خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است
خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است

لطف حق


لطف حق


Image result for ‫لطف حق با تو مداراها کند‬‎


فرایند تاثیرگذاری پاک بینی، نکوئی، لطف و شفقت و مهربانی، عفو و کرم در رسیدن انسان به حق

 - لطف و شفقت،  عفو و کرم و بخشش:

لطف و شفقت، مهربانی پیش گیر
 
راه از بهر صلاح خویش گیر

ذرهٔ ای گر شفقت جانت دهند
 
پایگاه آل عمرانت دهند

داستان نخست درباره شفقت و مهربانی:

داستان نخست درباره موسی پیامبر است که ناگهان کبوتری را می بیند که در آستین موسی رفته و خود را پنهان می کند. به دنبال آن بازی از راه رسیده و به موسی گفت آن کبوتر شکار و روزی من است، او را به من بازکردان. موسی در شگفت فرو رفت که چه کند: آن کبوتر به او امان آورده بود و انصاف نبود که او را به باز شکاری بدهد، در همان حال آن باز گرسنه بود و روزی اش را می خواست. پس موسی به باز گفت که آیا به تکه گوشتی راضی می شوی یا حتما کبوتر را باید بخوری؟ باز پاسخ داد:

باز گفتا: گوشتی گر باشدم
 
راضیم، به از کبوتر باشدم

پس موسی بر آن شد که بخشی از ران پایش را ببرد و به باز بدهد تا هم گرسنگی آن باز برطرف شده باشد و هم جان کبوتر را نجات داده باشد. باز چون از قصد موسی باخبر شد، ناگهان تغییر شکل داد و به صورت یک فرسته ظاهر گشت. پس به موسی گفت:

گفت: ما هر دو فرشته بوده ایم
 
تا ابد از خورد و خفت آسوده ایم

لیک ما را حق فرستاد این زمان
 
تا کند معلوم اهل آسمان

شفقت تو در امانت داشتن
 
رحمت تو در دیانت داشتن

هرکه را چشمی به شفقت باز شد
 
در حریم قرب صاحب راز شد

عفو آمد مذهبش تا بود او
 
بی کرم یک دم نمیآسود او

عطار با بیان این داستان به ما می آموزد که شفقت و مهربانی در نزد خداوند از چنان جایگاهی برخوردار است که حق پیامبرش را اینچنین امتحان میکند تا ببیند شفقت او به چه درجه ای رسیده است. انسانی که خواستار رسیدن به حق است نیز باید به این میزان از شفقت و دلسوزی برای بندگان خدا رسیده باشد.

داستان دوم درباره عفو و بخشش:

در مصافی، پادشاه حق شناس
 
یافت از خیل اسیران بی قیاس

با وزیر خویشتن گفت: ای وزیر
 
چیست رای تو درین مشتی اسیر؟

گفت: چون دادت خدای دادگر
 
آنچه بودت دوستتر: یعنی ظفر

آنچه آن حق دوستتر دارد مدام
 
تو بکن آن نیز: یعنی عفو عام

داستان سوم درباره عفو و بخشش:

زنی در زمان پیامبر مرتکب زنا شده بود و از کار خود بسیار پشیمان گشته بود. پس از عذاب وجدان نتوانست با خود کنار بیاید و برای آنکه به گناه خود اعتراف کند به نزد پیامبر رفت:

عاقبت شد سوی پیغامبر همی
 
شرمناک از قصهٔ خود زد دمی

سر بگردانید پیغامبر ز راه
 
در برابر رفت و گفت آنجایگاه

از دگر سو سر بگردانید باز
 
از دگر سو آمدش این زن فراز

قصه ای برگفت و بس بگریست زار
 
وز نبی درخواست خود را سنگسار

پیامبر پاسخ داد که الان وقتش نیست که سنگسار شوی، ابتدا باید شوهر کنی و بچه دار شوی. پس زن رفت و به خواست خدا باردار گشت و فرزندی به دنیا آورد. سپس دوباره نزد پیامبر رفت و نوزاد را به او نشان داد و گفت که من را مجازات کن تا رها گردم. پیامبر پاسخ داد:

مصطفی گفتش برو با صبر ساز
 
تاکنی این طفل را از شیر باز

زانکه گر شیر دگر شکر بود
 
از همه شیر تو لایق تر بود

پیامبرش گفتش که باید بچه ات را شیر دهی تا کودک از شیرخواری بگذرد. زن با سوز و گداز رفت تا اینکه فرزندش بزرگ شد و از شیرخواری درآمد. پس دوباره به نزد پیامبر رفت:

باز برد آن طفل را آنجایگاه
 
گفت: برگیرید این زن را ز راه

چند سوزم؟ بیش ازین تابم نماند
 
ز آتش دل بر جگر آبم نماند

زن دوباره درخواست کرد که نوزادش بزرگ شده، حالا وقتش است تا حکم سنگسارش اجرا گردد. پیامبر در پاسخ گفت که کسی را نداریم که از فرزندت نگهداری کند تا به هفت سالگی برسد. بنابراین باید خودت فعلا زنده باشی تا کودک به هفت سالگی برسد. اما در آن هنگام شخصی به جلو آمد و گفت که او میتواند از کودک نگهداری کند. پیامبر از این اتفاق ناخوش و مشوش گردید، زیرا دیگر بهانه ای نداشت تا حکم شرع را به عقب بی اندازد، پس دستور داد تا حکم اجرا گردد:

مصطفی را سخت ناخوش آمد آن
 
زانکه کاری بس مشوش آمد آن

چون کسی شد طفل را پروردگار
 
شد به شرع آن لحظه بر وی سنگسار

مصطفی فرمود تا مردم بسی
 
برگرفت از راه سنگی هر کسی

عاقبت کردند زن را سنگسار
 
تا گرفت آن تایب صادق قرار

زن کشته شده را در تابوت نهادند و به خاک سپردند و در آن زمان پیامبر با خود میگفت:

گفت غوغای ملک بگرفت راه
 
گام می نتوان نهاد اینجایگاه

کس نکرد این توبه اندر روزگار
 
بود آن زن در حقیقت مرد کار

زن را دفن کردند و پیامبر بر او نماز گذارد و به خانه بازگشت. آن شب علی آن زن را در خواب دید و از زن پرسید که خداوند به تو پس از مرگت چه گفت؟ زن پاسخ داد:

گفت: حق گفتا ندانستی مگر
 
که انبیا را زان فرستادم به در

تا شریعت را اساس ایشان نهند
 
آنچه چندان گفتم آن چندان نهند

چون محمد بود امین روزگار
 
ترک نتوانست کردن سنگسار

ای ز بی انصافی خود خورده سنگ
 
با خدای خویشتن بودی بجنگ

سوی او ده بار رفتی، وانگهی
 
سوی ما گفتی ندانستی رهی

گر نهان یکبار با ما گشته ای
 
از گناه خود مبرا گشته ای

جبرئیل آنگاه بفرستادمی
 
تا ابد منشور عفوت دادمی

خدا به زن گفته بود که تو از بی انصافی خودت کارت به سنگسار کشید. زیرا که ده بار پیش پیامبر رفتی و یک بار نخواستی تا از راه پنهان با حق ارتباط برقرار کنی که اگر تنها یکبار این کار را کرده بودی، جبرییل را میفرستادم تا به تو بگوید که حق تو را برای همیشه مورد عفو قرار داده است.

عطار با طرح این داستان به ما می آموزد که عفو و رحمت چنان جایگاهی در نزد حق دارد که حتی حکم شریعتش را برای آن لغو می کند و ما اگر می خواهیم به وصل حق برسیم باید چنان مرتبه ای از بخشش را در خود پرورش داده باشیم.

داستان چهارم درباره بخشش:

شخص کافری از شدت نیازمندی و گرسنگی به نزد ابراهیم خلیل آمده و از او درخواست نان میکند تا از گرسنگی نجات یابد. ابراهیم در پاسخ میگوید که اگر مومن و خداپرست گردی، هر چه که دلت میخواهد به تو خواهم داد. کافر که این سخن را میشنود، در حال میمیرد. در این هنگام جبرییل نزد ابراهیم آمده و به او از جانب حق میگوید:

گفت: حق میگوید این کافر مدام
 
از کجا میخورد تا اکنون طعام؟

او که چندین گاه نان مییافتست
 
ازخداوند جهان مییافتست

این زمان کو از درت نان خواه شد
 
تن زدی تا گُرسِنه در راه شد

Image result for ‫لطف حق با تو مداراها کند‬‎

حق به ابراهیم می گوید که تو فکر میکنی که این کافر تا الان از کجا نان می یافته است؟ غیر از این است که خداوند روزی اش را میرساند؟ و حال که دست نیاز به تو آورده بود، از برآوردن نیازش دوری کردی تا گرسنه درگذرد؟ اینجاست که عطار بار دیگر گوشزد می کند که خداوند با دشمنش نیز تا این حد بخشایشگر است و ما نیز باید اینگونه بخشایشگر باشیم:

یا رب این انعام و بخشایش نگر
 
عین آرایش برالایش نگر

با چنین فضلی ترا در پیشگاه
 
کی توان ترسید از بیم گناه

زانکه آن دریا چو در جوش آیدت
نیک و بد جمله فراموش آیدت

Image result for ‫لطف حق با تو مداراها کند‬‎ 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد