خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است
خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است

فصل ششم : غم مقدس / بخش اول : خلافت ابوبکر ابی قحانه

فصل ششم : غم مقدس

- بخش اول : خلافت ابوبکر ابی قحانه

پس از پیچیدن خبر غصب خلافت حضرت علی (ع) توسط ابوبکر و عمر ، ابوسفیان که در پی ایجاد فتنه و آشوب بین مردم مدینه بود ، تا از این رهگذر بتواند خود را دوباره به مسند قدرت بازگرداند . بلافاصله بنزد علی (ع) آمد و به ایشان چنین گفت : ای ابا الحسن این محمد است که بسوی پروردگارش شتافت و این میراث اوست که از شما بیرون نیست ، دست خود را دراز کن تا با تو بیعت کنم چه (آنکه) سزاوار آن می باشی . . . . .!

  علی علیه سلام که بخوبی منظور او را ازاین یاری درک کرده بود فرمود : ای ابا حنظه تو چیزی را می خواهی که ما را با آن کاری نیست .

ابوسفیان گفت : به خدا اگر بخواهی بر سر این ابوبکر این بیابان را پر از سوار وپیاده خواهم کرد و از هر سوی او را محاصره می کنم !

علی لبخندی زد و گفت : ای ابوسفیان این آبی گندیده و لقمه ائی گلو گیر است .

ابوسفیان درپاسخ گفت : آبی گندیده . . . . ابا الحسن از میراث پسر عمویت دست برداشته ائی تا به غارت برند . !

علی(ع) آن گفت : آن کس که میوه اش را پیش از رسیدن بچیند مانند کسی است که در زمین ناصالح بذر افشانده .

ابوسفیان باز بتحریک علی (ع) دست زده گفت : شگفتا . . . ای فرزندان عبد مناف ! بدین تن می دهید که پست ترین خاندان قریش بر شما چیره شود .[1]

علی(ع) با همان آرامش مخصوص بخود به ابوسفیان گفت : تن ندادم ، صبر کردم ، در حالی که در چشمم خاشاک خلیده است و گلویم را پاره استخوانی گرفته است .

ابوسفیان برای تحریک بیشتر علی (ع) در ادامه گفت : از این پس مردم می گویند . . . . . . .علی (ع) متوجه شد که مقصود این بنی امیه پیر چیست وچه می خواهد  از این رو چهره اش خشمگین شد و گفت: وای بر این مردم ! اگر بگویم ، می گویند برای به دست گرفتن خلافت بسیار حریص است ! و اگر سکوت کنم ، می گویند از مرگ ترسیده است !

آری به خدا زاده  ابی طالب به مرگ مانوس تر است از طفل به پستان مادر . !

آنگاه پس از مدتی آرام گرفت تا هیجانش فرو نشست آنگاه با آهنگ آرام و مطمعن گفت:

 ای ابا حنظه . . . . من در برابر خود و خلافت پرده ائی آویختم و از آن پهلو تهی کردم و صبر را در این کار خردمنانه تر دیدم . ! [2]

- ظلم دیگری در حق اهل بیت

پس از پایان یافتن ماجرای نفرت انگیز بیعت اجباری علی (ع) با ابوبکر ، بار دیگر با همدستی عمر و ابوبکر واقع غم انگیز دیگری روی دا دکه منجر داغدار شدن حضرت فاطمه زهرا گردید ، واین بانوی شریف را بیش از پیش محزون ساخت .

آنها(ابوبکر وعمر) تنها منبع مادی  تامین زندگی حضرت زهرا را با حیله وتزویر از ایشان گرفتند و ظلم دیگری را در حق اهل بیت روا داشتند .

ماجرا از این قرار بود که در زمان جنگ خیبر ، و پس از تسلیم شدن خیبریان، آنها باغی بنام فدک را به میل و اراده خویش به پیامبر(ص) بخشیدند ، و رسول الله بدون درنگ این باغ را به حضرت فاطمه(ع) بخشیدند و از آن زمان به بعد کارگزاران حضرت زهرا در آن باغ مشغول بکار شدند .

عواید ودر آمد این باغ صرف گذران امور زندگی فقرای بنی هاشم و حضرت زهرا
می شد و این تنها دارائی حضرت فاطمه زهرا (ع) بود که مستقیما توسط خود حضرت رسول به ایشان بخشیده شده بود .

در مورد این که این باغ یک غنیمت جنگی محسوب می شد یا دارائی که متعلق به خود حضرت رسول است بحثی نیست ، زیرا ا صولا در هردو صورت بازهم  این باغ جزو دارائی حضرت رسول است .

برای نمونه به آیه ائی از قرآن مجید تمسک می جوئیم که خداوند در این آیه می فرماید:

آیه 1 از سوره مبارکه الانفال می فرماید :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

۞ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنفَالِ ۖ قُلِ الْأَنفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ ۖ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ ۖ وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ [٨:١]

[اى پیامبر،] از تو در باره غنایم جنگى مى‌پرسند. بگو: «غنایم جنگى اختصاص به خدا و فرستاده [او] دارد. پس از خدا پروا دارید و با یکدیگر سازش نمایید، و اگر ایمان دارید از خدا و پیامبرش اطاعت کنید.

خلاصه ترجمه :

ای رسول چون امت از تو حکم انفال را سئوال کنند جواب ده که انفال مخصوص خدا و رسول است، در این صورت شما مومنان باید از خدا بترسید بلکه در رضایت و مسالمت و اتحاد بین خودتان بپردازید و خدا و رسول را اطاعت کنید اگر اهل ایمانید .

در این آیه بصورت صریح مالکیت همه اموال غنیمتی در جنگها به خدا ورسول وی تعلق دارد . ودر صورت دیگر هم که همه تواریخ ذکر می کنند این باغ در جریان جنگ خیبر توسط خود اهالی آنجا به حضرت رسول پیشکش شد .

پس ملاحضه می کنید در هر دو صورت این باغ جزو دارائی های خود حضرت رسول بوده وایشان در زمان حیات آنرا به حضرت زهرا(ع) بخشیدند و از آن پس مالکیت این باغ به حضرت فاطمه منتقل شد .

البته پیامبر(ص) همیشه در پایان هر جنگ اموال غنیمتی را بین رزمندگان مسلمان تقسیم می کردند و هیچ چیزی برای خودشان بر نمی داشتند .

اما همانطور که قبلا ذکر شد در ابتدای حضور مهاجران در مکه  بعلت محاصره اقتصادی فقر شدیدی در بین آنها وجود داشت ، بعد از مهاجرت به مدینه هم آنها مجبور شدند تمام دارائی های خود را در مکه بجا بگذارند و با دست خالی به مدینه وارد شدند .

حضرت علی (ع) هم که فرزند ابوطالب عموی بزرگوار پیامبر تمام دارائی های خود و پدرشان را در مکه رها کردند و به همراه سایر مسلمانان به مدینه مهاجرت کردند .

متاسفانه زندگی زناشوئی ایشان هم با فقر وتنگ دستی همراه بود و بارها اتفاق افتاد که ایشان و خانواده اهل بیت پیامبر (ص) گرسنه می ماندند و هیچ چیزی برای خوردن درخانه نداشتند و روایات زیادی در این باره نقل شده است ، اما پس از دلاوری آن حضرت در جنگ خیبر که باعث پیروزی مسلمانان شد و ذکر مفصل آن قبلا در فصل جنگها ذکر شده است . املاک و غنائم زیادی در این جنگ نصیب حضرت رسول گردید و ایشان هم پس از تقسیم کل اموال در میان مسلمانان یک باغ بنام فدک را که خود اهالی خیبر به پیامبر(ص) بخشیده بودن وجزو غنائم جنگی محسوب نمی شد به حضرت زهرا سلام الله علیه بخشیدند و از آن به بعد حضرت زهرا کارکنانی را در آنجا مشغول به کار کردند و اکثر درآمد آن محل را هم به همین کارکنان که  اکثرا از  فقرای مهاجر خصوصا بنی هاشم بودند می بخشیدند و سهم اندکی هم صرف مخارج زندگی ساده خویش می فرمودند.

اما ابوبکر در همان روزهای ابتدائی خالافت غصبی خود بتحریک عمر کارکنان باغ را اخراج کرده وعمال خویش را درآن باغ بکار گماردند .

زمانی که این خبر به گوش حضرت زهرا (ع) رسید بسیار دل آزرده شدند و با وجود بیماری شدیدی که بر اثر حمله عمال عمر ایجاد شده بود در معیت تعدادی از زنان بنی هاشم رهسپار مسجد مدینه شدند .

تصمیم دختر قهرمان پیامبر(ص) بزرگوار اسلام برای حضور در مسجد، مردم شهر مدینه را تکان داد ، مردم شهر از هم می پرسیدند دختر رسول خدا چه خواهد گفت ؟

جمعیت انبوه در مسجد و درکنار مرقد مطهر رسول اکرم(ص) سکوت کرده بودند برای رعایت احترام حضرت زهرا (ع) دستور دادند تا پرده ائی میان ایشان و ابوبکر وحاضران آویخته شد و آن حضرت در جای خویش قرار گرفت و با صدای بلند فرمود :

-  خطبه حضرت فاطمه زهرا (ع) در مسجد مدینه

خدای را بر نعمتهایش می ستایم و بر الهامش سپاس و بر مراحمش حمد وثنا می گویم ، سپاس بر همه موهبتها و نعمتهای گوناگونی که عطا فرموده و نمی توان آنها را تلافی نمود سپاسی از مرز شماره افزون و از حد پاداش و جزا بیرون و از دسترس ادراک وهوش آدمی والاتر .  .  

شهادت میدهم که خدائی جز خداوند نیست و اعتراف دارم که لا اله الا الله کلمه ای بس ارجمند است که اخلاص را حقیقت آن قرار داد و اندرون دلها را متضمن مفهوم آن نمود و معنی آن را در اندیشه ها و افکار روشن ساخت .

خداوندی که دیده ها را توانائی دیدارش نباشد و زبانها را وصف ذاتش ممکن نباشد و چگونگی و جود اقدسش در وهم هم نیآید .

من فاطمه و پدرم محمد(ص) است ، بدانید که من فاطمه وپدرم محمد (ص) است دوبار میگویم و پیش از این هم گفته ام و آنچه که می گویم نادرست نمی گویم ، وآنچه که میکنم خارج از قاعده نیست ، شما را پیامبری(ص) از میان خودتان آمد که از رنجتان رنجور می شد  و در پرورش و ساخت و ساز شما سخت کوش و حریص و نسبت به مومنان روف و مهربان .(در اینجا آیه کریمه 128 از سوره مبارکه توبه را قرائت فرمودند) آیه 128 از سوره مبارکه التوبه می فرماید :

لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ [٩:١٢٨]

قطعاً، براى شما پیامبرى از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت‌] شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است.

خلاصه ترجمه :

همانا رسولی از جنس شما برای هدایت خلق آمد که از فرط محبت و نوع پروری ، فقر و پریشانی و جهل و فلاکت شما بر او سخت می آید و بر آسایش و نجات شما بسیار حریص و به مومنان رئوف و مهربان است.

اگر نسبت به او بنگرید در خواهید یافت که او پدر من بوده است نه پدر زنان شما و برادر پسر عمم (علی(ع)) می باشد نه برادر مردان شما .

چه نسبت افتخار آمیزی رسالت خود را با انذار و اعلام خطر آغاز کرد و راه خود را از پرتگاه مشرکین بگردانید ، بر سر آنان بکوفت و گلو گاهشان را بفشرد و با زبان حکمت و موعظه نیکو به راه خداوندشان دعوت نمود . . .

اما همین که خداوند برای ایشان خانه جاویدان انبیاء وماوای همیشگی برگزیدگان خویش را اختیار کرد . دشمنی و نفاق پنهان شما آشکار شد و جامه دین به کهنگی گرائید .

خشم فرو خورده گمراهان به سخن آمد و نازپرورده تبهکاران صدا در گلو انداخت و در صحن خانه هایتان جولان آغاز کرد .

شیطان سر خود را از سوراخ بدر آورد و شما را به سوی خود آواز داد . دید که دعوت اورا به قبول پاسخ می گوئید و به او نظر عزت می نمائید. از شما خواست که به پای خیزید . دید که چه سبک برخواستید ، داغتان کرد ، دید که چه آتشین مزاجید (به دنبال وسوسه ها) به غضب داغ بر شتر دیگران نهادید و به ستم مرکب خود را در نوبت دیگران به آب بردید ، باآنکه از عهد وقرار (که پیامبر با شما کرده بود) چیزی نمی گذشت و دهانه زخم سخت گشاده و جسم پاک رسول خدا هنوز بخاک نرفته بود خود را پیش انداختید و بهانه کردید که از بیم بروز فتنه چنین وچنان کردید . . . . . .

 سپس آن قدر درنگ نکردید که این مرکب نا آشنا رام گردد و افسار دهد و به فرمان آید ، به آتشگیرانه ها دمیدید و اخگر ها را افروخته ساخته و به ندای شیطان گمراه پاسخ اجابت دادید و انوار فروزان دین را خاموش کردید . سنتهای پیامبر پاک را لگد مال ساختید .

به بهانه گرفتن گرفتن کف شیر را پنهان بنوشیدید و برای از پای درآوردن خاندان و فرزندان رسول خدا به کمین نشستید ، ما هم (در برابر ستمها) همچون آن کس که دشنه ای در تن و نیزه ای در دل فروشده دارد شکیبائی می کنیم .

شما ای بندگان خدا ! خداوند اطاعت ما خاندان را موجب نظام و انسجام مت اسلام و امامت ورهبری ما را سبب یکپارچگی و مصونیت مسلمانان از تفرقه و اختلاف قرار داده است .

شما ای بندگان خدا ! قرآن صادق کتاب خداست ، این کتاب نور فروزان و پرتو رخشانی است که بیان آن بصیرت افزا و رازهایش خالی از ابهام و ظواهر آن متجلی و آشکار است ، و تابعین را به بهشت رهنمون است .

شما ای بندگان خدا !  خداوند ایمان را برای تطهیر شما از لوث شرک قرار داد.

ونماز را برای آن که از کبرتان وارها ند . وزکات را برای پاک ساختن ارواح و نفوس و افزایش روزی و روزه را برای تثبیت اخلاص و حج را برای استحکام کاخ دین و دادگری را برای نزدیکی و تالیف قلوب و امامت وپیشوائی ما را برای امنیت از خطر و بلای تفرقه و پراکندگی و جهاد را موجب عزت اسلام و ذلت کافران و منافقان و شکیب را کمکی برای جلب خیرات و امر به معروف ونهی از منکر را برای اصلاح حال عموم و احسان و نیکو کاری نسبت به پدر و مادر را سبب جلوگیری از خشم خدا و صله ارحام را موجب تاخیر اجل و طول عمر و قصاص را برای احترام و حرمت خونها و وفای به نذر را سبب معرضیت آدمی برای آمرزش (یعنی در معرض آمرزش قرار گرفتن )و کم نفروختن را برای تغییر خوی و عادت کم گذاری از حق دیگران و نهی از میخوارگی را برای پاکیزه شدن از آلودگیها و دوری از تهمت را مانع لعنت و ترک دزدی را موجب عفت و خویشتن داری مقرر فرمود ، وبرای اخلاص در قبول ربوبیت و پذیرش توحید محض و محض توحید ، شرک را برای انسان حرام و ناروا ساخت .

سپس دختر پیامبر(ص) خدا در ادامه فرمود :

من باید  به ملت اسلام بفهمانم این خلیفه را  که شما انتخاب کرده نموده اید میل و خواسته خودش را بر دستورات اسلامی ترجیح می دهد .

من ساکت نمی شوم تا افکار عمومی را روشن کنم ، فدک هیچگونه ارزشی برای من ندارد و اگر بنام فدک سخن میگویم فقط بخاطر دفاع از حق مسلم خودم می باشد .

من اگر سکوت می کردم درس زیر بار ظلم رفتن را به ملت اسلامی می آموختم .

ای ابو بکر آیا در کتاب خدا آمده که تو از پدرت ارث ببری ولی من از ارث بی بهره باشم ؟

شگفت از تهمتی که به خدا بسته ای ! و آیا شما با عمد وقصد کتاب خدا را پشت سر انداخته ائید و از آن دست کشیده ائید ؟

مگر خداوند در قرآن نفرمود که ( سلیمان از داود ارث برد ) سوره مبارکه النمل آیه 15 که می فرماید:

وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ ۖ [٢٧:١٦]

و سلیمان از داوود میراث یافت   

خلاصه ترجمه : و سلیمان که وارث ملک داود شد ومقام و سلطنت و خلافت یافت .

و در آنجا که داستان یحی بن ذکریا را بازگو می نماید آیه 5 از سوره مبارکه مریم نفرمود :

یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ ۖ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا [١٩:٦]

که از من ارث برد و از خاندان یعقوب [نیز] ارث برد، و او را -اى پروردگار من- پسندیده گردان.

خلاصه ترجمه : زکریا گفت : پروردگارا مرا فرز ندی ده که از من و از خاندان یعقوب ارث برد .

ونیز گوید : در قانون خداست که خویشاوندان نسبی برخی از ایشان بر برخی دیگر به ارث الویت دارند .

و با ز می فرما ید : خداو ند درباره فرز ندانتان سفارش می کند که هر پسری را از ارث همچون دو دختر بهره باشد .

و نیز دستوز داده که : چون یکی از شما را مرگ فرا رسد مالی از خود بجا نهد برای والدین و خویشاوندان به نیکی وصیت نماید که این کار شایسته پرهیز کاران است .

حال پنداشته اید که مرا از مال پدرم بهره ائی و ارثی نیست ؟

مگر خداوند شما را به آیه ای از قرآن مخصوص کرده و پدرم را از حکم آن خارج ساخته ومشمول آن ننموده است ؟

یا آن که می گوئید : اهل دو مذهب از یکدیگر ارث نمی برند و من و پدرم یک مذهب نداریم ؟

یا آنکه شما خود ر از پدرم و پسر عمم به احکام خاص و عام قرآن آگاه تر می دانید ؟

حال که چنین است ای ابوبکر خلافت و فدک مرا بگیر آن را همچون مرکبی مهار کرده و جهاز بر نهاده از آن خویشتن نمائید ، اما روز حشری هم هست ، و باتو رو در رو خواهم گردید ، که خداوند چه خوش نیکو مدعی وداد خواهی ورستاخیز چه نیکو میعادگاهی در آن زمان است .

تبهکاران زیان کنند و دیگر شکیبائی سودتان نبخشد و هر خبری را قرار گاهی است .

پایان خطبه .[3]


- منابع خطابه حضرت زهرا سلام الله علیها

تصویری از یکی از کتب اهل سنت در اینباره :

Image result for ‫سقیفه بنی ساعده‬‎



 خطابه حضرت زهرا سلام الله علیها با اسناد زیادى نقل شده که بسیارى از آنها به دست ما نرسیده و یا اگر رسیده متن کامل خطبه را همراه نداشته و فقط قسمتهایى از آن را نقل کرده است . اسنادى که تاکنون به دست ما رسیده و خطبه کامل حضرت را براى ما نقل کرده باشد 22 سند است که ذیلا بعنوان پشتوانه متن آماده شده خطبه عینا ذکر مى شود.

 این اسناد از 17 منبع به شرح زیر استخراج شده است :

. 1- دلائل الامه ، ابوجعفر محمد بن جریر طبرى امامى از علماى قرن پنجم ، چاپ قم ، موسسه بعثت ، 1413: ص 109 - 1291-

2. الاحتجاج ، ابومنصور احمد طبرسى متوفاى 548 چاپ قم ،: ج 1 ص ‍ 131 - 146.

3. کشف الغمه فى معرفه الائمه علیه السلام ، ابوالحسن على بن عیسى اربلى متوفاى 693، چاپ بیروت ، دار الکتاب الاسلامى ، ج 2 ص 105 - 120.

4. شرح نهج البلاغه ، ابن میثم بحرانى متوفاى 679، چاپ بیروت ، 1401، دار العالم الاسلامى : ج 5 ص 105.

5. الشافى فى الامامه ، سید مرتضى علیم الهدى متوفاى 436، چاپ تهران ، موسسه الصادق ، 1410: ج 4 ص 69 - 78.

6. شرح الاخبار فى فضائل الائمه الاطهار علیه السلام ، قاضى نعمان مغربى متوفاى 363، چاپ قم ، جامعه مدرسین : ج 3 ص 34 - 40.

7. الطرائف ، سید رضى الدین على بن طاووس متوفاى 664، چاپ قم ، 1400: ص 263 - 266.

8. الدر النظیم فى مناقب الائمه اللهامیم ، جمال الدین یوسف بن حاتم شمامى از علماى قرن هفتم ، چاپ قم ، جامعه مدرسین 1420: ص 465 - 483.

9. الکتاب المبین ، محمد بن عبدالنبى نیشابورى متوفاى 1232، نسخه خطى کتابخانه آیه الله مرعشى قم ، شماره 1875، ص 190.

10. انوار الیقین فى امامه امیرالمؤ منین علیه السلام ، حسین بن بدرالدین حسنى یمنى متوفاى 670، نسخه خطى کتابخانه مرکز الابحاث العقائده فم : ص 27، 276 - 287.

11. منال الطالب فى شرح طوال الغرائب ، مبارک بن محمد بن اثیر متوفاى 606، چاپ مکه ، جامعه ام القرى ، 1399، ص 501 - 507، 528 - 529.

12. شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحدید المتوفى 656، چاپ مصر، دار احیاء الکتب العربیه ، ج 16 ص 211 - 215، ص 223 - 234.

13. التذکره الحمدونیه ، ابن حمدون محمد بن حسن متوفاى 562، چاپ بیروت ، دار صار، 1996، ج 6 ص 255 - 259 ح 628.

14. نثر الدار، ابوسعد منصور آبى متوفاى 421، چاپ مصر، الهیئه المصریه العامه الکتاب : ج 4 ص 8 -15.

15. بلاغات النساء ابن طیفور احمد بن ابى طاهر متوفاى 280، چاپ قم ، انتشارات بصیرتى : ص 12، 14.

16. الفاضل فى صفه الادب الکامل ، ابوالطیب محمد بن احمد وشاء متوفاى 325، چاپ بیروت ، 1411، دار الغرب العربى ، ص 210 - 213.

17. نسخه علامه قزوینى ، که در کتاب فدک ص 145 آورده و ویژگى خاصش را مقابله آن توسط چند نفر از علماى نسخه شناس بیان نموده است .

لازم به تذکر است که سه منبع زیر نیز قسمتهایى از خطبه را نقل کرده اند:

1. معانى الاخبار، شیخ صدوق متوفاى 381، چاپ قم ، مکتبه الداورى : ج 2 ص 295 - 296، ج 1 ص 384 - 385.

2. امالى طوسى ، شیخ طوسى متوفاى 460، چاپ قم ، مکتبه المفید: ص ‍ 384.

3. نسخه علامه مجلسى ، که در بحارالانوار: ج 29 ص 311 آورده و مى گوید:

در حاشیه نسخه قدیمى از کتاب کشف الغمه یافتم که نوشته بود: به خط سید مرتضى یافتم که ... و بعد قسمتى از خطبه را نقل مى کند. این نسخه هم اکنون در کتابخانه آستان قدس رضوى به شماره 1081 موجود است .

 - اسناد خطابه حضرت زهرا سلام الله علیها

 اسناد خطابه حضرت زهرا سلام الله علیها در مسجد با 22 سند نقل شده که تفصیل آن چنین است :

 - روایت حضرت زینب کبرى سلام الله علیها    

1. قال ابو جعفر بن جریر الطبرى فى دلائل الامامه اخبرنى ابوالحسین محمد بن هارون بن موسى التلعکبرى ، قال حدثنا ابى ، قال : حدثنا ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید الهمدانى ، فقال : حدثنى محمد بن المفضل بن ابراهیم بن المفضل بن قیس الاشعرى ، قال : حدثنا على بن حسان ، عن عمه عبدالرحمن بن کثیر، عن ابى عبدالله جعفر بن محمد، عن ابیه ، عن جده على بن الحسین علیه السلام ، عن عمه زینب بنت امیرالمؤ منین علیه السلام .

 2. قال الطبرى ایضا فى دلائل الامه : قال العباس : حدثنا محمد بن المفضل بن ابراهیم الاشعرى ، قال : حدثنى ابى ، قال : حدثنا احمد بن محمد بن عمرو بن عثمان الجعفى ، قال حدثنى ابى ، عن جعفر بن محمد علیه السلام ، عن ابیه ، عن جده على بن الحسین علیه السلام ، عن عمته زینب بنت امیرالمؤ منین علیه السلام و غیر واحد.

 3. قال الطبرى ایضا فى دلائل الامامه : حدثنى القاضى ابو اسحاق ابراهیم بن مخلد بن جعفر بن سهل بن حمران الدقاق ، قال : حدثنى ام الفضل خدیجه بنت محمد بن احمد بن ابى الثلج ، قال : حدثنا ابوعبدالله محمد بن احمد الصفوانى ، قال : حدثنا ابواحمد عبدالعزیز بن یحیى الجلودى البصرى ، قال : حدثنا محمد بن زکریا، قال : حدثنا جعفر بن عماره الکندى ، قال : حدثنى ابى ، عن الحسن بن صالح بن حى ، قال : حدثنى رجلان من بنى هاشم ، عن زینب بنت على علیه السلام .

 4. قال ابن ابى الحدید فى شرحه على نهج البلاغه : قال ابوبکر احمد بن عبدالعزیز الجوهرى : حدثنا محمد بن زکریا، قال : حدثنا جعفر بن محمد بن عماره الکندى ، قال : حدثنى ابى ، عن الحسین بن صالح بن حى ، قال : حدثنى رجلان من بنى هاشم ، عن زینب بنت على علیه السلام .

 5. قال الحسن بن بدرالدین محمد الحسنى الیمنى فى انوار الیقین : حدثنا ابوزرعه احمد بن محمد بن موسى الفارسى ، قال : حدثنا القاسم بن محمد بن صعب الکوفى ، قال : حدثنى ابى ، قال : حدثنى یحیى بن الحسین بن زید بن على ، عن ابیه ، عن جده ، عن عمته زینب بنت على علیه السلام .

 6. قال احمد بن ابى طاهر ابن طیفور فى بلاغات النساء حدثنى جعفر بن محمد رجل من اهل دیار مصر - لقیته بالراقفه - قال : اخبرنا جعفر الاحمر، عن زید بن على بن الحسین علیه السلام ، عن عمته زینب علیه السلام .

 7. قال جمال الدین یوسف بن حاتم الشامى فى الدر النظیم : روى عبدالله بن على بن ابى طالب علیه السلام.

- روایت امام حسین علیه السلام 

 8. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامامه : حدثنا العباس بن بکار، قال : حدثنا حرب بن میون ، عن زید بن على ، آبائه علیه السلام ، و هو ینهى الى الحسین علیه السلام .

9. قال ابن طیفور فى بلاعات النساء عن ابى الحسین زید بن على بن الحسین علیه السلام ، قال : حدثنیه ابى ، عن جدى الحسین علیه السلام .

 - روایت امام باقر علیه السلام 

 10. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامه قال الصفوانى : حدثنى ابى عن عثمان قال : حدثنا نائل بن نجیح، عن عمرو بن شمر، عن جابر الجعفى ، عن ابى جعفر محمد بن على الباقر علیه السلام .

 11. قال ابن ابى الحدید فى شرح نهج البلاغه : قال ابوبکر احمد بن عبدالعزیز الجوهرى : حدثنى عثمان بن عمران العجیفى ، عن نائل بن نجیح ، عن عمرو بن شمر، عن جابر الجعفى ، عن ابى جعفر محمد بن على علیه السلام .

 12. قال ابن ابى الحدید فى شرح نهج البلاغه : قال ابوبکر احمد بن عبدالعزیز الجوهرى : حدثنى محمد بن زکریا، قال : حدثنى جعفر بن عماره قال : حدثنى ابى ، عن الحسین بن صالح بن حى : قال : جعفر بن محمد بن على بن الحسین علیه السلام ، عن ابیه جعفر محمد بن على علیه السلام .

 - روایت ابن عباس 

13. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامامه حدثنا ابوالمفضل محمد بن عبدالله بن المطلب الشیبانى ، قال : حدثنا ابوالعباس احمد بن محمد (بن احمد) بن سعید الهمدانى ، قال : حدثنا احمد بن محمد بن ابى نصر البزنطى ، عن السکونى ، عن ابان بن عثمان الاحمر، عن ابان بن اغلب الربعى ، عن عکرمه عن ابن عباس.

 - روایت عبدالله بن حسن بن حسین 

 14. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامامه قال الصفوانى : حدثنى محمد بن محمد بن یزید مولى بنى هاشم ، قال حدثنى عبدالله بن محمد بن سلیمان عن عبدالله بن الحسن بن الحسن ، عن جماعه من اهله .

 15. قال ابن طیفور فى بلاغات النساء قد حدث به الحسین بن علوان ، عن عطیه العوفى ، انه سمع عبدالله بن الحسن یذکره ، عن ابیه .

 16. قال ابن ابى الحدید فى شرح النهج : قال ابوبکر احمد بن عبدالعزیز الجوهرى : حدثنى احمد بن محمد بن یزید، عن عبدالله بن محمد بن سلیمان ، عن ابیه ، عن عبدالله بن الحسن بن الحسن .

 - روایت عایشه 

 17. قال السید المرتضى فى الشافى اخبرنا ابو عبدالله (خ ل : ابوعبیدالله ) محمد بن عمران المرزبانى (و زاد فى خ ل : قال : حدثنى محمد بن احمد الکاتب )، قال : حدثنا احمد بن عبید بن ناصح النحوى ، قال : حدثنى الزیادى ، قال ، حدثنا الشرقى بن القطامى ، عن محمد بن اسحاق ، قال : حدثنا صالح بن کیسان ، عن عروه بن الزبیر، عن عائشه .

18. قال السید ابن طاووس فى الطرائف و الشیخ محمد النیشابورى فى الکتاب المبین : ذکر الشیخ اسعد بن سقروه (خ ل : سعید بن سقر) فى کتاب الفائق عن الاربعین عن الشیخ ابى بکر احمد بن موسى بن مردودیه الاصفهانى فى کتاب المناقب ، قال : اخبرنا اسحاق بن عبدالله بن ابراهیم ، قال : حدثنا احمد بن عبید بن ناصح النحوى : قال : حدثنى الزیادى محمد بن زیاد، قال : حدثنا شرقى بن قطامى ، عن صالح بن کیسان، عن الزهرى ، عن عروه عن عائشه .

 - روایت ابوهشام محمد

 19. قال ابوجعفر فى دلائل الامه : قال الصفوانى : حدثنا عبدالله بن الضحاک : قال : حدثنا هشام بن محمد، عن ابیه .

 - روایت عوانه 

20. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامه : قال الصفوانى : حدثنا عبدالله بن الضحاک ، قال : حدثنا هشام بن محمد، عن عوانه .                            

  روایت ابن عایشه 

 21. قال السید المرتضى فى الشافى قال المرزبانى : حدثنا ابوبکر احمد بن محمد المکى ، قال : حدثنا ابوالعیناء محمد بن القاسم الیمانى ، قال : حدثنا ابن عائشه .

22. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامامه : قال الصفوانى : حدثنا ابن عائشه .

همچنین سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها خطاب به زنان مهاجر و انصار که بعد از خطبه به عیادت آمده بودند با 8 سند نقل شده که تفصیل آن چنین است :

 - روایت امیرالمؤ منین علیه السلام 

1. قال الصدوق فى معانى الاخبار: حدثنا بهذا الحدیث ابوالحسن على بن محمد بن الحسن المعروف با بن مقبره القزوینى ، قال : اخبرنا ابوعبیدالله جعفر بن محمد بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب علیه السلام ، قال : حدثنى محمد بن على الهاشمى ، قال : حدثنا عیسى بن عبدالله بن محمد بن عمر بن على بن ابى طالب علیه السلام ، قال : حدثنى ابى ، عن ابیه ، عن جده ، عن على بن ابى طالب علیه السلام .

 2. قال ابومحمد الحسن بن محمد الیمنى فى انوار الیقین : روى السید ابوالعباس الحسنى قال : حدثنا محمد بن شهاب الکوفى ، عن عبدالرحیم ، عن محمد بن على الهاشمى ، عن عیسى بن عبدالله ، عن ابیه ، عن جده ، عن على علیه السلام .

 - روایت امام زین العابدین علیه السلام 

3. قال ابوجعفر محمد بن حریر الطبرى فى دلائل الامامه حدثنى ابولامفضل محمد بن عبدالله قال : حدثنا ابوالعباس احمد بن احمد بن سعید الهمدانى ، قال حدثنى محمد بن المفضل بن ابراهیم بن المفضل بن قیس الاشعرى ، قال : حدثنا على بن حسان ، عن عمه عبدالرحمن بن کثیر عن ابى عبدالله جعفر بن محمد علیه السلام ، عن ابیه ، عن جده على بن الحسین علیه السلام .

 - روایت فاطمه بنت الحسین علیه السلام 

 4. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامامه حدثنى ابواسحاق ابراهیم بن مخلد بن جعفر الباقرحى ، قال حدثتنى ام الفضل خدیجه بنت ابى بکر محمد بن احمد بن ابى الثلج ، قالت : حدثنا ابوعبدالله محمد بن احمد الصفوانى ، قال : حدثنا ابواحمد عبدالعزیز بن یحیى الجلودى ، قال : حدثنى محمد بن زکریا، قال : حدثنا محمد بن عبدالرحمن المهلبى ، قال : حدثنا عبدالله بن محمد بن سلیمان المدائنى ، قال حدثنى ابى ، عن عبدالله بن الحسن ، عن امه فاطمه بنت الحسین علیه السلام .

 5. قال الصدوق فى معانى الاخبار حدثنا احمد بن الحسن القطان ، قال : حدثنا عبدالرحمن بن محمد الحسینى ، قال : حدثنا ابوالطیب محمد بن الحسین بن حمید الخمى ، قال : حدثنا ابوعبدالله محمد بن زکریا، قال : حدثنا محمد بن عبدالرحمن المهلبى ، قال : حدثنا عبدالله بن محمد بن سلیمان ، عن ابیه ، عن عبدالله بن الحسن عن امه فاطمه بنت الحسین علیه السلام .

6. قال على بن عیسى الاریلى فى کشف الغمه و ابن ابى الحدید فى شرحه على نهج البلاغه : قال ابوبکر احمد بن عبدالعزیز الجوهرى:حدثنا محمد بن زکریا، قال:حدثنا محمد بن عبدالرحمن المهلبى، عن عبدالله بن حماد بن سلیمان ، عن ابیه ، عن عبدالله بن حسن بن حسین ، عن امه فاطمه بنت الحسین علیه السلام .

- روایت ابن عباس 

7. قال الشیخ الطوسى فى الامالى : قال اخبرنا الحفار، قال : حدثنا اسماعیل بن على الدعبلى ، قال : حدثنا احمد بن على الخزاز - ببغداد بالکرخ بدار کعب - قال : حدثنا ابوسهل الدقاق ، قال : حدثنا عبدالرزاق (خ ل بن عبدالرزاق ) قال الدعبلى : حدثنا ابو یعقوب اسحاق بن ابراهیم الدبرى -بصنعاء الیمن فى سنه ثلاث و ثمانین و مائین - قال : حدثنا عبدالرزاق ، قال : اخبر نا نعمر، عن الزهرى ، عن عبید الله بن عبدالله بن عتبه بن مسعود، عن ابن عباس .

- روایت عطیه عوفى 

8. قال ابن طیفور فى بلاغات النساء حدثنى هارون مسلم بن سعدان ، عن الحسن بن علوان ، عن عطیه العوفى

- علت اصلی غصب فدک از فاطمه(ع) و علی(ع)

با توجه به وحشتی که ابوبکر وعمر از یاران و پیروان حضرت علی(ع) داشتند ، گمان کردند که اگر فدک در اختیار علی(ع) و فاطمه(ع) بماند آنها خواهند توانست با استفاده از درآمد قابل توجه آن بمرور افرادی از بنی هاشم وسایرین را بدور خود جمع آوری نموده کم کم ،برای خلافت آنها ایجاد مشکل کرده و یا حتی بتوانند خلافت غصبی را که همه مردم از آن آگاه بودن را از دست آنها خارج کنند .

از این رو با طرح یک نقشه وجعل یک حدیث از پیامبر(ص) نهایت تلاش خود را بکار بردند تا فدک تنها دارائی خانواده پیامبر(ص) را از دست آنها خارج کنند ، و به زعم خودشان آنها را از لحاض اقتصادی تضعیف کنند.

اما آنها هرگز متوجه نشدند که علی علیه سلام هرگز حاضر به جنگ وخونریزی بین مسلمانان نبوده ونیست و اگر هم در ابتدا با بردن حضرت زهرا بدر خانه های مهاجر وانصار و یاد آوری بیعت آنها در غدیر خم ، قصدی جز اتمام حجت با آنها نداشت و او ازاین رهگذر می خواست به آنها بفهماند که فردای قیامت در مقابل سئوال پروردگار که از آنها خواهد پرسید چرا علی(ع) را یاری نکردید نگویند او از ما یاری نخواست و گرنه ما آماده هرگونه کمک به وی بودیم .

و دلیل دیگر عدم خواست علی(ع) به خون ریزی و جنگ بین مسلمانان . آن پاسخی بود که در ملاقات با ابوسفیان به وی داد .

ابوسفیان که از امکانات بسیار خوبی برخوردار بود براحتی می توانست با استفاده از مشروعیت حق علی(ع) در خلافت بر روی ابوبکر شمشیر کشیده وی را از خلافت عزل کند وعلی را جانشین او گرداند . اما با این عمل ابوسفیان خود را در خلافت شریک می پنداشت وانتظار سهمی بزرگ از خلافت برای خود و فرزندانش می ماند .

اما علی با هوشیاری جلوی هر نوع خونریزی را گرفت و با صبر جمیل خود حقانیت خود را  در طول زمان به همگان اثبات کرد .

- اشک دختر در فراق پدر

از آن روز به بعد حضرت فاطمه زهرا تنها یادگار رسول الله بشدت غصه دار و محزون ورنجور شد ، او روزها به قبرستان بقیع می رفت و در گوشه ائی که یک تک نهال سایه گسترده بود ، به عزاداری پدر بزرگوارش مشغول می شد ، ومدام در فراق دوری ایشان اشک ماتم می ریخت و ناله می زد ، او در فراق پدر و مادر خویش وظلم زیادی که در حق او و همسرش شده بود اشک سوزان بر چهره تابناک خویش می ریخت .

ایشان بر اثر نامردمی امت بی وفا دل شکسته بود ، دیگر هیچ دلبستگی به این دنیا نداشت و هر روز ضعیف تر از روز قبل می شد .

این بانوی بزرگوار علاوه بر روزها که در قبرستان بقیع برای غصه هایش اشک ماتم
می ریخت ، شبها نیز در حیاط منزل خود اشک های همچون مروارید خویش را به دامان می ریخت ، وفرزندان کوچک این بانوی بی همتا از غم مادر غصه دار بودن و خلاصه روزهای سختی برای اهل بیت پیامبر (ص) وعلی(ع) در جریان بود .

بالا خره صدای گریه شبانه روزی حضرت زهرا باعث شد تا آرامش دنیا طلبان و بیعت شکنان که پیمان خود را با علی(ع) از یاد برده بودند ، برهم خورد ، وآنها هم برای حل مشکل دست به دامان زنان خویش شدند ، و آنها را راهی خانه وحی ورسالت نمودند .

زنان به نزد علی(ع) آمدند و عرض کردند یاعلی صدای گریه فاطمه ما را آزار می دهد ، اگر نمی تواند که کمتر گریه کند لا اقل در یکی از دو وقت شب ویا روز عزاداری کند تا ما هم آسایش داشته باشیم . !

زهی خیال باطل که از این پس رنگ آرامش وآسایش را بخود ببینید ، بزودی سپاهیان دشمن بر شما خواهند تاخت وسزای پیمان شکنی خود را خواهید پرداخت .

البته این سخنان در خاطر علی(ع) شاید گذشت اما ایشان با پذیرفتن خواسته زنان مدینه موضوع را به اطلاع حضرت زهرا رساندند ، واین بانوی شریف از گریه شبانه در منزل که بیشتر موجب آزار همسایگان بود دست برداشت و تنها رفتن به قبرستان بقیع آنهم در روز اکتفا کردند . و روزها بخاطر فرار از گرمای کشنده عربستان به زیر سایه آن تک درخت پناه می بردند و در آنجا به عزاداری مشغول می شدند .

ایشان روبه حرم پاک پیامبر می نشست و از سوز دل شکایت امت را به رسول الله می برد و اشکهای سوزان از چشمان کم فروغ به جگر سوخته می ریختند و روزهای کوتاه باقی مانده عمر خویش را به این کار می گذراندن .

اما ظلم و آزار رساندن به اهل بیت پیامبر (ص) گویا تمامی نداشت و تازه آغاز شده بود، چرا که چند روز بعد عده ائی ناشناس شبانه به قبرستان بقیع رفتند و آن درخت کوچک را که سایه گستر فاطمه (ع) در زیر آفتاب سوزان مدینه بودرا از ریشه در آوردند .

آری آنها چشم دیدن عزاداری فاطمه را هم نداشتند . و این اشکها همچون داغی جگرهای آنان را می سوخت وپاره می کرد . !

این کار نه تنها باعث منصرف شدن ایشان از کار خود نشد بلکه رنجی دیگر به رنجهای بی شمار آن بانو اضافه کرد ، زیرا از آن پس حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه زیر آفتاب سوزان قبرستان بقیع ساعتها می نشستند و اشک ماتم سر می دادند .

- شهادت جانگداز حضرت فاطمه زهرا (ع)

متاسفانه پس از گذشت مدتی حال این بانوی شریف رو به وخامت نهاد ، وبه ناچار در بستر بیماری قرار گرفتند .

علی(ع) که خود اندوهگین ودلشکسته بود بار غم همسرش هم به آن اضافه شد ، و علی (ع) کار مراقبت و پرستاری از همسر دلبندش را بعهده گرفت و همچون پروانه بدور وجود نازنین حضرت زهرا می گردید ، اما جراحات وارده از حمله به منزلشان و اندوه های بی پایان ،  بمرور زمان این بانوی بزرگ وار را از پای در آورد و دیگر نتوانست دوری پدر را تحمل کند ، و تنها 70 روز پس از رحلت پیامبر(ص) در حالیکه کودکانش بگرد شمع وجودش اشک می ریختند از این جهان فانی زود گذر رخت بر بست و علی (ع) را با کوهی از مشکلات و دریائی از غمها تنها گذاشتند . !

در روز دقیق رحلت ایشان اختلاف نظر بسیار وجود دارد ، از همین رو امروز عاشقان ولایت و امامت ، یک ده را بعنوان ایام رحلت حضرت زهرا(ع) عزادار بوده دست به  سوگواری می زنند .

حضرت زهرا پس از خطبه زیبای خویش در مسجد پیامبر(ص) دیگر هرگز با ابوبکر و عمر سخن نگفت و حتی زمانی که در بستر بیماری بودندو آندو  بعیادت ایشان آمدند ، بهیچ وجه آنان را نپذیرفت و روی از آنان برگرداند و با آنها  تا پایان عمر سخن نگفت . و این حکایت از غم شدیدی می کند که بانو از این دو نفر بدل داشته اند .

ایشان چند روز قبل از شهادت علی (ع) را به بالین خویش طلبیدند و ضمن وصایائی به ایشان فرمودن : یا علی مرا شبانه غسل بده وکفن کن ودر دل سیاه شب مرا در نقطه ائی پنهان از همه بخاک بسپار و هرگز محل دفن مرا برای دیگران بازگو مکن .

در ضمن به ایشان وصیت فرمود با زنی بنام ام البنین ازدواج کن زیرا او فرزندان مرا دوست می دارد و از آنها بخوبی مراقبت می نماید .

این کل وصیت بزرگترین بانوی جهان از ابتدا تا انتها ست ایشان هیچ دارائی برای وصیت کردن نداشتند و از شدت غم حتی حاضر نبودند دیگران برسر مزار ایشان حاضر شوند و مرگ اورا وسیله توسعه طلبی سیاسی خود قرار دهند .

و این چنین بود که آخرین یادگار رسول عشق و محبت روی در نقاب خاک کشید و مظلومانه بر اثر صدمات ناشی از حمله عمر و یارانش به منزل ایشان به شهادت رسید و علی بازهم تنها تر شد و این بانوی شریف اولین شهید راه ولایت علی مرتضی گردید که در  ادامه چه شهدای عظیم الشان دیگری به فاطمه علیه سلام پیوستند ، که از آن جمله می توان به امام حسن مجتبی که با زهر جفا بشهادت رسیدن و امام حسین الشهید که با هفتاد و دو یار باوفایش به این شهدا پیوستند و این راه همچنان ادامه دارد و هر انسانی که در هر کجای جهان بخاطر عدالت مبارزه می کند وشهید می شود از همین گروه اند .

- شورش مردم و ظهور پیامبران جدید در عربستان

اولین عکس العمل مردم نسبت به رحلت پیامبر (ص) و غصب خلافت توسط ابوبکر شورش عمومی در و ظهور انبیاء دروغین در شبه جزیره عربستان بود .

پس از انحراف خلافت از محل خود که بر اثر جهالت اکثر مردم و عدم وجود ایمان قوی در بین اقشار مختلف جامعه صورت گرفت ، بلوا و آشوب های زیادی در سراسر عربستان روی داد که از آن جمله می توان به موارد ذیل اشاره کرد .

1- خارج شدن مردم نواحی یمن ، بحرین ، حضر موت ، یمامه و سایر نقاط کشور از دین اسلام و روی آوردن آنها به رسوم جاهلی .

2- شورش و عصیان قبائل موجود در شبه جزیره و سرپیچی آنها از پرداخت زکات و حمله به کاروان های حامل زکات سایر مناطق که راهی مدینه بودند وغارت آنها .

3- فردی از قبیله بنی اسد بنام طلحه بن خویلد و دیگری بنام مسلمیه کذاب و سباح زن تمیم در منطقه یمامه به همراهی هم و هواداران خود دست به شورش زده بودند.[4]

ابوبکر که خود را مواجه با این اوضاع نابسامان دید بلافاصله دست بدامن علی (ع) شد و بنحوی به ایشان پیغام داد که اگر برای دین پسر عمویت نگرانی امروز وقت کمک ویاریست .

علی علیه سلام که که وخیم بودن اوضاع را بخوبی درک می کرد  و دانست که ابوبکر ویارانش قادر به حل این مشکلات نیستند ، از این رو بی درنگ جنایات پیشین ابوبکر و عمر را ندیده گرفت و در مسجد پیامبر(ص) حاضر شد و بعنوان یک مشاور صدیق خود وامکانات خویش را دراختیار خلافت نهاد .

