بخش هشتم : جنگ خیبر
سال هفتم هجری ، باجنگ بسیارمعروف خیبرآغازشد . خیبرنام مجموعه ی هفت قلعه یهودی نشین بود که دارای دشتهای سرسبزباغات فراوان ونخلستان های باروربود. نام این هفت قلعه باکمی تفاوت درمنابع تاریخی اینچنین ضبط شده است.
قلعه های (ناعم و قموص و شق و سلالم وطیح یا طیخ و کتیبه و نطاق یانفطاه )[1]
این بناهابسیارمحکم بوده دارای انبارهای ذخائرغذا ، منجنیق های پرتاب سنگ ونگهبانان زیادبوده و هر حرکت مشکوک بیرون قلعه رابسرعت گزارش میدا دند ومورخان ساکنین این هفت دژ راحداکثر تاحدود بیست هزارنفرهم گزارش کرده اند.
این یهودیان که خبر شکست هم کیشان خود را در بنی نظیر و بنی قریضه را شنیده بودند از مسلمانان کینه شدیدی بدل داشتند . از همین رو علاوه بر ایجاد مزاحمت برای ساکنین مدینه در توطئه های مختلف علیه مسلمانان شرکت می کردند ، از همین رو در بیستم ماه محرم اوایل سال هفتم پیامبر(ص) دستور حرکت به طرف خیبر را صادر فرمودند . اما قبل از رسیدن قوای اسلام به محل ، رئیس منافقین مدینه ، "عبداالله بن ابی سلول" از طریق جاسوسان خود این خبر را به خیبر رساند . این شخص و عمالش جاسوس مشرکان در مدینه بودند .او در نامه خود به یهودیان نوشت : ( محمد (ص) برای جنگ بسوی شما می آید . بیمناک نشوید زیرا جای شما محکم و سلاح شما فراوان و مردان شما جنگجو و شجاعند)[2]
فرمانده بزرگ خیبر شخصی بنام "سلام بن مشکم "بود ، او پس از مشورت با یاران خود گفت : عبدالله بن ابی سلول مردی ناپاک است اما چون پیشنهاد کرده در قلعه ها بمانید پس شما هم همانگونه رفتار کنید .[3]
ساکنین قلعه ، که به روایتی چهارده هزار نفر ، یا بیست هزار نفر بودند ، بلافاصله ساکنین قلعه ها را بدرون خواندند و در ها را محکم بستند .
درباره در اصلی این هفت قلعه روایات مختلفی نقل شده ، که همگی آنها از بزرگ ، و بسیار سنگین بودن این در حکایت می کند . از جمله نوشته اند که برای بازوبسته کردن این در به 10 نفر مرد قوی نیاز بوده و گویا گودال ویا کانالی بین دیوار قلعه وخارج وجود داشته که با پائین آمدن این در امکان رفت و آمد به درون و بیرون قلعه ، همانند یک پل عمل می کرده است .
بهر حال خیبر در 120 کیلومتری شمال مدینه قرار دارد و رسیدن به آن ، با پای پیاده بسیار وقت گیر بوده است . به همین دلیل مشرکان فرصت کافی برای تجهیز خود وکسب آمادگی داشته اند . تعداد نفرات سپاه اسلام در این جنگ حدود 1400 نفر ذکر شده است.
بلاخره لشکر اسلام به خیبر رسید و محاصره آغاز شد . مورخان مدت این محاصره را 25 روز ذکر کرده اند ، البته چون نیروی دشمن در درون قلعه آذوقه کافی در اختیار داشت این محاصره را براحتی تحمل کرد ، از همین رو پیامبر(ص) در صبح روز بیست و ششم پرچم را بدست جناب ابوبکر داد ، و از او خواست تا قلعه ها را بکمک سپاه اسلام ، فتح کند, پس از گذشت مدتی جناب ابوبکر بهمراه سپاه بازگشته ، اظهار ناتوانی کرد .
پیامبر اینبار جناب عمر را برگزید و پرچم را بدست او داد و سپاه را همراه او روانه کرد ، اما او نیز پس از ساعاتی ، دست خالی بازگشته و از قدرت دشمن و نفوذ ناپذیر بودن قلعه خبر داد. بنقل تاریخ طبری اضطراب و ترس در چهره جناب عمر و سپاهیان آشکار بود و علت غیبت علی(ع) در این هنگام بیماری شدید چشم او بود ، که ایشان را در چادر خود بستری کرده بود و مانع از آن بود تا مانند همیشه پرچم دار پیروز سپاه اسلام باشد . پس از بازگشت جناب عمر چند تن از بزرگان سپاه داوطلب حمله به دشمن شدند اما یکی پس از دیگری دست خالی به نزد پیامبر(ص) بازگشتند .
همه از بدست آوردن پیروزی در این نبرد ناامید شده بودند ، و بدون امید در اطراف چادر پیامبر(ص) پرسه می زدند در این لحظه پیامبر(ص) با صدای بلند فرمود : فردا پرچم را بدست کسی خواهم داد که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش هم او را دوست دارند و او بازنمی گردد مگر با فتح و پیروزی . [4]
|
همه بزرگان اصحاب بی صبرانه منتظر دمیدن فجر روز بعد بودند تا ببینند فردا پیامبر(ص) پرچم را بدست چه کسی خواهد داد و این مقام بزرگ از آن کیست خصوصا به این دلیل که همه فکر میکردند علی(ع) که بیمار است پس این شخص باید کسی غیر از علی(ع) باشد ؟
این خبر را کلیه علمای شیعه و سنی نقل کرده اند و جزء اخبار متواتر محسوب می شود . (اخبار متواتر به خبری می گویند که شیعه و سنی برآن اتفاق نظر دارند ) .
