خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است
خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است

فصل پنجم / بخش چهارم : وقایع پس از شورای سقیفه بنی ساعده

Related image

Image result for ‫سقیفه بنی ساعده‬‎

- بخش چهارم : وقایع پس از شورای سقیفه بنی ساعده

و اما ادامه ماجرا ، پس از بیعت مردم با ابوبکر که دوروز بطول انجامید . علی (ع) پیکرمطهر پیامبر(ص) را آماده دفن نموده بود ومجلسی را برای خواندن نماز بر پیکر ایشان آماده کرده بودند .

مردم در گروه های ده نفری داخل حجره پیامبر(ص) می شدند و ضمن وداع برایشان نماز می خواندند ، در حقیقت در طول مدت این دوروز که از رحلت پیامبر(ص) می گذشت علی علیه سلام مشغول غسل وکفن و حنوط و نماز وآماده کردن حجره پیامبر(ص) برای حضور مردم بودند . وکم وبیش توسط یاران خویش از ماجرای شورای سقیفه بنی ساعده مطلع گردیده بود و از پیمان شکنی مردم در حیرت فرو رفته بود .

او گمان می کرد با بیعت مردم در غدیر خم کار جانشینی پیامبر (ص) تمام شده است و هیچ کس حق ادعائی بر خالفت ندارد و کاری را ضروری تر از رسیدن به پیامبر(ص) و برپائی مراسمی در شان ایشان نمی دید و خود عزادار ایشان بود ولحظه ائی چشمان پر فروغش از اشک برای پیامبر(ص) تهی نمی شد . از وقاحت دیگران در زمانی که پیکر  مطهررسول الله هنوز روی زمین است و آنها به جنگ با یکدیگر بر سر خلافت و جانشینی ایشان برخواسته اند بشدت خشمگین بود .

اما از سوئی دیگر جنابان ابوبکر به همراه عمر و ابو عبیده جراح و عثمان و خالد بن ولید و عده ائی دیگر با لباسهای فاخر خود در شهر مدینه حرکت می کردند و هر کس را که بیعت نکرده بود وادار به بیعت می کردند .

در اینباره کتاب معتبر اسرار آل محمد نوشته سلیم بن قیس که با علی (ع) معاصر و هم زمان بوده و مطالب آن توسط ائمه دین تائید شده است می نویسد که :

بنی هاشم که هنوز با ابوبکر بیعت نکرده بودند سد بزرگی در برابر مشروعیت خلافت ابوبکر بودند از همین رو عمر و ابوبکر ابوعبیده جراح و مغیره بن شعبه را فراخواندند و از آنها در این مورد نظر خواستند ، مغیره بن شعبه که بعدها درباره اعمال خلاف او بیشتر خواهید دانست گفت : بنظر من باید با عباس ابن عبدالمطلب ملاقات کنید واو را به طمع خلافت بیندازید که برای تو و نسلهای آینده ات هم نصیبی از خلافت خواهد بود .[1]

و با این سیاست او را از علی جدا کنید ، زیرا اگر عباس بن عبد المطلب با شما باشد دلیلی برای مردم خواهد بود ومقابله شما با علی بن ابی طالب به تنهائی کار اسانی می شود .

در ادامه ابوبکر و عمر و ابو عبیده بسراغ عباس رفتند و این در حالی بود که دوشب از رحلت رسول خدا می گذشت .[2]

ابوبکر سخن آغاز کرد و پس از حمد وثنای الهی چنین گفت :

خداوند محمد(ص) را بعنوان پیامبر(ص) شما و صاحب اختیار مومنان فرستاده است . خدا بر مردم منت نهاد و اورا درمیان همین مردم قرار داد . تا اینکه پیامبر(ص) را به پیش خود فرا خواند و((ریاست مردم را به خود آنها واگذار کرد ، تا خودشان ، مصلحت خویش را به اتفاق و بدون اختلاف اختیار کنند)).

مردم هم مرا بعنوان والی خود و مسئول کارهایشان انتخاب کردند . ومن هم آنرا بعهده گرفتم و بیاری خدا هیچ سستی و حیرت و ترسی بخود راه نمی دهم و فقط بوسیله خدا توفیق خواهم یافت .لکن من مخالفی دارم که به من طعنه می زند و برخلاف مردم سخن می گوید ! وشما را پناه خویش قرار داده و شما هم قلعه ای محکم و خواستگار زیبائی برای او شده ائید .[3]

یا باید شما هم بر آنچه همه اتفاق دارند داخل شوید ویا مردم را از عقیده شان برگردانید. ما پیش تو آمده ایم و می خواهیم برای تو نصیبی از خلافت قرار دهیم تا برای تو ونسلت باشد زیرا تو عموی پیامبر(ص) هستی ، اگر چه مردم با‌آنکه مقام تو ورفیقت علی (ع) را می دانند ، در عین حال در خلافت از شما اعراض کردند .

عمر سخنان ابوبکر را ادامه داد وگفت :

ای والله از طرف دیگر ای بنی هاشم بر پیامبر تان افتخار دارید پیامبر(ص) خانواده ما و شماست . ای عباس برای حاجتی پیش تو نیآمده ایم و لکن خوش نداشتیم که ایرادی در آنچه مسلمانان آنرا قبول کرده اند پیش آید و خواسته های شما وآنان متفاوت باشد . به صلاح خود و مردم نظر دهید . !

عباس هم سخن خود را چنین آغاز کرد :

خداوند محمد(ص) را همانطور که گفتی به عنوان پیامبر وصاحب اختیار مومنان مبعوث کرده است .

اگر خلافت را به امر پیامبر(ص) گرفته ای این حق ماست که گرفته ائی و اگر بدرخواست مومنین است ما هم از آنها ئیم و ما در خلافت تو رای ندادیم و مشاوره وسئوالی هم از ما نکردی .

ما به خلافت تو رضایت نمی دهیم زیرا ما هم از مومنان هستیم و تو را دوست نداریم.

واما اینکه گفتی برای من هم نصیبی در خلافت باشد : اگر خلافت اختصاص به تو دارد برای خودت نگهدار وما احتیاجی به تو نداریم ، واگر حق مومنین است تو حق نداری راجع به حقوق آنان دستور بدهی . واگر حق ماست ما ببعض از خلافت راضی نمی شویم . (یعنی نصف خلافت از تو ونیمی از ما باشد .)

واما آنکه تو گفتی  ای عمر که پیامبر از ما وشماست ، بدانکه پیامبر(ص) درختی است که ما  شاخه های آن وشما همسایگان آن هستید ، پس ما از شما سزاوارتریم .

واما آنچه گفتی که از خواسته های پراکنده می ترسیم ، این کاری که شما آغاز کرده اید ابتدای همین  پراکندگی و اختلاف است . وخداوند یاری کننده است .[4]

سپس آنان از حضور عباس خارج شدند. عباس هم این اشعار را سروده و می خواند .

ترجمه اشعار :

گمان نمی کردم این امر خلافت از بنی هاشم و ازمیان آنها ابی الحسن علی (ع) انحراف پیداکند .

آیا علی (ع) اول کسی نیست که به طرف قبله شما نماز خواند ؟

آیا او عالمترین مردم به آثار و سنتها نیست ؟

آیا او نزدیکترین مردم در دوران زندگی نسبت به پیامبر(ص) نبود ؟

آیا اوهمان کسی نبود که جبرئیل در غسل و کفن پیامبر(ص) یار او بود ؟

همان کسی که آنچه همه مردم دارند او بتنهائی دارد و خوبیهای او در مردم نیست ، چه کسی شما را  از او جدا کرد باید او را بشناسیم .  ! ! ! بدانید که این بیعت شما آغاز فتنه هاست . ![5]

 

- نقل ماجرای سقیفه از زبان سلمان فارسی

در اینجا به جهت اهمیت موضوع ما وقایع را از زبان سلیم بن قیس هلالی که یکی از صحابه مورد وثوق حضرت عی امیر المومنین علیه سلام بوده است مستقیم روایت می کنیم .

سلیم این مطالب را تحت عنوان کتابی بنام اسرار آل محمد(ص) ثبت وضبط کرده است و این کتاب شریف اولین کتاب پس از رحلت پیامبر(ص) است و از طرف امامان معصوم شیعه ، امام زین العابدین وامام باقر علیه سلام تائید و تمجید شده است . اودر صفحه 170 کتاب خود چنین می نگارد :

- استدلال مهاجر بر انصار :

سلیم میگوید : سلمان چنین گفت :

چون پیامبر(ص) رحلت نمود و مردم آنچه خواستند کردند ، ابوبکر و عمر وابوعبیده برای مخاصمه نزد انصار آمدند و به دلیلی که علی(ع) با آن استدلال کرده بود مخاصمه کردند وچنین گفتند :

ای گروه انصار قریش برای خلافت از شما سزاوارترند زیرا پیامبر(ص) از آنهاست و مهاجرین بهترند زیرا خداوند ابتدا نام آنها را در قرآن ذکر کرده و آنان را برتری داده است ، وپیامبر(ص) فرموده که امامان از قریش هستند . !

- نماز خصوصی و عمومی بر جنازه پیامبر(ص)

سلمان می گوید : خدمت علی (ع) آمدم در حالیکه مشغول غسل پیامبر(ص) بود . پیامبر به او وصیت کرده بود غبر از او  کسی غسلش رابرعهده نگیرد و چون پرسیده بود که چه کسی به او کمک خواهد کرد ؟

فرموده بود : جبرئیل علیه سلام . علی (ع) هم هر عضوی را می خواست برایش برگردانده می شد . وقتی غسل و حنوط و کفن او بپایان رسید ، مرا داخل خانه برد و ابوذر و مقداد وفاطمه (ع) و حسن وحسین علیهم السلام هم داخل شدند .

علی(ع) پیش ایستاد ، ما هم پشت سر او به صف ایستادیم و بر ایشان نماز گذاردیم . عایشه هم بیخبر در حجره بود ، خدا چشمان او را گرفته بود !

سپس به ده نفر از مهاجرین و ده نفر از انصار اجازه ورود داد ، تا اینکه دسته دسته داخل می شدند ودعا می خواندند و خارج می شدند بطوری که تمام مهاجرین و انصاری که حاضر بودند بر آن حضرت نماز گذاردند .

- اولین کسیکه با ابوبکر بیعت کرد

سلمان می گوید :  در حالیکه علی (ع) سرگرم غسل پیامبر(ص) بود از آنچه مردم در بیرون خانه انجام دادند خبر دادم و گفتم : هم اکنون ابوبکر بر منبر پیامبر(ص) نشسته و مردم به بیعت با یکئستش اکتفا نمی کنند بلکه با هر دو دست راست وچپش بیعت می کنند.

علی(ع) فرمود :

 ای سلمان هیچ فهمیدی اول کسی که روی منبر پیامبر(ص) با او بیعت کرد چه کسی بود؟

عرض کردم :

 نه همینقدر می دانم که او را در سقیفه بنی ساعده دیدم و قتی که با انصار مخاصمه می کردند . واول کسی که با او بیعت کرد مغیره بود و بعد بشیربن سعد ، سپس ابوعبیده جراح بعد عمر بن خطاب بعد سالم غلام ابی حذیفه و معاذبن جبل .

علی(ع) فرمود :

درباره اینان از تو سئوال نکردم ، بگو آیا فهمیدی اول کسی که از منبر بلا رفت و با او بیعت کرد که بود؟

گفتم :

نفهمیدم ، ولی پیرمرد سالخورده ائی را دیدم بر عصا تکیه کرده ومیان دو چشمش جای سجده بود بطوری که بسیارر جدی وکوشا در عبادت می نمود ، از منبر بالا رفت در حال گریه گفت : شکر خدا را که قبل از مردن ترا در اینجا می بینم ، دستت را برای بیعت دراز کن . ابوبکر دستش را جلو برد ، او هم بیعت کرد وگفت : (( روزی است مانند روز آدم ! )) و ازمنبر پائین آمد و از مسجد خارج شد .

امیر المومنین (ع) پرسید : ای سلمان آیا اورا شناختی ؟

عرض کردم : نه ! ولی از گفتارش ناراحت شدم ، مثل اینکه مرگ پیامبر(ص) را به سرزنش گرفته بود .

علی(ع) فرمود : اوشیطان بود ! پیامبر(ص) بمن خبر داد که ابلیس و روسای یارانش در روز غدیرخم، شاهد منصوب شدن من به امر خدا بودند واینکه من صاحب اختیار آنان هستم ، و پیامبر(ص) هم به آنها دستور داد که حاضران به غائبان اطلاع دهند .

در این هنگام شیاطین و بزرگان آنها بسوی خود شیطان روی آوردند وگفتند :

این امت مورد رحمت خداوند قرار گرفته و از گناه دور خواهند بود ، ما دیگر بر اینان راه نخواهیم یافت . آنها پناه خود و امام بعد از پیامبر را شناختند . شیطان هم گرفته ومحزون شد . !

امیر المومنین(ع) فرمود :

پیامبر(ص) به من خبر داده است که : مردم در سقیفه بنی ساعده با ابوبکر بیعت خواهند کرد بعد از آنکه بر سر حق ما اختلاف پیدا می کنند و با دلیل ما استدلال می کنند .

بعد به مسجد می آیند و اول کسی که با او بیعت می کند شیطان است که بصورت پیرمرد سالخورده ای جدی خواهد بود که این حرفها را خواهد گفت . بعد خارج شده شیاطین خود را جمع می کند ، آنها هم در مقابلش سجده کرده و می گویند : ای رئیس بزرگ ما ، تو همان کسی هستی که آدم را از بهشت راندی . و او هم می گوید : کدام امت بعد از پیامبرش گمراه نشد ؟

خیال کرده اید من دیگر راهی بر آنان ندارم . نقشه مرا چگونه دیدید آنگاه که امر خدا را مبنی بر اطاعت از علی ، و امر پیامبر را راجع به همین مطلب ترک کردند .

و این همان گفته خداوند است که فرمود :

 (( ولقد صدق علیهم ابلیس ظنه  فاتبعوه الافریقا من المومنین ))

ترجمه : یعنی همانا شیطان حدسی که در باره آنان زده بود بمرحله عمل رسانید سپس او را پیروی کردند جز گروهی از مومنان .

- وفاداران علی(ع)

سلمان می گوید : چون شب شد علی (ع)  حضرت فاطمه (ع) را بر درازگوشی سوار کرد و دست حسن وحسین را گرفت و سپس آنها را بدر منزل تک تک اصحاب رسول الله برد و با هریک از آنه درباره حق خویش وپیمان آنها در روز غدیر خم صحبت کرد و از آنان وفای بعهد ایشان را خواستار شد ، و حضرت زهرا سلام الله علیه  که بخاطر عزای پدر بزرگوارش سیاه پوش بود با استدلال قرآنی بر حق مسلم همسرش در خلافت با آنها صحبت می کرد و از آنه می خواست تا حضرت علی را بر احقاق حقش که بنفع خود مسلمین نیز بود ، یاری کنند  اما تنها پاسخ آنها این بود که عذر می آوردند و می گفتند :

ای دختر رسول خدا ما با ابوبکر بیعت کرده ائیم و این کار دیگر خاتمه یافته است ، اگرهمسر و پسر عموی تو و رسول خدا پیشی می گرفت و زودتر مطلب را گفته بود ، احدی را در کنار او قرار
نمی دادیم و برای دیگری از او نمی گذشتیم .

 وعلی(ع) با شگفتی تمام و با لحن معترضانه از آنها می پرسید :

من رسول خدا را درخانه اش در بستر مرگ رهاکنم و دست از غسل و کفن و دفنش بردارم و از خانه بیرون روم وبر سر حکومتش به نزاع مشغول شوم ؟

و فاطمه که می دید علی این بار هم مثل همیشه قربانی عشق و وفا دار ماندنش به پیغمبر(ص) شده است می فرمود :

 ابوالحسن جز کاری که می بایست می کرد و سزاوار بود نکرد و آنها کاری کردند که خداوند حسابرس اعمالشان خواهد بود و طلبکارشان .و هم آ نان را به محکم نگاه داشتن بیعت شان با علی در روز غدیر خم سفارش و تاکید میکرد و از آ نان  به جدیتم می خواست  تا برای محفوظ ماندن اسلام از تحریف و امکان بازگشت مردم به جاهلیت علی را یاری کنند و دین اسلام را بر نسبت ها و قرابت خویشاوندی ارجحیت دهند ، وبه ایشان فضائل علی (ع) را که هیچ کس در آنها با او شریک نیست آگاهی می داد .

از خیل گروه انصار و مهاجران تنها چهل تن به یاری او وعده دادند وقرار شد تا همه آنها قبل از نماز صبح با سرهای تراشیده و شمشیر هایشان در مسجد پیامبر(ص) حاضر شوند ، وبه یاری علی برای نجات اسلام از دست غاصبان آن قیام کنند .

 اما متاسفانه تنها چهار نفر از این چهل تن در مسجد حاضر شدند و این چهار تن عبارت بودند از سلمان ، ابوذر ، مقداد و زبیر .

سلمان می گوید : شب بعد ، باز علی (ع) به سراغ آنان رفت و آنها را از پیمانشان آگاه ساخت . آنها هم وعده فردا صبح را دادند ، باز فردا صبح غیر از ما چهار نفر کس دیگری حاضر نبود .

شب سوم نیز نزد آنها رفت ، باز کسی جز ما حاضر نبود .

پیامبر اکرم در زمان حیات طیبه خویش تمام این حوادث را پیش گوئی کرده و به علی فرموده بود : در این هنگام اگر چهل نفر همراه پیدا کردی با غاصبان خلافت نبرد کن ودر غیر اینصورت صبر پیشه کن ومواظب باش تا اصل اسلام بخطر نیآفتد .

- جمع آوری قرآن بدست امیر المومنین(ع)

امیر المومنین(ع) چون حیله گری وبی وفائی آنان را دید (منظور حرکت عمر وابوبکر در بیعت شکنی وهمراهی امت با آنهاست ) خانه نشینی را برگزید و مشغول جمع آوری و ترتیب قرآن شد و از خانه خارج نشد تا آنرا جمع آوری نمود ، قرآنی که در اوراق ، وپراکنده و پاره پاره بود .

وقتی همه آنرا ، اعم از آنچه نازل شده بود وآنچه قابل تاویل بود وناسخ ومنسوخ را جمع آوری کرد و آنها را بادست خویش نوشت ، ابوبکر کسی را فرستاد که به علی بگوید : بیرون آی وبیعت کن ! علی (ع) جواب فرستاد : من مشغولم و با خود قسم یاد کرده ام که عبا بدوش نیندازم جز برای نماز ، تا قرآن را جمع آوری و مرتب کنم .

(عمر وابوبکر) چند روزی قضیه را ساکت گذاردند . علی(ع) هم قرآن را دریکپارچه جمع آوری کرد وآنرا مهر کرد و درحالیکه مردم با ابوبکر در مسجد پیامبر(ص) نشسته بودند ، از منزل خارج شد و باصدای بلند چنین ندا بر آورد :

((ای مردم من از زمانی که پیامبر(ص) رحلت نمود مشغول غسل او و سپس جمع آوری قرآن بودم تا اینکه همه آنرا در این یک پارچه جمع آوری کردم .بدانید که خداوند هر آیه ای بر پیامبر(ص) نازل کرده در این مجموعه است ، تمام آیات را پیامبر برای من خوانده وتاویل آنرا بمن آموخته است .))

سپس فرمود : ((این کار راکردم تا فردا نگوئید ما از قرآن بیخبر بودیم .)) بعد فرمود : (( روز قیامت نگوئید که من شما را بیآری خویش نطلبیدم وحقم را برای شما بیان نکردم ، و شما را به اول تا آخر قرآن دعوت نکردم .))

عمر در پاسخ گفت : آنچه از قرآن پیش ما است ما را کفایت می کند و احتیاجی به آنچه ما را دعوت می کنی نداریم . !

علی(ع) هم داخل خانه اش شد

 - عواقب انتشار خبر بیعت مردم با ابوبکر  در شبه جزیره عربستان

هنگامی که خبر بیعت مردم با ابوبکر در عربستان پیچید ، عده زیادی از اسلام به دوران جاهلی برگشتند و عده دیگری هم از پرداخت زکات امتناء نمودند ، وتنها نماز  و سایر اعمال را انجام می دادند .

وعده دیگری هم بلاتکلیف ومتحیر مانده بودند ودر این میانه به هر سو کشیده می شدند. خبر ارتداد جمع کثیری از مردم عربستان و همچنین حمله عده زیادی به کاروان زکات مردم که بسوی مدینه در حال حرکت  بود باعث شد تا ابوبکر وحشت زده شده، مشکل را بر عدم بیعت علی(ع) بن ابی طالب نسبت دهد از همین رو عمر راخواسته واز او در این باره چاره ائی خواست .

- فرا خواندن علی(ع) برای بیعت

عمر رو به ابوبکر کرد و گفت : بسراغ علی بفرست ، او باید بیعت کند تا اوبیعت نکند ما بر پایه ای استوار نیستیم ، و اگر بیعت کند در امان خواهیم بود .

ابوبکر ، شخصی نزد علی(ع) فرستاد و گفت :(( خلیفه پیامبر را پاسخ بگو)) .

فرستاده ابوبکر پیام را رسانید .

علی(ع) فرمود : ((سبحان الله ))! چه زود بر پیامبر(ص) دروغ می بندید . او ویارانش می دانند که خداوند وپیامبرش غیر مرا خلیفه قرار نداده اند فرستاده جواب را به ابوبکررسانید .

ابوبکر گفت : برو بگو : جواب امیر المومنین ابابکر را بده . !

فرستاده بازگشت و گفته های اورا به علی(ع)رسانید . امیر المومنین علی(ع)  فرمود :

 سبحان الله ! دیر زمانی از پیمانتان نگذشته است که آنرا فراموش کرده باشید . او (ابوبکر) خوب می داند که این  اسم جز برای من صلاحیت ندارد . پیامبر(ص)  به او درمیان هفت نفر که هفتم آنها بود امر کرد و همه آنها بر امیر مومنان بودن من سلام کردند .

در آن هنگام ، او ورفیقش عمر (از میان هفت نفر) از پیامبر (ص) پرسید : آیا این امر خدا و پیامبر(ص)  اوست ؟

پیامبر(ص)  هم پاسخ داد : آری ، حقی از خدا و پیامبر اوست ، او امیر المومنین و رئیس مسلمانان و صاحب پرچم سفید پیشانیان است .

روز قیامت خداوند او را بر پل صراط می نشاند تا دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به جهنم بفرستد .

قاصد بازگشت و آنچه علی (ع) فرموده بود به ابوبکر خبر داد . آنروز هم قضیه را ساکت گذاردند.[6]

- بار دیگر فرا خواندن علی (ع) جهت بیعت برای بار دوم

عمر به ابوبکر گفت : چرا کسی را سراغ علی نمی فرستی تا او هم بیعت کند ؟ غیر از علی وآن چهار نفر دیگران همگی بیعت کردند . !

البته ابوبکر نرم تر ، سازش پذیرتر ،  بافکر تر و دور اندیش تر از عمر بود . برعکس عمر ،خشن تر ، سخت تر ، و ستمگر از او بود .

ابوبکر از عمر پرسید : چه کسی را بفرستیم ؟ عمر گفت : قنفذ را می فرستیم ، او مردی خشن و سخت ستمگر است . او از آزاد شدگان ویکی از افراد قبیله ((بنی عدی بن کعب)) است .

قنفذ به همراهی عده ائی بسوی خانه امیر المومنین(ع) براه افتادند و اجازه خواستند . ولی علی به آنها اجازه نداد !

قنفذ و همراهانش نزد ابوبکر وعمر بازگشتند و گفتند : بما اجازه داده نشد .

در این حال ابوبکر و عمر هردو در مسجد نشسته ومردم اطرافشان را گرفته بودند .

عمر گفت : برگردید ! اگر اجازه داد داخل شوید و گرنه بدون اجازه داخل شوید !

دوباره  براه افتادند و در خانه علی(ع) اجازه خواستند ، فاطمه سلام الله علیه جواب داد :

  نمی گذارم بدون اجازه وارد خانه من شوید .

بار دیگر بازگشتند ولی قنفذ ملعون آنجا ماند .آنها به ابو بکر و عمر گفتند : فاطمه(ع)  چنین گفت و نگذاشت بدون اجازه وارد خانه شویم . عمر خشمگین شد و گفت : ما بازنها کاری نداریم !

- اوباش درخانه فاطمه سلام الله علیه و اهل بیت پیامبر(ص)[7]

سپس عمر به عده ائی که در اطرفش بودن دستور داد تا هیزم آورند ، و عمر بکمک آنها هیزم را اطراف منزل علی(ع) وفاطمه(ع) و فرزندانش(ع) قرار دادند .

سپس عمر با صدای بلند (بطوریکه علی وفاطمه(ع) بشنوند) فریاد زد : قسم بخدا یاعلی باید خارج شوی و با خلیفه رسول الله بیعت کنی و گرنه شما را با آتش می سوزانم !

در این لحضه فاطمه (ع) فرمود : ای عمر ، ما را با تو کاری نیست .

 عمر گفت : در را باز کن وگرنه خانه را باخودتان آتش می زنم .

فاطمه (ع) فرمود : آیا از خدا نمی ترسی و بخانه ام داخل می شوی ؟!

اما متاسفانه عمر از کار خود منصرف نشد و آتشی خواست وبا آن در خانه اهل بیت پیامبر(ص) را به آتش کشید و با فشار به در خانه داخل شد .

در این لحظه فاطمه (ع) جلو آمد و فریاد زد : (( یا ابتا یا رسول الله !)) اما عمر شمشیرش را که درغلاف بود بلند کرد و به پهلوی فاطمه(ع) زد .

در این هنگام فاطمه (ع) ناله ای زد و گفت : ای پدر . . !

عمر تازیانه را بلند کرد و ببازوی فاطمه زد ، فاطمه(ع) صدا زد : یا رسول الله ، ابوبکر و عمر بعد از تو چه بد رفتاری کردند .

- عکس العمل امیر المومنین علی علیه سلام [8]

با مشاهده این جریان ،ناگهان علی (ع) از جا بلند شد و یقه عمر را گرفت و اورا محکم کشید و بر زمین زد و به بینیش و گردنش کوبید و خواست اورا بکشد . که فرموده پیامبر(ص) و وصیت اورا بیآد آورد و فرمود : (( قسم بخدائی که محمد را به پیامبری ارج نهاده است ، ای پسر صهاک (ای عمر) اگر نبود کتابی از طرف خدا گذشته و نیز عهدی که با رسول الله(ص) کردم می فهمیدی که تو نمی توانستی داخل خانه من شوی .!

در اینجا عمر با فریاد از مردم کمک خواست ، مردم روبه خانه علی (ع) آوردند وداخل شدند .

امیر المومنین علی (ع) دست به شمشیر برد ! قنفذ از ترس اینکه مبادا علی(ع) با شمشیر خارج شود برگشت ، چون صلابت و شدت عمل علی را می دانست .

ابوبکر به قنفذ دستور داد تا برگردد و گفت : اگر علی بیرون آمد که هیچ والا سرسختانه داخل شوید ، و اگر مانع شد خانه اش را با آنها آتش بزنید .

قنفذ ملعون راهی خانه علی(ع) شد و با همراهانش با شدت وارد خانه شدند . علی دست بطرف شمشیر برد ، ولی آنها زودتر به شمشیر حمله ور شدند و چون عده شان زیاد بود غالب شدند .

- بیعت گرفتن اجباری از علی(ع)  

سپس بعضی دست به شمشیر هایشان بردند و بالاخره اطراف علی (ع) را گرفتند و ریسمان بگردن آنحضرت انداختند ! ! !

(هنگامی که امیر المومنین علی (ع) را از درخانه بطرف مسجد می کشاندند . . .) فاطمه جلو آمد و خود را جلو در بین علی (ع) و آنها فاصله قرار داد ومانع شد .

قنفذ ملعون چنان با تازیانه به فاطمه(ع)زد که اثر آن تازینه پس از  مرگ فاطمه(ع) همچون بازوبندی در بازوی اوباقی بود . لعنت خدا بر قنفذ باد و بر کسی که او را فرستاد .

سپس علی (ع)را بازور و کشان کشان نزد ابوبکر آوردند در حالیکه عمر با شمشیر بالای سرش ایستاده بود وخالد بن ولید و ابو عبیده و سالم غلام ابی حذیفه م معاذ و مغیره و بشیربن سعد و دیگران اطراف ابوبکر را گرفته بودند و همه مسلح بودند .

- عکس العمل حضرت فاطمه(ع)

سلیم می گوید : از سلمان پرسیدم : آیا بدون اجازه بخانه فاطمه (ع) داخل شدند ؟

سلمان پاسخ داد : آری والله بدون اجازه در حالیکه فاطمه (ع) پوششی نداشت و با صدای بلند فریاد زد : پدرم ، یا رسول الله ! ابوبکر و عمر ، بعد از تو که درقبرت چشمهایت باز نشده ، با بازماندگانت بد رفتاری کردند . !

سلمان می گوید : ابوبکر و اطرافیانش را دیدم که گریه می کنند و جز عمر وخالد و مغیره همه گریان بودند . وعمر می گفت : ما را با زنها و رایشان کاری نیست .

- شهادت حضرت فاطمه صدیقه (ع) در راه ولایت علی(ع)

و اما نتیجه زدن قنفذ به فاطمه (ع) : وقتی که فاطمه (ع) خود را میان قنفذ و شوهرش قرار داد وقنفذ با تازیانه بر آنحضرت ضربه زد ، عمر کسی را نزد قنفذ فرستاد و گفت : اگر فاطمه بین تو وعلی فاصله شد او را بزن !

قنفذ ، فاطمه (ع) را پشت لنگه درب قرار دا و در را فشار داد واستخوان پهلوی فاطمه(ع) را شکست ، و طفلی را که در رحم داشت سقط کرد و همواره در بستر بود تا از همان بیماری شهید شد .

- سخنان امیر المومنین علی (ع) با ابوبکر[9]

سلمان می گوید : بعد علی علیه سلام را به ابوبکر رسانیدند .

در این حال ، علی (ع) می فرمود : بخدا قسم ، اگر شمشیرم بدستم بود می فهمیدید که شما هیچگاه به چنین کاری دست نمی یابید . قسم بخدا ، از جهاد خود را منع نمی کنم . اگر چهل نفر مرا یاری می کردند ، جمعیت شما را پراکنده می کردم . (( لعنت خدا بر کسانی که با من بیعت کردند و سپس مرا خوار وتنها گذاشتند .))

وقتی ابوبکر چشمش به علی (ع) افتاد فریاد کرد : علی را رها کنید !

علی(ع) فرمود : ابوبکر چقدر زود بر رسول الله طغیان کردی ! تو به کدام حق وبا چه مقامی مردم را به بیعت خودت دعوت کردی ! ایا تو دیروز به امر خدا و رسول با من دست بیعت ندادی ؟ !

- سخنان امیر المومنین علی (ع) با عمر

سلمان گفت : وقتی سخن امیر المومنین علی (ع) با ابوبکر به پایان رسید ، عمر با فریاد اهانت آمیزی گفت : بیعت کن و از این سخنان باطل در گذر !

علی (ع) فرمود : اگر بیعت نکنم چه خواهید کرد ؟

عمر گفت : ترا با ذلت و خواری می کشیم ! ! !

علی (ع) فرمود : با کشتن من ، بنده خدا و برادر رسول الله را کشته اید .

ابوبکر در جواب گفت : بنده خدا بودن را قبول داریم و اما اینکه خود را برادر رسول خواندی ما قبول نداریم .

علی (ع) فرمود : آیا انکار می کنید که پیامبر(ص) مرا به برادری خویش برگزید ؟

ابوبکر گفت : صحیح است  ، و این را سه مرتبه تکرار کرد !

 سپس علی (ع) رو به مردم کرد و فرمود : ای مسلمانان ای  مهاجرین و انصار ، شما را بخدا قسم می دهم آیا شنیدید در روز غدیر خم پیامبر (ص) اینچنین فرمود و درباره جنگ تبوک چنین فرمود .(در اینجا علی (ع) آنچه پیامبر(ص) در روز غدیر خم در باره او نزد عموم مردم بطور علنی فرموده بود ذکر کرد.)

همه در جواب علی (ع) گفتند : بلی شنیدیم .

- جعل حدیث توسط ابوبکر

ابوبکر ازترس اینکه مبادا علی (ع) را یاری کنند و او را کنار بزنند ، جلوتر از همه مردم گفت : هرچه فرمودی حق است ، با گوشهای خود شنیده و در قلبهایمان جا داده ایم ، ولی بعد از آن از پیامبر (ص) شنیدیم که فرمود : ما خانواده ای هستیم که خداوند ما را برگزیده و گرامی داشته و آخرت را برای ما بدنیا ترجیح داده ، و برای ما اهل بیت ، نبوت و خلافت را جمع نمی کند .

علی (ع) فرمود: آیا کسی از اصحاب پیامبر(ص) باتوبود که شهادت بدهد ؟

عمر برخاست و با اشاره به ابوبکر گفت : خلیفه رسول الله راست می گوید ، من این کلام را همانطور که ابو بکر ، گفت شنیدم .

بعد از عمر ابوعبیده ، سالم ، ابی حذیفه و معاذ بن جبل گفتند : ما هم این کلام را از پیامبر(ص) شنیدیم .

- پیمانی که قبلا امضا کرده بودند

علی (ع) فرمود : وفا نمودید به طوماری که در خانه کعبه امضائ کرده بودید در باره اینکه : اگر خداوند محمد را بقتل رساند ! یا مرد خلافت را از ما اهل بیت بگیرید .

ابوبکر گفت : از کجامی دانی ؟  ما اطلاعی به تو نداده بودیم !

امام علی (ع) فرمود : ای زبیر و ای سلمان و ای ابوذر و ای مقداد ، شما را به خدا قسم می دهم آیا شما از پیامبر (ص) نشنیدید که می فرمود : فلانی با فلانی (و همه این پنج نفر را پیامبر (ص) نام برد) درمیان خود طوماری نوشته اند و در آن هم پیمان شده اند و بر نقشه خود معاهده کرده اند ؟

همگی جواب دادند : آری ما از پیامبر این کلام را شنیدیم که می فرمود : هم عهد وهم پیمان شده اند تا نقشه خود راپیاده کنند و طوماری نوشته اند که اگر کشته شدم ویا مردم خلافت را از تو ای علی (ع) بگیرند .

تو هم به پیامبر (ع) عرض کردی : چه دستوری دارید تا هنگام اجرای نقشه ، آنرا انجام دهم ؟

پیامبر (ص) فرمودند : اگر یارانی پیدا کردی با آنها جنگ کن و آنان را طرد کن و اگر یاری پیدا نکردی بیعت کن وخونت را حفظ کن .

علی (ع) فرمود : بخدا قسم ، اگر چهل نفر که با من بیعت کردند بعهد شان وفادار بودند با شما ، در راه خدا به جهاد برمی خواستم ، واین را هم بدانید که بخدا قسم خلافت به هیچیک از نسلهای شما تا روز قیامت نخواهد رسید.!!!

- جواب تمسک ابوبکر

و در ادامه علی علیه سلام فرمودند : و اما جواب دروغی که به پیامبر(ص) نسبت دادی ، کلام خداوند است که می فرماید : (( آیا بر چیزی که خداوند به آنان از فضل خویش عطا کرده حسادت می کنید ، ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت وریاست عظیمی دادیم .))

کتاب یعنی پیامبری ، حکمت یعنی سنت ، ریاست یعنی خلافت ، وآل ابراهیم ما هستیم .

 لطفا به اصل کلام یعنی  آیه 54 از سوره مبارکه نساء توجه نمائید :

أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَىٰ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ ۖ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْنَاهُم مُّلْکًا عَظِیمًا [٤:٥٤]

بلکه به مردم، براى آنچه خدا از فضل خویش به آنان (آل ابراهیم) عطا کرده رشک مى‌ورزند؛ در حقیقت، ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم، و به آنان ملکى بزرگ بخشیدیم.

 

ملاحظه میکنید که علی (ع) حافظ کل قرآن است و هرگز سخن گزاف نمی گوید .

 

در این لحظه مقداد از جا برخاست و رو به جماعت گفت :

- دفاع مقداد از علی (ع)

مقداد از جا برخاست و گفت : یا علی(ع) چه دستور می فرمائی ؟

بخدا قسم اگر فرمان دهی شمشیر می کشم و اگر بفرمائی دست نگه می دارم .

علی (ع) فرمود : ای مقداد ، دست نگه دار و بیاد عهد پیامبر(ص) و وصیت او باش . !

- دفاع سلمان از علی (ع)

سلمان می گوید : من نیز برخواستم و چنین گفتم : قسم به آنکه جانم دست اوست اگر می دانستم که می توانم ظلمی را دفع کنم یا دین خدا را عزت بخشم ، شمشیر بر دوش می گرفتم و قدم بقدم جنگ می کردم ، آیا به برادر پیامبر(ص) و وصی و خلیفه او در میان امت وپدر فرزندان پیامبر(ص) حمله می کنید ؟منتظر بلا باشید و در امید خوشی نباشید ؟

- دفاع ابوذر از علی (ع)

ابوذر از جا بلند شد و گفت : ای امتی که بعد از پیامبر(ص) متحیر مانده و به سبب گناهانتان خوار شده اید ، خداوند می فرماید : (( ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل وآل ابراهیم وآل عمران علی العالمین ذریه بعضها من بعض والله سمیع علیم ))

۞ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ [٣:٣٣] ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ ۗ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ [٣:٣٤]

به یقین، خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است .  فرزندانى که بعضى از آنان از [نسل‌] بعضى دیگرند، و خداوند شنواى داناست.

خلاصه ترجمه :

(( پروردگار ، آدم و نوح وآل ابراهیم وآل عمران را را بر عالمیان برگزید . نسلهائی که بعضی از بعض دیگر هستند و خداوند شنوده و دانا است .))

آل محمد (ص) از آخرین نسلهای نوح اند و آل ابراهیم از نسل ابراهیم و نیز اینانند برگزیده فرزندان اسماعیل و عترت پیامبر(ص) یعنی همان اهل بیت او جایگاه پیامبری و محل رفت و آمد ملائکه هستند . آنان همچون آسمانی بلند و کوهایی استوار و همچون کعبه پوشیده و چشمه زلال و ستارگان راهنما و درختی مبارک که نورش روشنی می دهد و ماده روشنی اش پر برکت هستند .

- اقدام بکشتن علی (ع) کردن

عمر از جا بلند شد و درحالیکه ابوبکر روی منبر نشسته بود به وی گفت : چرا روی منبر نشسته ای و (علی ) با تو روی مخالفت دارد ، برنمی خیزد تا با تو بیعت کند ؟

آیا دستور نمی دهی تا گردنش زده شود ؟

امام حسن و امام حسین علیهم السلام هم ایستاده بودن ، با شنیدن این سخن شروع به گریه کردند .

 در این لحظه علی (ع) آن دو را به سینه آن دو را به سینه چسبانید و فرمود : گریه نکنید این دو (ابوبکر وعمر) نمی توانند پدرتان را بکشند .

- عکس العمل ام ایمن (پرستار پیامبر(ص))

ام ایمن پرستار پیامبر(ص) (که درآنجا حضور داشت ) پیش آمد و گفت : ای ابوبکر ، چه زود حسد و دوروئی خود را ظاهر کردید !

در این لحظه عمر دستور داد تا اورا از مسجد خارج کنند و گفت : ما با زنان کاری نداریم .

- عکس العمل بریده اسلمی (یکی از یاران علی (ع))

بریده اسلمی برخواست و گفت : ای عمر آیا به برادر پیامبر(ص) و پدر فرزندانش حمله می کنی ، در حلیکه تو همان هستی که از میان قریش تورا خوب می شناسیم . آیا شما همان دونفری نیستید که پیامبر(ص) به شما فرمود : خدمت علی (ع) بروید و به امیری او برمومنین سر تسلیم فرود آورید . وشما در جواب گفتید آیا دستور خدا ورسول است ؟  آن حضرت هم فرمود : آری

ابوبکر جواب داد : آری همینطور است ، لکن بعد از این فرمود : پیامبری و خلافت برای اهل بیت من جمع نمی شود .

بریده اسلمی هم گفت : بخدا قسم پیامبر(ص) این را نفرموده است ، بخدا در شهری که تو امیر آن باشی سکونت نمی کنم .

عمر دستور داد تا او را هم زدند ( و از مسجد) بیرون کردند .

- چگونه علی(ع) دست بیعت داد

سپس عمر گفت : برخیز ای پسر ابی طالب ! و بیعت کن .

 علی (ع) فرمود : اگر نکنم چه می کنید ؟

عمر پاسخ داد : بخدا قسم گردنت را می زنم !

(وعلی (ع) سه بار این سئوال را تکرار کرد تا حجت را بر آنان تمام کند .)

بعد دستش را درحالیکه کف دست را بسته بود دراز کرد . ابوبکر هم دست به دست اوزد وبه همین مقدار کفایت کرد .

علی (ع) قبل از اینکه بیعت کند در حالیکه ریسمان به گردنش بود خطاب به پیامبر(ص) ندا کرد : (( ای پسر مادرم ! این قوم مرا خوار کردند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند .))

- بیعت زبیر

به زبیر گفتند : بیعت کن . ولی او ممانعت کرد ! در این هنگام عمر و خالد و مغیره همراه عده ائی به وی حمله ور شدند و شمشیرش را گرفتند و آنقدر بر زمین زدند تا شکست . بعد گریبان او را گرفتند .

زبیر در حالیکه عمر بر سینه اش نشسته بود گفت : ای پسر صهاک بخدا اگر شمشیرم در دستم بود ترا از من دور می کرد و سپس بیعت نمود .

- بیعت سلمان وابوذر و مقداد

سلمان می گوید : سپس مرا گرفتند و چنان برگردنم زدند که مانند غده ائی باد کرد ، بعد دستم را گرفتند و به اجبار بیعت نمودم .

بعد هم ابوذر ومقداد بزور بیعت کردن ، و هیچکس جز علی (ع) و ما چهار نفر به اجبار بیعت نکرد .

- گفتار زبیر

زبیر از همه ما شدید تر صحبت می کرد . او بعد از بیعت گفت : ای پسر صهاک ، بخدا قسم اگر این طاغیان که به کمک تو آمده اند نبودند جرات نمی کردی به من نزدیک شوی در حالیکه شمشیر در دستم باشد ، زیرا من ترس و پستی ترا خوب می دانم ، ولی طاغیانی یافته ای که با آنها خود را تقویت کرده و غالب شده ای .

عمر غضبناک شد و گفت : چرا نام صهاک را می بری ؟

زبیر جواب داد : مگر صهاک کیست و چرا نامش را نبرم  ؟

صهاک زنا کاری بود ، آیا این را انکار می کنی ؟

آیا کنیز حبشی جدم عبد المطلب نبود که جدت (نفیل) با او زنا کرد و پدرت ((خطاب )) متولد شد؟

عبد المطلب هم او را به جدت که با او زنا کرده بود بخشید . پس پدرت ((خطاب)) غلام جد من و فرزند زنا کاری است . !  در این هنگام ابوبکر میانجیگری نمود و آنها را از یکدیگر جدا نمود .

- سخنان سلمان بعد از بیعت

سلیم بن قیس می گوید : از سلمان پرسیدم : آیا با ابوبکر بیعت کردی و چیزی نگفتی ؟

سلمان پاسخ داد : بعد از بیعت چنین گفتم : تا آخر روزگار بدبخت شدید ، هیچ میدانید چه ضرری به خودتان زده اید . کاری انجام دادید و اشتباه کردید ، سنت و روش پیشینیان خود را که افتراق و اختلاف بود عمای کردید و از رویه پیامبر(ص) سر پیچی کردید ، خلافت را از معدن آن خارج کردید .

عمر گفت : ای سلمان ، حال که رفیقت علی بیعت کرد و تو نیز بیعت کردی هر چه می خواهی بگو و آنچه می خواهی بکن ، رفیقت هم آنچه می خواهد بگوید .

سلمان می گوید گفتم : از پیامبر(ص) شنیدم که می فرمود : گناه امتش تا روز قیامت و عذاب همه آنها به گردن تو ورفیقت (ابابکر) است که با او بیعت کردم .

عمر جواب داد : هرچه می خواهی بگو ، بالاخره بیعت کردی و خدا چشمت را با بدست گرفتن علی خلافت را روشن نساخت .

گفتم : شهادت می دهم که من در بعضی از کتابهای آسمانی خوانده ام که تو با اسم و نسب و صفاتت دری از درهای جهنم هستی .

عمر گفت : آنچه می خواهی بگو آیا خداوند خلافت را از اهل بیتی که آنان را در مقابل خدا روسای خود حساب می کردید نگرفت ؟

سلمان می گوید گفتم : شهادت می دهم که من از پیامبر (ص) درباره این آیه (( یومئذ لایعذب عذابه احد ولا یو ثق وثاقه احد ))

فَیَوْمَئِذٍ لَّا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ [٨٩:٢٥]  وَلَا یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ [٨٩:٢٦]

پس در آن روز هیچ کس چون عذاب‌کردن او، عذاب نکند .  و هیچ کس چون دربندکشیدن او، دربند نکشد.

ترجمه : یعنی در این روز هیچکس مانند او عذاب نمی شود و هیچکس مانند او در بند کشیده
نمی شود .

سئوال کردم که کیست این شخص ؟ آنحضرت فرمود : مقصود تو هستی .( یعنی عمر) .

عمر گفت : ساکت شو ! خدا صدایت را کوتاه کند ، ای غلام ، ای پسر بد گفتار .!

در این  هنگام علی (ع) رو به من کرد و گفت : ترا بخدا قسم می دهم که ساکت باشی ! سلمان می گوید  : بخدا قسم اگر علی (ع) مرا به سکوت امر نمی کرد آنچه در قرآن درباره اش نازل شده بود و آنچه از پیامبر(ص) درباره عمر ورفیقش شنیده بودم بازگو می کردم .

عمر که سکوت مرا دید گفت تو مطیع و تسلیم علی هستی .

- سخنان ابوذر بعد از بیعت

ابوذر و مقداد بدون هیچ گفتگوئی بیعت کردند . عمر که این حالت رادید (خطاب به من ) گفت : ای سلمان آیا دست برنمی داری همانطور که دو رفیقت سکوت کردند . تو نه بیش از این دو دوستدار این خاندان هستی و نه بیش از آنها به حق آنان عظمت قائلی ، مگر نمی بینی که دست برداشتند و بیعت کردند؟

در این لحظه ابوذر گفت : ای عمر ، ما را به محبت آل محمد(ص)  و تعظیم آنها مسخره می کنی ؟

خدا لعنت کند ، همچنانکه کرده است ، هرکس که با آنان روی دشمنی داشته باشد و به آنان دروغ ببند و حقشان را پایمال کند و مردم را بر آنان مسلط کند و این امت را به عقب برگرداند .

عمر گفت : آمین ! خدا لعنت کند هرکه حق آنان را پایمال کند ، بخدا قسم آنها حقی از خلافت ندارند و آنچه آنان دارند با حق مردم یکسان است .

ابوذر گفت : پس چرا در مخاصمه با انصار بحق آنان و دلیلشان استدلال کردید ؟

- ثمره این بیعت

در این هنگام علی (ع) به عمر فرمود : ای پسر صهاک ، آیا ما در خلافت حقی نداریم و خلافت از آن تو و فرزندان زن ((مگس خوار)) است ؟ !

عمر گفت : ای ابالحسن ، حال که که بیعت کردی دست بردار ، توده مردم به رفیق من رضایت دادند و به خلافت تو راضی نشدند ، گناه من چیست ؟

علی (ع) فرمود : ولی خدا و پیامبرش(ص) جز به خلافت من راضی نیستند . (( به تو و رفیقت وآنانکه دنبال شما و همدست شمایندمژده غضب و عذاب و خواری خدا میدهم ))

وای برتو ای پسر خطاب ! ای کاش می فهمیدی  از چه خارج و به چه داخل شده ای . وچه جنایتی به خود و رفیقت کرده ای ؟ !

ابوبکر گفت : ای عمر ، حال که با ما بیعت کرد و از شر او و جرات و سر وصدایش آسوده شدیم بگذار هرچه می خواهد بگوید .

- اهل تابوت

علی(ع) فرمود : من فقط یک کلام دارم : ای چهار نفر(سلمان ، ابوذر ، مقداد ، زبیر) شما را بخدا متذکر می شوم که از پیامبر(ص) شنیدم که می فرمود : تابوتی از آتش وجود دارد که دوازده نفر در آنند : شش نفر از پیشینیان و شش نفر از آخرین . این تابوت در چاهی در عمق جهنم واقع شده که در تابوت قفل شده ای است . بر در آن چاه تخت سنگی است ، هنگامی که خداوند اراده می کند دوزخ را شعله ور کند این سنگ بزرگ سخت را از روی این چاه بر می دارد و از شعله و حرارت این چاه جهنم شعله ور می شود .

علی(ع) در ادامه سخنانش فرمود : پیشینیان عبارتند از : 1- قابیل پسر آدم(ع) که برادرش هابیل را کشت . 2- فرعون فراعنه . 3- کسیکه درباره خدا با حضرت ابراهیم بحث کرد . 4- دونفر از بنی اسرائیل که کتابشان را تغییر دادند و سنتشان را زیرو رو کردند که یکی از آنها هود از یهود و دیگری نصر از نصاری بود . 5- آنکه ناقه صالح را پی کرد . 6- قاتل جناب یحیی بن ذکریا . وشش نفر از آیندگان عبارتند از : 1- دجال . واین پنج نفر اصحاب صحیفه و نامه مکتوب و جبت وطاغوت آنها که به صحیفه و نوشته شان عهد کردند ، و بر دشمنی توای برادر من پیمان بستند و بعد از من ، این واین بر علیه تو متحد می  شوند و پیامبر نام اشخاص را برد و یکی یکی شمرد .

سلمان می گوید : ما گفتیم : راست گفتی (یا علی) ، وگواهی می دهیم که ما هم این کلمات را از پیامبر(ص) شنیدیم .

- درباره عثمان

عثمان گفت : یا ابا الحسن آیا نزد تو و این اصحابت راجع به من حدیثی هست ؟

علی (ع) فرمود : آری ، از رسولخدا(ص) شنیدم ترا لعن کرد و طلب آمرزش نکرد . پس از لعن کردن عثمان خشمگین شد وگفت : من با تو کاری ندارم ، و لکن تو مرا در زمان پیامبر(ص) و بعد از او رها نمی کنی !

علی(ع) فرمود : آری خداوند بینی ترا به زمین بمالد .

- زبیر بی ایمان ! !

عثمان گفت : قسم بخدا ، از رسولخدا(ص) شنیدم که فرمود : زبیر از اسلام بر می گردد و کشته می شود .

سلمان می گوید : (دراین لحظه) علی آهسته بمن فرمود : عثمان راست می گوید و قضیه اش این است که بعد از قتل عثمان زبیر با من بیعت می کند ، و بعد بیعت مرا می شکند و مرتد کشته میشود .

- حدیث ارتداد

سلمان می گوید : علی (ع) فرمود : همه مردم بعد از پیامبر(ص) از دین برگشتند بجز چهارنفر .

مردم بعد از پیامبر(ص) دو دسته می شوند : یک دسته به منزله هارون و پیروانش ، ودیگری به منزله گوساله وپیروانش .

علی(ع) شبه هارون است ، عتیق(ابوبکر) شبه گوساله و عمر شبه سامری است

و شنیدم از رسول الله(ص) که می فرمود : گروهی از اصحابم که از صاحبان منزلت و مقام از ناحیه من هستند روز قیامت می آیند تا از صراط بگذرند . در این هنگام من آنها را می بینم و می شناسم ، آنها نیز مرا می بینند و می شناسند ، نزدمن اضطراب پیدا می کنند .

در این هنگام می گویم : پروردگارا ! اینها از اصحاب من اند ! جواب می آید : نمی دانی بعد از تو چه کردند . اینها وقتی از تو دور شدند به عقب برگشتند و از اسلام روگردان شدند .

من هم می گویم از رحمت خدا دور باشند . . . . .  و از پیامبر (ص) شنیدم که فرمود : امت من ، سنت و رویه بنی اسرائیل را قدم بقدم و مقدار به مقدار و وجب به وجب و ذراع به ذراع و باع به باع (بقدر طول دست) انجام می دهند .[10]

تورات و قرآن را یک فرشته در ورقی با یک قلم نوشته است و رویه ها و سنت ها و امثال آنها مساوی است . ![11]

تمامی  مطالب این سطور از کتاب معتبر اسرار آل امحمد   جمع آوری و نگارش  ، سلیم بن قیس هلالی ازصحابه  مشهور نقل گردیده است  و اسناد معتبر آن , در کتاب موجود است علاقه مندان به هدایت و روشنگری جهت اطلاع بیشتر و بهتر می توانند به این کتاب ارزشمند تاریخی مراجعه کنند .

- تحلیل حوادث روی داده هنگام بیعت علی (ع)

ما اکنون می خواهیم به بررسی این حوادث بپردازیم ، ابتدا لازم است تا متذکر شویم که علی(ع) هرگز به غصب خلافت از سوی دیگران راضی نبوده ، از این رو امکان بیعت عادی وی نیز محال بوده است .

با توجه به واقعه غدیر خم علی (ع) بعنوان جانشین پیامبر(ص) انتخاب و منصوب شده بود از این رو هرگز راضی نمی شد تا این امانت الهی از سوی دیگران مورد تجاوز قرار بگیرد.

پس به این ترتیب برخورد بین ایشان و غاصبان خلافت نباید برخورد دوستانه ای باشد و خود حضرت علی در کتاب ارجمند نهج البلاغه بارها به عناوین مختلف به این موضوع اشاره کرده است که در جای خود ما از این خطبه ها هم استفاده خواهیم کرد ، اما تنها سند موجود درباره حوادث آن زمان کتاب سلیم است که در نهایت دقت وبا بی طرفی کامل عین جریانات را نقل کرده است .

 سلیم بن قیس یکی از صحابه خود حضرت علی بوده که این جریانات را بعدا بنقل از سلمان فارسی که در نزد همه به سلمان پاک مشهور است جمع آوری و تحت عنوان کتابی جمع آوری کرده است .

سلیم توانسته این کتاب شریف را از گزند حوادث و بلاها محفوظ و مصون نگاه دارد  و آن را نسل به نسل به اشخاص متدین وامین سپرده است که جریان مفصل سرگذشت کتاب در خود اثر ذکر شده است وما به خواننده عزیز توصیه می کنیم تا تمام این کتاب پرارزش را مطالعه فرمایند .

این کتاب از سوی همه امامان شیعه که همگی انسانهای والا والهی هستند تائید و تاکید شده، ازاین امامان می توان به امام علی بن حسین فرزند حسین بن علی الشهید مشهور به زین العابدین و امام محمد باقر مشهور به باقر العلوم اشاره کرد .

هردو این بزرگواران کتاب را از ابتدا تا انتها خوانده وهمه مطالب آن را تائید کرده اند ، این وقایع بهمراه سرنوشت کتاب در خود اثر ثبت است وعلاقه مندان می توانند به آن مراجع کنند ،

اما اکنون میخواهیم با استفاده از این حقایق به تحلیل وقایع مذکور بپردازیم .

-  10 اقدام شنیع غاصبان خلافت

اولین قدم فهرست کردن اعمال شنیعی است که از سوی غاصبان خلافت سر زده که در این قسمت به بررسی آن می پردازیم ، مهترین این جنایت ها عبارتند از :

1- اقدام به شورش وکودتا و تشکیل شوراء بدون حضور جانشین واقعی پیامبر(ص) در زمانی که هنوز پیکر مطهر ایشان در حال شتشو بوده هنوز  بخاک سپرده نشده است .

 

2- شکستن بیعت خود با علی(ع) که در حضور پیامبر (ص) و در غدیر خم گرفته شده بود و بیعت گرفتن از مردم بدون مجوز الهی و دخالت در امری که قبلا توسط خداورسولش انجام یافته بود .

 

3- جسارت به خاندان نبوت وامامت و دختر و فرزندان رسول الله و اقدام به محاصره خانه وتهدید اهل آن خانه  با فریاد های بی شرمانه و ایجاد ترس و وحشت در دل دختر رسول خدا و فرزندانش که اکثرا کوچک بودند.

 

4- به آتش کشیدن خانه اهل بیت پیامبر(ص) و تهدید ساکنان آن خانه به مرگ . !

 

5- هجوم آوردن بخانه اهل بیت رسول الله ، بدون اجازه دختر پیامبر(ص) و علی مرتضی و شکستن حرمت خانه ائی که محل رفت و آمد فرشتگان بوده است . کاری که توسط هیچ مرام و مسلکی در هیچ عصری تائید نمی شود ., حتی اگر به هیچ امری اعتقاد نمی داشتند حتک حرمت خانه دختر مورد توجه پیامبر تازه از دنیا گذشته که هنوز عزادار پدرش می باشد .

 

6- ضرب وشتم علی (ع) شیر خدا و برادر رسول الله وجانشین بحق او ومردی که همیشه در خدمت خدا وقرآن وپیامبر(ص) بوده  است هیچ آزار ویا تهدیدی از جانب او صادر نشده است آنهم در حضور همسر وفرزندانش که همه فرزندان رسول الله اند و باعث بروز ترس و وحشت این در دانه های پیامبر(ص) شده عملی بشدت وقیحانه و گستاخی تمام است .

 

7-  کتک زدن و مجروح کردن دختر رسول الله وعدم اعتنا به فریاد های این بانوی شریف که در طول عمر کوتاه خود همیشه مورد احترام و علاقه رسول الله بوده .

 

8- انداختن ریسمان بگردن علی (ع) ولی امر مومنان ، برادر  وپسر عموی رسول الله و  داماد پیامبر(ص) و فرمانده سپاه اسلام در تمامی جنگها و مردی که خداوند در قرآن او را ستوده است در برابر دیدگان همسر وفرزندانش و کشیدن او بروی زمین و خارج کردن او از منزل .

 

9- کتک زدن ومجروح کردن فاطمه سلام الله علیه هنگامی که می خواست مانع خارج کردن علی(ع) از خانه شود و قرار دادن دختر پیامبر(ص) را بین در ودیوار و فشردن در بسیار سنگین بروی ایشان که باعث شکستن پهلوی این بانوی بزرگوار اسلام و از بین رفتن فرزندن در بطن ایشان شده است .

 

10- تهدید کردن علی (ع) به مرگ و اجبار ایشان به بیعت با ابوبکر غاصب خلافت که خود خلاف هر گونه آئین انسانی و بشریست چه رسد به اسلامی .

 

-  14 سئوال اساسی که هر مسلمان باید پاسخش را بداند   .

اکنون از شما خواننده عزیز می پرسیم اگر این نوشته ها حقیقت نیست پس  :

1-آیا  علی (ع) به میل خویش و با طیب خاطر این خلافت وامانت الهی را به این غاصبان سپرده است ؟

 

2-آیا  این راویان بزر گواری همچون سلمان وابوذر و مقداد وسلیم و ائمه معصوم شیعه همگی دروغ گویند؟

 

3-آیا فاطمه (ع) دختر پیامبر هم دروغ می گوید که تا  آخر عمر با ابوبکر وعمر سخن نگفت و بر اثر همین شرارت 70 روز بعد به شهادت رسید و اجازه نداد تا این دو نفر بر سر جنازه ایشان حاضر شوند و نماز بخوانند ! و به علی (ع) وصیت کرد که مرا در شب تاریک مخفیانه بخاک بسپار و این غم و غصه باعث شد تا امروز از محل دفن ایشان  هیچ نشانی بدست نیامده است وعاشقان خاندان نبوت ، از زیارت حرم شریف این بانوی بزرگ محروم بمانند .

 

4-آیا علی (ع) هم که در نهج البلاغه بارها عمر وابوبکر را بخاطر این گستاخی محکوم کرده دروغ می گوید و ازآنها هیچ اندوهی ندارد ؟

 

البته با کمی جستجو در تواریخ مربوط به دوران صدر اسلام همه این ماجراها را می توان یافت و با اندکی تعمق در عملکرد سه خلیفه اول و دوم وسوم ، همدستی آنان در این ماجرا کاملا آشکار است .

چگونه است که ابوبکر درزمان خود به علی(ع) می گوید : مردم مرا به خلافت انتخاب کردند و این مردمند که باید خلیفه خودشان را انتخاب کنند . ولی زمانی که زمان مرگ خودش از راه می رسد شخصا عمر را به جانشینی خویش منصوب می کند  ، و دیگر به امت این اجازه را نمی دهد تا خودشان خلیفه خود را انتخاب کنند و او برای امت تصمیم گیری می کند . !

5- آیا این تفویض خلافت از ابوبکر به عمر یک نقشه و یک توافق پنهانی نبوده است ؟

6- آیا خلافتی که حق علی(ع) بود و خداوند و رسولش وی را به این مقام برگزیده بودند چگونه وبدون درگیری نصیب ابوبکر شد ؟

7- آیا اینکه سرپرستی امت وهدایت آنها باید توسط شخصی انجام پذیرد که از هر لحاظ شایستگی این امر را داشته باشد  و این موضوع را تنها خدا می داند امری بیهوده است ؟

8- آیا امتی که هنوز در جهالت بسر می برند و ایمان و شناخت درستی ندارند و تنها چند سال است که دست از بت پرستی برداشته اند می توانند تشخیص دهند چه کسی صلایت هدایت دین خدا را پس از پیامبر(ص) دارد؟

بهرحال این اتفاق شوم افتاد و نفاق بین مسلمین صورت گرفت و ابو بکر با تهدید عده ائی ، و تزویر عده ائی  و ترغیب عده ائی دیگر بخلافت رسید و خود را جانشین رسول الله و امیر مومنین نامید . !

- پیام قرآن درباره کسانی که از فرمان رسول الله (ص) سرپیچی کنند .!        

در خاتمه دست التجا به درگاه قرآن کریم دراز می کنیم تا ببینیم  سرنوشت کسانی که از فرمان پیامبر(ص) سرپیچی و مخالفت کنند چه خواهد بود . در همین باره خداوند در آیه 42 از سوره مبارکه النساء می فرماید :

یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّىٰ بِهِمُ الْأَرْضُ وَلَا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثًا [٤:٤٢]

آن روز، کسانى که کفر ورزیده‌اند، و از پیامبر [خدا] نافرمانى کرده‌اند، آرزو مى‌کنند که اى کاش با خاک یکسان مى‌شدند. و از خدا هیچ سخنى را پوشیده نمى‌توانند داشت.

خلاصه ترجمه :

درباره قیامت و آرزوی عدم نافرمانی رسول در آن روزآرزو کنند آنان که به راه کفر نرفته و نافرمانی رسول را نکرده بودند  از شدت سختی عذاب( می گویند) که ای  کاش با خاک زمین یکسان بودند وحشر (قیامت) برآنها نبود وازخدا چیزی از اعمالشان را پنهان نتوانند کرد .

حال ما از شما سئوال میکنیم .

1- آیا عذاب دردناک وخوار کننده ابدی در قیامت با خلافت زود گذر چند ساله برابر است؟

2- آیا تبعیت و پیروی وتائید این افراد خود عین نافرمانی پیامبر(ص) نیست؟

3- آیا خطبه های نهج البلاغه در باره غصب خلافت توسط ابوبکر و عمر دروغ است؟

4- آیا پیروی از خاندان نبوت و رسالت که امر خدا و رسولش می باشد شرک است؟ و پیروی از غاصبان خلافت سنت رسول الله (ص)؟

5- آیا شعیان جز اینکه دست به دامان قرآن و اهل بیت پیامبر(ص) زده اند گناه دیگری دارند؟

6- آیا محترم داشتن حرم شریف این بزرگواران و تکریم اولاد رسول الله (ص) شرک است و منزه دانستن همه اصحاب رسول الله تا حد معصومیت سنت پیامبر(ص) است؟

 



[1] - همچنان که  در تاریخ ثبت است بعد از بنی امیه خلافت بدست بنی عباس افتاد واین پیش گوئی بحقیقت پیوست           

[2] - اسرار آل محمد سلیم بن قیس صفحه 167                                                                                                       

[3] - منظور آنها حضرت علی (ع)است ، که می گویند شما را(منظور بنی هاشم اند )پناه خویش قرار داده وبرخلاف مردم سخن می گوید .

[4] - اسرار ال محمد سلیم بن قیس صفحه 169

[5] - این اشعار در کتاب بحار الانوار جلد 28 صفحه 284 آمده است . غیراز سلیم در شرح ابن ابی الحدید جلد 1 صفحه 32 نقل از کتاب سقیفه جوهری آمده و شیخ مفید در کتاب جمل صفحه 59 کیقیت بیعت گرفتن را روایت کرده است .

 

[6] - اسرار آل محمد(ص) سلیم بن قیس صفحه 175 الی 192

[7] - اسرار آل محمد(ص) سلیم بن قیس صفحه 175 الی 192

 - [8] اسرار آل محمد(ص) سلیم بن قیس صفحه 175 الی 192

[9] - اسرار آل محمد(ص) سلیم بن قیس صفحه 175 الی 192

[10] - اسرار آل محمد ، سلیم بن قیس هلالی صفحات 170 الی 192

[11] - این حدیث در کتاب الامامه والسیاسه جلد 1 صفحه 12 و همچنین در شرح ابن ابی الحدید جلد 8 صفحه 105 و در کتاب مدینه المعاجز صفحه 132 و روضه الکافی صفحه 343 و در تاریخ طبری جلد 3 صفحه 202 و در تاریخ ابی الفداء جلد 1 صفحه 156 و عقد الفرید جلد 3 صفحه 63 و مروج الذهب جلد 3 و صفحه 77 و در صحیح بخاری و مسند احمد ودر صحیح ترمذی قسمتی از حدیث آمده است .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد