سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )
سرور پیامبران مرسل و گرامی ترین اولینان و آخرینان ، که درود خدا بر او و دودمان گرامیش باد فرمودند:
هر گاه ، دل مؤمن ، از بیم خدا به لرزه در آید، گناهان از او فرو ریزد، چنان که برگ از درخت فرو ریزد .
و نیز فرمودند :
بنده ، تا آنگاه که بلا را نعمت نشمرد، و آسایش را رنج خویش نداند، در شمار مؤمنان نیاید . چه سختی های دنیا، نعمت های آخرتند و آسودگی های دنیا، رنج آن .
و نیز از اوست که : برترین درودها و کامل ترین سلام ها نثار او باد! - که : خدای تعالی فرمود :
چون بنده ای از بندگان خویش را به رنجی در بدن یا مال ، یا فرزند، دچار سازم ، و آن را به بردباری پذیرا شود، از آن ، شرم دارم که وی را میزان نهم و یا او را نامه عمل بگذارم .
سخنان حضرت محمد مصطفی(ص) در مدح و منقبت حضرت زهرا سلام الله علیها
بسم رب الزهرا سلام الله علیها
فضایل و کمالات فاطمه زهرا سلام الله علیها
دخترم فاطمه که سرور و سالار بانوان جهان است، از اولین و آخرین و پاره تن من است و نور دیده من است و میوه روح من است که درون من است و حوراء انسیه است. هر وقت در محراب خود برابر پروردگارش بایستد، نورش به فرشتگان آسمان بتابد؛ چنانچه نور اختران بر زمین بتابد
و خدا به فرشتگانش فرماید:
فرشتگانم! ببینید کنیزم فاطمه، بانوی کنیزانم را، برابرم ایستاده و دلش از ترس می لرزد و دل به عبادتم داده، گواه باشید که شیعیانش را از آتش امان دادم
وهمچنین آن پیامبر رحمت فرمودند :
چون او را دیدم به یادم افتاد آنچه پس از من به وی می شود، گویا می بینم خواری به خانه اش راه یافته و حرمتش زیر پا رفته و حقش غصب شده و از ارثش محروم شده و پهلویش شکسته و جنین او سقط شده و فریاد می زند:
یا محمداه! و جواب نشنود و استغاثه کند و کسی به دادش نرسد و همیشه پس از من غمدیده و گرفتار و گریان است.
یک بار یادآور شود که وحی از خانه اش بریده و بار دیگر یاد جدایی من کند و شب که آواز مرا نشنود، به هراس افتد، آوازی که من با تلاوت قرآن تهجد می کردم و خود را خوار بیند. پس از آن که در دوران پدر، عزیز بوده، در این جا خدای تعالی او را با فرشتگان مأنوس سازد و او را بدانچه به مریم بنت عمران گفتند: ندا دهند و گویند:
ای فاطمه! خدایت گزید و پاک کرد و بر زنان جهانیان برگزید، ای فاطمه! قنوت کن بر پروردگارت و سجود و رکوع کن با راکعان. سپس بیماری او آغاز شود و خدا مریم بنت عمران را بفرستد او را پرستاری کند و در بیماری او انیس او باشد. این جا است که گوید:
پروردگارا من از زندگی دلتنگ شدم و از اهل دنیا ملولم، مرا به پدرم رسان. خداوند او را به من رساند و اول کس از خاندانم باشد که به من رسد، محزون و گرفتار و شهید بر من وارد شود و من در این جا بگویم:
خدایا! لعنت کن هر که به او ظلم کرده و کیفر ده هر که حقش را غصب کرده و خوار کن هر که خوارش کرده، و در دوزخ مخلد کن هر که به پهلویش زده تا سقط جنین کرده، و ملایکه آمین گویند.
امالی شیخ صدوق، ص 113 و 114.
نویسنده : عباس عزیزی
بسم الله الرحمن الرحیم
توقیع امام زمان (عج) پیرامون غلوّ ، که در جواب نامه محمّد بن علی بن هلال کرخی مرقوم فرمودهاند :
«ای
محمّد بن علی! خداوند متعال بالاتر از آن است که به وصف درآورده اند .او منزّه است
و حمد وثنا او راست. ما خاندان رسالت شریک در علم خداوند و قدرت او نیستیم، بلکه
غیر از خدا هیچ کس از غیب آگاهی ندارد. چنان که خداوند در قرآن کریم میفرماید:
«ای حبیبم! بگو کسانی که در آسمانها و زمین هستند، غیب نمیدانند، و فقط خداوند
به آن آگاه است.» نمل/65
و
من و همه آباء و اجدادم از اولین -آدم و نوح، ابراهیم و موسی و دیگر انبیاء الهی-
و از آخرین -محمد و علی و دیگر بزرگواران از ائمه معصومین، سلاماللهعلیهماجمعین-
تا امروز که امامت به من رسیده است وتا انتهای عصر من، همگی بندگان خدای عزوجل
هستیم.
خداوند
عزوجل در قران فرموده است: «کسی که از ذکر و یاد من اعراض کند (روی برگرداند)،
زندگی سخت و تنگی خواهد داشت و روز قیامت او را نابینا محشور میکنیم. میگوید:
پروردگارا،چرا نابینا محشورم کردی؟من که بینا بودم!
خداوند
میفرماید: آن گونه که آیات ما برای تو آمد ! و تو آنها را فراموش کردی،، امروز
نیز تو فراموش خواهی شد..»طه /124-127
،
ای
محمّد بن علی! نادانان شیعه و نابخردان آنها موجب آزار و اذیت ما خاندان وحی را
فراهم میکنند و افرادی که دینشان به اندازه یک بال پشه هم ارزش ندارد! باعث
ناراحتی ما هستند..
،
پس
من خداوند را که خدایی جز او نیست به شهادت میگیرم و البته او برای شهادت، کافی
است و همچنین حبیبش محمد (ص) و ملائکه و پیامبران او و نیز تو و هرکس را که از
این نوشته من آگاهی پیدا کند ، گواه میگیرم ، که از افرادی که میگویند ما علم
غیب داریم و یا در ملک و سلطنت خداوند بر جهان با او مشارکت میکنیم، و یا ما را در
جایگاه ومحلّی، غیر از آن جایگاه و منصبی که خداوند برای ما قرار داده است (و به
آن راضی است) و ما را برای آن خلق کرده است، قرار دهد بیزاری می جویم ،
و
همچنین بیزارم از کسانی که از آنچه برای تو بیان کردم (بندگی خداوند) و از آنچه
در ابتدای نامهام بدان اشاره کردم گامی فراتر بروند..
و من شما را گواه میگیرم که هر کس ما از او بیزار باشیم، خداوند و فرشتگان و پیامبران الهی و اولیاء خدا نیز از او بیزارند..
]ای
محمّد بن علی!] این توقیع را به عنوان امانت به گردن تو و هرکه نامه من به گوش او
برسد قرار دادم و مکلّف هستید که آن را کتمان نکنید و محتوای این فرمان را به همهی
دوستان و شیعیان من برسانید.
تا
شاید خداوند عزّوجلّ گذشتههای آنان را جبران کند،و (به آنها توفیق عنایت فرماید
و در سایهی بهره برداری از کلمات من) آنان به دین حق برگردند و از اموری که نسبت
به درستی وانتهای آن آگاهی ندارند، دوری کنند..
پس
هرکس از شیعیان و دوستان ما از مضمون فرمان من در این توقیع آگاهی یافت و به آنچه
در این فرمان به آن امر و نهی شده است عمل نکرد سزاوار لعنت خداوند و ملائکه و
فرستادگان و اولیای او خواهد بود..»*
،،
اللهم
صل على محمد وآل محمد وعجل فرجهم وألعن أعدائهم من الاولین والاخرین الى یوم الدین
*( طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۴۷۳، ط بیروت.)
نقل
کرده اند که مردی به نزد امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) آمد و گفت: یا امیر
المومنین ! مرا از خُلق پیامبر اکرم حضرت مصطفی (ص) خبر ده، و جزئی از فضائل
اخلاقی او را بیان کن سطری از صحیفه شمائل او را بر خوان.
امیر
المومنین (ع) فرمود: تو نعمت های دنیا بر شمار تا من خُلق پیغمبر را به تو بگویم.
آن مرد گفت: شمارش نعمت های دنیا را نتوان کرد، و پرورگار عالم در قرآن کریم می
فرماید: « و اِن تَعُدََّ نِعمَهَ ا... لا تَحُصوها » اگر نعمتهای خدا را بشمارید
نمی توانید.
حضرت امیر المومنین (ع) فرمود: خداوند سبحان تمام نعمتهای دنیا را قلیل می خواند « قُل متاعُ الدُّنیا قلیل » اما اخلاق پیغمبر را عظیم می خواند « وَاَنِکَ لعَلی خلُقٍ عَظیم » وقتی تو از وصف قلیل عاجزی، من عظیم را چگونه توصیف نمایم ...!؟
بدان
که اخلاق تمام انبیاء به محمد (ص) تمام شد. و هر یک از انبیاء به خُلقی از اخلاق
حمیده، آراسته بوده اند،
وقتی
نوبت دولت به حضرت محمد (ص) رسید، فرمود: بُعِثِتُ لِاتَمَّم مَکارِمَ الاخلاق..
(جوامع
الحکایات-شیخ سدید الدین محمد عوفی (
-------------------------------------
صل
الله علیک یا رسول الله
شش سفارش از رسول خدا صل الله علیه و اله و سلم :
حضرت امیر المومنین (ع) می فرمایند:
مردی نزد رسول خدا صل الله علیه و اله و سلم آمد و گفت:
یا رسول الله مرا به عملی راهنمایی کنید، به عملی که به سبب آن:
1- خدا مرا دوست بدارد.
2- - مردم مرا دوست بدارند.
3- - دارائیم فراوان شود.
4- - بدنم سالم بماند.
5- - عمرم طولانی شود.
6- خدا مرا با تو محشور کند.
رسول خدا صل الله علیه و اله و سلم فرمودند:
این 6 حاجت 6 خصلت می خواهد:
1-اگر می خواهی خدا تو را دوست بدارد از او بترس و از گناه پرهیز کن.
2- اگر می خواهی مردم تو را دوست دارند به آنها خوبی و نیکی کن و به آنچه در دست آنهاست طمع نکن و چشم نیانداز.
3- اگر می خواهی دارائیت فراوان شود زکوه بده.
4- اگر می خواهی بدنت سالم بماند فراوان صدقه بده.
5-و اگر می خواهی عمرت طولانی شود صله رحم کن دید و بازدید خویشان.
6- و اگر می خواهی خدا تو را با من محشور کند سجده را برای خدا طولانی کن.
مردی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رسید و از آرزوی مرگ کردن پرسید
مردی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رسید و عرض کرد آیا به من اجازه میدهید که آرزوی مرگ بکنم؟
حضرت فرمود: مرگ چیزی است که چاره ای از آن نیست و مسافرتی است طولانی که سزاوار است برای کسی که بخواهد به این سفر برود ده هدیه با خود ببرد. (ایا هدایا را اماده کردی)
پرسید آن هدایا کدامند؟
رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:
۱- هدیه عزرائیل
۲- هدیه قبر
۳- هدیه نکیر و منکر
۴- هدیه میزان
۵- هدیه پل صراط
۶- هدیه مالک (خزانه دار جهنم)۷- هدیه رضوان (خزانه دار بهشت)۸- هدیه پیامبر
۹- هدیه جبرئیل
۱۰- و هدیه خداوند متعال
اما هدیه عزائیل چهار چیزاست :۱. رضایت حق داران.۲. قضای نمازها.۳. اشتیاق به خداوند.۴.آرزوی مرگ.
اما هدیه قبر چهار چیزاست :۱. ترک سخن چینی. ۲. استبراء. ۳. تلاوت قرآن. ۴. نماز شب.
اما هدیه نکیر و منکر چهار چیزاست :۱. راستگویی.۲. ترک غیبت.۳. حق گویی. ۴. تواضع در برابر همه
اما هدیه میزان چهار چیزاست :۱. فرو خوردن خشم. ۲. تقوای راستین. ۳. رفتن به سوی جماعت.۴. دعوت به سوی آمرزش الهی
اما هدیه صراط چهار چیزاست :۱. اخلاص عمل.۲. زیاد به یاد خدا بودن. ۳. خوش اخلاقی.۴. تحمل کردن آزار دیگران
اما هدیه مالک(خزانه دار جهنم) چهار چیزاست :۱. گریه از ترس خداوند.۲. صدقه مخفی.۳.ترک گناهان. ۴.خوش رفتاری با پدر و مادر
اما هدیه رضوان(خزانه دار بهشت) چهار چیزاست :۱. صبر در ناملایمات.۲. شکر بر نعمت.۳انفاق مال در راه اطاعت خداوند.۴.رعایت امانت در مال وقفی
اما هدیه رسول اکرم(ص) چهار چیزاست :۱. دوست داشتن او. ۲. پیروی از سنت او.۳. دوست داشتن اهل بیت او.۴. زبان را از بدی ها حفظ کردن
اما هدیه جبرئیل چهار
چیزاست :
۱. کم حرف زدن.
2. کم خوردن.
3. کم خوابیدن.
4. مداومت بر
حمد
اما هدیه خداوند متعال چهار چیزاست :۱. امر به نیکی.۲. نهی از بدی.۳. نصیحت و خیر خواهی برای مردم.۴. و مهربانی کردن با همه
سخنان امیرالؤ منین علی (ع )
پس در نیکی ها سبقت بگیرید ..
درآویختگان به درخت طوبی! و درآویختگان به درخت زقوم !
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در روز اوّل شعبانى گذشت به جماعتى که در مسجدى نشسته بودند و در امر قَدَرْ و امثال آن!گفتگو مى کردند و صداهاى ایشان بلند شده بود و سخت شده بود لجاجت و جدال ایشان..
فرمودند:
اى
گروه تازه کارها ! امروز غُرّه شعبان کریم است نامیده است او را پروردگار ما شعبان
،به جهت انشعاب یافتن و پراکنده شدن خیرات در آن
به
تحقیق که باز کرده پروردگار شما در او درهاى حسنات خود را و جلوه داده به شما
قصرها و خیرات او را به قیمت ارزانى و کارهاى آسانى !پس بخرید آن را
و
ابلیس لعین شُعَبهاى شرور و بلاهاى خود را برایتان جلوه داده و شما پیوسته در
گمراهى و طغیان مى کوشید و متَمَّسِک مى شوید به شعبهاى ابلیس ، و رُو مى گردانید
از شعبهاى خیرات که باز شده براى شما درهاى او
..
چون
روز اول شعبان مىشود ابلیس لشکر خود را در اطراف زمین و آفاق آن پراکنده میکند و
به ایشان میگویدکه در کشیدن بعضى از بندگان خدا به سوى خود در این روز سعى کنید !
و
به درستى که خداى عزوجل ملائکه را در اطراف زمین و آفاق پراکنده مىکند و به ایشان
مىفرماید براستى بندگان مرا نگاه داریدو ارشاد کنید ایشان را ،پس همه ایشان به شما
نیک بخت مىشوند مگر آنکه امتناع و سرکشى کند ، پس به درستى او که از حد گذشته ! در
حزب ابلیس و جنود او میگردد..
به
درستى که خداوند عزوجل چون روز اول ماه شعبان میشود امر مىکند به درهاى بهشت ،پس
باز مىشود و امر میکند درخت طوبى را ، پس نزدیک مىکند شاخه هاى خود را بر این دنیا
،آنگاه ندا مىکند منادى پروردگار عزوجل : اى بندگان خدا ! این شاخه هاى درخت طوبى
است ! پس در آویزید به او که بلند کند شما را بسوى بهشت ! و این شاخه هاى درخت
زقوم است ، پس بترسید از او که شما را بسوى دوزخ نبرَد!
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود قسم به آنکه مرا به راستى به رسالت مبعوث نموده که هر که درى از خیر و نیکى را در این روز فرا گیرد پس به تحقیق که در آویخته به شاخه اى از شاخه هاى درخت طوبى ،پس او کشاننده است او را بسوى بهشت و هر که فرا گیرد درى از شر را در امروز پس به تحقیق که در آویخته به شاخه اى از شاخه هاى درخت زقوم پس آن کشاننده است او را بسوى آتش ..
نماز
،روزه ، اصلاح امور خویشاوندان ، کفالت کند یتیمى را ،پرداخت قرض کهنه ، تخفیف به
بدهکار ،نیکى کند به پدر و مادر، عیادت کند مریضى ، سفیهى را از ضربه زدن به آبرو
و عرض مؤمنى بازدارد،و کسىکه قرآن یا بخشى از آن را بخواند، یاد آرد خداى را
ووو..بعد گناهانی که باعث آویختن به زقوم میشوند برشمردند
آنگاه
رسول خدا صلى الله علیه و آله نظر خود را به جانب آسمان انداخت اندکى و مىخندید و
مسرور بود آنگاه نظر مبارک را به زیر انداخت بسوى زمین پس پیشانى مبارک را درهم
کشید و روى مبارکش ترش شد !
آنگاه
رو کرد به اصحاب خود و فرمود قسم به آنکه محمد را براستى به پیغمبرى فرستاده که
دیدم به تحقیق درخت طوبى را که بلند مىشد و بلند مىکرد آنان که به او درآویخته
بودند بسوى بهشت و دیدم بعضى از ایشان را که به یک شاخه از آن درآویخته بودند و
بعضى درآویخته بودند به دو شاخه از آن یا به چند شاخه بر حسب فراگرفتن ایشان مر
طاعت را و به درستى که هر آینه مىبینم زید بن حارثه را که درآویخته به بیشتر شاخه
هاى از آن پس آن شاخه ها بلند مىکند او را به اعلى علیین بهشت پس از این جهت
خندیدم و خوشحال شدم
پس
نگاه کردم بسوى زمین پس قسم به آنکه مرا براستى به پیغمبرى فرستاده که دیدم درخت
زقوم را که پایین مىرفت شاخه هاى او و پایین مىبرد درآویختگان به او را بسوى دوزخ
و دیدم پاره اى از ایشان را درآویخته به شاخه اى و دیدم پارهاى از ایشان که
درآویخته به دو شاخه یا به چند شاخه بر حسب فراگرفتن او مر قبایح را و به درستى که
هر آینه مىبینم بعضى از منافقین را که درآویخته به بیشتر شاخهاى او ! و آنها فرو
مى برند او را به اَسفَلِ دَرَکات او ،پس از این جهت روى خود را تُرش کردم و
پیشانى را درهم کشیدم...
برگرفته از کتاب کلمه طیّبه-ثقة الاسلام نورى
فاستبقوا الخیرات، إلى الله مرجعکم جمیعا فینبئکم بما کنتم فیه تختلفون- المائدة آیه : 48
و اگر خدا مىخواست شما را یک امّت قرار میداد، ولى [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید.
پس در کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت گیرید..
بازگشت جمیع شما به سوى خداست ، آن گاه در باره آنچه در آن اختلاف میکردید آگاهتان خواهد کرد...
واَلحُمُدُ لِلّهِ رَبَّ العالَمینَ ،
وَ صَلَّی اللهُ عَلی سَیَّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ
بسم الله الرحمن الرحیم
(در عالم ولایت تعدّد نیست.(
همه ما محمد هستیم...
امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند :
به تحقیق که ما یکی هستیم؛ اول ما محمد؛ آخر ما محمد؛ وسط ما محمد، بلکه کل ما محمد صلی الله علیه و آله هستیم !
و بین ما هیچ جدایی نیندازید..
«کلنّا
واحد؛ اولنا محمد؛ آخرنا محمد؛ اوسطنا محمد و کلنا محمد؛ فلا تفرقوا بیننا»
-بحارالانوار-علامه مجلسی
☀ (کلهم نور واحد..(
امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
«علمنا واحد، فضلنا واحد و نحن شیء واحد؛
علم و تمام فضایل ما یکی است و ما "یک حقیقت واحد" هستیم..».(بحار)
زید شَحَّام از امام صادق(ع) پرسید که امام حسن(ع) افضل است یا امام حسین(ع) ؟
ایشان فرمودند: «إِنَّ فَضْلَ أَوَّلِنَا یَلْحَقُ فَضْلَ آخِرِنَا وَ فَضْلَ آخِرِنَا یَلْحَقُ فَضْلَ أَوَّلِنَا فَکُلٌّ لَهُ فَضْلٌ ...فضل اولین ما به فضل آخرىن ما ملحق میشود و فضل آخرین ما به فضل اولین ما برمیگردد و برای همه آنها فضلی است ...خَلْقُنَا وَاحِدٌ وَ عِلْمُنَا وَاحِدٌ وَ فَضْلُنَا وَاحِدٌ وَ کُلُّنَا وَاحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ...خلقت، علم و فضل ما یکی هست و همه ما نزد خداوند یکی هستیم...
پس
زید گفت مرا از تعداد خود خبر دهید ، فقال : أخبرنی
بعدَّتکم؟
امام
فرمودند:: نحن إثنا عشر ، هکذا حولَ عرش ربنا عزّ وجلّ فی
مبتدأ خلقنا أوَّلنا محمد، وأوسطنا محمد، وآخرنا محمد))
ما 12 نفر این چنین از اول خلقتمان حول عرش پروردگار بودیم.. اولین ما محمد، وسط ما محمد و آخرین ما محمد است..
«بِنا عُبِدَالله.و بنا عُرِفَ الله .و بِنا وُحِدَ الله تبارک و تعالی **
به ما خدا بندگی شود . و به ما خدا شناخته می شود. و به ما توحید خداوند متعال تحقق مییابد..
و صلی الله علی سیدنا محمد و اله الطاهرین
*(بحار الأنوار ج 25 ص 363)**(اصول کافی)
در عالم ولایت تعدّد نیست. تمیز و افتراق راه ندارد. تعیّن و تقیّد معنی ندارد. در آنجا ولایت فقط و فقط اختصاص به ذات خدا دارد.
هُنَالِکَ الْوَلَیَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ.
در اینصورت وجود رسول أکرم و أئمّۀ طاهرین که مبدأ اثرند، نه با جهات تعیّن و افتراق و حدود ماهیّتی و هویّتی آنهاست، بلکه بواسطۀ اصل تحقّق معنی " عبودیّت و فناء " است که از آن به "ولایت" تعبیر میگردد. و عبارت ذیقیمت:« أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ، وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ، وَ ءَاخِرُنَا مُحَمَّدٌ، وَ کُلُّنَا مُحَمَّدٌ » اشاره بدین مقام است.. و در آنجا هر کس به مقام فنای مطلق برسد و در حرم خدا فانی گردد و وجود مستعار و إنّیّت مجازی و عاریتی او مضمحل گردد، طبعاً و قهراً دارای این ولایت است و اختصاصی به ائمّه ندارد..
در هر زمان و هر مکان افرادی میتوانند خود را بدین مقام برسانند. منتهی اوّلاً باید بواسطۀ متابعت و پیروی از امام معصوم باشد و إلاّ نخواهند رسید،، و ثانیاً عنوان إمامت و پیشوائی برای این ذوات معصومین سلام الله علیهم تا أبد باقی است.. زیرا آنان را خداوند پیشوا و رهبر نموده و لوای ارشاد را با مجاهدات عالیه (اختیاراً نه جبراً) بدیشان سپرده است.. و این معنی منافات ندارد با آنکه کسی دیگر بتواند به مقام معرفت خدا برسد، و معنی مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ دربارۀ وی تحقّق پذیرد؛ و در حرم خدا با فنا و اضمحلال خویشتن وارد شود. در آنصورت آنجا دیگر نه او هست و نه غیر او..
در حرم ذات رُبوبیّ نه عنوان محمّد است و نه علیّ، و نه سائر إمامان، و نه ولیّ دیگری مانند سلمان که دارای أعلی درجۀ از عرفان بوده است.. آنجا حقیقت " ولایت واحده" است، بدون عناوین خاصّه و شکلهای متعیّنه؛ و نام محمّد و علیّ و حسن و حسین تا حضرت قائم و أسماء ممیّزۀ ایشان مادون آن مقام است. در آنجا ولایت است و بس.. و حقیقت و کُنه ولایت دارای معنی واحد بالصِّرافه میباشد.
فافْهَمْ یا حبیبی فإنَّهُ دقیقٌ !*
--------------------------
روح
مجرد ، یادنامه و بیانات عارف فانی سید هاشم حداد به قلم علامه سید محمد حسین
طهرانی(ره)
سخنان امیرالؤ منین علی (ع )
از کتاب (اعلام الدین ) - تاءلیف محمد الحسن بن ابی الحسن الدیلمی -: مقداد بن سریح البرهانی از پدرش روایت کرده است که گفت : در روز جنگ جمل عربی نزد امیرالؤ منین (ع ) به پرسش برخاست که : یا امیر المؤمنین ! می فرمایی : خدا یکی ست ؟
و مردم به او پرخاش کردند . و گفتند . ای اعرابی ! مگر دل مشغولی امیرالمؤمنین را در این جنگ نمی بینی ؟
و امام فرمود : رهایش کنید! زیرا ، آن چه این اعرابی می خواهد، همانست که ما از این مردم می خواهیم . آنگاه ادامه دادند : ای فلان ! این که کسی بگوید خدا یکی ست ، چهار گونه است . که دو گونه آن مجاز نیست و دو گونه دیگر، بر خدا ثابت است .
اما، آن دو گونه که در مورد خدا نباید به کار برد، یکی آنست که گویند : (خدا یکی ست ) و معنای عددی (یکی ) را اراده کنند . و این ، از آن رو جایز نیست ، که آن چه دومی ندارد، در باب اعداد، وارد نمی شود . ندیده ای که آن که گوید خدا سومین سه است ، کفر است ؟ و نیز اگر گوینده ای گوید : (او، یکی ست ) و (نوع جنس ) را اراده کند، نیز نارواست . زیرا، پروردگار فراتر از تشبیه است .
اما، آن دو گونه که برای خدا ثابت اند . چنانست که گویند: (خدا یکی ست ) و منظور (یگانه ) باشد . یعنی : نظیری ندارد . همچنین چون گویند: (او یکی ست ) و منظور، آن باشد که در معنی ، یگانه است . یعنی : در وجود و عقل و گمان نمی گنجد .
نوف بکایی گفت : شبی ، امیرالمؤمنین علی (ع ) را دیدم که از بستر خویش برخاسته ، به ستارگان می نگرد . و گفت : ای نوف ! در خوابی ؟ یا بیدار؟ گفتم : ای امیرمؤمنان ! بیدارم . گفت : ای نوف ! خوش به حال پرهیزگاران در دنیا! و دوستداران آخرت . آنان که زمین را فرش و خاک آن را بستر و آبش را بوی خوش و قرآن را شعار و دعا را دثار خویش ساختند . سپس ، همچون مسیح (ع ) دنیا رابه قرض الحسنه دادند .
ای نوف ! داوود نبی ، شبی در همین ساعت برخاست و گفت : این ، هنگامی ست که چون بنده ای خدا را بخواند، به استجابت پیوندد . مگر این که ماءمور باج و تعقیب و شحنه باشد . یا به لهو و لعب مشغول باشد .
از
پی ردّ و قبول عامه خود را خر مکن
زان
که کار عامه نبوَد جز خری یا خرخری !
گاو را دارند باور در خدایی عامیان !
نوح را باور ندارند از پی پیغمبری !! *
شنیدن یک حرف از زبان ملت و یا عمل کردن یک ملت به کاری دلیل بر درست بودن آن کار نیست و ودر راه حق نباید ترسی به دل راه داد ولو در جامعه تنها بمانی.
مولا
علی (ع) میفرمایند:
«لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقله اهله»
ای
مردم در طریق هدایت از کمی نفرات وحشت نکنید
زیرا مردم گرد سفره اى اجتماع کرده اند که سیرى آن کوتاه و گرسنگى آن بس طولانى است.
اى مردم! رضایت و نارضایتى (نسبت به عملى از اعمال) موجب وحدت مردم (در کیفر و پاداش) مى شود (مگر نمى دانید) ناقه ثمود را تنها یک نفر پى کرد; امّا کیفر و عذاب الهى آن، همه قوم ثمود را فرا گرفت،، زیرا همگى به عمل آن یک نفر راضى بودند.. خداوند سبحان مى فرماید: «(فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِینَ); آن قوم ناقه را پى کردند و سرانجام (هنگام نزول بلاى فراگیر) پشیمان شدند و طولى نکشید سرزمین آنان همچون آهن گداخته اى که در زمین نرمى فرو رود با صداى وحشتناکى فرو رفت..
عاشقان
عاشقان
هرچه بخواهید، بخواهید ، خجالت نکشید..
یار
ما بنده نواز است ...
،،
بارالها!
از من جز آنچه که سزاوار ملامت است بر نیاید و از تو جز آنچه سزاوار کرمت است بر
نتابد..
إلَهِی کُلَّمَا أَخْرَسَنِی لُؤْمِی أَنْطَقَنِی کَرَمُکَ..
الهی
چون فرومایگی ام لالم کند ، کرَم تو مرا به سخن آرد
..
،،
مولای
من
أَنْتَ
الَّذِی مَنَنْتَ،....تو آن خداییکه منّت نهادی
أَنْتَ
الَّذِی أَنْعَمْتَ،أَنْتَ الَّذِی أَحْسَنْتَ ..نعمت دادی و احسان کردی
أَنْتَ
الَّذِی أَجْمَلْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَفْضَلْتَ..جمال نمودی وبرتری دادی
أَنْتَ
الَّذِی أَکْمَلْتَ، أَنْتَ الَّذِی رَزَقْتَ، أَنْتَ الَّذِی وَفَّقْتَ...کامل
ساختی و روزی رساندی و توفیق عطا کردی
....
أنا
الذی أخطأت ، أنا الذی أغفلت ،، أنا الذی..
ویلاه لو علمت الأرض بذنوبی لساخت بی وابتلعتنی ، ویلاه لو علمت الجبال بذنوبی لهدّتنی ، ویلاه لو علمت البحار لأغرقتنی ، الویل لی إن کان عقابی مذخوراً لآخرتی .
منم
آن که خطا کردم و نادانی نمودم و غافل شدم و اشتباه کردم. منم آن که سهو کردم و
راه خلاف پیمودم و پیمان شکستم..
من
آنم که تو امر کردی و من عصیان. تو نهی کردی و من پرهیز نکردم...
وای
بر من اگر ..
،
انا
الذی اقررت .. منم که اقرار دارم ..
عصیتک
یا مولای ..نافرمانیت کردم ای مولای من ..
انی
کنت من المستغفرین .. از آمرزش جویانم ..
الهی
انا فقیر ..از نیازمندانم...
انی
کنت من الراجین .. از امیدوارانم ...
،
خدایا،
چگونه نومید گردم و حال آن که تو امید و تکیه گاه منی
..
،
دارم
گنهان ز قطره باران بیش
وز شرم گنه فکنده ام سر در پیش
این مژده شنیدم که منال ای درویش
تو در خور خودکنی و ما در خور خویش ...
_________________________
(فرازهایی ازدعای عرفه سید الشهداء حضرت ابا عبداللّه
الحسین صلوات الله و سلامه علیه ..)
بسم الله الشافی
سرمنشاء بیشتر بیماریهای جسمی امراض روحیست اما انسان چون از روح خود غافل است علت اصلی بیماری خود را درک نمی کند و به جای درمان ریشه ای فقط در صدد تسکین موقتی امراض جسمی خود برمی آید و لذا هم در دنیا رنج میکشد و هم از کمالات و لذات حقیقی محروم میگردد...
در بسیاری ازاحادیث مستقیما به این رابطه اشاره شده به عنوان مثال امیرالمومنین علی علیه السلام فرموده اند :
الْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلاَمَةِ الاْجْسَادِ(حکمت 225 )
از غفلت حسودان نسبت به سلامتى تن خویش در شگفتم !
(امروزه اثرات حسد، غضب و .. برقلب و عروق ،سیستم عصبی ودیگر بخشها و امراض جسمی که در پی داردبرکسی پوشیده نیست )
ایشان برای درمان بیماری روح وجسم میفرمایند:
✅ تقوا و پرهیزگاری، داروى بیماریهاى قلوب، بینائى دلها، شفاى آلام جسمانى، صلاح و مرهم فساد سینه ها، پاکیزه کننده آلودگى نفس و روح و جلاى نابینائى چشمهاست..
فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِکُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِکُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِکُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِکُمْ وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِکُمْ وَ جِلَاءُ [غِشَاءِ] عَشَا أَبْصَارِکُم .خطبه 198
✅ یعنی پرهیزگاری و تقوا نه تنها مرهم دردهای روحی بلکه دواء دردهای جسمی نیز می باشد.
که تقوا به زبان ساده چیزی نیست جز رعایت اوامر و نواهی و دستورالعملهای تضمینی و همه جانبه ،که خالق هستی بخش برای تعالی و سعادت دنیوی و اخروی انسان به واسطه اولیاء و رسولان ارائه کرده است وبرای همه شئون زندگی و حتی خوراک و پوشاک و زندگی اجتماعی سالم او برنامه دارد ..
جای تاسف دارد که شخصی بهانه جویی کند و چون هنوز علت برخی از دستورات طبیب را نمیداند واز دانش کافی بی بهره است از نسخه شفا بخش طبیب سرباز زند ! و به علت این جهالت هم خودرا به هلاکت رساند و هم باعث سرایت بیماری به دیگران و جامعه شود..
اى مردم! آن کس که راه واضح و آشکار را بپوید به آب مى رسد; امّا کسى که
مخالفت کند در بیابان سرگردان خواهد شد (و تشنه کام جان مى دهد(. * *
1.پیامبر
اکرم ص می فرمایند :بیش ترین چیزى که امت من به سبب آن وارد بهشت مى شوند ، تقوا و
حُسن خلق است ..
--------------------
امیرالمومنین
علی (ع(:
2.گشاده رویی سرآغاز نیکى است.( اَلبِشرُ أَوَّلُ البِرِّ)
3.کینه را از بین مى برد.
4.خوىِ آزاده است.
5.نشانگر بزرگوارى و کرامت نفس توست.
6.زینت بردبارى است.
7.با گشاده رویى و خوشرویى، بخشش ارزش پیدا مى کند.
8.سر لوحه نامه عمل انسانِ با ایمان ، حسن خلق او است
امام
صادق (ع(:
9.بهشتیها چهار نشانه دارند: روى گشاده، زبان نرم، دل مهربان
و دستِ دهنده.
10.هر کس یکى از این کارها را به درگاه خدا ببرد، خداوند بهشت
را براى او واجب مىگرداند: انفاق در تنگدستى، گشاده رویى با همگان و رفتار منصفانه.
هر
که به چهره برادر خود لبخند زند ، آن لبخند براى او حسنه اى باشد .
11.فضل ابن ابی قره گوید: حضرت صادق (ع) فرمود: هیچ مومنی
نیست جز اینکه در او دعابه است. من عرض کردم دعابه چیست؟ فرمودند: مزاح
12.حضرت امام باقر فرمود: خداوند عزوجل آنکس را که میان جمعی مزاح و خشمزگی کند دوستش دارد در صورتی که دشنام نباشد .
والبته شمشیر دو لب : به قول غربی ها : be carefull»
13.
پیامبر
اعظم ص فرمودند: خنده دو قسم است: خنده ای که خدا آن را دوست دارد و خنده ای که
خدا آن را دشمن دارد . اما خنده ای که خدا آن را دوست دارد : لبخندی است که مرد در
اثر شوق دیدار به روی برادرش می زند و اما خنده ای که خدای تعالی آن را دشمن دارد
: این که مرد برای خندیدن یا خنداندن دیگران سخن ناروا و باطلی بگوید که به سبب آن
هفتاد پاییز در جهنم سرنگون است..
رسول
خدا صلى الله علیه و آله هرگاه لب به سخن میگشود ، با لبخند همراه بود .
14.امام صادق (ع) : خنده مومن تبسم است . خنده بسیار دل را بمیراند ،، قهقهه زدن ، کار شیطان است ..
امام باقر علیه السلام : هرگاه قهقهه زدى ، در پى آن بگو : خدایا! بر من خشم مگیر ..
اون
لبخندی که برای رضای خدا میزنی،
لبخند
خداست به بنده اش
و
اون لبخندی هم که پشتش خدا باشه،
تمام
مشکلاتو حل میکنه...
_________________
1.3.11.12.14.الکافی
2.4.5.7.غررالحکم
6.8.بحارالأنوار
9.مجموعه ورام
10.13.نهج الفصاحه
سخنان امیرالمؤمنین (ع ): سه کار، از همه سخت تر است : در همه حال به یاد خدا بودن برادران را به اموال خویش یاری دادن داد مردم را از خویش دادن .
از دیوان منسوب به امیر المومنین (ع ):
شیرینی دنیا، زهرآگین است . هان ، شیرینی زهر آگین مخور! خواه در گشایش باش ! و خواه در سختی ، زمانه از این هر دو گروه می برد . هر کاری چون به کمال رسد، زوال آن آغاز شود . در انتظار زوال باش ! آنگاه ، که گفتند: کامل شد .
امام محمد باقر (ع ) پدران خویش از امیرالمومنین علی (ع) روایت کرد که :
در برابر عذاب خدا، دو گونه پناه وجود دارد . یکی از آن دو، از میان رفته است و آن دیگری را پناه گیرید . اما آن امان که از میان رفت ، رسول خداست و آن که باقی ست ، آمرزش خواهی ست . خداوند بزرگ فرمود: (وما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان معذبهم و هم یستغفرون ) و جامع نهج البلاغه گفته است : این ، از خوبی های استخراج و ظرافت های استنباط است .
از دیوان منسوب به امیرالمونین آمده است که :(ع)
داروی تو، در وجود توست و نمی دانی ، و درد تو نیز از تست و آن را نمی شناسی . خویش را جرمی کوچک می شماری ، اما جهانی بزرگ در تو پیچیده است . تو آن کتاب مبینی هستی که حرف های آن ، پنهانی ها را آشکار می کند .
نیز از امام علی (ع ):
نفس ، به از دست دادن دنیا می گرید . و می داند که سلامتی ، در ترک دنیاست . انسان ، پس از مرگ خانه ای ندارد که در آن ساکن شود . جز خانه ای که پیش از مرگ ساخته است .
*)از وصایای حضرت امام صادق علیه السلام به عبدالله بن جندب(
یا ابْنَ جُنْدَبِ؛ یَهْلِکُ الْمُتَّکِلُ عَلی عَمَلِهِ، وَ لا یَنْجُوا الْمُجْتَرِیُ عَلی الذُّنُوبِ الْواثِقِ بِرَحْمَةِ اللهِ، قُلْتُ: فَمَنْ یَنْجُوا؟ قال: الّذینَ هُمْ بَیْنَ الرَجٰاءِ وَ الْخَوْفِ، کَاَنّّهُ قُلُوبُهُمْ فِی مِخْلَبِ طائِرِ شَوْقاً اِلی الثَّوابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعَذابِ. )تحف العقول )
همواره میانه رو باش..
« ای پسر
جندب؛ هر کس بر عملش تکیه کند، هلاک شود،،
و
هر کس به امید رحمت خدا به گناه کردن جرأت پیدا کند نجات نمی یابد،،
گفتم:
پس چه کسی اهل نجات است؟ !
فرمود: آنان که میان بیم و امیدند ، آنگونه که گویی قلبشان
بر اثر شوق به ثواب و ترس از عذاب در چنگال پرنده ای (شکاری) باشد...»*
غافل مشو که
مرکب مردان مرد را،
در
سنگلاخ بادیه ، پی ها بریده اند..
نومید هم مباش ، که رندان جرعه نوش،،
در تفسیر این حدیث نبوی که فرمودند : ، که ان اکَثر الجَنة البــُـــله.
شمس الدین محمد تبریزی
هر چند نفس
تآویل کـُـند ، تو خویش را ابله ساز ، که ان اکَثر الجَنة البــُـــله.
شمس
الدین محمد تبریزی
ص
145
......
ابله
از زبان شمس و مولانا :
ابله در کلام شمس و سپس مولانا عاشق و شیدای عشق الهی است که عقل
حسابگر را قربانی عشق حق میکند .و البته در تعابیر مولانا همین ابله به انسان کامل
که جامع جمیع حقایق است و مقصود اصلی و نهایی تکوین عالم است ،تعبیر شده است .
خویش
ابله کن تبع میرو سپس
رستگی
زین ابلهی یابی و بس
اکثر
اهل الجنه البله ای پسر
بهر
این گفتست سلطان البشر
زیرکی
چون کبر و باد انگیز تست
ابلهی
شو تا بماند دل درست
ابلهی
نه کو به مسخرگی دوتوست
ابلهی
کو واله و حیران هوست
ابلهاناند
آن زنان دست بر
از
کف ابله وز رخ یوسف نذر
عقل
را قربان کن اندر عشق دوست
عقلها
باری از آن سویست کوست
دفتر
چهارم .
...
بیشتر
اصحاب جنت ابلهـــند
تا
ز شّر فیلسوفی می رهند
ای
بسا علم و ذکاوت و فطن
گشته
رهرو را چو غول و راهزن
دفتر
ششم مثنوی
حضرت
امام موسی کاظم علیه السلام فرمود:
ای هشام! اگر در دست تو دانه گردویی است ولی همه مردم آن را جواهر پنداشته اند ! این پندار، تو را سود نبخشد چون، می دانی که آنچه در دست تو است گردوئی بیش نیست...
همچنین اگر درمیان مشت تو، جواهری باشد، لکن مردم آن را گردو قلمداد کرده اند ! در این صورت نیز این پندار، زیانی به تو نمی رساند، چون تو میدانی که آن گوهر است..
یا هشام لو کان فی یَدَکَ جوزة وَ قال الناس لؤلؤة ما کان ینفعک و انت تعلم انها جوزة ولو کان فی یدک لؤلؤة و قال الناس انهاجوزة ما ضرک و انت تعلم انها لؤلؤء.
اى
هشام! از معاشرت و الفت با مردم بپرهیز مگر آن که در میانشان خردورزى درستکار
بیابى،، پس با او الفت گیر و از دیگران همچون گریز از درندگان شکارى بگریز! و
خردورز را سزاست که چون عملى را انجام دهد از خدا حیا کند،، و آن هنگام که فقط به
او نعمتى دهند دیگرى را در کارش [استفاده از نعمت] شرکت دهد
و
چون دو کار بر تو پیش آمد که نمی دانى کدام بهتر و درستتر است. نگاه کن که
کدامین از آن دو به هواى نفست نزدیکتر است .. پس با آن مخالفت ورز؛ زیرا به راستى
بسیار از درستی ها در مخالفت جویى با هواى نفست است
..
و
بپرهیز از اینکه حکمت را به دست آورى و به دست نادانان سپارى..
هشام
گفت: به امام کاظم علیه السّلام عرض کردم: اگر مرد جویاى آن را بیابم ولى درک او،
ظرفیت نگهدارى آموخته هایم را نداشته باشد [چه کنم]؟
امام
علیه السّلام فرمود: در اندرزگویى به او نرمى و مهربانى نما و اگر [در اندرز
آموزى] دلتنگ شد، خویشتن را در اندرزگویى به او به سختى بسیار نینداز و از علم
ناپذیرى خودخواهان برحذر باش ،، چرا که علم خوار می شود که بر ناهوشیاران عرضه
شود..
عرض
کردم: پس اگر کسى را نیافتم که توان فهم سؤال از آن را داشته باشد [چه کنم]؟
امام
علیه السّلام فرمود: نادانى در باره سؤال را غنیمت شمار! تا از بلاى سخن [در یاد
دادن علم] و بزرگ بلاى ناپذیرفتن در امان باشى و بدان که خداوند فروتنان را به
اندازه فروتنى ایشان، بر فراز نمی دارد بلکه به اندازه بزرگى و فرازمندى خویش بر
فراز دارد ..و هراسناکان را به اندازه هراس ایشان آسوده ندارد بلکه به اندازه کرم
و بخشش خویش آنان را آسودگى دهد ..و اندوهناکان را به اندازه اندوه ایشان فرج حاصل
نکند بلکه به اندازه مهر و رحمتش بدهد.. پس چه می پندارى در باره مهربان
بخشایشگرى که به آنان که دوستانش را آزار می رساند مهر ورزد ! تا چه برسد به کسى
که به خاطر خدا [از دیگران] آزار می بیند..؟
و
چه می پندارى در باره توبه پذیر بخشایشگرى که دشمن خویش را می بخشد! تا چه برسد
به آن کس که خرسندى خدا را می جوید و به خاطر او دشمنى مردم را برمی گزیند..
اى هشام! از بزرگى کردن بر دوستان من و تکبرورزى به دانش خویش بپرهیز که خداوند تو را سخت دشمن دارد و پس از دشمنى خداوند از دنیا و آخرت خویش سودى نبرى: و در دنیا همانند کسى باش که در خانه اى سکنى گزیده که براى او نیست و فقط در انتظار کوچ کردن است...
اى هشام! به راستى همه مردم ستارگان را می بینند ولى جز آن کس که راهها و منزلگاههاى ستارگان را می داند به آنها رهنمون نمی شود و همین طور شما حکمت را می خوانید ولى جز آن کس که به آن "عمل" می کند کسى به آن رهنمون نمی شود....
امام
کاظم علیه السلام براى هشام بن حکم حدود هفتاد لشگر از عقل و جهل بیان مى دارد که
در بعضى کتاب ها بیش از هفتاد هم نقل شده
..
قال
الکاظم علیه السلام لهشام :.. یا هشام اعرف العقل وجنده والجهل وجنده تکن من
المهتدین
اى
هشام ! خرد و لشگرش را بشناس و نادانى و لشگرش را بشناس تا از ره یافته ها باشى ...
___________
( برگرفته از سفارشات نورانی امام موسی کاظم علیه السّلام به
هشام بن حکم از شاگردان ممتاز مکتب اهل بیت(ع) که در پرتو انوار تابناک امام صادق
و امام موسی کاظم علیهما السلام ازدانشمندان برجسته روزگار شد.)
*تحف العقول-ترجمه حسن زاده، صفحه 699
25 رجب سالروز شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی کاظم «علیه السلام» را محضر بقیه الله الا عظم ارواحنا فداه و شیعیان و محبان آن امام همام تسلیت عرض می نماییم .
السَّلامُ
عَلَیْکَ یَا صَاحِبَ الْعِلْمِ الْیَقِینِ
السَّلامُ
عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا
إِمَامَ الْهُدَى
السَّلامُ
عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ
بسم الله
حضرت امیر بعد از توصیه به فرزند خود امام حسن علیهما السلام به بیاعتنایی نسبت به حرف ناروای مردم، و بیان خصوصیاتی از آنها که مشابه زمان ماست ! میفرماید:
تو چه توقعی از این مردم داری؟! مردم اینگونهاند که اگر تو انسان عالمی باشی، به تو حسد میبرند و برای اینکه تو را از چشم دیگران بیاندازند، درصدد عیبجویی و خردهگیری از تو برمیآیند؛
و
اگر مطلبی را ندانی تو را راهنمایی و ارشاد نکنند..
اگر
به دنبال دقایق و ظرایف علمی باشی، طعنه میزنند که آدم بیکاری است که در پی چنین
مسایلی می رود و خود را به مشقت می اندازد !
و
اگر طلب علم را رها کنی، تو را کودن و کماستعداد میخوانند !
اگر
نسبت به انجام عبادات اهتمام داشته باشی، میگویند: این، آدمِ ظاهرساز و ریاکاری
است!
اگر لازم باشد سکوت پیشه کنی، میگویند: لال است ! و اگر صحبت کنی، میگویند: چه قدر پرحرف است!
اگر
پول خرج کنی و انفاق کنی میگویند: آدم ولخرج واسرافکاری است !
و
اگر اقتصاد داشته باشی، تو را بخیل مینامند!
اگر
به آنچه دارند نیاز پیدا کنی و از آنها درخواست کمک کنی، رابطهشان را با تو قطع و
شروع به مذمت و سرزنش تو می نمایند!
و
اگر نسبت به آنها بیاعتنا باشی، حتی ممکن است تو را کافر و خارج از دین معرفی
کنند! پس میفرمایند: مردم اینچنیناند و این است صفت مردم زمانت..
،،
اعرف الحق تعرف أهله..
حق را بشناس تا اهل حق را بشناسی ..
،،
وَإِن
تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ إِن یَتَّبِعُونَ
إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ»(انعام /۱۱۶)
و
اگر از بیشتر کسانى که در [این سر]زمین مى باشند پیروى کنى تو را از راه خدا
گمراه مى کنند ، آنان جز از #ظن و
گمان [خود] پیروى نمى کنند
و
جز به حدس و تخمین نمى پردازند ..
فَلِذَلِکَ
فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ..
بنابراین
به دعوت پرداز و همان گونه که مامورى ایستادگى واستقامت کن ،، و هوسهاى آنان را
پیروى مکن ..
لَنَا
أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ لَا حُجَّةَ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ اللَّهُ
یَجْمَعُ بَیْنَنَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ(شوری/15)
( بگو)اعمال ما از آن ما
و اعمال شما از آن شماست ،، میان ما و شما وخصومتى نیست خدا میان ما را جمع مى
کند و فرجام به سوى اوست..
______________________________________
«فَمَا طِلَابُکَ لِقَوْمٍ ، إِنْ کُنْتَ عَالِماً
عَابُوکَ وَ إِنْ کُنْتَ جَاهِلًا لَمْ یُرْشِدُوکَ وَ إِنْ طَلَبْتَ الْعِلْمَ
قَالُوا مُتَکَلِّفٌ مُتَعَمِّقٌ وَ إِنْ تَرَکْتَ طَلَبَ الْعِلْمِ قَالُوا
عَاجِزٌ غَبِیٌ وَ إِنْ تَحَقَّقْتَ لِعِبَادَةِ رَبِّکَ قَالُوا مُتَصَنِّعٌ
مُرَاءٍ وَ إِنْ لَزِمْتَ الصَّمْتَ قَالُوا أَلْکَنُ- وَ إِنْ نَطَقْتَ قَالُوا
مِهْذَارٌ وَ إِنْ أَنْفَقْتَ قَالُوا مُسْرِفٌ وَ إِنِ اقْتَصَدْتَ قَالُوا
بَخِیلٌ وَ إِنِ احْتَجْتَ إِلَى مَا فِی أَیْدِیهِمْ صَارَمُوکَ وَ ذَمُّوکَ وَ
إِنْ لَمْ تَعْتَدَّ بِهِمْ کَفَّرُوکَ فَهَذِهِ صِفَةُ أَهْلِ
زَمَانِک»بحارالانوار، ج 74، ص 234.
امام حسین علیه السلام فرمودند:
«لا یَکْمُلُ الْعَقْلُ إِلا بِاتّبَاعِ الْحَقّ».
عقل ، جز با " تبعیت و پیروى از حق
" ☀
، کامل نمیشود ...»
(أعلام الدین، ص۲۹۸ )
،
معلمان
توحید حق تعالی و اهل سرّ خدا چه کسانی هستند؟
از
امام حسین (ع) پرسیده شد: «قبل از اینکه خداوند عزّوجل آدم (ع) را خلق کند، شما
چه چیزى بودید؟
فرمود:
ما اشباحی از نور بودیم ☀
که
بر گرد عرش خدای رحمن می چرخیدیم ، و به ملائکه درس تسبیح و توحید و ستایش خدا را
می آموختیم ....».
«اَىّ
شَىْءٍ کُنْتُمْ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ اللّهُ عَزّوَجَلّ آدَمَ (ع)؟ قَالَ کُنّا
اَشْبَاحَ نُورٍ نَدُورُ حَوْلَ عَرْشِ الرّحْمنِ ، فَنُعَلّمُ لِلْمَلاَئِکَةِ
التّسْبِیحَ وَ التّهْلِیلَ وَ التّحْمِیدَ».
(بحار الانوار، ج ۵۷ ص ۳۱۱ ح۱)
،،
و
فرمودند:
«ما
(اهل بیت) کسانى هستیم که علم کتاب، و بیان آنچه در آن است ،، نزد ماست،،
و
آنچه در نزد ماست ، نزد هیچیک از آفریدگان خدا نیست ،، زیرا ماییم محرم راز واهل
سرّ خدا»...
«نَحْنُ
الّذِینَ عِنْدَنَا عِلْمُ الْکِتَابِ وَ بَیَانُ مَا فِیهِ وَ لَیْسَ عِنْدَ
اَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ مَا عِنْدَنَا لاَِنّا اَهْلُ سِرّ اللّهِ».
(بحار الانوار، ج ۴۴ ص ۱۸۴ ح۱۱)
مام
صادق علیه السلام فرمودند: صدقه دادن در شب جمعه و روز آن و نیز «صلوات» (درود
فرستادن بر محمد صلی الله علیه و آله و آل او) در شب جمعه و روز آن، برابر هزار
حسنه است و هزار سیئه به وسیله آن نابود میشود و هزار درجه بر مقام آدمی افزوده
میشود.
جمال
الاسبوع،
وسائل
الشیعه،
ای شکوهت فرا تر از با و ر
حضرت زهرا (س)
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
ای شکوهت فراتر از باور
- ماجرای غصب فدک از اهل بیت پیامبر(ص) و خطابه حضرت زهرا سلام الله علیه
ماجرا از این قرار بود که در زمان جنگ خیبر ، و پس از تسلیم شدن خیبریان ، آنها باغی بنام فدک را به میل و اراده خویش به پیامبر(ص) بخشیدند ، و رسول الله بدون درنگ این باغ را به حضرت فاطمه(ع) بخشیدند و از آن زمان به بعد کارگزاران حضرت زهرا در آن باغ مشغول بکار شدند .
عواید ودر آمد این باغ صرف
گذران امور زندگی فقرای بنی هاشم و حضرت زهرا
می شد و این تنها دارائی حضرت فاطمه زهرا (ع) بود که مستقیما توسط خود حضرت رسول
به ایشان بخشیده شده بود .
در مورد این که این باغ یک غنیمت جنگی محسوب می شد یا دارائی که متعلق به خود حضرت رسول است بحثی نیست ، زیرا ا صولا در هردو صورت بازهم این باغ جزو دارائی حضرت رسول است .
برای نمونه به آیه ائی از قرآن مجید تمسک می جوئیم که خداوند در این آیه می فرماید:
آیه 1 از سوره مبارکه الانفال می فرماید :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
۞ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنفَالِ ۖ قُلِ الْأَنفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ ۖ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ ۖ وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ [٨:١]
[اى پیامبر،] از تو در باره غنایم جنگى مىپرسند. بگو: «غنایم جنگى اختصاص به خدا و فرستاده [او] دارد. پس از خدا پروا دارید و با یکدیگر سازش نمایید، و اگر ایمان دارید از خدا و پیامبرش اطاعت کنید.
خلاصه ترجمه :
ای رسول چون امت از تو حکم انفال را سئوال کنند جواب ده که انفال مخصوص خدا و رسول است، در این صورت شما مومنان باید از خدا بترسید بلکه در رضایت و مسالمت و اتحاد بین خودتان بپردازید و خدا و رسول را اطاعت کنید اگر اهل ایمانید .
در این آیه بصورت صریح مالکیت همه اموال غنیمتی در جنگها به خدا ورسول وی تعلق دارد . ودر صورت دیگر هم که همه تواریخ ذکر می کنند این باغ در جریان جنگ خیبر توسط خود اهالی آنجا به حضرت رسول پیشکش شد .
پس ملاحضه می کنید در هر دو صورت این باغ جزو دارائی های خود حضرت رسول بوده وایشان در زمان حیات آنرا به حضرت زهرا(ع) بخشیدند و از آن پس مالکیت این باغ به حضرت فاطمه منتقل شد .
البته پیامبر(ص) همیشه در پایان هر جنگ اموال غنیمتی را بین رزمندگان مسلمان تقسیم می کردند و هیچ چیزی برای خودشان بر نمی داشتند .
اما همانطور که قبلا ذکر شد در ابتدای حضور مهاجران در مکه بعلت محاصره اقتصادی فقر شدیدی در بین آنها وجود داشت ، بعد از مهاجرت به مدینه هم آنها مجبور شدند تمام دارائی های خود را در مکه بجا بگذارند و با دست خالی به مدینه وارد شدند .
حضرت علی (ع) هم که فرزند ابوطالب عموی بزرگوار پیامبر تمام دارائی های خود و پدرشان را در مکه رها کردند و به همراه سایر مسلمانان به مدینه مهاجرت کردند .
متاسفانه زندگی زناشوئی ایشان هم با فقر وتنگ دستی همراه بود و بارها اتفاق افتاد که ایشان و خانواده اهل بیت پیامبر (ص) گرسنه می ماندند و هیچ چیزی برای خوردن درخانه نداشتند و روایات زیادی در این باره نقل شده است ، اما پس از دلاوری آن حضرت در جنگ خیبر که باعث پیروزی مسلمانان شد و ذکر مفصل آن قبلا در فصل جنگها ذکر شده است . املاک و غنائم زیادی در این جنگ نصیب حضرت رسول گردید و ایشان هم پس از تقسیم کل اموال در میان مسلمانان یک باغ بنام فدک را که خود اهالی خیبر به پیامبر(ص) بخشیده بودن وجزو غنائم جنگی محسوب نمی شد به حضرت زهرا سلام الله علیه بخشیدند و از آن به بعد حضرت زهرا کارکنانی را در آنجا مشغول به کار کردند و اکثر درآمد آن محل را هم به همین کارکنان که اکثرا از فقرای مهاجر خصوصا بنی هاشم بودند می بخشیدند و سهم اندکی هم صرف مخارج زندگی ساده خویش می فرمودند.
اما ابوبکر در همان روزهای ابتدائی خالافت غصبی خود بتحریک عمر کارکنان باغ را اخراج کرده وعمال خویش را درآن باغ بکار گماردند .
زمانی که این خبر به گوش حضرت زهرا (ع) رسید بسیار دل آزرده شدند و با وجود بیماری شدیدی که بر اثر حمله عمال عمر ایجاد شده بود در معیت تعدادی از زنان بنی هاشم رهسپار مسجد مدینه شدند .
تصمیم دختر قهرمان پیامبر(ص) بزرگوار اسلام برای حضور در مسجد، مردم شهر مدینه را تکان داد ، مردم شهر از هم می پرسیدند دختر رسول خدا چه خواهد گفت ؟
جمعیت انبوه در مسجد و درکنار مرقد مطهر رسول اکرم(ص) سکوت کرده بودند برای رعایت احترام حضرت زهرا (ع) دستور دادند تا پرده ائی میان ایشان و ابوبکر وحاضران آویخته شد و آن حضرت در جای خویش قرار گرفت و با صدای بلند فرمود :
- خطبه حضرت فاطمه زهرا (ع) در مسجد مدینه
خدای را بر نعمتهایش می ستایم و بر الهامش سپاس و بر مراحمش حمد وثنا می گویم ، سپاس بر همه موهبتها و نعمتهای گوناگونی که عطا فرموده و نمی توان آنها را تلافی نمود سپاسی از مرز شماره افزون و از حد پاداش و جزا بیرون و از دسترس ادراک وهوش آدمی والاتر . .
شهادت میدهم که خدائی جز خداوند نیست و اعتراف دارم که لا اله الا الله کلمه ای بس ارجمند است که اخلاص را حقیقت آن قرار داد و اندرون دلها را متضمن مفهوم آن نمود و معنی آن را در اندیشه ها و افکار روشن ساخت .
خداوندی که دیده ها را توانائی دیدارش نباشد و زبانها را وصف ذاتش ممکن نباشد و چگونگی و جود اقدسش در وهم هم نیآید .
من فاطمه و پدرم محمد(ص) است ، بدانید که من فاطمه وپدرم محمد (ص) است دوبار میگویم و پیش از این هم گفته ام و آنچه که می گویم نادرست نمی گویم ، وآنچه که میکنم خارج از قاعده نیست ، شما را پیامبری(ص) از میان خودتان آمد که از رنجتان رنجور می شد و در پرورش و ساخت و ساز شما سخت کوش و حریص و نسبت به مومنان روف و مهربان .(در اینجا آیه کریمه 128 از سوره مبارکه توبه را قرائت فرمودند) آیه 128 از سوره مبارکه التوبه می فرماید :
لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ [٩:١٢٨]
قطعاً، براى شما پیامبرى از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است.
خلاصه ترجمه :
همانا رسولی از جنس شما برای هدایت خلق آمد که از فرط محبت و نوع پروری ، فقر و پریشانی و جهل و فلاکت شما بر او سخت می آید و بر آسایش و نجات شما بسیار حریص و به مومنان رئوف و مهربان است.
اگر نسبت به او بنگرید در خواهید یافت که او پدر من بوده است نه پدر زنان شما و برادر پسر عمم (علی(ع)) می باشد نه برادر مردان شما .
چه نسبت افتخار آمیزی رسالت خود را با انذار و اعلام خطر آغاز کرد و راه خود را از پرتگاه مشرکین بگردانید ، بر سر آنان بکوفت و گلو گاهشان را بفشرد و با زبان حکمت و موعظه نیکو به راه خداوندشان دعوت نمود . . .
اما همین که خداوند برای ایشان خانه جاویدان انبیاء وماوای همیشگی برگزیدگان خویش را اختیار کرد . دشمنی و نفاق پنهان شما آشکار شد و جامه دین به کهنگی گرائید .
خشم فرو خورده گمراهان به سخن آمد و نازپرورده تبهکاران صدا در گلو انداخت و در صحن خانه هایتان جولان آغاز کرد .
شیطان سر خود را از سوراخ بدر آورد و شما را به سوی خود آواز داد . دید که دعوت اورا به قبول پاسخ می گوئید و به او نظر عزت می نمائید. از شما خواست که به پای خیزید . دید که چه سبک برخواستید ، داغتان کرد ، دید که چه آتشین مزاجید (به دنبال وسوسه ها) به غضب داغ بر شتر دیگران نهادید و به ستم مرکب خود را در نوبت دیگران به آب بردید ، باآنکه از عهد وقرار (که پیامبر با شما کرده بود) چیزی نمی گذشت و دهانه زخم سخت گشاده و جسم پاک رسول خدا هنوز بخاک نرفته بود خود را پیش انداختید و بهانه کردید که از بیم بروز فتنه چنین وچنان کردید . . . . . .
سپس آن قدر درنگ نکردید که این مرکب نا آشنا رام گردد و افسار دهد و به فرمان آید ، به آتشگیرانه ها دمیدید و اخگر ها را افروخته ساخته و به ندای شیطان گمراه پاسخ اجابت دادید و انوار فروزان دین را خاموش کردید . سنتهای پیامبر پاک را لگد مال ساختید .
به بهانه گرفتن گرفتن کف شیر را پنهان بنوشیدید و برای از پای درآوردن خاندان و فرزندان رسول خدا به کمین نشستید ، ما هم (در برابر ستمها) همچون آن کس که دشنه ای در تن و نیزه ای در دل فروشده دارد شکیبائی می کنیم .
شما ای بندگان خدا ! خداوند اطاعت ما خاندان را موجب نظام و انسجام مت اسلام و امامت ورهبری ما را سبب یکپارچگی و مصونیت مسلمانان از تفرقه و اختلاف قرار داده است .
شما ای بندگان خدا ! قرآن صادق کتاب خداست ، این کتاب نور فروزان و پرتو رخشانی است که بیان آن بصیرت افزا و رازهایش خالی از ابهام و ظواهر آن متجلی و آشکار است ، و تابعین را به بهشت رهنمون است .
شما ای بندگان خدا ! خداوند ایمان را برای تطهیر شما از لوث شرک قرار داد.
ونماز را برای آن که از کبرتان وارها ند . وزکات را برای پاک ساختن ارواح و نفوس و افزایش روزی و روزه را برای تثبیت اخلاص و حج را برای استحکام کاخ دین و دادگری را برای نزدیکی و تالیف قلوب و امامت وپیشوائی ما را برای امنیت از خطر و بلای تفرقه و پراکندگی و جهاد را موجب عزت اسلام و ذلت کافران و منافقان و شکیب را کمکی برای جلب خیرات و امر به معروف ونهی از منکر را برای اصلاح حال عموم و احسان و نیکو کاری نسبت به پدر و مادر را سبب جلوگیری از خشم خدا و صله ارحام را موجب تاخیر اجل و طول عمر و قصاص را برای احترام و حرمت خونها و وفای به نذر را سبب معرضیت آدمی برای آمرزش (یعنی در معرض آمرزش قرار گرفتن )و کم نفروختن را برای تغییر خوی و عادت کم گذاری از حق دیگران و نهی از میخوارگی را برای پاکیزه شدن از آلودگیها و دوری از تهمت را مانع لعنت و ترک دزدی را موجب عفت و خویشتن داری مقرر فرمود ، وبرای اخلاص در قبول ربوبیت و پذیرش توحید محض و محض توحید ، شرک را برای انسان حرام و ناروا ساخت .
سپس دختر پیامبر(ص) خدا در ادامه فرمود :
من باید به ملت اسلام بفهمانم این خلیفه را که شما انتخاب کرده نموده اید میل و خواسته خودش را بر دستورات اسلامی ترجیح می دهد .
من ساکت نمی شوم تا افکار عمومی را روشن کنم ، فدک هیچگونه ارزشی برای من ندارد و اگر بنام فدک سخن میگویم فقط بخاطر دفاع از حق مسلم خودم می باشد .
من اگر سکوت می کردم درس زیر بار ظلم رفتن را به ملت اسلامی می آموختم .
ای ابو بکر آیا در کتاب خدا آمده که تو از پدرت ارث ببری ولی من از ارث بی بهره باشم ؟
شگفت از تهمتی که به خدا بسته ای ! و آیا شما با عمد وقصد کتاب خدا را پشت سر انداخته ائید و از آن دست کشیده ائید ؟
مگر خداوند در قرآن نفرمود که ( سلیمان از داود ارث برد ) سوره مبارکه النمل آیه 15 که می فرماید:
وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ ۖ [٢٧:١٦]
و سلیمان از داوود میراث یافت
خلاصه ترجمه : و سلیمان که وارث ملک داود شد ومقام و سلطنت و خلافت یافت .
و در آنجا که داستان یحی بن ذکریا را بازگو می نماید آیه 5 از سوره مبارکه مریم نفرمود :
یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ ۖ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا [١٩:٦]
که از من ارث برد و از خاندان یعقوب [نیز] ارث برد، و او را -اى پروردگار من- پسندیده گردان.
خلاصه ترجمه : زکریا گفت : پروردگارا مرا فرز ندی ده که از من و از خاندان یعقوب ارث برد .
ونیز گوید : در قانون خداست که خویشاوندان نسبی برخی از ایشان بر برخی دیگر به ارث الویت دارند .
و با ز می فرما ید : خداو ند درباره فرز ندانتان سفارش می کند که هر پسری را از ارث همچون دو دختر بهره باشد .
و نیز دستوز داده که : چون یکی از شما را مرگ فرا رسد مالی از خود بجا نهد برای والدین و خویشاوندان به نیکی وصیت نماید که این کار شایسته پرهیز کاران است .
حال پنداشته اید که مرا از مال پدرم بهره ائی و ارثی نیست ؟
مگر خداوند شما را به آیه ای از قرآن مخصوص کرده و پدرم را از حکم آن خارج ساخته ومشمول آن ننموده است ؟
یا آن که می گوئید : اهل دو مذهب از یکدیگر ارث نمی برند و من و پدرم یک مذهب نداریم ؟
یا آنکه شما خود ر از پدرم و پسر عمم به احکام خاص و عام قرآن آگاه تر می دانید ؟
حال که چنین است ای ابوبکر خلافت و فدک مرا بگیر آن را همچون مرکبی مهار کرده و جهاز بر نهاده از آن خویشتن نمائید ، اما روز حشری هم هست ، و باتو رو در رو خواهم گردید ، که خداوند چه خوش نیکو مدعی وداد خواهی ورستاخیز چه نیکو میعادگاهی در آن زمان است .
تبهکاران زیان کنند و دیگر شکیبائی سودتان نبخشد و هر خبری را قرار گاهی است .
پایان خطبه .[1]
- منابع خطابه حضرت زهرا سلام الله علیها
خطابه حضرت زهرا سلام الله علیها با اسناد زیادى نقل شده که بسیارى از آنها به دست ما نرسیده و یا اگر رسیده متن کامل خطبه را همراه نداشته و فقط قسمتهایى از آن را نقل کرده است . اسنادى که تاکنون به دست ما رسیده و خطبه کامل حضرت را براى ما نقل کرده باشد 22 سند است که ذیلا بعنوان پشتوانه متن آماده شده خطبه عینا ذکر مى شود.
این اسناد از 17 منبع به شرح زیر استخراج شده است :
. 1- دلائل الامه ، ابوجعفر محمد بن جریر طبرى امامى از علماى قرن پنجم ، چاپ قم ، موسسه بعثت ، 1413: ص 109 - 1291-
2. الاحتجاج ، ابومنصور احمد طبرسى متوفاى 548 چاپ قم ،: ج 1 ص 131 - 146.
3. کشف الغمه فى معرفه الائمه علیه السلام ، ابوالحسن على بن عیسى اربلى متوفاى 693، چاپ بیروت ، دار الکتاب الاسلامى ، ج 2 ص 105 - 120.
4. شرح نهج البلاغه ، ابن میثم بحرانى متوفاى 679، چاپ بیروت ، 1401، دار العالم الاسلامى : ج 5 ص 105.
5. الشافى فى الامامه ، سید مرتضى علیم الهدى متوفاى 436، چاپ تهران ، موسسه الصادق ، 1410: ج 4 ص 69 - 78.
6. شرح الاخبار فى فضائل الائمه الاطهار علیه السلام ، قاضى نعمان مغربى متوفاى 363، چاپ قم ، جامعه مدرسین : ج 3 ص 34 - 40.
7. الطرائف ، سید رضى الدین على بن طاووس متوفاى 664، چاپ قم ، 1400: ص 263 - 266.
8. الدر النظیم فى مناقب الائمه اللهامیم ، جمال الدین یوسف بن حاتم شمامى از علماى قرن هفتم ، چاپ قم ، جامعه مدرسین 1420: ص 465 - 483.
9. الکتاب المبین ، محمد بن عبدالنبى نیشابورى متوفاى 1232، نسخه خطى کتابخانه آیه الله مرعشى قم ، شماره 1875، ص 190.
10. انوار الیقین فى امامه امیرالمؤ منین علیه السلام ، حسین بن بدرالدین حسنى یمنى متوفاى 670، نسخه خطى کتابخانه مرکز الابحاث العقائده فم : ص 27، 276 - 287.
11. منال الطالب فى شرح طوال الغرائب ، مبارک بن محمد بن اثیر متوفاى 606، چاپ مکه ، جامعه ام القرى ، 1399، ص 501 - 507، 528 - 529.
12. شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحدید المتوفى 656، چاپ مصر، دار احیاء الکتب العربیه ، ج 16 ص 211 - 215، ص 223 - 234.
13. التذکره الحمدونیه ، ابن حمدون محمد بن حسن متوفاى 562، چاپ بیروت ، دار صار، 1996، ج 6 ص 255 - 259 ح 628.
14. نثر الدار، ابوسعد منصور آبى متوفاى 421، چاپ مصر، الهیئه المصریه العامه الکتاب : ج 4 ص 8 -15.
15. بلاغات النساء ابن طیفور احمد بن ابى طاهر متوفاى 280، چاپ قم ، انتشارات بصیرتى : ص 12، 14.
16. الفاضل فى صفه الادب الکامل ، ابوالطیب محمد بن احمد وشاء متوفاى 325، چاپ بیروت ، 1411، دار الغرب العربى ، ص 210 - 213.
17. نسخه علامه قزوینى ، که در کتاب فدک ص 145 آورده و ویژگى خاصش را مقابله آن توسط چند نفر از علماى نسخه شناس بیان نموده است .
لازم به تذکر است که سه منبع زیر نیز قسمتهایى از خطبه را نقل کرده اند:
1. معانى الاخبار، شیخ صدوق متوفاى 381، چاپ قم ، مکتبه الداورى : ج 2 ص 295 - 296، ج 1 ص 384 - 385.
2. امالى طوسى ، شیخ طوسى متوفاى 460، چاپ قم ، مکتبه المفید: ص 384.
3. نسخه علامه مجلسى ، که در بحارالانوار: ج 29 ص 311 آورده و مى گوید:
در حاشیه نسخه قدیمى از کتاب کشف الغمه یافتم که نوشته بود: به خط سید مرتضى یافتم که ... و بعد قسمتى از خطبه را نقل مى کند. این نسخه هم اکنون در کتابخانه آستان قدس رضوى به شماره 1081 موجود است .
- اسناد خطابه حضرت زهرا سلام الله علیها
اسناد خطابه حضرت زهرا سلام الله علیها در مسجد با 22 سند نقل شده که تفصیل آن چنین است :
- روایت حضرت زینب کبرى سلام الله علیها
1. قال ابو جعفر بن جریر الطبرى فى دلائل الامامه اخبرنى ابوالحسین محمد بن هارون بن موسى التلعکبرى ، قال حدثنا ابى ، قال : حدثنا ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید الهمدانى ، فقال : حدثنى محمد بن المفضل بن ابراهیم بن المفضل بن قیس الاشعرى ، قال : حدثنا على بن حسان ، عن عمه عبدالرحمن بن کثیر، عن ابى عبدالله جعفر بن محمد، عن ابیه ، عن جده على بن الحسین علیه السلام ، عن عمه زینب بنت امیرالمؤ منین علیه السلام .
2. قال الطبرى ایضا فى دلائل الامه : قال العباس : حدثنا محمد بن المفضل بن ابراهیم الاشعرى ، قال : حدثنى ابى ، قال : حدثنا احمد بن محمد بن عمرو بن عثمان الجعفى ، قال حدثنى ابى ، عن جعفر بن محمد علیه السلام ، عن ابیه ، عن جده على بن الحسین علیه السلام ، عن عمته زینب بنت امیرالمؤ منین علیه السلام و غیر واحد.
3. قال الطبرى ایضا فى دلائل الامامه : حدثنى القاضى ابو اسحاق ابراهیم بن مخلد بن جعفر بن سهل بن حمران الدقاق ، قال : حدثنى ام الفضل خدیجه بنت محمد بن احمد بن ابى الثلج ، قال : حدثنا ابوعبدالله محمد بن احمد الصفوانى ، قال : حدثنا ابواحمد عبدالعزیز بن یحیى الجلودى البصرى ، قال : حدثنا محمد بن زکریا، قال : حدثنا جعفر بن عماره الکندى ، قال : حدثنى ابى ، عن الحسن بن صالح بن حى ، قال : حدثنى رجلان من بنى هاشم ، عن زینب بنت على علیه السلام .
4. قال ابن ابى الحدید فى شرحه على نهج البلاغه : قال ابوبکر احمد بن عبدالعزیز الجوهرى : حدثنا محمد بن زکریا، قال : حدثنا جعفر بن محمد بن عماره الکندى ، قال : حدثنى ابى ، عن الحسین بن صالح بن حى ، قال : حدثنى رجلان من بنى هاشم ، عن زینب بنت على علیه السلام .
5. قال الحسن بن بدرالدین محمد الحسنى الیمنى فى انوار الیقین : حدثنا ابوزرعه احمد بن محمد بن موسى الفارسى ، قال : حدثنا القاسم بن محمد بن صعب الکوفى ، قال : حدثنى ابى ، قال : حدثنى یحیى بن الحسین بن زید بن على ، عن ابیه ، عن جده ، عن عمته زینب بنت على علیه السلام .
6. قال احمد بن ابى طاهر ابن طیفور فى بلاغات النساء حدثنى جعفر بن محمد رجل من اهل دیار مصر - لقیته بالراقفه - قال : اخبرنا جعفر الاحمر، عن زید بن على بن الحسین علیه السلام ، عن عمته زینب علیه السلام .
7. قال جمال الدین یوسف بن حاتم الشامى فى الدر النظیم : روى عبدالله بن على بن ابى طالب علیه السلام.
- روایت امام حسین علیه السلام
8. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامامه : حدثنا العباس بن بکار، قال : حدثنا حرب بن میون ، عن زید بن على ، آبائه علیه السلام ، و هو ینهى الى الحسین علیه السلام .
9. قال ابن طیفور فى بلاعات النساء عن ابى الحسین زید بن على بن الحسین علیه السلام ، قال : حدثنیه ابى ، عن جدى الحسین علیه السلام .
- روایت امام باقر علیه السلام
10. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامه قال الصفوانى : حدثنى ابى عن عثمان قال : حدثنا نائل بن نجیح، عن عمرو بن شمر، عن جابر الجعفى ، عن ابى جعفر محمد بن على الباقر علیه السلام .
11. قال ابن ابى الحدید فى شرح نهج البلاغه : قال ابوبکر احمد بن عبدالعزیز الجوهرى : حدثنى عثمان بن عمران العجیفى ، عن نائل بن نجیح ، عن عمرو بن شمر، عن جابر الجعفى ، عن ابى جعفر محمد بن على علیه السلام .
12. قال ابن ابى الحدید فى شرح نهج البلاغه : قال ابوبکر احمد بن عبدالعزیز الجوهرى : حدثنى محمد بن زکریا، قال : حدثنى جعفر بن عماره قال : حدثنى ابى ، عن الحسین بن صالح بن حى : قال : جعفر بن محمد بن على بن الحسین علیه السلام ، عن ابیه جعفر محمد بن على علیه السلام .
- روایت ابن عباس
13. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامامه حدثنا ابوالمفضل محمد بن عبدالله بن المطلب الشیبانى ، قال : حدثنا ابوالعباس احمد بن محمد (بن احمد) بن سعید الهمدانى ، قال : حدثنا احمد بن محمد بن ابى نصر البزنطى ، عن السکونى ، عن ابان بن عثمان الاحمر، عن ابان بن اغلب الربعى ، عن عکرمه عن ابن عباس.
- روایت عبدالله بن حسن بن حسین
14. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامامه قال الصفوانى : حدثنى محمد بن محمد بن یزید مولى بنى هاشم ، قال حدثنى عبدالله بن محمد بن سلیمان عن عبدالله بن الحسن بن الحسن ، عن جماعه من اهله .
15. قال ابن طیفور فى بلاغات النساء قد حدث به الحسین بن علوان ، عن عطیه العوفى ، انه سمع عبدالله بن الحسن یذکره ، عن ابیه .
16. قال ابن ابى الحدید فى شرح النهج : قال ابوبکر احمد بن عبدالعزیز الجوهرى : حدثنى احمد بن محمد بن یزید، عن عبدالله بن محمد بن سلیمان ، عن ابیه ، عن عبدالله بن الحسن بن الحسن .
- روایت عایشه
17. قال السید المرتضى فى الشافى اخبرنا ابو عبدالله (خ ل : ابوعبیدالله ) محمد بن عمران المرزبانى (و زاد فى خ ل : قال : حدثنى محمد بن احمد الکاتب )، قال : حدثنا احمد بن عبید بن ناصح النحوى ، قال : حدثنى الزیادى ، قال ، حدثنا الشرقى بن القطامى ، عن محمد بن اسحاق ، قال : حدثنا صالح بن کیسان ، عن عروه بن الزبیر، عن عائشه .
18. قال السید ابن طاووس فى الطرائف و الشیخ محمد النیشابورى فى الکتاب المبین : ذکر الشیخ اسعد بن سقروه (خ ل : سعید بن سقر) فى کتاب الفائق عن الاربعین عن الشیخ ابى بکر احمد بن موسى بن مردودیه الاصفهانى فى کتاب المناقب ، قال : اخبرنا اسحاق بن عبدالله بن ابراهیم ، قال : حدثنا احمد بن عبید بن ناصح النحوى : قال : حدثنى الزیادى محمد بن زیاد، قال : حدثنا شرقى بن قطامى ، عن صالح بن کیسان، عن الزهرى ، عن عروه عن عائشه .
- روایت ابوهشام محمد
19. قال ابوجعفر فى دلائل الامه : قال الصفوانى : حدثنا عبدالله بن الضحاک : قال : حدثنا هشام بن محمد، عن ابیه .
- روایت عوانه
20. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامه : قال الصفوانى : حدثنا عبدالله بن الضحاک ، قال : حدثنا هشام بن محمد، عن عوانه .
روایت ابن عایشه
21. قال السید المرتضى فى الشافى قال المرزبانى : حدثنا ابوبکر احمد بن محمد المکى ، قال : حدثنا ابوالعیناء محمد بن القاسم الیمانى ، قال : حدثنا ابن عائشه .
22. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامامه : قال الصفوانى : حدثنا ابن عائشه .
همچنین سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها خطاب به زنان مهاجر و انصار که بعد از خطبه به عیادت آمده بودند با 8 سند نقل شده که تفصیل آن چنین است :
- روایت امیرالمؤ منین علیه السلام
1. قال الصدوق فى معانى الاخبار: حدثنا بهذا الحدیث ابوالحسن على بن محمد بن الحسن المعروف با بن مقبره القزوینى ، قال : اخبرنا ابوعبیدالله جعفر بن محمد بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب علیه السلام ، قال : حدثنى محمد بن على الهاشمى ، قال : حدثنا عیسى بن عبدالله بن محمد بن عمر بن على بن ابى طالب علیه السلام ، قال : حدثنى ابى ، عن ابیه ، عن جده ، عن على بن ابى طالب علیه السلام .
2. قال ابومحمد الحسن بن محمد الیمنى فى انوار الیقین : روى السید ابوالعباس الحسنى قال : حدثنا محمد بن شهاب الکوفى ، عن عبدالرحیم ، عن محمد بن على الهاشمى ، عن عیسى بن عبدالله ، عن ابیه ، عن جده ، عن على علیه السلام .
- روایت امام زین العابدین علیه السلام
3. قال ابوجعفر محمد بن حریر الطبرى فى دلائل الامامه حدثنى ابولامفضل محمد بن عبدالله قال : حدثنا ابوالعباس احمد بن احمد بن سعید الهمدانى ، قال حدثنى محمد بن المفضل بن ابراهیم بن المفضل بن قیس الاشعرى ، قال : حدثنا على بن حسان ، عن عمه عبدالرحمن بن کثیر عن ابى عبدالله جعفر بن محمد علیه السلام ، عن ابیه ، عن جده على بن الحسین علیه السلام .
- روایت فاطمه بنت الحسین علیه السلام
4. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامامه حدثنى ابواسحاق ابراهیم بن مخلد بن جعفر الباقرحى ، قال حدثتنى ام الفضل خدیجه بنت ابى بکر محمد بن احمد بن ابى الثلج ، قالت : حدثنا ابوعبدالله محمد بن احمد الصفوانى ، قال : حدثنا ابواحمد عبدالعزیز بن یحیى الجلودى ، قال : حدثنى محمد بن زکریا، قال : حدثنا محمد بن عبدالرحمن المهلبى ، قال : حدثنا عبدالله بن محمد بن سلیمان المدائنى ، قال حدثنى ابى ، عن عبدالله بن الحسن ، عن امه فاطمه بنت الحسین علیه السلام .
5. قال الصدوق فى معانى الاخبار حدثنا احمد بن الحسن القطان ، قال : حدثنا عبدالرحمن بن محمد الحسینى ، قال : حدثنا ابوالطیب محمد بن الحسین بن حمید الخمى ، قال : حدثنا ابوعبدالله محمد بن زکریا، قال : حدثنا محمد بن عبدالرحمن المهلبى ، قال : حدثنا عبدالله بن محمد بن سلیمان ، عن ابیه ، عن عبدالله بن الحسن عن امه فاطمه بنت الحسین علیه السلام .
6. قال على بن عیسى الاریلى فى کشف الغمه و ابن ابى الحدید فى شرحه على نهج البلاغه : قال ابوبکر احمد بن عبدالعزیز الجوهرى:حدثنا محمد بن زکریا، قال:حدثنا محمد بن عبدالرحمن المهلبى، عن عبدالله بن حماد بن سلیمان ، عن ابیه ، عن عبدالله بن حسن بن حسین ، عن امه فاطمه بنت الحسین علیه السلام .
- روایت ابن عباس
7. قال الشیخ الطوسى فى الامالى : قال اخبرنا الحفار، قال : حدثنا اسماعیل بن على الدعبلى ، قال : حدثنا احمد بن على الخزاز - ببغداد بالکرخ بدار کعب - قال : حدثنا ابوسهل الدقاق ، قال : حدثنا عبدالرزاق (خ ل بن عبدالرزاق ) قال الدعبلى : حدثنا ابو یعقوب اسحاق بن ابراهیم الدبرى -بصنعاء الیمن فى سنه ثلاث و ثمانین و مائین - قال : حدثنا عبدالرزاق ، قال : اخبر نا نعمر، عن الزهرى ، عن عبید الله بن عبدالله بن عتبه بن مسعود، عن ابن عباس .
- روایت عطیه عوفى
8. قال ابن طیفور فى بلاغات النساء حدثنى هارون مسلم بن سعدان ، عن الحسن بن علوان ، عن عطیه العوفى
- علت اصلی غصب فدک از فاطمه(ع) و علی(ع)
با توجه به وحشتی که ابوبکر وعمر از یاران و پیروان حضرت علی(ع) داشتند ، گمان کردند که اگر فدک در اختیار علی(ع) و فاطمه(ع) بماند آنها خواهند توانست با استفاده از درآمد قابل توجه آن بمرور افرادی از بنی هاشم وسایرین را بدور خود جمع آوری نموده کم کم ،برای خلافت آنها ایجاد مشکل کرده و یا حتی بتوانند خلافت غصبی را که همه مردم از آن آگاه بودن را از دست آنها خارج کنند .
از این رو با طرح یک نقشه وجعل یک حدیث از پیامبر(ص) نهایت تلاش خود را بکار بردند تا فدک تنها دارائی خانواده پیامبر(ص) را از دست آنها خارج کنند ، و به زعم خودشان آنها را از لحاض اقتصادی تضعیف کنند.
اما آنها هرگز متوجه نشدند که علی علیه سلام هرگز حاضر به جنگ وخونریزی بین مسلمانان نبوده ونیست و اگر هم در ابتدا با بردن حضرت زهرا بدر خانه های مهاجر وانصار و یاد آوری بیعت آنها در غدیر خم ، قصدی جز اتمام حجت با آنها نداشت و او ازاین رهگذر می خواست به آنها بفهماند که فردای قیامت در مقابل سئوال پروردگار که از آنها خواهد پرسید چرا علی(ع) را یاری نکردید نگویند او از ما یاری نخواست و گرنه ما آماده هرگونه کمک به وی بودیم .
و دلیل دیگر عدم خواست علی(ع) به خون ریزی و جنگ بین مسلمانان . آن پاسخی بود که در ملاقات با ابوسفیان به وی داد .
ابوسفیان که از امکانات بسیار خوبی برخوردار بود براحتی می توانست با استفاده از مشروعیت حق علی(ع) در خلافت بر روی ابوبکر شمشیر کشیده وی را از خلافت عزل کند وعلی را جانشین او گرداند . اما با این عمل ابوسفیان خود را در خلافت شریک می پنداشت وانتظار سهمی بزرگ از خلافت برای خود و فرزندانش می ماند .
اما علی با هوشیاری جلوی هر نوع خونریزی را گرفت و با صبر جمیل خود حقانیت خود را در طول زمان به همگان اثبات کرد .
- اشک دختر در فراق پدر
از آن روز به بعد حضرت فاطمه زهرا تنها یادگار رسول الله بشدت غصه دار و محزون ورنجور شد ، او روزها به قبرستان بقیع می رفت و در گوشه ائی که یک تک نهال سایه گسترده بود ، به عزاداری پدر بزرگوارش مشغول می شد ، ومدام در فراق دوری ایشان اشک ماتم می ریخت و ناله می زد ، او در فراق پدر و مادر خویش وظلم زیادی که در حق او و همسرش شده بود اشک سوزان بر چهره تابناک خویش می ریخت .
ایشان بر اثر نامردمی امت بی وفا دل شکسته بود ، دیگر هیچ دلبستگی به این دنیا نداشت و هر روز ضعیف تر از روز قبل می شد .
این بانوی بزرگوار علاوه بر
روزها که در قبرستان بقیع برای غصه هایش اشک ماتم
می ریخت ، شبها نیز در حیاط منزل خود اشک های همچون مروارید خویش را به دامان می
ریخت ، وفرزندان کوچک این بانوی بی همتا از غم مادر غصه دار بودن و خلاصه روزهای
سختی برای اهل بیت پیامبر (ص) وعلی(ع) در جریان بود .
بالا خره صدای گریه شبانه روزی حضرت زهرا باعث شد تا آرامش دنیا طلبان و بیعت شکنان که پیمان خود را با علی(ع) از یاد برده بودند ، برهم خورد ، وآنها هم برای حل مشکل دست به دامان زنان خویش شدند ، و آنها را راهی خانه وحی ورسالت نمودند .
زنان به نزد علی(ع) آمدند و عرض کردند یاعلی صدای گریه فاطمه ما را آزار می دهد ، اگر نمی تواند که کمتر گریه کند لا اقل در یکی از دو وقت شب ویا روز عزاداری کند تا ما هم آسایش داشته باشیم . !
زهی خیال باطل که از این پس رنگ آرامش وآسایش را بخود ببینید ، بزودی سپاهیان دشمن بر شما خواهند تاخت وسزای پیمان شکنی خود را خواهید پرداخت .
البته این سخنان در خاطر علی(ع) شاید گذشت اما ایشان با پذیرفتن خواسته زنان مدینه موضوع را به اطلاع حضرت زهرا رساندند ، واین بانوی شریف از گریه شبانه در منزل که بیشتر موجب آزار همسایگان بود دست برداشت و تنها رفتن به قبرستان بقیع آنهم در روز اکتفا کردند . و روزها بخاطر فرار از گرمای کشنده عربستان به زیر سایه آن تک درخت پناه می بردند و در آنجا به عزاداری مشغول می شدند .
ایشان روبه حرم پاک پیامبر می نشست و از سوز دل شکایت امت را به رسول الله می برد و اشکهای سوزان از چشمان کم فروغ به جگر سوخته می ریختند و روزهای کوتاه باقی مانده عمر خویش را به این کار می گذراندن .
اما ظلم و آزار رساندن به اهل بیت پیامبر (ص) گویا تمامی نداشت و تازه آغاز شده بود، چرا که چند روز بعد عده ائی ناشناس شبانه به قبرستان بقیع رفتند و آن درخت کوچک را که سایه گستر فاطمه (ع) در زیر آفتاب سوزان مدینه بودرا از ریشه در آوردند .
آری آنها چشم دیدن عزاداری فاطمه را هم نداشتند . و این اشکها همچون داغی جگرهای آنان را می سوخت وپاره می کرد . !
این کار نه تنها باعث منصرف شدن ایشان از کار خود نشد بلکه رنجی دیگر به رنجهای بی شمار آن بانو اضافه کرد ، زیرا از آن پس حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه زیر آفتاب سوزان قبرستان بقیع ساعتها می نشستند و اشک ماتم سر می دادند .
- شهادت جانگداز حضرت فاطمه زهرا (ع)
متاسفانه پس از گذشت مدتی حال این بانوی شریف رو به وخامت نهاد ، وبه ناچار در بستر بیماری قرار گرفتند .
علی(ع) که خود اندوهگین ودلشکسته بود بار غم همسرش هم به آن اضافه شد ، و علی (ع) کار مراقبت و پرستاری از همسر دلبندش را بعهده گرفت و همچون پروانه بدور وجود نازنین حضرت زهرا می گردید ، اما جراحات وارده از حمله به منزلشان و اندوه های بی پایان ، بمرور زمان این بانوی بزرگ وار را از پای در آورد و دیگر نتوانست دوری پدر را تحمل کند ، و تنها 70 روز پس از رحلت پیامبر(ص) در حالیکه کودکانش بگرد شمع وجودش اشک می ریختند از این جهان فانی زود گذر رخت بر بست و علی (ع) را با کوهی از مشکلات و دریائی از غمها تنها گذاشتند . !
در روز دقیق رحلت ایشان اختلاف نظر بسیار وجود دارد ، از همین رو امروز عاشقان ولایت و امامت ، یک ده را بعنوان ایام رحلت حضرت زهرا(ع) عزادار بوده دست به سوگواری می زنند .
حضرت زهرا پس از خطبه زیبای خویش در مسجد پیامبر(ص) دیگر هرگز با ابوبکر و عمر سخن نگفت و حتی زمانی که در بستر بیماری بودندو آندو بعیادت ایشان آمدند ، بهیچ وجه آنان را نپذیرفت و روی از آنان برگرداند و با آنها تا پایان عمر سخن نگفت . و این حکایت از غم شدیدی می کند که بانو از این دو نفر بدل داشته اند .
ایشان چند روز قبل از شهادت علی (ع) را به بالین خویش طلبیدند و ضمن وصایائی به ایشان فرمودن : یا علی مرا شبانه غسل بده وکفن کن ودر دل سیاه شب مرا در نقطه ائی پنهان از همه بخاک بسپار و هرگز محل دفن مرا برای دیگران بازگو مکن .
در ضمن به ایشان وصیت فرمود با زنی بنام ام البنین ازدواج کن زیرا او فرزندان مرا دوست می دارد و از آنها بخوبی مراقبت می نماید .
این کل وصیت بزرگترین بانوی جهان از ابتدا تا انتها ست ایشان هیچ دارائی برای وصیت کردن نداشتند و از شدت غم حتی حاضر نبودند دیگران برسر مزار ایشان حاضر شوند و مرگ اورا وسیله توسعه طلبی سیاسی خود قرار دهند .
و این چنین بود که آخرین یادگار رسول عشق و محبت روی در نقاب خاک کشید و مظلومانه بر اثر صدمات ناشی از حمله عمر و یارانش به منزل ایشان به شهادت رسید و علی بازهم تنها تر شد و این بانوی شریف اولین شهید راه ولایت علی مرتضی گردید که در ادامه چه شهدای عظیم الشان دیگری به فاطمه علیه سلام پیوستند ، که از آن جمله می توان به امام حسن مجتبی که با زهر جفا بشهادت رسیدن و امام حسین الشهید که با هفتاد و دو یار باوفایش به این شهدا پیوستند و این راه همچنان ادامه دارد و هر انسانی که در هر کجای جهان بخاطر عدالت مبارزه می کند وشهید می شود از همین گروه اند .
[1] - منابعی که این خطبه را در آنها آمده است بسیار زیادند که امکان ذکر همه آنها در اینجا وجود ندارد اما برای آسودگی خیال آندسته از خوانندگانی که ممکن است خدای ناکرده تردیدی در دل داشته باشند ؛ به بخشی از این منابع دراینجا اشاره می کنیم .