صبح روز بعد دمید و پیامبر(ص) حضرت علی(ع) را احضار کردند اصحاب عرض کردند ایشان بشدت بیمار است پیامبر(ص) فرمودند: کیست که اورا به اینجا بیاورد ؟
1- در این لحظه شخص بنام" مسلمه بن اکوع" برخاسته عرض کرد : من علی(ع) را باخبر می کنم و بسمت چادر علی (ع) ،آن دلاور بی همتا روانه شد . هنگامی که به چادر علی(ع) رسید اورا در بستر بیماری در حال استرحت یافت . و ملاحظه نمود ایشان با دستمالی دیدگان خود را بسته و از درد چشم بشدت رنج می برد .
"مسلمه بن اکوع" پیام رسول الله را به ایشان رساند . حضرت علی (ع) کمی از جایش بلند شدو فرمود: خداوند متعال ، آنچه را که تو ببخشی ، کسی نمیتواند آن را منع کرد ، و چیزی را که منع کنی کسی نمیتواند ببخشد . و با کمک "مسلمه بن اکوع" ازجا برخواسته و با کمک مسلم خود را به حضور پیامبر(ص) رساند .
حضرت رسول(ص) فرمودند : یا علی ، امیران سپاه کاری از پیش نبرده اند و حصار خیبر هنوز گشوده نشوده . فتح این قلعه کار کسی جز تو نیست .
علی علیه سلام عرض کرد : ای رسول خدا ، درد چشم مرا ازار می دهد و توان دیدن پیش پای خود را نیز ندارم چه رسد به جنگ .
پیامبر (ص) سر حضرت علی(ع) را در دست گرفته بوسید و دستمال را از سرش بازکرد و بر چشم ایشان دست نهاد و دعائی خواند و پس از چند ثانیه درد چشم حضرت علی(ع) آرام شد ، و کم کم چشم خود را باز کرد. بیماری کاملا بهبود یافته بود . (حضرت علی علیه سلام فرمود از آن روز به بعد تا پایان عمر هرگز به چشم درد مبتلا نشدم )[5] البته معجزات حضرت رسول بیشمار است و باید در کتابی جداگانه ای به این موضوع پرداخته شود. [6]
|
1- در این لحضه حسان بن ثابت ، شاعر مخصوص پیامبر(ص) و اهل بیت که در اکثر جنگ ها حضور داشته و اولین شاعر در اسلام هم محسوب می شود از پیامبر(ص) رخصت خواست و به همین مناسبت ، ابیات زیر را در خصوص شفا یافتن درد چشم حضرت علی علیه سلام وشخصیت ایشان سرود ، وقرائت کرد .
وکان علی ارمد العین نیبغی شفاء فلما لم یجده مداویا
شفاء رسول الله منه بتفته فبورک مرقیا و بورک راقیا
و قال ساعطی الرایه الیوم صادما کیما محبا للرسول موالیا
به یفتح الله الحصون الاوابیا یحب الهی و الاله یحبه
فاصفی بهادون البریه کلها علیا و سماه الوزیر الموخیا
ترجمه اشعار به فارسی :
علی درد چشم داشت و دارو می جست چون دارو گر نیافت پیغمبر(ص) به آب دهان خود او را شفا داده .چه مبارک شفابخشی و چه مبارک شفاگری بودند ، فرمود : امروز رایت (پرچم) را بد لاور رزم جوئی میدهم که پیغمبر(ص) را دوست میدارند و خدا و پیغمبر او را دوست میدارند . بر دست او حصارهای بسته را خداوند بگشاید ، خداوند آن فضیلت را خاص علی(ع) کرده و علی(ع) را وزیر و برادر پیغمبر(ص) نامید . [7]
در ادامه پیامبر پرچم را بدست با کفایت علی (ع) داد و کنجکاوی اصحاب به پایان رسید . علی بهمراه سپاه درمیان هل هله و تکبیر آماده حرکت شد . قبل از حرکت علی (ع) رو به جانب پیامبر کرده عرض کرد : یا رسول الله چقدر با آنها بجنگم ؟
حضرت رسول فرمودند : تا آن اندازه که بیگانگی خدا و رسول او اقرار کنند و چون چنین کردند خون و مال و جانشان و ناموسشان محفوظ است . یا علی حساب کار ایشان با خداست زیرا باطن کار را خدا می داند تو باید از حقی که خدا بر آنها دارد آگاهی دهی و بدانکه اگر یک نفر بدست تو هدایت شود برای تو بهتر است از شتران سرخ موی که در راه خدا انفاق می کنی .[8] یا علی بدانکه آنها در کتب خود خوانده اند کسیکه آنها را ریشه کن میکند نامش ایلیا (علی بزبان عبری ) میباشد چون بدانجا رسیدی بگو من علی هستم .[9]
در اینجا لازم است قدری پیرامون این سفارش مهم پیغمبر صحبت کنیم زیرا اهمیت آن از خود جنگ بیشتر است .
همچنان که ملاحظه نمودید سیره روش پیامبر(ص) در همه جنگها همان است که با این دشمن قدار می کند یعنی آنقدر به جنگ ادامه میدهد تا دشمن تسلیم اعتقادی شود و این بمنزله جنگ تا نابودی دشمن نیست . به عبارت دیگر جنگ پیامبر(ص) جنگ اعتقادی ست ، نه جنگ کشور گشائی و دشمن او تا زمانی دشمن و متخاصم محسوب می شود که عقیده اسلامی و رسالت او را نپذیرفته .
اما هنگامی که دین اسلام و نبوت پیامبر(ص) را پذیرفت دیگر دشمن نیست و مال و جان وخون و ناموسش در امان است و یکی از مسلمین بحساب می آید .
اما متاسفا نه پس از رحلت رسول الله و خارج شدن خلافت از محل خود ، شما شاهد جنگهای خونینی هستید که بیشتر جنبه کشور گشائی و جمع آوری غنائم دارد ، تا صدور انقلاب و گسترش دین در آنسوی مرزها . بطور مثال زمانی که خلیفه دوم عمر به ایران حمله کرد علاوه بر کشتن مردان ، زنان وکودکان زیادی را بدون علت به اسارت و بردگی گرفت ، و همه آنها را تحت عنوان کنیز وغلام به فحشا کشاند وبه برده جنسی تبدیل کرد که در مکه و مدینه خرید و فروش می شدند و از هیچ حق و حقوقی به عنوان یک انسان بهره مند نبودند .
در اینجا نمونه ائی از این فجایع را برای شما از کتاب ارجمند قضاوتهای علی امیر المومنین علیه سلام نقل می کنیم ، تا ابعاد این فاجعه بهتر روشن شود .
در کتاب ذخائر العقبی بسند صحیح از زید بن ارقم حدیث کنند که :
در زمان خلافت عمر ، سه نفر همراه کنیز و نوزادی به نزد خلیفه آمدند و گفتند ما سه نفر این کنیز را بطور اشترک خریده ایم ، و در یک پاکی با این کنیز همبستر شده ایم ، اکنون این کنیز فرزندی بدنیا آورده ، و ما نمی دانیم این طفل فرزند کدام یک از ماست، شما بعنوان خلیفه و جانشین پیامبر(ص) بین ما قضاوت کن .
خلیفه عمر که در این ماجرا حیران شده بود آنها را نزد علی علیه سلام فرستاد تا در باره آنها قضاوت کنند . که در بخش قضاوتها آنرا ذکر خواهیم کرد اشاالله .
اما نکته ما در این است که این زن بدبخت به کدامین گناه به چنین زندگی رقت باری محکوم شده و آیا اگر پیامبر(ص) هم در این زمان حضور داشتند به اینگونه اعمال زشت راضی می شدند یا خیر ؟
آیا به اسارت بردن یک دختر بیگناه بخاطر گسترش اسلام است و خدا چنین دستوری داده ؟
البته که خیر هرگز خداوند چنین دستوری نداده و اینها همه محصول نا آگاهی و جهل حاکمان و قت بوده است .
او علاوه بر این فجایه . جنایات بزرگتری مرتکب شد که از جمله آنها ، آتش زدن بزرگترین کتابخانه جهان ، که بزرگترین منبع علمی آن عصر بشمار می آمد و ویران کردن هزارن بنای دیگر .
خلیفه عمر علاوه بر کشتن مردان و به اسارت گرفتن زنان ، پیرمردها و کودکان ، تمام ابنیه و ساختمانهای مسکونی با ارزش را تخریب کرده به آتش کشید و هر چیزی را که کوچکترین ارزش مادی داشت تحت عنوان غنیمت جنگی غارت کرد . اکنون شما قضاوت کنید ، دینی که اینگونه به شما تبلیغ شود را خواهید پذیرفت ؟
البته که نه ! . همانطوری که تاریخ ثبت کرد ایران نه تنها دین جدید را به طیب خاطر قبول نکرد بلکه برعکس ، عمر خلیفه دوم بدست یک ایرنی مضروب و سپس کشته شد ، و در نهایت سالها بعد با ارسال مبلغین مذهبی اسلام به ایران ، که در زمان خلافت حضرت علی علیه سلام صورت گرفت و اکثرا از بنی هاشم بودند اسلام در ایران نهادینه شد ، و مردم از صمیم قلب به اسلام و محبت اهل بیت پیامبر(ص) گرویدند . همچنین بعدها گروههائی از فرزندان ائمه علیهم اسلام ، بخصوص فرزندان امام موسی بن جعفر امام هفتم شعیان به ایران مهاجرت کردند ، و باعث تبلیغ هرچه بیشتر این دین جدید در ایران گردیدند و امروز قبور محترم آنها در سراسر ایران زیارتگاه عام و خاص است . و بزرگترین این شخصیت ها ، عبارتند از امام هشتم شعیان امام رضا (ع) و خواهر بزرگوارشان حضرت معصومه (ع)و برادر دیگر ایشان ، جناب شاه چراغ ،که در زمان مامون عباسی به ایران مسافرت کردند ، و مقبره شریف آنها بترتیب در شهرمقدس مشهد ، قم وشیراز ، امروزه زیارتگاه همه مسلمانان جهان است . وجود مقدس این سه شخصیت بزرگ باعث شد تا امروز ایران بعنوان یکی از پایگاه های مهم اسلام در جهان شناخته شود .
در غیر این صورت ایران هم بمانند اروپا ،که سالها در اختیار مسلمانان بود ، پس از استقلال به دین اجدادی خود باز می گشتند ، و اسلام در این کشورها در اقلیت بسیار کوچکی باقی می ماندو هرگز مانند ایران فراگیر نمی شد .
البته فراموش نباید کرد که ایرانیان قبل از حمله اعراب صاحب بزرگترین تمدن مادی و معنوی در جهان بودند , ایرانیان تنها قومی بودند که در طول تاریخ تاسیس کشورشان هرگز بت پرست و یا مشکر نبوده , بلکه همواره از شاخص ترین ملل یکتا پرست بوده اند .
لازم بذکر نیست که بر طبق شواهد مسلم تاریخی ایرنیان اولین ملت متدین جهان محسوب شده , و دین زرتشتی را که یکی از بهترین آیین های خدا پرستیست به جهان و جهانیان هدیه داده اند .
آیین زرتشت بر اصول یکتا پرستی , صلح و احترام به کرامت انسانی در طول تاریخ بوده و از بارز ترین نشانه های آن شیوه حکومت داری حاکمان ایران زمین است , که در اینجا به چند نمونه آن اشاره می نمایم .
1- در ایران هرگز برداری وجود نداشته .
2- در ایران همه اقوام و مذاهب در کنار یکدیگر با صلح و حقوق برابر زندگی میکرده اند .
3- ایران هرگز سعی در قبولاندن مذهب خویش به سایر کشورها و ملل نداشته اند .
4- ایرانیان پس از فتح هر کشوری به زبان , مذهب و آیین آنان احترام گذاشته هرگز آنها را تغییر نداده اند , نمونه بارز این امر فتح بابل توسط کوروش کبیر است .
باتوجه به این نکات تغییر مذهب اکثر ایرانیان در طول تاریخ از زرتشتی به اسلام از سر ناچاری و نداشتن آیین مناسب نبوده , بلکه با توجه به خیل عظیم دانشمندان دینی مسلمان ایرانی و خدمات درخشانی که ایرانیان آگاه به اسلام و تمدن اسلامی , انتخابی آگاهانه و از سر خرد ورزی بوده است .
خدمات ایرانیان به اسلام طیف وسیعی داشته , از معماری اسلامی , بسط و توسعه مباحث کلامی دینی , تاریخ نگاری اسلام , ضبط و ثبت احادیث پیامبر (ص) و اولاد آن بزرگوار ائمه معصومین سلام الله علیه و ترجمه و تفسیر متون اسلامی وحتی قرآن مجید تا تدوین دستور زبان عربی را در بر میگیرد .
بجرعت می توان اعلام کرد که هیچ ملتی از ملل مسلمان به اندازه ایرانیان در تفسیر , توسعه و ترویج اسلام سهم نداشته و نخواهد داشت .
هر انسان اندیشمند و منصف با نگاه به فهرست طولانی اسامی این دانشمندان ایرانی مسلمان مسلما تحت تاثیر قرار گرفته وبه آن اقرار خواهد کرد .
در اینجا به جهت تبرک اسامی برخی از مشهور ترین این دانشمندان ایرانی مسلمان را متذکر می شویم , باشد تا این امر که نشانه انصاف و پاس داشت حرمت متاخرین این عرصه محسوب می شود , مورد قبول درگاه حضرت حق قرار گیرد .
1- سلمان فارسی یار با وفای پیامبر(ص) و اهل بیت ایشان اولین مسلمان غیر عرب واولین حاکم منسوب شده در شهر مدائن (جهت اداره کشور ایران ) توسط خلیفه دوم جناب عمر و اولین مترجم قرآن از عربی به فارسی .
2- اسماعیل ابن ابو سهل نوبخت که اولین شخصیت در جهان اسلام است که مباحث کلامی در دین اسلام را مدون و در زمانی که پس از ترجمه آثار یونانی و غیر ه جنبشهای فرق مختلف غیر مسلمان سعی در تضعیف شریعت محمدی داشتند , ایشان و اولاد بزرگوارشان علاوه بر مباحثات مفصل با سران این فرق , آثار بسیار ارزشمندی را در همین رابطه منتشر ساخته و از ساحت مقدس شریعت پاک محمدی با تمام امکانات دفاع جانانه به عمل آورده اند , همچنین سایر اولاد آن بزرگوار تحت نام آل نوبخت که اکثرا از وزیران دربار خلفای عباسی بوده و خدمات درخشانی به اسلام و مسلمین نموده اند . ( جهت اطلاع بیشتر به کتاب ارزشمند آل نوبخت تالیف دانشمند فقید جناب عباس اقبال آشتیانی از انتشارات کتابخانه طهوری سری آثار زبان و فرهنگ ایران شماره 43 مراجعه نمایید . )
3- حسین روح نوبخت از اولاد همین خاندان که ایشان یکی از نواب خاص حضرت صاحب الامر و زمان ابا صالح المهدی ( عج) در زمان غیبت صغرای ایشان بوده اند .
4- ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی معروف به شیخ صدوق که مولف اولین کتاب در مورد احکام فقهی بنام " من لا یحضره الفقیه " که دومین کتاب از کتب اربعه شیع محسوب شده و در زمان خود اولین رساله عملیه در فقه محسوب می شود , همچنی کتاب گرانسنگ " علل الشرایع" در مورد فلسفه و علل احکام فقه و تشریح آنهاست و همچنین دها اثر دیگر و تربیت شاگردان برجسته در این حوزه مانند شیخ مفید .
5- مرحوم کلینی بزرگ صاحب کتاب ارزشمند اصول و فروع کافی که جزو بهترین آثار در زمینه حدیث محسوب شده همچنین از کتب اربعه شیعه محسوب می شود .
6- ابو جعفر محمد بن جریرطبری آملی مازندرانی فقیه و محدث و مفسر و مورخ اسلامی است و از مشهورترین آثار او تاریخ کبیر به نام تاریخ الامم و الملوک ( تاریخ طبری ) و تفسیر کبیر او موسوم به جامع البیان فی تفسیر القرآن است که بنام تفسیر طبری مشهور گشته .
7- ابو نصر فارابی ملقب به معلم ثانی , فیلسوف , ریاضی دان و مدرس بزرگ ایرانی مسلمان .
8- خوارزمی ریاضی دان , فیلسوف و متفکر بزرگ ایرانی مسلمان .
9- ابو علی سینا پزشک , فیلسوف و متفکر بزرگ ایرانی مسلمان .
10- محمد زکریا رازی دانشمند شیمی دان و فیسوف ایرانی مسلمان .
11- ابوریحان بیرونی منجم , مورخ , فیلسوف , ریاضی دان و دانشمند ایرانی مسلمان .
12- شیخ بهایی مهندس , فیلسوف , صوفی برجسته , وزیر و مشاور شاه عباس صفوی , مدرس و مولف و متفکر بزرگ ایرانی مسلمان .
و صدها دانشمند بزرگ دیگر که بجهت اختصار مهمترین این اسامی از فهرست مشهور ابن ندیم در انتهای کتاب تحت عنوان اسامی دانشمندان ایرانی قبل و بعد از اسلام آورده شده است .
جهت اطلاع بیشتر از این موضوع به کتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ایران تالیف معلم شهید مرتضی مطهری مراجعه نمایید.
اما خلیفه دوم بمانند سپاهیان مغول به مردم ایران حمله کرد و هر گز به آنها فرصت ندادند تا اسلام بیاورند ، چرا که گفتن شهادتینی برای هر شخص راحت تر بود از کشته شدن یا به اسارت برده شدن . آیا این مردم بیچاره حاضر نبوده اند این شرط کوچک اسلام را بپذیرند و جان و مال و ناموس خود را حفظ کنند؟
اما اصولا این فرصت هرگز به آنها داده نشد ، بلکه به یکباره مورد هجوم سپاهیان خلیفه دوم شدند و همه چیز خود را ازدست دادند .
در صورتی که پیامبر(ص) به علی علیه سلام دستور دادند تا پذیرفتن دین و قبول رسالت ایشان جنگ باید ادامه یابد و در صورت پذیرش این دو شرط جنگ خاتمه می یافت واز آن به بعد گروه متخاصم دیگر دشمن محسوب نمی شود و جان و مال و ناموس آنان مانند یک مسلمان محترم ومحفوظ است .
حقیقتا تفاوت بین این دو سیره بسیار است . علی علیه سلام که شاگرد مکتب پیامبر(ص) است در زمان خلافت خود هرگز کسی را به بردگی نگرفت و هیچ خانه ائی را ویران نکرد و طول زمام داری خود بارها مورد ظلم واقع شد اما هرگز در صدد انتقام جویی برنیامد .
بطور نمونه یک بار در زمان خلافت خود به عنوان رهبر امپراطوری اسلام از خیابان عبور می کرد که ناگاه دید شخصی مسحیی زره جنگی ایشان را در دست گرفته و مشغول فروش آن است . ایشان جلور فته به این مرد سلام کرد و فرمودند: ای بازرگان این زرهی را که داری می فروشی متعلق به من است . او که علی (ع) را نشناخت با بی ادبی گفت نه اینچنین نیست برو و مزاحم کسب من مشو . علی(ع) که به سخن خود اطمینان داشت اورا نزد قاضی شهر فرا خواند و فرد مسیحی هم که هنوز علی(ع) را نشناخته بود قبول کرد .
هنگامی که قاضی وارد محکمه شد و چشمش به علی(ع) افتاد از جایگاه خود پائین آمده و خواست تا نسبت به ایشان احترام و تعظیم نمایداما حضرت با نگاهی غضب آلوده او را از انجام اینکار منصرف کرده فرمودند : من اینک بعنوان یک فرد عادی به نزد تو آمده ام و شکایتی دارم ، و نباید هیچ فرقی بین من و یک فرد عادی بگذاری برو سرجایت بنشین و کار قضاوتت را انجام بده .
قاضی بناچار قبول کرده به کار خود مشغول شد و از علی (ع) پرسید : خوب شما چه شکایتی دارید؟
حضرت علی(ع) فرمود : این شخص زرهی را که متعلق به من است را در بازار بفروش می رساند که من او را دیدم و به اینجا آوردم .
قاضی از مرد مسیحی که هنوز گیج بود پرسید تو چه می گوئی ؟
مرد مسیحی که هنوز متوجه مقام حضرت علی (ع) نشده بود گفت : من این زره را در شهر دیگری خریده ام و به اینجا آمده ائم که آنرا بفروشم که این مرد ادعا کرده زره مال اوست اما من قبول ندارم و آن را خریده ام و متعلق به من است .
قاضی با نهایت ادب روبه حضرت علی(ع) کرده و گفت ای امیر المومنین آیا شما بر مدعای خود شاهدی هم دارید ؟
علی علیه سلام فرمودند : چرا مرا به این لقب خطاب کردی . خیر من شاهدی ندارم .
سپس قاضی حکم کرد که زره به مرد مسیحی تعلق دارد و دادرسی خاتمه یافت .
هنگامی که مرد مسیحی لقب امیرالمومنین را شنیدو اعتراض علی(ع) را بقاضی که چرا مرابااین لقب خطاب کردی را شنید تازه متوجه شد این شخص علی بن ابی طالب امیر المومنین است و امپراطور کل ممالک اسلامی .
در این لحضه علی علیه سلام در حال دور شدن بود ،که مرد مسیحی بفکر فرورفته باخود اندیشید : این چه دین خوبی ست که حاکم آن حق خود را مورد قضاوت قاضی قرار میدهد و هرچه او حکم کند می پذیرد . در همین حین مرد مسیحی علی علیه سلام را صدا زده و بسمت ایشان دوید و پس از احترام زره را به ایشان داد و گفت : درست است این زره مال شماست هنگامی که به جنگ( صفین می رفتید یا باز می گشتید) این زره از روی بار شما افتاد ومن آنرا برداشته به منزل بردم . لطفا پوزش مرا بپذیرید . اینچنین حاکمی و این دادگاه و حکمش تنها از عهده پیامبران الهی برمی آید . دین شما حق است و من به این دین عدل وانصاف ایمان می آورم . و آن مرد مسیحی بدست حضرت علی امیرالمومنین ایمان آورده و مسلمان شد .
- ادامه ماجرای جنگ خیبر باز
ماجرا تاآنجا گفته شد که پس از رفتن و برگشتن ابوبکر وعمر و چندتن دیگر از امرای سپاه اینبار حضرت علی که چشم دردش بدست رسول الله شفا یافته بود بهمراه سپاه عازم میدان نبرد شد . علی بن ابی طالب بهمراه سپاه بطرف قلعه خیبر حرکت کرد . مشرکان یهودی که پس از رفت و برگشت فرماندهان قبلی ، جرائت و جسارت یافته بودند ، و گمان میکردند سپاه اسلام از فتح ناامید شده و برای آخرین بار می خواهند شانس خود را آزمایش کنند . دلاورانی از خود را به میدان فرستادند و اینبار بفکر نابودی مسلمانان افتاده بودند . در این زمان جنگ سختی در گرفت ، و با دلاوری علی بن ابی طالب مسلمانان به جنگ با یهود و امکان پیروزی امید وار تر شده بودند . این افزایش روحیه سبب شد، تا دشمن را مجبور به فرار کننددر این درگیری عده ائی از یهودیان کشته شدند و باقی به درون قلعه گریختند .
در میان کشته شدگان شخص بنام حارث برادر پهلوان نامی خیبر ، مرحب (که چیزی از لحاظ قدرت و جنگاوری ازعمربن عبدود کم نداشت) وجود داشت . که بدست علی علیه سلام هلاک شده بود و همین مسئله موجب تحریک مرهب شد. او که تاکنون در قلعه مانده بود ، به جهت خونخواهی برادرش راهی میدان جنگ شد و از قلعه بیرون آمد . او در میان عرب یهود ، همچون عمربن عبدود مشهور بود و یدی طولانی در جنگ و جنگاوری داشت .بهمین جهت زمانی که به میدان آمد و مبارز طلبید هیچ یک از مسلمانان جرئت مقابله با او را در خود نیافت و چند بار ندای هل من مبارز او بی پاسخ ماند اما علی شیر حق و اسدالله غالب ، که در میدان جنگ حضور داشت ، دعوت وی را پاسخ داد و به میدان شتافت . ( در زمان قدیم مبارزی که تنها به میدان جنگ می آمد و مبارز می طلبید خونش محترم شمرده می شد و هیچ گاه دست جمعی به وی حمله نمی کردند و این یک سنت قدیمی و جوانمردانه محسوب می شد).
علی علیه سلام در کلیه جنگهائی که انجام داد هرگز آغاز کننده نبرد نبود ، چه بعنوان فرمانده سپاه اسلام و چه بعنوان یک مبارز .
در این میدان هم مرحب پهلوان معروف خیبر اولین رجز را خواند وی در رجز خود گفت:
قد علمت خیبرانی انی مرحب شاکی السلاح بطل محرحب
ترجمه فارسی :
یعنی : مردم خیبر مرا مرحب خیبری و مرد جنگی میشناسند و در گاه رزم و مبارزه آزموده و مجربم .
و علی علیه سلام در پاسخ این بیت را سرود :
انا الذی سمتنی امی حیدر ضرغام آجام و لیث قسوره
ترجمه فارسی :
منم آنکس که مادرم مرا حیدر . یعنی شیر نامید من شیر بیشه ها ودلیر و زور مندم .
مورخان می نویسند مرحب اینبار دوزره پوشید بود و دو عمامه همراه سنگی بسرش بسته بود ، و روی آنها یک کلاه خودی نهاده . این کاررا بخاطر محافظت سرش انجام داده بود. البته چون بیشتر ضربات کاری معمولا بر سر حریف فرود می آمد انجام چنین پیش بینی از یک مبارز حرفه ائی بعید بنظر نمی رسد .بهرحال ضربه اول را مرحب با شدت تمام وارد کرد و این ضریت باعث افتادن سپر از دست حضرت علی شد اما ضربه دوم را علی بن ابی طالب برسر مرحب وارد کرد که او از ایمنی سرش توسط کلاه خود و سنگ اطمینان داشت حرکتی در رد کردن ضربه انجام نداد اما این کار باعث نابودی او شد . ضربت علی علیه سلام آنچنان محکم و شدید بود که علاوه بر کلاه خود و سنگ . سراورا نیز تا دندان هایش شکافت و مرحب خیبری مشهور بیک باره نقش زمین شد . این ضربت آنچنان سنگین و با صلابت زده شد که موجب حیرت تمامی ناظرین شد . ناگهان صدای تکبیر و هل هله از صف مسلمین بهوا بلند شد . یهودیان که از بالای دیوارها ناظر این صحنه بودند و حشت زده وحیران شدند آنها که امید زیادی به این پهلوان خیبری مرحب بسته بودند به یکباره ناامید شدند . پس از گذشت زمانی کوتاه برادر سوم این خانواده به خونخواهی دو برادر دیگرش به میدان امد . او هم که از لحاظ قدرت و شهرت کمتر از برادرانش نبود ، و با حمله ائی بطرف میدان جنگ ، علی را به مبارزه دعوت کرد . علی(ع) شیر بیشه شجاعت حیدر کرار با خونسردی تمام پاسخ او را لبیک گفت و پس از رد و بدل شدن چند ضربه اوراهم هلاک کرد .[10]
پس از این واقع یهودیان تنها راه چاره را ، حمله از پس دیوارهای قلعه دیدند ، و شروع به پرتاب تیر و سنگ به سپاه اسلام نمودند . این کار امکان پیروزی مسلمین را ضعیف کرد ، چرا که آنها در پس دیوارهای محکم قلعه در امان بودند ، و شکست آنها منوط به شکستن در بزرگ قلعه و ورود سپاه اسلام به داخل قلعه بود .
از این رو علی علیه سلام با شجاعتی بی نظیر و قدرتی بی همتا بسرعت بسمت در بزرگ قلعه ناعم رفت ، و یک تنه بهول قوه الهی در را از جای خود کند و قلعه را در اختیار سپاه اسلام قرار داد و لشکر اسلام خوشحال از این موقعیت پیش آمده و متعجب از زور بازوی حضرت علی(ع) به درون قلعه سرازیر شدند . و یهود از ترس مال و جانش تسلیم قوای اسلام شد و با پیامبر(ص) صلح کردند و کل اراضی خیبر را به ایشان بخشیدند .
قرآن مجید بخوبی این ماجرا را در ذیل آیات مبارکه پنجم و ششم از سوره مبارکه حشر بیان می نماید به متن آیات دقت ککنید .
وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلَا رِکَابٍ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَىٰ مَن یَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ [٥٩:٦]
و آنچه را خدا از آنان به رسم غنیمت عاید پیامبر خود گردانید، [شما براى تصاحب آن] اسب یا شترى بر آن نتاختید، ولى خدا فرستادگانش را بر هر که بخواهد چیره مىگرداند، و خدا بر هر کارى تواناست.
مَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنکُمْ ۚ وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ [٥٩:٧]
آنچه خدا از [دارایى] ساکنان آن قریهها عاید پیامبرش گردانید، از آن خدا و از آن پیامبر [او] و متعلق به خویشاوندان نزدیک [وى] و یتیمان و بینوایان و درراهماندگان است، تا میان توانگران شما دست به دست نگردد. و آنچه را فرستاده [او] به شما داد، آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت، بازایستید و از خدا پروا بدارید که خدا سختکیفر است.
در این آیات بروشنی تکلیف این غنائم روشن گردیده که متعلق به شخص رسول الله و خانواده ایشان (اهل بیت پیامبر (ص)) است .
در میان غنائمی که یهود به شخص پیامبر(ص) بخشیدند ، باغی بود بنام فدک که رسول الله هم بخاطر دستور قرآن مبنی بر رعایت حال خویشان و نزدیکان ، آنرا به حضرت فاطمه بخشیدند ، و ایشان هم افرادی از فقرای بنی هاشم را ، جهت رسیدگی و مراقبت این ملک ، منصوب کردند ، و هر ساله در آمد آن را بین فقرا و خودشان تقسیم میکردند , و این وضع تا زمان رحلت پیامبر (ص) ادامه داشت , , اما متاسفانه بلافاصله پس از رحلت حضرت رسول (ص) جناب ابوبکر (که تازه خود را به خلافت منسوب کرده بود ) با مشورت و همکار جناب عمر با توجیهات نادرست این مایملک شخصی حضرت فاطمه علیه سلام و علی بن ابی طالب را از ایشان غصب کرده , قلوب خانواده عزیز و گرامی پیامبر عظیم اشان اسلام را که بخاطر غم از دست دادن پیامبر (ص) داغدار بود بشدت جریحه دار کردند , و عده کثیری ازفقرای بنی هاشم و وابستگان حضرت علی و حضرت فاطمه را که از محل آن باغ امرار معاش میکردند , از کار بیکار و به فقر و تنگدستی دچار ساختند و چه زود مزد پیامبر (ص) را که بر طبق نص صریح قرآن تنها و تنها محبت به اهل بیت ایشان بود را با آزار و اذیت این خاندان گرامی پرداخت کردند .!!!
