عرفای مشهور ایرانی قرن هفتم
این قرن عرفای بسیار بلند قدری پرورانده است. ما عدهای از آنها را به ترتیب تاریخ وفاتشان نام میبریم.
الف. شیخ نجم الدین کبرای خوارزمی. از مشاهیر و اکابر عرفاست. بسیاری از سلاسل به او منتهی میشود. وی شاگرد و مرید و داماد شیخ روزبهان بقلی شیرازی بوده است. شاگردان و دست پروردگان زیادی داشته است. از آن جمله است « بهاء الدین ولد » پدر مولانا مولوی رومی. در خوارزم میزیست. زمانش مقارن است با حمله مغول. هنگامی که مغول میخواستحمله کند، برای نجم الدین کبرا پیام فرستادند که شما و کسانتان میتوانید از شهر خارج شوید و خود را نجات دهید. نجم الدین پاسخ داد: من در روز راحت در کنار این مردم بودهام، امروز که روز سختی آنها است از آنها جدا نمیشوم. خود مردانه سلاح پوشید و همراه مردم جنگید تا شهید شد. این حادثه در سال 616 واقع شده است.
ب. شیخ فریدالدین عطار. از اکابر درجه اول عرفا است. در نثر و نظم تالیف دارد. « تذکرة الاولیاء » او که در شرح حال عرفا و متصوفه است و از اما صادق علیه السلام آغاز میکند و به امام باقر علیه السلام ختم مینماید از جمله ماخذ و مدارک محسوب میشود و شرقشناسان فراوان به آن میدهند. همچنین کتاب « منطق الطیر » او یک شاهکار عرفانی است. مولوی درباره او و سنائی گفته است:
عطار روح بود و سنائی دو چشم او ما از پی سنائی و عطار میرویم
و هم او گفته است:
هفتشهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچهایم
مقصود مولوی از هفتشهر عشق هفت وادی است که خود عطار در « منطق الطیر » شرح داده است.
محمود شبستری در گلشن راز میگوید:
مرا از شاعری خود عار ناید که در صد قرن چون عطار ناید
عطار شاگرد و مرید شیخ مجدالدین بغدادی از مریدان و شاگردان شیخ نجم الدین کبرا بوده است. و همچنین صحبت قطب الدین حیدر را - که او نیز از مشایخ این عصر است و در تربتحیدریه مدفون است و انتساب آن شهر به او است - نیز درک کرده است.
عطار مقارن فتنه مغول درگذشته و به قولی به دست مغولان در حدود سالهای 626 - 628 کشته شد.
ج. شیخ شهاب الدین سهروردی زنجانی صاحب کتاب معروف « عوارف المعارف »که از متون خوب عرفان و تصوف است. نسب به ابوبکر میرساند.گویند هر سال به زیارت مکه و مدینه میرفت. با عبدالقادر گیلانی ملاقات و مصاحبت داشته است.شیخ سعدی شیرازی و کمال الدین اسماعیل اصفهانی شاعر معروف از مریدان او بودهاند. سعدی در مورد او میگوید:
مرا شیخ دانای مرشد شهاب دو اندرز فرمود بر روی آب یکی اینکه در نفس خود بین مباش دگر آنکه در جمع بدبین مباش
این سهره وردی غیر از شهاب الدین سهره وردی فیلسوف مقتول معروف به شیخ اشراق است که در حدود سالهای 581 - 590 در حلب به به قتل رسید.
سهروردی عارف در حدود سال 632 درگذشته است.
د. ابن الفاررض مصری. از عرفای طراز اول محسوب است.اشعار عربی عرفانی در نهایت اوج و کمال ظرافت دارد. دیوانش مکرر به چاپ شده و فضلا به شرحش پرداختهاند. یکی از کسانی که دیوان او را شرح کرده « عبدالرحمن جامی » عارف قرن نهم است.
اشعار عرفانی او در عربی با اشعار عرفانی حافظ در زبان فارسی قابل مقایسه است. محی الدین عربی به او گفتخودت شرحی بر اشعارت بنویس، او گفت کتاب « فتوحات مکیه » شما شرح این اشعار است.
ابن فارض از افرادی است که احوالی غیر عادی داشته، غالبا در حال جذبه بوده است و بسیاری از اشعار خود را در همان حال سروده است. ابن الفارض در سال 632 درگذشته اشت.
ه. محی الدین عربی حاتمی طائی اندلسی. از اولاد حاتم طائی است. در اندلس تولد یافته اما ظاهرا بیشتر عمر خود را در مکه و سوریه گذرانده است. شاگرد شیخ ابومدین مغربی اندلسی از عرفای قرن ششم است. سلسله طریقتش با یک واسطه به شیخ عبدالقادر گیلانی سابق الذکر میرسد.
محی الدین که احیانا با نام ابن العربی نیز خوانده میشود، مسلما بزرگترین عرفای اسلام است. نه پیش از او و نه بعد از او کسی به پایه او نرسیده است. به همین جهت او را « شیخ اکبر » لقب دادهاند.
عرفان اسلامی از بدو ظهور قرن به قرم تکامل یافت. در هر قرنی - چنانکه اشاره شد - عرفای بزرگی ظهور کردند و به عرفان تکامل بخشیدند و بر سرمایهاش افزودند. این تکامل تدریجی بود ولی در قرن هفتم به دست محی الدین عربی « جهش » پیدا کرد و به نهایت کمال خود رسید.
محی الدین عرفان را وارد مرحله جدیدی کرد که سابقه نداشت. بخش دوم عرفان یعنی بخش علمی و نظری و فلسفی آن وسیله محی الدین پایه گذاری شد. عرفای بعد از او عموما ریزه خوار سفره او هستند. محی الدین علاوه بر اینکه عرفان را وارد مرحله جدیدی کرد یکی از اعاجیب روزگار است. انسانی استشگفت و به همین دلیل اظهار عقیدههای متضاد دربارهاش شده است.
برخی او را ولی کامل، قطب الاقطاب میخوانند و بعضی دیگر تا حد کفر تنزلش میدهند. گاهی ممیت الدین و گاهی ماحی الدیناش میخوانند. صدرالمتالهین فیلسوف بزرگ و نابغه عظیم اسلامی نهایت احترام را برای او قائل است. محی الدین در دیده او از ابوعلی سینا و فارابی بسی عظیمتر است.
محی الدین بیش از دویست کتاب تالیف کرده است. بسیاری از کتابهای او و شاید همه کتابهایی که نسخه آنها موجود است (در حدود سی کتاب) چاپ شده است. مهمترین کتابهای او یکی « فتوحات مکیه » است که کتابی است بسیار بزرگ و در حقیقتیک دائرة المعارف عرفانی است. دیگر کتاب فصوص الحکم است که گرچه کوچک است ولی دقیقترین و عمیقترین متن عرفانی است. شروح زیاد بر آن نوشته شده است. در هر عصری شاید دو سه نفر بیشتر پیدا نشده باشند که قادر به فهم این متن عمیق باشند.
محی الدین در سال 638 در دمشق درگذشت و همانجا دفن شد. قبرش در شام هم اکنون معروف است.
و. صدرالدین محمد قونوی. اهل قونیه (ترکیه و شاگرد و مرید و پسر زن محی الدین عربی. با خواجه نصیرالدین طوسی و مولوی رومی معاصر است. بین او و خواجه نصیر مکاتبات رد و بدل شده و مورد احترام خواجه بوده است. میان او و مولوی در قونیه کمال صفا و صمیمیت وجود داشته است. قونوی امامت جماعت میکرده و مولوی به نماز او حاضر میشده است. و ظاهرا-همچنانکه نقل شده - مولوی شاگرد او بوده و عرفان محی الدین را که در گفتههای مولوی منعکس است از او آموخته است. گویند روزی وارد محفل قونوی شد. قونوی از مسند خود حرکت کرد و آن را به مولوی داد که بر آن بنشیند. مولوی ننشست و گفت جواب خدا را چه بدهم که بر جای تو تکیه زنم؟ قونوی مسند را به دور انداخت و گفت مسندی که تو را نشاید ما را نیز نشاید.
قونوی بهترین شارح افکار و اندیشههای محی الدین است. شاید اگر او نبود محی الدین قابل درک نبود. مولوی وسیله قونوی با مکتب محی الدین آشنا شد. اینکه گفته میشود مولوی شاگر قونوی بوده است ظاهرا مربوط به اخذ افکار و اندیشههای محی الدین است. اندیشههای محی الدین در مثنوی و در دیوان شمس منعکس است. کتابهای قونوی از کتاب درسی حوزههای فلسفی و عرفانی اسلامی در شش قرن اخیر است.
کتابهای معروف قونوی عبارت است از: مفاتح الغیب، نصوص، فکوک، قونوی در سال 672 (سال فوت مولوی و خواجه نصیرالدین طوسی) و یا سال 673 درگذشته است.
ز. مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی معروف به مولوی صاحب کتاب جهانی « مثنوی ». از بزرگترین عرفای اسلام و از نوابغ جهان است. نسبش به ابوبکر میرسد مثنوی او دریائی است از حکمت و معرفت و نکات دقیق معرفة الروحی و اجتماعی و عرفانی. در ردیف شعرای طراز اول ایران است. مولوی اصلا اهل بلخ است. در کودکی همراه پدرش از بلخ خارج شد. پدرش او را با خود به زیارت بیت الله برد. با شیخ فریدالدین عطار در نیشابور ملاقات کرد.
پس از مراجعت از مکه همراه پدر به قونیه رفت و آنجا رحل اقامت افکند. مولوی در ابتدا مردی بود عالم و مانند علمای دیگر همطراز خود به تدریس اشتغال داشت و محترمانه میزیست تا آنکه با شمس تبریزی عارف معروف برخورد، سخت مجذوب او گردید و ترک همه چیز کرد.
دیوان غزلش به نام شمس است. در « مثنوی » مکرر با سوز و گداز از او یاد کرده است. مولوی در سال 672 درگذشته است.
ح. فخرالدین عراقی همدانی شاعر و غزلسرای معروف. شاگر صدرالدین قونوی و مرید و دستپرورده شهاب الدین سهروردی سابق الذکر است. در سال 688 درگذشته است.
تمثال جناب مستطاب عارف و صوفی شهیر عطار نیشابوری