بخش هفتم : صلح حدیبیه
سال ششم هجری آبستن وقایع مهمی بود که آینده اسلام را تضمین کرد . از جمله مهم ترین حوادث این سال نزول سوره مبارکه روم و وقوع چندین سرایا (به نبرد های کوچک پیامبر(ص) و مسلمانان ، سریا می گویند) و از همه آنها مهمتر ماجرای صلح حدیبیه بود .
در این سال پیامبر اسلام در خواب دیدند که در حال زیارت خانه خدا هستند و چون خواب انبیاء قرین به صحت است و اصطلاحا رویای صادقه نامیده می شود . رسول اکرم تصمیم به زیارت عمره گرفتند (چون در ایامی غیر از ماه ذیحجه به خانه خدا روند آن سفر را حج عمره می گویند ) .
این اتفاق در قرآن مجید هم آمده است خداوند رحمان ورحیم در سوره مبارکه الفتح آیه 27 می فرماید :
لَّقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ ۖ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُونَ ۖ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَٰلِکَ فَتْحًا قَرِیبًا [٤٨:٢٧]
حقاً خدا رؤیاى پیامبر خود را تحقّق بخشید [که دیده بود:] شما بدون شکّ، به خواست خدا در حالى که سر تراشیده و موى [و ناخن] کوتاه کردهاید، با خاطرى آسوده در مسجد الحرام درخواهید آمد. خدا آنچه را که نمىدانستید دانست، و غیر از این، پیروزى نزدیکى [براى شما] قرار داد.
خلاصه ترجمه :
خداوند آنچه را به پیامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت بطور قطع همه شما بخواست خدا وارد مسجد الحرام می شوید در نهایت امنیت و در حالی که سرهای خود را تراشیده یا کوتاه کرده ائید و از هیچ کس ترس و وحشتی ندارید ولی خداوند چیزهائی را می دانست که شما نمی دانستید ( و در این تاخیر حکمتی بود ) و قبل از آن فتح نزدیکی ( برای شما ) قرار داده است . ( پس از این واقعه جنگ خیبر پیش آمد که در آن غنائم زیادی نصیب مسلمانان شد )
ازاینرو پیامبر(ص) دستور فرمودند که همه اصحاب احرام ببندند و جز شمشیر سلاح دیگری همراه خود برندارند و آماده حرکت بطرف مکه شوند . جمع مسلمین در این سفر به روایت مورخین 1400 نفر تجاوز نمی کرد . [1]
بدین ترتیب اولین سفر دست جمعی پیامبر(ص) پس از هجرت . بطرف مکه ، آغاز شد . ایشان طبق سنت الهی در نزدیکی شجره محرم شدند و اصحاب را هم آموزش دادند و همهگی لباس احرام در بر ، به سمت مکه حرکت کردند .
خبر این حرکت بسرعت به مکه و کفار رسید و آنها یک گروهی پنجاه نفری را جهت ممانعت از ورود پیامبر(ص) به مکه روانه کردند .
خبر به رسول الله (ص)رسید ایشان مسیر مستقیم خود را به سمت مناطق کوهستانی تغییر دادند و در نقطه ائی بنام حدیبیه شتر پیامبر(ص)زانو زده بزمین نشست . پیامبر (ص) فرمودند این کار شتر از سوی خداست باید صبر کرد و منتظر و قوع حوادث بعدی باشیم .
اصحاب همگی از شتر هایشان که تعداد آنها بسیار زیاد بود فرود آمد ه و خیمه های خود را برپا کردند . درهمین هنگام سواران قریش خود را به حدیبیه رساندند و مقصد پیامبر(ص) را جویا شدند . پیامبر(ص) فرمودند قصد زیارت خانه خدا را دارم و این فریضه است برای تمام عرب .
سواران قریش درمانده شدند و دوباره به مکه بازگشتند تا از سران خود کسب تکلیف کنند . در این هنگام پیامبر(ص) فرمودند اگر امروز قریش از من چیزی بخواهد که باعث تحکیم روابط خویشاوندی شود . من خواهم پذیرفت و راه مسالمت را در پیش خواهم گرفت .
قریش چندین نماینده مختلف با پیشنهادهای متفاوت نزد پیامبر(ص) اعزام کرد اما پیامبر(ص) هیچکدام از این پیشنهادها را نپذیرفتند .
سرانجام شخصی بنام" سهیل بن عمرو" بعنوان نماینده تام الاختیار خدمت رسول الله (ص) رسید و پس از گفت وگوی زیاد با رسول الله قرار دادی در هفت ماده را با ایشان تنظیم کرد.
سپس رسول الله (ص) رو به حضرت علی علیه سلام کرده فرمودند:
یا علی جان بنویس بسم الله الرحمن الرحیم
در این لحضه سهیل ملعون از جا برخواسته گفت : دست نگهدار یا اباالحسن ما رحمن و رحیم را نمی شناسیم و مطابق با عصرجاهلیت گفت تنها بنویس بسمک اللهم
در این لحضه علی(ع) خشمگین شد و به سمت پیامبر(ص) نگریست . رسول الله با نگاهشان علی را به آر مش دعوت نموده فرمودند : همانگونه که سهیل می خواهد بنویس و حضرت علی علیه سلام نوشتند .
سپس پیامبر (ص) فرمودند : بنویس این است آن چیزی که محمد رسول الله با سهیل بن عمرو نماینده تام الاختیار قریش به آن متعهد می شوند . در این لحضه مجددا سهیل ملعون از جا برخواسته و اعتراض کرده گفت: دست نگهدار ابالحسن ما اگر به رسالت تو ایمان داشتیم به جنگ با تو برنمی خواستیم پس بجای محمد رسول الله بنویس محمد پسر عبدالله .
دراین لحظه علی(ع) مجددا خشمگین شد ، و از جا برخواست و نگاهی غضب آلوده به سهیل انداخت ، و سپس رو به پیامبر(ص) کرده و منتظر ماند ، در این وقت رسول الله فرمودند همانگونه که سهیل می خواهد بنویس .
اما علی(ع) عرض کرد یا رسول الله مرا یارای آن نسیت که عنوان رسالت را از کنار نام شما پاک کنم ، و قلم را به کناری انداخت و دست به قبضه شمشیر برد اما بیرون نکشید .
در این هنگام پیامبر (ص) با نگاهی علی(ع) را به صبر و آرامش دعوت کردو فرمودند علی جان تو انگشت مرا روی عنوان رسالت بگذار من خودم پاک خواهم کرد .
و علی فدائی راه اسلام و پیامبر(ص) انگشت پیامبر را بر روی رسول الله گذاشتند و پیامبر(ص) با انگشت مبارکش عنوان رسول الله را پاک کرد .
پس از توافق در عناوین عهد نامه شرایط ذیل با توافق دو طرف در آن درج شد .
ما در اینجا عین متن توافق نامه را نقل می کنیم ، در ضمن قبلا از در ج نا م پیامبر(ص) بدون لقب حقه رسول الله از شخص پیامبر(ص) و اهل بیت ایشان و همه مومنین عذر خواهی می کنیم.
بند اول – قریش و مسلمانان متعهد می شوند که در مدت 10 سال جنگ و تجا وز علیه یکدیگر را ترک کنند .
بند دوم – اگر یکی از افراد قریش بدون اذن بزرگتر خود از مکه فرار کند و اسلام آورد و به مسلمانان بپیوندد محمد (ص) باید او را به سوی قریش باز گرداند .
بند سوم – ولی در عوض اگر فردی از سوی مسلمانان به سوی قریش بگریزد . قریش موظف نیست او را به مسلمانان تحویل دهد .
بند چهارم – محمد (ص) و یاران او امسال از همین نقطه به مدینه باز می گردند ، ولی در سالهای آینده می توانند آزادانه آهنگ مکه نموده و خانه خدا را زیارت کنند . مشروط بر اینکه سه روز بیشتر در مکه توقف ننمایند و سلاحی جز سلاح مسافر که شمشیر است ، همراه نداشته باشد .
بند پنجم – مسلمانان مقیم مکه به موجب این پیمان می توانند آزادانه شعائر مذهبی خود را انجام دهند و قریش حق ند ا رد آنها را آزار دهد و یا مجبور کند که از آئین خود برگردند و یا آئین آنها را مسخره نمایند .
بند ششم – امضا کنندگان متعهد می شوند که اموال یکدیگر را محترم بشمارند و حیله و خدعه را ترک و قلوب آنها نسبت به یکدیگر خالی از هرگونه کینه باشد .
بند هفتم – مسلمانانی که از مدینه وارد مکه می شوند ، مال و جانشان محترم است .
این قرار داد در کتب تاریخی اسلام مانند 1- تاریخ طبری جلد 2 صفحه 303 2- پیشوای اسلام صفحه 243 4- علی بزرگمرد جاودانه تاریخ صفحه 86 ذکر شده است .
این پیمان بنظر مشرکین قریش یک موفقیت محسوب می شد و از همین رو به آن مباهات می کردند اما در حقیقت یک پیمان بسیار مهم برای مسلمانان بود . مسلمانانی که تا دیروز در مدینه هم آسایش نداشتند و مدام با لشکر کشی از سوی کفار تحدید می شدند اکنون می توانستند آزادنه به همه جای عربستان حتی مکه سفر کنند و آزادانه دین خود را تبلیغ نمایند . نکته دیگر آزادی مسلمانان ساکن مکه بود که تا دیروز از ترس جانشان نمی توانستند حتی ایمان خود را ابراز کنند چه رسد به اینکه آزادانه بتوانند شعائر مذهبی خود را بجا بیاورند همه اینها بعلاوه امکان انجام سفر حج در هر زمان یک موفقیت بزرگ برای پیامبر (ص) محسوب می شد و واقعا یک فتح بدون خون ریزی بود.
و در نهایت هر گروهی این پیمان را می شکست طرف دیگر ملزم به رعایت آن نبود .
این پیمان همانطور که گفتیم برای پیامبر(ص) و مسلمانان یک پیروزی بزرگ بحساب می آمد . اما متاسفانه بعضی از اصحاب بدون در نظر گرفتن فواید بیشمار این توافق نامه موجبات نارحتی و رنجش پیامبر(ص) را فراهم کردند و این فرمایش خداوند را که در قرآن آمده نفهمیدند که در سوره مبارکه النجم آیه 1 و 4 می گوید :
سوره: نجم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ [٥٣:١]
سوگند به اختر [= قرآن] چون فرود مىآید،
مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَىٰ [٥٣:٢]
[که] یار شما نه گمراه شده و نه در نادانى مانده؛
وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ [٥٣:٣]
و از سر هوس سخن نمىگوید.
إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَىٰ [٥٣:٤]
این سخن بجز وحیى که وحى مىشود نیست.
او ( پیامبر( ص)) هرگز از روی هوا وهوس سخن نمی گوید و تمام گفته های او چیزی جز وحی خداوند نیست .
بهرحال بعضی از اصحاب به پیامبر(ص) اعتراض کردند و ایشان هرچقدر توضیح دادند که فواید این پیمان برای مسلمانان چقدر زیاد است ایشان توجهی نکردند .
در این میان عمر بن خطاب سرکرده معترضان رفتار بسیار نامناسبی از خود نشان داد که این واقعه در تواریخ اهل سنت و شیعه در ج است و من در اینجا مطالب را عینا از کتاب مشهور (آنگاه هدایت شدم ) اثر معتبر جناب آقای دکتر "محمد تیجانی تونسی" که از علمای مشهور اهل سنت است نقل می کنم باشد تا خوانندگان ارجمند این کتاب ارجمند را حتما مطالعه فرمایند و خود قضاوت کنند .
در صفحه 129 کتاب ارجمند (آنگاه هدایت شدم) اثر دکتر "محمد تیجانی" از زبان عمربن خطاب نقل کرده می نویسد :
عمر بن خطاب نزد حضرت رسول آمد عرض کرد:
عمرگفت : آیا تو واقعا پیغمبر خدا نیستی !؟
پیامبر (ص) – فرمودند : بلی هستم . !
عمر گفت : آیا مابرحق و دشمن ما بر باطل نیست ؟
پیامبر (ص) فرمودند : بلی .
عمرگفت : پس چرا دینمان را به ذلت واداریم ؟
پیامبر (ص) فرمود : من پیامبر خدایم و هرگز اورانافرمانی نمی کنم و او ناصر من است .
عمر گفت : آیا تو به ما وعده نمی دادی که بخانه خدا می آئیم و طواف می کنیم ؟
پیامبر (ص) فرمود : آری آیا من بتو خبر دادم که سال دیگری می آئیم و طواف می کنیم ؟
عمر گفت : نه .
پیامبر(ص) فرمود : پس سال دیگر می آئی و طواف می کنی !
سپس عمر نزد ابوبکر آمد و گفت : ای ابوبکر مگر این مرد حقیقتا پیغمبر نیست ؟
ابوبکر گفت : چرا هست .
آنگاه عمر همان سئوالهائی را که از پیامبر پرسیده بود از او کرد و ابوبکر به همان جوابها پاسخ داد و گفت : ای مرد این بتحقیق پیامبر خداست و خدا را عصیان نمی کند و خداوند تائیدش می نماید . پس تو از نافرمانی ات دست بردار و او را اطاعت کن .
و هنگامی که پیامبر از صلح نامه فارغ شد به اصحابش فرمود :
بلند شوید و قربانی کنید و سر بتراشید .
ولی بخدا قسم یک نفر از آنان (جز علی(ع)) برنخاست تا اینکه سه بار حضرت تکرار کرد ند .
وقتی هیچ کس دستورش را اطاعت ننمود به درون چادرش رفت و آنگاه بیرون آمد و بی آنکه سخنی با یکی از آنها بگوید بادست خویش شتر ی قربانی کردند و سپس سلمانیش را صدا زد تا سر ایشان رابتراشد .
1- در این لحظه علی علیه سلام با پیامبر(ص) درون چادر بود .
وقتی اصحاب این را دیدند بلند شدند و هریک سر دیگری را تراشید و نزدیک بود برخی برخی دیگر را بکشند .[2]
تاریخ نویسانی مانند طبری و ابن اثیر و ابن سعد این مطلب را روایت کرده اند .
قرآن مجید در سوره مبارکه ا لاحزاب آیه 36 پاسخ نافرمانی فرمان رسول را می دهد و همین آیه می فرماید :آیه 36 از سوره مبارکه مبارکه ا لاحزاب می فرماید :
وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِینًا [٣٣:٣٦]
و هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و فرستادهاش به کارى فرمان
دهند، براى آنان در کارشان اختیارى باشد؛ و هر کس خدا و فرستادهاش را
نافرمانى کند قطعاً دچار گمراهى آشکارى گردیده است.
دقت کنید , هرکس نافرمانی رسول را بکند در گمراهی آشکاری افتاده است .
این ماجرا ، خبر از ضعف ایمان برخی از اصحاب پیامبر(ص) می دهد . و زشتی این رفتار جناب عمر پس از آن همه معجزه که از پیامبر(ص) دیده بود بیشتر از همه بود . تنها همین جمله ( آیا تو واقعا پیامبر خدا هستی ) از دهان مشرکان و منافقان باید خارج شود نه از دهن صحابه رسول خدا . و همین شک خبر از اعتقاد ضعیف او می دهد و باعث بطلان همه اعمال و عبادات او تا آن زمان می شود .
حال اکنون از شما می پرسم آیا جناب عمر با جوابهای پیامبر(ص) قانع شد یا خیر ؟
خیر ، زیرا پس از آن نزد جناب ابوبکر رفته ، و همان سئوال ها را از او پرسید و اینبار هم قانع نشد ، چراکه در زمانی که پیامبر(ص) فرمان قربانی کردن را صادر فرمودند ، آن هم سه بار ، نه او و نه سایرین از جایشان حرکت نکردند و این عین نافرمانی از دستور رسول خداست که همه فرمایشاتش عین وحی خداست و نافرمانی رسول برابر نافرمانی خداست صلوات الله علیه و آله . !
در اینجا به همین مناسبت آیاتی از سوره مبارکه الفتح را که در باره صلح حدیبیه نازل شده را برای درک بهتر مطلب ذکر می کنیم .
