)
پرسید آن هدایا کدامند؟
رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:
۱- هدیه عزرائیل
۲- هدیه قبر
۳- هدیه نکیر و منکر
۴- هدیه میزان
۵- هدیه پل صراط
۶- هدیه مالک (خزانه دار جهنم)۷- هدیه رضوان (خزانه دار بهشت)۸- هدیه پیامبر
۹- هدیه جبرئیل
۱۰- و هدیه خداوند متعال
اما هدیه عزائیل چهار چیزاست :۱. رضایت حق داران.۲. قضای نمازها.۳. اشتیاق به خداوند.۴.آرزوی مرگ.
اما هدیه قبر چهار چیزاست :۱. ترک سخن چینی. ۲. استبراء. ۳. تلاوت قرآن. ۴. نماز شب.
اما هدیه نکیر و منکر چهار چیزاست :۱. راستگویی.۲. ترک غیبت.۳. حق گویی. ۴. تواضع در برابر همه
اما هدیه میزان چهار چیزاست :۱. فرو خوردن خشم. ۲. تقوای راستین. ۳. رفتن به سوی جماعت.۴. دعوت به سوی آمرزش الهی
اما هدیه صراط چهار چیزاست :۱. اخلاص عمل.۲. زیاد به یاد خدا بودن. ۳. خوش اخلاقی.۴. تحمل کردن آزار دیگران
اما هدیه مالک(خزانه دار جهنم) چهار چیزاست :۱. گریه از ترس خداوند.۲. صدقه مخفی.۳.ترک گناهان. ۴.خوش رفتاری با پدر و مادر
اما هدیه رضوان(خزانه دار بهشت) چهار چیزاست :۱. صبر در ناملایمات.۲. شکر بر نعمت.۳انفاق مال در راه اطاعت خداوند.۴.رعایت امانت در مال وقفی
اما هدیه رسول اکرم(ص) چهار چیزاست :۱. دوست داشتن او. ۲. پیروی از سنت او.۳. دوست داشتن اهل بیت او.۴. زبان را از بدی ها حفظ کردن
اما هدیه جبرئیل چهار
چیزاست :
۱. کم حرف زدن.
2. کم خوردن.
3. کم خوابیدن.
4. مداومت بر
حمد
اما هدیه خداوند متعال چهار چیزاست :۱. امر به نیکی.۲. نهی از بدی.۳. نصیحت و خیر خواهی برای مردم.۴. و مهربانی کردن با همه
سخنان امیرالؤ منین علی (ع )
پس در نیکی ها سبقت بگیرید ..
درآویختگان به درخت طوبی! و درآویختگان به درخت زقوم !
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در روز اوّل شعبانى گذشت به جماعتى که در مسجدى نشسته بودند و در امر قَدَرْ و امثال آن!گفتگو مى کردند و صداهاى ایشان بلند شده بود و سخت شده بود لجاجت و جدال ایشان..
فرمودند:
اى
گروه تازه کارها ! امروز غُرّه شعبان کریم است نامیده است او را پروردگار ما شعبان
،به جهت انشعاب یافتن و پراکنده شدن خیرات در آن
به
تحقیق که باز کرده پروردگار شما در او درهاى حسنات خود را و جلوه داده به شما
قصرها و خیرات او را به قیمت ارزانى و کارهاى آسانى !پس بخرید آن را
و
ابلیس لعین شُعَبهاى شرور و بلاهاى خود را برایتان جلوه داده و شما پیوسته در
گمراهى و طغیان مى کوشید و متَمَّسِک مى شوید به شعبهاى ابلیس ، و رُو مى گردانید
از شعبهاى خیرات که باز شده براى شما درهاى او
..
چون
روز اول شعبان مىشود ابلیس لشکر خود را در اطراف زمین و آفاق آن پراکنده میکند و
به ایشان میگویدکه در کشیدن بعضى از بندگان خدا به سوى خود در این روز سعى کنید !
و
به درستى که خداى عزوجل ملائکه را در اطراف زمین و آفاق پراکنده مىکند و به ایشان
مىفرماید براستى بندگان مرا نگاه داریدو ارشاد کنید ایشان را ،پس همه ایشان به شما
نیک بخت مىشوند مگر آنکه امتناع و سرکشى کند ، پس به درستى او که از حد گذشته ! در
حزب ابلیس و جنود او میگردد..
به
درستى که خداوند عزوجل چون روز اول ماه شعبان میشود امر مىکند به درهاى بهشت ،پس
باز مىشود و امر میکند درخت طوبى را ، پس نزدیک مىکند شاخه هاى خود را بر این دنیا
،آنگاه ندا مىکند منادى پروردگار عزوجل : اى بندگان خدا ! این شاخه هاى درخت طوبى
است ! پس در آویزید به او که بلند کند شما را بسوى بهشت ! و این شاخه هاى درخت
زقوم است ، پس بترسید از او که شما را بسوى دوزخ نبرَد!
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود قسم به آنکه مرا به راستى به رسالت مبعوث نموده که هر که درى از خیر و نیکى را در این روز فرا گیرد پس به تحقیق که در آویخته به شاخه اى از شاخه هاى درخت طوبى ،پس او کشاننده است او را بسوى بهشت و هر که فرا گیرد درى از شر را در امروز پس به تحقیق که در آویخته به شاخه اى از شاخه هاى درخت زقوم پس آن کشاننده است او را بسوى آتش ..
نماز
،روزه ، اصلاح امور خویشاوندان ، کفالت کند یتیمى را ،پرداخت قرض کهنه ، تخفیف به
بدهکار ،نیکى کند به پدر و مادر، عیادت کند مریضى ، سفیهى را از ضربه زدن به آبرو
و عرض مؤمنى بازدارد،و کسىکه قرآن یا بخشى از آن را بخواند، یاد آرد خداى را
ووو..بعد گناهانی که باعث آویختن به زقوم میشوند برشمردند
آنگاه
رسول خدا صلى الله علیه و آله نظر خود را به جانب آسمان انداخت اندکى و مىخندید و
مسرور بود آنگاه نظر مبارک را به زیر انداخت بسوى زمین پس پیشانى مبارک را درهم
کشید و روى مبارکش ترش شد !
آنگاه
رو کرد به اصحاب خود و فرمود قسم به آنکه محمد را براستى به پیغمبرى فرستاده که
دیدم به تحقیق درخت طوبى را که بلند مىشد و بلند مىکرد آنان که به او درآویخته
بودند بسوى بهشت و دیدم بعضى از ایشان را که به یک شاخه از آن درآویخته بودند و
بعضى درآویخته بودند به دو شاخه از آن یا به چند شاخه بر حسب فراگرفتن ایشان مر
طاعت را و به درستى که هر آینه مىبینم زید بن حارثه را که درآویخته به بیشتر شاخه
هاى از آن پس آن شاخه ها بلند مىکند او را به اعلى علیین بهشت پس از این جهت
خندیدم و خوشحال شدم
پس
نگاه کردم بسوى زمین پس قسم به آنکه مرا براستى به پیغمبرى فرستاده که دیدم درخت
زقوم را که پایین مىرفت شاخه هاى او و پایین مىبرد درآویختگان به او را بسوى دوزخ
و دیدم پاره اى از ایشان را درآویخته به شاخه اى و دیدم پارهاى از ایشان که
درآویخته به دو شاخه یا به چند شاخه بر حسب فراگرفتن او مر قبایح را و به درستى که
هر آینه مىبینم بعضى از منافقین را که درآویخته به بیشتر شاخهاى او ! و آنها فرو
مى برند او را به اَسفَلِ دَرَکات او ،پس از این جهت روى خود را تُرش کردم و
پیشانى را درهم کشیدم...
برگرفته از کتاب کلمه طیّبه-ثقة الاسلام نورى
فاستبقوا الخیرات، إلى الله مرجعکم جمیعا فینبئکم بما کنتم فیه تختلفون- المائدة آیه : 48
و اگر خدا مىخواست شما را یک امّت قرار میداد، ولى [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید.
پس در کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت گیرید..
بازگشت جمیع شما به سوى خداست ، آن گاه در باره آنچه در آن اختلاف میکردید آگاهتان خواهد کرد...
واَلحُمُدُ لِلّهِ رَبَّ العالَمینَ ،
وَ صَلَّی اللهُ عَلی سَیَّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ
بسم الله الرحمن الرحیم
(در عالم ولایت تعدّد نیست.(
همه ما محمد هستیم...
امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند :
به تحقیق که ما یکی هستیم؛ اول ما محمد؛ آخر ما محمد؛ وسط ما محمد، بلکه کل ما محمد صلی الله علیه و آله هستیم !
و بین ما هیچ جدایی نیندازید..
«کلنّا
واحد؛ اولنا محمد؛ آخرنا محمد؛ اوسطنا محمد و کلنا محمد؛ فلا تفرقوا بیننا»
-بحارالانوار-علامه مجلسی
☀ (کلهم نور واحد..(
امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
«علمنا واحد، فضلنا واحد و نحن شیء واحد؛
علم و تمام فضایل ما یکی است و ما "یک حقیقت واحد" هستیم..».(بحار)
زید شَحَّام از امام صادق(ع) پرسید که امام حسن(ع) افضل است یا امام حسین(ع) ؟
ایشان فرمودند: «إِنَّ فَضْلَ أَوَّلِنَا یَلْحَقُ فَضْلَ آخِرِنَا وَ فَضْلَ آخِرِنَا یَلْحَقُ فَضْلَ أَوَّلِنَا فَکُلٌّ لَهُ فَضْلٌ ...فضل اولین ما به فضل آخرىن ما ملحق میشود و فضل آخرین ما به فضل اولین ما برمیگردد و برای همه آنها فضلی است ...خَلْقُنَا وَاحِدٌ وَ عِلْمُنَا وَاحِدٌ وَ فَضْلُنَا وَاحِدٌ وَ کُلُّنَا وَاحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ...خلقت، علم و فضل ما یکی هست و همه ما نزد خداوند یکی هستیم...
پس
زید گفت مرا از تعداد خود خبر دهید ، فقال : أخبرنی
بعدَّتکم؟
امام
فرمودند:: نحن إثنا عشر ، هکذا حولَ عرش ربنا عزّ وجلّ فی
مبتدأ خلقنا أوَّلنا محمد، وأوسطنا محمد، وآخرنا محمد))
ما 12 نفر این چنین از اول خلقتمان حول عرش پروردگار بودیم.. اولین ما محمد، وسط ما محمد و آخرین ما محمد است..
«بِنا عُبِدَالله.و بنا عُرِفَ الله .و بِنا وُحِدَ الله تبارک و تعالی **
به ما خدا بندگی شود . و به ما خدا شناخته می شود. و به ما توحید خداوند متعال تحقق مییابد..
و صلی الله علی سیدنا محمد و اله الطاهرین
*(بحار الأنوار ج 25 ص 363)**(اصول کافی)
در عالم ولایت تعدّد نیست. تمیز و افتراق راه ندارد. تعیّن و تقیّد معنی ندارد. در آنجا ولایت فقط و فقط اختصاص به ذات خدا دارد.
هُنَالِکَ الْوَلَیَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ.
در اینصورت وجود رسول أکرم و أئمّۀ طاهرین که مبدأ اثرند، نه با جهات تعیّن و افتراق و حدود ماهیّتی و هویّتی آنهاست، بلکه بواسطۀ اصل تحقّق معنی " عبودیّت و فناء " است که از آن به "ولایت" تعبیر میگردد. و عبارت ذیقیمت:« أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ، وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ، وَ ءَاخِرُنَا مُحَمَّدٌ، وَ کُلُّنَا مُحَمَّدٌ » اشاره بدین مقام است.. و در آنجا هر کس به مقام فنای مطلق برسد و در حرم خدا فانی گردد و وجود مستعار و إنّیّت مجازی و عاریتی او مضمحل گردد، طبعاً و قهراً دارای این ولایت است و اختصاصی به ائمّه ندارد..
در هر زمان و هر مکان افرادی میتوانند خود را بدین مقام برسانند. منتهی اوّلاً باید بواسطۀ متابعت و پیروی از امام معصوم باشد و إلاّ نخواهند رسید،، و ثانیاً عنوان إمامت و پیشوائی برای این ذوات معصومین سلام الله علیهم تا أبد باقی است.. زیرا آنان را خداوند پیشوا و رهبر نموده و لوای ارشاد را با مجاهدات عالیه (اختیاراً نه جبراً) بدیشان سپرده است.. و این معنی منافات ندارد با آنکه کسی دیگر بتواند به مقام معرفت خدا برسد، و معنی مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ دربارۀ وی تحقّق پذیرد؛ و در حرم خدا با فنا و اضمحلال خویشتن وارد شود. در آنصورت آنجا دیگر نه او هست و نه غیر او..
در حرم ذات رُبوبیّ نه عنوان محمّد است و نه علیّ، و نه سائر إمامان، و نه ولیّ دیگری مانند سلمان که دارای أعلی درجۀ از عرفان بوده است.. آنجا حقیقت " ولایت واحده" است، بدون عناوین خاصّه و شکلهای متعیّنه؛ و نام محمّد و علیّ و حسن و حسین تا حضرت قائم و أسماء ممیّزۀ ایشان مادون آن مقام است. در آنجا ولایت است و بس.. و حقیقت و کُنه ولایت دارای معنی واحد بالصِّرافه میباشد.
فافْهَمْ یا حبیبی فإنَّهُ دقیقٌ !*
--------------------------
روح
مجرد ، یادنامه و بیانات عارف فانی سید هاشم حداد به قلم علامه سید محمد حسین
طهرانی(ره)
سخنان امیرالؤ منین علی (ع )
از کتاب (اعلام الدین ) - تاءلیف محمد الحسن بن ابی الحسن الدیلمی -: مقداد بن سریح البرهانی از پدرش روایت کرده است که گفت : در روز جنگ جمل عربی نزد امیرالؤ منین (ع ) به پرسش برخاست که : یا امیر المؤمنین ! می فرمایی : خدا یکی ست ؟
و مردم به او پرخاش کردند . و گفتند . ای اعرابی ! مگر دل مشغولی امیرالمؤمنین را در این جنگ نمی بینی ؟
و امام فرمود : رهایش کنید! زیرا ، آن چه این اعرابی می خواهد، همانست که ما از این مردم می خواهیم . آنگاه ادامه دادند : ای فلان ! این که کسی بگوید خدا یکی ست ، چهار گونه است . که دو گونه آن مجاز نیست و دو گونه دیگر، بر خدا ثابت است .
اما، آن دو گونه که در مورد خدا نباید به کار برد، یکی آنست که گویند : (خدا یکی ست ) و معنای عددی (یکی ) را اراده کنند . و این ، از آن رو جایز نیست ، که آن چه دومی ندارد، در باب اعداد، وارد نمی شود . ندیده ای که آن که گوید خدا سومین سه است ، کفر است ؟ و نیز اگر گوینده ای گوید : (او، یکی ست ) و (نوع جنس ) را اراده کند، نیز نارواست . زیرا، پروردگار فراتر از تشبیه است .
اما، آن دو گونه که برای خدا ثابت اند . چنانست که گویند: (خدا یکی ست ) و منظور (یگانه ) باشد . یعنی : نظیری ندارد . همچنین چون گویند: (او یکی ست ) و منظور، آن باشد که در معنی ، یگانه است . یعنی : در وجود و عقل و گمان نمی گنجد .
نوف بکایی گفت : شبی ، امیرالمؤمنین علی (ع ) را دیدم که از بستر خویش برخاسته ، به ستارگان می نگرد . و گفت : ای نوف ! در خوابی ؟ یا بیدار؟ گفتم : ای امیرمؤمنان ! بیدارم . گفت : ای نوف ! خوش به حال پرهیزگاران در دنیا! و دوستداران آخرت . آنان که زمین را فرش و خاک آن را بستر و آبش را بوی خوش و قرآن را شعار و دعا را دثار خویش ساختند . سپس ، همچون مسیح (ع ) دنیا رابه قرض الحسنه دادند .
ای نوف ! داوود نبی ، شبی در همین ساعت برخاست و گفت : این ، هنگامی ست که چون بنده ای خدا را بخواند، به استجابت پیوندد . مگر این که ماءمور باج و تعقیب و شحنه باشد . یا به لهو و لعب مشغول باشد .
از
پی ردّ و قبول عامه خود را خر مکن
زان
که کار عامه نبوَد جز خری یا خرخری !
گاو را دارند باور در خدایی عامیان !
نوح را باور ندارند از پی پیغمبری !! *
شنیدن یک حرف از زبان ملت و یا عمل کردن یک ملت به کاری دلیل بر درست بودن آن کار نیست و ودر راه حق نباید ترسی به دل راه داد ولو در جامعه تنها بمانی.
مولا
علی (ع) میفرمایند:
«لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقله اهله»
ای
مردم در طریق هدایت از کمی نفرات وحشت نکنید
زیرا مردم گرد سفره اى اجتماع کرده اند که سیرى آن کوتاه و گرسنگى آن بس طولانى است.
اى مردم! رضایت و نارضایتى (نسبت به عملى از اعمال) موجب وحدت مردم (در کیفر و پاداش) مى شود (مگر نمى دانید) ناقه ثمود را تنها یک نفر پى کرد; امّا کیفر و عذاب الهى آن، همه قوم ثمود را فرا گرفت،، زیرا همگى به عمل آن یک نفر راضى بودند.. خداوند سبحان مى فرماید: «(فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِینَ); آن قوم ناقه را پى کردند و سرانجام (هنگام نزول بلاى فراگیر) پشیمان شدند و طولى نکشید سرزمین آنان همچون آهن گداخته اى که در زمین نرمى فرو رود با صداى وحشتناکى فرو رفت..
عاشقان
عاشقان
هرچه بخواهید، بخواهید ، خجالت نکشید..
یار
ما بنده نواز است ...
،،
بارالها!
از من جز آنچه که سزاوار ملامت است بر نیاید و از تو جز آنچه سزاوار کرمت است بر
نتابد..
إلَهِی کُلَّمَا أَخْرَسَنِی لُؤْمِی أَنْطَقَنِی کَرَمُکَ..
الهی
چون فرومایگی ام لالم کند ، کرَم تو مرا به سخن آرد
..
،،
مولای
من
أَنْتَ
الَّذِی مَنَنْتَ،....تو آن خداییکه منّت نهادی
أَنْتَ
الَّذِی أَنْعَمْتَ،أَنْتَ الَّذِی أَحْسَنْتَ ..نعمت دادی و احسان کردی
أَنْتَ
الَّذِی أَجْمَلْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَفْضَلْتَ..جمال نمودی وبرتری دادی
أَنْتَ
الَّذِی أَکْمَلْتَ، أَنْتَ الَّذِی رَزَقْتَ، أَنْتَ الَّذِی وَفَّقْتَ...کامل
ساختی و روزی رساندی و توفیق عطا کردی
....
أنا
الذی أخطأت ، أنا الذی أغفلت ،، أنا الذی..
ویلاه لو علمت الأرض بذنوبی لساخت بی وابتلعتنی ، ویلاه لو علمت الجبال بذنوبی لهدّتنی ، ویلاه لو علمت البحار لأغرقتنی ، الویل لی إن کان عقابی مذخوراً لآخرتی .
منم
آن که خطا کردم و نادانی نمودم و غافل شدم و اشتباه کردم. منم آن که سهو کردم و
راه خلاف پیمودم و پیمان شکستم..
من
آنم که تو امر کردی و من عصیان. تو نهی کردی و من پرهیز نکردم...
وای
بر من اگر ..
،
انا
الذی اقررت .. منم که اقرار دارم ..
عصیتک
یا مولای ..نافرمانیت کردم ای مولای من ..
انی
کنت من المستغفرین .. از آمرزش جویانم ..
الهی
انا فقیر ..از نیازمندانم...
انی
کنت من الراجین .. از امیدوارانم ...
،
خدایا،
چگونه نومید گردم و حال آن که تو امید و تکیه گاه منی
..
،
دارم
گنهان ز قطره باران بیش
وز شرم گنه فکنده ام سر در پیش
این مژده شنیدم که منال ای درویش
تو در خور خودکنی و ما در خور خویش ...
_________________________
(فرازهایی ازدعای عرفه سید الشهداء حضرت ابا عبداللّه
الحسین صلوات الله و سلامه علیه ..)
بسم الله الشافی
سرمنشاء بیشتر بیماریهای جسمی امراض روحیست اما انسان چون از روح خود غافل است علت اصلی بیماری خود را درک نمی کند و به جای درمان ریشه ای فقط در صدد تسکین موقتی امراض جسمی خود برمی آید و لذا هم در دنیا رنج میکشد و هم از کمالات و لذات حقیقی محروم میگردد...
در بسیاری ازاحادیث مستقیما به این رابطه اشاره شده به عنوان مثال امیرالمومنین علی علیه السلام فرموده اند :
الْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلاَمَةِ الاْجْسَادِ(حکمت 225 )
از غفلت حسودان نسبت به سلامتى تن خویش در شگفتم !
(امروزه اثرات حسد، غضب و .. برقلب و عروق ،سیستم عصبی ودیگر بخشها و امراض جسمی که در پی داردبرکسی پوشیده نیست )
ایشان برای درمان بیماری روح وجسم میفرمایند:
✅ تقوا و پرهیزگاری، داروى بیماریهاى قلوب، بینائى دلها، شفاى آلام جسمانى، صلاح و مرهم فساد سینه ها، پاکیزه کننده آلودگى نفس و روح و جلاى نابینائى چشمهاست..
فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِکُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِکُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِکُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِکُمْ وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِکُمْ وَ جِلَاءُ [غِشَاءِ] عَشَا أَبْصَارِکُم .خطبه 198
✅ یعنی پرهیزگاری و تقوا نه تنها مرهم دردهای روحی بلکه دواء دردهای جسمی نیز می باشد.
که تقوا به زبان ساده چیزی نیست جز رعایت اوامر و نواهی و دستورالعملهای تضمینی و همه جانبه ،که خالق هستی بخش برای تعالی و سعادت دنیوی و اخروی انسان به واسطه اولیاء و رسولان ارائه کرده است وبرای همه شئون زندگی و حتی خوراک و پوشاک و زندگی اجتماعی سالم او برنامه دارد ..
جای تاسف دارد که شخصی بهانه جویی کند و چون هنوز علت برخی از دستورات طبیب را نمیداند واز دانش کافی بی بهره است از نسخه شفا بخش طبیب سرباز زند ! و به علت این جهالت هم خودرا به هلاکت رساند و هم باعث سرایت بیماری به دیگران و جامعه شود..
اى مردم! آن کس که راه واضح و آشکار را بپوید به آب مى رسد; امّا کسى که
مخالفت کند در بیابان سرگردان خواهد شد (و تشنه کام جان مى دهد(. * *
1.پیامبر
اکرم ص می فرمایند :بیش ترین چیزى که امت من به سبب آن وارد بهشت مى شوند ، تقوا و
حُسن خلق است ..
--------------------
امیرالمومنین
علی (ع(:
2.گشاده رویی سرآغاز نیکى است.( اَلبِشرُ أَوَّلُ البِرِّ)
3.کینه را از بین مى برد.
4.خوىِ آزاده است.
5.نشانگر بزرگوارى و کرامت نفس توست.
6.زینت بردبارى است.
7.با گشاده رویى و خوشرویى، بخشش ارزش پیدا مى کند.
8.سر لوحه نامه عمل انسانِ با ایمان ، حسن خلق او است
امام
صادق (ع(:
9.بهشتیها چهار نشانه دارند: روى گشاده، زبان نرم، دل مهربان
و دستِ دهنده.
10.هر کس یکى از این کارها را به درگاه خدا ببرد، خداوند بهشت
را براى او واجب مىگرداند: انفاق در تنگدستى، گشاده رویى با همگان و رفتار منصفانه.
هر
که به چهره برادر خود لبخند زند ، آن لبخند براى او حسنه اى باشد .
11.فضل ابن ابی قره گوید: حضرت صادق (ع) فرمود: هیچ مومنی
نیست جز اینکه در او دعابه است. من عرض کردم دعابه چیست؟ فرمودند: مزاح
12.حضرت امام باقر فرمود: خداوند عزوجل آنکس را که میان جمعی مزاح و خشمزگی کند دوستش دارد در صورتی که دشنام نباشد .
والبته شمشیر دو لب : به قول غربی ها : be carefull»
13.
پیامبر
اعظم ص فرمودند: خنده دو قسم است: خنده ای که خدا آن را دوست دارد و خنده ای که
خدا آن را دشمن دارد . اما خنده ای که خدا آن را دوست دارد : لبخندی است که مرد در
اثر شوق دیدار به روی برادرش می زند و اما خنده ای که خدای تعالی آن را دشمن دارد
: این که مرد برای خندیدن یا خنداندن دیگران سخن ناروا و باطلی بگوید که به سبب آن
هفتاد پاییز در جهنم سرنگون است..
رسول
خدا صلى الله علیه و آله هرگاه لب به سخن میگشود ، با لبخند همراه بود .
14.امام صادق (ع) : خنده مومن تبسم است . خنده بسیار دل را بمیراند ،، قهقهه زدن ، کار شیطان است ..
امام باقر علیه السلام : هرگاه قهقهه زدى ، در پى آن بگو : خدایا! بر من خشم مگیر ..
اون
لبخندی که برای رضای خدا میزنی،
لبخند
خداست به بنده اش
و
اون لبخندی هم که پشتش خدا باشه،
تمام
مشکلاتو حل میکنه...
_________________
1.3.11.12.14.الکافی
2.4.5.7.غررالحکم
6.8.بحارالأنوار
9.مجموعه ورام
10.13.نهج الفصاحه
سخنان امیرالمؤمنین (ع ): سه کار، از همه سخت تر است : در همه حال به یاد خدا بودن برادران را به اموال خویش یاری دادن داد مردم را از خویش دادن .
از دیوان منسوب به امیر المومنین (ع ):
شیرینی دنیا، زهرآگین است . هان ، شیرینی زهر آگین مخور! خواه در گشایش باش ! و خواه در سختی ، زمانه از این هر دو گروه می برد . هر کاری چون به کمال رسد، زوال آن آغاز شود . در انتظار زوال باش ! آنگاه ، که گفتند: کامل شد .
امام محمد باقر (ع ) پدران خویش از امیرالمومنین علی (ع) روایت کرد که :
در برابر عذاب خدا، دو گونه پناه وجود دارد . یکی از آن دو، از میان رفته است و آن دیگری را پناه گیرید . اما آن امان که از میان رفت ، رسول خداست و آن که باقی ست ، آمرزش خواهی ست . خداوند بزرگ فرمود: (وما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان معذبهم و هم یستغفرون ) و جامع نهج البلاغه گفته است : این ، از خوبی های استخراج و ظرافت های استنباط است .
از دیوان منسوب به امیرالمونین آمده است که :(ع)
داروی تو، در وجود توست و نمی دانی ، و درد تو نیز از تست و آن را نمی شناسی . خویش را جرمی کوچک می شماری ، اما جهانی بزرگ در تو پیچیده است . تو آن کتاب مبینی هستی که حرف های آن ، پنهانی ها را آشکار می کند .
نیز از امام علی (ع ):
نفس ، به از دست دادن دنیا می گرید . و می داند که سلامتی ، در ترک دنیاست . انسان ، پس از مرگ خانه ای ندارد که در آن ساکن شود . جز خانه ای که پیش از مرگ ساخته است .
*)از وصایای حضرت امام صادق علیه السلام به عبدالله بن جندب(
یا ابْنَ جُنْدَبِ؛ یَهْلِکُ الْمُتَّکِلُ عَلی عَمَلِهِ، وَ لا یَنْجُوا الْمُجْتَرِیُ عَلی الذُّنُوبِ الْواثِقِ بِرَحْمَةِ اللهِ، قُلْتُ: فَمَنْ یَنْجُوا؟ قال: الّذینَ هُمْ بَیْنَ الرَجٰاءِ وَ الْخَوْفِ، کَاَنّّهُ قُلُوبُهُمْ فِی مِخْلَبِ طائِرِ شَوْقاً اِلی الثَّوابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعَذابِ. )تحف العقول )
همواره میانه رو باش..
« ای پسر
جندب؛ هر کس بر عملش تکیه کند، هلاک شود،،
و
هر کس به امید رحمت خدا به گناه کردن جرأت پیدا کند نجات نمی یابد،،
گفتم:
پس چه کسی اهل نجات است؟ !
فرمود: آنان که میان بیم و امیدند ، آنگونه که گویی قلبشان
بر اثر شوق به ثواب و ترس از عذاب در چنگال پرنده ای (شکاری) باشد...»*
غافل مشو که
مرکب مردان مرد را،
در
سنگلاخ بادیه ، پی ها بریده اند..
نومید هم مباش ، که رندان جرعه نوش،،
در تفسیر این حدیث نبوی که فرمودند : ، که ان اکَثر الجَنة البــُـــله.
شمس الدین محمد تبریزی
هر چند نفس
تآویل کـُـند ، تو خویش را ابله ساز ، که ان اکَثر الجَنة البــُـــله.
شمس
الدین محمد تبریزی
ص
145
......
ابله
از زبان شمس و مولانا :
ابله در کلام شمس و سپس مولانا عاشق و شیدای عشق الهی است که عقل
حسابگر را قربانی عشق حق میکند .و البته در تعابیر مولانا همین ابله به انسان کامل
که جامع جمیع حقایق است و مقصود اصلی و نهایی تکوین عالم است ،تعبیر شده است .
خویش
ابله کن تبع میرو سپس
رستگی
زین ابلهی یابی و بس
اکثر
اهل الجنه البله ای پسر
بهر
این گفتست سلطان البشر
زیرکی
چون کبر و باد انگیز تست
ابلهی
شو تا بماند دل درست
ابلهی
نه کو به مسخرگی دوتوست
ابلهی
کو واله و حیران هوست
ابلهاناند
آن زنان دست بر
از
کف ابله وز رخ یوسف نذر
عقل
را قربان کن اندر عشق دوست
عقلها
باری از آن سویست کوست
دفتر
چهارم .
...
بیشتر
اصحاب جنت ابلهـــند
تا
ز شّر فیلسوفی می رهند
ای
بسا علم و ذکاوت و فطن
گشته
رهرو را چو غول و راهزن
دفتر
ششم مثنوی
حضرت
امام موسی کاظم علیه السلام فرمود:
ای هشام! اگر در دست تو دانه گردویی است ولی همه مردم آن را جواهر پنداشته اند ! این پندار، تو را سود نبخشد چون، می دانی که آنچه در دست تو است گردوئی بیش نیست...
همچنین اگر درمیان مشت تو، جواهری باشد، لکن مردم آن را گردو قلمداد کرده اند ! در این صورت نیز این پندار، زیانی به تو نمی رساند، چون تو میدانی که آن گوهر است..
یا هشام لو کان فی یَدَکَ جوزة وَ قال الناس لؤلؤة ما کان ینفعک و انت تعلم انها جوزة ولو کان فی یدک لؤلؤة و قال الناس انهاجوزة ما ضرک و انت تعلم انها لؤلؤء.
اى
هشام! از معاشرت و الفت با مردم بپرهیز مگر آن که در میانشان خردورزى درستکار
بیابى،، پس با او الفت گیر و از دیگران همچون گریز از درندگان شکارى بگریز! و
خردورز را سزاست که چون عملى را انجام دهد از خدا حیا کند،، و آن هنگام که فقط به
او نعمتى دهند دیگرى را در کارش [استفاده از نعمت] شرکت دهد
و
چون دو کار بر تو پیش آمد که نمی دانى کدام بهتر و درستتر است. نگاه کن که
کدامین از آن دو به هواى نفست نزدیکتر است .. پس با آن مخالفت ورز؛ زیرا به راستى
بسیار از درستی ها در مخالفت جویى با هواى نفست است
..
و
بپرهیز از اینکه حکمت را به دست آورى و به دست نادانان سپارى..
هشام
گفت: به امام کاظم علیه السّلام عرض کردم: اگر مرد جویاى آن را بیابم ولى درک او،
ظرفیت نگهدارى آموخته هایم را نداشته باشد [چه کنم]؟
امام
علیه السّلام فرمود: در اندرزگویى به او نرمى و مهربانى نما و اگر [در اندرز
آموزى] دلتنگ شد، خویشتن را در اندرزگویى به او به سختى بسیار نینداز و از علم
ناپذیرى خودخواهان برحذر باش ،، چرا که علم خوار می شود که بر ناهوشیاران عرضه
شود..
عرض
کردم: پس اگر کسى را نیافتم که توان فهم سؤال از آن را داشته باشد [چه کنم]؟
امام
علیه السّلام فرمود: نادانى در باره سؤال را غنیمت شمار! تا از بلاى سخن [در یاد
دادن علم] و بزرگ بلاى ناپذیرفتن در امان باشى و بدان که خداوند فروتنان را به
اندازه فروتنى ایشان، بر فراز نمی دارد بلکه به اندازه بزرگى و فرازمندى خویش بر
فراز دارد ..و هراسناکان را به اندازه هراس ایشان آسوده ندارد بلکه به اندازه کرم
و بخشش خویش آنان را آسودگى دهد ..و اندوهناکان را به اندازه اندوه ایشان فرج حاصل
نکند بلکه به اندازه مهر و رحمتش بدهد.. پس چه می پندارى در باره مهربان
بخشایشگرى که به آنان که دوستانش را آزار می رساند مهر ورزد ! تا چه برسد به کسى
که به خاطر خدا [از دیگران] آزار می بیند..؟
و
چه می پندارى در باره توبه پذیر بخشایشگرى که دشمن خویش را می بخشد! تا چه برسد
به آن کس که خرسندى خدا را می جوید و به خاطر او دشمنى مردم را برمی گزیند..
اى هشام! از بزرگى کردن بر دوستان من و تکبرورزى به دانش خویش بپرهیز که خداوند تو را سخت دشمن دارد و پس از دشمنى خداوند از دنیا و آخرت خویش سودى نبرى: و در دنیا همانند کسى باش که در خانه اى سکنى گزیده که براى او نیست و فقط در انتظار کوچ کردن است...
اى هشام! به راستى همه مردم ستارگان را می بینند ولى جز آن کس که راهها و منزلگاههاى ستارگان را می داند به آنها رهنمون نمی شود و همین طور شما حکمت را می خوانید ولى جز آن کس که به آن "عمل" می کند کسى به آن رهنمون نمی شود....
امام
کاظم علیه السلام براى هشام بن حکم حدود هفتاد لشگر از عقل و جهل بیان مى دارد که
در بعضى کتاب ها بیش از هفتاد هم نقل شده
..
قال
الکاظم علیه السلام لهشام :.. یا هشام اعرف العقل وجنده والجهل وجنده تکن من
المهتدین
اى
هشام ! خرد و لشگرش را بشناس و نادانى و لشگرش را بشناس تا از ره یافته ها باشى ...
___________
( برگرفته از سفارشات نورانی امام موسی کاظم علیه السّلام به
هشام بن حکم از شاگردان ممتاز مکتب اهل بیت(ع) که در پرتو انوار تابناک امام صادق
و امام موسی کاظم علیهما السلام ازدانشمندان برجسته روزگار شد.)
*تحف العقول-ترجمه حسن زاده، صفحه 699
25 رجب سالروز شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی کاظم «علیه السلام» را محضر بقیه الله الا عظم ارواحنا فداه و شیعیان و محبان آن امام همام تسلیت عرض می نماییم .
السَّلامُ
عَلَیْکَ یَا صَاحِبَ الْعِلْمِ الْیَقِینِ
السَّلامُ
عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا
إِمَامَ الْهُدَى
السَّلامُ
عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ
بسم الله
حضرت امیر بعد از توصیه به فرزند خود امام حسن علیهما السلام به بیاعتنایی نسبت به حرف ناروای مردم، و بیان خصوصیاتی از آنها که مشابه زمان ماست ! میفرماید:
تو چه توقعی از این مردم داری؟! مردم اینگونهاند که اگر تو انسان عالمی باشی، به تو حسد میبرند و برای اینکه تو را از چشم دیگران بیاندازند، درصدد عیبجویی و خردهگیری از تو برمیآیند؛
و
اگر مطلبی را ندانی تو را راهنمایی و ارشاد نکنند..
اگر
به دنبال دقایق و ظرایف علمی باشی، طعنه میزنند که آدم بیکاری است که در پی چنین
مسایلی می رود و خود را به مشقت می اندازد !
و
اگر طلب علم را رها کنی، تو را کودن و کماستعداد میخوانند !
اگر
نسبت به انجام عبادات اهتمام داشته باشی، میگویند: این، آدمِ ظاهرساز و ریاکاری
است!
اگر لازم باشد سکوت پیشه کنی، میگویند: لال است ! و اگر صحبت کنی، میگویند: چه قدر پرحرف است!
اگر
پول خرج کنی و انفاق کنی میگویند: آدم ولخرج واسرافکاری است !
و
اگر اقتصاد داشته باشی، تو را بخیل مینامند!
اگر
به آنچه دارند نیاز پیدا کنی و از آنها درخواست کمک کنی، رابطهشان را با تو قطع و
شروع به مذمت و سرزنش تو می نمایند!
و
اگر نسبت به آنها بیاعتنا باشی، حتی ممکن است تو را کافر و خارج از دین معرفی
کنند! پس میفرمایند: مردم اینچنیناند و این است صفت مردم زمانت..
،،
اعرف الحق تعرف أهله..
حق را بشناس تا اهل حق را بشناسی ..
،،
وَإِن
تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ إِن یَتَّبِعُونَ
إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ»(انعام /۱۱۶)
و
اگر از بیشتر کسانى که در [این سر]زمین مى باشند پیروى کنى تو را از راه خدا
گمراه مى کنند ، آنان جز از #ظن و
گمان [خود] پیروى نمى کنند
و
جز به حدس و تخمین نمى پردازند ..
فَلِذَلِکَ
فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ..
بنابراین
به دعوت پرداز و همان گونه که مامورى ایستادگى واستقامت کن ،، و هوسهاى آنان را
پیروى مکن ..
لَنَا
أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ لَا حُجَّةَ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ اللَّهُ
یَجْمَعُ بَیْنَنَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ(شوری/15)
( بگو)اعمال ما از آن ما
و اعمال شما از آن شماست ،، میان ما و شما وخصومتى نیست خدا میان ما را جمع مى
کند و فرجام به سوى اوست..
______________________________________
«فَمَا طِلَابُکَ لِقَوْمٍ ، إِنْ کُنْتَ عَالِماً
عَابُوکَ وَ إِنْ کُنْتَ جَاهِلًا لَمْ یُرْشِدُوکَ وَ إِنْ طَلَبْتَ الْعِلْمَ
قَالُوا مُتَکَلِّفٌ مُتَعَمِّقٌ وَ إِنْ تَرَکْتَ طَلَبَ الْعِلْمِ قَالُوا
عَاجِزٌ غَبِیٌ وَ إِنْ تَحَقَّقْتَ لِعِبَادَةِ رَبِّکَ قَالُوا مُتَصَنِّعٌ
مُرَاءٍ وَ إِنْ لَزِمْتَ الصَّمْتَ قَالُوا أَلْکَنُ- وَ إِنْ نَطَقْتَ قَالُوا
مِهْذَارٌ وَ إِنْ أَنْفَقْتَ قَالُوا مُسْرِفٌ وَ إِنِ اقْتَصَدْتَ قَالُوا
بَخِیلٌ وَ إِنِ احْتَجْتَ إِلَى مَا فِی أَیْدِیهِمْ صَارَمُوکَ وَ ذَمُّوکَ وَ
إِنْ لَمْ تَعْتَدَّ بِهِمْ کَفَّرُوکَ فَهَذِهِ صِفَةُ أَهْلِ
زَمَانِک»بحارالانوار، ج 74، ص 234.
امام حسین علیه السلام فرمودند:
«لا یَکْمُلُ الْعَقْلُ إِلا بِاتّبَاعِ الْحَقّ».
عقل ، جز با " تبعیت و پیروى از حق
" ☀
، کامل نمیشود ...»
(أعلام الدین، ص۲۹۸ )
،
معلمان
توحید حق تعالی و اهل سرّ خدا چه کسانی هستند؟
از
امام حسین (ع) پرسیده شد: «قبل از اینکه خداوند عزّوجل آدم (ع) را خلق کند، شما
چه چیزى بودید؟
فرمود:
ما اشباحی از نور بودیم ☀
که
بر گرد عرش خدای رحمن می چرخیدیم ، و به ملائکه درس تسبیح و توحید و ستایش خدا را
می آموختیم ....».
«اَىّ
شَىْءٍ کُنْتُمْ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ اللّهُ عَزّوَجَلّ آدَمَ (ع)؟ قَالَ کُنّا
اَشْبَاحَ نُورٍ نَدُورُ حَوْلَ عَرْشِ الرّحْمنِ ، فَنُعَلّمُ لِلْمَلاَئِکَةِ
التّسْبِیحَ وَ التّهْلِیلَ وَ التّحْمِیدَ».
(بحار الانوار، ج ۵۷ ص ۳۱۱ ح۱)
،،
و
فرمودند:
«ما
(اهل بیت) کسانى هستیم که علم کتاب، و بیان آنچه در آن است ،، نزد ماست،،
و
آنچه در نزد ماست ، نزد هیچیک از آفریدگان خدا نیست ،، زیرا ماییم محرم راز واهل
سرّ خدا»...
«نَحْنُ
الّذِینَ عِنْدَنَا عِلْمُ الْکِتَابِ وَ بَیَانُ مَا فِیهِ وَ لَیْسَ عِنْدَ
اَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ مَا عِنْدَنَا لاَِنّا اَهْلُ سِرّ اللّهِ».
(بحار الانوار، ج ۴۴ ص ۱۸۴ ح۱۱)
مام
صادق علیه السلام فرمودند: صدقه دادن در شب جمعه و روز آن و نیز «صلوات» (درود
فرستادن بر محمد صلی الله علیه و آله و آل او) در شب جمعه و روز آن، برابر هزار
حسنه است و هزار سیئه به وسیله آن نابود میشود و هزار درجه بر مقام آدمی افزوده
میشود.
جمال
الاسبوع،
وسائل
الشیعه،
هو الرؤوف
ظن وگمان ما یکی از مهمترین عوامل شکست وپیروزی های زندگی و شقاوت و سعادت ماست ..باید خوش گمانی ما به خدا به یقین تبدیل شود و هراسمان بیشتر ازاعمال و رفتار خودمان باشد که به خودمان برمیگردد..باید از افکار منفی و خیالات و خطورات شیطانی که عامل سقوط وهلاکت است رها شویم ..در اهمیت و ضرورت این حسن ظن ، همین بس که در روایات متعدد آمده خدای متعال میفرماید : انا عند ظن عبدی.. من نزد ظن بنده خودم هستم ! ببین خدا در نزد تو چگونه است ؟ان خیراً فخیراً و ان شراً فشراً ..اگر به خدا گمان خوب وخیرداری ، او را خیر میابی و اگر بدگمان هستی ، همان گونه شر وبدی میابی ! پس تو هستی که خیر یا شر را انتخاب میکنی..
ما
خدا را درست نشناخیم ، مبانی ایمان ومعرفة الله درما ضعیف است .. ذات پاک حق تعالی
منشاء تمام خیرات و برکات است ولی ما هنوز حتی نه خیر را به حقیقت میشناسیم و نه
شر را ..«عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبو شیئا و هو شر لکم ، و
الله یعلم و انتم لا تعلمون بقره ٢١٦.»چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید ، حال آن
که خیر شما در آن است ؛ویا چیزی را دوست داشته باشید ، حال آن که شرشما در آن است
وخدا میداند وشما نمیدانید..
لذا
چون هنوز در ظن وگمان گرفتاریم و به حقایق و باور ویقین قلبی نرسیده ایم احتمال
اینکه هر روز به یک سمت وسوکشیده شویم زیاد است وهمین ظن وگمان جهت زندگی ما را
درمسیررشد وسعادت یا تباهی وهلاکت تعیین میکند..قد تبین الرشد من الغی..اگر خیالات
باطل و سوء ظن وبد بینی داشته باشیم هر روز انرژی های منفی وسیاهی ما را بیشتر فرا
میگیرند تا سرانجام هلاک شویم واگر خیال ما تطهیر شود یعنی قلب و ذهنمان از عواملی
که مانع جذب خیرات وانوارالهی میشوند پاک گردد به رشد وسعادت میرسیم ..باید تمرین
کرد و اجازه ورود یا ادامه واستمرار هر فکر وگمانی را نداد.. «ان بعض الظن اثم
..»بعضی از ظن وگمان وافکار از خطورات شیطانی و گناه است ..(این تمرین ومراقبت را
اصطلاحا در عرفان به نوعی "نفی خواطر" وتطهیر خیال میگویند که رساننده
انسان به حقیقت ومنشاء خیرات است ..) تمام دستورات و اوامر ونواهی که از سوی خدای
منان و به واسطه اولیاء حق به ما رسیده دارای حکمت است ،آنها از عباد الله
المخلَصین هستند یعنی از عالم حس وخیال آزادند واز ظن وگمان چیزی نمیگویند
،دربالاترین مرتبه یقین هستند و به حق الیقین سخن گفته اند و آنچه هم گفته اند
برای نجات ما از ظن و گمان ورسانیدن ما به یقین و جمیع خیر دنیا وآخرت وکمالات
انسانی است اما افسوس که گاه دستورات طبیب جان را سرسری میگیریم وخسران دنیا وآخرت
را برای خود میخریم ..
امام
صادق علیه السلام فرمودند: همانا آخرین بنده اى که در روز قیامت دستورداده مى شود که
به سوى آتش دوزخ رود به چپ و راست خود مى نگرد پس خداوندجل جلاله مى فرماید: با
شتاب بیاوریدش . پس چون به محضر پروردگار آورده مىشود خداوند مى فرماید: اى بنده
من ! چرا به چپ و راست خود مى نگرى!؟ عرض مى کند: پروردگار من ! من چنین گمانى به
تو نداشتم،، خداوندجل و جلاله مى فرماید: اى بنده من ! چه گمانى به من داشتى؟عرض
مى کند: پروردگار من ! گمان من به تو این بود که از گناهم در مى گذرى و مرا به
بهشت واردمى کنى ! خداوند جل جلاله مى فرماید: اى فرشتگان من ! سوگند به عزت و
بزرگى ونعمتها و بلندى جایگاهم که این بنده در زندگى اش هرگز ساعتى چنین گمان خوبى
به من نداشت،،و اگر در تمام زندگى اش ساعتى چنین گمان خیرى به من داشت او را با
آتش نمى ترساندم ، و لرزه بر اندامش نمى افکندم ،، حال که چنین گفت این دروغش را
براو روا دارید! و او را به بهشت داخل کنید...
سپس
امام صادق علیه السلام فرمودند: هیچ بنده اى به خدا خوش گمان نبوده جزاینکه خداوند
در نزد گمانش حاضر است (و از آن خوبی میبیند) وهیچ بنده اى به خداوند بدگمان نبوده
جز اینکه خداوند در نزد گمان وى حاضر است (و او را به بدى کیفر مى دهد) و این همان
معناى گفتار خداوندعزوجل است که مى فرماید: «و این گمان (باطل و بدى) بود که به
پروردگارتان داشتید ،،
و
همان موجب هلاک شما شد پس از زیانکاران گردیدید..وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذی
ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرینَ-فصلت/23»
(وسائل الشیعة)
فاحسنوا بالله الظن..
پس به خدا خوش گمان باشید <3
امام هادى(علیه السلام) مىفرمایند:
1- بهتر از خیر و نیکی، نیکوکار (فاعل نیکی و خیر) است، و زیباتر از(سخن) زیبایی، گوینده ی آن است، و برتر از علم، حامل آن است، و بدتر از شر و بدی، کِشنده و گیرنده آن است، و وحشتناکتر از وحشت، راکب و آورنده وحشت است.
خیر من الخیر فاعله، و أجمل من الجمیل قائله، و أرجح من العلم حامله، و شر من الشر جالبه، و أهول من الهول راکبه.
(مسند الامام الهادی، ص 304.)
شرحی بر حدیث :
این
حدیث با این جملات کوتاه اشاره به قانون علّت و معلول است یعنى به جاى آن که به
معلولها اهمیّت دهیم سراغ علّتها برویم؛ اگر زیباییهایى در جامعه مىبینیم سراغ
فاعل آن برویم و او را تشویق کنیم تا گسترش پیدا کند، چون سرچشمه زاینده کار خیر
او بوده است و به عکس وقتى ضد ارزشهایى در جامعه مىبینیم باید عامل و فاعل آن را
مورد توجّه قرار دهیم و با آن برخورد کنیم. در امر به معروف و نهى از منکر هم باید
به فاعل و عامل توجّه کنیم و بر آن سرمایه گذارى کنیم و اگر این کار رعایت شود و
سرچشمهها را پیدا کنیم، چه سرچشمه نور و چه سرچشمه ظلمت بسیارى از مشکلها حل مىشود..
،
البتّه
روایت معانى دیگرى هم غیر از توجّه به فاعل و علّتها و عدم تمرکز روى معلولها دارد
و یکی دیگر آن که ، از نظر اخلاقى شخص فاعل بهتر از فعلش است،، چون او داراى
"ملکهاى" است که آن ملکه ایجاد فعل خیر مىکند و مىتواند بالقوه
سرچشمه افعال مشابه باشد ..
و به خاطر آن ملکه ، او بهتر از فعلش است ..و در طرف مقابل (افعال زشت) نیز چنین است...
حتی جایی توجه به اهمیت نیّت میدهند که نیت پاک مومن از فعلش هم نیکوتر و نیت پلید کافر هم از فعلش پلیدتر است ..
«نیة المومن خیر من عمله و نیة الکافر شر من عمله و کل عامل یعمل علی نیته » هر کسی بر پایه ی نیت و شاکله ی وجودی اش رفتار می کند..
که هزار نکته باریکتر از مو این جاست ..
در
محاسبات اخلاقى و اجتماعى و فرهنگى نیز میتوان از این کلام نورانی بهره گرفت..
------------------------------------------
و
فرمودند:
2- √ حکمت ، اثرى در خوی ها (و دلهای) فاسد نمى گذارد ...
اَلْحِکْمَةُ لا تَنْجَعُ فِى الطِّباعِ الْفاسِدَةِ
نزهة النّاظر و تنبیه الخاطر: ص 141، ح 23
،،
،،
السَّلامُ
عَلَیْکَ یَا نُورَ الْأَنْوَارِ ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا زَیْنَ الْأَبْرَارِ ،
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَلِیلَ الْأَخْیَارِ
15 ذی الحجه میلاد با سعادت و پر برکت امام علی النّقی علیه السلام بر تمامی دوستداران خاندان نبوّت و شیعیان جهان مبارک باد
امیر
مؤمنان علی علیه السلام ، هنگام گردش در شهر، پیرمرد فرتوت و نابینایی را دید که
از مردم درخواست کمک می کرد.
پس
فرمود: این چیست ؟*
گفتند:
مردی نصرانی است..
امام
در پاسخ فرمودند:"شگفتا ! از او کار کشیدید، اکنون که پیر و ناتوان شده از وى
دریغ مى ورزید؟!
از
بیت المال به او بپردازید ...
،،
*(حضرت
نفرمودند: این شخص کیست؟ فرمودند :ما هذا؟ این چیست؟ خواستند بفرمایند این چه وضع
تأسف باری است که من مشاهده می کنم؟!
و
اینکه همه شهروندان حکومت اسلامی ، هرچند هم کیش و موافق تو هم نباشند حقوقی دارند
که باید ادا شود ولو از بیت المال مسلمین باشد
..)
===========
مَرَّ
شَیخٌ مَکفُوفٌ کَبیرٌ یَسألُ. فَقالَ أمیرُالمُؤمِنینَ: ما هذا؟ فقالُوا : یا
أمیرَالمُؤمِنینَ! نَصرانیٌّ.
فَقالَ
: استَعمَلتُمُوهُ حَتّى إذا کَبُرَ و عَجَزَ مَنَعتُمُوهُ ، أنفِقُوا عَلَیهِ مِن
بَیتِ المالِ
شیخ
حرّ عاملی،وسائل الشیعه، ج11، باب 19 از ابواب جهاد، ح1
هو
چون
نام علی، نام خدای احد است
" باسم الله " و " یا علی مدد "
هم عدد است !
وآنگاه
" به حق " چو با "علی " هست یکی ،
هرجا
که علی بود حق مدد است ...
"دیوان
سنا "
)زنده یاد استاد علامه جلال الدین همائی متخلص به سنا(
،
توضیح
: جمله باسم الله و یا علی مدد هر کدام به حساب ابجد ۱۶۹ می شود؛ کلمه بحقّ نیز که
به عدد ابجد ۱۱۰می شود با کلمه علی در عدد متحد است.
از سخن پیامبر اکرم (ص )
فیه مافیه:
پیغامبر، صلی الله علیه و سلم، فرمود: برای آن نیاسودی و غم می خوری که غم خوردن استفراغست از آن شادیهای اول، تا در معده تو از آن چیزی باقیست به تو چیزی ندهند که بخوری. در وقت استفراغ کسی چیزی نخورد چون فارغ شود از استفراغ، آنگه طعام بخورد. تو نیز صبر کن و غم می خور که غم خوردن استفراغست. بعد از استفراغ شادی پیش آید که آن را غم نباشد، گلی که آن را خار نباشد، مِی ای که آن را خمار نباشد. آخر در دنیا شب و روز فراغت و آسایش می طلبی و حصول آن در دنیا ممکن نیست. و مع هذا یک لحظه بی طلب نیستی. و راحتی نیز که در دنیا می یابی همچون برقی است که می گذرد و قرار نمی گیرد و آنگه کدام برق؟ برقی پر تگرگ، پر باران، پر برف، پر محنت.
مثلا، کسی عزم انطاکیه (شهر آنتالیای کنونی در ترکیه) کرده است، و سوی قیصریه می رود. امید دارد که به انطالیه رسد و سعی را ترک نمی کند مع هذا که ممکن نیست که از این راه به انطالیه رسد. الا آنکه به راه انطالیه می رود اگرچه لنگ است و ضعیف است، اما هم برسد چون منتهای راه این است. چون کار دنیا بی رنج میسر نمی شود و کار آخرت همچنین. باری این رنج را سوی آخرت صرف کن تا ضایع نباشد.
توضیح کوتاه:
کارهایی که هر انسانی بر خلاف راستی و درستی در زندگی انجام میدهد و از انجام آنها لذت نفسانی میبرد، باید یک روزی در طول مدت زندگی ابدی روح خنثی گردد تا اثرش بر روی روح از بین برود. تا این کار انجام نشود، روح نمیتواند از نظر معنوی پیشرفت بیشتری کند. زمانی که کسی آگاهانه وارد سلوک می گردد، دچار غمهای بی دلیل زیادی میگردد. این غمها نتیجه همان شادیهای نفسانی گذشته است. این حتی در انسانهای نا آگاه از دید سلوک معنوی نیز اتفاق می افتد. زمانی که غمی ناگهانی و بی دلیل بر دل مینشیند، که احتمالا همه ما تجربه کرده ایم، این همان استفراغ و بالا آوردن کارهای نادرست گذشته است. تا اینها بالا نیایند، شادی نمی آید. همیشه پس از این غم سنگین، شادی جایگزینش میشود.
این
شیطان را هیچ نسوزد، الا ، آتش عشق مرد خدا..
دگر
همه ریاضتها که بکنند او را بسته نکند، بلکه قویتر شود
!
زیرا
که او را از نار شهوت آفریدهاند، و نار را
نور نشاند،،
که * نورک اطفا ناری..
__________________
)شمس الدین محمد تبریزی)
*«جزْ یَا مُؤْمِنُ فَانَّ نُورَکَ قَدْ اطْفَاٌ ناری»
دوزخ به مومنی که از پل صراط در حال عبور است میگوید [ای مومن بگذر، که نور تو آتش مرا خاموش کرد[
زانکه دوزخ گوید ای مؤمن تو زود
برگذر که نورت آتش را ربود
بگذر ای مومن که نورت می کشد
آتشم را، چون که دامن می کشد..
،،
گویدش جنت گذر کن همچو باد
ورنه گردد هر چه من دارم کساد..
(مثنوی معنوی)
و
برای این گفت رسول- صلوات الله علیه-: «الغضب قطعة من النار»
گفت:
«آن نه خشم است که تو آن را بر خویشتن مسلط کرده ای، که آن پاره ای آتش است»، و
چنانکه نورعقل چون گیرد ، آتش شهوت و خشم فرو کشد، تا گوید «جزیا مومن، فان نورک
اطفا ناری» [ای مومن بگذر، که نور تو آتش مرا خاموش کرد]، دوزخ از ایمان فریاد کند
و چون طاقت نور وی ندارد بهزیمت شود ، چنانکه پشه از باد هزیمت شود، نار شهوت هم
از نور عقل بهزیمت شود..
پس
از جای دیگر چیزی نخواهد آورد برای تو؛ هم ازان تو بتو خواهند داد !«انما هی
اعمالکم ترد الیکم».. پس آتش دوزخ شهوت و خشم تست، و این با تو در درون پوست تست،
و اگر علم یقین دانی ، میبینی چنانکه گفت: «کلا لو تعلمون علم الیقین، لترون
الجحیم»...
،،
واین
شیطان را هیچ نسوزد، الا ، آتش عشق مرد خدا..
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم( :
" إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً "
همانا برای کشته شدن حسین حرارتی است در دلهای مؤمنین که هرگز سرد نخواهد شد...
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
السلام
علیک یا نُورُ اللَّهِ الَّذِی لَمْ یُطْفَأْ وَ لاَ یُطْفَأُ أَبَداً ..
سلام
برآن نور خدایى که خاموش نبوده و تا ابد هم خاموش نخواهد شد
..
أَشْهَدُ أَنَّکَ قُتِلْتَ وَ لَمْ تَمُتْ بَلْ بِرَجَاءِ حَیَاتِکَ حَیِیَتْ قُلُوبُ شِیعَتِکَ وَ بِضِیَاءِ نُورِکَ اهْتَدَى الطَّالِبُونَ إِلَیْکَ
شهادت
مى دهم که تو اى بزرگوار کشته شدى ، اما نمردى، بلکه زنده جاویدی،
و
به امید حیات جاودانه تو ، دلهاى شیعیانت هم زنده گردد
و
به روشنى نور تو ، طالبان بسویت هدایت یافتند..
یاران چرا به خانه ما سر نمی زنند
آخر چه شد که حلقه بدین در نمیزنند
آنان که میزدند به ما لاف دوستی
آیا چه کرده ایم که دیگر نمیزنند ..
غزالی سروده ای دارد که متضمن مضمون و محتوا ی فرمایشی از مولی الموالی امیرالمؤمنین علیه السلام است :
«المرء
فی زمن الاقبال کالشجره / و حولها الناس مادامت لها الثمره
حتی
اذا ما عرت من حملها انصرفوا / عنها عـقوقاً و قد کانـوا لها بـرره
و
حاولوا قطـعها من بـعد شـفقوا / دهراً علیها من الاریاح و الغـیره»
یعنی افراد در دوره ی اقبال وخوشبختی مانند درختی هستند که میوه دارند، دیگران بر گرد آن جمع می شوند و دور او را می گیرند. وقتی میوه آن تمام شود، از گرد او پراکنده می شوند انگار که خبری نبوده و درختی وجود نداشته است ! و کسی به آن اعتنائی ندارد و حتی درصدد بریدن آن برآمده و آن را هیزم آتش خود قرار می دهند! در حالی که قبلاً کاملاً از آن مراقبت می کردند..
دوستیهایی که مبنای آن مصلحت اندیشی و منفعت طلبی ظاهری است اینگونه است دوستی میکند تا از شخص استفاده ای ببرد حالا میخواهد بهره مادی باشد یا معنوی ! مثلا به محبتش احتیاج دارد یا به علمش و..برای حقیقت وجودی او نیست .. ولی از آنجا که اقبال و ادبار دنیا عاریه ای واعتباریست ممکن است همو که این اعتبار را بخشیده از او بگیرد و میبینیم که همینکه شخص این ویژگیها را از دست داد دوستی از میان میرود حتی در امور معنوی مثلا اگر شخص عالمی ناگهان دچار نسیان شود و یا به هر دلیلی علمش از بین برود به فراموشی سپرده میشود ویا حتی ممکن است به دشمن وی بدل گردند! برای همین این حب ودوستی ها استحکام ندارند..
ولی
اگر جامعه توحیدی باشد دوستی ها مستحکم ودائمیست چون روابط بر پایه و محوریت خدا
بنا میگردد و حب وبغض ها برای خداست..یک فرد موحد عارف به ذات است ،حقیقت موجودات
را میبیند وآنها را به ذات میشناسد..اعتبارات دنیوی هم برای او بی اهمیت میشود و
نیش ونوش هم برایشان یکسان است، آنها فقط در راه رضای حق گام برمیدارند،برای همین
اولیاء خدا وعارفان حق حتی به ظالمین رافت دارند و حب وبغضشان هم برای رضای خدا
ومصالح افراد است ..
ومیبینیم
که از میان اصحاب ابا عبدالله الحسین علیه السلام وقتی شرایط سخت میشود وبا تهدید
وتطمیع روبرو میشوند وپای منافع ظاهری در میان میآید فقط آن عده اندک بودند که به
چنین معرفت وجایگاهی رسیده بودند و از خیل مدعیان ،وفا و دوستی خود را به اثبات
رساندند ..
جانم فدای اهل حقیقت که تا ابد
یک راه می روند و به هر در نمی زنند ...
"فاعتبـروا یا أولی الأبصـار"
س: کِی شعرِ تَر ! انگیزد ؟
ج : خاطر که حزین باشد !
یک
نکته از این معنی ،،
گفتیم
و همین باشد ...
✅ شعری
که از شعور می تراود، تَر است و تازگی و طراوت آور..
گاهی
اندوه رزقی نو و تازه در سرِ ما می آید ! ولی اگر به دقت بنگریم خود همان رزقی تر
و تازه و تازگی آور است که از آن غافلیم..
حزن
و اندوه عشق ، رزق و روزی عاشقان خاص الخاص است .. و اشک دُر دانه ایست که از دُرّ
درونی حکایت کرده و آن گوهر باطنی بر رخسار عاشق ظهور و بروز یافته است..
و
تجلی ای از همان آب حیات است که از چشمه سار زلال و زلال بخش درونی ، بر آینه حزین
وخزانی عاشق روان گشته و دیده و روان او را جلا و روشنی و حیاتی نو میبخشد..
غسل
در اشک زدم ،،
کاهل
طریقت گویند ..
پاک
شو اول و ،،
پس
دیده بر آن پاک انداز ...
،،
بر
هر چه همیلرزی ،،
میدان
که همان ارزی...
،،
بر
هر چه همی گریی ! میدان همان گردی ..
برهر
چه گریه کنی در همان فانی شده ای ..
✅ قتیل
و آب حیات ، #قتیل_العبرات را
در شعر تر و قطرات اشکت دریاب ..
که
فرمود:
هر
که در مرثیه حسین (علیه السّلام) شعری ! بگوید و بگرید و بگریاند، حق تعالی او را
بیامرزد و بهشت را برایِ او واجب گرداند..
من
کشته گریه (و اشکم) هستم ، نام من در نزد هیچ مؤمنی برده نمی شود مگر آن که محزون
و گریان می شود..
و
سبب گریه هر "مؤمن" اوست ..
،
زین
روی دل عاشق ، از عرش فزون باشد...
،
و
همه چشم ها در روز قیامت گریانند مگر چشمی که بر امام حسین علیه السّلام گریه کرده
باشد..
آن
چشم را ملائکه تبرّک می کنند و اشک را خود از آن پاک می کنند...
آن
چشم روشن شود به نور کوثر و نظر به آن..
و
سبب فرحناک و شادان شدن آن مرده ..!
،،
قصه
یونس درازست و عریض..
وقت
خاکست و حدیث مستفیض..
چون
تضرع را بر حق قدرهاست..
وآن
بها کآنجاست ، زاری را کجاست ؟
هین
امید اکنون میان را چست بند
خیز
ای گرینده و دایم بخند!
که
"برابر" می نهد شاه مجید ،،
#اشک را
در فضل با خون شهید ..
فرمودند:
گریه
کننده (حقیقی) بر امام حسین علیه السّلام در بهشت با ایشان و هم درجه ایشان خواهد
بود !!
،("تباکی"
گریستن در صورت ،،ولی "بکاء" به حقیقت و باطن گریستن است ..)
و
اندوه و ماتم او عبادت خدا و پوشیدن اسرار ما از بیگانگان جهاد در راه خداست ...
،
اسرار
اشک و #بکاء جز
بر مُحرمان و مَحرمان اسرار حرم امن الهی مکتوم وپوشیده است ، هرچند همگان به
نسبتی این سر حیات بخش و آثار آن را دریافته واز این چشمه حیات بخش درونی چشیده
اند...
،،
یک
نکته ! از این معنی ، گفتیم و همین باشد
...
غمناک
نباید بود ، از طعن حسود ای دل ..
شاید
که چو وابینی ! خیر تو در این باشد...
هر
کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش
به حرام ار خود صورتگر چین باشد ...
جام
می ، و خون دل ، هر یک به کسی دادند..
در
دایره قسمت ، اوضاع چنین باشد ..
در
کار گلاب و گل حکم ازلی این بود:
کاین
شاهد بازاری ! وان پرده نشین باشد ..
از
لعل تو گر یابم انگشتری زنهار،
صد
ملک سلیمانم در زیر نگین باشد..
آن
نیست که "حافظ" را ، رندی بشد از خاطر
..
کاین
سابقه پیشین ،،
تا
روز پسین باشد ...
صل
الله علیک یا ابا عبدالله،
و
صلی الله علی الباکین
"به خدا قسم شما به عمل کردن به آنچه می دانید، محتاج ترید تا دانستن آنچه نمی دانید ..! "
☀ امیرالمومنین علی علیه السلام
«اِنَّکُم اِلَى العَمَلِ بِمَا عَلِمتُم اَحوَجَ مِنکُم اِلَى تَعَلُّمِ مَالَمتَکُونُوا تَعْلَمُونَ»
)غرر الحکم و درر الکلم، میزان الحکمة(
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ*
اوست
آنکه رسولش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را برهمه ادیان غلبه و ظهور بخشد،
اگر چه مشرکان کراهت داشته باشند..
،،
ابو
بصیر مىگوید: از امام صادق (ع) درباره این آیه پرسیدم، فرمود: «قسم به خدا! هنوز
تأویل آن نیامده و تأویل آن نمى آید تا اینکه قائم(عج) خروج کند.. پس هنگامى که
قائم خروج کرد؛ کافرى به خدا و مشرکى به امام باقى نمى ماند؛ مگر اینکه خروج او
راکراهت دارد !
و
حتى اگر کافر یا مشرکى در دل سنگى پنهان شده باشد، آن سنگ مىگوید: اى مؤمن! درون
من کافرى هست؛ مرا بشکن و او را بکش.»؛[1[
،،
و
از امیرالمؤمنین(ع) درباره آیه (... هُوَ الذى اَرْسَلَ...) نقل شده است:
«...لایَبقَى قَریةٌ اِلاّ وَ نُودِىَ فِیها بِشَهادَةِ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ
اللّهُ وَ اَنّ مُحَمَّداً رَسُول اللّهِ بُکرَةً وَ عَشیاً»؛[2]
باقى
نمى ماند قریه اى مگر اینکه در آنجا صبح و شب ندای لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ و شهادت
به توحید و رسالت پیامبر داده مىشود...
اللهم
صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم وسهل مخرجهم والعن اعدائهم الاولین والاخرین الی
یوم الدین
وثبتنا
على ولایتهم.
آمین
یارب العالمین
_______________________________
سوره مبارکه توبه /33
[1]. فقال ابو عبدالله: و اللّه ما نزل تأویلها بعد و لا ینزل
تأویلها حتّى یخرج القائم فاذا خرج القائم لم یبق کافر باللّه و لا مشرک بالامام
الّا کره خروجه حتّى لو کان کافر فى بطن صخرة قالت یا مؤمن فى بطنى کافر فاکسرنى و
اقتله
کمال
الدین و تمام النعمة، ج 2، باب 58، ح 7.
[2]. بحارالانوار، ج 51، ص 60.
امام صادق (علیه
السلام) فرمود: مردی حضور رسول گرامی (صلی الله علیه و آله) رسید و عرض کرد: علم و
دانش چیست؟ حضرت فرمود:
" سکوت " !
عرض کرد: پس از
سکوت؟ فرمود:
" استماع
و شنیدن" !
گفت: پس از آن؟
فرمود:
"حفظ و نگاهداری" !
عرض کرد: پس از
حفظ کردن؟ فرمود:
"عمل
کردن به آن "!
عرض کرد: پس از
عمل کردن؟ فرمود:
" نشر و
ترویج آن "..
(پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با چنین بیان ساده و روشن، #مراحل و مراتب #علم آموزی و اداء وظیفه تعلیم و ارشاد دیگران را به ترتیب پس از گذراندن مراحل #سکوت و #استماع و #حفظ و #عمل بر طبق موازین علمی، قرار داده، و به تمام علم آموزان و معلمان و مربیان و همه راهبران دینی اعلام فرموده است: تا وقتی که این مراحل و درجات مختلف و متسلسل را نپیمایند حق ندارند مقام و منصب تعلیم و ارشاد دیگران را به عهده گیرند !
☀️قال: "جاء
رجلٌ إلى النبیّ صلى الله علیه وآله وسلم ، فقال:
یا
رسول الله ماالعلم؟ قال: الانصات. قال ثم مه یا رسول الله؟ قال: الاستماع. قال ثم
مه؟ قال: الحفظ. قال ثم مه؟ قال: العمل به. قال ثم مه یا رسول الله؟ قال: نشره
*(منیةالمرید،
ص 37). بحارالانوار 2/28، به نقل از خصال صدوق. الکافی 1/61).
،،،،
«سماع» یعنی، شنیدن ،هر چند بدون اراده باشد !
اما
«استماع» گوش سپردن همراه با پذیرش قلبی است که بدون اعمال اراده حاصل نمیشود..گوش
دادن! به حرف کسی است..
«انصات»
نیز نوعی گوش فرا دادن و خاموشی و سخن نگفتن در هنگام شنیدن است و به دیگر سخن،
«انصات» مترادف کلمه«سکوت» است که مقدمه استماع و گوش دادن به شمار میرود. در
واقع «انصات» همان سکوت جهت استماع است که اعم از لب فرو بستن و شنیدن و در مرحله
بالاتر و اخص سکوت درونی و آمادگی جذب و پذیرش و ادراکات
.. ☀«وَإِذَا
قُرِىءَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ
(اعراف /204.) هنگامی که قرآن خوانده شود، گوش فرا دهید و خاموش باشید؛ باشد که
مشمول رحمت خاص خدا شوید....
در
واقع این استماع و انصات #کیفی است ..
،،
برگرفته از صفحه فسی بوک آیین آینگی
بسم الله الرحمن الرحیم
آیا قران و سنت به تنهایی کافیست؟!
یونس بن یعقوب گوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودم که مردی از
اهل شام بر آنحضرت وارد شد و گفت: من علم کلام و قفه و فرائض میدانم و برای مباحثه
با اصحاب شما آمده ام..
ابتدا امام با سخن خود آن مرد،
دعوی او را باطل کرد که ان شاء الله در جای دیگری بازگو میکنیم.. سپس فرمود:
ای یونس اگر علم کلام خوب میدانستی با او سخن میگفتی..که ناگاه "هشام بن
حکم "که جوانی نو رس بود وارد شد و از همه کم سن تر بود، امام برایش جا باز
کرد و فرمود: هشام با دل و زبان و دستش یاور ماست..
سپس به امر امام چند تن دیگر از
متکلمین با مرد شامی مناظره کردند تا جاییکه عرق شامی و آنها در آمد ..و حضرت از
مباحثه آنها لبخند میزد .. مرد شامی بد جوری گیر افتاده بود
..سپس بشامی فرمود با این جوان نو رس یعنی هشام بن حکم صحبت کن..
گفت حاضرم،
شامی به هشام
گفت: ای پسر! درباره امامت این مرد (امام صادق علیه السلام ) از من بپرس؛ هشام (از
سوء ادب او نسبت بساحت مقدس امام (ع)) خشمگین شد بطوری که میلرزید،
سپس بشامی گفت: ای مرد آیا
پروردگارت بمخلوق ناظر و مصلحت بینتر است یا مخلوق بخودشان؟
گفت بلکه پروردگار نسبت به مخلوقش
مصلحت بین تر است..
هشام :در مقام نظارت و مصلحت بینی
برای مردم چه کرده است؟
شامی : برای ایشان حجت و دلیلی بپا
داشته (أَقَامَ) تا متفرق و مختلف نشوند و او ایشان را با هم الفت و اتحاد دهد و
کجى آنها را به راستى و درستى باز آورده و ایشان را از قانون وتکالیف پروردگارشان
آگاه سازد..
هشام: او کیست؟
شامی :رسول خدا (ص) است.
هشام :بعد از رسولخدا (ص) کیست؟
شامی : قرآن و سنت است.
هشام گفت قرآن و سنت برای رفع
اختلاف امروز ما سودمند است؟
شامی گفت آری .
هشام گفت: پس چرا من و تو اختلاف
کردیم و برای مخالفتی که با تو داریم از شام باینجا آمدی !!؟
شامی خاموش ماند..
امام صادق علیه السلام باو گفت چرا سخن نمیگوئی ؟
شامی گفت: اگر بگویم اختلافی نداریم
که دروغ گفته ام و (با این وجود ) اگر بگویم قرآن و سنت از
ما رفع اختلاف میکنند و ما را متحد میسازند(باز هم تناقض وتکرار همان دعوی است و
)باطل گفته ام..
زیرا عبارات کتاب و سنت معانی
مختلفی را متحمل است (چند جور معنی میشود) و اگر بگویم اختلاف داریم و هر یک از
ما مدعی حق میباشیم، قرآن و سنت بما سودی ندهند (زیرا که هر کدام از ما آن را به
نفع خویش توجیه میکنیم) و همین استدلال بر له من و علیه هشام است،
حضرت فرمود: از او بپرس تا بفهمی که
سرشار (از علم) است،
شامی از هشام پرسید ای مرد: کی
بمخلوق مصلحتبینتر است ؟ پروردگارشان یا خودشان!
هشام: پروردگارشان از خودشان
مصلحتبینتر است.
شامی: آیا پرودگار شخصی را بپا
داشته که ایشان را متحد کند و ناهمواریشان هموار سازد و حق و باطل را بایشان باز
گوید؟
هشام : در زمان رسولخدا (صلوات الله
علیه) یا امروز؟
شامی : در زمان رسولخدا (ص) که خود
آنحضرت بود، امروز کیست؟
هشام : همین شخصی که بر مسند نشسته
(اشاره بامام صادق علیه السلام کرد) و از اطراف جهان سویش رهسپار گردند..
بمیراث علمی که از پدر و از جدش
(رسول الله ص ) دارد،خبرهای آسمان و زمین را برای ما باز گوید..
شامی: من چگونه میتوانم این را
بفهمم؟
هشام گفت هر چه خواهی از او بپرس ..
شامی : عذری برایم باقی بگذاشتی، بر
من است که بپرسم ..
امام صادق علیه السلام فرمود: ای شامی! میخواهی گزارش سفر و راهت را بخودت بدهم که چگونه بود؟ چنین بود و چنان بود...
شامی با سرور و خوشحالی میگفت:
راست گفتی، اکنون بخدا اسلام آوردم،(أَسْلَمْتُ لِلّهِ السّاعَةَ)
امام صادق علیه السلام فرمود نه !
بلکه اکنون بخدا ایمان آوردی، اسلام رتبه قبل از ایمان است،،
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ ع :
بَلْ آمَنْتَ بِاللّهِ السّاعَةَ ، إِنّ الْإِسْلَامَ قَبْلَ الْإِیمَانِ وَ
عَلَیْهِ یَتَوَارَثُونَ وَ یَتَنَاکَحُونَ وَ الْإِیمَانُ عَلَیْهِ یُثَابُونَ
بوسیله اسلام از یکدیگر ارث برند و
ازدواج کنند و .. و بر "ایمان" ثواب برند (یعنی تو که قبل از این مسلمانی
بودی و به خدا و پیغمبر اعتقاد داشتی ! اما ثواب عبادت نداشتی و اکنون که به حقیقت
رسیدی و مرا بامامت شناختی ، ایمان آوردی،، و خدا بر عباداتت هم بتو ثواب خواهد
دادکه خدا بدون ایمان ثواب عطا نمیفرماید ..
شامی عرضکرد: درست فرمودی، گواهی
دهم که شایسته عبادتی جز خدا نیست و محمد (ص) رسول خداست و تو جانشین اوصیاء
پیامبر هستی..
فَقَالَ الشّامِیّ صَدَقْتَ ، فَأَنَا السّاعَةَ ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلّا اللّهُ وَ أَنّ مُحَمّداً رَسُولُ اللّهِ ص وَ أَنّکَ وَصِیّ الْأَوْصِیَاءِ ..
بعد امام مهربانانه رو به آنها نموده و ایرادات و محاسن هریک از آن متکلمین درمباحثه را برایشان روشن ساخت.
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم اجمعین إلی یوم الدین
ماخذ حدیث : ( برگرفته از اصول کافی -کتاب الحجة)
هو العلیم
(علم حقیقی و حقیقت عبودیت...(حدیث "عنوان بصری"
امام صادق علیه السلام فرمودند:
" لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ؛ إنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ "
علم به آموختن نیست.علم نوری است که خداوند تبارک و تعالی در قلب کسی که اراده هدایت او را نماید واقع میگرداند..
پس اگر علم میخواهی،باید در اوّلین مرحله درخودت حقیقت عبودیّت را بطلبی و بواسطه عمل کردن به علم، طالب علم باشی ! و از خداوند بپرسی و طلب فهم نمائی تا خدایت ترا جواب دهد و بفهماند.»
از طرفی می گوید دلت را به این علوم ظاهری خوش نکن، از طرفی امید می دهد که اگر حقیقتا طالب علم باشی باید آنرا در خودت و با عبودیت و تقوا پیشگی بطلبی، شاید خداوند این نورکه ملاک انکشاف حقایق است را به تو نیز دهد..
"حدیث عنوان بصری" بازگو کننده داستان پیرمردی است 94 ساله که از علوم متداول زمان خود بهره مند شده و می خواست تا از علم حقیقی ائمه (ع) نیز برخوردار شود، ولی با این حقیقت مواجه شد که علم حقیقی،از طریق آموختن حاصل شدنی نیست، بلکه نوری است که خداوند بر قلب انسان اشراق می کند و سرّ نائل شدن به آن را باید در حقیقت عبودیت جست و جو کرد..
این حدیث نورانی اجمالا به نکات و ظرائفی اشاره دارد که اگرچه شرایط و فهم مخاطب در نظر بوده ، ولی باتوجه به اینکه کلام نورانی معصوم "ذو وجوه" است، هر یک از فرازهای آن نیازمند تدقیق و باریک بینی می باشد لذا اساتید بر آن شرح هایی به تفصیل نوشته و به صورت مبسوط به آن پرداخته اند و چراغ راه بسیاری از عرفا و سالکان قرار گرفته است..
مرحوم مجلسی آن را با دست خط شیخ بهایی مشاهده کرده و در کتاب بحارالانوار نقل کرده است و شامل سفارش های امام صادق علیه السلام به "عنوان بصری " و تمام طالبان سلوک الی الله است.تا با درک مفاهیم و عمل به محتوای آن از هواهای نفسانی پیراسته شوند و به علم و معرفت حقیقی دست یابند.
آیت الله سید محمد حسین حسینی تهرانی(ره) در کتاب روح مجرد می فرمایند: « آقای قاضی برای گذشتن از نفس اماره و خواهش های مادی و طبعی و شهوی و غضبی که غالباً از کینه و حرص و شهوت و غضب و زیاده روی در تلذذات بر می خیزد، روایت عنوان بصری را دستور می دادند به شاگردان و تلامذه و مریدان سیر و سلوک إلی الله، تا آن را بنویسند و بدان عمل کنند. یعنی یک دستور اساسی و مهم عمل طبق مضمون این روایت بود. و علاوه بر این می فرموده اند:باید آن را در جیب خود داشته باشید و هفته ای یکی دو بار آن را مطالعه نمایید ..
متن کامل روایت عنوان بصری با ترجمه آن در اینجا نقل می شود تا محبّان و رهروان سلوک إلی الله از آن متمتّع گردند:
میگویم: من به خطّ شیخ ما: بهاء الدّین عامِلی قَدَّس الله روحَه چیزی را بدین عبارت یافتم:
شیخ شمس الدّین محمّد بن مکّیّ (شهید اوّل) گفت: من نقل میکنم از خطّ شیخ احمد فراهانی رحمه الله از عُنوان بصری؛ و وی پیرمردی فرتوت بود که از عمرش نود و چهار سال سپری میگشت . او گفت:که من نزد "مالک بن انس" رفت و آمد داشتم؛ چون جعفر صادق (ع) به مدینه آمد، من به نزد او رفت و آمد کردم و دوست داشتم همان طور که از "مالک" تحصیل علم می کردم، از او نیز تحصیل علم نمایم!
آن حضرت روزی به من فرمود: من مردی مورد طلب و (تحت نظر دستگاه حکومتی هستم و جاسوسان و مفتّشان مرا مورد نظر و تحت مراقبه دارند.)و علاوه بر این، در هر ساعتی از شبانه روز اوراد و اذکاری دارم که بدانها مشغولم و تو مرا از ذکرم باز مدار و علومت را از مالک بگیر،، همچنان که سابقاً هم این طور بود که نزد او رفت و آمد می کردی.
پس من از این جریان غمگین گشتم و از نزد وی بیرون شدم، و با خود گفتم اگر حضرت در من خیری می دید من را از رفت و آمد به نزد خود و بهره بردن از علمش منع نمی کرد.. پس به مسجد رسول الله صلّی الله علیه و اله رفتم و بر آن حضرت سلام کردم و فردای آن روز دوباره به روضه نبوی برگشتم و دو رکعت نماز گزاردم و عرض کردم: خدایا! خدایا! از تو می خواهم که قلب جعفر را بر من متمایل گردانی و از علمش به مقداری روزی من نمائی تا بتوانم بدان، به سوی راه مستقیم و استوارت راه یابم..
و با حال اندوه و غصّه به خانهام باز گشتم؛ و بجهت آنکه دلم از محبّت جعفر اشراب گردیده بود، دیگر نزد مالک بن أنس نرفتم ! از منزلم هم خارج نمی شدم مگر برای نماز واجب ، تا اینکه صبرم تمام شد..در حالی که سینه ام تنگ شده بود و تحملم به پایان رسیده بود نعلین خود را پوشیدم و ردای خود را بر دوش افکندم و قصد دیدار جعفر را نمودم؛ و این زمانی بود که نماز عصر را بجا آورده بودم ،،چون به در خانه اش رسیدم اذن دخول خواستم، پس خادمی که داشتند، بیرون آمد و گفت: چه حاجتی داری؟ گفتم: می خواستم بر شریف سلام کنم. گفت: او در محل نماز خویش به نماز ایستاده، پس من روبروی در منزلش نشستم.. مدت زیادی نگذشته بود که خادمی آمد و گفت: ادْخُلْ عَلَی بَرَکَةِ اللَهِ ..بر برکت خداوندی وارد شو (که به تو عنایت کند). من داخل شدم و بر حضرتش سلام کردم. سلام مرا پاسخ گفتند و فرمودند بنشین،خداوند تو را بیامرزد.
پس من نشستم. حضرت قدری به حال تفکر سر به زیر انداختند و سپس سر خود را بلند نموده و فرمودند: کُنیه ات چیست؟
گفتم: ابو عبد الله !. حضرت فرمودند: خداوند کُنیه ات را ثابت گرداند ! و تو را موفق بدارد، ای ابو عبد الله ، سؤالت چیست؟
با خودم گفتم: اگر از این دیدار و سلامی که کردم غیر از همین دعای خیر حضرت، هیچ چیز دگری نباشد، هرآینه بسیاراست..
سپس حضرت سر خود را بلند نمود و فرمود: چه می خواهی؟گفتم: از خدا خواستم که قلب شما را بر من منعطف گرداند و از علم شما به من روزی کند و امیدوارم که خدا آنچه را که از او در باره [حضرت] شریف تقاضا کرده ام اجابت نماید.
حضرت فرمود: ای أبا عبدالله! علم به آموختن نیست. علم نوری است که خداوند تبارک و تعالی در قلب کسی که اراده هدایت او را نموده است واقع میگرداند ..
پس اگر علم میخواهی،باید در اوّلین مرحله درخودت حقیقت عبودیّت را بطلبی ،، و بواسطه عمل کردن به علم، طالب علم باشی ! (در حدیثی دیگر فرمودند:هرکس به آنچه میداند، عمل کند، خداوند او را از اموری که نمیداند آگاه میگرداند.. «من عمل بما علم، ورثه الله علم ما لم یعلمو »بحارالانوار) و از خداوند بپرسی و طلب فهم نمائی تا خدایت ترا جواب دهد و بفهماند.»
گفتم: ای بزرگوار! فرمود: ای اباعبد الله بگو.
گفتم: ای ابا عبد الله حقیقت عبودیت چیست؟
فرمود: سه چیز است:
-1 این که " عبد " برای خود در مورد آنچه که خدا به وی سپرده است مالکیتی قائل نباشد؛ چرا که بندگان مالکیتی ندارند؛ بلکه همه اموال را مال خدا می بینند و آن را در جایی می نهند که خدا امر کرده است..
- 2 عبد برای خود تدبیری نمی کند.. (چرا که عبد مستغرق در بحر توحید و به دست حق میشود ..خُنک آن اشتری کو را مهار عشق حق باشد..).
- 3 تمام مشغولیت عبد در آن منحصر شود که خداوند او را بدان امر نموده است و یا از آن نهی فرموده است..
بنابراین، اگر بنده خدا برای خودش مِلکیّتی را در آنچه که خدا به او سپرده است نبیند، انفاق نمودن در آنچه خداوند تعالی بدان امر کرده است بر او آسان می شود.
و چون بنده خدا تدبیر امور خود را به مُدبّرش بسپارد، مصائب و مشکلات دنیا بر وی آسان میگردد.
و زمانی که اشتغال ورزد به آنچه را که خداوند به وی امر کرده و نهی نموده است، دیگر فراغتی از آن دو امر نمی یابد تا مجال و فرصتی برای خودنمائی و فخر ومباهات نمودن با مردم پیدا نماید !
پس چون خداوند، بنده خود را به این سه چیز گرامی بدارد، دنیا و ابلیس و خلائق بر وی سهل و آسان میگردد؛ و دنبال دنیا به جهت زیادهاندوزی و تکاثر و تفاخر نمیرود، و آنچه در دست مردم است (از علم و جاه و جلال و منصب و مال) را برای عزت و برتری طلب نمی کند، و روزهای خود را در بطالت و اموربیهوده رها نمی کند..
پس این " اولین درجه از تقوا " است.. همچنان که خدای تبارک و تعالی می فرماید: "آن سرای آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که اراده برتری جویی و فساد در زمین ندارند و عاقبت نیکو از آن پرهیزکاران است".[قصص، 83]
گفتم: ای ابا عبد الله! مرا توصیه ای فرما.
فرمود: تو را به نه چیز توصیه می کنم که این نه چیز، توصیه من به همه مریدان طریق الی الله است ، و از خدا می خواهم توفیق بکار بستن این توصیه ها را برای تو مرحمت نماید.
سه تای آنها در " ریاضت نفس "است و سه تا در " حلم " و بردباری و سه تای دیگر در " علم ". پس ای "عنوان" آنها را خوب به خاطر بسپار و مبادا در مورد آنها سستی و سهل انگاری کنی !
"عنوان"گفت: من دلم و اندیشهام را فارغ و خالی نمودم تا آنچه را که حضرت میفرماید بگیرم و اخذ کنم و بدان عمل نمایم..
فرمود: اما آن سه چیزی که در مورد ریاضت است:
این که مبادا چیزی را بخوری که بدان اشتها نداری؛ چراکه ایجاد حماقت و نادانی می کند !
و مخور مگر هنگام گرسنگی (نیاز به رغبت واشتیاق به مطلوب..
و چون خواستی چیزی بخوری از حلال بخور و نام خدا را ببر و به یاد آور حدیث رسو ل الله (ص) را که فرمود: آدمی ظرفی بدتر از شکمش را پر نکرده است.بناءً علیهذا اگر بقدری گرسنه شد که ناچار از تناول غذا گردید ، یک سوم شکم خود را برای غذا و یک سوم برای نوشیدنی و یک سوم برای تنفس اختصاص ده..
و اما آن سه چیزی که راجع به حلم و بردباری است:
پس اگر کسی به تو بگوید: اگر یک کلمه بگوئی ده تا می شنوی به او بگو: اگر ده کلمه بگویی یکی هم نمی شنوی !
و کسیکه تو را شتم و سبّ کند و ناسزا گوید به وی بگو: اگر در آنچه می گویی صادقی از خدا می خواهم که مرا بیامرزد و اگر کاذبی از خدا می خواهم که تو را بیامرزد و درگذرد.
و اگر کسی تو را تهدید کند که سخنان بدی در مورد تو خواهم گفت تو به او مژده بده که من در مورد تو با نصیحت و خیر خواهی و مراعات برخورد خواهم نمود..
و اما آن سه چیزی که راجع به علم است این که:
آنچه را نمی دانی از علما(حقیقی) بپرس و مبادا سؤالی را از باب به لغزش انداختن و آزمایش کردن ایشان بپرسی !
و بپرهیز از اینکه در مورد چیزی (که یقین نداری) طبق رأی و نظر خودت عمل کنی و در جمیع امور و تا جای ممکن احتیاط پیشه کن ..
و از فتوا دادن بپرهیز همچون ترس از شیر درنده ! و گردن خود را پل عبور مردم قرار مده ...
ای ابا عبد الله دیگر از نزد من برخیز که در مورد تو خیر خواهی کردم و سر رشته ذکر مرا مگسل که من نسبت به خودم و اوقاتم حسابگر و سختگیرم ...
و سلام و درود خدا بر کسی باد که از طریق هدایت متابعت کند.
وَ السَّلاَمُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی.