خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است
خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است

فصل پنجم / بخش اول وداع مقدس

فصل پنجم :  وداع مقدس

 

بخش اول : حکومت وولایت در اسلام پس از پیامبر(ص)

سال یازدهم هجری یکی از تلخ ترین سالهای تاریخ اسلام است . درست 81 روز بعد از واقعه غدیر خم پیامبر اکرم(ص) ، رسول عشق و محبت از این جهان خاکی رخت بربست و به جهان باقی نزد معبود حقیقی شتافت .

اما ماجرای این رحلت بسیار تلخ وجانگداز است و بخاطر حوادث مختلف این سال ، پیامبر(ص)  با دلی اندوهناک و قلبی شکسته امت خویش را ترک گفت.

متاسفانه منافقان مدینه با همدستی سران مشرک مکه توطئه زشتی را پی ریزی کردند که در نهایت باعث انحراف ولایت و خلافت از محل خویش شد. که درنهایت به دوران تاریکی منجر گشت . دورانی که معاویه بن ابی سفیان برخلاف خواست پیامبر(ص) به قدرت رسید و با بی شرمی تمام مردم مکه ومدینه را بوسیله سپاه خویش مورد تاخت وتاز خود قرار داد و در جریان حمله ائی به مدینه بیش از هفتصد تن از اصحاب رسول گرامی اسلام را قتل عام کرد و به زنان و دختران آنها تجاوز کرد .

آری این واقعه درست پنجاه سال بعد از رحلت رسول الله صورت گرفت جنایتی که در آن سربازان بی رحم شام بدستور معاویه بن ابی سفیان و فرزندش یزید دختران باکره و زنان مومن مدینه را باردار کردند  و درسال بعد فرزندان بی پدر زیادی از دختران بدون همسر در مدینه النبی  بدنیا آمد .

متاسفانه جنایت های بی شماری که معاویه ابن سفیان انجام داد چهره اسلام واقعی را برای همیشه تغییر داد و تفرقه و چند دستگی  در بین امت واحد رسول الله بروز وظهور کرد تاحدی که اکنون بیش از هفتاد فرقه مختلف اسلامی وجود دارد در صورتی که در ابتدا فقط یک اسلام بود و یک امت بیشتر نداشت .

- رسول عشق در بستر بیماری وبسیج سپاه اسامه

پس از مراجعت قافله حج از مکه به مدینه به سرپرستی رسول اکرم و علی مرتضی(ع) که اکنون جانشین رسمی رسول الله بودند خبری از ناحیه شام وفلسطین به مدینه رسید .

خبر حاکی از آن بود که امپراتور روم با شنیدن خبر یکپارچه شدن عربستان تحت لوای اسلام و رهبری حکیمانه پیامبر(ص) از ترس هجوم مسلمانان به نواحی شام و فلسطین که در قلمرو دولت روم محسوب می شد تدارک سپاه عظیمی را درآن نواحی دیده و خود را آماده حمله به مدینه و مکه می نمایند .

پیامبر اکرم (ص) با شنیدن این خبر دستور دادند تا سپاهی از تمام مردم به فرماندهی اسامه بن زید در خارج از مدینه تشکیل شود و بتدریج مردم دیگر نواحی به آن بپیوندند. از جمله افرادی که پیامبر(ص) فرمان عضویت آنها را در سپاه اسامه شخصا صادر فرموده بودند می توان به جنابان ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر اشاره کرد .

اما زمانی که این صحابه به لشکر رسیدند و متوجه فرمانده ائی اسامه 20 ساله شدند بر اثر غرور و نخوت نتوانستند امیری او را بر خود بپذیرند  و از همین رو بسمت مدینه بازگشتند و بنای اعتراض را به این انتخاب پیامبر(ص) گذاشنتد و از فرمان پیامبر(ص) سرپیچی کردند و دیگران هم به تبعیت از آنها از رفتن به محل سپاه خودداری کرده و تشویش و تفرقه در بین امت بوجود آمد .

