فصل چهارم : پیروزی مقدس
بخش اول : تمجید مقدس
سال دهم هجرت آغاز استقرار کامل اولین حکومت اسلامی در جهان است . رسول اکرم (ص) پس از 22 سال مبارزه بی امان و تلاش خستگی ناپذیر موفق شد با توفیق و عنایات پروردگار بزرگ و مهربان آخرین و کامل ترین دین توحیدی را در یکی از کشورهای بزرگ جهان یعنی شبه جزیره عربستان ایجاد کند .
آری از شنیدن اولین آیات و حی در غار حرا تا به امروز بیست و دوسال بطول انجامید سالهای سخت و دشوار که در هر روز رنجی تازه به وجود شریف پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله می رسید و هرساعت آن بسختی سپری می شد .
در این سال دو اتفاق مهم روی داد که باعث شد تا مقام والای حضرت علی(ع) بیش از پیش برای همه روشن تر شود .
ماجرای اول مربوط به نامه حضرت رسول است برای اسقف اعظم مسیحیان نجران در دعوت ایشان به دین اسلام . نجران از شهرهای مهم یمن بشمار میرفت و اکثر مردم آن منطقه مسیحی بودند .
اسقف اعظم ایشان شخص بنام" ابو حارثه" بود اونامه پیامبر(ص) را در شورای عالی کلیسا مطرح کرد و اعضای شورا تصمیم گرفتند گروهی از دانایان و متدینین خودرا به مدینه اعزام کنند تا از نزدیک ضمن ملاقات با پیامبر(ص) با ایشان مذاکره کنند .
هیت از شست نفری به رهبری ابوحارثه بن علقمه تشکیل می شد زمانی که آنها به مدینه رسیدند همزمان با وقت نماز شرعی ایشان بود , از همین رو همه آنها گوشه ایی از مسجد پیامبر(ص) مشغول خواندن نماز شدند .
برخی از اصحاب برخاسته و قصد برهم زدن نمازشان را داشتند که با مخالفت پیامبر(ص) روبرو شدند .[1]
رسول الله اصحاب را به آرامش دعوت کرده و صبر کردند تا آنها نمازشان بپایان رسید . آنگاه ابوحارثه متوجه رسول اکرم شده عرض کرد: به چه دعوت میکنی ؟
پیامبر فرمودند : به شهادت لااله الا الله و اینکه من رسول اویم و عیسی بنده و رسول اوست .
آنها گفتند : پس پدر عیسی کیست ؟
بلافاصله بر پیامبر وحی نازل شد که بگو درباره حضرت آدم چه می گوئید ؟
آیا آدم بنده و مخلوق بود یا نه ؟
مسیحیان گفتند: آری .
پیامبر فرمودند: پدر آدم کیست ؟
در این هنگام مسیحیان نجران مبهوت شدند و از دادن پاسخ عاجز ماندند . سپس خداوند آیه ذیل را نازل فرمودند :
ان مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون .
ترجمه :آری خلقت عیسی در نزد خدا مانند خلقت آدم ابوالبشر است که خداوند اورا از خاک ساخت سپس به آن خاک گفت بشری به حد کمال باش همان دم چنان گردید .
گروه مسیحیان نجران در حال بهت و سکوت بودند که فرشته وحی مجددا نازل شد و آیات 59 تا 62 از سوره مبارکه آل عمران را بر پیامبر (ص) نازل , به متن آیات دقت فرماید :
إِنَّ مَثَلَ عِیسَىٰ عِندَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ ۖ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ [٣:٥٩]
در واقع، مَثل عیسى نزد خدا همچون مَثل [خلقت] آدم است [که] او را از خاک آفرید؛ سپس بدو گفت: «باش»؛ پس وجود یافت.
الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُن مِّنَ الْمُمْتَرِینَ [٣:٦٠]
[آنچه درباره عیسى گفته شد] حق [و] از جانب پروردگار تو است. پس، از تردیدکنندگان مباش.
فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ [٣:٦١]
پس هر که در این [باره] پس از دانشى که تو را [حاصل] آمده، با تو محاجه کند، بگو: «بیایید پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم؛ سپس مباهله کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ ۚ وَمَا مِنْ إِلَٰهٍ إِلَّا اللَّهُ ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ [٣:٦٢]
آرى، داستان درست [مسیح] همین است؛ و معبودى جز خدا نیست، و خداست که در واقع، همان شکستناپذیر حکیم است.
خلاصه ترجمه :
ترجمه : در واقع، مَثل عیسى نزد خدا همچون مَثل [خلقت] آدم است [که] او را از خاک آفرید؛ سپس بدو گفت: «باش»؛ پس وجود یافت , حق همان است که بر تو نازل شد , پس هرکس با تو در مقام مجادله برآید درباره عیسی پس از آنکه به وحی خدا براحوال او آگاه شدی بگو بیآئید ما وشما با فرزندان و زنان ونزدیکان خود با علم به مباهله برخیزیم (یعنی در حق یکدیگر نفرین کنیم وازدرگاه خداوند برای طرف دیگر درخواست عذاب نمائیم ) تادرغگو و کافر را به عذاب گرفتار سازیم .
اما آنها بدون توجه به توضیحات روشنگرانه پیامبر(ص) و نزول آیات وحی آنها همچنان براعتقاد شرک آمیز خویش پافشاری کردند .
از این رو تنها چاره برای اثبات حقانیت یکی از دو طرف ، انجام مباهله بود . مباهله در اصل یک رویاروئی اعتقادی دربرابر خداوند است و بدین صورت انجام می شده که مثلا پیامبر(ص) ونزدیکانش ازیک سو و مسیحیان نجران ازسوئی دیگر درحق هم نفرین می کردند وازدرگاه خداوند جهت اثبات حقانیت خویش ، عذاب وهلاک طرف دیگر را مسئلت می نمودند .
اما قبل از پی گیری ماجرا لازم است تا قدری در باره این آیه که بنام آیه مباهله در تمامی تفاسیر قرآن مشهور شده , توضیحات بیشتری داده شود .
در آیه مباهله چند نکته مهم وجود دارد که باید مورد دقت قرار گیرد .
ابتدا متن آیه ، که آن را یک بار دیگر مرور می کنیم :
فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ [٣:٦١]
پس هر که در این [باره] پس از دانشى که تو را [حاصل] آمده، با تو محاجه کند، بگو: «بیایید پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم؛ سپس مباهله کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
از جمله ( فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم تعالو اندع ) به بعد که می فرماید : (ابناء ئنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ) در اینجا آیه کسانی را که باید برای نفرین کردن حاضرشوند را مشخص می نماید و می فرماید بیائید ما بهمراه فرزندان شما و فرزندان ما (ابناءئناوابنائکم) و زنان شما وزنان ما (نسائنا و نسائکم ) و نزدیکترین شخص به رسول الله (انفسنا وانفسکم ) که از مردان است و به منزله نفس دعا کننده و نزدیکترین شخص نسبت به پیامبر(ص) است ، همگی باید رسول الله را در این مباهله همراهی نمایند.
بنوشته همه تواریخ و همه تفاسیر پیامبر(ص) برای این مباهله بجای فرزندان حسن و حسین را آوردند و بجای زنان حضرت فاطمه زهرا(ع) را و بجای انفسنا حضرت علی (ع)را بهمراه خود برای انجام مباهله آوردند . تا بامسیحیان نجران مباهله کنند .
دقت کنید شخصی باید به مباهله برود که دعای او در نزد پروردگارش مستجاب است و یقین دارد که بهیچ وجه دعای او از درگاه حضرت احدیت رد نمی شود از این رو مسیحیان نجران بزرگترین علمای خودرا برای مباهله آماده کرده بودند .
بدین ترتیب روز مباهله فرارسید و مسیحیان نجران از قبل در خارج از مدینه مستقر شدند و در انتظار ورود پیامبر(ص) و یارانش بودند
بدین ترتیب پیامبر(ص) بهمراه اهل بیت خویش از مدینه خارج شده و به محل ملاقات با مسیحان نجران رهسپار شدند .
در این لحضه اسقف اعظم روبه یاران خویش نموده و گفت : اگر پیامبر(ص) با یاران خویش به مباهله آمد ، یقین داشته باشید که شما پیروزید و با ایشان مباهله کنید اما اگر دیدید پیامبر(ص)به همراه خانواده خویش به مباهله آمد وعزیزانش را در معرض مباهله ( نفرین) قرار داد هرگز با ایشان مباهله نکنید و شرایط اورا بپذیرید و بدانید که حق با اوست زیرا نزدیکان خود را هرگز درمعرض نفرین وبلا قرار نمی دهد .
در این اثنا پیامبر(ص) گرانقدر اسلام بهمراه حضرت علی (ع) درحالی که دست حسن را در دست داشت و حسین علیه سلام را در آغوش ، و فاطمه زهرا در پشت سرایشان می آمد از دور نمایان شدند و بسمت مسیحیان آمدند .
در این لحظه اسقف اعظم از اطرافیان خودپرسید این افراد که در کنار پیامبر(ص) هستند چه نسبتی با ایشان دارند؟ کسی از آنها پاسخ داد ، آن مردی که در کنار اوست پسر عمو وداماد ایشان علی ست و آن دوکودک ، نوه های ایشان هستند وآن بانوئی که پشت سرایشان می اید تنها فرزند زنده روسول الله حضرت فاطمه هستند , ناگهان رنگ چهره اسقف اعظم متغیر شده به اطرافیان خود گفت این چهره های نورانی که من می بینم اگر نفرین کنند کوه ها از جای خود بحرکت در می آیند . زنهار که با آنها مباهله کنید و بلافاصله پیکی به نزد رسول الله فرستاده ودرخواست صلح نمود .
بدین ترتیب هرگز این مباهله صورت نگرفت و مسیحیان قبول کردند تا با پرداخت جزیه سالانه بر دین خود باقی بمانند .[2]
مرحوم سلطان الواعظین شیرازی در کتاب ارجمند شبهای پیشاور در اینباره (که بطور خلاصه آورده شده) می فرمایند :
چون علمای مسیحی در مقابل دلائل و براهین پیامبر(ص) و قرآن عاجز شدند چاره ائی نداشتند جز آنکه تسلیم شوند ، ولی حب جاه و مسند ومقام نگذارد ، که تسلیم گردند . چون ازاسلام وتسلیم سرپیچیدند رسول اکرم (ص) حسب الامر پروردگار به آنها پیشنهاد مباهله نمود تا صادق از کاذب جدا گردد . نصارا قبول کردند . این امر موکول به روز بعد شد .
فردا که روز وعدگاه بود تمام جمعیت نصارا به اتفاق زیاده از هفتادنفر از علمای خود در بیرون دروازه مدینه دامنه کوه یک طرف ایستاده ومنتظر بودند که حضرت رسول اکرم (ص) لابد با تمطراق و تشکیلات بسیار عالی با جمعیت فراوان برای مرعوب کردن آنها تشریف فرما شود .
ناگاه در قلعه مدینه باز شد و حضرت خاتم الانبیا بیرون آمد در حالتی که جوانی در طرف راست وزن محبوبه مجلله ائی در طرف چپ و دوبچه در مقابل روی آنحضرت آمدند تا زیر درختی مقابل نصارا قرار گرفتند ، و دیگر احدی با آنها بیرون نیامد . اسقف نصرانی اعلم علمای آنها سئوال کرد ازمترجمین : اینها کیستند که با محمد (ص) بیرون آمدند ؟
گفتند آن جوان داماد و پسر عمش علی بن ابی طالب است وآن دختر فاطمه وآندو پسر بچه نوه و دختر زادگان او حسن وحسین اند علیهماسلام .
اسقف اعظم به علمای نصرانی گفت ببینید محمد چگونه مطمئن است که خویشان نزدیک وفرزندان وخاصان و عزیزترین عزیزان خودرا به مباهله آورده ودرمعرض بلا قرار داده است والله اگراورا تردیدی یا خوفی دراین باب بودی هرگز ایشان را اختیار نکردی وحتما ازمباهله احتراز نمودی ویا لااقل عزیزان خود را ازاین حادثه برکنار گذاردی .
ابدا مصلحت نیست که با او مباهله کنیم واگر جهت خوف از قیصر روم نبود به وی ایمان می آوردم .
پس صلاح در این است که با وی مصالحه کنیم به هرچه خواهد و به شهر خود مراجعت کنیم .
- نزول آیات در شان حضرت علی ابن ابی طالب علیه سلام .
و اما ماجرای دوم که اهمیت آن کمتر از اولی نیست نزول آیه ولایت در شان علی مرتضی است که با نزول آن دیگر هیچ شکی در ولایت علی (ع) بعد از نبی باقی نمی گذارد . به اصل این ماجرا توجه فرمائید
در همین روزها بود که روزی حضرت جبرئیل امین برحضرت رسول نازل شد و آیه 55 از سوره مبارکه الماعده را بر وجود مقدس پیامبر(ص) وحی نمود . پیامبر (ص) پس از قرائت آیه تکبیر گفتند و این کار کمتر اتفاق می افتاد و این آیه چنین است .
آیه 55 و 56 از سوره مبارکه الماعده می فرماید :
سوره: مائده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ [٥:٥٥]
ولىّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آوردهاند: همان کسانى که نماز برپا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند.
وَمَن یَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ [٥:٥٦]
و هر کس خدا و پیامبر او و کسانى را که ایمان آوردهاند ولىّ خود بداند [پیروز است، چرا که] حزب خدا همان پیروزمندانند.
خلاصه ترجمه :
بدرستی که سرپرست و ولی شما تنها خدا و پیامبر وآن کسانی هستند که ایمان آورده همانا نماز را برپامیدارند و در حال رکوع زکات می دهند .
متن آیه نیاز به هیچ توضیح اضافه وتفسیر خاصی ندارد و خبریست از جانب پروردگار عالم به مسلمانان در باره صلاحیت حاکمیت بر آنها که تنها خدا و رسول او و آن کسیست که ایمان آورده و نماز را بپاداشته و در حال نماز زکات می دهد .
در همان لحضه پیامبر(ص) پس از قرائت آیه فرمود : علی کجاست ؟
معلوم است که حضرت علی در آن جمع نبوده اند و بعضی گفتند ما اورا زمانی که به مسجد می رفت دیدیم .
پیامبر(ص) به همراه اصحاب بطرف مسجد حرکت کردند هنگامی که به مسجد رسیدند علی را در حال نماز یافتند و دوباره تکبیر گفتند اصحاب هم به تبعیت از ایشان تکبیر گفتند حضرت رسول صبر کردند تا نماز حضرت علی به پایان رسید سپس ایشان را فراخواندند و فرمودند ای اباالحسن در مسجد چه کردی عرض کردند در نماز بودم . حضرت رسول فرمودند دیگر چه ؟
ایشان فرمودند : در نماز بودم که سائلی آمد و به اصرار از من درخواستی کرد من هم دیدم او طاقت صبرکردن ندارد همچنان که در حال رکوع بودم دستم را که انگشتر داشت بطرف او دراز کردم او انگشتر را از دست من در آورده و پس از دعا درحق من بیرون رفت .
در این هنگام پیامبر برای بار سوم تکبیر گفت و همه با ایشان همراهی کردند و سپس علی را در آغوش کشیدند و همه علی(ع) را که منظور نظر آیه بود شناختند .
البته روایت دیگری در این زمینه وجود دارد که ماجرا را اینچنین شرح می دهد.
روزی حضرت رسول با همه اصحاب در مسجد حضور داشتند که ناگهان سائلی وارد مسجد شد و با صدای بلند از مردم و رسول الله درخواست کمک کرد ، دراین لحظه پیامبر(ص) فرمودند کیست که جواب این سائل را بدهد ؟ از کسی صدا در نیامد ولی علی (ع) که درحال نماز بود در حال رکوع دست خود را بطرف سائل دراز کرد و سائل انگشتری را که در دست علی (ع) بود را از دست مبارک ایشان درآورد ، و در آن لحظه آیه فوق الذکر نازل شد و پیامبر(ص) فرمود کیست که این انگشتر را از این سائل خریداری کند اصحاب همه داوطلب خرید این انگشتر شدند و قیمت بسیار بالائی برای آن پیشنهاد شد و سائل آن را فروخت و بی نیاز گردید .
همه تفاسیر قرآن اذعان دارند که علی (ع) تنها کسیست که در حال رکوع به فقیر زکات داده است (منظور همان بخشیدن انگشتری به سائل است) .
اکنون در این جا برای روشن شدن اذهان افرادی که شک و تردیدی دارند در اینکه این آیه در شان حضرت علی علیه سلام نازل نشده ما منابع بسیار معتبری از اهل سنت را در اینکه این آیه بخصوص در شان و مقام ومنزلت حضرت علی(ع) نازل شده را می آوریم .
جمهور بزرگان علمای اهل تسنن که به این امر اعتراف دارند عبارتند از :
اول- امام فخر راضی در ص 431 جلد سوم کتاب تفسیر کبیر.
دوم- امام ابو اسحاق ثعلبی در تفسیر کشف البیان .
سوم -جارالله زمخشری در صفحه 422 جلد اول کتاب کشاف.
چهارم- طبری در صفحه 186 جلد ششم کتاب تفسیر .
پنجم- ابوالحسن رمانی در کتاب تفسیر .
ششم- ابن هوازن نیشابوری در کتاب تفسیر.
هفتم- ابن سعدون قربطی در صفحه 221 جلد ششم کتاب تفسیر.
هشتم- نسفی حافظ در صفحه 496 کتاب تفسیر در حاشیه تفسیر خازن بغدادی .
نهم-فاضل نیشابوری در صفحه 461 جلد اول کتاب غرائب القران .
دهم-ابوالحسن واحدی در صفحه 148 کتاب اسباب نزول .
یازدهم-حافظ ابوبکر جصاص در صفحه 542 کتاب تفسیر احکام القران .
دوازدهم- حافظ ابوبکر شیرازی در کتاب فیما نزول من القران فی امیر المومنین .
سیزده هم- ابویوسف شیخ عبد اسلام قزوینی در کتاب تفسیر کبیرش .
چهاردهم- قاضی بیضاوی در صفحه 345 جلداول کتاب انوار التنزیل .
پانزدهم- جلال الدین سیوطی در صفحه 293 جلددوم کتاب درالمنثور .
شانزدهم- ابن ابی الحدید درصفحه 275 جلدسوم کتاب شرح نهج البلاغه .
هفدهم- محمد بن طلحه شافعی درصفحه 31 کتاب مطالب السؤل .
هیجدهم-ابن عساکر دمشقی در کتاب تاریخ الشام .
نوزدهم- سبط ابن جوزی در صفحه 9 کتاب تذکره .
بیستم- ابن مغازی فقیه شافعی در کتاب مناقب
علاو براین بیست منبع مهم ، منابع بسیار زیاد دیگری هم این آیه را در شان علی بن ابی طالب دانسته اند ، و در حقیقت بجرعت می توان گفت تمامی منابع مطرح در جهان اسلام همگی در منصوب بودن این آیه به حضرت علی(ع) اتفاق نظر دارند . ! ! !
- تشریح برخی از نکات با اهیت این آیه
در اینجا ما به ذکر چند نکته دیگر می پردازیم که از کتاب ارجمند شبهای پیشاور برگرفته شده است و بصورت خلاصه شده در باره رد همه اشکالات مربوط به این آیه می باشد .
برای نمونه اگر گفته شود کلمه ولی به معنای دوستدار و محب است باید پاسخ دهیم که خداوند رحمان و رحیم که قرآن را نازل فرموده اند در اینجا از کلمه ولی که پس از الله ورسول آمده ولایت را منظور نموده اند زیرا در غیر این صورت آیه معنی ندارد اگر بگویم خداوند می فرماید انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنو .... . یعنی بدرستی که خداوند و رسولش و آن مومنی که نماز را بپا می دارد و در نماز زکات می دهد دوستدار و محب شمایند . !
در صورتی که در اینجا مراد حکومت و ولایت بر همه عالم وهستی است که اول خدا و درراستای آن رسول ودر ادامه حضرت علی(ع) است که صاحب اختیار و ولی وصاحب اختیار همه می باشد . از همین روست که از خود حضرت علی (ع) روایت شده که فرمودند هرکس از این جهان برود اول شخصی را که ملاقات می کند من هستم .
و اگر بگوئیم که کلمه ولیکم جمع است باز اشتباه است زیرا که آن (ولی) مفرد است و (کم) جمع است که مربوط به امت می باشد و (ولی) فرد واحدی است که در هردوره ولایت برامت دارد.
وباز اگر بگویند (الذین ) در این آیه جمع است بازهم موارد بسیار زیادی داریم که ما برای تکریم واحترام افراد در خطاب به آنها بجای تو ، شما می گوئیم ، وثانیا حتی اگر جمع هم باشد ما اعتقاد داریم که در این ولایت علاوه بر حضرت علی یازده نفر دیگر از اولاد گرام رسول الله و علی علیه سلام با حضرت علی شریک هستند و بترتیب پس از اتمام دوره هریک دوره دیگری آغاز می شده است . واکنون در زمان ولایت حضرت صاحب الامر اباصالح المهدی علیه سلام بسر می بریم .
و اگر بگوئید که (ولی)در این آیه به معنی ناصر است و اگر به معنی ولایت و حکومت باشد باید در طول حیات رسول الله هم این ولایت داخل باشد واین صحیح نیست .
اولا پیامبر(ص) به حضرت علی فرمود ، مقام تو در نزد من به منزله هارون نسبت به موسی می باشد الا اینکه پس از من پیامبری نیست ، و این یعنی هارون با وجود نبوت
حضرت هارن در زمان حیات حضرت موسی ، مقام نبوت و ولایت بر امت و وزارت حضرت موسی را در اختیار داشتند . پس همزمانی مقام ولایت حضرت علی(ع) با مقام رسالت پیامبر(ص) هیچ ایرادی نداشته و قبلا نیز مسبوق به سابقه بوده است .و خود قرآن در این باره می فرماید:
سوره مبارکه مریم آیه 53 که در باره مقام هارون می فرماید :
وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیًّا [١٩:٥٣]
و به رحمت خویش برادرش هارون پیامبر را به او بخشیدیم.
خلاصه ترجمه : و از لطف و مرحمتی که داشتیم برادرش هارون را نیز مقام نبوت عطاکردیم .
پس در اصل هارون شریک نبوت حضرت موسی بوده است ، و وزیر وی ، و ایندو با هم هیچ منافاتی ندارد .
چنانکه قرآن مجید در سوره مبارکه الفرقان آیه 35 می فرماید :
وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِیرًا [٢٥:٣٥]
و به یقین [ما] به موسى کتاب [آسمانى] عطا کردیم، و برادرش هارون را همراه او دستیار[ش] گردانیدیم.
خلاصه ترجمه : و همانا ما به موسی کتاب تورات را عطا کردیم و برادرش هارون را وزیر او قرار دادایم .
و در این حقیقت که حضرت علی(ع) در زمان نبوت رسول الله ولایت داشته اند هیچ تردیدی نیست ، زیرا در غیر این صورت پیامبر(ص) در زمان جنگ تبوک آن حضرت رابجای خود در مدینه نمی گذاشتند و به سفر خارج از کشور نمی رفتند ، بدین ترتیب همزمانی ولایت حضرت علی(ع) با نبوت حضرت رسول (ص) هیچ منافاتی ندارد .
و اگر بگوئید که حضرت علی(ع) در نماز خود چنان غرق در خدا بوده که تیر را در حالت نماز از پای آن حضرت کشیده اند و ایشان متوجه نبوده اند چطور ممکن است ایشان در نماز متوجه سائل شده اند و این کار صدمه به نماز ایشان می زده است .
اولا باید عنوان کنیم که توجه به امور نفسانی در نماز باعث بطلان و ضرر زدن به آن می شود مانند آنکه برای حال خود و خویشان خود درنماز گریه کنیم اما اگر این گریه برای خداوند باشد نه تنها موجب بطلان نماز نیست بلکه باعث افزایش قرب بخدا نیز خواهد شد و متوجه شدن حضرت علی به سائل بخاطر اصرار سائل بوده که به آن حضرت تضرع نموده و نیت انجام کار خیر در خیر هیچ منافاتی با هم ندارد مانند اینکه در حال روزه بودن صدقه هم بدهید و یا در صورتی که صورت نماز برهم نخورد در نماز کار خیر دیگر هم انجام دهیم و ثانیا در جائی که خداوند قهار این عمل راستوده و آنرا فضیلتی برای صاحب این کار بحساب آورده ما چه جائی از اعراب هستیم که بخواهیم به این کار حضرت علی(ع) ایراد بگیریم
بهرحال این آیه به اتفاق نظر همه مفسران بزرگ به حضرت علی منصوب شده است و هیچ معنای دیگری بجز آنکه از ظاهرآیه برمی آید یعنی حکم ولایت خدا ورسول را به ایشان تفویض می نماید هیچ مفهوم ومعنای دیگری ندارد .
- حضور حضرت علی علیه سلام در یمن بمنظور ولایت وقضاوت
از وقایع دیگری که در ابتدای سال دهم هجری اتفاق افتاد اعزام حضرت علی(ع) به یمن بدستور پیامبر (ص) است ، که بنا به درخواست مردم این دیار بود تا علاوه بر هدایت مردم این کشور ، بدین جدید اسلام کار قضاوت براساس معیار های اسلامی را بین مردم آنجا انجام دهند .
حضرت علی می فرماید: قبل از سفر به یمن پیامبر (ص) دست خودش را بر روی سینه من گذارد و در حقم دعا کرد ومن از آنروز به بعد هیچگاه در کار قضاوت متحیر ومردد نشدم .
ره آورد این سفر برای مسلمانان سلسله قضاوت هائیست که برای همیشه در تاریخ اسلام ثبت وضبط است و گوشه ائی از هوش ونبوغ این مرد افسانه ائی را بر جهانیان آشکار می سازد .
از همین رو ما چند نمونه از این قضاوتهارا برای شما نقل می کنیم تا مشخص شود که علی بن ابی طالب تنها یک مرد جنگی نبوده اند بلکه در همه امور کارآمد و توانا می باشند .
- قضاوت اول : در حق چهار نفر که در گودال شکارشیر افتادند
این حدیث را مستقیما از کتاب قضاوت های حضرت علی امیر المومنین علیه سلام اثر جناب شیخ ذبیح الله محلاتی صفحه 6 نقل می کنیم که در آنجا چنین می نگارد :
این حدیث با اسناد مختلف در کتب شیعی و سنی موجود است در اینجا ما بروایت علی بن ابراهیم اکتفا می کنیم که در کتاب عجائب احکام امیر المومنین بسند خود از امام صادق(ع) روایت می کند که آنحضرت فرمود رسولخدا (ص) امیر المومنین را فرستاده بود در یمن ، ودرآنجا قومی گودالی کنده بودند ، برای شکار شیر پس مردم ازدحام کردند برای تماشای آن شیر و یک دیگر را برای تماشای شیرهل می دادند که ناگهان یکی از تماشا چیان پایش لغزید و چون داشت به گودال سقوط می کردمی کرد به نفر پشتی خود آویزان شد و اوهم برای نیافتادن به نفر پشتی خود چسبید و این شخص هم برای ممانعت از سقوط به نفر دیگری دست انداخت اما موثر واقع نشد و بدین ترتیب هر چهار نفر به گودال شیر سقوط کردند .
شیر خشمگین بسرعت هرچهار نفر را بقتل رساند در این هنگام مردی نزدیک شد وبا شمشیر شیر را هلاک کرد و سپس قبیله های کشته شدگان بدر خانه مردی که اول به گودال سقوط کرد رفته و از خانواده او تقاضای دیه کشته شدگان را نمودند و گفتند که دیه آن سه نفر را که صاحب شما سبب هلاک آنها گردیده بدهید که اگر صاحب شما نبود آن سه نفر هلاک نمی شدند . اهل قبیله مرد اول گفتند که صاحب ما یک نفر رابیشتر هلاک نکرده و ما دیه یک نفر را می دهیم نه سه نفر را و کار آنها به اختلاف کشید . اولیای مقتول شمشیر از نیام برکشیده وکار بمخاصمت کشید در این شلوغی ناگهان مردی از آنها فریاد زد بیائید بسوی امیر المومنین علی(ع) برویم ، تا ایشان در بین شما حکم کند .
پس همگی بنزد آن حضرت رفته وایشان را از ماجرا آگاه ساختند . آنجناب فرمودند : خود رانکشید وبا یکدیگر جنگ وقتال منمائید حال آنکه رسول خدا زنده است و منکه امیر المومنین باشم در میان شما هستم زیرا که اگر بخواهید بجنگید بیشتر از آنچه اختلاف دارید کشته میشوید .
چون آن جماعت این کلام را از آن سرور شنیدند ازجوش وخروش ایستادند و دست از مخاصمه برداشته منتظر شدند که آنحضرت میان ایشان حکم بفرماید .
در این لحضه امیر المومنین فرمود : من در میان شما یک حکم میکنم اگر به این حکم راضی شدید بسیار خوب و اگر نه خاموش باشید تا رسول خدا را ملاقات کنید و ایشان درمیان شما قضاوت بفرماید .
جماعت ناچار راضی شدند پس امر کرد حضرت امیر المومنین که تمامی مردمیکه در اطراف گودال بودند حاضر شوند و یک دیه کامل ویک نصف دیه ویک ثلث دیه و یک ربع دیه فراهم کنند پس اهل (خانواده)مقتول اول را ربع دیه را بدهند و به اهل دومین مقتول یک ثلث را بدهند و به اهل سومی نصف دیه و به اهل چهارمی یک دیه کامل را بدهند بعضی از این حکم خشنود و بعضی کراهت داشته اند پس حضرت امیر (ع) فرمودبحکم من تمسک جوئید تا رسول خدا را ملاقات کنید وآنحضرت در مابین شما قضاوت کند . از قضا در موقف حج در مقام ابراهیم بود که آن مردم بنزد آن حضرت آمدند و ماجرا را معروض داشته اند آنحضرت فرمود من در میان شما حکم میکنم انشا الله در آنحال مردی از قبیله فریاد برداشت با رسول الله علی بن ابی طالب در میان ما حکم فرموده رسول خدا فرمود چگونه قضاوت نمود پس کیفیت قضاوت علی را معروض داشته اند رسولخدا فرمود حکم چنان است که علی فرموده پس آنجماعت راضی شدند بحکم آنحضرت .
واز روایت شیخ مفید در ارشاد چنین است که اولی پای او لغزیده وکسی اورا فشار نداده از این جهت حضرت فرمود او طمعه شیر است و به اهل اودیه نمی رسد وبعلاوه باید یک ثلث دیه بدهدبوارث دومی که به او چسبیده وسبب هلاک اوشده ودومی دوثلث دیه سومی را باید بدهدکه به اوچسبیده وسبب هلاک اوشده و سومی باید تمام دیه چهارمی را بدهد چون او دیگربکسی نچسبیده یعنی اولی را کسی هلاک نکرده و خودش پایش لغزیده وبگودال افتاده وسبب هلاکت سه نفر شده است پس دیه اثلاثا تقسیط می شود وهرکدام از مقتولین مستحق دیه می شوند بنابر این دومی را یک نفر هلاک کرده ولی خودش دونفر راکشته باید دوثلث دیه بدهد بوارث سومی ویک ثلث دیه از وارث اولی بگیرد و وارث سومی تمام دیه را بوارث چهارمی باید بدهد چون چهارمی کسی را نکشته که در حقیقت دیه چهارمی بگردن سه نفر اولی بالسویه است زیرا که هرسه مجتمعا سبب قتل چهارمی شده اند .
وبروایت شیخ مفید چون این خبر برسولخدا رسید فرمود امیرالمومنین در مابین شما قضاوت وحکومت کرد بقضاوت وحکومت خداوند متعال در فوق عرش خود .
قضاوت دوم : در باره کسیکه ضربه ائی بسرش خورده بود وادعا میکرد که شنوائی من کم شده است .
در همان ایام مردی نزد حضرت علی(ع) آمد و ادعا کرد که مردی بر سر من زده و قوه سامعه من نقصان پذیرفته (شنوایم کم شده ) و گوشم کمتر می شنود .حضرت علی علیه سلام سکه دیناری را بصدا درآورد از نزدیک گوش آن مرد و از پرسید که آیا صدای آن را می شنوی و مرد پاسخ مثبت داد سپس آن سکه را دورتر نگاه داشت و بصدا درآورد ودوبره از او پرسید و همچنین پیوسته این کار را انجام داد تا جائی که مرد گفت دیگر نمی شنوم وحضرت آن نقطه را علامت گذاری کرد و همین کار را از جهت دیگر انجام داد تا به نقطه ائی رسید که مرد گفت دیگر نمی شنوم و آن نقطه را هم علامت گذاری کرد و این عمل را در چهار جهت ادامه دا د( تا از این طرق هم متوجه شوند مرد راست می گوید یا خیر و هم میزان کاهش شنوائی اورا بدست آورند .) سپس آن حضرت روبه مردی که مدعی نقصان شنوائی بود کرده به او فرمود اگر از چهار جانب مساوی می شنوئی راست می گوئی ، واگر مختلف می شنوی دروغ می گوئی ، وچون هر چهار جانب را امتحان کردند دیدند راست می گوید . سپس مردیکه هم سن اوبود را در کنار مدعی نقصان شنیدن ، نشانید وبا اوهمان معامله را نمود که با مردی که شنوایش نقصان داشت انجام داده بود . سپس مقدار شنیدن صحیح را بامقدار نقصان شنیدن وغیر صحیح بسنجید و به همان نسبت که شنیدن او کم شده بود از ضارب دیه گرفته بو او پرداخت کردند .در اینجا لازم است بعرض برسانیم که حضرت علی بدون استفاده از وسائل پزشکی تنها با یک اندازه گیری ساده ائی که از چهار جهت انجام داد به میزان شنوائی مرد مدعی پی بردند و باز مردی را که هم سن اوبود را هم در کنار او نشانده ومیزان شنوائی یک فرد سالم در همان سن را هم بدست آوردند و با مقایسه این دو اندازه و درجه بندی آنها به میزان کاهش شنوائی مرد مدعی پی بردند و متوجه باشید که حضرت علی(ع) در هزارو چهارصد سال پیش این نبوغ را بکار بردند در زمانی که هیچ دانش پزشکی در هیچ کجای جهان وجود نداشت ولی آن حضرت با درایت خود این قضاوت را بنحو احسنت بدون اینکه حقی ازکسی ضایع شود انجام دادند .[3]
- قضاوت سوم تقسیم هفده شتر
در کتاب ارجمند ناسخ التواریخ در جلد حالات امیر المومنین در صفحه 857 آورده در شرح بدیعه( ابن مقری) حدیث میکند که سه تن مرد را در قسمت هفده شتر کار بخاصمه رسید ومشاجره درافتاد چون نصف . بهره یک نفر آنها بود وهفده شتر نصف صحیح ندارد ویک نفر دیگر سهم اوثلث بود و هفده شتر ثلث صحیح ندارد ویکنفر دیگر تسع نصیب اوبود وهفده شتر نه یک صحیح ندارد (درحقیقت هفده شتر باید بین سه نفر قسمت می شد بصورتی که به نفر اول نصف شتر ها می رسید و به نفر دوم ثلث شترها باید برسد و به نفر سوم یک نهم درصورتی که تقسیم کردن هفده شتر به این صورت ممکن نیست ) و آنها در تقسیم شترها بیچاره شدند و نمی خواستند تا یکی از شتر ها را نحر کنند(سر ببرند) ویاحق خود را به دیگری بذل نمایند( یعنی از حق خود بگذرند ) ویا درهم دیناری صرف کنند .(یعنی نمی خواستند با پول شترها این تقسیم را انجام دهند ) پس این داوری را بنزد حضرت عی علیه سلام بردند و ماجرا را برای ایشان بازگو کردند وچاره جوئی نمودند . حضرت علی فرمود: ند اجازه می دهید تا من یک شتر از شتران خویش برشتران شما بیفزایم و آنگاه قسمت کنم شتران را مابین شما ؟
آنها گفتند: چگونه رضایت نمی دهیم پس حضرت علی علیه سلام یک شتر از شتران خویش به جمع هفده شتر آنها افزود تا هجده شتر شدند و آنکس را که نصف شتران از آن اوبود را پیش خوانده وفرمود از هفده شتر ، هشت شتر ونیم بهره توبود اکنون از هجده شتر نه شتر را برای خود بردار وبدین ترتیب تنها نه شتر باقی مانده بود وآنکس که سهم او ثلث بود پیش خواند وفرمود که تو از هفده شتر ثلث کمتر داشتی اکنون ثلث تمام که شش شتر است برای خود بردار وبدین ترتیب از شتران تنها سه شتر باقی مانده بود سپس آنکس را که سهم اونه یک بود پیش خواند وفرمود سهم تو کمتر از دو شتر بود اکنون دو شتر برای خود بردار پس همگی راضی وخشنود شدند و همان شتر حضرت علی هم باقی ماند و ایشان یک شتر خود را برگرفت .
در اینجا جالب است بدانید که نصف هفده شتر می شود هشت و نیم شتر در صورتی که آن مرد نه شتر را برگرفت و سهم ثلث شتر ها می شود پنج و نیم بیشتر درصورتی که آن مرد هم شش شتر کامل دریافت کرد و شخص سوم که یک نهم از شترها سهمش بود بایدیک شتر ونیم سهم برمی داشت در صورتی که اوهم دو شتر کامل دریافت کرد و بالاخره در انتها یک شتری که خود حضرت علی به جمع هفده شتر افزوده بود باقی ماند و همه سهم خود را بصورت بیشتر هم گرفتند واین از عجایب قضاوتهای حضرت امیر المومنین است .
* بیست و چهارمین فضیلت طومار فضائل علی علیه سلام در زوز مباهله اتفاق افتاد وعلی بفرموده قرآن برابر با نفس پیغمبر (ص) است ودر روز مباهله تنها مرد همراه ایشان بود . *
* بیست و پنجمین فضیلت طومار فضائل علی علیه سلام جانشینی پیامبر در مدینه بعنوان حاکم در جریان جنگ تبوک وخروج ایشان از عربستان بود و علی علیه سلام اولین جانشین پیامبر بفرموده خود ایشان است . *
* بیست و ششمین فضیلت طومار فضائل علی
علیه سلام نازل شدن آیات زیادی از جمله
سوره های هل اتی و سوره مبارکه نازعات و آیه 55 از سوره مبارکه الماعده در شان
امیر المومنین حضرت علی علیه سلام است و علی علیه سلام در این فضیلت یکه وتنهاست
.*
* بیست و هفتمین فضیلت طومار فضائل علی علیه سلام انتصاب از طرف رسول الله برای قضاوت در یمن بود وهیچ کس دیگر به این مقام نرسید .*
* بیست و هشتمین فضیلت طومار فضائل علی علیه سلام قضاوت های بی نظیری ایست که ایشان در طول زمان حیات خویش انجام دادند و اکنون تحت عنوان کتابی جداگانه بعنوان قضاوت های حضرت علی منتشر و چاپ شده است و هریک بنوبه خود مانند معجزه ائی شنیدنی ست .*
[1] - این نکته تامل برانگیز که حتی مسیحیان در انجام عبادات خود آن هم در مسجد پیامبر آزادند مشخص می کند که سختگیری برخی از مسئولین عتبات عالیات عربستان نسبت به شعیان چقدر ظالمانه و خلاف سیره رسول الله است .
[2] - اول در باب منابع این آیه تنها به چند نمونه از کتب علمای اهل سنت اکتفا می کنیم که عبارتند از :فخرراضی از علمای مشهور اهل سنت در تفسیر الکبیرخودجلد 23 صفحه 699 تصریح کرده است که این آیه شریفه به وضوح دلالت دارد بر افضلیت وبرتری علی بن ابی طالب بر دیگر صحابه ودوم- در صحیح مسلم کتاب (الفضائل) باب من فضائل علی بن ابی طالب جلد 3 ص 360 و سوم- صحیح ترمذی جلد 4 ص 293 و چهارم- المستدرک حاکم نیشابوری جلد 3 ص 150 و پنجم- مسند احمد حنبل جلد 1 ص 185 و ششم- کفایه الطالب گنجی شافعی ص 54 و85 و142 هفتم- تاریخ الیعقوبی جلد 2 ص 82 و هشتم – تفسیر طبری جلد 3 ص 299 و300 و301 نهم – الکشاف زمخشری جلد 1 ص 368 و 370 زمخشری در ذیل آیه شریفه می گوید : هیچ دلیلی قوی تر از این آیه بر فظیلت اصحاب کسا وجود ندارد و آنان عبارتند از : حضرت علی و فاطمه و حسنین علیهما سلام زیرا پس از نزول این آیه رسول خدا حسین را در بغل دست حسن را بدست گرفته و فاطمه پشت سر آن حضرت راه می رفت و علی پشت سر فاطمه علیهم السلام بود پس معلوم می شود که اینان مقصود از آیه می باشند و نیز دانسته می شود که فرزندان فاطمه و ذریه اش فرزندان رسول خدا می باشن و به آن حضرت نسبت داده می شوند آن چنان نسبتی که صحیح و در دنیا و آخرت سودمند ونافع می باشد . و دهم – تفسیر ابن کثیر جلد 1 ص 370 و 371 و یازدهم - تفسیر قرطبی جلد 4 ص 104 و دوازدهم - اسباب نزول واحدی ص 59 و سیزدهم – مطالب السؤول ابن طلحه شافعی جلد 1 ص 18 و چهاردهم – تذکره الخواص سبط ابن جوزی حنفی ص 14 و پانزدهم – ذخائر العقبی ص 25 و بسیاری دیگر ازمنابع مهم اهل سنت که بدلیل اختصار از ذکر همه آنها خود داری می کنیم و بقول آن شعر مشهور در خانه اگر کس هست یک حرف بس است .!!!
[3] - منابع -محب الدین ابوالعباس احمدبن عبدالله بن محمد ابن ابی بکر الشافعی متوفا به سال 694 درکتاب ذخائر العقبی صفحه 84 و ابن جوزی در کتاب تذکره الخواص صفحه 27 وکتاب قضاوت های امیر المومنین صفحه 6 ومنابع دیگر . .