ای عشق همه بهانه از توست
من خامُشَم این ترانه از
توست
آن بانگ بلند صبحگاهی،
وین
زمزمه ی
شبانه از توست
من اَندُهِ خویش را ندانم.
این گریه ی بی بهانه از
توست
ای آتش جان پاکبازان
در
خِرمَنِ من زبانه
از توست
افسون شده ی تو را زبان نیست
وَر
هست،همه فِسانه از توست
کَشتیِ مَرا چه بیمِ دریا؟
توفان زِ تو و کَرانه از توست
گر باده دَهی و
گرنه، غم نیست
مست
از تو،
شرابخانه از توست
مِی را چه اثر به پیشِ چَشمَت؟
کاین مَستیِ شادمانه از توست
پیشِ تو چه توسنی کند عقل؟
رام
است که تازیانه از توست
من می گذرم خَموش و گُمنام
آوازه ی جاودانه از توست
چون سایه مرا زِ خاک ، برگیر
کاین جا، سر و آستانه از توست
(( هوشنگ ابتهاج ))