محقق ارجمند جناب آقای اصغر قائدان در کتاب خود بنام تحلیلی بر مواضع سیاسی علی بن ابی طالب  در صفحه 92 درباره وضع نابسامان اوائل خلافت ابوبکر می نویسد:

یکی از این بحرانها که پس از رحت پیامبر دامنگیر خلافت نوپای ابوبکر شد ، غائله ارتداد و ظهور پیامبران دروغین  بود ، هرچند ظهور متنبئین به هنگام حیات پیامبر(ص) توسط اسود عنسی کذاب آغاز شد . لیکن با رحلت پیامبر(ص) این امربه یک بحران عمده در قلمرو حکومتی اسلام تبدیل شد .

پیامبران دروغین یکی پس از دیگری در اقصی نقاط جزیره العرب ادعای نبوت کرده و اساس اسلام را با خطر جدی مواجه ساختند .

 (طلیحه بن خویلد اسدی) از قبیله بنی اسد برخاست و ادعای پیامبری کرد و قبائل ،(طی) غطفان ، فزاره و هوازن را با خود همراه ساخت .

سلمی بنت مالک نیز از بنی غطفان ، فجا ، نجبه از بنی سلیم مرتد شده و سجاح بنت حارث و مسیلمه کذاب نیز ادعای نبوت کردند.

مرتدان دیگری نیز در عمان ، مهره ، تهامه ، یمن ، و . . . با آنانهمداستان شده مانعی بر سر راه جامعه نو پای اسلامی که هم اکنون از وجود رهبری مقتدر و فرمانروائی الهی محروم شده بود ایجاد کردند .

بعضی از قبائل نیز تنها از دادن زکات به خلیفه وقت خود داری ورزیدند . صرف نظر از اختلافاتی که در مساله ارتداد و مانعین زکات وجود داشت ، شرایط حساسی که در این هنگام وجود داشت علی(ع) را ناچار ساخت تا برای حفظ و تحکیم اسلام ، سکوت و بیعت با خلیفه را بر مبارزه و مقاومت علنی ترجیح دهد .[5]

علی(ع) انگیزه این موضع گیری خود را بعدها در خطبه ای خطاب به کوفیان تشریح ساخت :[6]

وی فرمود : دست نگاه داشتم تا اینکه ملاحظه کردم روح ارتجاع در مردم بیدار شده ، از اسلام برمی گردند و برای محو دین محمد(ص) در تلاشند. در چنین موقعیتی ترسیدم که اگر اسلام و مسلمانان را کمک نکنم رخنه و یا انهدامی در دین رخ می دهد که مصیبت و ناراحتی آن برای من بزرگتر از محروم شدن من از ولایت و حکومت بر شما خواهد بود .

به خدا سوگند در دلم نمی گذشت و به خاطرم نمی رسید که عرب خلافت را پس از پیامبر(ص) از خاندان او بر آرد ، یا مرا پس از وی از عهده دار شدن آن باز دارد و چیزی مرا نگران نکرد و به شگفتم نیآورد ، جز شتافتن مردم بر ابوبکر از هر سو و بیعت کردن با او .

پس دست خود بازکشیدم ، تا آنکه دیدم گروهی در دین خود نماندند و از اسلام روی برگرداندند و مردم را به نابود ساختن دین محمد(ص) خواندند ، پس ترسیدم که اگر اسلام و

مسلمانان را یاری نکنم رخنه ائی در آن ببینم یا ویرانی که مصیبت آن بر من سخت تر از محروم ماندن از خلافت است و از دست شدن حکومت شما که روزهائی چند است که چون سرابی نهان شود ، یا چون ابر که فراهم نشده پراکنده گردد پس در آن آشوب و غوغا برخواستم تا  جمع باطل را بپراکنید و محو ونابود گردید و دین استوار شد و بر جای بیآرمید

- علی علیه سلام مشاوری امین وصدیق

مورخین نوشته اند که تا زمان حیات حضرت زهرا از هرگونه فعالیت سیاسی دوری جست و تنها شش ماه پس از شهادت بانوی دلبندش و پس از اصرار سایر اصحاب که از طرف ابوبکر مامور تشویق آن حضرت به شرکت در مسائل سیاسی شده بودند ، به صحنه سیاست بازگشت .

علی(ع) باردیگر منافع خود را بر مصالح اسلام ترجیح داد و کم کم در مسجد پیامبر(ص) ظاهر شد ، علی(ع) بخوبی می دانست که دستگاه خلافت برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خود احتیاج مبرمی به همکاری تمام عیار علی(ع) داشت ، ازاین رو ایشان تنها در مواقعی که موجودیت اسلام ومسلملنان در خطر جدی قرار می گرفت ابوبکر ویارانش را از دریای بی کران علم خویش بهرمند می ساخت .

-  عدم پرداخت زکات از سوی بعضی از قبائل

همانطور که ذکر شد عده ائی از مردم نواحی مختلف عربستان با این علت که خلافت ابوبکر را قبول ندارند از پرداخت زکات به دستگاه حکومت سرباز می زدند ،

به نوشته تواریخ این عده کسانی بودند که رهبری دستگاه خلافت پس از پیامبر(ص) را در امتداد رهبری پیامبر(ص) اکرم نمی شناختند و اغلب نیز به عدم واگذاری خلافت به اهل بیت پیامبر(ص) معترض بودن و مشروعیتی در پرداخت آن (زکات ) به خلیفه وقت نمی یافتند . از این عده می توان به قبائل کنده ، حضر موت و بنی یربوع و رئیس آنان مالک بن نویره و چند تن از بزرگانشان ازجمله قیس بن عاصم حارثه سراقه و . . . . اشاره داشت.[7]

هنگامی که زیادبن لبید مامور خلیفه وقت (ابوبکر) جهت جمع آوری زکات به نزد قبائل کنده و حضرموت رفت ، آنان از پرداخت زکات به نماینده خلیفه خوداری کرده ، با خواندن ابیاتی اظهار داشتند که پس از پیامبر(ص) ، ما وظیفه ای در مقابل ابوبکر نمی شناسیم و اگر کسی از اهل بیت پیامبر(ص) به جانشینی او انتخاب می شد ، ما می پذیرفتیم.

یکی از آنان گفت : (( تا رسول خدا(ص) در میان ما بود ، فرمانبردار او بودیم شگفتا ! ابوبکر را با فرمانروائی چه کار ! آیا پس از مرگش فرزند خویش (بکر) را جانشین خواهد کرد به حقیقت حق سوگند این پیشامد کمر شکن است)) .[8]

این گروه می گفتند : (  به خدا ایمان آوردیم و شهادت می دهیم که پیامبر(ص) رسول خدا است ونماز می گذاریم ، لیک اموالمان را نمی دهیم.[9])

در صحت این سخنان کافی است به گفتگوی عمر بن خطاب با ابوبکر استناد جوئیم که به وی می گفت : (( ای خلیفه رسول خدا ! آنان قومی مومنند که بر اموالشان تنگ گرفته اند و بخل می ورزند و می گویند : ما از اسلام برنگشته ایم و تنها اموالمان را نمی دهیم .))[10]

بدین ترتیب میان آنها با مرتدان تفاوت زیادی وجود داشت ، اما ابوبکر به این موضوع بسیار مهم هیچ توجهی نشان نداد و ابتدا لشکری را برای سرکوب مرتدان(کسانی که ازدین برگشته بودند و مدعیان پیامبری و نبوت) فرستاد ، و پس از این کار همان لشکر را مامور سرکوب اقوامی که تنها از پرداخت زکات سرباز زده بوند ، نمود و درست همان معامله ای که با مرتدان و کافران نمود با این مسلمانان هم نمود .درحقیقت برخورد غیر عالمانه ابوبکر با دو قوم مختلف یکسان بود و این اجتهاد شحصی وی را نشان می داد .تنها هدف خلیفه سرکوبی و تسلیم هر نوع مخالفت بود ، او می گفت : ((حتی اگر بند شتری از زکات را ندهند با آنان می جنگیم ))[11]

به نظر می رسد حکومت نوپای او به ثبات و آرامش و بنیه اقتصادی نیاز شدید داشت ،  و برای تامین این ثبات با هر ندای مخالف و در قالب هر انگیزه ای بشدت مبارزه و آن را سرکوب می کرد . خلیفه (ابوبکر) خود می گفت : (( به خدا قسم !فرقی بین نماز نخواندن و زکات ندادن قائل نیستم.)) [12]

از مهمترین نمونه های این برخورد بی رحمانه و کور کورانه ، می توان به جریان سرکوبی قبیله بنی بربوع که تنها جرمشان ندادن زکات بود توسط خالد بن ولید اشاره کرد .

ماجرا ازاین قرار بود که وقتی سپاه خالد به محل زندگی این قوم رسید ، آنها ابتدا با یکدیگر اذان گفتند و سپس نماز اقامه نمودند، اما همانطور که اکثر تواریخ ذکر کرده اند علت کشته شدن رئیس این قبیله و سرکوب آنها ، چیزی نبود جز هوس رانی خالد بن ولید، او که در اولین برخورد شیفته همسر مالک بن نویره رئیس قبیله مذکور شد ، وبرای دستیابی به این زن مالک را به کفر و الحاد وارتداد متهم کرد .

ماجرا از این قرار بود که ملک بن نویره همسری داشت در نهایت زیبائی که سر آمد زنان قبیله خود بود ، او همراه همسرش به نزد خالد آمد و خالد دلباخته او شد و به مالک بن نویره گفت : (( بخدا قسم ! به آنچه که در دست داری نمی رسم تا ترا بکشم.))[13] مالک نیز در آن هنگام به همسرش گفت : (( تو مرا کشتی )) یعنی زیبائی تو مرا به کشتن داد.[14] سپس خالد بن ولید نگاهی به مالک کرد و یارانش او را گردن زدند ، لذا خالد همسرش را تصاحب کرد.[15] و همان شب به چادر وی در آمد و با زن مالک همبستر شد.

ابو قتاده انصاری و عبدالله بن عمر (فرزند عمر که یکی از شیفتگان علی(ع) بود) که جزو سپاهیان خالد بودند اقرار شهادت به اسلام ملک بن نویره را مورد تائید قرار دادند ، ولی مالک هر قدر اصرار کرد که او مسلمان است و چون سایر مسلمانان خون ومال و ناموس وی محترم است و ارتداد خویش را تکذیب کرد ، لیک خالد بن ولید نه شهادت شهود را پذیرفت و نه شهادت مالک را ، و دستور قتل او را صادر کرد و سپس به همسر وی دست یافت .[16]

ابوقتاده انصاری به نزد ابوبکر آمد و گزارش داد و سوگند خورد که در زیر پرچم خالد به جهاد نرود ، چه او مالک را که مسلمان بود کشته است .

سرانجام به رغم تلاش های عمر ابوبکر خالد را مستحق مجازات ندانسته و گفت : ((شمشیری را که خدا بر افراشته است در نیام نمی کند . وسرانجام نیز خلیفه خون بهای مالک بن نویره را پرداخت و خالد سیف ا . . . را از مجازات قتل عمد مالک رهانید . [17]

وقتی خبر این کشتار بی رحمانه به علی (ع) رسید، بسیار متاثر شد چون ایشان هرگز موافق ریختن خون مسلمانان نمود و این عمل ابوبکر و نمونه هائی از این قبیل علتی شد تا علی(ع) در تصمیم خود برای نجات اسلام ومسلمین از انحرافات مصمم ترشود ، بدین ترتیب تاریخ شاهد حضور پر رنگ تر علی (ع) در دوران حکومت خلفای پس از پیامبر(ص) بود ،البته این حضور بیشتر جنبه خط دهی و سیاست گذاری داشت . ودیگر علی(ع) در زمان خلفا هیچ جنگی را رهبری نکرد .

- جنگهای رده و مشاوره علی(ع)

علی (ع) بشکلی با دستگاه خلافت همراهی می کرد که آنها نتوانند از این رهگذر مشروعیت مذهبی برای خود کسب کنند.

 درحقیقت علی(ع) هرگاه در مسایل سیاسی ، فرهنگی و قضائی جامعه با نوعی خلاء سوء مدیریت و کجروی از سوی طبقه حاکمه روبرو می شد، که این نواقص به طور مستقیم در سرنوشت اسلام و مسلمانان و حدود و احکام الهی تاثیر داشت ، خود را به دخالت در آن امور و هدایت افکار خواص و عوام ملزم می دید ؛ تا از خسارات و زیانهای جانی و مالی مترتب بر آن جلوگیری کند .

اما در رابطه با فتوحات برون مرزی ، علی(ع) طبق گزارش های موجود در منابع همیشه نظر آخر را می داد و در همه موارد حق با او بود واین امر با گذشت زمان بیشتر ثابت می شد .[18]

برای نمونه ابوبکر جهت فتح شام و خارج ساختن آن از دست رومیان ، نظر اصحاب را جویا شد . هر کدام نظری دادند که مورد قبول وی واقع نشد ، ولی نظر علی(ع) را در این مورد پذیرفت.

علی(ع) در این مورد گفت : چه خلیفه خود به این نبرد روی آورد و چه لشکری از جانب خود بفرستد ، در هر دو حال پیروز خواهد بود ، زیرا از پیامبر(ص) شنیده است که دین اسلام بر همه ادیان غلبه خواهد کرد .[19]

آن گاه علی(ع) خلیفه را به ثبات و استقامت در این امر سفارش کرد . ابوبکر نیز از مژده پیروزی او خوشحال شد . سپس روی به مردم کرد و گفت : ای مسلمانان ! این علی(ع) وارث علم پیامبر(ص) است ، هرکه در راستی او شک کند ، منافق است . سخن او مرا در جهاد با روم ، تحریض و تشویق کرد و دل مرا بسیار شاد ساخت

از قضا لشکر اسلام با تلاش ها و فدا کاریهای زیاد که تعدادی از یاران و شیعیان علی(ع) نیز در آن حضور داشتند به پیروزی نائل آمد . خبر پیروزی و فتح شام هنگامی به مدینه رسید که ابوبکر وفات یافت و عمر به جای خود منصوب کرده بود . مدت خلافت ابوبکر به روایت اکثر مورخین 2 سال و سه ماه و سیزده روز بطول انجامید ، او در این مدت کوتاه ، پرونده روشن خود را در زمان حیات پیامبر(ص) خراب و تاریک ساخت . ابوبکر اگر دست به خلافت دراز نمی کرد و اعمال زشت خود را انجام نداده بود ، بی شک پس از مرگ جزء بهترین مسلمانان محسوب می شد ، لیک شیطان اجازه نداد تا این پیرمرد به بهشت و لقای پروردگار و حیات در جوار پیامبر(ص) راه یابد ، مسلما آزار فاطمه وعلی علیهما سلام گناه بسیار بزرگیست که تنها خداوند جزای آنرا می داند . او همچنین با اجتهاد خود جنگهای خونینی براه انداخت و باعث مرگ مسلمانان زیادی شد و همین امر چهره وی را نزد اهل خرد تخریب کرد . ما دراینجا بصورت فهرست وار بخشی از اشتباهات این صحابی رسول خدا را متذکر می شویم .

1- ابوبکر بعنوان یار غار پیامبر جزو اولین کسانی بود که به پیامبر(ص) ایمان آورد ، و با ایشان از مکه به مدینه هجرت کرد .

2-  او بارها با استفاده از ثروت خویش ، پیامبر(ص) و مسلمین را یاری کرد .

3- او دختر خود عایشه را بعقد و ازدواج پیامبر درآورد .

4-  او در جنگهای زیادی شرکت کرد و در راه خدا جهاد نمود .

5- او مورد وثوق پیامبر(ص) بود و گاهی اوقات بجای ایشان نماز جماعت را برپا می کرد .

اما متاسفانه در پایان کار تمام سوابق درخشان خود را ازبین برد ، ما دراینجا به چند نمونه از این اعمال اشاره می کنیم  :   

1- ابوبکر در کفن ودفن پیامبر(ص) کوتاهی کرد ، و زمانی که ایشان در بستر مرگ ، انتظار  غسل وکفن ودفن را می کشید به شورای سقیفه بنی ساعده رفته با دیگران بر سر جانشینی پیامبر(ص) نزاع کرد .

2- او با دسیسه و تزویر و تمسک جستن به امتیازات علی(ع) خلافت را بنفع خود غصب کرد و پیمان و بیعت خود را با رسول الله و علی(ع) در روز غدیر خم شکست .

3- او ردای خلافت را که برازنده علی (ع) و برای او دوخته شده بود بزور بر تن خویش نمود و خود را هم طراز پیامبر(ص) و اولیای الهی دانست .

4- او بدون در نظر گرفتن شان و احترام اهل بیت پیامبر(ص) و دختر دلبندش دستور داد تا عمالش به به خانه اهل بیت پیامبر(ص) حمله کنند ، آنجا را آتش بزنند و عزیزترین شخص نزد پیغمبر(ص) را که دخترش حضرت فاطمه(س) بود را تازیانه زنند و او را مجروح کنند و فرزندانش را تا سر حد مرگ بترسانند وآزار دهند .

5- او بدون در نظر گرفتن مقام بلند علی(ع) در نزد خدا ورسول دستور داد تا  به خانه علی (ع) هجوم برند و بزور وارد آنجا شوند و ریسمان بگردن علی(ع) بیفکنند و او را در صورت بیعت نکردن به مرگ تهدید کنند ، و با وضعی ناراحت کننده علی(ع) مرتضی و شیر خدا را در کوچه و خیابان طناب بگردن عبور دهند و وی را با زور شمشیر وادار به بیعت با خودش نمود .

6- او سایر محبان علی همچون مقداد و سلمان وابوذر را به زور وتهدید وادار به بیعت با خودش نمود و هیچ حرمتی برای این صحابه بزرگ رسول خدا(ص) قائل نشد .

7- ابوبکر به فتوای خود فرقی میان مرتدان و مسلمانانی که بدلیل غصبی بودن خلافت مایل به پرداخت زکات نبودن هیچ فرقی نگذاشت و دستور داد تا سپاه اسلام همه آنها را سرکوب کند و مسلمان ومرتد را ازدم تیغ گذراند .                                                                                            

8 - بی اطلاعی ابوبکر از فقه و شریعت اسلامی باعث شد تا بارها بگوید : من آنچه می گویم به رای خویش می گویم ، اگر صواب گفتم از خداست و اگر خطا گفتم از من است .!

آیا این توجیح مناسبی برای یک خلیفه جانشین پیامبر(ص) است ؟

آیا این دلیل مناسبی برای صدور احکام اشتباه است ؟

9- هنگامی که یک فراد فاسد ویاغی از قبیله بنی سلیم را پس از کشتن تعدادی از مسلمین دستگیر کرده به نزد ابوبکر آوردند ، ابوبکر فرمان داد تا او را دست بسته در مدینه سوزاندند ، در صورتی که چنین قانونی در شریعت اسلام نیست و پیامبر(ص) از هرنوع سوزاندن ومثله مثله کردن افراد بشدت نهی کرده بودند ، اما ابوبکر به فتوای خود احکامی این چنین را صادر کرد .

10- زمانی که جنایت خالد در کشتن مالک وتصاحب همسر وی در همان شب بگوش ابوبکر رسید ، او تنها به نوشتن نامه و تذکر دادن به خالد اکتفا کرد و هیچ مجازاتی برای وی در نظر نگرفت .

11- همین ابوبکر زمانی که مردم به نزد وی می آمدند تا از او پاسخ سئوالات شرعی خود را بگیرند ، می گفت : ( اقیلونی و ست بخیرکم و علی فیکم ) ترجمه : یعنی استعفای مرا بپذیرید که من بهتر از شما نیستم در حالی که علی(ع) در بین شماست .[20]

12- عایشه می گوید: پدرم ( ابوبکر) پانصد حدیث از پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم)  جمع آوری کرده بود. شبی دیدم ناآرام است و به راحتی نمی خوابد. صبح که فرارسید مرا صدا کرد و گفت: احادیثی که نزد توست بیاور! آنها را نزد وی آوردم، آنگاه آتشی طلبید و تمام آن احادیث را در آتش سوزاند [21]!!

- نظر علی(ع) در باره غصب خلافت

حضرت علی در خطبه مشهور شقشقیه نهج البلاغه به این موضوع اشاره کرده و در جائی دیگر درباره کسی که لایق کاری نیست ولی آن را به عهده می گیرد چنین فرموده اند:

دشمن ترین خلایق نزد خدا دو مردند ، مردی که خداوند او را بخود واگذاشته ، پس از راه راست منحرف گردیده و بسخن بدعت آورده و به دعوت مردم بظلالت و گمراهی دل داده است ، پس این مرد سبب فتنه و فساد است ، برای کسیکه بواسطه او در فتنه واقع شده و گمراه است از راه کسیکه پیش از او براه راست رفته و گمراه کننده است کسانیرا که درزنده بودن و بعد مرگش از او پیروی می کنند . بار گناهان غیر خود را حمل کرد و در گرو گناه خویش هم  می باشد .

و دوم مردیکه نادانیها را در خود جمع کرده و مردم نادان را گمراه می کند، در تاریکیهای فتنه و فساد بیخبر است در موقع اصلاح کردن کور است ، عوام او را دانا می دانند و حال آنکه نادان است ، صبح کرد هرروز و در پی زیاد کردن چیزی بود که کم آن بهتر از بسیار آن است . تا اینکه به آن رسید و سیراب گردید از آب متعفن گندیده و پر شده از مطالب بیهوده .

میان مردم برای حکم دادن نشسته و به آنچه که بر غیر او اشتباه است خود را دانا می داند، اگر به او یکی از مسائل مشکله عرضه شود در پاسخ آن سخنان بی معنی و بیهوده از رای خود تهیه نموده و به درستی آنچه در جواب گفته یقین دارد ، او در خلط نمودن شبهات مانند تنیدن تار عنکبوت است ، نمی داند آیا درست حکم کرده یا بخطا رفته ، اگر درست حکم نموده می ترسد که مبادا خطا کرده باشد و اگر غلط گفته باشد امید دارد درست حکم کرده . نادان است و درنادانیها هم بسیار اشتباه می کند ، چشم او کم سوست و بسیار بر شترهائی سوار می شود که پیش راه خود را نمی بینند ، بواسطه نادانی جواب دندان شکنی نمی تواند بدهد و روایات را به باد می دهد مانند بادی که گیاه خشک و بی فایده را پراکنده می کند

سوگند بخدا با مایه و توانا نیست ، بپاسخ دادن پرسشی که از او می شود و آنچه به او تفویض شده ، لیاقت ندارد و چیزی را که او انکار کرده گمان نمی برد دیگری علم بر آن دارد و باور نمی کند که برخلاف آنچه گفته دیگری را دانشی است و اگر امری بر او تاریک باشد ، چون دانست که آنرا نمی داند ، می پوشاند و نمی گذارد آشکار گردد و به سبب حکم هائی که به ظلم و ستم صادر کرده خونهای به ناحق ریخت شده به زبان حال فریاد می کنند , ومیراثها از دست جور او به آواز بلند می نالند و بر ضلالت گمراهی می میرند.

متاع و کالائی کاسد تر (کساد تر) و بی قدر تر از کتاب خدا در میان ایشان نیست ، موقعی که بدرستی خوانده و تغییر و تبدیلی در آن ندهند ، و متاعی رواجتر و گرانبهاتر از آن نیست هرگاه تحریف و تغییر در آن داده شود ، و نزد ایشان چیزی زشت تر از معروف و نیکو تر از منکر نیست .[22]

در این خطبه شریف بخوبی می توان عملکرد دوخلیفه اول ودوم را ملاحظه کرد ، و حقیقت مطلب هم همین است ، اشخاصی متصدی امری شده اند که توان و آگاهی لازم را برای اداره امور خلافت ندارند و با صدور احکام خلاف شرع وقرآن باعث تخریب دین و جامعه می شوند ، البته در فصول بعد بیشتر از پیش با این فجایه آشنا خواهیم شد .

- قضاوت های علی (ع) در دوران ابوبکر

پس از همکاری علی(ع) با دستگاه خلافت ، که بمنظور حفظ وحدت جامعه نو پای اسلامی وجلوگیری از انحراف دین صورت گرفته بود ، کم کم علی(ع) در بیشتر امور از طرف ابوبکر مورد مشورت قرار می گرفت . و بتدریج وظائفی به علی(ع) واگذار شد .

از مهمترین این مسئولیت ها می توان به کار قضاوت در بین مردم مدینه اشاره کرد، این کار تا حدی پیش رفت که عملا کار قضاوت بین مسلمانان توسط علی صورت می گرفت ، البته این امر ابتدا بصورت مشورت ابوبکر با علی بود که همیشه هم نظر علی(ع) پذیرفته می شد ، اما بعدا این امر بصورت کامل به علی(ع) تفویض شد .

البته علی(ع) در سایر امور حکومتی هم مورد وثوق و مشورت ابوبکر بود ، و این اعتماد چنان پیش رفت که در آوخر حکومت ابوبکر این علی(ع) بود که حرف آخر را در هر موضوعی می زد .

هر چند بر طبق همه منابع موجود علی(ع) در هیچ جنگی بصورت مستقیم دخالت و یا شرکت  نکرد ، اما تجربیات فراوان او در امور نظامی کمک زیادی به پیروزی مسلمانان در این جنگها نمود .

بطور نمونه پیشنهاد ها و تدابیری که علی در جنگ با شامیان ارائه کرد ، و همچنین تشویق پیروان خود ، که همگی از مردان شجاع و مبارز بودند ، به شرکت در این جنگها باعث تقویت بنیه نظامی لشکر اسلام شده و پیروزی را نصیب مسلمانان نمود .

بطور نمونه زمانی که ابوبکر در باره حمله به سپاهیان روم در شام شورای جنگی ترتیب داده بود ، واز ایشان نظرشان را درباره همراهی خودش با این سپاه و یا ماندن در مدینه و انتخاب فرماندهی دیگر را بجای خود برای سپاه جویا شد  ، همه حاضران پیشنهاد کردند که بدلیل اقتدار لشکریان روم در حال حاضر و ضعف قوای ما خود خلیفه نباید دراین جنگ شرکت کند و اصولا این جنگ باید به تاخیر انداخته شود ، تا سپاهی بزرگتر از لشکر فعلی فراهم آید ، و در زمان مناسبتری این حمله انجام شود .

 اما علی علیه سلام که دراین شوراء بدعوت ابوبکر حضور داشت فرمود : من از پیامبر شنیدم که فرمود خداوند سپاهیان اسلام را بر سپاهیان سایر ادیان پیروز می گرداند و لشکر ما آنان را بسبب این شرک که خداوند را داری فرزند می دانند نابود کرده شکست خواهد داد .

و همچنین ایشان فرمودند که چه ابوبکر در این سپاه شرکت کند ویا در مدینه بماند لشکر پیروز است و ابوبکر را به استقامت و پایداری در این نبرد تشویق فرمود و اطمینان داد که سرانجام پیروزی از آن مسلمانان خواهد بود .[23]

این سخن علی(ع) باعث دلگرمی ابوبکر و سایرین شد و فرمان حمله صادر گردید و از قضا لشکر اسلام در این جنگ براحتی پیروز شده با غنائم زیاد به مدینه بازگشت .

حضرت علی در طی مدت خلافت ابوبکر قضاوت های زیادی انجام داد که هر یک از آنها مبین میزان احاطه علمی ایشان به مسائل دینی و فقهی ست که مطالعه آنها کمک زیادی به شناخت شخصیت حضرت علی می نماید . در اینجا به چند مورد از این قضاوتها اشاره می کنیم . این قضاوتها از کتاب قضاوتهای حضرت امیر المومنین نگارش شیخ ذبیح الله محلاتی

صفحات 21  الی 26 روایت شده است .

1- قضاوت اول درباره مردی که شراب خورده بود و علم به حرام بودن آن نداشت .

شیخ کلینی در اصول کافی بسند خود از امام صادق (ع) روایت کرده که در زمان ابوبکر ، مردی خمر(شراب) خورد او را در نزد ابوبکر آوردند برای اجرای حد ، ابوبکر گفت آیا شراب خورده ائی  با آنکه می دانی حرام است ؟ چرا آشامیدی؟

آن مرد گفت که من مسلمانم شدم و ما در بین قومی بودیم که شرب خمر( شراب خواری) میکردند و آنرا حلال میدانسته اند و اگر من می دانستم که آن حرام است البته اجتناب می نمودم .

ابوبکر رو کرد به عمر و گفت در این مسئله چه میگوئی ؟ عمر گفت مشکلی است که حل آن جز  ( در دست )علی بن ابی طالب (ع) ( در توانائی) کسی دیگر نیست .

ابوبکر گفت علی را بخوانید در نزد ما ، عمر گفت سزاوار این است که ما بنزد او برویم و حکم را بخانه او بریم . پس ابوبکر و عمر برخواسته با کسانیکه حاضر در مجلس

بودند رفتند به نزد آنحضرت  و قصه را بیان کردند . امیر المومنین علی(ع) فرمود : کسیرا با او بفرستید که او را در مجالس مهاجرین و انصار بگرداند و بگوید که هرکس  از مهاجرین و انصار آیه تحریم خمر (شراب) را بر این مرد قرائت کرده شهادت دهد .

وهمین کار را کردند و کسی شهادت نداد که آیه تحریم خمر را بر او قرائت کرده باشد . پس علی(ع) امیرالمومنین او را رها کرد و فرمود اگر بعد از این شراب بخوری ترا حد می زنم .

2-حکم آنحضرت در باره محل دفن رسول خدا (ص) .

نورالدین علی بن شهاب الدین الشافعی در تاریخ خلاصه الوفا از عایشه حدیث می کند که چون رسولخدا(ص) از دنیا رفت در محل دفن او اختلاف کردند . امیر المومنین علی(ع) حکم فرمود در همان مکانیکه قبض روح او شده است دفن بنمائید ، جون بقعه و قطعه زمینی که رسولخدا(ص) در آن زمین قبض روح بشود آن گرامی ترین بقعه هااست در نزد خداوند متعال .

3- درباره مردی که می گفت بدیگری من بمادر تو در خواب ملتحم شدم .

ابن شهر آشوب در مناقب فرموده که مردی نزد ابوبکر آمد و یک مرد دیگر را با خود آورده بود ومیگفت که این مرد می گوید من در خواب بمادر تو ملتحم شده ام ،  و قضاوت طلبید ، پس ابوبکر در حکم آن متحیر شد و ندانست که چه جواب گوید ، پس امیر المومنین علی(ع) فرمود که عدالت در این قضیه اینست که اورا در آفتاب بازداریم و سایه او را تازیانه زنیم ، زیرا که حکم خواب دیدن چون سایه را ماند, ولی ما این مرد را میزنیم که بعد از این مسلمانها را اذیت نکند

4-در باب کسیکه بامدادان زنیرا تزویج کرد و شبانگاه آن زن بزائید .

ابن شهر آشوب و دیگران روایت کرده اند که (برای امتحان درایت و هوش خلیفه) از ابوبکر پرسیدند که مردی بامدادان زنی را تزویج کرد و آن زن شبانگاه آنروز بار بنهاد (یعنی بزائید و فرزندی بدنیا آورد) و آن مرد بمرد و مادر و فرزند میراث آن مرد را (بصورت قانونی) تصاحب نمودند . (چگونه چنین امری ممکن است و کیفیت آن چسان بوده) ابوبکر جواب ندانست بگوید ، در این هنگام حلال مشکلات امیر المومنین علی(ع) فرمود : این مردی است که کنیزی داشته ، او را حامله کرده ، چون وضع حملش نزدیک شده اورا آزاد کرده و در صبح آنروز او را(به همسری خود) تزویج کرده ، چون مغرب شد آن زن وضع حمل کرد و از (قضا) شوهر او بمرد و میراث او را مادر و فرزند تصحاب کردند .

5- از مسائلیکه یهودی از ابوبکر سئوال کرد و او گفت این  مسائل زنادقه است .

دیلمی در ارشاد القلوب حدیث کند که چون رسول خدا از دنیا رفت یک نفر از احبار یهود داخل مسجد گردید و گفت کجاست وصی پیغمبر شما ؟ مردم اشاره بسوی ابوبکر کردند ، مرد یهودی گفت : من مسائلی دارم که (جواب) آنرا نمیداند مگر پیغمبر یا وصی پیغمبر ، اکنون که تو وصی پیغمبری باید آنها را جواب بگوئی ، ابوبکر گفت : بیاور مسائل خود را ، مرد یهودی گفت :

1- بمن خبر ده از چیزیکه برای خدا نیست ؟

2- و از چیزیکه در نزد خدا نیست ؟

3- و از چیزیکه خدا نمی داند ؟

ابوبکر گفت این مسائل زنادقه[24] است ، آیا در آسمان و زمین چیزی هست (که)خدا آنرا نداند ، اتباع[25] ابوبکر خواستند مرد یهودی را بزنند ، ابن عباس گفت : شما با این مرد به انصاف کار نکردید ، ابوبکر گفت : مگر مقاله او را نشنیدی ؟

ابن عباس گفت : چرا شنیدم ، اگر جوابی دارید بگوئید ، واگر نه او را ببرید در نزد کسیکه جواب بدهد ، بدرستیکه من شنیدم از رسول خدا (ص) که فرمود در حق علی ابن ابی طالب ( الهم اهد قلبه و ثبت لسانه ) سپس ابوبکر با جماعت خود از مهاجر و انصار برخواسته و بخدمت امیر المومنین (علی)آمدند .

ابوبکر گفت : یا اباالحسن این یهودی مسائل زنادقه پرسش کرده ، حضرت علی (ع) فرمود : آن کدام است ؟

یهودی را گفتند که مسائل خود را بگو ، یهودی عرض کرد مرا مسائلی است که آنرا نمیداند مگر پیغمبر یا وصی پیغمبر ، حضرت فرمود : اکنون بیان کن ، (یهودی) مسائل خود را عرض کرد (اخبرنی عما لیس لله عما لیس عندالله و عما لا یعلمه الله )[26]حضرت فرمود :آنکه برای خدا نیست شریک است ، خدای متعال شریک ندارد ، و آنکه در نزد خدا نیست ظلم است ، خدای متعال هرگز به بندگان خود ظلم نمی کند ، وآنکه خدا نمی داند قول شما حضرات یهود است که می گوئید عزیز ابن الله و خداوند تبارک وتعالی فرزندی برای خود نمی داند .

- مرگ ابوبکر

بهرحال عمر خلافت او بسیار کوتاه بود ، و او در سال دوم خلافت خود به بیماری سختی مبتلا شد ، بطوری که همه حکیمان از درمان وی عاجز ماندند و بدین ترتیب خلافت غصبی او تنها 2 سال و سه ماه بطول انجامید و در جمادی الاخر سال سیزدهم هجرت از دنیا رحلت کرد .[27]

اما او در پایان عمر خویش مرتکب جنایت دیگری شد که در مقایسه با سایر اعمال او از همه دهشتناکتر بود ، او با توافق قبلی بین خود وعمر بدون هیچ حجت ، دلیل و توجیحی عمر را که یک شخص عادی و بسیار خشن و تند خو بود بجای خود بخلافت منصوب کرد.

ابوبکر با این عمل خود همه اصول و رسوم وسنتها را زیر پا گذاشت ، عمل او در هیچ حکومتی سابقه نداشته و هیچ منطقی را دنبال نکرد .

عمر از لحاظ سوابق و امتیازات فردی و اجتماعی شخصی کاملا تهی و تنها یک فرد عادی مانند سایر مسلمانان بود ، و هیچ برتری نسبت به سایر اصحاب پیامبر (ص) نداشت که بجای خود ، با اعمالی که در زمان خلافت ابوبکر انجام داد به شخصی منفور جامعه تبدیل شد ، وی با حمله به خانه اهل بیت پیامبر(ص) و آتش زدن آنجا و ضرب وشتم تنها یادگار رسول الله(ص) حضرت فاطمه(س)  ، شخصیت خود واندک سوابق نیک خود را بکلی تباه کرد . و به پائین ترین درجات انسانی سقوط کرد .

 در کاوش حکومتهای جهان شما هرگز ملاکی برای این انتصاب  ابوبکر پیدا نخواهید کرد .

زیرا اگر خلافت رسول الله یک سلطنت مورثی بود باید به حضرت زهرا  و یا همسر ویافرزند ایشان می رسید ، اما ابوبکر با شورش این حکومت را بدست گرفت و باز باید فرزند خود را جانشین خویش می کرد ، که اتفاقا محمد بن ابابکر مردی نیک سیرت و انسانی آزاده بود ، و جزو یاران صدیق علی(ع) قرار می گیرد ، اما او خود معتقد بود که مردم در شورا سقیفه بنی ساعده ، مرا برای خلافت خود انتخاب کردند و اکنون نیز او هم می بایست کار تعیین جانشین را به یک شورای عمومی دیگر محول می کرد و باز همه اصحاب ، مهاجر وانصار در مجمعی از بین خود بهترین شخص را به جانشینی ابوبکر انتخاب می کردند .

ویا اگر معتقد بود که علی(ع) برترین خلق و نزدیکترین اشخاص به رسولخداست ، وخلافت حق مسلم او بوده ، باید خلافت را به محل اصلی آن ، یعنی اهل بیت پیامبر(ص) باز می گرداند و اشتباه خویش را تا حدی جبران می نمود .

اما او هیچ یک از این کارها را نکرد ، بلکه مانند شخصی که گویا به شخص دیگری بدهی یا تعهدی دارد ، بدون هیچ دلیل یا عذر شرعی دیگر خلافت را که ملک مطلق خویش دانسته آنرا بدون مشورت با کسی به عمر واگذار کرد . !

ابوبکر به هنگام فوت عثمان را طلبید و از او خواست تا وصیتش را بنویسد ، خلیفه می گفت و عثمان می نوشت ، ناگهان ابوبکر از هوش رفت و هنگامی که به هوش آمد ، دید عثمان نوشته است : ( و اما بعد انی استخلف علیکم عمربن خطاب )[28].

ترجمه : (واما بعد من عمر بن خطاب را جانشین خود قرار دادم.)

ابوبکر با مشاهده نوشته عثمان خوشحال شد و گفت : چیزی رانوشتی که من می خواستم.

خداوند ترا جزای خیر دهد ، ترسیدی در بیهوشی من فتنه در کار امت پدید آید.[29]

در این هنگام سران مهاجر و انصار از جمله طلحه و زبیر و سعد بن ابی و قاص نزد او جمع شده وگفتند : ((چه پاسخی به خدای خود می دهی که این مرد خشن و سختگیر را بر ما امارت دادی ؟ ! به هنگامی که او رعیت تو بود ، ما نمی توانستسم وی را تحمل کنیم . وقتی خودش والی شود چه خواهد شد . از خدا بترس و او را بر مردم مسلط مکن))

خلیفه با شنیدن این سخنان با حالتی خشمگین گفت : (( شما مرا از خدا می ترسانید ؟ هر کدام برای خود به این کار طمع بسته اید و اینک که آن را برای عمر اراده کرده ام ، باد به بینی انداخته تا آن را همانند پادشاهی خسروان کنید ؟ به خدا سوگند چون خدای خود را ملاقات کنم و از من بپرسد چه کسی را بر آنان خلیفه کردی ، خواهم گفت بهترین ایشان را خلیفه کرده ام . !))[30]

در پایان بمنظور حسن ختام و درک بهتر این حادثه ، از سخنان پر مغز حضرت علی بن ابی طالب علیه سلام مدد می جوئیم . خطبه سوم کتاب ارزشمند نهج البلاغه در اینباره می گوید :

-  خطبه حضرت علی (ع) درباره ابوبکر

هان بخدا سوگند آن مرد(ابوبکر) لباس خلافت را بر تن کرد درحالی که نیک می دانست جایگاه من در خلافت مانند محور سنگ  آسیاب و آسیاب است ( که بدون آن از چرخش باز می ماند ) .

سیل علم ومعرفت از کوهسار وجود من فرو می ریزد ، و مرغ اندیشه را یارای پرواز بر بلندای من نیست . ( در آنزمان که خلافت به انحراف گرائیده بود ) پرده ائی میان  خود وزمام داری افکندم ، و روی از آن گردانیدم ، و در اندیشه شدم که با دست بریده و بدون یاور (برای بدست آوردن حق غصب شده ام ) پیکار نمایم ، یا در برابر آن رویداد تاریک و پر ابهام صبر کنم.

رویدادی که پیران را فرتوت ، و جوانان را پیر می کند ، و مومن در آن هموار در سختی بسر می برد تا آنکه خدایش را دیدار نماید .

به این نتیجه رسیدم که شکیبائی وصبر خرد مندانه تر از مبارزه و پیکار است ، پس در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم صبر کردم ! و نظاره گر غارت میراث خود شدم.

تا آنکه دوران اولی(ابوبکر) گذشت ، و خلافت را پس از خود بدست پسر خطاب (عمر) سپرد.

ابوبکر امر حکومت را به روحیه ائی خشن سپرد ، کسی که سخنش درشت ، و همراهی با او سخت ودشوار بود ، با لغزش های فراوان و عذر خواهی بسیار .

 همراهی با حکومت او مانند سواری با شتری سرکش بود ، که اگر سوار مهار آنرا بکشد بینی اش مجروح می شود ، و اگر بحال خود رهایش کند سوارش را زمین می زند و به هلاکت میرساند !

بخدا سوگند مردم در دوران حکومت او گرفتار خطا و نا آرامی ، و تبدل رای و کجروی شدند ، من در آن دوران با آنکه طولانی بود و بار سنگین بلاها را بر دوش داشتم ، صبر کردم .[31]

 



[1] - طایفه ابوبکر کوچکترین طایفه در قبیله قریش است و بزرگترین طایفه در این قبیله بنی هاشم و بنی امیه می باشند .

[2] - علی(ع) بزرگمرد جاودانه تاریخ صفحه 146

[3] - منابعی که این خطبه را در آنها آمده است بسیار زیادند که امکان ذکر همه آنها در اینجا وجود ندارد اما برای آسودگی خیال آندسته از خوانندگانی که ممکن است خدای ناکرده تردیدی در دل داشته باشند ؛ به بخشی از این منابع دراینجا اشاره می کنیم .

[4] - علی بزرگمرد جاودانه تاریخ صفحه 165

[5] - تحلیلی بر مواضع سیاسی علی بن ابی طالب صفحه 92

[6] - نهج البلاغه ، فرازی از نامه شماره 62 صفحه 451

[7] - تحلیلی بر مواضع سیاسی علی بن ابی طالب صفحه 99 و کلاعی البلنسی ، تاریخ الرده صفحه 3 و 10

[8] - تحلیلی بر مواضع سیاسی علی بن ابی طالب صفحه 99 و ابن کثیر ،اسد الغابه فی معرفه صحابه جلد6 صفحه311

[9] - همان منبع همان صفحه  و کلاعی البلنسی ، تاریخ الرده صفحه 3 و 10

[10] - همان منبع همان صفحه  و منبع پیشین همان جا

[11] - همان منبع همان صفحه  و تاریخ یعقوبی جلد2صفحه 110

[12] - تحلیلی بر مواضع سیاسی علی بن ابی طالب صفحه 99  و ابن کثیر البدایه و النهایه 6/311

[13] - تحلیلی بر مواضع سیاسی علی بن ابی طالب صفحه 99  و ابن کثیر البدایه و النهایه 6/311

[14] - همان منبع همان صفحه  و ابن حجر عسقلانی ، الاصابه فی تمییز الصحابه 3/ 337

[15] - همان منبع همان صفحه  و یعقوبی ،تاریخ 2/110

[16] - همان منبع همان صفحه 

[17] - ابن کثیر ، همان کتاب 6/322 ، خالد بن ولید بعدها نیز به تکرار این قبیل اقدامات پرداخت ، وی درسرکوبی مرتدین یمامه ، دختر مجامه بن ضراره را به هنگام جنگ وقتال مسلمانان ، به ازدواج خود درآورد و (پس از کشتار بسیاری از هر دو طرف و در همان میدان جنگ )مراسم جشن وپایکوبی برگزار کرد . در این حال مسلمانان به خشم آمده به ابوبکر نامه نوشتند . خلیفه نیز در خصوص حریص بودن خالد در ازدواج با عمر مشورت کرد . سر انجام ابوبکر طی ارسال نامه ای به نزد خالد او را از این امور مورد سرزنش قرار داد که ((هزارو ودویست تن از مسلمانان کشته شده اند و تو چنین کرده ای ؟)) و خالد در پاسخ اظهار داشت (( تحریکات عمر ،باعث نوشتن این نامه شده است .)) ابن عثم کوفی ،الفتوح 1/43

[18] - تحلیلی بر مواضع سیاسی علی بن ابی طالب صفحه 92 ، 2- نهج البلاغه ، فرازی از نامه شماره 62 صفحه 451 ،

[19] - تحلیلی بر مواضع سیاسی علی بن ابی طالب صفحه 92 ، 2- نهج البلاغه ، فرازی از نامه شماره 62 صفحه 451 ،

[20] - قضاوتهای حضرت علی(ع) صفحه 24 آورده است که درکتاب نهایه العقول فخر راضی این کلام ابوبکر را نقل کرده است

2-- منابع این داستان از کتب اهل سنت:   الف- کنزالعمال، متقی هندی، جلد10، صفحه285، حدیث 29460، ناشر: موسسةالرسالة، بیروت، لبنان   ب- تذکرةالحفاظ، ذهبی، جلد1، صفحه5، ناشر: داراحیاءالتراث العربی، بیروت، لبنان  ج- الاعتصام بحبل الله المتین، جلد1، صفحه30  د- حجیة السنة، صفحه 394   ه- تدوین السنة الشریفة، صفحه264

[22] - فرازی از خطبه 17 نهج البلاغه صفحه 74

[23] - تحلیلی بر مواضع سیاسی علی بن ابی طالب صفحه 104

[24] - زندیق ، کافر

[25] - هواداران

[26] - آن چه چیز است که برای خدا نیست ، و آن چیزیکه در نزد خدا نیست ، و چه چیزی را خدا نمیداند .

[27] - بلعمی ، تاریخنامه طبری جلد 1 صفحه 420

[28] - ابن اثیر همان کتاب جلد 2 صفحه  425 و تحلیلی بر مواضع سیاسی صفحه 107

[29] - ابن ابی الحدید همان کتاب 163 . تحلیل بر مواضع سیاسی صفحه 107

[30] - طبری همان کتاب 4/152  و ابن ابی الحدید همان کتاب 154 و تحلیلی بر مواضع سیاسی 108

[31] - نهج البلاغه ، ترجمه علی شیروانی خطبه سوم صفحه 47

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد