- بخش سوم : خلافت عثمان بن عفان
همچنان که می دانیم شوراء به خلافت عثمان بن عفان رای داد و او با نقشه عمر ، به خلافت رسید ، و به مسند پیامبر(ص) تکیه زد ، با این انتصاب بنی امیه که تاکنون سهمی از قدرت نداشتند ، تقویت شده و در دستگاه خلافت وارد گردیدند ، از جمله کارهائی که عثمان در بدو خلافت خود انجام داد ، رفع حکم تبعید حکم بن ابی العاص و پسرش مروان بود ، حکم بن ابی العاص عموی عثمان بود و در آغاز اسلام بی حرمتیهای زیادی در حق پیامبر(ص) روا می داشت ، بدین ترتیب که همیشه ادعای پیامبر(ص) را در می آورد و قصد وی تمسخر رسول الله بود ، از این رو پیامبر(ص) هم او را لعنت کرده ، به همراه پسرش مروان به طائف تبعید کرد ، و این حکم در زمان دوخلیفه اول و دوم همچنان برقرار بود ، اما عثمان به بهانه اینکه باید صله رحم را در حق خویشاوندانش رعایت کند ، آندو را به مدینه فرا خواند .
حکم بن ابی العاص و پسرش مروان به محض ورود به مدینه ، نزد عثمان رفتند ، و او آنان را بگرمی استقبال کرده ، مروان را بسمت مشاوری خویش انتخاب کرده ، دخترش را نیز به عقد او در آورد و همچنین یکصد هزار درهم از بیت المال بدون حساب به او بخشید .[1]
اصحاب که از این حکم ناراحت بودند به نزد عثمان رفته او را مورد بازخواست قرار دادند ، اما عثمان در جواب آنها گفت : این دو با من خویشاوند هستند و صله رحم را باید رعایت کرد . !
اما صله رحم عثمان دامنه بیشتر یافت بطوری که همه پست های مهم خلافتی را به اقوام خویش از بنی امیه سپرد ، در همین ایام روزی ابوسفیان پدر معاویه که بر اثر ابله کور شده بود در مجلس عثمان حضور یافت و پس از نشستن با صدای بلند گفت : آیا در میان شما بیگانه ائی نیست ؟
همه پاسخ داند : هیچ !
آنگاه پشت خمیده خود را راست کرده با پوزخند و خوشحالی زاید الوصفی گفت :
فرزندان امیه . . . این حکومت را مانند چوگان بازی به چنگ گیرید و به آن کسی که ابوسفیان سوگند یاد می کند ، پیوسته همین را برای شما آرزو مند بودم ، باید بچه های شما آن را به ارث دست بدست رسانند . ![2]
پس از مجلس ابوسفیان از نزدیکانش خواست که او را بسر مقبره جناب حمزه ببرند ، در آنجا زمانی که با راهنمائی دیگران قبر مزبور را یافت ، بر سر ان با پا محکم کوبید و این سخنان را با قهقه و پوزخند گفت : ای ابوعمار آن چیزی که برای به دست آوردنش (حکومت و آقائی) با شمشیر به هم می تاختیم اینک به رغم تو به دست ما بنی امیه افتاده و بچه های ما با آن بازی می کنند .!
آری بار دیگر حکومت علی رغم میل پیامبر(ص) بدست بنی امیه افتاده بود و این به هیچ وجه خواسته پیامبر(ص) نبود و همچنین خانه نشینی علی(ع) ادامه یافت .
از دیگر بخششهای عثمان می توان به این موارد اشاره کرد .
1- بخشش چهار هزار درهم به عبدالله بن خالد از بنی امیه .
2- بخشش هزار درهم به ابوسفیان .
3- هزار دینار به داماد دیگرش حارث بن حکم .
4- صدهزار درهم به ابوموسی اشعری .
او همچنین دستور داد تا خانه ائی مجلل در باغات بیرون مدینه برایش احداث کنند ، و ساختمانی بزرگ در منی بنا کرد تا در ایام حج در آنجا بیتوته کند .
جناب آقای بدرتقی زاده انصاری در کتاب معتبر ((علی بزرگمرد جاودانه تاریخ ، صفحه 199 می نویسند :
بخششهای بی مورد عثمان (زیدبن ارقم) کلید دار خزانه راسخت برآشفت به طوری که کلید خزانه ها را پیش عثمان آورد و به گریه افتاد ، عثمان گفت : آیا تو گریه می کنی که من از بیت المال صله رحم انجام دادم ؟
زید گفت نه از این جهت نیست بلکه به این دلیل است که اگر به مروان در حضور نبی اکرم (ص) صد درهم داده می شد ، بسیار زیاد بود و لکن تو صدهزار درهم از بیت المال به وی دادی ، آیا این عمل دردناک نیست؟
عثمان از این گفتار صریح و بی پرده (زیدبن ارقم) به غضب درآمد و کلید صندوقهارا از وی گرفت و او را از مقام صندوق داری عزل کرد ![3]
همچنین عثمان در کنار باغات بیرون مدینه ، خانه ای بزرگ و مجلل برای سکونتش احداث کرد و دستور داد ساختمانی بزرگ در منی برایش فراهم ساختند تا در ایام حج در آن بیتوته کند . وی در سال 29 هجری در موسم حج در منی نماز را تمام خواند) در صورتی که پیامبر(ص) و دوخلیفه پیش ازاو وحتی خودش تا این سال نماز را در آنجا به صورت قصر می خواندند ، این عمل مورد اعتراض شدید صحابه واقع شد و او گفت (هذا رای رایته ) پس صحابه برای احتراز از اختلاف سکوت کردند .[4]
این خبر را منابع دیگر هم نقل کرده اند ، بطور نمونه در سایت بیشتر بدانیم آمده :همان طور که بارها یادآوری کرده ام، بنابر اعتقاد مسلمانان انجام دستورات خداوند منوط به رعایت کردن شرایطی است که خود خداوند متعال به وسیله پیامبرش صلی الله علیه وآله وسلم به مسلمانان ابلاغ کرده است. یکی از عباداتی که به دستور خداوند بر مسلمین واجب شده، نماز عید است. گذشته از تمام شرایطی که برای نماز عید مقرر گریده، شکل کلی آن عبارت است از: ابتدا دو رکعت نماز و سپس دو خطبه. اهل سنت نیز در کتب معتبرشان این شکل کلی را برای نماز عید، نقل کرده اند. صحیح مسلم و دیگر کتب اهل سنت، از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده اند که خطبه های نماز عید پس از دو رکعت نماز خوانده می شود [5]
این در حالی است که عثمان سومین خلیفه دو خطبه را پیش از دورکعت نماز خوانده است .[6]
آیا یکی از شرایطی که عثمان هنگام منصوب شدن به خلافت از سوی شورایی که توسط عمر تعیین شده بود، پذیرفت و بدان متعهد شد، رعایت سنت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نبوده است؟
آیا بنابر نقل صحیح مسلم، پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم خطبه های نماز را پس از دو رکعت نماز عید نمی خوانده اند؟
پس چرا عثمان بر خلاف سنت رسول گرامی اسلام صلوات الله علیه عمل کرده است؟ آیا اهل سنت بین درستی عمل عثمان و صحیح بودن کتاب مسلم، کدام را انتخاب می کنند؟
یا باید بپذیرند که عثمان بر خلاف سنت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم عمل کرده و یا باید قبول کنند که مطالب موجود در صحیح مسلم نمی تواند تماما صحیح باشد. اگر خلیفه ای به رعایت سنت پایبند نباشد، از دیگر مسلمین چه انتظاری می رود؟! از دیگر کارهای عثمان در زمان خلافتش می توان به این مورد اشاره کرد :
روزی زنی را نزد “عثمان بن عفان” آوردند که در ششمین ماه بارداری وضع حمل کرده و فرزندش را به دنیا آورده بود. عثمان دستور داد که آن زن را سنگسار کنند. در این هنگام علی بن ابیطالب ( سلام الله علیه ) گفت: حکم این زن سنگسار نیست، خداوند متعال در قرآن می فرماید: « و دوران حمل و از شیربازگرفتن اش سی ماه است » [7] و نیز می فرماید: « مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر می دهند، این برای کسی است که بخواهد دوران شیرخوارگی را تکمیل نماید ». با توجه به این دو آیه وضع حمل می تواند در شش ماهگی صورت گیرد، پس سنگسار بر این زن نیست[8]. عثمان با شنیدن این استدلال شخصی را به دنبال آن زن فرستاد. فرستاده عثمان زمانی رسید که آن زن سنگســــــــار شده بود[9].
به روشنی ملاحظه می فرمایید که دوری این خلیفه اهل سنت از دانش دینی، باعث شد یک زن پاک دامن سنگسار شده و کشته شود. به راستی اهل سنت در برابر این گونه اعمال خلفای خود چه پاسخی دارند؟ صرف این که بگویند اجتهاد کرده و خطا از آب درآمده، آیا مساله حل می شود؟ بر فرض این که بپذیریم این خلیفه اهل اجتهاد بوده است، از چه روشی برای اسنباط حکم شرعی استفاده کرده است؟ در کدام مورد از آیات قرآن و سنت شریف نبوی صلی الله علیه وآله وسلم آمده که زنی که در شش ماهگی وضع حمل می کند، زنا کار است و باید سنگسار شود؟ مبنای اجتهاد عثمان چه بوده است؟ چرا با وجود صحابی بزرگی مانند امیرمومنان علی علیه السلام، خلافت را درخور کسانی می دانید که این گونه با احکام خدا و دین رفتار می کنند؟ آیا از دیدگاه عقل، با وجود کسی که عالم است و تمام احکام دین را به درستی می داند، نوبت به اشخاصی مانند عثمان می رسد .
از دیگر کارهای عثمان که سبب بروز نا رضایتی سایر اصحاب می شد ، توجه ویژه به همان اعضای شورا بود ، او آنها را چنان تتمیع کرد که هرگز کسی گمان نمی کرد ، در رابطه با همین امور در کتاب علی بزرگمرد جاودانه تاریخ صفحه 201 می خوانیم :
دکتر حسن ابراهیم حسن در صفحه 294 تاریخ سیاسی اسلام می نویسد : ((درولایات به جز کینه توزان و مخالفان عثمان دو گروه مشخص می زسیتند ، گروهی اشراف بودند که ثروتهای گزاف اندوخته بودند و گروه دیگر جنگجویان و سپاهیان بودند که غالبا با فقر و حرمان می زیستند و سخت دلگیر و ناراضی بودند ، گروه اول را عثمان پدید آورده بود زیرا به بزرگان قریش اجازه داد که در ولایات اسلام چون عراق و شام و مصر اراضی وسیع داشته باشند و عما رات عالی بسازند و به علاوه به آنها اجازه داده بود که املاک ولایات را با املاک حجاز مبادله کنند .))
مسعودی در صفحه 690 جلد اول مروج الذهب می نویسد :
عثمان دیه ها و زمینهایی را تیول کسان خود نمود . خیبر را با اینکه پیغمبر به مسلمانان واگذاشته بود و در زمان ابوبکر و عمر نیز دست عموم مسلمانها بود به (مروان حکم) داد و یک پنجم خراج مصر را نیز به او بخشید . مالیات شام را به معاویه سپرد و او به مسلمانان سهمی نمی داد و همه آن را به مصارف شخصی می رساند و یا پس انداز می کرد . زبیر بن عوام خانه ائی در بصره ساخت که تا کنون یعنی سال 232 معروف است و تجار و مالداران و کشتیبانان بحرین در آنجا قرود می آیند او در مصر و کوفه و اسکندریه نیز خانه هایی بساخت ، آنچه درباره خانه ها و املاک وی گفتیم هنوز هم معروف است و پوشیده نیست. موجودی زبیر پس از مرگ ، پنجاه هزار دینار بود و هزار اسب و هزار غلام و کنیز داشت.
طلحه بن عبدالله تیمی در کوفه خانه ای ساخت که هم اکنون در محله کناسه به نام دارلطلحیین معروف است . وی از املاک عراق روزانه هزار دینار درآمد داشت. در ناحیه سراه بیش از این در آمدش بود . در مدینه نیز خانه ای بساخت و آجر و گچ و ساج در آن بکار برد .
عبدالرحمن بن عوف زهری نیز خانه وسیعی در مدینه بساخت . در طویله او یکصد اسب بود ، هزار شتر و ده هزار گوسفند داشت ، و پس از وفاتش یک چهارم یک هشتم مالش هشتاد و چهار هزار بود.
سعد ابن ابی وقاص نیز در عقیق خانه ای مرتفع و وسیع بنا کرد و بالای آن بالکنها ساخت.
- پیدایش طبقه اشراف در میان اصحاب
پس از ادامه روش عثمان در تقسیم بیت المال و اعمال تبعیض های فراوان ، طبقه ائی از اشراف در جامعه بوجود آمد ، که عمده آنها از صحابه رسول خدا بودند ، در کتاب تحلیلی برمواضع سیاسی علی بن ابی طالب در باره همین موضوع می نویسد :
نتیجه این همه تبذیر و بذل و بخششهای ، ایجاد طبقه جدیدی در میان صحابه بود که بر طبقه اشراف گذشته افزوده می شود ، همچنین به رغم گسترش فتوحات اسلامی در زمان عمر که درآمدهای زیادی از غنیمتها و خراج به طرف سرزمین اسلامی سرازیر شد و خلیفه به علت بیمی که از انحراف و فساد مالی و اخلاقی صحابه پیامبر(ص) داشت ، تا حدودی آنان را محدود و در مدینه و مکه محصور می ساخت ، این امر در دوران عثمان نه تنها کنترل نشد ، بلکه انگیزه جدیدی برای زراندوزی و ثروت اندوزی در میان فرصت طلبان برای هجوم به سرزمینهای تازه باعنوان جهاد فراهم آمد .
عثمان بر خلاف خلیفه دوم ، به صحابه اجازه داد در هر کجا که می خواهند مقام گیرند و املاک وسیع در اختیار داشته باشند و می توان گفت ، نوعی نظام فعودالی و اشرافی که در گذشته هنگام بعثت پیامبر(ص) مطرود و محکوم شده بود دوباره احیا شد ، بسیاری از صحابه به قدری از لحاظ مالی متنفذ شدند که اموال آنان از حساب خارج بود ، ایشان در حمایت عثمان هرکدام صدها هزار اسب ، شتر ، غلام (کنیز) ،خانه های فراوان با زینتهای فریبنده ، طلا و مسکوکات داشتند .
(بطور نمونه) عبد الرحمن عوف ، هزاار اسب و هزار شتر و ده هزار گوسفند داشت ، طلحه و زبیر ، یعلی بن امیه ، زیدبن ثابت و . . . . نیز هزارن اسب ، غلام و . . . . داشتند ، زبیر به هنگام مرگ ، پنجاه هزار دینار پول نقد ، هزار اسب ، هزار بنده (غلام وکنیز ) و مقادیر زیادی اموال غیر منقول به جای گذاشت ، خانه ای نیز در کوفه و اسکندریه و بصره داشت ، خانه او در بصره به قدری باشکوه بود که جلال و شکوه خود را تا سال 332 هجری حفظ کرده زبانزد عام و خاص بود .
طلحه بن عبیدالله ، قسمت اعظم اراضی خیبر را خریده را با اراضی مرغوب در عراق تعویض کرد . در آمد املاکش در عراق ، بر هزار درهم در روز بالغ می شد . خانه ای در کوفه داشت که تا زمان مسعودی – مورخ قرن سوم – از مشهورترین خانه هایی بوده که با قصر پهلو می زده است . یعلی بن امیه هنگام مرگ پانصد هزار دینار از خود به جای گذاشت .
سعد بن ابی وقاص ، خانه ای از عقیق داشت که دارای فضای زیادی بود . زیدبن ثابت به هنگام هرگ ، غیر از اموال غیر منقول خویش ، یکصد هزار دینار طلا و نقره به جای گذاشت .
فان فلوتن می گوید : اصحاب پیامبراسلام(ص) همگی از ثروتمندان بزرگ و دارای ثروتهای بی شمار و کاخهای باعظمت گشتند ، ثروتمندان عرب مبالغ هنگفتی بذل و بخشش می کردند .
تاثیر این گونه بخششها آن شد که ابوذر در شام بر ثروتمندان بشورد و آنان را به دستگیری و همراهی فقرا مکلف کند . خوشیهای گوناگون و زرق و برق ، نیازمندیهای بیشتری ایجاد می کرد .[10]
- شیوه برخورد عثمان با شیعیان علی(ع)
همانطور که حتما متوجه شدید ایجاد این طبقه اشراف از اصحاب ، با مخالفت و انتقاد شدید برخی از اصحاب وفادار به سیره پیامبر(ص) وطرفدار علی(ع) روبرو شد ، این گروه با سخرانی و اعتراض های پیاپی در مجامع عمومی و خصوصی خواب شیرین این ثروتمندان را برهم می زدند . این اعتراضات به نحوه زمامداری و بروز و ظهور تبعیذها کم کم موجب برافروخته شدن آتش خشم سران و بخصوص عثمان شد ، ودر نتیجه این تعارضات کم کم تبدیل به دشمنی و خصومت عثمان نسبت به این گروه از اصحاب شد ، او که طاقت هیچ نوعی از انتقاد را نداشت ، تلاش کرد با تبعید آنها مشکل را به نحوی برطرف کند ، اولین شخص از این گروه ابوذر بود که چون ساده زیستی پیامبر (ص) را از نزدیک دیده بود و سفارش پیامبر(ص) به اصحاب برای پرهیز از تجمل گرائی را هنوز بر خلاف دیگران در خاطر داشت ، از وضع پیش آمده در دوران خلافت عثمان بستوه آمده به مبارزه با آن قیام کرد . او که خود از بزرگان اصحاب پیامبر(ص) بشمار می آمد ،زندگی بسیار بی آلایش و ساده ای داشت از این رو نه میل و نه طمعی در کسب ثروت وقدرت از خود بروز نمی داد و مدام در مسجد و بازار برای مردم احادیثی از پیامبر(ص) ، در نکوهش زر اندوزی زمامداران و بزرگان نقل می کرد و مدام بر سر این دسته از اصحاب
زر اندوز و شیفته قدرت و شوکت ، فریاد می زد و آنان را به تقوا و ساده زیستی پیامبر(ص) دعوت می کرد.
اخبار و سخنان انتقاد آمیز ابوذر به گوش خلیفه رسید . به عثمان گفته بودند که او در مسجد پیامبر(ص) نشسته و احادیثی نقل می کند که موجب قدح و نکوهش خلیفه است . من جمله گفته است : محمد ، برگزیده نوح است و . . . . علی بن ابی طالب (ع) وصی محمد (ص) و وارث علم اوست . ای مردم سرگردان پس از پیامبر (ص) ! اگر شما کسی را که خدا پیش انداخته ، پیش می انداختید و کسی را که عقب زده ، عقب می زدید و ولایت و وراثت را در خاندان پیامبر (ص) خود می نهادید ، فرایض خدا از میان نمی رفت و دو نفر در حکم خدا اختلاف نمی کردند ، مگر آنکه علم آن را از کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) نزد آنان می یافتید . لیکن اکنون که چنین کرده اید ، سرانجام کار خود را ببینید .[11] (( و سعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقبون ))[12]
عثمان و سایر اطرافیانش که تاب تحمل این گونه اعتراضات را نداشتند ، ابوذر را دشمن خویش می پنداشتند و با تمام وجود به مقابله با او برخاستند ، در اولین قدم او را به شام نزد معاویه بن ابی سفیان تبعید کردند ، اما ابوذر خستگی ناپذیر بود و در آنجا هم دست از مبارزه برنداشت و اینبار طبل رسوائی معاویه و خاندان بنی امیه را با قدرت نواخت ، معاویه که در شام برای خود کاخ و در باری براه انداخته بود و با تزویر و دروغ اسلام بنی امیه ائی را در بین مردم ترویج می داد ، از تاثیر سخنان ابوذر در مردم شام خیلی زود به وحشت افتاد و نامه ائی برای عثمان نوشت و راه چاره ائی از خلیفه درخواست کرد . عثمان در جواب از معاویه خواست که ابوذر را به مدینه نزد او باز فرستد ، بدین ترتیب معاابوذر پس از بازگشت به مدینه در مجلس عثمان حاضر شد و برای وی حدیثی از پیامبر(ص) بدین مضمون خواند که : (( اگر پسران ابو العاص به سی نفر برسندثروت خدا را وسیله اقبال و مکنت خود میکنند .)) تو عثمان نیز اتهام دروغگویی به ابوذر زد . علی بن ابی طالب(ع) رهبر و پیشوای ابوذر که در این مجلس حضور داشت ، با خواندن حدیثی از پیامبر(ص) مبنی بر این که وی ابوذر را تحت حفاظت پنج تن از مامورانش به مدینه باز گرداند .
: (( آسمان سایه نیفکنده بر کسی که راستگوتر از ابوذر باشد .))
و بر مدعای ابوذر صحه گذاشت ، عثمان نیز در خشم شد و دستور اخراج ابوذر را از مدینه صادر کرد .
ابوذر به (صحرای بی آب و علف ) ربذه تبعید شد ، و به هنگام خروج از مدینه ، خلیفه دستور داد کسی حق مشایعت و بدرقه او را ندارد ، لیکن علی (ع) به همراه دو فرزندش حسن و حسین و برادرش عقیل و عبدالله بن جعفر و عمار بن یاسر ، به بدرقه و مشایعت او رفتند . [13]
پس از گذشت مدت کوتاهی ابوذر این راد مرد بزرگ تاریخ اسلام و صدیق ترین یار پیامبر(ص) در همان صحرای ربذه وفات یافت و توسط چند تن از یاران و دوستانش به خاک سپرده شد .
از دیگر بزرگان صحابه ، که توسط عثمان مورد آزار و اذیت و حتی ضرب و شتم تا حد مرگ قرار گرفتند ، عماربن یاسر ، عبدالله بن مسعود و عبد الرحمن بن حنبل بودند ، این سه که در دوران خلیفه قبل از کارگزاران حکومت بودند ، در دوران عثمان بجرم طرفداری از علی (ع) مغضوب عثمان گردیده از کار برکنار شدند و بشدت مورد آزار و اذیت عمال خلیفه قرار گرفتند و از میان آنان عبدالرحمن صحابی بزرگ پیامبر به قموص خیبر تبعید شد . [14]
- ثروت اندوزی عثمان بن عفان
علی رغم اعتراض اصحاب و سایر مردم ، عثمان بدون توجه همچنان مشغول جمع آوری مال و ثروت و بذل وبخشش آن به اطرافیان و خویشاوندان خود ، به ویژه بنی امیه بود .او علاوه بر اینکه تمام خراج شام را به معاویه بخشید ،حکومت وی را از محاسبه این خراج و چگونگی دخل و خرج آن برای همیشه معاف کرد ، از این معاویه با این در آمد عظیم همچون پادشاهان ایران و روم برای خویش کاخ و دربار و بارگاه چشمگیری ایجاد کرد و به پشتوانه این ثروت سپاه و لشکر برای خویش فراهم کرد و کم کم خود را از کنترل حکومت مرکزی و شخص خلیفه جدا کرد
درباره مال اندوزی عثمان مطالب زیادی نقل شده ، در اینجا به بخشی از کتاب تاریخ خلفا صفحه 150 نگارش رسول جعفریان اشاره می کنم .
اعتراض مهم شورشیان به عثمان، مربوط به بذل و بخششهاى وى به افراد خاندان اموى بود.دامنه این بخششها که در اوائل به تمامى برجستگان قریش و سپس تنها به امویان بود، بسیار وسیع بود.مخالفت طلحه و زبیر ناشى از همین موضع اخیر عثمان در چرخش کامل به نفع بنى امیه بود.لذا عبد الله بن عمرو به درستى درباره شمارى از مخالفان مىگفت: اگر به شما پول بدهد راضى مىشوید اما اگر به خویشان خودش بدهد بر او خشم مىکنید.[15] افزون بر آن اسراف و اشرافیگرى در دستگاه خلافت عثمان در قیاس با آنچه پیش از آن بود، سبب اعتراض شده بود.عثمان خانه سنگى محکمى با درهاى چوبى زیبایى در مدینه ساخت. [16]و این در برابر سیاست مالى عمر، شگفتى بسیارى را برانگیخته بود.زمانى که در این باره به او اعتراض شد، گفت: من این خانه را از بیت المال ساختهام، آیا بعد از من براى شما نخواهد بود؟ .[17] زمینى که گفته شده از صدقات رسول خدا (ص) بود، به حارث بن حکم (برادر مروان بخشید.فدک نیز که بر سر آن اختلاف میان حضرت زهرا (س) و ابوبکر صورت گرفته و آنان به عنوان اموال عمومىگرفته بودند به مروان بن حکم داماد خلیفه بخشوده شد. [18] شاعرى، ضمن اشعارى بر خورد شیخین را با عثمان درباره اموال بیت المال مقایسه کرده و در انتها به بخشش خمس غنائم افریقیه که گویا برابر پانصد هزار دینار بوده به مروان، اشاره کرده است.
و أعطیت مروان خمس العباد فهیهات شأوک ممن سعى.[19]
ابن قتیبه مىگوید: عثمان صد هزار درهم.[20] و به قولى دیگر سیصد هزار درهم.[21] به حکم بن ابى العاص پرداخت.همین طور چهار صد هزار درهم به خالد بن اسید بخشید.[22] عبد الله بن سعد بن ابى سرح نیز بهره وافرى از غنائم افریقیه گرفته است.[23] همچنین عثمان مهریه فراوانى براى همسرانش قرار مىداد.[24] علامه امینى با توجه به آگاهیهاى تاریخى داده شده، جدولى از این بخششها را به افراد پیشگفته و نیز کسانى چون زبیر، سعد بن ابى وقاص، یعلى بن امیه، زید بن ثابت و...و عدهاى دیگر را به دست داده است. [25]
در ارتباط با مسائل مالى، عثمان با چند نفر درگیر شد.مهمترین آنها ابوذر بود.گفتهاند که ابوذر با استناد به آیه کنز سخت بر عثمان مىتاخت.به نقل سیوطى عثمان کوشید تا واو اول آیه کنز را بر دارد تا آیه صرفا مربوط به اهل کتاب باشد.اما بر اثر مخالفت سخت ابى بن کعب از این کار منصرف شد.[26] عثمان درباره مسائل مالى دیگرى نیز با ابوذر درگیر شد.[27] حاصل نظر عثمان که آن را با استفتاى از کعب الاحبار به دست آورده بود این بود که بیت المال ملک خلیفه است و او هر کارى که بخواهد با آن مىتواند انجام دهد.
عثمان به ابن مسعود، که بیت المال کوفه در دستش بود گفت: تو «خازن» ما هستى! ابن مسعود گفت: من گمان مىکردم که «خازن مسلمانان» هستم، اکنون، اگر بناست خازن تو باشم این کلید و این هم تو.زمانى که ابن مسعود از کوفه به مدینه آمد و این چنین کلیدبیت المال را به او داد، عثمان پس از توهین فراوان، دستور داد تا او را کتک مفصلى زده و از مسجد بیرون کردند.امام على (ع) با اعتراض به عثمان، ابن مسعود را به خانهاش رساند.ابن مسعود دو سال پیش از عثمان درگذشت و وصیت کرد تا عمار بر او نماز بگذارد نه عثمان.[28] نظیر همین اتفاق درباره عبد الله بن ارقم نیز روى داد و او نیز گفت: تصورش بر این بوده که خازن مسلمانان است، اما اکنون که معلوم شده خازن خلیفه است دیگر نمىخواهد چنین مسئولیتى را بپذیرد. [29]
عثمان در حضور ابوذر از کعب الاحبار، چنین استفتا کرد: اى ابا اسحاق! نظر تو درباره جمع اموال، که از آن صدقه داده شود، براى در راه مانده [براى فقراى درمانده] خرج شود و با آن صله رحم شود [به خویشاوندان داده شود] چیست؟ کعب الاحبار گفت: امید خیر براى صاحب او دارم.ابوذر خشمگین شده و عصایش را بلند کرد تا بر سر او بکوبد. [30] ابوذر به عثمان مىگفت: رسول خدا (ص) فرمود: دوست داشتنىترین شما نزد من کسى است که بر سر عهدى که با او بستهام بماند تا به من ملحق شود؛ شما همه گرفتار دنیا شدید، جز من که بر عهد خویش پاى بند ماندم.[31]
معاویه اموال بیت المال را «مال الله» مىخواند.تا تصرف در آن را منحصر به خود کرده و یا اساسا آن را به خود اختصاص دهد.ابوذر در اعتراض به او مىگفت چرا «مال المسلمین» را «مال الله» مىخواند.[32] و از قضا این امر با حکایت دیگرى تأیید شد.زهرى مىگوید: در خزینه بیت المال، حوالههاى فراوانى بود که عثمان برخى را به کسانى از خویشان بخشید.به همین جهت کسانى بر او طعنه زدند.وقتى خبردار شد گفت: این «مال الله» است، من به هر کس بخواهم مىدهم؛ عمار به او اعتراض کرد؛ پس او را آنقدر زدند که بیهوش شد. [33]
نمونههاى دنیاگرایى شدید در سیاست عملى عثمان و کارگزاران وىوجود دارد؛ معاویه در رأس این فعالیتها قرار داشته و در شام براى خود سلطنتى بر پا کرده بود.بعدها درباره معاویه بیشتر سخن خواهیم گفت.
مودودى ذیل عنوان «از خلافت راشده تا ملوکیت» ، بحث را از سپردن ولایات مهم از سوى عثمان، به خویشانش آغاز مىکند؛ به نظر او، حکومت این عناصر که عمدتا از «طلقا» به شمار مىآمدند، نوعى حکومت قبیلهاى بر جامعه مسلمانان بوده است. [34] او از جمله از اشتباهات عثمان را واگذار کردن تمامى شامات به معاویه و نگه داشتن او براى چندین سال در حکومت آن ناحیه مىداند.وى همین امر را سبب استقلال معاویه و عدم تابعیت از مرکز، توسط او ذکر کرده است. [35] توجیه عثمان براى این بذل و بخششها این بود که بر خلاف عمر که تمایلى به صله رحم نداشت، او بر آن است تا صله رحم کند![36]
تا آنجا به برخورد عثمان و اطرافیان وى با بیت المال مربوط مىشود، باید یکى از دلایل مهم شورش بر عثمان را از ناحیه افراد برجسته قبایلى دانست که با شمشیر، اموالى را براى خود و سایر مسلمانان بدست آورده و اکنون شاهد بودند که قبیله قریش، بویژه تیره بنى امیه خود را بر تصاحب آن آماده است.این درگیرى عملا در بین قریش شهر نشین صاحب حکومت با قبایل بادیه نشین جنگجو بروز کرده است.محققى[37] با اشاره به این نظریه، حکومت مرکزى را نشانه جهتگیرى اسلامى! و مخالفت شهرها را تبلور استقلال خواهى قبایل و معیارهاى قبیلهاى مىداند.او کشتن عثمان را پیروزى «شهرها» و در واقع پیروزى قبیلهگرایى مىداند.آنچه به نظر درست مىآید آن است که قریش در صدد تحکم بر سرنوشت امت اسلامى بر آمده و این مسأله سبب تحریک قبایل شده است، در اصل عثمان به یک معنا، تبلور عدول از جهت گیرىهاى اسلامى به سمت معیارهاى قبیلهاى است نه آنکه کشتن او، به معناى از میان رفتن جهت گیرى اسلامى و غلبه قبیلهگرایى باشد.
-اعتراض اصحاب به عملکرد عثمان
این رویه عثمان مورد پسند مسلمانان نبود ، و کار مخالفت با عثمان بتدریج بالا گرفت ، تا جائیکه عایشه دختر ابوبکر روبه عثمان کرده گفت :
فرفعت نعل رسول الله صلى الله علیه و سلم و قالت: ترکت سنة رسول الله.ن
علین پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را بلند کرد و گفت :
عثمان! تو، سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را ترک کردی .
همچنین مردم مصر که از ظلم حاکم خود بستوه آمده بودند به نزد خلیفه آمدند به مدینه و از حاکم مصر به عثمان شکایت کردند که او یکی از صحابه را به قتل رسانده و جنایت کرده. مردم هجوم آوردند به خانه عثمان و محاصره اول شروع شد تا این که عثمان آمد و تسلیم شد با وساطت امیر المؤمنین (علیه السلام) و طلحه و زبیر و نامه نوشت و حاکم مصر را عزل کرد و به جای او، محمد بن أبی بکر را به عنوان خلیفه معرفی کرد.
اینها که با خوشحالی به مصر میرفتند، یک وقت دیدند که یک نفر نامهرسان، از کوهها و بیابانها میرود. محمد بن أبی بکر دستور داد او را دستگیر کردند و از او پرسیدند:
به کجا میروی؟
گفت: به مصر.
گفتند: برای چه؟
گفت: پیام دارم.
گفتند: پیامت چیست؟
گفت: نمیتوانم بگویم.
بدن او را بازجویی کردند و دیدند که چیزی نیست. بعد دیدند که یک مَشک خشکی است که یک چیزی در داخل آن صدا میکند. آن را در آوردند و دیدند که عثمان نامه نوشته به حاکم مصر و مُهر زده که :
اگر محمد بن أبی بکر و ... آمدند، اینها را به بدترین وجه، به قتل برسان و هر کس خواست از من شکایت و اعتراض کند، به قتل برسان.
آنهائی که به مصر میرفتند، شگفت زده شدند و برگشتند به مدینه و آمدند خدمت امیر المؤمنین (علیه السلام) که تو واسطه شدی، پس این نامه چیست؟
نزد طلحه و عمار و زبیر هم رفتند و آنها آمدند نزد عثمان و گفتند :
این چیست؟
عثمان گفت: من خبر ندارم. گفتند:
آیا این غلام توست؟
گفت: بله.
گفتند: آیا این شتر برای توست که او سوار شده است؟
گفت: بله.
گفتند: آیا مُهر این نامه برای توست یا نه؟
گفت: مُهر برای من است، ولی من خبر ندارم.
لذا، بعد از آن بود که مردم احساس کردند که عثمان، قابل اصلاح نیست و تصمیم به قتل او گرفتند.[38]
از جمله انتصاب های نابجای عثمان ، نصب ولید بن عقبه به ولایت کوفه بود ، او که مردی شرابخوار و بی بندوبار بود ، بصورتی که روزی مست به مسجد آمده نماز صبح را امامت کرد و بجای دو رکعت ، چهار رکعت نماز خواند ، وسپس بر اثر شدت مستی در محراب استفراغ کرد .
این خبر بگوش عثمان رسید ، اما او توجهی نکرد !
بطور خلاصه عثمان و حکامش بی اعتنا به سنت پیامبر(ص) به اداره جامعه مشغول بودند ، از جمله مهمترین کارهای او می توان به موارد زیر اشاره کرد .
در زمان عثمان ابوذر به شام و آنگاه به ربذه تبعید شد که در همانجا در تنهایی جان سپرد ، همچنین عبد الله بن مسعود که به سیاست مالی عثمان انتقاد داشت، آنقدر کتک خورد که چند دنده وی شکست ،«عمار یاسر» نیز از سیاست عثمان انتقاد کرد، عثمان او را به باد فحش و ناسزا گرفت و آنقدر او را زد که تا شب در حال اغما بسر برد، ولی این خشونت و ظلم، عمار را از هدف خود باز نداشت و به مخالفت خود ادامه داد، عثمان این بار نیز به او اهانت کرد و دستور داد او را روی زمین خواباندند و با پاهای چکمهدار خود آنقدر به وی زد که شکمش پاره شد! افراد دیگری نیز از مهاجرین و انصار، از کارها و سیاست عثمان انتقاد میکردند ولی عثمان به هیچ کدام ترتیب اثر نمیداد، رفته رفته دامنه این مخالفتها و نارضائیها توسعه یافت بطوری که همه انتظار داشتند عثمان به خواستههای آنان پاسخ مساعد بدهد زیرا انتقاد آنها بر اساس احساس نیازمندیهای اجتماع استوار بود و حاکی از نارضائی مسلمانان از سیاست عثمان و رفتار عمال وی بود ولی به جای اینکه خواستههای آنان تأمین شود، هر روز ناظر شکنجه و آزار شدید حقگویان و انتقاد کنندگان ، توسط عمال عثمان بودند . همچنین او تصمیم به تبعید بعضی از بهترین اصحاب رسول خدا(ص) به شام گرفت ، ازمهمترین این اشخاص ، مالک اشتر نخئی و عده ائی از بزرگان کوفه بود، ماجرا ازاین قرار بود که ، عثمان ، بر اثر فشار افکار عمومی، استاندار زشتکار کوفه ولید بن عتبه را از کار برکنار کرد وسعید بن عاص اموی را بر اداره امور استان کوفه گمارد وبه او دستور داد که با قاریان قرآن وافراد سرشناس کاملا مدارا کند.از این رو، استاندار جدید با مالک اشتر ودوستان او، همچون زید وصعصعه فرزندان صوحان، نشستها وگفتگوهایی داشت که نتیجه آنها این شد که استاندار کوفه، مالک وهمفکران او را با سیره خلیفه مخالف تشخیص داد ودر این مورد به طور محرمانه با خلیفه مکاتبه کرد ودر نامه خود یاد آور شد که با وجود اشتر ویاران او که قاریان کوفه هستند نمیتواند انجام وظیفه کند. خلیفه در پاسخ استاندار نوشت که این گروه را به شام تبعید کند. در ضمن، به مالک اشتر نیز نامه ای نوشت ودر آن یاد آوری کرد که :
تو اموری در دل داری که اگر اظهار کنی ریختن خون تو حلال میشود، وهرگز فکر نمیکنم که با مشاهده این نامه دست از کار خود برداری مگر اینکه بلای کوبنده ای به تو برسد که پس از آن حیاتی برای تو نیست.هرگاه نامه من به تو رسید فورا راه شام را در پیش گیر.
وقتی نامه خلیفه به استاندار کوفه رسید یک گروه ده نفری را، که از صالحان وافراد خوشنام کوفه بودند، به شام تبعید کرد که در میان آنان علاوه بر مالک اشتر، زید وصعصعه فرزندان صوحان وکمیل بن زیاد نخعی وحارث عبد الله حمدانی و... به چشم میخوردند.
از قضا، وجود این گروه قاریان قرآن وسخنوران توانا وشجاع وبا تقوا عرصه را بر معاویه استاندار شام نیز تنگ کرد ونزدیک بود که افکار عمومی بر ضد دستگاه خلافت ونماینده او در شام بر آشوبد. لذا معاویه نامه ای به خلیفه نوشت ووجود آنان را در آن محیط مخل مصالح خلافت دانست. در آن نامه چنین آمده است:
تو گروهی را به شام تبعید کرده ای که شهر ودیار ما را فاسد وآن را به جوش وخروش در آوردهاند ومن هرگز مطمئن نیستم که شام نیز به سرنوشت کوفه دچار نشود وسلامت فکر واستقامت اندیشه شامیان در خطر تشویش وکجی قرار نگیرد. نامه معاویه خلیفه را از سرانجام کار بیمناک ساخت .
پس در پاسخ او نوشت که آنان را به حمص (محل دور افتاده ای در شام) تبعید کند.
برخی گفتهاند که خلیفه تصمیم داشت که آنان را بار دیگر به کوفه بازگرداند، ولی سعید بن عاص، عامل کوفه، خلیفه را از اجرای تصمیم خود بازداشت واز این رو، آنان به حمص تبعید شدند.
کسانی که به جرم ناسازگاری با کارگزاران خلیفه سوم از استانی به استانی دیگر تبعید شدند گناهی جز حقگویی وانتقاد از انحصار طلبی دستگاه خلافت نداشتند. آنان خواهان عمل خلیفه به سیره رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بودند.
شایسته شأن خلیفه این بود که به جای پذیرش گزارش استاندار کوفه، افراد امین ودرستکاری را اعزام میکرد تا او را از حقیقت ماجرا آگاه سازند ودر چنین امر مهمی صرفابه گزارش یک مأمور اکتفا نمیکرد.
- تبعید شدگان چه کسانی بودند؟
1 ـ مالک اشتر شخصیتی است که عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را درک کرده است واحدی از رجال نویسان او را تضعیف نکردهاند وامیر مؤمنان علی ـ علیه السلام او را در سخنان خود آنچنان توصیف کرده که تاکنون کسی را به آن شیوه توصیف نکرده است. وقتی خبر فوت مالک به امام ـ علیه السلام رسید شدیدا اظهار تأسف کرد وگفت:
«وما مالک؟ لو کان من جبل لکان فندا و لو کان من حجر لکان صلدا. أما و الله لیهدن موتک عالما و لیفرحن عالما. علی مثل مالک فلیبک البواکی و هل موجود کمالک؟[39]
می دانی مالک چه کسی بود؟ اگر از کوه بود، قله بلند آن بود (که مرغی بر فراز آن به پرواز در نمیآمد) واگر از سنگ بود، سنگی سخت بود. مرگ تو ای مالک جهانی را غمگین وجهانی دیگر را شادمان ساخت. بر مثل مالک باید گریه کنندگان بگریند. آیا نظیر مالک وجود دارد؟
2 ـ زید بن صوحان. در باره او همین بس که ابو عمرو در «استیعاب» مینویسد :
شخصی با فضیلت ودیندار وبزرگ قبیلهخود بود. در نبرد قادسیه یک دست خود را از دست داد ودرنبرد جمل دررکاب امام علی علیه السلام شربت شهادت نوشید .[40]
همچنین خطیب بغدادی درباره او مینویسد : زید شبها را به عبادت ورزها را با روزه داری سپری میکرد.[41]
3 ـ برادر زید، صعصعه، همچون او بزرگوار وسخنران ودیندار بود .
4 ـ عمرو بن حمق خزاعی از یاران پیامبر اکرم (ص) بود واحادیثی از آن حضرت حفظ کرده بود . او کسی است که وقتی رسول اکرم (ص) را با شیر سیراب کرد آن حضرت در باره او دعا کرد وفرمود: خداوندا، او را از جوانیش بهره مند ساز.[42]
کعب بن عبده نامه ای با امضای خود به خلیفه سوم مینویسد ودر آن از کارهای زشت استاندار وقت کوفه سخت شکایت میکند ونامه را به ابو ربیعه میسپارد.وقتی پیام رسان نامه را به دست عثمان میدهد فورا بازخواست میشود . عثمان اسامی همه همفکران کعب را ، که به طور دسته جمعی (ولی بدون امضا) نامه را نوشته وبه ابوربیعه داده بودند، از او جویا میشود، ولی او از افشای اسامی آنان خودداری میکند، خلیفه تصمیم بر تأدیب نامه رسان میگیرد ، ولی علی (ع) او را از این کار باز میدارد.سپس ، عثمان به استاندار خود سعید بن العاص در کوفه دستور میدهد کعب را بیست تازیانه بزند واو را به ری تبعید کند .
- قتل عثمان
بهر صورت بر اثر این گونه اعمالی که عثمان انجام داد ، بعضی از اصحاب رسول خدا و وی تاختند و خانه اورا به محاصره خویش در آودند ، در این باره در سایت جدید حوزه از دانشنامه حضرت علی(ع) آمده است :
از جمله آنها ، صحابه رسول خدا (ص) بویژه انصار نقش اساسى را در برانگیختن مردم بر ضد عثمان داشتهاند . علامه امینى با جستجو در منابع متعدد اظهار داشته است که نام بیش از هشتاد صحابى در میان مخالفان عثمان دیده مىشود.از جمله آنها مىتوان به این چند نفر اشاره کرد :
1- طلحه
2- زبیر
3- عایشه
4- عمار یاسر
5- ابوذر غفاری
6- عبد الرحمان بن عوف
7- عبد الله بن مسعود
8- مقداد بن اسود
9- حجر بن عدى
10- هاشم بن عتبه
11- سهل بن حنیف
12- ابو ایوب انصارى
13- جابر بن عبد الله انصارى
علامه امینى ، اخبار مخالفت اینان را نقل کرده است[43]
باید توجه داشت که همه اینان به قتل عثمان اعتقاد نداشتند و یا آن را به مصلحت نمىدیدند اما به هر روى شدیدترین انتقادات را به اعمال و رفتار سیاسى و دینى او داشتند.ابو سعید حدرى مىگفت: هشتصد نفر از اصحاب در جریان قتل عثمان حضور داشتند. [44]
سخنان تند بسر بن ارطاة به مردم مدینه در سال 40 هجرى شاهدى قوى بر حضور قاطع انصار در کشتنعثمان است.[45]
طلحه و زبیر در شمار تندروترین منتقدان عثمان بودند.امام على (ع) درباره اینان مىفرمود :
آنان حقى را از من طلب مىکنند که خود آن را وانهادهاند و خونى را مىخواهند که خود ریختهاند.[46]
منابع متعدد از دشمنى شدید طلحه بر ضد عثمان سخن گفتهاند. [47]
درست به همین دلیل بود که مروان بن حکم، با این که در جنگ جمل در کنار طلحه بود، با مشاهده این که جنگ پایان مىیابد، تیرى در کمان گذاشت و طلحه را به قتل رساند و به این ترتیب انتقام عثمان را از وى گرفت.بعدها عبد الملک مروان گفت: اگر پدرم نگفته بود که او طلحه را کشته، تمامى فرزندان طلحه را بخاطر خون عثمان به قتل مىرساندم. [48]
گفته شده که در هنگام محاصره خانه عثمان، طلحه رئیس محافظان خانه بوده و اجازه ورود اشخاص و نیز طعام و آب را به کسى نمىداد.[49] وقتى شنید که براى عثمان آب و غذا بردهاند گفت:
این چه محاصرهاى است که آب و غذا از آن عبور داده مىشود؟[50]
وقتى آب را بر روى عثمان بسته بودند، امام طلحه را دیده و درباره اجازه دادن براى ورود آب به خانه عثمان با وى سخن گفت اما طلحه نپذیرفت.[51]
زمانى عثمان در پى امام على (ع) فرستاد که این طلحه مرا با عطش مىکشد، در حالى که قتل با شمشیر نیکوتر است.[52] شیخ مفید فصلى خاص به مواضع او در قبال عثمان اختصاص داده است.[53]
در باره دشمنی عایشه با عثمان در کتاب تحلیلی بر مواضع سیاسی علی بن ابی طالب ، نگارش اصغر قائدان صفحه 156 آمده است .
عایشه نیز در تحریک ناراضیان از عثمان کوتاهی نمی کرد ، وی جامه و پیراهن و کفشهای پیامبر(ص) و مویی از او را نشان می داد و می گفت : (( چه زود سنت پیامبر خویش را رها کردید . ! )) (در حقیقت) سبب رنجش عایشه از عثمان این بود که وی مقرریی را که عمر به او می داد کم کرده و او را با سایر زنان پیامبر(ص) برابری داده بود .
((یعقوبی در کتاب خود صفحه2/150) می نویسد : )
عایشه همواره به عثمان لقب نعثل (پیر خرفت) می داد . هنگامی که مروان از عایشه تقاضای وساطت و استمداد نسبت به خلیفه را می کرد ، می گفت : (( به خدا قسم دوست داشتم او (عثمان) پاره پاره در جوالی از جوالهای من بود و می توانستم او را حمل کرده ، به دریا افکنم.)) (یعقوبی همان کتاب 2/152) عایشه به هنگام محاصره خلیفه فریاد می زد ((اقتلو نعثلا فهو کفر)) ترجمه : (( بکشید این نعثل – کفتار پیر – را که کافر شده است .))
( ابن جوزی تذکره خواص الامه صفحه 36 و ابن اعثم کوفی در کتاب خود صفحه 235 .می نویسند ) :
وی در این هنگام به خلیفه می گفت که بیت المال مسلمانان را به خود اختصاص داده و دست بنی امیه را بر مال و جان مسلمانان باز گذاشته است و آنان را به حکومت و ولایت گماشته و امت پیامبر(ص) را در سختی و تنگدستی قرار داده است . وی خطاب به خلیفه می گفت : (( خدا خیر و برکت آسمان و زمین را از تو بگیرد . اگر چون سایر مسلمانان در پنج نوب نماز نمی گذاری ، تر چون شتری سر می بریدند .))(ابن اعثم کوفی همان کتاب 1/155 ) باتوجه به قراین موجود به نظر می رسد عایشه هوای حکومت و خلافت پسر عمویش طلحه را در سر می پرورانیده است . لذا به همین علت علیه عثمان به موضع گیری پرداخته و از این شورش نهایت استفاده را می برد است .
نویسنده کتاب الجمل ضمن تاکید بر این مطلب اشاره می کند که وقتی عایشه شنید با علی (ع) بیعت شده است ، بسیار ناراحت شد و می گفت :
((پس طلحه کجا بود ؟ )) و به حامل خبر که گفته بود طلحه با علی(ع) بیعت کرده ، گفت : (( تو با چشم خود دیدی که طلحه با علی بیعت کرد ؟
هنگامی که مطمعن شد کار خلافت از دست طلحه بیرون رفته است ، فریاد می زد :
(( من علی را دوست نمی دارم ، او حق طلحه و زبیر را غصب کرد و خلیفه خدا مظلوم کشته شد .)) (شیخ مفید صفحه 70 )
عمرو بن عاص نیز از مخالفان تند عثمان بود.[54] عایشه نیز از زمانى که به دستور عثمان عطایش را قطع کردند،[55] به سختى بر عثمان مىتاخت.[56] همو بود که عثمان را بخاطرریش پهنش «نعثل» نامید. [57]
شاهدى مىگوید: در مسجد بودم که عثمان وارد شد و عایشه فریاد بر آورد: اى خیانتگر، اى فاجر! در امانت خیانت کردى و رعیت را ضایع نمودى، اگر نمازهاى پنجگانه نبود، مردم به سوى تو مىآمدند و چونان گوسفند تو را ذبح مىکردند.عثمان در برابر او، آیه مربوط به زن حضرت نوح را [58] بر وى تطبیق کرد.[59] گویا در این اواخر، هر بار که عثمان براى نماز به مسجد مىآمده، عایشه که خانهاش در همسایگى مسجد بوده، وى را مورد عتاب قرار مىداده است.به نقل بلاذرى، یک بار این اعتراض منجر به درگیرى میان مخالفان و موافقان عایشه و عثمان شده و با کفش به جان هم افتادند .بلاذرى مىافزاید: «ذلک أول قتال وقع بین المسلمین بعد النبى (ص)» [60] محمد فرزند طلحه بر این باور بود که یک سوم خون عثمان بر عهده عایشه است. [61]
سعد وقاص نیز مىگفت: عثمان با شمشیرى که عایشه برکشید کشته شد. [62]
درباره مخالفت عمار، ابوذر، عبد الرحمان بن عوف و بسیارى دیگر آن قدر نقل تاریخى وجود دارد که جاى هیچگونه تردیدى را باقى نمىگذارد.
در زمانى که شورش بر ضد عثمان اوج گرفت، کمتر کسى در مدینه بود که با عثمان موافقت داشته باشد.بویژه زمانى که نامهاى با مهر عثمان به حاکم مصر به دست مسلمانان افتاد که در آن به قتل برخى از مردم حکم رفته بود خشم همه ساکنان مدینه بر افروخته شد. [63] ا
م الخیر در برابر سؤال معاویه از عثمان گفت: مردم او را خلیفه کردند در حالى که از او بدشان مىآمد.زمانى دیگر او را کشتند در حالى که از این کار خود راضى بودند.[64]
ساکنان اصلى مدینه، انصار بودند.آنها با قریش موافقتى نداشته و خبط نخستین آنان در سقیفه، معلول همین برخورد آنان با قریش بود.در ماجراى قتل عثمان، که محبوب قریش بود، بسیارى از انصار در شمار مخالفان عثمان بودند.برخى نیز ساکت، و اندکى درزمره هواداران عثمان به شمار مىرفتند.جنبشى که بر ضد عثمان روى داد، از سوى انصار، مهاجران و نیز شمارى از مردم کوفه و مصر رهبرى مىشد.با این حال از آنجا که شهر، شهر انصار بود، بنى امیه آنان را مقصر اصلى در این ماجرا شناختند.این امر سبب شد تا بنى امیه در پى انتقام از انصار باشند.
از نظر یزید، سرکوب وحشیانه مدینه در واقعه حره، توسط مسلم به عقبه، که بخاطر کشتار فراوانش به مسرف ملقب شد، به عنوان انتقام خون عثمان از مردم مدینه تلقى مىشود.[65]
ثابت فرزند عبد الله بن زبیر به عبد الملک مىگفت: مردم مدینه عثمان را آن اندازه خوار کردند تا در میانشان به قتل رسید و اعتقاد به دفاع از او نداشتند. [66]
زمانى دیگر فرزند عبد الله بن زبیر به مردم شام دشنام مىداد.فرزند عثمان به او گفت : تو از آن جهت به اهل شام دشنام مىدهى که پدرت را کشتند.فرزند عبد الله گفت: آرى! اما اى پسر عثمان بدان که پدر تو را مهاجرین و انصار کشتند. [67]
سعد بن عبد الرحمان به حسان مىگوید: گروهى از انصار نزد معاویه به شام رفتند.معاویه گفت: قریش براى شما مفیدتر بود یا شما براى قریش؟ ...شما عثمان را در ایام محاصره خوار کردید و در روز جمل یاران او را کشتید. [68] پس از کشته شدن عثمان، عبد الله بن عامر والى بصره قتل او را ناروا شمرد.جاریة بن قدامه گفت: عثمان در حضور مهاجرین و انصار کشته شد در حالى که هیچ عکس العملى نسبت به قاتلین او از خود نشان ندادند.[69] شاعرى نیز در این باره گفت:
إن ابن عفان أصیب و حوله إخوانه و جماعة من الأنصار[70]
عثمان در حالى کشته شد که بردران او و گروهى از انصار در اطراف او بودند.همین شاعر، در ادامه، از این امر تأسف مىخورد که چگونه کسانى که خود را اصحاب رسول خدا (ص) مىخواندند از او دفاعى نکردند.معاویه از ابو طفیل پرسید: آیا تو از کشندگان عثمان بودى؟ او گفت : خیر، اما در آنجا حاضر بودم و او را یارى نکردم.معاویه گفت: چرا؟
ابو طفیل پاسخ داد : زیرا مهاجرین و انصار او را یارى نکردند. [71]
سؤال مردم از سعید بن مسیب آن بود که چرا اصحاب رسول خدا (ص) عثمان را ذلیل و خوار کردند؟[72]
عبد الملک به مردم مدینه مىگفت: ما هر زمان قتل بنى امیه را بخاطر مىآوریم، نمىتوانیم شما را دوست بداریم و شمار هر زمان واقعه حره را بخاطر مىآورید چنین هستید.[73] همین دشمنى بنى امیه با انصار بود که آنان را وا مىداشت تا اخطل شاعر را به هجو انصار تحریک کنند.[74] درباره نقش انصار در قتل عثمان اشاره به نامه عثمان به معاویه در هنگامه محاصره جالب است که نوشته بود: اهل مدینه کافر شده و از پیروزى امام خود سرباز زده و پیمان شکنى کردهاند.[75] حسان بن ثابت که در این ایام از مدافعان سرسخت عثمان بود مسأله خوار کردن عثمان را توسط انصار در اشعار خود یاد مىکند.او در شعر خود علاوه بر این تعبیر که:
خذلته الأنصار إذ حضر الم وت و کانت ولایة الأنصار[76]
از دست داشتن طلحه، زبیر، محمد بن ابى بکر و عمار در قضیه قتل عثمان یاد مىکند.به دلیل دشمنى بنى امیه با انصار بود که سبب شد عثمانیه شام را بر مدینه ترجیح دهند. [77]
بعدها یحیى فرزند حکم بن ابى العاص، مدینه را «سرزمین خبیثه» و شام را «ارض مقدس» مىخواند .[78] این تعبیر دشمنى آنان را با اسلام آشکار مىکند.
این شواهد نشان مىدهد که مهاجرین و انصار نقش مهمى در کار مخالفت با عثمان داشتهاند .مورخان متن نامهاى را که مهاجرین به شهرها نوشته و از آنان خواستند تا براى اصلاح اوضاع به مدینه در آیند نقل کردهاند.در این نامه آمده بود:
از مهاجرین نخست و باقیمانده اعضاى شورا، به مردم مصر از صحابه و تابعین.اما بعد: به سوى ما بیایید وخلافت را در یابید قبل از آنکه اهل آن را به نابودى بکشاند.همانا کتاب خدا مبدل شده و سنت رسول تغییر یافته و احکام شیخین دگرگون شده است.همه کسانى که از صحابه و تابعین باقى ماندهاند را به خدا سوگند مىدهیم که به سوى ما آیند اگر به خدا و روز قیامت اعتقاد دارند...خلافت پس از پیامبر، خلافت نبوت و رحمت بود و اکنون به ملوکیت و پادشاهى در آمده است.[79]
نقل دیگرى نیز حکایت از آن دارد که گروهى از اصحاب رسول خدا (ص) جمع شدند و پس از مذاکره مصمم شدند تا نامهاى به عثمان نوشته آنچه او از سنت رسول خدا (ص) تخطى کرده براى وى یادآورى کنند.این نامه که سند بسیار مهمى است توسط عمار به عثمان داده شد اما جوابى جز کتک سخت براى عمار در پى نداشت.[80] نقل این سخن از هاشم بن عتبه معروف به مرقال مناسب است که در صفین به فردى شامى که مىگفت :
امام شما نماز نمىخواند و خلیفه ما را کشته است گفت: تو را به ابن عفان چه؟ إنما قتله أصحاب محمد و قراء الناس.[81]
عثمان، معدودى موافق نیز در مدینه داشت که هر کدام به نحوى از جیب عثمان بهرهمند بودند .یکى از آنان، عبد الله بن سلام بود.او از یهودیان مسلمان شده مدینه بود که در جریان حصار عثمان بر بام خانه وى رفت و گفت: من نام عثمان را در تورات یافتهام در آنجا آمده است که: خلیفتکم المظلوم الشهید.مردم فریاد زدند: اى یهودى! او شکم تو را سیر کرده و بدن تو را با لباس پوشانده است. [82] این نقل باید بعدها ساخته شده باشد، آن هم توسط کسانى که مایل بودند عنوان شهید براى عثمان در تورات ثبت شده باشد.در جاى دیگرى آوردیم که نظیر همین مسأله در مورد خلیفه دوم نیز مطرح شده است.اما به هر روى عبد الله بن سلام از مدافعان سرسخت عثمان بوده است .[83]
از دیگر حامیان عثمان، زید بن ثابت بود.زمانى که او به دفاع از عثمان پرداخت، مردم او را متهم کردند که چون عثمان شکم او را سیر کرده به دفاع از او پرداخته است.[84] زیدخزانهدار عثمان بوده است.زید بعدها نیز از خزینه معاویه بهرهمند بود.[85]
واقدى مىگوید: احدى از اصحاب رسول خدا (ص) از عثمان دفاع نکرد مگر زید بن ثابت، ابو اسید ساعدى، کعب بن مالک، و حسان بن ثابت. [86]
ابن اسحاق مىگوید: زمانى که عثمان به مدینه هجرت کرد، بر اوس بن ثابت برادر حسان وارد شد.این امر سبب علاقه حسان به عثمان شده و بعدها که عثمان کشته شد براى او گریه مىکرد .[87]
مسعودى مىگوید: «و کان حسان عثمانیا منحرفا» .[88] افزون بر چند نفرى که واقدى یاد کرده، ابو هریره نیز در شمار مدافعان عثمان یاد شده است.[89]
جداى از این افراد انگشت شمار، عثمان در چنان غربتى در مدینه مرد، که کسى جرأت نکرد او را در بقیع دفن کند.افراد معدودى شبانه او را در جایى که آن را «حش کوکب» نامیدهاند دفن کردند و بعدها معاویه این باغ را به بقیع منضم کرد.[90]
- دفن عثمان
در کتاب “استیعاب” از امام مالک نقل شده که زمانی که عثمان ( سومین خلیفه اهل سنت ) کشته شد، تا سه روز جسدش را در زباله دانی انداخته بودند. شب چهارم دوازده نفر جمع شدند که در میان آنان این افراد بودند، حویطب بن عبدالعزی، حکیم بن حزام، عبدالله بن زبیر، محمد بن حاطب و مروان بن حکم. زمانی که این اشخاص جسد عثمان را برداشتند و به قبرستان رساندند، گروهی از قبیله بنی مازن صدا زدند: به خدا قسم که اگر او در این جا دفن کنید، فردا ما به مردم خبر می دهیم که او را از قبر بیرون آورند. پس بار دیگر جسد عثمان را برداشتند و بر تخته ی دری نهادند. سر جسد به آن تخته می خورد و صدای تق تق می کرد. همچنان جسد را می بردند تا به “حشّ کوکب” ( گورستان یهودیان ) رسیدند. آن گاه گودالی برای او کندند. دختر عثمان به نام عایشه، همراه آنان بود و چراغی به دست داشت. زمانی که خواستند عثمان را دفن کنند، آن دختر فریاد کشید. در این هنگام عبدالله بن زبیر به او گفت: والله اگر ساکت نشوی گردنت را می زنم، پس او ساکت شد و عثمان را دفن کردند.[91]
سال ها بعد زمانی که معاویه به خلافت رسید، دیواری را که حایل میان قبرستان مسلمانان و یهودیان بود، برداشت تا قبر عثمان در کنار قبور مسلمانان قرار گرفت.[92]
- بررسی عملکرد حضرت علی(ع) در زمان سه خلیفه
حضرت علی (ع) در زمان خلافت سه خلیفه با آنکه حق مسلم او توسط آنها غصب شده بود، بعنوان مشاوری امین ، صدیق و آگاه همیشه راهنما و ناصح این سه خلیفه بود .
او که قلبش برای اعتلای هرچه بیشتر اسلام می طپید هیچگاه در کار آنها کارشکنی نکرد و برعکس تمام همت خود را برای استقرار هرچه بیشتر اسلام در شبه جزیره و کشورهای همسایه بکار برد ، او یاران وپیروان خود را به تلاش در این راه توصیه و سفارش می کرد.
علی(ع) در طول این مدت همیشه در صحنه سیاسی و اجتماعی حضور داشت وبا راهنمائی های خود مانع از بین رفتن دست آوردهای پیامبر(ص) بود ، تنها نیت علی(ع) از این کار خدمت به اسلام و مسلمانان بود و این خدمت را بدون چشم داشت و انتظار انجام می داد.
شاید اگر عثمان هم مانند عمر به نصایح و راهنمائی های علی(ع) توجه می کرد به این سرنوشت شوم دچار نمی شد . او درجریان محاصره و حمله به خانه عثمان چندین بار بفریاد عثمان رسید و حتی توسط فرزندانش امام حسن (ع) و امام حسین (ع) حلقه محاصره را شکست و آب و غذا به عثمان رساند و شورشیان را از این کار منع کرد و خواستار حل مناقشه با گفتگو و مباحثه شد اما آتش انتقام شورشیان آنچنان شعله ور شده بود که میانجیگری علی(ع) هم سودی در بر نداشت و شد آنچه که نباید می شد .
علی(ع) هرگز با شورشیان همراه و هم فکر نبود هرچند که او هم مخالف رویه عثمان در امر خلافت بود اما سیره و روش او همیشه مبتنی بر گفتگو و اصلاح امور خلاصه می شد اما مخالفان و دشمنان علی(ع) با تبلیغات فراوان تلاش کردند تا علی(ع) را بعنوان مشوق شورشیان معرفی کنند . هرچند هرگز هیچ دلیل و مدرکی برای این ادعای خود ارائه نکردند و نتوانستند آن را به اثبات برسانند ، اما مردم عوامی که در شام دور از معرکه زندگی می کردند و تحت کنترل و نفوذ معاویه قرار داشتند این تهمت ناروا را باور کردند و در این راه معاویه را همراهی نمودند .
بهرحال کارنامه زندگی علی(ع) در مدت خلافت ابوبکر ، عمر وعثمان حاکی از همکاری و مساعدت صمیمانه و مشورت صادقانه و مدبرانه است .
خود عمر بارها و بارها در جمع و خلوت می گفت که (( اگر علی نبود هر آینه عمر هلاک می شد )) و این اعترافی صادقانه از سوی سرسخت ترین دشمن علی(ع) است ، کسی که به ساحت مقدس خانواده پیامبر(ص) جسارتها کرد به خانواده ائی که در علی و همسرش فاطمه(س) و فرزندانشان خلاصه می شد توهین ها کرد و بزور با آتش زدن درب خانه علی(ع) وارد آن شد و دخت مکرم و معظم پیامبر را مجروح و دل شکسته کرد و علی را ریسمان بگردن نزد ابوبکر برد و او را وادار به بیعت با غاصب خلافتتش نمود . اما علی(ع) با جوانمردی تمام زمانی که عمر نیازمند به همفکری و راهنمائی او داشت ، لبیک گفت و دست رد بسینه عمر نزد و تا پایان عمر بهترین مشاور و امین وی شد و بارها جان او را نجات داد و در خلافت یاریش کرد .
علی(ع) هرگز از عمر انتقام نگرفت در صورتی که اگر می خواست اینکار برایش میسر بود اما منش و سیره علی(ع) خدائی و الهی ست و در آن هرگز کینه و دشمنی جائی ندارد .
علی(ع) مورد تمجید دوست ودشمن است و هیچ نقطه سیاهی در کارنامه زندگی سیاسی ، اجتماعی و خصوصی او وجود ندارد .
او حتی درصدد بود تا قاتل خویش را ببخشد و به فرزندش امام حسن مجتبی (ع) سفارش کرد تا مبادا با قاتلش بد رفتاری نمایند و یا او را عذاب کنند و فرمود اگر من از این ضربه جان بدر بردم قصاص او با من است ، خواستم می بخشم و خواستم قصاص می کنم ، اما اگر من زنده نماندم شما حق ندارید به او جز یک ضربت بعوض آن ضربتی که به من زد بزنید و حق نداری او را مثله مثله (قطعه قطعه) کنید .
در اینجا برای حسن ختام خطبه ائی از کتاب ارجمند نهج البلا غه را می آوریم تا از زبان شیوای علی(ع) ماجرای غصب خلافت را بشنویم و فراموش نکنیم که این علی(ع) پسر عم ، برادر و داماد رسول خدا(ص) و اولین مسلم و مومن به اسلام وتربیت شده دست مبارک پیامبر(ص) است که سی سال از سرچشمه زلال نبوت و قرآن جامهای علم ومعرفت نوشیده آنچنان که سرشار گردیده و از درون به بیرون تراوش کرده جهانی را واله و شیدای خود کرده است ، در اینجا به قسمتی از خطبه سوم نهج البلا غه که توصیفی از جریان غصب خلافت و صبر آن حضرت است اشاره می نمایم .
خطبه سوم نهج البلا غه معروف به خطبه شقشقیه که در آن امام علی(ع) می فرماید :
هان به خدا سوگند که آن مرد (ابوبکر پسر ابوقحانه) لباس خلافت را بر تن کرد در حالی که نیک می دانست جایگاه من در خلافت مانند محور سنگ و آسیاب است (که بدون آن از چرخش باز می ماند ) سیل علم و معرفت از کوهسار وجود من فرو می ریزد ، و مرغ اندیشه را یارای پرواز به بلندای من نیست .( در آن زمان که خلافت به انحراف گرائیده بود ) پرده ائی میان خود و زمامداری افکندم ، و روی از آن گردانیدم ، و دراندیشه شدم که با دست بریده و بدون یاور (برای به دست آوردن حق غصب شده ام ) پیکار نمایم ، یا در برابر آن رویداد تاریک و پر ابهام صبر کنم . رویدادی که پیران را فرتوت و جوانان را پیر می کند ، و مومن در آن همواره در سختی به سر می برد تا آنکه خدایش را دیدار نماید .
به این نتیجه رسیدم که شکیبائی و صبر خردمندانه تر از مبارزه و پیکار است ، پس در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم صبر کردم ! و نظاره گر غارت میراث خود شدم .
تا آنکه دوران اولی (ابوبکر) گذشت و خلافت را پس از خود به دست پسر خطاب (عمر) سپرد.
آنگاه امام برای بیان وضع خود به شعر اعشی مثل زده :
چقدر فرق است میان امروز من که بر پشت شتر (با توشه ای ناچیز و در بیابانی سوزان) به سر می برم با آن روز که با حیان برادر جابر(در خوشی وسرور) روزگار را می گذراندم .
شگفتا ! با آنکه ابوبکر در زمان حیاتش قصد کناره گیری از خلافت را داشت ، عقد عروس خلافت را برای پس از مرگش با دیگری بست . آن دو چه سخت دو پستان خلافت را میان خود تقسیم کردند . (وازآن نوشیدند) .
- ویژگی های خلیفه دوم
ابوبکر امر حکومت را به روحیه ای خشن سپرد ، (عمر)کسی که سخنش درشت ، و همراهی با او سخت و دشوار بود ، با لغزش های فراوان و عذرخواهی بسیار .
همراهی با حکومت او مانند سواری با شتری سرکش بود که اگر سوار مهار آن را بکشد بینیش مجروح می شود ، و اگر به حال خود رهایش کند سوارش را زمین می زند و به هلاکت می رساند! به خدا سوگند مردم در دوران حکومت او گرفتار خطا و نا آرامی ، و تبدل رای و کج روی شدند ، و من در آن دوران با آنکه طولانی بود و بار سنگین بلاها را بردوش داشتم صبر کردم .
- شورای عمر
تا آنکه دوران او نیز گذشت ، و امر خلافت را به جمعی سپرد که می پنداشت من هم یکی از آنهایم. پناه به خدا از آن شورا ! چه زمانی فظیلت و برتری من بر اولین آنها (ابوبکر) مورد شک و تردید بود تا امروز بخواهم در کنار و همپایه اینان (اعضای شورا ) قرار داده شوم ؟
در عین حال باز هم راه شکیبائی را در پیش گرفتم و در کنار آن مرغان به پرواز در آمدم و با آنان در جریان شورا گاهی بالا و گاهی پائین می رفتم .
در آن شورا یک نفر به خاطر کینه ای که در دل داشت به من رای نداد[93] و دیگری به برادر زنش تمایل یافت[94] و چیزهای دیگری که بیان آن صلاح نیست .
- خلافت عثمان
تا آنکه سومی (عثمان) به خلافت رسید که کارش پرکردن شکم و تهی کردن آن بود ، و خاندان پدریش (بنی امیه) با او برخاستند و مانند شتری که علف های تازه بهار را با حرص و ولع می بلعد به چپاول بیت المال پرداختند ، تا وضع به گونه ای شد که آنچه رشته بود از هم گسست ، و کردار ناشایستش کار او را ساخت ، و شکمباریش او را بر زمین زد .
- بیعت مردم باعلی(ع)
ناگهان دیدم که مردم مانند یال کفتار بر سرم ریختند ، و از هر سو به من روی آوردند ، ازدحام مردم چنان بود که حسن و حسینم در فشار جمعیت کوبیده شدند ، و ردای من از دوطرف پاره شد ، و مردم همانند گله گوسفند گردم را گرفتند .
ولی وقتی زمام حکومت را به دست گرفتم عده ای بیعت خود را شکستند ، وگروهی از دین خارج شدند ، و دسته ای دیگر راه طغیان پیش گرفتند . گویا اینان سخن خدا را نشنیدند که می فرماید : (( این سرای آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که در زمین خواهان برتری و فساد نیستند ، و عاقبت خوش برای پرهیزکاران است .)) سوره مبارکه قصص آیه 83 .
آری ، به خدا سوگند که این آیه را شنیده بودند و آن را به خاطر سپرده بودند ، ولی دنیا در چشم آنان زیبا جلوه کرد ، و زر و زیورش آنان را فریفت .
- علت پذیرفتن خلافت توسط علی(ع)
هان به خدایی که دانه را شکافت ، و انسان را پدید آورد ، اگر نبود حضور مردم ، و تمام بودن حجت بر من به جهت وجود پاور ، و پیمانی که خداوند از آگاهان گرفته که در برابر پرخوری ستمکاران (وتجاوز آنان به حقوق مظلومان ) و گرسنگی ستمدیدگان ساکت ننشینند ، بی تردید دهنه شتر حکومت را بر کوهانش می افکندم ، و پایان آن را همچون آغازش با پیاله تهی سیراب می کردم ، و در آن هنگام می د ید ید که این دنیای شما در چشم من از آب بینی بزغاله ای بی ارزش تر است .
وقتی خطبه امام به اینجا رسید مردی از اهالی عراق برخاست و نامه ای به دست علی(ع) داد و امیر مومنان مشغول خواندن آن شد . وقتی از خواندن نامه فارغ شد ، ابن عباس رضی الله عنهما به امام گفت : ای امیر مومنان ای کاش سخن خود را ادامه می دادی !
حضرت علی(ع) فرمود :
هیهات ای پسر عباس این آتش درونی بود که زبانه کشید و سپس فروکش کرد .
ابن عباس گفت : به خدا سوگند ، بر ناتمامی هیچ سخنی به اندازه این سخن امام تاسف نخوردم که امیر مومنان علی (ع) آن را به جائی که می خواست نرساند .
[1] - علی بزرگمرد جاودانه تاریخ صفحه 198
[2] - علی بزرگمرد جاودانه تاریخ صفحه 198
[3] - انطاکی ، محمد امین ، در کتاب چرا مذهب شیعه را انتخاب کردم؟ صفحه 214
[4] - فیاض ،علی . تاریخ اسلام صفحه
[5] - صحیح مسلم، جلد2، صفحه5، ناشر: دارالفکر، بیروت، لبنان سنن ترمذی، جلد2، صفحه411، حدیث 531
[6] -نیل الاوطار من احادیث سید الاخیار، شوکانی، جلد3، صفحه294، ناشر: دارالحدیث، قاهره، مصر
فتح الباری بشرح صحیح البخاری، ابن حجر عسقلانی، جلد2، صفحه524، ناشر: دارالریان للتراث، قاهره، مصر
تاریخ الخلفاء، سیوطی، صفحه165، ناشر: الشریف الرضی، قم، ایران
[7] - سوره احقاف، آیه 15.2- سوره بقره، آیه 233 .
[8] - در واقع استدلال امیرمومنان علیه السلام به این دو آیه با استفاده از زمانی که بیان شده است، می باشد. به این معنی که یک آیه زمان شیردهی را دوسال می داند که برابر با بیست و چهار ماه می شود. آیه دیگر مجموع زمان شیردهی و حمل را سی ماه دانسته است. با کسر کردن بیست و چهار ماه شیردهی از سی ماه، شش ماه باقی می ماند که بیان کننده کوتاه ترین زمان بارداری خواهد بود. در نتیجه عثمان نباید آن زن را به اتهام زنا و به دلیل این که زودتر از موقع فرزند خود را به دنیا آورده است، محکوم به سنگسار می کرد
[9] - منابع اهل سنت: الف- کتاب الموطا، امام مالک، جلد2، صفحه 825 (کتاب الحدود، حدیث11)، ناشر: داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان ب- الاستذکار، ابن عبدالبر، جلد7، صفحه 491، شماره 1531، ناشر: دارالکتب العلمیة. -- باقی منابع در صفحه بعد . . . . . ج- الفصول فی الاصول، جصاص، جلد1، صفحه106 (پاورقی). د- سنن بیهقی، جلد7، صفحه 442. ه- الدر المنثور، سیوطی، ذیل آیه « و وصینا الانسان بوالدیه حسنا ». و- مسند احمد، جلد1، صفحه 104. ز- کنزالعمال، متقی هندی، جلد3، صفحه227. قابل توجه این که برخی از منابع شیعه ( وسایل الشیعة، الحرالعاملی، جلد21، صفحه 382 ) این ماجرا را در مورد عمربن خطاب خلیفه دوم اهل سنت، نقل کرده اند
[10] - فان فلوتن ، تاریخ شیعه و علل سقوط بنی امیه ، ترجمه مرتضی هاشمی حائری صفحه 27 .
[11] - تحلیلی بر مواضع سیاسی علی بن ابی طالب صفحه 146
[12] - سوره شعرا آیه 227 . (زود باشد کسانی که ظلم کرده اند بدانند که به چه کیفرگاه و دوزخ انتقامی بازگشت می کنند .)
[13] - همان منبع همان صفحه
[14] - همان منبع صفحه 151
[15] - تاریخ المدینة المنوره، ج 3، ص 1115
[16] - مروج الذهب، ج 2، ص 332
[17] - الموفقیات، ص 602
[18] - المعارف، ص 195
[19] - همان، ص 195، و نک: انساب الاشراف، ج 5، ص 27، 38
[20] - المعارف، ص 194
[21] - انساب الاشراف، ج 5، ص 28.این پولها از زکوات قضاعه بوده است.
[22] - المعارف، صص 194، 195
[23] - البدایة و النهایه، ج 7، ص 172
[24] - انساب الاشراف، ج 5، ص 13
[25] - الغدیر، ج 8، ص 286
[26] - الدر المنثور، ج 3، ص 232
[27] - مروج الذهب، ج 2، صص 340 ـ 339
[28] - انساب الاشراف، ج 5، صص 31، 36، 37، تاریخ الیعقوبى، ج 2، 171
[29] - نک: انساب الاشراف، ج 5، صص 58، 88
[30] - تاریخ المدینة المنوره، ج 2، صص 1036 ـ 1307 و در پاورقى همواز: طبقات الکبرى، ج 4، ص 232، حلیة الاولیاء، ج 1، ص 160، تاریخ الطبرى، ج 5، ص 2860، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 2، ص 376، ج 3، ص 54، نهایة الارب، ج 19، ص 443، التمهید و البیان، برگ 70
[31] - تاریخ المدینة المنوره، ج 2، ص 1040
[32] - تاریخ الطبرى، ج 4، ص 83
[33] - انساب الاشراف، ج 4، ص 580، ش 1485، ابوذر مىگفت: معاویه قصد آن دارد تا نام مسلمانان را از همه چیز محو سازد.این نگرش جالبى است، خواهیم دید که ملحق کردن خلیفه به خدا براى حذف نام مردم و مسئولیت او ـ علاوه بر خدا ـ در برابر مردم بوده است.
[34] - خلافت و ملوکیت صص 121 ـ 119
[35] - همان، صص 130 ـ 129
[36] - ربیع الابرار، ج 3، ص 575
[37] - خیر الدین سوى با تأثیر پذیرى از استادش عبد العزیز الدورى در کتاب: تطور الفکر السیاسى عند اهل السنة، ص43 ـ 4
[38] - الطبقات الکبری لإبن سعد، ج3، ص65 ـ تاریخ مدینه دمشق لإبن عساکر، ج39، ص323 ـ تاریخ المدینة لإبن شبة، ج4، ص1154 ـ تاریخ الطبری، ج3، ص401 ـ اخبار مدینه، ج2، ص13
1- ـ استیعاب ، جلد 1، صفحه ،197
[40] - معارف ابن قتیبه، صفحه ، 176
[41] - تاریخ بغداد ، جلد 8 ، صفحه .439
[42] - انساب ، جلد 5 ، صفحات 43 ـ 41 ؛ تاریخ طبری ، جلد 3 ، صفحات 373 ـ .372
[43] - الغدیر ، جلد 8 ، و 9
[44] - تاریخ المدینة المنوره، ج 3، ص 1175
[45] - الغارات، ص 219 (ترجمه فارسى)
[46] - نهج السعاده، ج 1، صص 248 ـ 247
[47] - المعارف، ص 228، انساب الاشراف، ج 5، ص 80، تاریخ المدینة المنوره، ج 3، ص 1169 (کان اشد الصحابه على عثمان طلحة بن عبید الله) .
[48] - طبقات الکبرى، ج 3، ص 223، تاریخ المدینة المنوره، ج 3، ص 1170
[49] - الجمل، ص 141.و نک: تاریخ الطبرى، ج 4، ص 385، العقد الفرید، ج 4، ص 290
[50] - الامامة و السیاسه، ج 1، ص 57
[51] - تاریخ المدینة المنوره، ج 3، ص 1169
[52] - همان، ج 3، ص 1202
[53] - الجمل، صص 146 ـ 145
[54] - تاریخ المدینة المنوره، ج 3، ص 1089
[55] - الفتوح، ج 3، ص 123
[56] - المعیار و الموازنه، ص 27، طبقات الکبرى، ج 3، ص 37
[57] - المعیار و الموازنه، ص 27
[58] - تحریم، آیه 10
[59] - الجمل، ص 148، الفتوح، ج 2، ص 225، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 6، ص 215
[60] - انساب الاشراف، ج 5، ص 34
[61] - تاریخ المدینة المنوره، ج 3، ص 1173
[62] - همان، ص 1174
[63] - تاریخ الخمیس، ج 2، ص 261
[64] - صبح الاعشى، ج 1، ص 251
[65] - الاغانى، ج 1، ص 26
[66] - الموفقیات، ص 152، الامتاع و المؤانسه، ج 3، ص 165
[67] - الامتاع و المؤانسه، ج 3، ص 165
[68] - همان، ج 3، صص 169 ـ 168
[69] - الفتوح، ج 2، صص 270 ـ 269
[70] - ربیع الابرار، ج 3، ص 341، الفتوح، ج 2، ص 263
[71] - الموفقیات، ص 154
[72] - العقد الفرید، ج 4، ص 287
[73] - البصائر و الذخائر، ج 1، ص 18
[74] - الاغانى، ج 15، ص 107
[75] - تاریخ الطبرى، ج 3، ص 402
[76] - مروج الذهب، ج 2، ص 347
[77] - الامامة و السیاسه، ج 1، ص 42، طبقات الکبرى، ج 3، ص 71، المصنف، ابن ابى شیبه، ج 15، صص 204، 205، 212، 223، 227، تاریخ الطبرى، ج 3، ص 421
[78] - الاغانى، ج 16، ص 334
[79] - الامامة و السیاسه، ج 1، صص 54 ـ 53
[80] - همان، ج 1، ص 50
[81] -.وقعة صفین، ص 354
[82] - الامامة و السیاسه، ج 1، ص 61 به احتمال زیاد این سخن که نام او را در تورات یافته بعدها به عبد الله بن سلام نسبت داده شده است.اما او به هر حال از مدافعان عثمان بوده است.
[83] - تاریخ المدینة المنوره، ج 3، صص 1186 ـ 1175
[84] - الفتوح، ج 2، ص 222
[85] - تاریخ ابو زرعة الدمشقى، ج 1، ص 190
[86] - انساب الاشراف، ج 5، ص 60
[87] - السیرة النبویه، ابن هشام، ج 2، ص 479
[88] - مروج الذهب، ج 2، ص 347
[89] - نک: طبقات الکبرى، ج 3، صص 81، 170، ج 4، ص 340
[90] - المعارف، ص 197، ابن قتیبه مىگوید: حش یعنى باغ و کوکب نام شخصى از انصار است
[91] - الاستیعاب، جلد 3، صفحه 80، ناشر: داراحیاءالتراث العربی، بیروت، لبنان مختصر تاریخ دمشق، جلد 16، صفحه 272،ناشر: دارالفکر، بیروت، لبنان
[92] - البدایة و النهایة، جلد 7، صفحه 214، ناشر: داراحیاءالتراث العربی، بیروت، لبنان کامل ابن اثیر، جلد 3، صفحه 180، ناشر: دارصادر، بیروت، لبنان شرح ابن ابی الحدید، جلد 2، صفحه 158، ناشر: داراحیاءالتراث العربی، بیروت، لبنان تاریخ طبری، جلد 3، صفحه 438
[93] - مقصود سعد ابن ابی وقاص است .
[94] - عبدالرحمن عوف ، شوهر خواهر عثمان بود و در آن شورا بر طبق فرمان عمرحق وتو داشت .