زمانی که این خبر به پیامبر(ص) مهر و رحمت رسید ایشان بیمار شده بودند و از شنیدن این خبر بسیار ناراحت و غمگین شدند و در حالی که از شدت سردرد پارچه ائی به سر مبارکشان بسته بودند و زیر بغل ایشان را حضرت علی گرفته بودند وارد مسجد شده و با زحمت فراوان به منبر رفتند و سخنان مهمی در این باره ایراد فرمودند .ایشان با اضهار نارحتی از تمرد و سرپیچی اصحاب از فرمان عضویت در سپاه اسامه فرمودند :

 اسامه فرمانده لا یقی ست پدر او هم زمانی که به فرماندهی سپاه رسید بسیار جوان بود و شما همان زمان هم با او مخالف بودید اما متوجه شدید که لیاقت و کار دانی او باعث پیروزی سپاه اسلام شد .اکنون در باره فرزند او هم چنین می گوئید .[1]سپس رو به اسامه کرده فرمودند : به نام خدا و در راه خدا نبرد کن ، با دشمنان خدا پیکار نما و سحر گاهان بر اهالی ابنا [2] حمله ببر و این مسافت را چنان سریع طی کن که پیش از آنکه خبر حرکت تو به آنجا برسد خودت و سربازانت به آنجا رسیده باشی .[3]

اما درست زمانی که اسامه آماده حرکت می شد خبر شدت بیماری پیامبر (ص) باعث بروز تشتت و اختلاف در سپاه شد و همان اصحابی که اسامی آنها عرض شد در کار حرکت سپاه تاخیر افکندند .اسامه می گوید: همین که بیماری رسول خدا سنگین شد و من ومردمی که با من بودند به مدینه آمدیم و من بنزد رسول خدا (ص) آمدم و دیدم که آن حضرت حرف نمی زند اما ایشان دست خود را به آسمان بلند کرده و سپس بر بدن من گذارد من فهمیدم که برای من دعا می کنند .[4]

پیامبر اکرم (ص) وقتی عارضه بیماری را در خود احساس کرد دست علی علیه سلام را گرفت و با جمعی از صحابه راهی قبرستان بقیع شد زمانی که بدان محل رسید فرمود:

 سلام بر شما ای اهل قبرستان گوارا باد بر شما آن زندگی که بسر برده ائید اینک فتنه ها مانند ابرهای تیره در شب تار هریک بدنبال دیگری روی آورده است . آنگاه ادامه دادند : جبرئیل در هر سال قرآن را یک بار به من عرضه می کرد ولی امسال دوبار عرضه کرد واین نیست جز آنکه اجلم فرارسیده است پس از آن درباره غسل و کفن خویش به حضرت علی علیه سلام وصیت کرده و به خانه بازگشتند . [5]

چند روز بعد پیامبر(ص) اصحاب و حضرت علی را نزد خود خواندند و زمانی که مجلس آراسته شد پیامبر (ص) دست علی را که نزدیکتر از همه به ایشان نشسته بود را در دست گرفته و در حالی که قطرات اشک برروی صورت مبارکشان می غلطید انگشتر نبوت خویش را از دست خود خارج کرده و در دست علی مرتضی کردند و شمشیر مخصوص خویش را نیز به آن حضرت بخشیدند . اصحاب که ناظر ماجرا بودند یقین یافتند که پیامبر(ص) از طریق وحی به رسیدن اجلشان آگاه شده اند از این رو بهترین دارائی خود را به حضرت علی علیه سلام بخشیده اند .[6]

در این هنگام پیامبر که از توطئه بعضی از اصحاب برای تغییر خلافت از محل خود یعنی علی علیه سلام آگاه شده بودند دستور دادند تا جوهر و قلم برایشان بیآورند تا دست خطی بنویسند که امت با در اختیار داشتن آن امت پس از ایشان دچار گمراهی نشوند .

اما در این هنگام سرو صدای جناب عمر بلند شد که می گفت رسول الله (ص) بر اثر شدت بیماری هذیان می گویند .

 

 

این مطلب را عینا از کتاب تشریح و محاکمه در تاریخ آل محمد تالیف قاضی بهلول بهجت افندی به نظر شما خواننده عزیز می رسانیم . مولف در صفحه 92 کتاب می نویسد :

امام محمد بخاری در صحیح بخاری مرض موت رسول خدا را اینطور روایت می کند که در اینجا متن حدیث با حذف اسناد ذیلا ذکر می شود :

(و اذا شتدت مرض النبی (ص) قال ائتونی بقرطاس اکتب لکم کتابا لاتظلو بعد ابدا فقال الرجل ای عمر بن الخطاب تهجر یکفینا کتاب الله عند نا قال احدهم ائتوا حتی حال التنازع ولا ینبغی عندانبی التنازع فقال النبی قوموا عنی )

معنای حدیث اینست :

وقتیکه مرض نبی صلوات الله علیه شدت یافت حضرت به اصحاب خود فرمود کاغذ بیآورید تا برای شما دستوری بنویسم که پس از من هرگز گمراه نشوید در آنحال مرد یعنی (عمر بن خطاب) گفت تهجر یعنی از غلبه حرارت (تب) حرف می زند بما قرآن کافی و نزد ماهست . وبعضی از اصحاب گفت کاغذ وقلم بیآورید بهمین سبب در میانه قیل وقال افتاد و حال آنکه در حضور رسولخدا (ص) منازعه جائز نبود حضرت رسول اکرم فرمود: برخیزید از پیش من .

این حدیث در اکثر کتب حدیث اهل سنت و جماعت مذکور است از جمله بزرگترین شارح صحیح بخاری علامه امینی و شارح (مشکات) و (مرقات) علامه علی القادری همگی این حدیث را شرح داده اند .

واقعا شرم آور است در جائی که قرآن می فرماید سخن پیامبر (ص) وحی خداست وچیزی جز وحی نیست .(قرآن مجید سوره مبارکه النجم آیه 4) و او از روی هوا وهوس سخن نمی گوید تهمت زدن برسولخدا و اینکه ایشان هذیان می گویند در حالی که ایشان هنوز زنده اند وخود اصحاب را جمع کرده اند تا آخرین وصیت های خویش را به ایشان بنمایند کمال بی ادبی و گستاخی ست .

البته که مشخص بود که پیامبر(ص) چیزی جز وحی خداوند را که در غدیر خم به اطلاع عموم رساندن نمی خواستند بر روی کاغذ بنویسند و دوباره به اصحاب گوشزد کنند که تنها علی(ع) لیاقت و شایستگی جانشینی مرا دارد . اما عمر که قصد شومی را در سر می پروراند اجازه نداد تا سند مکتوبی در باره ولایت وخلافت علی(ع) از پیامبر (ص) بجا بماند .

در این بین رسول خدا (ص) که از سرو صدای زیاد اصحاب آزرده خاطر شده بودند فرمودند :

ازکنارم برخیزید و تنهایم بگذارید .[7]

امادست علی (ع) را همچنان در دست خود نگاه داشت و به همه فهماندند که علی(ع) باید در آنجا بماند و آخرین سخنان رسول الله (ص) را بشنود .

علامه کبیر سید شرف الدین در صفحه 392 کتاب رهبری امام علی علیه سلام از دیدگاه قرآن و پیامبر(ص)  ترجمه محمد جعفر امامی می نویسد :

چرا رسول خدا از نوشتن صرف نظر فرمودند ؟

و این به این خاطر بود که پس از صدور آن سخن (یعنی پیامبر(ص)  تب دارد وهذیان می گوید) مجبور شدند از نوشتن (فرمان کتبی ولایت و خلافت حضرت علی) صرف نظر کنند زیرا پس از بیان چنان سخنی اثری برای نوشته جز فتنه و اختلاف پس ایشان باقی نمی ماند و در این باره به نزاع پرداخته می شد بحث و گفتگو در می گرفت که آیا حضرت رسول در این نوشته اش (العیاذبالله) خذیان و مطلبی دور از عقل گفته یا نه؟

همانگونه که اختلاف کردند و این سخنان ناروا را پیش چشم ایشان و در کنار بسترشان گفتند .

در آن روز بیش از این برای حضرت چاره ائی نماند جز اینکه بفرمایند : ازکنارم برخیزید.

و اگر در امر نوشتن دست خط اصرار می فرمودند دیگران هم به اینکه رسول الله(ص)  دچار هذیان شده پافشاری می کردند و طرف داران آنها در اثبات دیوانه شدن پیامبر(ص) در آخر عمرش (نعوذبالله) سخت به تلاش می افتادند .کتابهائی در این باره می نوشتند وطومارهائی را در باره ، نوشته دست خط پیامبر(ص)  که ولایت و خلافت حضرت علی بود ، می نگاشتند و به همین دلیل بود که پیامبر(ص)  با حکمت والای خویش این امر رادریافتند و از نوشتن دست خط صرف نظر کردند تا باب طعن و تهمت را به مقام شامخ نبوت برای همیشه ببندند .

بهرتقدیر پنج شنبه و به روایتی دوشنبه 28 ماه صفر سال یازدهم هجری جانگداز ترین روز تا آنزمان برای فاطمه(ع) و علی(ع) و سایر امت مومن و مسلمان اسلام بود .

پیامبر اکرم (ص) که بیست وسه سال پیش دعوت خویش را از تاریکی غارحرا و  تاریکی عصر جاهلی عربستان آغاز کرده بود ، دست خالی و تنها بهمراهی حضرت علی علیه سلام که در آنزمان نوجوانی یازده ساله بود به مبارزه کفر وشرک و بت پرستی پرداخت . پیامبر (ص) علاوه بر مبارزه با بت پرستی با رسوم و سنت های جاهلی ، مانند زنده بگور کردن نوزادان دختر و یا کینه های پوچ قومی و امتیازات واهی قبیله ائی و سنت ارباب و رعیتی و بردگی ، به مبارزه پرداخت و در طول عمر شریفش تلاش بسیار نمود تا با ازمیان بردن سنت های قومی و قبیله ائی که بافطرت الهی بشر منافات داشت ، جامعه ائی نوین که بر اساس قوانین الهی و انسانی اسلام پایه گذاری شده باشد بنا نهد .

پیامبر (ص) در زمان حیات خویش نه تنها هیچکس را به بردگی نگرفت بلکه کوشید تا با بهره جستن از قوانین الهی فرصتهائی را برای آزاد کردن برده ها بوجود آورد .و سنت آزاد کردن برده را به مانند یکی از اعمال نیک مذهبی پایه گذاری نمود .

ما امروز در قوانین فقهی بسیار می بینیم که اسلام برای از بین بردن گناهان و یا کوتاهی و تقصیرات در انجام  تکالیف دینی ، آزاد کردن یک و یا چند برده را به مسلمانان توصیه کرده است و هرگز به بردگی گرفتن شخصی را در هیچ زمانی سفارش نکرده است .

پیامبر شخصا بردگان زیادی را خرید ودر راه خدا آزاد کرد . از جمله این افراد می توان به بلال حبشی اشاره کرد که بنا به دستور حضرت رسول خریداری و آزاد شده سپس به شرف موذنی مخصوص رسول الله منصوب گردید . تا به همه نشان دهد که بردگان هم می توانند به مدارج بالای جامعه راه یابند .

حکومتی که پیامبر(ص) تشکیل داد برخلاف رسوم پست جاهلی تلاش داشت تا یک جامعه توحیدی برمبنای اصالت تقوا بنا کند که در آن جامعه ارزش هر فرد متکی به ایمان و عمل نیک او باشد .

اما ساختار طایفه ائی و قبیله ائی که در طول هزاران سال در شبه جزیره بوجود آمده بود براحتی در برابر این خواست الهی سرخم نکرد ودرست زمانی که پیامبر(ص)  آخرین ساعات عمر با برکت خویش را می گذراند دوباره از زیر خاکستر همچون شعله ائی سوزان سربلند کرد و متاسفانه بیشتر ثمرات بیست وسه ساله پیامبر را سوزاند و از بین برد.

بهرحال ، در آن روز شوم پیامبر اکرم (ص) بسختس نفس می کشید وباچشمانی اشکبار به چهره تک تک افراد حاضر در مجلس نگریست و با نیروی حکمت بالغه خویش آینده تاریک هریک را از نظر گذراند و بر افسوسش افزوده شد .

در این لحظه چشمانش به صورت زیبای حضرت فاطمه زهرا(ع) افتاد که غرق در اشک وماتم بود سعی کرد تا به او آرامش دهد به همین جهت با اشاره اورا به نزد خود فراخواند و او سرخم کرد تا پیامبر(ص)  در گوشش چند کلمه گفت . وهنگامی که فاطمه علیه سلام سربلند کرد چشمانش از اشک بازایستاده بو و برق شادی می زد .لبخند رضایتی بر چهره این بانوی دل شکسته نقش بست و این موضوع باعث تعجب حاضرین شد خصوصا زنها که از همه بیشتر کنجکاو شدند . از آن میان تنها عایشه بود که بخود اجازه داد و حقیقت ماجرا را از حضرت زهرا (ع) جویا شود . حضرت زهرا(ع) با چندکلمه کوتاه وآهسته به او فهماند که بعدا دراین باره سخن خواهد گفت و اکنون جای صحبت بیشتر نیست .

اما بعد از رحلت پیامبر(ص)  واصرار عایشه معلوم شد که حضرت رسول(ص)  در گوش فاطمه سلام الله علیه فرموده بود که تو اولین نفری هستی که از این جمع به من ملحق خواهی شد و این امر نزدیک است .وهمین سبب خوشحالی فاطمه علیه سلام شده بود .

پیامبر(ص) سپس متوجه علی شد تنها کسی که حرف او راخوب می فهمید و بسرعت عمل می کرد . علی(ع) آن شیر بیشه شجاعت آن حیدر کرار که نامش پشت پهلوانان و یاغیان را می لرزاند غمگین ودل شکسته در کنار بستر رسول الله همچون کودکی مادر مرده اشک می ریخت وزاری میکرد تو گوئی او هم  بهمراه پیامبر(ص) مشغول جان دادن است.

بقدری غصه بیماری و احتمال مرگ پیامبر(ص) او را آزرده بود که هیچ شباهتی به علی دلاور میادین نبرد ،که از هیچ چیز نمی هراسید نداشت ، بسیار بی تابی می کرد و دستش محکم در دست رسول الله بود و سینه اش  بستر سر پیامبر(ص) ،  گوئی می خواست بدینوسیله مانع رحلت رسول الله شود .

در این لحظه پیامبر(ص)  با نگاهی طولانی به چهره مردانه و باهیبت علی(ع) که سخت میگریست خیره شد گوئی با علم الهی خود با اندوه سرنوشت علی(ع) را پس از خویش از جلو دیدگانش عبور می داد . او تمام حوادث تلخی را که قرار بود بر علی(ع) و دخترش و اولادشان بگذرد بارها برای او بازگو کرده بود اما اکنون که زمان آنها فرارسیده بود بدنبال راه چاره ائی بود تا بار این غمها را بر دوش علی(ع) سبک کند.

او می دید که چگونه حق خلافت را که سبب خوشبختی وآسایش مردم می شد منافقان از دست وی خارج می کنند و علی هم بخاطر حفظ منافع بلند مدت اسلام بفرموده خودش افسار شتر خلافت را بر پشتش انداخته آن را رها می کند .

 همچنین ملاحظه کردند که چگونه دشمنان فرصت طلب ریسمان برگردن شیر خدا می اندازند و او را به اجبار به مسجد کشانده وادار به بیعت با جناب ابوبکر می نمایند .

ایشان دیدند که چگونه برخی از اصحاب بخاطر دنیا ومنافع زود گذر آن شمشیر بروی علی مرتضی(ع) می کشند و در نهایت درمحراب نماز محاسن مبارکش را ازخون سرش رنگین می کنند .

سپس نگاهش به فاطمه افتاد که اینبار آهسته تر اشک می ریخت و بیاد آورد که چگونه به بخانه دخترش هجوم می برند وآنجا را به آتش می کشند فاطمه علیه سلام را با تازیانه و ضربه در مضروب می کنند و صدای شیون وی را به آسمان بلند می کنند .ناگاه صدای ناله پیامبر بلند شد وحضار را بیشتر متوجه ایشان کرد . در این لحظه نگاهش از فاطمه بروی حسنین(ع) افتاد که در کنار مادر اشک می ریزند و آنگاه  شاید بیاد جگر پاره پاره حسن بن علی که بدستور معاویه مسموم شده بود و لبان تشنه حسین در روز عاشور و صحرای کربلا ا فتاد که تنها پنجاه سال بعد ازرحلت ایشان این دردانه حضرت رسول را که جایش همیشه بر روی دوش نبی خدا بود در صحرای برهوت کربلا با لبانی خشکیده از قحط آب سر می برند و یکایک فرزندان ونزدیکانش را قتل عام می کنند و سپس خانواده واهل بیت او را به اسارت به کوفه وشام می برند و در راه تازیانه می زنند . و در نهایت سربریده حسین را برای خوش آمد یزید بن معاویه ابن ابی سفیان بر نیزه می کنند و با افتخار و تکبر در شهر کوفه وشام نمایش می دهند و به یکدیگر بابت این عمل شوم تبریک می گویند ..

پیامبر خدا (ص) از این افکار سخت آزرده خاطر گشت و چشمان پر مهرش مملو از اشک شد در این لحظه ناگهان چشمان رسول الله با صدای الی الرفیق الاعلی . . .  بسته شد و سرش بر روی سینه علی مرتضی افتاد ودستان مبارکش به کنار شان افتاد صدای شیون فاطمه وعلی وحسنین بلند شد سایرین هم شروع به گریه کردند رسول عشق ومحبت به سرای باقی نزد معشوق حقیقی شتافت و امت را در حسرت از دست دادن انسانی والا که دیگر هرگز جهان همانندش را نخواهد دید تنها گذاشت . ندای  وحی برای همیشه منقطع شد و  خورشید درخشان وجود پیامبر(ص)برای همیشه غروب کرد و جهان در تاریکی فرورفت .و بدین سان بزرگترین انسان هستی از آغازخلقت تا پایان آن ، روی در نقاب خاک کشید و پروند 63 سال تلاش ومجاهدت و زندگی پر ارزش ایشان ، برای همیشه بسته شد .

مردی از جهان رخت بر بست که در کودکی با رنج فقدان پدر و مادر و تنهائی مبارزه کرد و در بزرگ سالی با غم مرگ فرزندانش و باقی مانده سالهای عمر خویش را یکه و تنها با جهل وشرک مردمانش به مجاهده برخواست و دراین مبارزه آنچنان موفق شد که دیگر در شبه جزیره عربستان هیچ بتی پرستیده نمی شد و هیچ انسانی سر خود را بجز در مقابل معبود حقیقی خم نمی کرد .

رسول الله با دست خالی یک تنه در مقابل همه سختی ها ومشکلات قد علم کرد وتازمانی که مرگ ایشان را در ربود ، از تلاش وکوشش باز نه ایستاد .

آری محمد مصطفی (ص) رسول عشق وامید و پیامبر(ص) بزرگ الهی ، خاتم الانبیاء ، عقل کل و حبیب اله العالمین بدرود حیات گفت و به سرای باقی شتافت وبین ترتیب دوران نزول وحی برای همیشه پایان پذیرفت .

اما یادگارهای نبوت در میان امت باقی بود . قرآن ، کتاب الهی و اهل بیت نبوت ، خانواده الهی هنوز در میان امت وجود داشت و اگر امت هوشیار دست از دامن ایندو نمی کشیدند حتما روی سعادت و خوشبختی ابدی را می دیدند . اما هنوز بینش های جاهلی و سنت های غلط بدوی کاملا از میان نرفته بود . از این رو منافقان واراذل و اوباش مدینه به تحریک  برخی از اصحاب دست بکار شدند و ولایت و خلافت را از محل واقعی آن منحرف ساختند و با دست خویش سرنوشت شومی برای خود رقم زدند ، و آتشی افروختند که در نهایت منجر به سوختن خانه نبوت و خیمه ولایت در روز عاشورا شد ، آنها شرایطی را بوجود آوردند که در آن معاویه پسر ابوسفیان بجای پیامبر(ص) بر مسند خلافت تکیه زد و این مقام معنوی به سلطنت مورثی تبدیل کرد و آنرا به پسرش یزید بخشید . یزیدی که در سال 61 هجری با سپاهی بزرگ به مکه و مدینه حمله برد و تنها در مدینه هفتصد تن از اصحاب رسول الله و مجاهدان بدر احد را گردن زد و به زنان و دخترانشان تجاوز کرد .

 




[1] - سیره ابن هشام جلد دوم صفحه233

[2] - ابنا جزئی از خاک بقا واقع در سرزمین سوریه است

[3] - جعفر سبحانی در کتاب فروغ ابدیت جلد دوم ص487-

[4] - علی بزرگمرد جاودانه تاریخ صفحه  و 134و 133

[5] - علی بزرگمرد جاودانه تاریخ صفحه  و 134و 133

[6] - عبدالمقصود عبد الفتاح در کتاب الامام علی بن ابی طالب جلد اول صفحه 424

 

[7] - کتاب تشریح ومحاکمه در تاریخ آل محمد صفحه 92

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد