- ماجرای غصب فدک از اهل بیت پیامبر(ص) و خطابه حضرت زهرا سلام الله علیه
ماجرا از این قرار بود که در زمان جنگ خیبر ، و پس از تسلیم شدن خیبریان ، آنها باغی بنام فدک را به میل و اراده خویش به پیامبر(ص) بخشیدند ، و رسول الله بدون درنگ این باغ را به حضرت فاطمه(ع) بخشیدند و از آن زمان به بعد کارگزاران حضرت زهرا در آن باغ مشغول بکار شدند .
عواید ودر آمد این باغ صرف
گذران امور زندگی فقرای بنی هاشم و حضرت زهرا
می شد و این تنها دارائی حضرت فاطمه زهرا (ع) بود که مستقیما توسط خود حضرت رسول
به ایشان بخشیده شده بود .
در مورد این که این باغ یک غنیمت جنگی محسوب می شد یا دارائی که متعلق به خود حضرت رسول است بحثی نیست ، زیرا ا صولا در هردو صورت بازهم این باغ جزو دارائی حضرت رسول است .
برای نمونه به آیه ائی از قرآن مجید تمسک می جوئیم که خداوند در این آیه می فرماید:
آیه 1 از سوره مبارکه الانفال می فرماید :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
۞ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنفَالِ ۖ قُلِ الْأَنفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ ۖ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ ۖ وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ [٨:١]
[اى پیامبر،] از تو در باره غنایم جنگى مىپرسند. بگو: «غنایم جنگى اختصاص به خدا و فرستاده [او] دارد. پس از خدا پروا دارید و با یکدیگر سازش نمایید، و اگر ایمان دارید از خدا و پیامبرش اطاعت کنید.
خلاصه ترجمه :
ای رسول چون امت از تو حکم انفال را سئوال کنند جواب ده که انفال مخصوص خدا و رسول است، در این صورت شما مومنان باید از خدا بترسید بلکه در رضایت و مسالمت و اتحاد بین خودتان بپردازید و خدا و رسول را اطاعت کنید اگر اهل ایمانید .
در این آیه بصورت صریح مالکیت همه اموال غنیمتی در جنگها به خدا ورسول وی تعلق دارد . ودر صورت دیگر هم که همه تواریخ ذکر می کنند این باغ در جریان جنگ خیبر توسط خود اهالی آنجا به حضرت رسول پیشکش شد .
پس ملاحضه می کنید در هر دو صورت این باغ جزو دارائی های خود حضرت رسول بوده وایشان در زمان حیات آنرا به حضرت زهرا(ع) بخشیدند و از آن پس مالکیت این باغ به حضرت فاطمه منتقل شد .
البته پیامبر(ص) همیشه در پایان هر جنگ اموال غنیمتی را بین رزمندگان مسلمان تقسیم می کردند و هیچ چیزی برای خودشان بر نمی داشتند .
اما همانطور که قبلا ذکر شد در ابتدای حضور مهاجران در مکه بعلت محاصره اقتصادی فقر شدیدی در بین آنها وجود داشت ، بعد از مهاجرت به مدینه هم آنها مجبور شدند تمام دارائی های خود را در مکه بجا بگذارند و با دست خالی به مدینه وارد شدند .
حضرت علی (ع) هم که فرزند ابوطالب عموی بزرگوار پیامبر تمام دارائی های خود و پدرشان را در مکه رها کردند و به همراه سایر مسلمانان به مدینه مهاجرت کردند .
متاسفانه زندگی زناشوئی ایشان هم با فقر وتنگ دستی همراه بود و بارها اتفاق افتاد که ایشان و خانواده اهل بیت پیامبر (ص) گرسنه می ماندند و هیچ چیزی برای خوردن درخانه نداشتند و روایات زیادی در این باره نقل شده است ، اما پس از دلاوری آن حضرت در جنگ خیبر که باعث پیروزی مسلمانان شد و ذکر مفصل آن قبلا در فصل جنگها ذکر شده است . املاک و غنائم زیادی در این جنگ نصیب حضرت رسول گردید و ایشان هم پس از تقسیم کل اموال در میان مسلمانان یک باغ بنام فدک را که خود اهالی خیبر به پیامبر(ص) بخشیده بودن وجزو غنائم جنگی محسوب نمی شد به حضرت زهرا سلام الله علیه بخشیدند و از آن به بعد حضرت زهرا کارکنانی را در آنجا مشغول به کار کردند و اکثر درآمد آن محل را هم به همین کارکنان که اکثرا از فقرای مهاجر خصوصا بنی هاشم بودند می بخشیدند و سهم اندکی هم صرف مخارج زندگی ساده خویش می فرمودند.
اما ابوبکر در همان روزهای ابتدائی خالافت غصبی خود بتحریک عمر کارکنان باغ را اخراج کرده وعمال خویش را درآن باغ بکار گماردند .
زمانی که این خبر به گوش حضرت زهرا (ع) رسید بسیار دل آزرده شدند و با وجود بیماری شدیدی که بر اثر حمله عمال عمر ایجاد شده بود در معیت تعدادی از زنان بنی هاشم رهسپار مسجد مدینه شدند .
تصمیم دختر قهرمان پیامبر(ص) بزرگوار اسلام برای حضور در مسجد، مردم شهر مدینه را تکان داد ، مردم شهر از هم می پرسیدند دختر رسول خدا چه خواهد گفت ؟
جمعیت انبوه در مسجد و درکنار مرقد مطهر رسول اکرم(ص) سکوت کرده بودند برای رعایت احترام حضرت زهرا (ع) دستور دادند تا پرده ائی میان ایشان و ابوبکر وحاضران آویخته شد و آن حضرت در جای خویش قرار گرفت و با صدای بلند فرمود :
- خطبه حضرت فاطمه زهرا (ع) در مسجد مدینه
خدای را بر نعمتهایش می ستایم و بر الهامش سپاس و بر مراحمش حمد وثنا می گویم ، سپاس بر همه موهبتها و نعمتهای گوناگونی که عطا فرموده و نمی توان آنها را تلافی نمود سپاسی از مرز شماره افزون و از حد پاداش و جزا بیرون و از دسترس ادراک وهوش آدمی والاتر . .
شهادت میدهم که خدائی جز خداوند نیست و اعتراف دارم که لا اله الا الله کلمه ای بس ارجمند است که اخلاص را حقیقت آن قرار داد و اندرون دلها را متضمن مفهوم آن نمود و معنی آن را در اندیشه ها و افکار روشن ساخت .
خداوندی که دیده ها را توانائی دیدارش نباشد و زبانها را وصف ذاتش ممکن نباشد و چگونگی و جود اقدسش در وهم هم نیآید .
من فاطمه و پدرم محمد(ص) است ، بدانید که من فاطمه وپدرم محمد (ص) است دوبار میگویم و پیش از این هم گفته ام و آنچه که می گویم نادرست نمی گویم ، وآنچه که میکنم خارج از قاعده نیست ، شما را پیامبری(ص) از میان خودتان آمد که از رنجتان رنجور می شد و در پرورش و ساخت و ساز شما سخت کوش و حریص و نسبت به مومنان روف و مهربان .(در اینجا آیه کریمه 128 از سوره مبارکه توبه را قرائت فرمودند) آیه 128 از سوره مبارکه التوبه می فرماید :
لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ [٩:١٢٨]
قطعاً، براى شما پیامبرى از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است.
خلاصه ترجمه :
همانا رسولی از جنس شما برای هدایت خلق آمد که از فرط محبت و نوع پروری ، فقر و پریشانی و جهل و فلاکت شما بر او سخت می آید و بر آسایش و نجات شما بسیار حریص و به مومنان رئوف و مهربان است.
اگر نسبت به او بنگرید در خواهید یافت که او پدر من بوده است نه پدر زنان شما و برادر پسر عمم (علی(ع)) می باشد نه برادر مردان شما .
چه نسبت افتخار آمیزی رسالت خود را با انذار و اعلام خطر آغاز کرد و راه خود را از پرتگاه مشرکین بگردانید ، بر سر آنان بکوفت و گلو گاهشان را بفشرد و با زبان حکمت و موعظه نیکو به راه خداوندشان دعوت نمود . . .
اما همین که خداوند برای ایشان خانه جاویدان انبیاء وماوای همیشگی برگزیدگان خویش را اختیار کرد . دشمنی و نفاق پنهان شما آشکار شد و جامه دین به کهنگی گرائید .
خشم فرو خورده گمراهان به سخن آمد و نازپرورده تبهکاران صدا در گلو انداخت و در صحن خانه هایتان جولان آغاز کرد .
شیطان سر خود را از سوراخ بدر آورد و شما را به سوی خود آواز داد . دید که دعوت اورا به قبول پاسخ می گوئید و به او نظر عزت می نمائید. از شما خواست که به پای خیزید . دید که چه سبک برخواستید ، داغتان کرد ، دید که چه آتشین مزاجید (به دنبال وسوسه ها) به غضب داغ بر شتر دیگران نهادید و به ستم مرکب خود را در نوبت دیگران به آب بردید ، باآنکه از عهد وقرار (که پیامبر با شما کرده بود) چیزی نمی گذشت و دهانه زخم سخت گشاده و جسم پاک رسول خدا هنوز بخاک نرفته بود خود را پیش انداختید و بهانه کردید که از بیم بروز فتنه چنین وچنان کردید . . . . . .
سپس آن قدر درنگ نکردید که این مرکب نا آشنا رام گردد و افسار دهد و به فرمان آید ، به آتشگیرانه ها دمیدید و اخگر ها را افروخته ساخته و به ندای شیطان گمراه پاسخ اجابت دادید و انوار فروزان دین را خاموش کردید . سنتهای پیامبر پاک را لگد مال ساختید .
به بهانه گرفتن گرفتن کف شیر را پنهان بنوشیدید و برای از پای درآوردن خاندان و فرزندان رسول خدا به کمین نشستید ، ما هم (در برابر ستمها) همچون آن کس که دشنه ای در تن و نیزه ای در دل فروشده دارد شکیبائی می کنیم .
شما ای بندگان خدا ! خداوند اطاعت ما خاندان را موجب نظام و انسجام مت اسلام و امامت ورهبری ما را سبب یکپارچگی و مصونیت مسلمانان از تفرقه و اختلاف قرار داده است .
شما ای بندگان خدا ! قرآن صادق کتاب خداست ، این کتاب نور فروزان و پرتو رخشانی است که بیان آن بصیرت افزا و رازهایش خالی از ابهام و ظواهر آن متجلی و آشکار است ، و تابعین را به بهشت رهنمون است .
شما ای بندگان خدا ! خداوند ایمان را برای تطهیر شما از لوث شرک قرار داد.
ونماز را برای آن که از کبرتان وارها ند . وزکات را برای پاک ساختن ارواح و نفوس و افزایش روزی و روزه را برای تثبیت اخلاص و حج را برای استحکام کاخ دین و دادگری را برای نزدیکی و تالیف قلوب و امامت وپیشوائی ما را برای امنیت از خطر و بلای تفرقه و پراکندگی و جهاد را موجب عزت اسلام و ذلت کافران و منافقان و شکیب را کمکی برای جلب خیرات و امر به معروف ونهی از منکر را برای اصلاح حال عموم و احسان و نیکو کاری نسبت به پدر و مادر را سبب جلوگیری از خشم خدا و صله ارحام را موجب تاخیر اجل و طول عمر و قصاص را برای احترام و حرمت خونها و وفای به نذر را سبب معرضیت آدمی برای آمرزش (یعنی در معرض آمرزش قرار گرفتن )و کم نفروختن را برای تغییر خوی و عادت کم گذاری از حق دیگران و نهی از میخوارگی را برای پاکیزه شدن از آلودگیها و دوری از تهمت را مانع لعنت و ترک دزدی را موجب عفت و خویشتن داری مقرر فرمود ، وبرای اخلاص در قبول ربوبیت و پذیرش توحید محض و محض توحید ، شرک را برای انسان حرام و ناروا ساخت .
سپس دختر پیامبر(ص) خدا در ادامه فرمود :
من باید به ملت اسلام بفهمانم این خلیفه را که شما انتخاب کرده نموده اید میل و خواسته خودش را بر دستورات اسلامی ترجیح می دهد .
من ساکت نمی شوم تا افکار عمومی را روشن کنم ، فدک هیچگونه ارزشی برای من ندارد و اگر بنام فدک سخن میگویم فقط بخاطر دفاع از حق مسلم خودم می باشد .
من اگر سکوت می کردم درس زیر بار ظلم رفتن را به ملت اسلامی می آموختم .
ای ابو بکر آیا در کتاب خدا آمده که تو از پدرت ارث ببری ولی من از ارث بی بهره باشم ؟
شگفت از تهمتی که به خدا بسته ای ! و آیا شما با عمد وقصد کتاب خدا را پشت سر انداخته ائید و از آن دست کشیده ائید ؟
مگر خداوند در قرآن نفرمود که ( سلیمان از داود ارث برد ) سوره مبارکه النمل آیه 15 که می فرماید:
وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ ۖ [٢٧:١٦]
و سلیمان از داوود میراث یافت
خلاصه ترجمه : و سلیمان که وارث ملک داود شد ومقام و سلطنت و خلافت یافت .
و در آنجا که داستان یحی بن ذکریا را بازگو می نماید آیه 5 از سوره مبارکه مریم نفرمود :
یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ ۖ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا [١٩:٦]
که از من ارث برد و از خاندان یعقوب [نیز] ارث برد، و او را -اى پروردگار من- پسندیده گردان.
خلاصه ترجمه : زکریا گفت : پروردگارا مرا فرز ندی ده که از من و از خاندان یعقوب ارث برد .
ونیز گوید : در قانون خداست که خویشاوندان نسبی برخی از ایشان بر برخی دیگر به ارث الویت دارند .
و با ز می فرما ید : خداو ند درباره فرز ندانتان سفارش می کند که هر پسری را از ارث همچون دو دختر بهره باشد .
و نیز دستوز داده که : چون یکی از شما را مرگ فرا رسد مالی از خود بجا نهد برای والدین و خویشاوندان به نیکی وصیت نماید که این کار شایسته پرهیز کاران است .
حال پنداشته اید که مرا از مال پدرم بهره ائی و ارثی نیست ؟
مگر خداوند شما را به آیه ای از قرآن مخصوص کرده و پدرم را از حکم آن خارج ساخته ومشمول آن ننموده است ؟
یا آن که می گوئید : اهل دو مذهب از یکدیگر ارث نمی برند و من و پدرم یک مذهب نداریم ؟
یا آنکه شما خود ر از پدرم و پسر عمم به احکام خاص و عام قرآن آگاه تر می دانید ؟
حال که چنین است ای ابوبکر خلافت و فدک مرا بگیر آن را همچون مرکبی مهار کرده و جهاز بر نهاده از آن خویشتن نمائید ، اما روز حشری هم هست ، و باتو رو در رو خواهم گردید ، که خداوند چه خوش نیکو مدعی وداد خواهی ورستاخیز چه نیکو میعادگاهی در آن زمان است .
تبهکاران زیان کنند و دیگر شکیبائی سودتان نبخشد و هر خبری را قرار گاهی است .
پایان خطبه .[1]
- منابع خطابه حضرت زهرا سلام الله علیها
خطابه حضرت زهرا سلام الله علیها با اسناد زیادى نقل شده که بسیارى از آنها به دست ما نرسیده و یا اگر رسیده متن کامل خطبه را همراه نداشته و فقط قسمتهایى از آن را نقل کرده است . اسنادى که تاکنون به دست ما رسیده و خطبه کامل حضرت را براى ما نقل کرده باشد 22 سند است که ذیلا بعنوان پشتوانه متن آماده شده خطبه عینا ذکر مى شود.
این اسناد از 17 منبع به شرح زیر استخراج شده است :
. 1- دلائل الامه ، ابوجعفر محمد بن جریر طبرى امامى از علماى قرن پنجم ، چاپ قم ، موسسه بعثت ، 1413: ص 109 - 1291-
2. الاحتجاج ، ابومنصور احمد طبرسى متوفاى 548 چاپ قم ،: ج 1 ص 131 - 146.
3. کشف الغمه فى معرفه الائمه علیه السلام ، ابوالحسن على بن عیسى اربلى متوفاى 693، چاپ بیروت ، دار الکتاب الاسلامى ، ج 2 ص 105 - 120.
4. شرح نهج البلاغه ، ابن میثم بحرانى متوفاى 679، چاپ بیروت ، 1401، دار العالم الاسلامى : ج 5 ص 105.
5. الشافى فى الامامه ، سید مرتضى علیم الهدى متوفاى 436، چاپ تهران ، موسسه الصادق ، 1410: ج 4 ص 69 - 78.
6. شرح الاخبار فى فضائل الائمه الاطهار علیه السلام ، قاضى نعمان مغربى متوفاى 363، چاپ قم ، جامعه مدرسین : ج 3 ص 34 - 40.
7. الطرائف ، سید رضى الدین على بن طاووس متوفاى 664، چاپ قم ، 1400: ص 263 - 266.
8. الدر النظیم فى مناقب الائمه اللهامیم ، جمال الدین یوسف بن حاتم شمامى از علماى قرن هفتم ، چاپ قم ، جامعه مدرسین 1420: ص 465 - 483.
9. الکتاب المبین ، محمد بن عبدالنبى نیشابورى متوفاى 1232، نسخه خطى کتابخانه آیه الله مرعشى قم ، شماره 1875، ص 190.
10. انوار الیقین فى امامه امیرالمؤ منین علیه السلام ، حسین بن بدرالدین حسنى یمنى متوفاى 670، نسخه خطى کتابخانه مرکز الابحاث العقائده فم : ص 27، 276 - 287.
11. منال الطالب فى شرح طوال الغرائب ، مبارک بن محمد بن اثیر متوفاى 606، چاپ مکه ، جامعه ام القرى ، 1399، ص 501 - 507، 528 - 529.
12. شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحدید المتوفى 656، چاپ مصر، دار احیاء الکتب العربیه ، ج 16 ص 211 - 215، ص 223 - 234.
13. التذکره الحمدونیه ، ابن حمدون محمد بن حسن متوفاى 562، چاپ بیروت ، دار صار، 1996، ج 6 ص 255 - 259 ح 628.
14. نثر الدار، ابوسعد منصور آبى متوفاى 421، چاپ مصر، الهیئه المصریه العامه الکتاب : ج 4 ص 8 -15.
15. بلاغات النساء ابن طیفور احمد بن ابى طاهر متوفاى 280، چاپ قم ، انتشارات بصیرتى : ص 12، 14.
16. الفاضل فى صفه الادب الکامل ، ابوالطیب محمد بن احمد وشاء متوفاى 325، چاپ بیروت ، 1411، دار الغرب العربى ، ص 210 - 213.
17. نسخه علامه قزوینى ، که در کتاب فدک ص 145 آورده و ویژگى خاصش را مقابله آن توسط چند نفر از علماى نسخه شناس بیان نموده است .
لازم به تذکر است که سه منبع زیر نیز قسمتهایى از خطبه را نقل کرده اند:
1. معانى الاخبار، شیخ صدوق متوفاى 381، چاپ قم ، مکتبه الداورى : ج 2 ص 295 - 296، ج 1 ص 384 - 385.
2. امالى طوسى ، شیخ طوسى متوفاى 460، چاپ قم ، مکتبه المفید: ص 384.
3. نسخه علامه مجلسى ، که در بحارالانوار: ج 29 ص 311 آورده و مى گوید:
در حاشیه نسخه قدیمى از کتاب کشف الغمه یافتم که نوشته بود: به خط سید مرتضى یافتم که ... و بعد قسمتى از خطبه را نقل مى کند. این نسخه هم اکنون در کتابخانه آستان قدس رضوى به شماره 1081 موجود است .
- اسناد خطابه حضرت زهرا سلام الله علیها
اسناد خطابه حضرت زهرا سلام الله علیها در مسجد با 22 سند نقل شده که تفصیل آن چنین است :
- روایت حضرت زینب کبرى سلام الله علیها
1. قال ابو جعفر بن جریر الطبرى فى دلائل الامامه اخبرنى ابوالحسین محمد بن هارون بن موسى التلعکبرى ، قال حدثنا ابى ، قال : حدثنا ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید الهمدانى ، فقال : حدثنى محمد بن المفضل بن ابراهیم بن المفضل بن قیس الاشعرى ، قال : حدثنا على بن حسان ، عن عمه عبدالرحمن بن کثیر، عن ابى عبدالله جعفر بن محمد، عن ابیه ، عن جده على بن الحسین علیه السلام ، عن عمه زینب بنت امیرالمؤ منین علیه السلام .
2. قال الطبرى ایضا فى دلائل الامه : قال العباس : حدثنا محمد بن المفضل بن ابراهیم الاشعرى ، قال : حدثنى ابى ، قال : حدثنا احمد بن محمد بن عمرو بن عثمان الجعفى ، قال حدثنى ابى ، عن جعفر بن محمد علیه السلام ، عن ابیه ، عن جده على بن الحسین علیه السلام ، عن عمته زینب بنت امیرالمؤ منین علیه السلام و غیر واحد.
3. قال الطبرى ایضا فى دلائل الامامه : حدثنى القاضى ابو اسحاق ابراهیم بن مخلد بن جعفر بن سهل بن حمران الدقاق ، قال : حدثنى ام الفضل خدیجه بنت محمد بن احمد بن ابى الثلج ، قال : حدثنا ابوعبدالله محمد بن احمد الصفوانى ، قال : حدثنا ابواحمد عبدالعزیز بن یحیى الجلودى البصرى ، قال : حدثنا محمد بن زکریا، قال : حدثنا جعفر بن عماره الکندى ، قال : حدثنى ابى ، عن الحسن بن صالح بن حى ، قال : حدثنى رجلان من بنى هاشم ، عن زینب بنت على علیه السلام .
4. قال ابن ابى الحدید فى شرحه على نهج البلاغه : قال ابوبکر احمد بن عبدالعزیز الجوهرى : حدثنا محمد بن زکریا، قال : حدثنا جعفر بن محمد بن عماره الکندى ، قال : حدثنى ابى ، عن الحسین بن صالح بن حى ، قال : حدثنى رجلان من بنى هاشم ، عن زینب بنت على علیه السلام .
5. قال الحسن بن بدرالدین محمد الحسنى الیمنى فى انوار الیقین : حدثنا ابوزرعه احمد بن محمد بن موسى الفارسى ، قال : حدثنا القاسم بن محمد بن صعب الکوفى ، قال : حدثنى ابى ، قال : حدثنى یحیى بن الحسین بن زید بن على ، عن ابیه ، عن جده ، عن عمته زینب بنت على علیه السلام .
6. قال احمد بن ابى طاهر ابن طیفور فى بلاغات النساء حدثنى جعفر بن محمد رجل من اهل دیار مصر - لقیته بالراقفه - قال : اخبرنا جعفر الاحمر، عن زید بن على بن الحسین علیه السلام ، عن عمته زینب علیه السلام .
7. قال جمال الدین یوسف بن حاتم الشامى فى الدر النظیم : روى عبدالله بن على بن ابى طالب علیه السلام.
- روایت امام حسین علیه السلام
8. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامامه : حدثنا العباس بن بکار، قال : حدثنا حرب بن میون ، عن زید بن على ، آبائه علیه السلام ، و هو ینهى الى الحسین علیه السلام .
9. قال ابن طیفور فى بلاعات النساء عن ابى الحسین زید بن على بن الحسین علیه السلام ، قال : حدثنیه ابى ، عن جدى الحسین علیه السلام .
- روایت امام باقر علیه السلام
10. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامه قال الصفوانى : حدثنى ابى عن عثمان قال : حدثنا نائل بن نجیح، عن عمرو بن شمر، عن جابر الجعفى ، عن ابى جعفر محمد بن على الباقر علیه السلام .
11. قال ابن ابى الحدید فى شرح نهج البلاغه : قال ابوبکر احمد بن عبدالعزیز الجوهرى : حدثنى عثمان بن عمران العجیفى ، عن نائل بن نجیح ، عن عمرو بن شمر، عن جابر الجعفى ، عن ابى جعفر محمد بن على علیه السلام .
12. قال ابن ابى الحدید فى شرح نهج البلاغه : قال ابوبکر احمد بن عبدالعزیز الجوهرى : حدثنى محمد بن زکریا، قال : حدثنى جعفر بن عماره قال : حدثنى ابى ، عن الحسین بن صالح بن حى : قال : جعفر بن محمد بن على بن الحسین علیه السلام ، عن ابیه جعفر محمد بن على علیه السلام .
- روایت ابن عباس
13. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامامه حدثنا ابوالمفضل محمد بن عبدالله بن المطلب الشیبانى ، قال : حدثنا ابوالعباس احمد بن محمد (بن احمد) بن سعید الهمدانى ، قال : حدثنا احمد بن محمد بن ابى نصر البزنطى ، عن السکونى ، عن ابان بن عثمان الاحمر، عن ابان بن اغلب الربعى ، عن عکرمه عن ابن عباس.
- روایت عبدالله بن حسن بن حسین
14. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامامه قال الصفوانى : حدثنى محمد بن محمد بن یزید مولى بنى هاشم ، قال حدثنى عبدالله بن محمد بن سلیمان عن عبدالله بن الحسن بن الحسن ، عن جماعه من اهله .
15. قال ابن طیفور فى بلاغات النساء قد حدث به الحسین بن علوان ، عن عطیه العوفى ، انه سمع عبدالله بن الحسن یذکره ، عن ابیه .
16. قال ابن ابى الحدید فى شرح النهج : قال ابوبکر احمد بن عبدالعزیز الجوهرى : حدثنى احمد بن محمد بن یزید، عن عبدالله بن محمد بن سلیمان ، عن ابیه ، عن عبدالله بن الحسن بن الحسن .
- روایت عایشه
17. قال السید المرتضى فى الشافى اخبرنا ابو عبدالله (خ ل : ابوعبیدالله ) محمد بن عمران المرزبانى (و زاد فى خ ل : قال : حدثنى محمد بن احمد الکاتب )، قال : حدثنا احمد بن عبید بن ناصح النحوى ، قال : حدثنى الزیادى ، قال ، حدثنا الشرقى بن القطامى ، عن محمد بن اسحاق ، قال : حدثنا صالح بن کیسان ، عن عروه بن الزبیر، عن عائشه .
18. قال السید ابن طاووس فى الطرائف و الشیخ محمد النیشابورى فى الکتاب المبین : ذکر الشیخ اسعد بن سقروه (خ ل : سعید بن سقر) فى کتاب الفائق عن الاربعین عن الشیخ ابى بکر احمد بن موسى بن مردودیه الاصفهانى فى کتاب المناقب ، قال : اخبرنا اسحاق بن عبدالله بن ابراهیم ، قال : حدثنا احمد بن عبید بن ناصح النحوى : قال : حدثنى الزیادى محمد بن زیاد، قال : حدثنا شرقى بن قطامى ، عن صالح بن کیسان، عن الزهرى ، عن عروه عن عائشه .
- روایت ابوهشام محمد
19. قال ابوجعفر فى دلائل الامه : قال الصفوانى : حدثنا عبدالله بن الضحاک : قال : حدثنا هشام بن محمد، عن ابیه .
- روایت عوانه
20. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامه : قال الصفوانى : حدثنا عبدالله بن الضحاک ، قال : حدثنا هشام بن محمد، عن عوانه .
روایت ابن عایشه
21. قال السید المرتضى فى الشافى قال المرزبانى : حدثنا ابوبکر احمد بن محمد المکى ، قال : حدثنا ابوالعیناء محمد بن القاسم الیمانى ، قال : حدثنا ابن عائشه .
22. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامامه : قال الصفوانى : حدثنا ابن عائشه .
همچنین سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها خطاب به زنان مهاجر و انصار که بعد از خطبه به عیادت آمده بودند با 8 سند نقل شده که تفصیل آن چنین است :
- روایت امیرالمؤ منین علیه السلام
1. قال الصدوق فى معانى الاخبار: حدثنا بهذا الحدیث ابوالحسن على بن محمد بن الحسن المعروف با بن مقبره القزوینى ، قال : اخبرنا ابوعبیدالله جعفر بن محمد بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب علیه السلام ، قال : حدثنى محمد بن على الهاشمى ، قال : حدثنا عیسى بن عبدالله بن محمد بن عمر بن على بن ابى طالب علیه السلام ، قال : حدثنى ابى ، عن ابیه ، عن جده ، عن على بن ابى طالب علیه السلام .
2. قال ابومحمد الحسن بن محمد الیمنى فى انوار الیقین : روى السید ابوالعباس الحسنى قال : حدثنا محمد بن شهاب الکوفى ، عن عبدالرحیم ، عن محمد بن على الهاشمى ، عن عیسى بن عبدالله ، عن ابیه ، عن جده ، عن على علیه السلام .
- روایت امام زین العابدین علیه السلام
3. قال ابوجعفر محمد بن حریر الطبرى فى دلائل الامامه حدثنى ابولامفضل محمد بن عبدالله قال : حدثنا ابوالعباس احمد بن احمد بن سعید الهمدانى ، قال حدثنى محمد بن المفضل بن ابراهیم بن المفضل بن قیس الاشعرى ، قال : حدثنا على بن حسان ، عن عمه عبدالرحمن بن کثیر عن ابى عبدالله جعفر بن محمد علیه السلام ، عن ابیه ، عن جده على بن الحسین علیه السلام .
- روایت فاطمه بنت الحسین علیه السلام
4. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامامه حدثنى ابواسحاق ابراهیم بن مخلد بن جعفر الباقرحى ، قال حدثتنى ام الفضل خدیجه بنت ابى بکر محمد بن احمد بن ابى الثلج ، قالت : حدثنا ابوعبدالله محمد بن احمد الصفوانى ، قال : حدثنا ابواحمد عبدالعزیز بن یحیى الجلودى ، قال : حدثنى محمد بن زکریا، قال : حدثنا محمد بن عبدالرحمن المهلبى ، قال : حدثنا عبدالله بن محمد بن سلیمان المدائنى ، قال حدثنى ابى ، عن عبدالله بن الحسن ، عن امه فاطمه بنت الحسین علیه السلام .
5. قال الصدوق فى معانى الاخبار حدثنا احمد بن الحسن القطان ، قال : حدثنا عبدالرحمن بن محمد الحسینى ، قال : حدثنا ابوالطیب محمد بن الحسین بن حمید الخمى ، قال : حدثنا ابوعبدالله محمد بن زکریا، قال : حدثنا محمد بن عبدالرحمن المهلبى ، قال : حدثنا عبدالله بن محمد بن سلیمان ، عن ابیه ، عن عبدالله بن الحسن عن امه فاطمه بنت الحسین علیه السلام .
6. قال على بن عیسى الاریلى فى کشف الغمه و ابن ابى الحدید فى شرحه على نهج البلاغه : قال ابوبکر احمد بن عبدالعزیز الجوهرى:حدثنا محمد بن زکریا، قال:حدثنا محمد بن عبدالرحمن المهلبى، عن عبدالله بن حماد بن سلیمان ، عن ابیه ، عن عبدالله بن حسن بن حسین ، عن امه فاطمه بنت الحسین علیه السلام .
- روایت ابن عباس
7. قال الشیخ الطوسى فى الامالى : قال اخبرنا الحفار، قال : حدثنا اسماعیل بن على الدعبلى ، قال : حدثنا احمد بن على الخزاز - ببغداد بالکرخ بدار کعب - قال : حدثنا ابوسهل الدقاق ، قال : حدثنا عبدالرزاق (خ ل بن عبدالرزاق ) قال الدعبلى : حدثنا ابو یعقوب اسحاق بن ابراهیم الدبرى -بصنعاء الیمن فى سنه ثلاث و ثمانین و مائین - قال : حدثنا عبدالرزاق ، قال : اخبر نا نعمر، عن الزهرى ، عن عبید الله بن عبدالله بن عتبه بن مسعود، عن ابن عباس .
- روایت عطیه عوفى
8. قال ابن طیفور فى بلاغات النساء حدثنى هارون مسلم بن سعدان ، عن الحسن بن علوان ، عن عطیه العوفى
- علت اصلی غصب فدک از فاطمه(ع) و علی(ع)
با توجه به وحشتی که ابوبکر وعمر از یاران و پیروان حضرت علی(ع) داشتند ، گمان کردند که اگر فدک در اختیار علی(ع) و فاطمه(ع) بماند آنها خواهند توانست با استفاده از درآمد قابل توجه آن بمرور افرادی از بنی هاشم وسایرین را بدور خود جمع آوری نموده کم کم ،برای خلافت آنها ایجاد مشکل کرده و یا حتی بتوانند خلافت غصبی را که همه مردم از آن آگاه بودن را از دست آنها خارج کنند .
از این رو با طرح یک نقشه وجعل یک حدیث از پیامبر(ص) نهایت تلاش خود را بکار بردند تا فدک تنها دارائی خانواده پیامبر(ص) را از دست آنها خارج کنند ، و به زعم خودشان آنها را از لحاض اقتصادی تضعیف کنند.
اما آنها هرگز متوجه نشدند که علی علیه سلام هرگز حاضر به جنگ وخونریزی بین مسلمانان نبوده ونیست و اگر هم در ابتدا با بردن حضرت زهرا بدر خانه های مهاجر وانصار و یاد آوری بیعت آنها در غدیر خم ، قصدی جز اتمام حجت با آنها نداشت و او ازاین رهگذر می خواست به آنها بفهماند که فردای قیامت در مقابل سئوال پروردگار که از آنها خواهد پرسید چرا علی(ع) را یاری نکردید نگویند او از ما یاری نخواست و گرنه ما آماده هرگونه کمک به وی بودیم .
و دلیل دیگر عدم خواست علی(ع) به خون ریزی و جنگ بین مسلمانان . آن پاسخی بود که در ملاقات با ابوسفیان به وی داد .
ابوسفیان که از امکانات بسیار خوبی برخوردار بود براحتی می توانست با استفاده از مشروعیت حق علی(ع) در خلافت بر روی ابوبکر شمشیر کشیده وی را از خلافت عزل کند وعلی را جانشین او گرداند . اما با این عمل ابوسفیان خود را در خلافت شریک می پنداشت وانتظار سهمی بزرگ از خلافت برای خود و فرزندانش می ماند .
اما علی با هوشیاری جلوی هر نوع خونریزی را گرفت و با صبر جمیل خود حقانیت خود را در طول زمان به همگان اثبات کرد .
- اشک دختر در فراق پدر
از آن روز به بعد حضرت فاطمه زهرا تنها یادگار رسول الله بشدت غصه دار و محزون ورنجور شد ، او روزها به قبرستان بقیع می رفت و در گوشه ائی که یک تک نهال سایه گسترده بود ، به عزاداری پدر بزرگوارش مشغول می شد ، ومدام در فراق دوری ایشان اشک ماتم می ریخت و ناله می زد ، او در فراق پدر و مادر خویش وظلم زیادی که در حق او و همسرش شده بود اشک سوزان بر چهره تابناک خویش می ریخت .
ایشان بر اثر نامردمی امت بی وفا دل شکسته بود ، دیگر هیچ دلبستگی به این دنیا نداشت و هر روز ضعیف تر از روز قبل می شد .
این بانوی بزرگوار علاوه بر
روزها که در قبرستان بقیع برای غصه هایش اشک ماتم
می ریخت ، شبها نیز در حیاط منزل خود اشک های همچون مروارید خویش را به دامان می
ریخت ، وفرزندان کوچک این بانوی بی همتا از غم مادر غصه دار بودن و خلاصه روزهای
سختی برای اهل بیت پیامبر (ص) وعلی(ع) در جریان بود .
بالا خره صدای گریه شبانه روزی حضرت زهرا باعث شد تا آرامش دنیا طلبان و بیعت شکنان که پیمان خود را با علی(ع) از یاد برده بودند ، برهم خورد ، وآنها هم برای حل مشکل دست به دامان زنان خویش شدند ، و آنها را راهی خانه وحی ورسالت نمودند .
زنان به نزد علی(ع) آمدند و عرض کردند یاعلی صدای گریه فاطمه ما را آزار می دهد ، اگر نمی تواند که کمتر گریه کند لا اقل در یکی از دو وقت شب ویا روز عزاداری کند تا ما هم آسایش داشته باشیم . !
زهی خیال باطل که از این پس رنگ آرامش وآسایش را بخود ببینید ، بزودی سپاهیان دشمن بر شما خواهند تاخت وسزای پیمان شکنی خود را خواهید پرداخت .
البته این سخنان در خاطر علی(ع) شاید گذشت اما ایشان با پذیرفتن خواسته زنان مدینه موضوع را به اطلاع حضرت زهرا رساندند ، واین بانوی شریف از گریه شبانه در منزل که بیشتر موجب آزار همسایگان بود دست برداشت و تنها رفتن به قبرستان بقیع آنهم در روز اکتفا کردند . و روزها بخاطر فرار از گرمای کشنده عربستان به زیر سایه آن تک درخت پناه می بردند و در آنجا به عزاداری مشغول می شدند .
ایشان روبه حرم پاک پیامبر می نشست و از سوز دل شکایت امت را به رسول الله می برد و اشکهای سوزان از چشمان کم فروغ به جگر سوخته می ریختند و روزهای کوتاه باقی مانده عمر خویش را به این کار می گذراندن .
اما ظلم و آزار رساندن به اهل بیت پیامبر (ص) گویا تمامی نداشت و تازه آغاز شده بود، چرا که چند روز بعد عده ائی ناشناس شبانه به قبرستان بقیع رفتند و آن درخت کوچک را که سایه گستر فاطمه (ع) در زیر آفتاب سوزان مدینه بودرا از ریشه در آوردند .
آری آنها چشم دیدن عزاداری فاطمه را هم نداشتند . و این اشکها همچون داغی جگرهای آنان را می سوخت وپاره می کرد . !
این کار نه تنها باعث منصرف شدن ایشان از کار خود نشد بلکه رنجی دیگر به رنجهای بی شمار آن بانو اضافه کرد ، زیرا از آن پس حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه زیر آفتاب سوزان قبرستان بقیع ساعتها می نشستند و اشک ماتم سر می دادند .
- شهادت جانگداز حضرت فاطمه زهرا (ع)
متاسفانه پس از گذشت مدتی حال این بانوی شریف رو به وخامت نهاد ، وبه ناچار در بستر بیماری قرار گرفتند .
علی(ع) که خود اندوهگین ودلشکسته بود بار غم همسرش هم به آن اضافه شد ، و علی (ع) کار مراقبت و پرستاری از همسر دلبندش را بعهده گرفت و همچون پروانه بدور وجود نازنین حضرت زهرا می گردید ، اما جراحات وارده از حمله به منزلشان و اندوه های بی پایان ، بمرور زمان این بانوی بزرگ وار را از پای در آورد و دیگر نتوانست دوری پدر را تحمل کند ، و تنها 70 روز پس از رحلت پیامبر(ص) در حالیکه کودکانش بگرد شمع وجودش اشک می ریختند از این جهان فانی زود گذر رخت بر بست و علی (ع) را با کوهی از مشکلات و دریائی از غمها تنها گذاشتند . !
در روز دقیق رحلت ایشان اختلاف نظر بسیار وجود دارد ، از همین رو امروز عاشقان ولایت و امامت ، یک ده را بعنوان ایام رحلت حضرت زهرا(ع) عزادار بوده دست به سوگواری می زنند .
حضرت زهرا پس از خطبه زیبای خویش در مسجد پیامبر(ص) دیگر هرگز با ابوبکر و عمر سخن نگفت و حتی زمانی که در بستر بیماری بودندو آندو بعیادت ایشان آمدند ، بهیچ وجه آنان را نپذیرفت و روی از آنان برگرداند و با آنها تا پایان عمر سخن نگفت . و این حکایت از غم شدیدی می کند که بانو از این دو نفر بدل داشته اند .
ایشان چند روز قبل از شهادت علی (ع) را به بالین خویش طلبیدند و ضمن وصایائی به ایشان فرمودن : یا علی مرا شبانه غسل بده وکفن کن ودر دل سیاه شب مرا در نقطه ائی پنهان از همه بخاک بسپار و هرگز محل دفن مرا برای دیگران بازگو مکن .
در ضمن به ایشان وصیت فرمود با زنی بنام ام البنین ازدواج کن زیرا او فرزندان مرا دوست می دارد و از آنها بخوبی مراقبت می نماید .
این کل وصیت بزرگترین بانوی جهان از ابتدا تا انتها ست ایشان هیچ دارائی برای وصیت کردن نداشتند و از شدت غم حتی حاضر نبودند دیگران برسر مزار ایشان حاضر شوند و مرگ اورا وسیله توسعه طلبی سیاسی خود قرار دهند .
و این چنین بود که آخرین یادگار رسول عشق و محبت روی در نقاب خاک کشید و مظلومانه بر اثر صدمات ناشی از حمله عمر و یارانش به منزل ایشان به شهادت رسید و علی بازهم تنها تر شد و این بانوی شریف اولین شهید راه ولایت علی مرتضی گردید که در ادامه چه شهدای عظیم الشان دیگری به فاطمه علیه سلام پیوستند ، که از آن جمله می توان به امام حسن مجتبی که با زهر جفا بشهادت رسیدن و امام حسین الشهید که با هفتاد و دو یار باوفایش به این شهدا پیوستند و این راه همچنان ادامه دارد و هر انسانی که در هر کجای جهان بخاطر عدالت مبارزه می کند وشهید می شود از همین گروه اند .
[1] - منابعی که این خطبه را در آنها آمده است بسیار زیادند که امکان ذکر همه آنها در اینجا وجود ندارد اما برای آسودگی خیال آندسته از خوانندگانی که ممکن است خدای ناکرده تردیدی در دل داشته باشند ؛ به بخشی از این منابع دراینجا اشاره می کنیم .