به متن صریح این آیت دقت کنید :
ذَٰلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَىٰ ۗ وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ [٤٢:٢٣]
این همان [پاداشى] است که خدا بندگان خود را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند [بدان] مژده داده است. بگو: «به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نیستم، مگر دوستى در باره خویشاوندان.» و هر کس نیکى به جاى آورد [و طاعتى اندوزد]، براى او در ثواب آن خواهیم افزود. قطعاً خدا آمرزنده و قدرشناس است.
بدین ترتیب پرونده این جنگ هم بسته شد ، و به برکت دلاوری و قدرت بازوی حضرت علی علیه سلام غنائم زیادی نصیب سپاه اسلام شد . شاعر بلند آوازه فارسی زبان جناب قانی این شجاعت و دلاوری را در این ابیات ستوده است .
|
اسلام شد مشید و دین گشت استوار از نیروی یدالله و از ضرب ذوالفقار
زان ضربتی که بر سر مرحب زدی هنوز آواز مرحباست که خیزد از هردیار
دادی رواج شرع نبی را ز قتل عمرو [11] کورا زپا فکندی و دین گشت پایدار
مدح تو چون شعاع خور از شرق لبم نا جسته در بسیط زمین یابد انتشار
هر مدح و منقبت که بود کاینات را
در نام تو نهفته چو دردانه برگ وبار
البته خداوند خبر این پیروزی را قبلا در هنگام صلح حدیبیه به رسولش داده بودند و ما آیات مربوطه را به این موضوع را در اینجا ذکر می کنیم . بعلاوه بمناسبت کسب غنائم زیاد این جنگ که تنها وتنها بادلاوری حضرت علی(ع) بدست آمد . آیه مربوط به تکلیف تقسیم غنائم جنگی را هم ذکر می کنیم . ابتدا آیه ی که پس از جریان صلح حدیبیه نازل شد و وعده غنائم جنگ خیبر را به رسولش داد . این آیه در سوره مبارکه الفتح آیه 20 قرار دارد توجه فرمائید :
سوره الفتح آیه 20 : خدا بشما وعده گرفتن غنیمتهای بسیار داده است که این (یک غنیمت خیبر) را برای شما تعجیل در انجام آن فرموده و دست شر مردم (کافر) را از سرشما کوتاه کرد تاآیت و دلیل اهل ایمان باشد و خدا شمارا به راه راست هدایت فرماید .
سوره الانفال آیه 1 در باره غنائم جنگی می فرماید که :
آیه اول از سوره مبارکه الانفال : (ای رسول) چون امت از تو حکم الانفال ( غنائم جنگی ) را سئوال کنند جواب ده که انفال مخصوص خدا و رسول است . در این صورت شما مردان مومن باید از خدا بترسید ، بلکه در (رضایت و مسالمت واتحاد) بین خودتان بپردازید و خدا و رسول را اطاعت کنید اگر اهل ایمانید .
* نوزدهمین فضیلت طومار فضائل علی علیه سلام عدل و داد خوهی ایشان است که بی همتاست و علی تنها حاکم اسلامی ست که بدون استفاده از قدرت خویش مانند یک شهروند عادی دعوی خود را بنزد قاضی شهر برد که خود او آن قاضی را منصوب کرده بود و از او خواست تا بدون در نظر گرفتن شان ومقام امپراطوری ایشان بین او و شخصی مسیحی قضاوت کند وعلی علیه سلام در این فضیلت یکه وتنهاست .
[1] - زندگانی چهارده معصوم صفحه 166 و علی بزرگمرد جاودانه تاریخ و حبیب السیر صفحه 160
[2] - زندگانی چهارده معصوم صفحه 166 و علی بزرگمرد جاودانه تاریخ و حبیب السیر صفحه 160
[3] - زندگانی چهارده معصوم صفحه 166
[4] - تاریخ طبری جلد 3 صفحه 93 2- تاریخ طبری جلد 3 صفحه 93 و صحیح بخاری جلد 2 صفحه111
[5] - صحیح بخاری جلد 2 صفحه 111 و ارشاد صغحه 58 و زندگانی چهارده معصوم صفحه 167
[6] - العلویه المبارکه صفحه 130 و تاریخ طبری جلد 3 صفحه 93 و علی بزرگمرد جاودانه تاریخ صفحه89
[7] - همان منابع صفحه قبلی ، بعلاوه کتاب مهر تابان صفحه 60
[8] - کتاب مشهور اهل سنت بنام صحیح مسلم صفحه 237 و العلویه المبارکه صفحه 131
[9] - کتاب ارشاد صفحه 47 و خاتم الانبیا صفحه 180
[10] - تمام منابع قبل بعلاوه شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی و حبیب السیر جلد اول صفحه 30 و کتاب روضه الصفا ده جلدی جلد دوم
[11] - منظور عمربن عبدود است.