خداوند رحمان و رحیم در آیه 25 از سوره مبارکه الفتح می فرماید :
هُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْیَ مَعْکُوفًا أَن یَبْلُغَ مَحِلَّهُ ۚ وَلَوْلَا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَنِسَاءٌ مُّؤْمِنَاتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطَئُوهُمْ فَتُصِیبَکُم مِّنْهُم مَّعَرَّةٌ بِغَیْرِ عِلْمٍ ۖ لِّیُدْخِلَ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ مَن یَشَاءُ ۚ لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا [٤٨:٢٥]
آنها بودند که کفر ورزیدند و شما را از مسجد الحرام بازداشتند و نگذاشتند قربانى [شما] که بازداشته شده بود به محلش برسد، و اگر [در مکه] مردان و زنان با ایمانى نبودند که [ممکن بود] بىآنکه آنان را بشناسید، ندانسته پایمالشان کنید و تاوانشان بر شما بماند [فرمان حمله به مکه مىدادیم] تا خدا هر که را بخواهد در جوار رحمت خویش درآورد. اگر [کافر و مؤمن] از هم متمایز مىشدند، قطعاً کافران را به عذاب دردناکى معذب مىداشتیم.
خلاصه ترجمه :
و آنها شما را از زیارت مسجد الحرام و رسیدن قربانیهایتان به قربانگاه باز داشتند و هرگاه مردان وزنان با ایمانی در این میان بدون آگاهی شما زیر دست وپا از بین نمی رفتند که از این راه عیب و عاری نا آگاهانه به شما می رسید ( خداوند هرگز مانع این جنگ نمی شد) هدف این بود که خدا هرکس را می خواهد در رحمت خود وارد کند و اگر مومنان و کفار (درمکه ) از هم جدا می شدند کافران را عذاب درد ناکی میکردیم .
إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوَىٰ وَکَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا ۚ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا [٤٨:٢٦]
آنگاه که کافران در دلهاى خود، تعصّب [آن هم] تعصّب جاهلیّت ورزیدند، پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خویش و بر مؤمنان فرو فرستاد، و آرمان تقوا را ملازم آنان ساخت، و [در واقع] آنان به [رعایت ]آن [آرمان] سزاوارتر و شایسته [اتصاف به] آن بودند، و خدا همواره بر هر چیزى داناست.
خلاصه ترجمه :
(بخاطر بیآورید ) هنگامی را که کافران در دلهای خود خشم و نخوت جاهلیت داشتند و ( در مقابل ) خداوند آرامش و سکینه خود را بر فرستاده خویش و مومنان(منظور حضرت علی(ع) هستند) نازل فرمود و آنها را به حقیقت تقوا ملزم ساخت و آنان از هر کس شایسته تر و اهل آن بودند و خداوند به همه چیز داناست .
لَّقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ ۖ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُونَ ۖ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَٰلِکَ فَتْحًا قَرِیبًا [٤٨:٢٧]
حقاً خدا رؤیاى پیامبر خود را تحقّق بخشید [که دیده بود:] شما بدون شکّ، به خواست خدا در حالى که سر تراشیده و موى [و ناخن] کوتاه کردهاید، با خاطرى آسوده در مسجد الحرام درخواهید آمد. خدا آنچه را که نمىدانستید دانست، و غیر از این، پیروزى نزدیکى [براى شما] قرار داد.
خلاصه ترجمه :
خداوند آنچه را به پیامبرش در عالم خواب نشان داد ، راست گفت بطور قطع همه شما بخواست خدا وارد مسجد الحرام می شوید ، در نهایت امنیت و در حالی که سرهای خود را تراشیده یا کوتاه کرده ائید و از هیچ کس ترس و وحشتی ندارید . ولی خداوند چیزهائی را می دانست که شما نمی دانستید ( و در این تاخیر حکمتی بود ) و قبل از آن فتح نزدیکی ( برای شما ) قرار داده است . ( پس از این واقعه جنگ خیبر پیش آمد که در آن غنائم زیادی نصیب مسلمانان شد )
*هیجدهمین فضیلت طومار فضائل علی علیه سلام اطاعت و فرمانبرداری کامل از رسول الله است ایشان هرگز و در هیچ زمانی از فرمان پیامبر (ص) سرپیچی نکرد و هرگز در اجرای فرمان رسول الله چون و چرا نکرد و بدون هیچ تاولی آن فرمان را به انجام رسانید و او در این فضیلت یکه وتنها ست *