خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است

معرفی کوتاهی برخی از بزرگان فرهنگ و ادب ایران زمین

معرفی کوتاهی از بزرگان فرهنگ و ادب ایران زمین


حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی رحمت الله علیه

ابوالقاسم منصور پسر حسن ،نامور به ((فردوسی ))شاعر و حماسه سرای ایرانی قرن (سوم وچهارم) هجری است.....او در (طبران یا پاژ)طوس از نواحی خراسان دیده به جهان گشود...پدرش از دهقانان طوس بود و در ان ولایت پارس صاحب مکنت بود...او در همان ولایت پارسی و عربی اموخت و از همان ابتدا به داستانهای کهن رغبت خاصی داشت و به تاریخ گذشته ایران عشق می ورزید...همین علاقه به داستانهای کهن او را به فکر ساختن شاهنامه انداخت....در واقع پس از مرگ ((دقیقی))که فردوسی ظاهرا با او همشهری بود ،فردوسی در صدد بر امد ((شاهنامه ابو منصوری)) را که به نثر بود بدست اورد و ان را نظم کند..سر انجام پس از چندی تلاش یکی از دوستانش نسخه ای از ان را پیدا کرد و به او سپرد و او سی سال کم وبیش در نظم ان وقت صرف کرد.فردوسی ((افریدگار رستم)) است...


در روزگاری که تازیان سعی در از بین بردن تاریخ پارس داشتند او تلاش بر جمع اوری این هویت از دست رفته کرد،که صد البته چنان اثری بر جای گذاشت که ادبیات حماسی جهان به خود ندیده و نخواهد دید ... چنان که از شاهنامه بر می اید فردوسی دارای طبع لطیف وخوی پاکیزه است،سخنش از طعن و دروغ و بدگویی و چاپلوسی خالی بود و تا می توانست الفاظ زشت و دور از اخلاق به کار نمی برد،در وطن پرستی چنان که از جای، جای شاهنامه بخوبی بر می اید سری پر شور داشت و از انان که به ایران گزند رسانده بودند بیزار بود.. فردوسی در ابتدا از وضع معیشتی خوبی برخوردار بود ،چنانچه ((نظامی عروضی ))می نویسد:به واسطه مکنتی که داشت از دیگران بی نیاز بود،ولی چون بیشتر ثروتش را در راه شاهنامه خرج کرد در اواخر عمر به سختی افتاده بود.... پیر حماسه سرا در اواخر عمر خود روزگاری در تنگ دستی بسر برد،چنانکه در قحطی که در سال 420در خراسان رخ داد بسیار رنجور شده بود و مجبور شد به در گاه (محمود غزنوی)برود.... در اینکه ایا خود شاهنامه را بنام محمود زده است یا بعد از مرگش چنین کاری کرده اند جای شک و شبهه زیاد است...اما بسیاری بعید می دانند، چرا که فردوسی روزهای اخر عمر را هم با تنگ دستی سپری کرده است.در ((تاریخ سیستان)) امده است:چون فردوسی شاهنامه بر محمود خواند ،محمود گفت :در سپاه من هزار مرد همچون رستم هست و فردوسی را از خود راند ....در ((چهار مقاله)) هم از بدعهدی محمود ،با فردوسی سخن امده است.گذشته از شاهنامه چند قطعه و غزل نیز به فردوسی نسبت داده اند،(یوسف زلیخایی) هم بدو نسبت داده اند که که بی تردید از شاعری دیگر است که یک قرن بعد از فردوسی می زیسته و با ((طغانشاه پسر الب ارسلان ))معاصر بوده است..بسیاری شاهنامه اش را با ((ادیسه وایلیاد ))هومر شاعر یونانی مقایسه کرده اند ولی بدون شک این دو اثر یارای هماوری با شاهنامه را ندارند.فردوسی سر انجام درحدود 411تا 416هجری در طوس درگذشت.بزرگان و با دانش آزادگان***نبشتند یکسر همه رایگان

نشسته نظاره من از دورشان ***تو گفتی بدم پیش ،مزدورشان
جز احسنت از ایشان نبد بهره‌ام***بکفت اندر احسنتشان زهره‌ام
)
عکس _تندیس فردوسی_اثر افشین اسفندیاری(


فارابی



محمد بن محمد، از پاراب، فاراب ماوراء النهر، در کناره سیر دریا ( رود سیحون ) بود. در سال 259 ه متولد شد ، پدرش از سرداران سپاه سامانیان و از نژاد ایرانی بود. ترک دانستن او، چنانکه بعضی پنداشته اند خطاست . " ابن الندیم " که معاصر آن فیلسوف بود، اصلا به ترک بودن او اشاره یی ندارد ، بلکه در آثار قرن ششم هجری و بعد از آن به ترک بودن فارابی تصریح شده است. فارابی از ماوراء النهر به قصد تحصیل علوم به بغداد رفت و در محضر " ابو بشر متی بن یونس القنائی " ، استاد بزرگ منطق و حکمت حاضر شد و سپس از استادی "یوحنا نام " منسوب به شهر حران، که از تربیت شدگان حوزه علمی مرو بود قسمتی از منطق و علوم فلسفی را فرا گرفت ، همه کتب ارسطو را مطالعه کرد و بر معانی آنها واقف شد ، پس از بغداد به مصر و از آنجا به شام رفت . 


اهمیت فارابی بیشتر در شرحهای او بر آثار ارسطو خاصه بر منطقیات معلم اول است، چون با کارهای او منطق ارسطو به بهترین وجه به مسلمین شناسانده شد. او را تالی معلم اول یعنی ارسطو دانسته و "المعلم الثانی" لقب داده اند . اما فعالیت علمی او در این حد نماند بلکه خود نیز آثار مهمی ابداع کرد که بخش بزرگی از آن در دست و بسیاری تاکنون طبع و به زبانهای مختلف ترجمه شده که از آنجمله می توان به : " رسالة فی مبادی آرا اهل المدینة الفاضلة " حاوی نظریه فارابی در اخلاق است و " الجمع بین رایی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطو " را نام برد که فارابی در آن کوشیده است تا اصول عقاید افلاطون و ارسطو را با هم وفق دهد ، اغراض ما بعد الطبیعة که شرح و تحریر روشنی است از کتاب " الحروف " ارسطو در ما بعد الطبیعة ، " فصوص الحکم " ، " عیون المسائل " ، " احصاء العلوم " و چندین کتاب و رساله دیگر . به فارابی اشعاری را به فارسی نسبت داده اند که این رباعی از جمله آنهاست : اسرار وجود خام و ناپخته بماند و آن گوهر بس شریف ناسفته بماند هر کس به دلیل عقل چیزی گفتست آن نکته که اصل بود ناگفته بماند کتاب فارابی در علم موسیقی همواره به عنوان مهمترین کتاب دیرین فن محسوب می شود ، این کتاب چند بار به طبع رسیده و ترجمه یی از آن نیز به زبان فرانسوی منتشر شده است. 


فارابی مانند همه دانشمندانی که در تمدن اسلامی عنوان فیلسوف داشته اند در اغلب علوم زمان خود صاحب تصانیفی بوده است . اطلاعات وی در ریاضیات و موسیقی خوب ولی در طب و طبیعیات متوسط بوده است . روش فلسفی او را باید در حقیقت یک روش نو افلاطونی اسلامی نامید. اثر فارابی در حکمای بعد از او بسیار بوده چنانکه هرگاه سخن از حکمت مشاء یا به طور اعم فلسفه در تمدن اسلامی به میان آمده است او و ابن سینا به عنوان دو فرد شاخص از میان مسلمین و در کنار هم و همراه افلاطون و ارسطو ذکر شده اند.


 حکیم سنایی غزنوی 


(
ابوالمجد مجدود پسر آدم) نامور به (سنایی غزنوی)یا (حکیم سنایی)شاعر ادیب و سخن سرای ایرانی قرن(چهارم وپنجم )هجری است. زادگاهش را غزنه واقع در افغانستان امروزی دانسته اند...پدرش از بزرگان ان دیار بود اما بهره یی چندان از مال دنیا نداشت...خاندانش اهل علم و معرفت بودند چنان که (رضی الدین لالا )عارف بزرگ ان دوران نیز این طور که (جامی )نقل می کند،منتسب به این خاندان است...در غزنین به تحصیل معرفت پرداخت و خیلی زود سرامد هم سالانش شد،ولی انچنان که باید کارش پیش نرفت و هنوز جوان بود که راه بلخ در پیش گرفت،به امید اینکه دوست پدرش (اصیل الملک حسن هروی )او را یاری کند...خواجه حسن به او نیکی کرد ولی بین انها بهم خورد و او راه سرخس را پیش گرفت...انچنان که باید خوش زبان نبود و زبانش همه را ازار می داد ...ابتدا به مدح و تعریف از شاهانی مانند((سلطان مسعود سوم و بهرام شاه )) پرداخت و از این راه شهرتی بهم زد ....اما گویی یک حادثه انقلابی درونی در او برپا کرد که معلوم نیست چه بوده ..برخی پای (خواجه یوسف همدانی) رابه میان اورده اند و می گویند از او تاثیر پذیرفته است...برخی همچون( جامی) می گویند در حمام از چاپلوسی خود نسبت به شاهان سخن شنیده که می گفتند ،گزافی در کاغذ می نویسد و تحویل شاه می دهد ،اخر این شغل او به چکار اید ...اما این سخنان را نمی شود چنان که باید واقعی دانست ...ولی انچه مسلم است او از بزرگترین شعرای تاریخ ادب فارسی است که در بسیاری از مسائل و مضامین و ساخت صورت ها پیشاهنگ تمام شاعران پس از خود قرار گرفت..در قصیده سرایی روش (فرخی سیستانی و عنصری)را در قالبی نو دراورد و جانی تازه بخشید... سبک شعرش بعدها مورد تقلید کسانی چون(جمال الدین عبدالرزاق و خاقانی) قرار گرفت...از دیگر ویژگی های شعر او وجهه اجتماعی ان است که او را بزرگترین سراینده( شعر اجتماعی )می نمایاند.. (در قصیده _ غزل _ ترکیب و ترجیع و قطعه و رباعی و مثنوی) دست دارد... از اثارش طریق التحقیق، کارنامهٔ بلخ، عشق‌نامه ، عقل‌نامه.و...را میتوان نام برد... سه مکتوب و یک رسالهٔ نثر نیز به وی نسبت داده‌اند....پس از بازگشت به غزنین می‌گویند که خانه‌ای نداشت و یکی از بزرگان غزنین بنام (خواجه عمید احمدبن مسعود) به او خانه‌ای بخشید و سنایی تا پایان عمر در غزنین در عزلت به سر برد. و در این ایام مثنوی ((حدیقةالحقیقه ))را نوشت...در حدود540 و گویا حدود 62 سال سن داشت که چشم از جهان فرو بست..او را در غزنین به خاک سپردند

تا هشیاری به طعم مستی نرسی 
تا تن ندهی به جان پرستی نرسی

تا در ره عشق دوست چون آتش و آب
از خود نشوی نیست، به هستی نرسی

 

((مولانا))

مولانا جلاالدین محمد بلخی نامور به (( مولوی)) شاعر پارسی گوی و عارف (سده ششم) هجری است.....پدرش (بها ولد و مادرش مومنه خاتون) نام داشت...پدرش از خطیبان بلخ بود و در ان ولایت بسیار محبوب و دوست داشتنی بود....دوران کودکی اش مصادف با سلطنت ((محمد خوارزمشاه ))بود به که بشدت تحت تاثیر مادرش ترکان خاتون قرار داشت....مولانا در کنار پدر و استادش (سید برهان ترمذی) در کودکی به کسب علم پرداخت...سیزده سال داشت که پدرش اهنگ حج کرد و با خانواده راهی سفر شد....هنوز به نیشابور نرسیده بودند که خبر حمله مغولان به ایران را از کاروانیان شنیدند ..در نیشابور به دبدن ((عطار )) که دوستی دیرینه با پدرش داشت نائل امد و عطار که در چهره او شور علم اندوزی را دید نسخه ای از کتاب ((الهی نامه ))را به او هدیه داد.....در بغداد ((شهاب الدین عمر سهرودی)) را ملاقات کرد و از او هر چند در مدتی کوتاه بسیار اموخت..در جوانی با (گوهر خاتون)دختر خواجه (شرف الدین سمرقندی) که در کاروان پدر با انها راهی سفر شده بود ازدواج کرد و از او صاحب دو پسر ((سلطان ولد و علاالدین محمد )شد..در ان زمان ((علاء الدین کیقباد )) پادشاه سلجوقیان روم که بسیار علم دوست بود از پدرش دعوت کرد تا به قونیه برود... مولانا هم بهمراه پدر راهی قونیه شد....مولانا خیلی زود راه و رسم طریقت را فرا گرفت و شهرتش فراگیر شد ...همین اوازه باعث شد که ((شمس الدین محمد تبریزی))برای دیدن او راهی قونیه شود ...حدود سی وهشت سال داشت که شمس زا ملاقات کرد .ان دو حدود دو سال پس از یک دوره غیبت شمس در کنار هم بودند ولی رشک بسیاری از دوستداران مولانا نسبت به حضور شمس باعث شد او برای همیشه قونیه را ترک کند..... این ملاقات انچنان الفتی میان ان دو بوجود اورد که مولانا تا اخرین لحظه عمر هم بیاد او بود.... همین امر باعث شده که مولانا در جای ،جای اشعارش به شمس اشاره میکند...از او اثاری همچون ((مثنوی معنوی _دیوان شمس _ مجموعه مقالات و....بر جای است که به زبانهای مختلف ترجمه شده است...مولانا شاگردان بزرگی همچون ((صلاح الدین زرکوب _ حسام الدین چلبی و معین الدین پروانه و...)) بسیاری دیگر تربیت کرد...پس از مرگ همسرش با (کرا خاتون قونوی)ازدواج کرد و از او صاحب یک پسر بنام (مضفرالدین و یک دختر بنام ملک خاتون) شد...مولانا بسیار انسان دوست ومهربان بود ،به همه مردم از قبیل ،یهودی ،مسیحی،مسلمان و....احترام می گذاشت و به شدت در میان مردم محبوب بود . او سر انجام در تبی سوزان در سال 672هجری در حالی که (حسام الدین چلبی و پسرش سلطان ولد )بر بالین او بودند چشم از جهان فرو بست ... او را با حضور همه دوست دارانش در قونیه در کنار( پدر و پسرش علاءالدین محمد) به خاک سپردند.عشق از ازل است و تاابد خواهدبود

جـــو یـنـده عشـق بی‌عــدد خـواهـدبـود

فــردا کــه قـیـامـت آشــکارا گــردد

هرکس که نه عاشق است رد خواهد بود

 

 

حکیم عمرخیام

Image result for ‫خیام‬‎
حکیم ابوالفتح عمر پسر ابراهیم مشهور به ((خیام )) فیلسوف ،ریاضیدان ،ستاره شناس و شاعر ایرانی قرن ((چهارم )) هجری در نیشابور زاده شد... در کودکی راه مکتب و مدرسه پیش گرفت و به زودی سرامد همکلاسی هایش شد و در جوانی در محضر امام ((موفق نیشابوری ))رسید و از ایشان بسیار بهره برد ....پیش از اینکه شاعر باشد پزشکی توانمند است...هم در ریاضی و ستاره شناسی تبحر دارد و هم در جبر و مقابله تحقیقات تازه می کند و البته که در ((فلسفه)) هم صاحب نظر است... بین مردم شخصیت خاصی دارد... گاهی عقایدش مفتی های شهر را به تکاپو وا می دارد...گاهی در گوشه ای سر گرم کار خودش است و به هیچ کس کارش نیست...در درگاه بزرگان و سلاطین هم بسیار محبوب و قابل احترام است....یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می‌توان اصلاح گاهشمار ایران در زمان وزارت ((خواجه نظام‌الملک))، که در دورهٔ سلطنت ملک‌شاه سلجوقی بود، دانست،او بدین منظور مدار گردش کره زمین به دور خورشید را تا ۱۶ رقم اعشار محاسبه نمود. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعات‌اش دربارهٔ(( اصل پنجم اقلیدس)) نام او را به عنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده‌است. ابداع نظریه‌ای دربارهٔ ((نسبت‌های هم‌ ارز)) با نظریهٔ اقلیدس نیز از مهم‌ترین کارهای اوست...رباعیاتش بی نظبر است و به زبانهای مختلف دنیا ترجمه شده است، اما معاصران خیام نظیر(( نظامی عروضی یا ابوالحسن بیهقی)) از شاعری خیام یادی نکرده‌اند،چرا که تا حدودی رنگ و بوی ((کفر و الحاد ))میداد...او مشهور ترین و محبوب ترین ادیب و شاعر ایرانی در میان غربیان است و بیش از هر کس دیگری مورد تحقیق و بررسی قرار گرفته است...هنوز تعدا دقیق رباعیاتش معلوم نیست ،چرا که بسیاری رباعیاتی را بدو منسوب می دانند که در واقع و در تحقیق ار او نیست...رساله ای بنام نوروزر نامه هم به او منسوب است...نخستین مجموعه از رباعیات خیام ظاهرا در سال 1252 در((کلکته ))به چاپ سیده است...کلیه نوشته های خیام در همه زمینه ها و همین طور اشعارش در سال 1377 بدست ((رحیم ملک زاده ))منتشر شدگویند کسان بهشت با حور خوش است 

من میگویم که آب انگور خوش است

این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار

کآواز دهل شنیدن از دور خوش است.

((نقاشی _استاد رضا بدر السماء))

 

به بهانه سوم اردیبهشت،روز بزرگداشت شیخ بهایی و روز مهندس



از تبحر داشتن در عرفان ، تصوف ، شعر ، ریاضی، معماری، فلسفه، منطق و نجوم تا بنیان گذاری حلواشکری و ابداع نان و نانوایی سنگک و...

بهاءالدین محمد بن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی (زادهٔ ۸ اسفند ۹۲۵ خورشیدی در بعلبک، درگذشته ۸ شهریور ۱۰۰۰ خورشیدی در اصفهان) حکیم، فقیه، عارف، منجم، ریاضیدان، شاعر، ادیب، مورخ و دانشمند نامدار قرن دهم و یازدهم هجری؛ که در دانش‌های فلسفه، منطق، هیئت و ریاضیات تبحر داشت. در حدود ۹۵ کتاب و رساله از او در سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، عرفان، فقه، مهندسی و هنر و فیزیک بر جای مانده است. به پاس خدمات وی به علم ستاره‌شناسی، یونسکو سال ۲۰۰۹ که مصادف با سال نجوم می‌بوده نام وی را در لیست مفاخر ایران ثبت کرد.

مهارت وی در ریاضی و معماری و مهندسی معروف بوده و از مهم‌ترین خدمات شیخ بهایی در رونق بخشیدن به شهر اصفهان تعیین سمت قبله مسجد شاه اصفهان است. این قبله‌یابی که با استفاده از ابزارهای آن زمان صورت پذیرفته هفت درجه با جهت واقعی قبله اختلاف دارد.
تقسیم آب زاینده رود به محلات اصفهان و روستاهای مجاور رودخانه، ساخت گلخن گرمابه‌ای است که هنوز در اصفهان مانده معروف به حمام شیخ بهایی و طراحی منار جنبان اصفهان که هم اکنون نیز پا برجاست به او نسبت داده می‌شود.
همچنین طرح‌ریزی کاریز نجف آباد-اصفهان است که به نام قنات زرین کمر، (یکی از بزرگترین کاریزهای ایران) و معماری مسجد شاه اصفهان و مهندسی حصار نجف و شاخص تعیین اوقات شرعی (ساعت آفتابی در مغرب مسجد شاه) را به او نسبت می‌دهند.

بنا به روایتی شیخ بهایی را احتمالاً بنیانگذار تهیه نان سنگک، حلواشکری و فرنی می‌دانند.

در تقویم سالنمایی که توسط کمیته نانوایان تهران که در ۱۹ اردیبهشت سال ۱۳۲۶ شمسی در تهران چاپ شده در رابطه با تاریخچه و چگونگی پیدایش نانوایی و نان سنگک این گونه آمده است: "شاه عباس برای رفاه حال طبقات تهی دست و لشگریان خود که غالباً در سفر احتیاج به نان و خورش موقت و فوری داشتند و لازم بود به هر شهری می‌رسند نانواهایی باشند که بتوانند به قدر مصرف سربازان نان تهیه نمایند و غذایی باشد که خورش نان قرار دهند، درصدد چاره برآمد. وی حل این مشکل را از "شیخ بهایی" که از اجلّه علما و دانشمندان ایران بود خواست. شیخ بهایی با تفکر و تعمق تنور سنگکی را ابداع نمود. این اختراع که با دقت و هوشیاری طرح و عملی شده است به قدری کامل و دقیق است که پس از گذشت چند صد سال هنوز به همان صورت اولیه مورد استفاده و نانی که از تنور سنگکی بدست می‌آید، مأکول‌ترین نان است. در اجرای این کار دستور داده می‌شود که روی توری مقداری ریگ و سنگ ریزه بریزند و در زیر آن آتش پرحجمی روشن نمایند تا ریگها کاملاً داغ گردند و آنگاه خمیر نان را با دست در روی تخته‌ای پهن کرده و در روی سنگ‌های داغ قرار دهند تا بپزد.

 

Image result for ‫شیخ بهایی‬‎

ایشان همچنین عارف شوریده حال و شاعری شیرین سخن بوده اند ، ازمشهورترین اثاز ایشان ترکیب بند مشهور زیر است :

 

تاکی به تمنای وصال تو یگانه

اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد

دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد

در میکده رهبانم و در صومعه عابد

گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه

روزی که برفتند حریفان پی هر کار

زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار

من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار

حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار

او خانه همی جوید و من صاحب خانه

هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو

هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو

در میکده و دیر که جانانه تویی تو

مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید

پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید

عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید

یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید

دیوانه منم من که روم خانه به خانه

عاقل به قوانین خرد راه تو پوید

دیوانه برون از همه آیین تو جوید

تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید

هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید

بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه

بیچاره بهائی که دلش زار غم توست

هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست

امید وی از عاطفت دم به دم توست

تقصیر خیالی به امید کرم توست

یعنی که گنه را به از این نیست بهانه


 

 خواجه نصیر الدین طوسی 

خواجه نصیر الدین طوسی،دانشمند، ریاضیدان ،ستاره شناس و ادیب ایرانی قرن (ششم وهفتم) و پیشرو در علم مثلثات است...او فراگیری علوم را در کودکی نزد پدر و دایی خود اغاز کرد سپس در حضور استاد ((کمال الدین محمد حاسب))که از دانشوران نامی در ریاضیات بود، به تحصیل پرداخت ...خواجه سپس به نیشابور رفت و در محضر استاد (فریدالدین داماد نیشابوری ) از شاگردان ((امام فخر رازی ))کتاب(اشارات ابن سینا)را فرا گرفت. پس از مباحثات علمی متعدد فرید الدین با خواجه، علاقه و استعداد فوق العادة خواجه نسبت به دانش اندوزی نمایان شد و فریدالدین او را به یکی دیگر از شاگردان فخر رازی معرفی کرد و بدین ترتیب نصیرالدین طوسی توانست کتاب(قانون ابن سینا) را نزد ((قطب الدین مصری شافعی))به خوبی بیاموزد. وی همچنین از محضر عارف معروف آن دیار (عطار نیشابوری) نیز بهره‌مند شد. سپس در خدمت (کمال الدین موصلی)علم ستاره شناسی و ریاضیات را اموخت و بدین ترتیب پژوهش‌گر طوسی، دوران تحصیل را پشت سر نهاد و پس از سالها دوری از وطن و خانواده، قصد عزیمت به خراسان کرد.خواجه نصیر مدتی را در (الموت نزد اسماعیلیان) گذراند وپس از فتح الموت بدست (هولاکو) در سمت مشاور او در امد و او را در سرنگونی( عباسیان) یاری کرد... و پس از مرگ هولاکو به خدمت پسرش (اباقا خان ) در امد...ازاو کتاب های زیادی بر جای مانده که ((اخلاق ناصری)) یکی از انهاست...خواجه در مراغه رصدخانه‌ای ساخت و کتابخانه‌ای بوجود آورد که نزدیک به چهل هزار جلد کتاب در آن بوده ‌است ...او با پرورش شاگردانی (همچون قطب الدین شیرازی ، علامه حلی،کمال الدین عبدالرزاق شیبانی بغدادی)....و گردآوری دانشمندان ایرانی عامل انتقال تمدن و دانش‌های ایران پیش از مغول به آیندگان شد...وی یکی از گسترش دهندگان علم مثلثات است که در قرن ۱۶ میلادی کتاب‌های مثلثات او به زبان فرانسه ترجمه گردید.خواجه در شعر هم دستی دارد...دیوانی بنام وی در سال 1314 هجری در بمبئی به چاپ رسید که در واقع متعلق به او نیست و و از ان ((عبدالله طوسی)) است .او در بغداد چشم از جهان فروبست و در کاضمین به خاک سپرده شد.


اندر ره معرفت بسی تاخته ام 
وندر صف عارفان سرافراخته ام 

چون پرده ز روی دل برانداخته ام 
بشناخته ام که هیچ نشناخته ام ؟؟!


رویت شکوه و عظمت معماری توام با محاسبات دقیق ریاضی و نجوم در هنگام طلوع خورشید


در صبحگاه اول دی ماه مقابل درب برج رادکان ( نور خورشید بطور مستقیم از درب پشت برج وارد و از درب جلو برج خارج میشودکه نشانه شروع چله زمستان میباشد)


برج رادکان، که تصور می‌شد آرامگاه یکی از ایلخانیان است تنها برجی است که توانایی تعیین چهار فصل، سال کبیسه و آغاز نوروز را دارد.


 این برج اثر ریاضی دان، ستاره شناس و دانشمند بزرگ ایرانی، خواجه نصیرالدین طوسی است.

ایشان متولد روستای طوس نوژ (طینوج) میباشند.



 


)
وحشی بافقی(

کمال‌الدین‌ بافقی‌ ،متخلص‌ به‌ ((وحشی))‌ از شعرای‌ زبردست قرن دهم است‌.او در سال ۹۳۹ هجری در شهر (بافق)یزد ، چشم به جهان گشود. در خانواده ای اهل ادب پرورش یافت ،برادر بزرگترش ((مرادی بافقی))نیز از شاعران روزگار خود بود و در تربیت او نقش بسیاری داشت.اجدادش همه توانگر و اهل علم بودند و خود نیز در اغاز چندی در کاشان مکتب دار بود و با شاعران انجا ازجمله،((محتشم،ضمیری،فهمی،شجاع و غضنفر گلجاری)) مباحثه می کرد، تا جایی که سر انجام کار به هجو گویی کشید و او مجبور شد به یزد برود و تا اخر عمر انجا زندگی کند .....اینکه وحشی را معاصر با (( شاه تهماسب و شاه عباس اول ))دانسته اند ،با توجه به دوران زندگی او درست نیست ،هر چند مدایح او بیشتر به شاه تهماسب و ((عبدالله خان اعتماد الدوله صدر اعظم)) و چند تن از حکام کرمان به جامانده است...همچنین او مدح ((میر میران و شاه نعمت الله ولی)) را نیز گفته است....او در انواع شعر فارسی طبع ازمایی کرده و از همه انها کمو بیش موفق بیرون امده....از او اثاری چون(( مثنوی فرهاد و شیرین،ناظر و منظور،خلد برین،دیوان غزل،قصاید،قطعات،ترکیب بند ها،ترجیع بند ها،و رباعی ))بر جا مانده است ، از این میان مثنوی فرهاد و شیرین از بهترین کارهای اوست .غزلهایش را انچنان با شور و سوز و گداز و عشق سروده است که او را ((عاشق ترین))شاعر ایرانی دانسته اند....او در زندگی از شهرت بسیاری برخوردار بود و اشعارش را پارسی زبانان پیوسته می خواندند و نقل می کردند..او تا جایی که می توانست از بکار بردن واژه ها و ترکیبات عربی پرهیز می کرد.. وحشی‌ بافقی‌ در حدود سال‌ ۹۹۹ هجری‌ در یزد ‌درگذشت.


گر کسب کمال می‌کنی می‌گذرد
ور فکر مجال می‌کنی می‌گذرد 

دنیا همه سر به سر خیال است خیال
هر نوع خیال می‌کنی می‌گذرد 

 

 قابوس پسر وشمگیر 

آرمگاه ایشان و بزرگترین بنای آجری جهان اثر این دانشمند شهیر

شمس المعالی قابوس پسر وشمگیر از مشهور ترین امیران خاندان ((ال زیار))است که در حدود سال 366 بعد از برادر بزرگترش ((بهستون)) بر تخت نشست....پس از چهارسال با ((عضدالدوله و مویدالدوله)) پسران ((رکن الدوله ))فرنانروای ال بویه بر سر برادر کوچکشان((فخر الدوله ))که به قابوس پناه اورده بود در استر اباد به جنگ پرداخت ولی در اندک زمانی شکست خورد و با فخرالدوله به خراسان گریخت و مدت 18سال از سلطنت محروم بود و در پناه سامانیان می زیست... تا اینکه با ضعیف شدن ال بویه او با کمک سامانیان به گرکان حمله کرد و دوباره بر تخت نشست...قابوس مردی(( ادیب ،شاعر،خوشنویش واهل هنر)) بود و در نوشتن فارسی و عربی با بهترین های زمان خود برابری می کرد،و در شعر فارسی و تازی هر دو ماهر بود.دربارش پناه گاه شعرا و بزرگان اهل علم و هنر بود و در ( نوروز و مهرگان) به هر یک از شعرا و اهل علم و هنر هدیه بسیار می داد. ولی در عین حال بسیار درشت خو،سخت کش و با خشم و غضب بود و به اسانی حکم به کشتن می داد و اگر به کسی مضنون می شد ،بی انکه پرس و جو کند او را می کشت ،خواه او از خویشانش بود ،خواه از کسانی که با او رابطه ای نداشت، تا اینکه جمعی از فرماندهان سپاهش بر او شوریدند ولی با میانجی گری پسرش ((منوچهر))از سلطنت گناره گیری کرد و در قلعه ((جناشک)) منزوی شد و به عبادت پرداخت ...ولی جمعی از افرادش از بیم اینکه او دوباره بر تخت بنشیند و از انها انتقام بگیرد او را در همان قلعه کشتند و در ((برج گنبد قابوس))به خاک سپردند...از شعرای بنام زمان او می توان(( ابو بکر محمد پسرعلی خسروی سرخسی وابواقاسم زیاد پسر محمد قمری گرگانی ))را نام برد...دانشمند بنام ایرانی (ابوریحان بیرونی) کتاب مشهور خود (اثار الباقیه)را به نام قابوس نوشته است و همچنین پزشک بزرگوار (ابو علی سینا)هم به به دعوت قابوس راهی گرگان شد و لی قبل از رسیدن به این شهر خبر مرگ قابوس را شنید و ناچار به قزوین و همدان به پناه ال بویه رفت.



من هشت چیز را ز جهان برگزیده‌ام 
تا هم بدان گذارم عمر دراز را 

شعر و سرود و رود و می‌خوشگوار را 
شطرنج و نَرد و صیدگه و یوز و باز را

میدان و گوی و بارگه و رزم و بزم را
اسب و سلاح و خُود و دعا و نماز را 

عکس(برج گنبد قابوس(
از اثار ثبت شده ایران در میراث جهانی یونسکو واقع در شهر گنبد کاووس(


 مسعود سعد سلمان 

مسعود سعد سلمان شاعر نامی (قرن پنجم وششم) هجری و ایرانی است.اصل او از همدان بوده ولی در لاهور زاده شد، پدرش شصت سال در خدمت سلاطین غزنوی بود ...مسعود سعد از ابتدای جوانی به دربار غزنویان راه یافت و با(سیف الدوله محمود )که از جانب پدرش(سلطان ابراهیم) به حکومت هندوستان منصوب شده بود به انجا رفت و در انجا شهرت یافت...ولی پس از مدتی سلطان ابراهیم به همه انها سوءظن پیدا کرد و به زندانشان افکند و پس از هفت سال با کمک (عمیدالملک ابوالقاسم خاص)از زندان نجات یافت ....پس از چندی به خدمت( بو نصر پارسی) شتافت ولی دیری نگذشت که دوباره در اثر سوءظن به زندان افکنده شد و هشت سال در انجا ماند و به کمک(علی پسر مشکان)که از بزرگان دربار مسعود غزنوی بود رهایی یافت و از ان پس به کتابداری مسعود غزنوی گماشته شد و تا پایان عمر در کمال بزرگی زیست...اشعار او متأثر از سروده‌های(( عنصری_منوچهری _ ناصر خسرو و فرخی)) است،اما سبک شعر او را (خراسانی) می دانند...او به غیر از قصاید، غزلیات و رباعیات، مثنویات و قطعات نیز دارد. (فروزانفر) مثنویاتش را متوسط شمرده و گفته :اگر نمی‌ساخت بهتر بود....دو دیوان هندی و عربی نیز به او نسبت داده اند ولی عبدالحیسن زرین کوب در کتاب (با کاروان حله)ص125 می نویسد:(امروزه نه از دیوان عربی او نشان هست و نه از دیوان هندی او)....همچنین می نویسد او به شاهنامه عشق می ورزید چنان که منتخبی از شاهنامه به نام (اختیارات)ترتیب داده است...بخشی از حیات هشتادساله او در زندان‌های دهک، نای، سو و مرنج گذشته‌است.....از اشعارش پیداست که در زندان (سو) با منجمی بنام (یهرامی)دوست و از او ستاره شناسی اموخته است...او از بزرگترین قصیده سرایان ایران است...مسعود سعد را (( شاعر زندانی ))نیز لقب داده اند.


در آرزوی بوی گل نوروزم*** در حسرت آن نگار عالم سوزم 
از شمع سه‌گونه کار می‌آموزم** می‌گریم و می‌گدازم و می‌سوزم 

 


عمان سامانی شاعر بلند آوازه اهل بیت پیامبر(ص)

میرزا نورالله عمان سامانی ملقب به «تاج الشعراء» و متخلص به «عمان» از شعرای پرآوازهٔ آیینی در نیمهٔ دوم سدهٔ ۱۳ و اوایل سدهٔ ۱۴ هجری است که به سال ۱۲۵۸ ه. ق در سامان به دنیا آمد و به سال ۱۳۲۲ ه. قمری در سن ۶۴ سالگی در زادگاهش درگذشت.

 

نیاکان او همه از دری‌سرایان، پارسی‌گویان و آذری‌سرایان عصر خود بوده‌اند. پدرش میرزا عبدالله متخلص به «ذره» مولف «جامع‌الانساب» و جدش میرزا عبدالواهاب سامانی متخلص به «قطره» و عمویش میرزا لطف‌الله متخلص به «دریا» همگی از شاعران عهد ناصری بوده‌اند. میرزا نورالله همانند بسیاری از نیاکان خود در سلک تصوّف و عرفان بوده و در زمره ارادتمندان سعادت‌علی‌شاه اصفهانی و جانشین وی ملا سلطان محمّد گنابادی (سلطان‌علی‌شاه) از قطب‌های سلسله صوفیّه نعمت‌اللهیه بود.

علی اکبر دهخدا درباره عمان سامانی می‌نویسد: میرزا نوراﷲ بن میرزا عبداﷲ بن عبدالوهاب چهارمحالی اصفهانی. ملقب به تاج الشعراء و مشهور به عمان سامانی. وی از اهالی قریه «سامان» است که آن از قرای چهارمحال خاک بختیاری می‌باشد. وی در سال ۱۲۶۴ ه.ق. متولد شد و در شب سه‌شنبه دوازدهم شوال سال ۱۳۲۲ ه.ق. درگذشت و در وادی السلام نجف دفن شد. او را دیوانی است به نام «گنجینة الاسرار» که در هند و در ایران به چاپ رسیده‌است».

نقل است که جنازه عمان را در مسجد جامع سامان به خاک سپردند و بعدها به نجف اشرف و غری شریف به دار الاسلام انتقال دادند.

از آثار عمان سامانی می‌توان به گنجینة الاسرار و مخزن الدرّر اشاره کرد. گنجینة الاسرار شاهکار عمان است. حبیب الله فضائلی در وصف گنجینة الاسرار آورده‌است این کتاب بحق کنز اسرار یا چنانچه خود سراینده نامیده گنجینه اسرار است، اسراری از ظهور عشق و جمال، اسراری از راز و نیاز عاشق و جذبه‌های معشوق، اسراری از سیر و سلوک و حالات وجد و شوق، اسراری از سوز و گداز و هجران و وصل.


فروغی و چهل سال تلاش برای بازآفرینی هویت ایران مدرن

  • پویا زارعی
  • کارشناس ارشد تاریخ دانشگاه سوربن پاریس

«این کافر را ببین که روز تاسوعا هم عینک می‌زند»!

جمله‌ای که محمدعلی فروغی از خلال خاطرات سال‌های جوانی‌ خود برای توصیف مقاومت جامعه ایران در قبال ورود مظاهر مدرنیته به ایران روایت می‌کند، آینه‌ای به دست می‌دهد از زمانه‌ای که او در آن زیست و از جهلی که به مصافش برخاست. روایت سال‌های زندگی محمدعلی فروغی، لیبرال تجددخواه، نماینده مجلس، وزیر عدلیه، وزیر خارجه، وزیر مالیه، نخست‌وزیر و یکی از سه معمار اصلی مدرن کردن ایران در عصر پهلوی اول، روایت یکی از پرفراز و نشیب‌ترین برهه‌های تاریخ ایران معاصر ایران است.

محمدعلی جوان، پسر محمد حسین فروغی تجددخواه سرشناس عصر قاجار، شیفته ادب فارسی و فردوسی و سعدی بود. اوقات فراغت را گاه با زدن سه‌تار پر‌ می‌کرد، با این حال بخش قابل توجهی از وقت خود را به نوشتن و ترجمه و بحث پیرامون نظرات فلاسفه غربی می‌گذراند. با آنکه از نظر مالی در مضیقه بود، عشقی بی‌پایان به خرید کتاب داشت چنان که به گفته خود خرید کتاب او را «خانه‌خراب» کرده بود. سیگار نمی‌کشید چرا که گمانش این بود «ملاحظه مردم واجب است». مشروب نمی‌خورد، قمار نمی‌کرد و این شیوه زندگی را مدیون تربیت توأم با آزادی خود می‌دانست که چون او را منع نکرده بودند، حریص نشد. چون همسر خود را در جوانی از دست داد، دیگر همسر اختیار نکرد. به لحاظ فکری به نظریه تکامل داروین معتقد بود، و اگرچه خود را از نظر اعتقادی (دست‌کم در برهه جوانی) ندانم‌گرا می‌دانست، با این حال دست به کفرگویی و استهزاء پیغمبران نیز نمی‌زد چرا که این کارها را «تضییع عمر»‌ می‌دانست.

درحالی‌که افتخار می‌کرد هرگز مقید و مجبور به تقدس نبوده، آرزو می‌کرد دولت بتواند سرانجام جلوی قمه‌زنی را بگیرد؛ امری که یکبار امیرکبیر برای انجام آن دورخیز کرد، اما توفیقی نیافت. در دستنوشته‌ها از «عشق مردم به جعل اکاذیب» می‌نالید، از فساد اخلاقی شاهان قاجار و جامعه‌ ایرانی به سختی گله می‌کرد و دزدی و گدایی و غارتگری را شاخصه‌ای همه‌گیر در دوره قاجار می‌دانست. از عوام‌فریبی می‌گفت و اینکه «در مملکت ما حرف‌های مُهمل، زود مؤثر می‌شود و نتیجه می‌دهد،اما حرف‌های حسابی به خرج هیچ‌کس نمی‌رود». شکوه از وضع سخت زنان در عصر ظلمت ایرانی نیز در نوشته‌جات او به چشم می‌خورد. ضمن خاطره‌ای می‌نویسد: «زنی که خوب می‌خواند آنجا آمد، قدری خواند. چقدر صدای خوبی دارد. افسوس خوردم از اینکه مملکت ما استعداد ضایع‌کن است. اگر در فرنگ بود این استعداد پرورش می‌یافت و این زن در تئاترها و مجامع عالیه آواز می‌خواند و شخصی محترم بود و حال آنکه حالا ضعیفه‌ای است در به در و بیچاره و دستخوش هوی و هوس مردم رذل».

عینک بر چهره فروغی جوان که ابزار تمسخرش را فراهم می‌آورد، نشانه تجدد او نبود. تجدد حقیقی چیزی بود که وی در ذهن بدان می‌اندیشید.



نشریه تربیت، ذکاءالملک لقب پدر فروغی بود که بعدا به او رسید

فروغی: فرزند عصر روشنگری

آغاز قرن ۱۶ تا واپسین سال‌های قرن ۱۸ میلادی دوره ظهور چهره‌هایی در عرصه علم و فرهنگ غرب است که تصور انسان مدرن را از جهان دگرگون کردند. هر کدام از این شخصیت‌ها به بخشی از تصور رایج انسان سنتی از هستی حمله بردند و پایه‌های اعتقادی را که برای قرون و هزاره‌ها در تفکر انسانی ثابت مانده بودند ویران ساخته و دست به خلق مفاهیم نو زدند. ماکیاولی با طرح اندیشه سیاسی مدرن جهان قدیم و جدید را از هم منفصل کرد، هابز با پیش‌کشیدن دولت مدنی مفهوم شهروندی و نظام حکومتی را معنای دیگر داد، دکارت جهان فلسفی ارسطو را واژگونه کرد، لاک با طرح حقوق طبیعی به سلطه «تکلیف» خاتمه داد، اسپینوزا حلقه اتصال اخلاق با مذهب را برید، جفرسون جدائی دین از دولت را تئوریزه کرد و اسحاق نیوتن نگاه علمی انسان به جهان پیرامون خود را منقلب کرد. در این سال‌ها که شالوده‌های جهان امروزین ریخته می‌شد، جامعه ایران به خمودگی صدهاساله خود خوگرفته‌ بود.

در چنین فضائی فروغی در روزنامه «تربیت»، که اولین روزنامه غیردولتی ایران در عصرمظفرالدین‌شاه خوانده می‌شود و بیش از ۴۰۰ شماره از آن منتشر شد، به همراه پدرش که رئیس اداره دارالترجمه دربار بود به ترویج اندیشه قانون‌مداری و آزادیخواهی می‌پرداخت. در پاورقی آن زندگینامه‌ها و عقاید بزرگان رنسانس و عصر روشنگری غرب چاپ می‌شد. از آن سو در مدرسه «علوم سیاسی» مشیرالدوله که برای نخستین بار علم سیاست به گونه‌ای آکادمیک آموزش داده می‌شد، پدر فروغی و خود او که هر دو به ریاست رسیدند نقشی تعیین کننده داشتند؛ نه تنها در مدیریت مدرسه، بلکه همچنین در تهیه متن‌های درسی. کتاب اصول ثروت ملل که فروغی ترجمه و تألیف کرد نخستین کتاب آکادمیک اقتصاد در تاریخ مدرن ایران است. کتاب دیگرش «حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول» اندیشه و ارکان حکومت سکولار را در ذهن نسلی از سیاستمداران ایران کاشت و بسیاری از آنان را با مفاهیم نویی چون دموکراسی پارلمانی، حقوق طبیعی، قانون اساسی، اصل تفکیک قوا، حق مالکیت، حق آزادی اجتماعات، حق اعتصاب کارگران، حریم خصوصی و نظایر آن آشنا کرد. مجتبی مینوی، چهره سرشناس ادبی ایران، در مقاله‌ای به مناسبت سی‌امین سالگرد مرگ فروغی اشاره کرده بود که چگونه تمام دوره درس‌ خواندن و نشو و نمای نسل او با تألیفات فروغی‌ها و اسم خاندان فروغی گره خورده بود. بسیاری از فارغ‌التحصیلان این مدرسه در نهضت مشروطه ایران نقشی اساسی ایفا کردند.

فروغی همچون بزرگان عصر روشنگری، روشنفکری چندساحتی بود با این حال گرچه رد فضای فکری فرانسویان را در آثار او می‌توان دید، بسیار به نسل اول پدران بنیانگذار آمریکا شباهت داشت که عمده عمر خود را در سیاست سر کردند. معتقد بود که اگر یک گروه درست در رأس حکومت اقدام کنند، می‌توانند جامعه را به پیش ببرند و در علاقه‌اش به تفکر انتقادی و علم جدید و فلسفه قدیم یونانی و لاتین، تربیت و تأسیس نهاد‌های آموزشی، نوع سیاست‌ورزی، تسلطش به زبان، اعتقادش به سکولاریسم، رویاپردازی‌اش برای آینده بشر و نحوه حکمرانی اصلح بیش از همه به توماس جفرسون نویسنده پیش‌نویس بیانیه استقلال آمریکا می‌مانست. روزگاری گفته بود:«فقط تاسفی که از مردن دارم از بابت همین است که دلم می‌خواهد بدانم کار انسان به کجا می‌رسد». این عطش برای اندیشیدن به محالات و دنیای آینده او را از قاطبه جامعه ایرانی متمایز و با عموم روشنفکران عصر روشنگری غرب مشترک می‌کرد. این علاقه کنجکاوانه به ابعاد و ارکان حکومت تازه محدود نبود و زندگی نوع بشر را نیز در بر می‌گرفت. در رساله‌‌ای که فروغی قریب به یک قرن پیش به نام «اندیشه دور و دراز» نوشته است، برای انسانِ آینده روزی را می‌بیند که کتاب‌های صوتی باب شده است و افراد به وسیله ویدئو کنفرانس‌ با یکدیگر ارتباط می‌گیرند.

در زمانی که موج مارکسیسم کشورهای جهان را درمی‌نوردید، فروغی مغلوب گفتمان غالب زمانه نشد و تلاش کرد از پایه و با کمک کتب کلاسیک، جامعه ایران را با اساس فلسفه و علل مدرنیته در غرب آشنا کند. کتابی که او در این باب تحت عنوان «سیر حکمت در اروپا» در سه جلد نوشت برای دهه‌ها مرجع اصلی ایرانیان برای شناخت فلسفه غرب قرار گرفت و ترجمه‌ای که از کتاب دکارت تحت نام «گفتار در روش» انجام داد هنوز با گذشت قریب یک قرن، یگانه باقی مانده است. با این حال راهی که فروغی لیبرال در ترجمه و انتقال کتب پایه فلاسفه غرب شروع کرده بود در هیاهوی استیلای مارکسیسم بر قاطبه جامعه روشنفکری ایران نیمه‌تمام ماند. شیوه فروغی، آموزش گام‌به‌گام و راه صعود پلکانی از جهان قدیم تا رنسانس و عصر روشنگری و از آن به جهان مدرن بود اما جامعه روشنفکری که پس از او بر سرکار آمد، ۵۰۰ سال پرش کرد و جامعه ایران را که در آغاز عصر پوست‌اندازی خود به سر می‌برد، بی‌آنکه توالی تاریخی رشد اروپایی را طی کرده باشد، به دیوار مارکسیسم کوبید. حزب توده ظهور کرد و رو به اضمحلال گذارد، ده‌ها گروه چریکی و هزاران تن به نام ایده‌های مارکس و کمونیسم در ایران قیام کردند و کشته شدند؛ بی‌آنکه هنوز ترجمه‌ای از اصلی‌ترین کتاب کارل مارکس در ایران موجود باشد. اولین ترجمه فارسی از کتاب «سرمایه» در ۱۳۵۴ منتشر شد.



کتابهای فروغی

هویت ملی یا ناسیونالیسم؟


در طی سال‌های قرن ۱۹ و ۲۰ که جهان متمدن با بحران‌های استقلال و جنگ‌های هویتی متعدد ناشی از تشکیل دولت-ملت‌ها و رواج ایدئولوژی‌های ناسیونالیستی مواجه بود، بحث پیرامون تعریف هویت ملی به کانون نزاع‌ بدل شده بود. هر قوم و کشوری تلاش می‌کرد با توسل به تاریخ قدیم یا ارزش‌های جدید هویت خود و سپس هویت شهروندان خود را تعیین کند. ایران نیز با آنکه امواج مدرنیته دیر به آن رسید، از این قاعده مستثنی نبود.

ایرانی کیست و ایرانی بودن در دوران مدرن به چه معنا است؟ این‌ هسته اصلی سوال‌هائی بودند که فروغی با ورودش به حلقه نخست تصمیم‌گیران حکومتی در پی یافتن پاسخ برای آن‌ها دست به یکی از جسورانه‌ترین پروژه‌های قرون معاصر زد و دست‌اندرکار تعریف و بازآفرینی هویت ملی شد. آرمان نخستین مشروطه، اصلاح ساختار حکومتی از بالا بود، آنچه اما فروغی هدف گرفته بود انقلاب مدرنیسم در بطن جامعه ایران بود. دست زدن به تغییرات در حوزه سنت‌ها و مقدسات جامعه‌ای که به قرن‌ها عقب‌ماندگی خو کرده است، قمار خطرناکی بود که فروغی به سه پشتوانه روی آن دست به تهور زد: ۱- شناخت بنیادینی که از تاریخ و فرهنگ ایران داشت، ۲- آشنائی عمیقی که با تمدن غرب یافته بود و ۳- داشتن حاکمی پرنفوذ و اقتدارگرا چون رضاشاه که می‌توانست از او در پیشبرد اهدافش کمک بگیرد. به اتکای میراث پیشین نهضت مشروطه که ساختار صلب و سنتی جامعه ایران را لرزانده بود، فروغی تلاش کرد کارگزار عبور دادن جامعه ایران به دنیای جدید شود. در دوره‌ای که روشنفکران ایرانی بیش از مدل حکومت، محتوای آن را در سر می‌پروراندند، از انقراض قاجاریه حمایت کرد، به جمهوریت نه گفت و دست به سردارسپه داد تا سلطنت پهلوی شکل بگیرد.

به مدد گستره دانش تاریخی خود، سه هزار سال تاریخ متاخر فلات ایران را از نظر گذراند و کوروش و داریوش اول را به عنوان الگویی برای نظام تازه برگزید. مهم‌تر از آن، بجای بناکردن هویت ملی معاصر بر اساس تعصبات قومی و تعلقات نژادی، آن را در میراث‌های فرهنگ و ادبی کشور کاشت. در زمانه اوج نهضت‌های ملی‌گرایانه افراطی و به گفته او «افتخار به استخوان‌های پوسیده نیاکان»، علیه تفاخر نژادی موضع می‌گرفت:« هیچ‌گاه معتقد به تخفیف و تحقیر سایر اقوام نبوده‌ام و همه وقت مساعی آنان را در راه ترقی و تمدن منظور داشته و تقدیر نموده[ام].» از آن سو در مقاله «چرا باید ایران را دوست داشت» استدلال می‌کند که چرا «حب وطن با نوع‌دوستی تعارضی ندارد».

فروغی برای کاشتن ریشه‌های هویت ایران مدرن در فرهنگ کهن کشور، با اشرافی که به ادبیات ایران داشت خود دست به تهیه منابع اولیه برای استفاده عمومی زد. گلستان و بوستان سعدی به تصحیح فروغی که در فاصله کمی پای خود را به خانه‌های بسیاری از ایرانیان باز کرد، از جمله نخستین کتب ادبی تاریخ معاصر بود که به شیوه جدید تصحیح انتقادی متون قدیمی تهیه شده بود. تهیه‌ نسخه‌ای از رباعیات خیام و همچنین نسخه‌ گزیده‌ای از شاهنامه فردوسی برای استفاده دانش‌آموزان که در بستر مرگ نیز به کار آن اشتغال داشت از جمله همین تلاش‌های او بود. پروژه ترویج مولوی، فردوسی، سعدی و حافظ به عنوان چهار شناسه فرهنگی ایران مدرن که در تمام آن سال‌ها دنبال کرد، حاصل دید متجدد و علمی‌اش بود که با سال‌ها غور و غوص در ادبیات کهن و معاشرت با بزرگترین پژوهشگران ادب ایران همچون علامه قزوینی و بدیع‌الزمان فروزانفر درآمیخته بود. تسلط او بر زبان و ادب فارسی به میزانی است که می‌توان گفت وی ادیبی سیاستمدار بود، نه سیاستمداری ادیب.

فروغی همچنین در همان حال که با نوشتن کتاب «سیر حکمت در اروپا» تلاش می‌کرد فلسفه غرب را به ایرانیان بشناساند، بخشی از کتاب «قانون» ابن‌سینا را از عربی به فارسی برگرداند تا چهره علمی ایران قدیم را به نمایش بگذارد و از خودباختگی هویتی در برابر فرهنگ غرب جلوگیری کند.

فروغی تاریخ را نیز، در کنار زبان، به عنوان رکن هویتی ایران مدرن در نظر می‌گرفت و از جمله پیشروانی بود که به این رشته به عنوان یک علم و اساس آموزش تمدن و تکامل بشریت نگاه می‌کرد و نه به عنوان قصه‌ها و افسانه‌هایی از سلاطین و لشکرکشی‌ها، آنچنانکه تا پیش از او غالبا مرسوم بود. فروغی تصمیم گرفت تاریخ را برای نخستین بار به عنوان ماده درسی وارد مدرسه سیاسی کند و از آنجا که چنین درسی تا پیش از آن وجود نداشت، خود وظیفه نوشتن کتاب ویژه تدریس را برعهده گرفت و اولین کتاب مدون تاریخ را تالیف کرد. کتب سه‌گانه او سرمشق بسیاری از تاریخ‌نویسان بعدی او قرار گرفتند. کتاب تاریخی که برای سال پنجم و ششم مدارس ابتدایی نوشت با این جمله شروع می‌شد: «مملکتِ ما ایران است و ما ایرانی هستیم و پدران ما هم ایرانی بوده‌اند». نوشتن این کتاب که همزمان با اوج‌گیری نهضت مشروطه است روح آزادی و وطن‌پرستی را در کالبد آموزش نسل تازه می‌دمد.

این دست تلاش‌هایی که فروغی انجام داد، در چارچوب پروژه بلند‌مدت او در ساخت مفاهیم جدید ملت و افکار عمومی برای ایرانیان تعریف می‌شود. در بخشی از نامه‌ای که از پاریس به هنگام برگزاری کنفرانس صلح در ۱۹۱۹ نوشته است، پس از آن‌که به سختی گله می‌کند که چرا ایران باید در مقابل انگلیسی‌ها «مُرده در دستان مُرده‌شور» باشد، افسوس خود را از این فقدان هویت جدید اینگونه نشان می‌دهد: «ملت ایران باید صدا داشته باشد، افکار داشته باشد، ایران باید ملت داشته باشد... ایران ملت ندارد. افکار عامه ندارد. اگر افکار عامه داشت به این روز نمی‌افتاد و همه مقاصد حاصل می‌شد. اصلاح حال ایران و وجود ایران متعلق به افکار عامه است و اگر بگویید تعلیق بر محال می‌کنی عرض می‌کنم خیلی متاسفم اما در حقیقت نمی‌توانم صرف نظر کنم».فروغی و هیئت ایرانی شرکت کننده در اجلاسیه عمومی جامعه ملل، ژنو ۱۹۳۰منبع تصویر،

توضیح تصویر،

فروغی و هیئت ایرانی شرکت کننده در اجلاسیه عمومی جامعه ملل، ژنو ۱۹۳۰

نهادسازی فروغی برای هویت ایرانی: انجمن آثار ملی

هویتی که فروغی در پی آن بود برای تثبیت در باور جامعه ایرانی به نماد احتیاج داشت. با این حال ابنیه تاریخی و قبور بزرگان فرهنگی ایران به حال خود رها شده‌ بودند. او در جایی از عالی‌قاپو و چهل‌ستون سخن می‌گوید که «زباله‌دانی» شده بودند، از قبر سعدی که تبدیل به «غمکده» شده و بنای تخت جمشید که « آنچه از خرابی و تضییع به سر این بنای معظم بباید، آمده». از این رو وی در امتداد تلاش‌هایش برای شکل دادن به هویت ایرانی معاصر، انجمن آثار ملی را در ۱۳۰۴ تاسیس کرد. او در این انجمن جمعی از سرشناس‌ترین چهره‌های فرهنگی و ادبی را گرد هم آورد تا به صورت نظام‌مند طرح شناسایی و بازسازی آثار تاریخی در سطح کشور پی بگیرند. مرمت و تجدید بنای شماری از سرشناس‌ترین بناهایی که امروز بخشی جدائی‌ناپذیر از شناسه فرهنگی ایران مدرن هستند، نظیر آرامگاه فردوسی، حاصل آن ایده‌ها بود. در شرایط نبود بودجه کافی، هزینه ساخت آرامگاه فردوسی از محل‌هایی نظیر فروش بلیط‌های بخت‌آزمائی یا درآمد حاصل از کنسرت‌ قمرالملوک وزیری (که وی آن را با افتخار اهدا کرده بود) تأمین شد. جشن هزارمین سال تولد فردوسی که با افتتاح آن بنا و حضور مهم‌ترین چهره‌های ایران‌شناس همراه بود، فردوسی را بصورت رسمی از فرهنگ افواه و نقالان قهوه‌خانه‌ها بیرون کشید و با گره زدن آن به هویت ایرانی معاصر جایگاه آن را به عنوان شناسه فرهنگی تثبیت کرد.

یکی دیگر از کارهای بزرگ فروغی و تشکیلاتی که او پایه گذاشت، تهیه قانون عتیقات در آبان ۱۳۰۹ و گذراندن آن از تصویب مجلس بود که طی آن بر حفاری، کشف، تملک و حفظ اشیا باستانی قوانینی وضع شد. ماده نخست آن قانون نشان می‌دهد که چگونه انقلابی در حوزه پاسداشت میراث فرهنگی و اشیاء تاریخی ایران از طرح تعقیب می‌شد: «کلیه آثار منقول و غیر منقول ساخته شده در ایران تا اختتام دوره زندیه در ایران جزو آثار ملی ایران محسوب می‌شود».

هدف ساخت موزه ملی ایران و کتابخانه ملی ایران که در اساسنامه انجمن آثار ملی درج شده بودند، در سال‌های بعد تحقق پذیرفتند و فروغی با حضور در موزه ایران باستان با خطابه «موزه چیست و برای چیست؟» در واپسین سال زندگی خود تلاش کرد تا فرهنگ موزه رفتن را در میان مردمان رواج دهد. با این حال عمده کار او در نهادسازی فرهنگی، فرهنگستان زبان بود.


تصاویری از ادوار مختلف زندگی عالم برجسته ، سیاستمدار فرهیخته ، محقق ارجمند و پرکار ، جناب دکتر محمد علی فروغی  رحمت الله علیه که خدمات درخشانی به ادب و عرفان این مرزو بوم انجام داد . روحش شاد یادش گرامی




آرامگاه فردوسی


توضیح تصویر،

آرامگاه فردوسی

فروغی و تلاش برای احیای زبان فارسی

با پیشرفت جهش‌آسای علوم در غرب و پدیدار شدن مفاهیم و اصطلاحات تازه فرهنگی و علمی، فروغی از زمره نخستین کسانی بود که نیاز به واژگان تازه برای فهم جهان تازه را احساس کرد و با تسلطی که به ادبیات ایران داشت، به معادل‌سازی و آفرینش واژه‌های نو دست زد. دو کتاب اصول ثروت ملل و حقوق اساسی که برای دانشجویان مدرسه علوم سیاسی تهران نوشته بود سرشار از اصطلاحات تازه علوم انسانی جدید بود که بسیاری از آنها، از جمله خود واژه «حقوق»، برای نخستین بار در این کتاب‌ها بکار می‌رفت.

در نظر شماری از بزرگترین روشنفکران عصر مشروطه که می‌خواستند هرآنچه را از ساختار کهن و سلب عقب‌مانده قجری باقی‌مانده بود پس بزنند، نفرت از ساختار منحط و استبدادی قدیم جامعه ایران در قالب نفرت از زبان رایج در آن دوره پدیدار شد. شماری از نام‌آورترین متفکران عصر مشروطه نظیر فتحعلی آخوندزاده یا ملکم‌خان در جستجوی علل عقب‌ماندگی ایرانیان به خط و زبان فارسی رسیدند و نخستین قدم در راه مدرن شدن ایران را در برانداختن خط فارسی و فرنگی شدن آن، یا تهی ساختنش از کلمات عربی و احیای زبان باستانی دیدند. قصیده ملک‌الشعرای بهار در هجو احمد کسروی ناظر به همین دست ‌تلاش‌ها بود:

طوطی شکرشکن بربست لب کز ناگهان

تاختند این خرمگس‌ها سوی قند پارسی

در زمانه انباشته شدن محاورات روزمره طبقه بالادست جامعه از کلمه‌های انگلیسی، عربی و فرانسه، فروغی که به گفته خود زبان فارسی را در «مهجوریتی ۶۰۰ ساله» می‌دید، دست به تاسیس فرهنگستان زبان فارسی زد. چیزی که آن را در سطح اهمیت «ارتش و راه‌آهن» می‌دانست؛ نه صرفا «کارخانه لغت‌سازی» بلکه سازمانی در خدمت پیدا کردن راه اصلاح و تکامل زبان به عنوان رکن هویتی و جلوه‌گر کردن فرهنگ اختصاصی کشور. چه در خطابه «فرهنگستان چیست» و چه در مکتوب «نامه من به فرهنگستان»، او مخاطرات برای زبان فارسی را که عمدتا به دلیل ورود فرهنگ غربی و نیاز دنیای جدید ایجاد شده بود نشان داده و به بحث پیرامون نحوه مواجهه با آن‌ها می‌پردازد. او می‌گوید «نه الفاظ خارجی را به کلی به دور بریزیم، نه به زبان باستان برگردیم». فروغی می‌گوید که این ادعا که ما آریایی هستیم و نباید از زبان عربی استفاده کنیم «آنقدر بچگانه است که آن را قابل بحث نمی‌دانم».

جمع شدن افرادی نظیر دهخدا، ملک‌الشعراء بهار، سعید نفیسی، بدیع‌الزمان فروزانفر و خود او در فرهنگستان، نوزایی زبان معاصر فارسی را رقم زد. اینان در قریب به شش سال حدود ۲ هزار واژه ساختند و برای سخن گفتن ایرانیان نظامی جدید تدوین کردند. فروغی در سال‌های پس از ۱۳۱۴ که سمت‌های دولتی عزل و خانه‌نشین شده بود نیز دغدغه فرهنگستان را حفظ کرد.


توضیح تصویر،

چرچیل، روزولت و استالین در کنفرانس تهران ۱۹۴۳

فروغی و پایان عصر رضا‌شاهی

فروغی به هنگام اشغال ایران در شهریور ۲۰ امضای رضاشاه برای استعفا را گرفت و قرارداد با دول متفق را امضا کرد. در آن زمان، قاطبه جامعه که در جنگ جهانی دوم طرفدار آلمان بودند علیه او بلند شدند چرا که فروغی زمانی آن را امضا کرد که بسیاری تحت تأثیر تبلیغات آلمان نازی تصور می‌کردند ارتش هیتلر در آستانه فتح شوروی و پیروزی در جنگ است. رادیو فارسی برلین فروغی را مرتب به خاطر آنچه نسب یهودی‌اش می‌خواند دشنام نژادی می‌داد و اکثر روشنفکران که طرفدار آلمان نازی بودند به او حمله بردند.

با این‌حال تاریخ نشان داد که واقع‌بینی و دوراندیشی او چگونه ایران را از خطر فروپاشی در یکی از خطرناک‌ترین مقاطع خود نجات داد. فروغی مغضوبین رضاشاه را به دولت بازگرداند، زندانیان سیاسی را آزاد کرد، سانسور مطبوعات را برداشت و در باز کردن مجدد فضای باز سیاسی کوشید.

معتمد بودن او نزد رضا‌شاه امری بود که به گفته تقی‌زاده، فروغی را از تمام شخصیت‌های ایران متمایز می‌کرد. اینچنین ارسطووار دربرابر اسکندر، برای سال‌های متمادی زیر گوش شاهی بی‌سواد و ناآشنا، اهمیت مدرنیته و بنیان‌های فلسفی ضرورت تحول جامعه ایران را زمزمه کرد و بر او تأثیر مستقیم گذاشت.

در قریب ۲۵ سال فعالیت سیاسی‌اش در سمت‌های گوناگون به کار گرفته شد و در کابینه‌های مختلف چرخید که ده سال آن ذیل حکومت رضا‌شاه بود. با نگاه تحول‌خواه متأثر از عصر روشنگری که او را عقیده‌مند به تغییرات زیربنائی می‌ساخت، هرکجا رفت منشأ اثر شد. در دبیرخانه مجلس تشکیل شده پس از مشروطیت، با استفاده از تسلط خود به نظام پارلمانی اروپا، آئین‌نامه نخستین مجلس ایران را نوشت. انجمن آثار ملی را تأسیس کرد، فرهنگستان زبان را پایه گذاشت، در دوره نخست‌وزیری در متقاعد کردن شاه به تشکیل دانشگاه تهران نقش حیاتی ایفا کرد و در اغلب طرح‌های پیشبرد مدرنیسم در ایران دوره پهلوی اول ردی از او به چشم می‌خورد از جمله در مهم‌ترین آن‌ها یعنی استقرار نظامی قضائی نوین. نهضت مشروطیت، مشروعیت نظام قضائی جاری زمانه را (که در دست روحانیون قرار داشت) زیر سئوال برده بود گرچه نتوانسته بود آن را به تمامی فرو بریزد. طرح جایگزین آن و تأسیس عدالتخانه و حکمرانی قوانین حقوقی عرفی که آرمان مشروطه‌خواهان بود برقرار نشد، مگر سرانجام زمانی که علی‌اکبر داور ساختار دادگستری را از نو ریخت و محمدعلی فروغی قانون اصول محاکمات حقوقی را در وزارت عدلیه به تصویب و اجرا رساند. در سخنرانی در دانشکده حقوق در ۱۳۱۵ تعریف می‌کند که چگونه در اوایل کار، دادگاه‌ها از ترس روحانیون جرئت نمی‌کردند عنوان صدور حکم به خود بدهند و رأی خود را «راپرت به مقام وزارت» عنوان می‌کردند. آرزوی فروغی برای کشور، همچنان که یک‌بار گفته بود، استقرار «قوه قضائیه‌ای مقتدر و محترم» بود.

فروغی در طول قریب بیست سال حضور در صحنه حکومت‌های ایران کارنامه‌ای برجا گذاشته است که هر گزارش جامعی از عملکرد او بدون نقد ناقص خواهد ماند. در حالی که در دوره اول حکومت پهلوی نخست او نقش واسط حلقه روشنفکران و حکومت رضاشاهی را ایفا می‌کرد و پایه‌گذار اصلاحات عمیق اجتماعی و سیاسی می‌شد، قدرت‌گیری و به تبع استبداد رضاشاهی را نیز تقویت می‌ساخت. این واقعیت که برای پیشبرد اصلاحات به بازوی حکومت مقتدر احتیاج داشت سبب شد تا در موارد متعدد چشم بر پایمال شدن آزادی‌ها ببندد و اولویت برقراری حکومت قانون را به نفع استقرار نظم و مظاهر تجدد نادیده بگیرد.

تحکیم پایه‌های استبداد حکومت رضاشاهی که او در آن نقشی بی‌بدیل داشت، تیغی دولبه بود که دامن او و دو مغز متفکر دیگر مدرن‌سازی ایران در دوره پهلوی اول را نیز گرفت. گرچه در قیاس با علی‌اکبر داور که با حل کردن تریاک در چای و نوشیدن آن به زندگی خود خاتمه داد و تیمورتاش که در زندان قصر از پا درآمد؛ عزل و خانه‌نشینی محمدعلی فروغی کمترین کیفری بود که وی متحمل شد.

با مرگ او در شبانگاه ۵ آذر ۱۳۲۱، عصر روشنگری ایرانی یکی از چهره‌‌های اصلی‌اش را از دست داد، با این حال میراثی که او برجا گذاشت سرتاسر سده چهاردهم شمسی را تحت تأثیر قرار داد. مداراگری او، صلح‌طلبی‌اش،‌ رویاپرداز بودنش، حقوق‌مداری‌اش، باور عمیقش به حرکت تدریجی و تجددخواهی‌اش که با شناخت عمیق از فرهنگ ایران همراه بود در یکی از بحرانی‌ترین دوره‌های تاریخی به کمک ایران آمد. اندیشه‌هایی که او رواج داد، نهادهایی که تاسیس کرد و هویتی که برای شهروند ایرانی معاصر بازآفرید انقلابی بود که بنیان‌های فرهنگ ایران را در عصر تلاطم‌های حاصل از گذار به مدرنیته پی‌ ریخت و تثبیت کرد. ۷۵ سال پس از مرگش، جمله‌ای حسرت‌بار که خود او یک بار درباب قائم‌مقام و امیرکبیر گفته بود می‌تواند زندگی و زمانه‌‌اش را خلاصه سازد: «سبحان‌الله! چه مردمانی بودند و چه خیال‌ها در سر داشتند و چه پیش آمد و چه کسانی جای آن‌ها را گرفتند»


مرحوم علی اکبر داور موسس دادگستری نوین در ایران


علی اکبر داورر

علی‌اکبر داور (۱۲۴۶ تهران -اصالتاً چهاردانگهٔ ساری-۱۳۱۵ تهران) از رجال سیاسی دورهٔ رضاشاه بود که در پست‌های وزیر مالیه در کابینه محمدعلی فروغی(۱۳۱۲–۱۳۱۵)، وزیر معارف (فرهنگ)، وزیر عدلیه (دادگستری) انجام وظیفه کرد و به بنیادگذار دادگستری نوین ایران نامور شده‌است.[۲] پدرش کربلائی علی خان اردلان معروف به کلبعلی خان متولد روستای کنیم در کیاسر و بخش چهاردانگهشهرستان ساری بود که خزانه‌دار دربار قاجار بود[۳] ایجاد نظام قضایی در کشور، تأسیس «ادارهٔ ثبت احوال»، تدوین «قانون ثبت اسناد»، «قانون ثبت املاک»، «قانون ازدواج و طلاق» و تأسیس بیمه ایران[۴] از مهمترین دستاوردهای او بود.وی به گونهٔ مشکوکی درگذشت. برخی مرگ وی را یکی از ترورهای سیاسی دولتی مخالفان و ناراضیان در دوران رضاشاه به شمار می‌آورند. از بین رجال دورهٔ پهلوی او از معدود افرادی است که هم‌اکنون یک خیابان در تهران به نام اوست

            علی‌اکبر داور بنیان‌گذار دادگستری نوین در ایران و وزیر مالیه رضا شاه پس از پایان تحصیلات ابتدایی و متوسطه و مدرسه علوم سیاسی به خدمت عدلیه قدیم درآمد و مشاغل گوناگونی را بر گُرده گرفت. در ۲۵ سالگی، دادستان تهران شد و به میرزا علی‌اکبر خان مدعی‌العموم شهرت یافت. در پی آن برای ادامه تحصیلات، به سوئیس رفت و تا دریافت درجه دکترایحقوق تحصیل کرد. داستان سفر داور به سویس بدین گونه‌است که هنگامی که حاج ابراهیم پناهی فرزندان خود را برای تحصیل به اروپا می‌فرستاد، داور را به عنوان سرپرست آنها برگزید. در این همراهی داور درس خواند و خود را به مرحله دکترای حقوق رسانید.[۶]سپس به ایران بازگشت. چند گاهی وزیر معارف شد و در کابینه‌های مستوفی‌الممالک و مخبرالسلطنه به وزارت عدلیه رسید. مهم‌ترین دستاورد او، دگرگون نمودن ساختار نظام قضایی عدلیه بود. تأسیس «ادارهٔ ثبت احوال»، «قانون ثبت اسناد»، «قانون ثبت املاک»، و «قانون ازدواج و طلاق» از دستاوردها و برآیند کوششهای اوست

فعالیت سیاسی

داور یک فرد سیاسی نیز بود. با انتشار روزنامه مرد آزاد و انتخاب به نمایندگی مجلس از بازیگران مهم سیاست شد، با تیمورتاش و نصرت‌الدوله همبسته و هم‌آوا گردید و از پایه‌گذاران اصلی پادشاهی رضاشاه شد. پانزده سال بازیگر سیاسی و وزیر مقتدر و اصلاح‌طلب دوره پهلوی بود

داور در دوره وزارت پروژه‌های بزرگی را با تأمین اعتبار دولتی به انجام رسانید. او مناسبات و دادوستدهای اقتصادی را دولتی کرد. در دوره او تجارت ایران با شوروی بر پایه دادوستدهای پایاپای گسترش یافت. در آذر ۱۳۱۴ یک پیمان بازرگانی پایاپای مهم میان ایران و آلمان بسته شد که در راستای آن دولت آلمان در برابر صادرات پنبه، چوب، برنج، جو، قالی، خشکبار، خاویار و طلا و نقره و... از ایران به این کشور، تجهیزات صنعتی و ماشین آلات به ایران صادر کند

نوسازی و اصلاحات داور در عدلیه و مالیه و پرورش گروهی از کارشناسان شایسته برای کشور او را از مردان نامی عصر خود کرده بود که بارها سخن از نخست وزیری او بود ولی مرگ این بخت را از او دریغ کرد.    

   منبع ویکی پدیا

داوود پیرنیا موسس کانون وکلای دادگستری و نیز موسس برنامه گلهای رادیو

داوود پیرنیا

او در سال ۱۲۷۹ ش در تهران متولد شد. پدرش حسن پیرنیا بود. مادرش دخترعلاءالدوله از رجال قاجار بود و به دلیل گرایش‌ها و اعتقادات مذهبی اجازه حضور در عرصه موسیقی را به او نداد، اما تعلیمات پدرش که از روشنفکران آن دوران بود بر او بسیار مؤثر بود. تحصیلات ابتدایی را در منزل فراگرفت. سپس برای ادامه تحصیل و فراگیری زبان فرانسه وارد مدرسه سن‌لویی تهران شد. بعدها برای ادامه تحصیلات در رشته حقوق به سوئیس رفت.

پس از فراغت از تحصیل در رشته حقوق، به وطن مراجعت کرد و وارد کارهای دولتی شد. او مؤسس کانون وکلا در ایران بود. پس از انتقال از وزارت دادگستری به وزارت دارایی، اقدام به تأسیس اداره آمار در ایران کرد. در سال ۱۳۲۵ ش هنگامی که احمد قوامنخست‌وزیر شد او را مدیر کل بازرسی نخست‌وزیر کرد و پس از چند ماه معاون نخست‌وزیر شد.

سید علیرضا میرعلی نقی محقق و مورخ موسیقی درباره پیرنیا می‌گوید: «پیرنیا به اعتبار نام پدرش که مرد خوش نامی بود، در محافل و مجامع سیاسی و ادبی رفت و آمد داشت و با اکثر شخصیت‌های نامدار و نویسندگان و موسیقی دانان دوره خود دوست بود.»

آثار و فعالیت ها

حقوق‌دان و موسس کانون وکلا در ایران، پایه‌گذار و مدیر برنامه رادیویی گل‌ها در رادیو تهران (بعدها رادیو ایران) در سال ۱۳۳۵ و در پی آن برنامه گل‌های رنگارنگ، برگ سبز، یک شاخه گل و گل‌های صحرایی (بر مبنای ترانه‌های محلی) و مبدع گروه موسیقی رادیو بوده‌است. او از بانیان کانون وکلای دادگستری است.

نخستین برنامه‌های کودکان رادیو هم از کارهای او به شمار می‌آید؛ حتی نخستین بار پسر خردسال خود را به گویندگی این برنامه گماشت. گاهی هم پیرنیا دستی به قلم می‌برد و مقالاتی می‌نوشت. آثار او در برخی نشریات سال‌های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ منتشر شده‌اند.

آفرینش برنامه گل ها

پس از سقوط دولت قوام مشاغل دولتی را کنار گذاشت و با میراثی که از پدر به او رسیده بود، به مطالعه در زمینه موسیقی ایران پرداخت و به جمع آوری آهنگ‌های اصیل ایرانی مشغول شد.

پیرنیا توانست نظر مقامات سازمان برنامه و بودجه را به اهمیت ترویج موسیقی اصیل ایرانی جلب کند و پس از اختصاص اعتبار، اقدام به تشکیل ارکستری با شرکت نوازندگان، خوانندگان و آهنگسازان صاحب نام آن دوره کرد. و اینگونه نطفه ی گل ها در آشفته بازار موسیقی ایران بسته شد.

آغاز پخش برنامه گل‌های رنگارنگ در سال ۱۳۳۴ از رادیو تهران حاصل این کوشش وی بود. او را باید موسس برنامه‌های موسیقی «گل‌های رنگارنگ»، «گل‌های جاویدان»، «یک شاخه گل»، «گل‌های صحرایی» و «برگ سبز» دانست. برنامه‌های او تحولی در موسیقی رادیو به وجود آورد.

اوایل برنامه گل های رنگارنگ که با صدای خانم مرضیه آغاز شد بیشتر خواندن شعر و همراهی یک ساز بود که بعدها رفته رفته به آواز و موسیقی تبدیل شد. همکاری استادان موسیقی ایرانی مانند ابوالحسن صبا، غلامحسین بنان، بانو مرضیه و مرتضی محجوبیشناخت پیرنیا از شعر و ادب و موسیقی ایران و وسواس و سلیقه او در انتخاب اشعار و قطعات موسیقی باعث استقبال مردم از برنامه گل‌ها شد.

استعفا از مدیریت گل ها

در آبان ۱۳۴۵ که او پس از مدتی بیماری به رادیو بازگشت به درخواست چند تن قرار شد از کارهای وی بازرسی شود. پیرنیا پس از این ماجرا بلافاصله استعفا داد و برنامه گل‌های ۴۰۵ آخرین برنامه‌ای است که زیر نظر وی ضبط شد.





  علامه استاد علی اکبر دهخدا  


) زاده ۵ اسفند ۱۲۵۷ تهران -- درگذشته ۷ اسفند ۱۳۳۴ تهران ) شاعر، نویسنده، روزنامه نگار و فرهنگ نویس بزرگ

وی علوم ابتدایی و سطوح عالی را در ایران گذراند. سپس برای تکمیل علوم جدید به اروپا سفر کرد و مدت پنج سال به تحقیق و تفحّص پرداخت. بازگشت دهخدا به ایران مصادف با نخستین طلیعه افکار آزادیخواهانه و شروع مبارزات جنبش مشروطیت در ایران بود. دهخدا که با استبداد و مظالم آن زمان شدیداً مخالف بود، به صف مبارزان پیوست و به نگارش مقالات تند و طنزآمیز پرداخت. او که از همکاران روزنامه صوراسرافیل بود، پس از توقیف و تعطیلی آن روزنامه به اروپا تبعید شد. دهخدا پس از استقرار مشروطیت به ایران بازگشت و در روزنامه های مختلف نویسندگی کرد. او در دوران جنگ جهانی اول و مهاجرت آزادیخواهان، در یکی از ایلات بختیاری منزوی شد و در آنجا مقدمات تدوین لغتنامه بزرگ خود را پی ریزی کرد، این اثر مهم علمی و ادبی دهخدا، آنچنان گسترده، دقیق و غنی است که میتوان آن را یکی از شاهکارهای بزرگ زبان فارسی در قرن اخیر دانست. کارهای ادبی و انتقادی دهخدا از نظر سبک و سلیقه کم نظیر است و نوآوری او در طنزنویسی، مکتبی نوین در زبان و ادبیات فارسی به وجود آورده است. در زمینه شعر نیز، آثاری برجسته دارد که با بیانی ساده و دلنشین سروده شده است. دهخدا همچنین با گردآوری کتاب امثال و حکم که مجموعه ای از بیست و چهار هزار ضرب المثل فارسی است، نخستین فرهنگنامه عرفی و عامیانه را در زبان فارسی تدوین کرد

علی اکبر دهخدا، سرانجام در ۷ اسفند ۱۳۳۴ در ۷۶ سالگی درگذشت و در گورستان ابن بابویه به خاک سپرده شد.


ادامه دارد ........................

برخی منابع :

برگرفته از صفحه فیس بوک تاریخ ادبیات ایران

 https://www.facebook.com/tarikh.adabiat.iran/?نشانی اینترنتی : 

   https://www.bbc.com/persian/42128410  

  • پویا زارعی
  • کارشناس ارشد تاریخ دانشگاه سوربن پاریس








داستانهای جاویدان تاریخ ادبیات ایران زمین

https://s8.picofile.com/file/8302182684/%D8%A8%D8%B3%D9%85_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%B7%D9%84%D8%A7%DB%8C%DB%8C.jpg


از داستانهای عاشقانه  تاریخ ادبیات ایران زمین 

https://s8.picofile.com/file/8302499600/12063403_779085022200310_5888417337697297989_n.jpg

ابتدا دانستنی‌های جالب دربارهٔ زبان فارسى￸
زبان فارسى در ٢٩ کشور جهان صحبت میشه که در ردیف ششم بعد از زبان اسپانیایى و قبل از زبان آلمانى از نظر تعداد کشورهایی که توی اونها فارسى صحبت می‌کنند رده‌بندى شده

زبان فارسى دومین زبان کلاسیک جهان بعد از زبان یونانى شناخته شده و همهٔ ویژگی‌هاى یک زبان کلاسیک رو داره.￸

زبان ‌هاى لاتین و سانسکریت در ردیف‌هاى سوم و چهارم قرار دارند.￸

زبان فارسى از نظر  تنوع مَثَل (ضرب‌المثل) بین سه کشور اول دنیاست

زبان فارسی از نظر دامنه و تنوع واژه‌ها یکى از پرمایه ‌ترین و بزرگترین زبان های دنیاست

در کمتر زبانى فرهنگ لغاتى مثل لغت نامه ی ١٨ جلدی دهخدا و یا فرهنگ معین در ۶ جلد دیده ￵میشه

زبان فارسى توانایى ساختن ۲۲۵ میلیون واژه را داره که در میان زبان‌هاى گیتى بى همتاست

زبان فارسی یازدهمین زبان پرکاربرد در محتوای وب و اینترنته

زبان فارسى از لحاظ قدمت، یک سده از لاتین و دوازده سده از انگلیسى جلوتره

از ده شاعر برتر جهان پنج نفر از آنها فارسی زبانند

آخرین نکته هم اینکه زبان فارسی تنها زبانی هست که میشه 19 تا فعل رو کنار هم گفت و جمله ی معنی دار داشته باشیم￸
مثلا : داشتم میرفتم دیدم گرفته نشسته گفتم بذار بپرسم ببینم میاد نمیاد دیدم میگه نمیخوام بیام میخوام برم بگیرم بخوابم￸

کسی اینو بخواد ترجمه کنه رباط صلیبی مغزش پاره میشه￸

قدر زبان فارسی را با درست فارسی صحبت کردن و یاد دادن درست به بچه هامون و املای صحیح لغات بدونیم و آن را گرامی بداریم￸

**
جالب است بدانید در زبان فارسی "جدایی جنسی" وجود ندارد

مثلا ضمیر سوم شخص "او" شامل زن و مرد میشود
بر خلاف زبان‌های لاتین و عربی

در زبان فارسی، اگر جایی تاکید بر جنسیت باشد، اولویت با زنان است￸
بر خلاف زبانهای لاتین و اروپایی

ما میگوییم:
زن و شوهر  
بجای:
husband and wife

ما میگوییم:
 خواهر و برادر
بجای:
brother and sister

ما میگوییم:
زن و مرد
بجای:
men an women

حتی ما میگوییم:
زن و شوهر
یعنی مرد در ارتباط با همسر هویت "شوهر" پیدا می‌کند. ولی هویت "زن" دست نمیخورد
بجای اینکه بگوییم:
man and wife

ما نمیگوئیم: mankind،  
می گوئیم: بشریت￸
ما هرگز در تاریخ و ادبیات مان به جنسیت اهمیت نداده‌ایم￸

اگر جایی لازم شده، زنان را در اولویت قرار داده‌ایم

حتی در زبان فارسی، "زن" یک واژه و مفهوم مستقل هست
نه مثل wo/man (زائده‌ای کنار مرد)

و اگر بدون تعصب و غرور ملی نیک بنگریم، در اکثر اقوام ایرانی، زن و مرد دوشادوش هم کار میکنند و نسبت به دیگری برتری ندارند￸

در شاهنامه حکیم فردوسی نیز در بسیاری از ابیات استاد طوس، زنان را اکرام و تمجید کرده است و شاید به همین دلیل است که ما وطن را مادر (زن) و نام دخترانمان را (ایران) میگذاریم￸￸

فرهنگ و تمدن و انسانیت به این میگن￸

پاینده باد ایران



 شرح کوتاه ماجرای لیلی و مجنون :

Image result for ‫لیلی و مجنون‬‎


قیس از قبیله عامریان، چون به سن رشد می رسد راهی مکتب می شود و در مکتب،در همان دیدار نخست دل به دختری از قبیله نَجد،به نام لیلی،می بندد،و در مدت کوتاهی چنان دلباخته می شود و عقل از کف می دهد،که او را مجنون،می نامند.پدر مجنون که حال پسرش را می بیند ،تصمیم می گیرد به خواستگاری لیلی برود و این دو عاشق و معشوق را به وصال یکدیگر برساند...پس با بزرگان راهی منزل لیلی می شوند،ولی پدر لیلی با این بهانه که وصلت با پسری سودا زده و مجنون،در شان آنان نیست به این ازدواج رضایت نمی دهد...از ان پس حال مجنون بدتر از پیش شد و روی به بیابان نهاد،و اندرزهای پدر هم در او بی اثر بود،تا اینکه چندی نگذشت که جوانی برازنده از قبیله ی اسد،با نام ابن سلام،خواستگار لیلی گشت و خانواده لیلی به این پیوند رضایت دادند،ولی فرصتی خواستند تا دخترشان دل از مهر مجنون بَر کند.در همین زمان شخصی بنام نوفل،که از قبیله ی بزرگی بود،در بیابان بر مجنون گذشت و داستان عشق او را شنید و قسم خورد ان دو را بهم برساند؛و با صد مرد جنگی راهی دیار لیلی شد.جنگ سختی در گرفت و نوفل برتری یافت ولی پدر لیلی او را قانع کرد که وصلت به زور،شایسته نیست...مجنون بار دیگر سر به بیابان زد.در همین زمان،ابن سلام خواستگار لیلی بازگشت و لیلی را با خود بُرد ،اما لیلی به او فهماند که دست نیافتنی است و دل به مهر مجنون بسته و دلش جای مرد دیگری نیست...مجنون با شنیدن خبر ازدواج لیلی شوریده تر از پیش شد.پدرش در غم شیدایی فرزند جان به جان افرین سپرد و دیری نگذشت که مادرش هم از داغ سرگشتگی و آوارگی پسر جان سپرد...از سویی دیگر لیلی در خانه شوهر همواره غمگین بود و هرگاه فرصتی می یافت می گریست... روزها گذشت ،تا این که شوهر لیلی بیمار شد وعاقبت جان سپرد.لیلی دگر بار به خانه پدر بازگشت.دیری نگذشت که لیلی هم بیمار شد و در غم دوری مجنون جان سپرد...وقتی خبر به مجنون رسید بر آشفت و بر بخت خود نفرین فرستاد.از ان پس آرامگاه لیلی، منزل مجنون شد و هر روز به انجا می رفت و گریه می کرد و آرامش می یافت،تا اینکه پس از مدتی کوتاه بر خاک لیلی جان سپرد.مدتی بعد جنازه مجنون را یافتند و او را در کنار لیلی به خاک سپردند تا ان دو همیشه کنار یکدیگر باشند.

از عشق مجنون به لیلی....

قیس که بعدها از عشق لیلی سر به جنون زد و "مجنون"لقب گرفت، چنان شیفته و شیدای لیلی بود که هر چه کردند دل از او بر نداشت...پدر مجنون که حال زار فرزندش را می دید،به پیشنهاد اقوام خود مجنون را به حج و زیارت خانه ی خدا برد،تا شاید خداوند معجزه ای حاصل کند و مجنون دل از عشق لیلی جدا کند و حال پریشان او سامان پذیرد...وقتی زمان حج رسید مجنون و پدر به خانه ی خدا رفتند،و پدر مجنون به او گفت،اینجا جای عبادت است.دستت را در حلقه ی کعبه کن و از خدای کعبه بخواه تا تو را یاری کند،که از این عشق دست بکشی و از این بلا آزاد شوی...مجنون دست در حلقه ی کعبه کرد و شروع به مناجات با پروردگار خود نمود و گفت،یا رب،گویند که از عشق لیلی دست بکشم ،اما تو مرا در عشق او ثابت قدم کن و هر چه می خواهی از عمر من بگیر و بر عمر لیلی بیفزای...گرچه از عشق او سودا زده ام و پریشانم،اما هرگز نخواهم غمی در دل او راه پیدا کند...جانم را فدای لیلی می کنم و اگر او خون مرا خواست،حلالش باد...و مجنون هر چه گفت حمد و ثنای لیلی بود و جز دعای لیلی چیزی بر زبان نیاورد...پدر مجنون که مناجات پسر با پروردگارش را می دید و می شنید،دانست که عشق مجنون خود معجزه است،و جدایی مجنون از این عشق هرگز نمی شود...پس روی به خانه آورد و نزد خویشان خود گفت،مجنون در کعبه جر حمد و ثنا و دعای لیلی چیزی بر زبان نیاورد.

یا رب به خدایی خداییت

وان گه به کمال پادشاییت

کز عشق به غایتی رسانم 

کاو ماند اگرچه من نمانم...

((نگاهی به لیلی و مجنون نظامی -برگردان از نظم به نثر،شاهین عسگری))

داستان خسرو و شیرین اثر جاودانه نظامی گنجوی

در باره عشق "شیرین و فرهاد"

شیرین و فرهاد،داستانی عاشقانه حدود 700بیت،در قلبِ داستانِ "خسرو و شیرین-نظامی گنجوی" و شرح کوتاه آن از این قرار است که:شیرین برادر زاده ی "مَهین بانو"پادشاه ارمنستان،که پس از وی جانشین او شد،یک سال به صلح و صفا بر آن سرزمین حکمرانی کرد،اما چون دلش در هوای عشق خسرو بود،تاج و تخت را رها کرد و به سوی خسرو رفت...اما خسرو همسری به نام مریم داشت،که تاب و تحمل عشق خسرو به شیرین را نداشت و مانعِ وصال آن دو بود...خسرو که این وضع را دید،به وزیرش شاپور گفت که شیرین را در قصری اسکان دهد،تا خسرو شرایط را مُهیا سازد.چون شیرین علاقه ی بسیاری به شیرِ تازه داشت،باید هر روز کنیزان خود را برای فراهم کردن شیر،به راه دوری می فرستاد...پس این ماجرا را با شاپور وزیر خسرو در میان نهاد،و شاپور،فرهاد را که مهندسی سنگ تراش بود به شیرین معرفی کرد،و فرهاد به درخواست شیرین،جویی از سنگ به طول دو فرسنگ ساخت و حوزی در انتهای آن کَند،چنانکه چون گوسفندان را بدوشند،شیر از آن جوی به حوض پایین قصر شیرین بریزد...شیرین هم به نشانه ی سپاسگذاری گوشواره ی خود را به فرهاد داد،اما او نپذیرفت و رفت...فرهاد بعد از اولین دیدار،عاشق شیرین شده بود،اما کاری از او بر نمی آمد،تا اینکه سرانجام از عشق او سَر به بیابان زد و با حیوانات همسخن شد و شب ها به همان جوی می آمد و شیر می نوشید و دوباره به بیابان باز می گشت و با حیوانات سَر می کرد...روزها گذشت،تا آوازه ی عشق فرهاد بر زبان ها افتاد و به گوش خسرو نیز رسید و خسرو دستور داد تا فرهاد را نزد او آوردند و چون با او همسخن شد،دانست که در کارِ عشقِ شیرین قَوی و مستحکم است؛پس تصمیم گرفت تا او را به کاری سخت وا دارد تا جانش را در این کار بدهد،و به این ترتیب عاشقِ مزاحم را از سر راه بردارد...پس به او گفت بر سر راهِ قصر،کوهی بلند است که به سختی می توان از آن گذشت،تو را به عشق شیرین قَسَمَت می دهم تا آن را بتراشی و از سرِ راه برداری...فرهاد گفت:من کوه را می تراشم به شرط آنکه شاه از عشق شیرین دست بردارد...خسرو که از حرف فرهاد ناراحت شده بود،به ناچار و این امید که فرهاد باز نمی گردد،پذیرفت...فرهاد دست به کار شد و به سرعت آوازه ی هنرمندی اش در همه جا پیچید و شیرین تصمیم گرفت تا از نزدیک هنر او را ببیند،اما چون اسب او آماده نبود،با اسبی نه چندان نیرومند به کوه رفت...ساعتی شیرین و فرهاد در کنار هم نشستند،و فرهاد خوب شیرین را نگاه کرد و چون اسب او در راهِ بازگشت،توان عبور از کوه را نداشت،فرهاد او و اسبش را بر دوش گرفت و تا قصر با خود بُرد تا او آسیب نبیند،و خود به کوه بازگشت و کارش را از سَر گرفت...چون خبر دیدار شیرین و فرهاد به خسرو رسید،از حسادت،نزدیکانِ خود را خواست تا فکری به حال رقیب او فرهاد کنند...پس تصمیم گرفتند خبر مرگ شیرین را به فرهاد بدهند.از آن میان مردی به کوه رفت و به فرهاد گفت"بیچاره برای چه می کَنی؟شیرین مُرده است!"فرهاد تا این خبر را شنید،دنیا پیش چشمانش تیره و تار شد و خود را از کوه به پایین انداخت و درگذشت...وقتی خبر مرگ فرهاد به شیرین رسید،او بسیار اشک ریخت و سوگواری کرد،و دستور داد بر مزارش بنای با شکوهی بسازند...

"برگردان از نظم به نثر،شاهین عسگری"

 


((بهرام گور))

بهرام گور یا بهرام یا (وهرام)پنجم، شخصیتی تاریخی با وجه داستانی،در داستانهای ملی ایرانیان است..بهرام پسر (یزدگرد یکم)برادر نرسی و پدر (یزدگرد دوم) و شوهر(نار_سوسن_ارزو _ماه افریدو.....) پادشاه ایران در حدود( 420تا439 )میلادی است.چون بدنبا امد منجمان طالع اینده اش را نیکو دیدند و بزرگان از ترس اینکه مبادا خلق و خوی پدر گیرد و مثل او ستم پیشه کند یزدگرد را بران داشتند تا او را به پرورش دهنده ای فرزانه بسپارد..یزدگرد سرانجام او را به ( نعمان پسر منذر )پادشاه یمن سپرد....پس از چندی اموزش و پرورش یافتن، پیش پدر بازگشت،ولی جندی نگذشت که پدرش با او بی مهر شد و دوباره به یمن برگشت.....پس از مرگ یزدگرد چون بزرگان نمی خواستند کسی از نسل یزدگرد بر تخت بنشیند شخصی بنام (خسرو)را بر تخت نشاندند ولی بهرام به کمک نعمان و سپاهیانش تاجو تخت را تصرف کرد...او نخست به جنگ هیطاله ها رفت و شکست سختی به انها داد و سپس به نواحی شمال ایران سرو سامان داد و پس از ان به جنگ روم رفت...بهرام عاشق موسیقی_شعر و بزم ارایی بود چنان که گویند (12000 ) نفر کولی از هند به ایران اورد...او شاهی نیرومند و خوش مشرب و بین مردمانش محبوب بود...گویا 63سال عمر کرده و به مرگ طبیعی مرده ولی حکایات زیادی در باب مرگش نوشته اند... چنان که گویند عاشق شکار گور خر بود و در جریان شکار در باتلاقی فرو می رود ومی میرد...خیام نیز رباعی مشهور خود را در ابن مورد اورده است...در( شاهنامه_ هفت گنبد_هشت بهشت_هفت پیکر وبهرام نامه) به زندگی بهرام اشاره شده است و بسیاری از شاعران ایرانی از او سخن گفته اند.


ان قصر که جمشید در او جام گرفت *** آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت

بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر***دیدی که چگونه گور بهرام گرفت.

((مینیاتور_استاد علی اصغر تجویدی))


از کتاب گرانسگ شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی 

  رخش رستم


رخش =(سرخ و سفید امیخته)در داستانهای ملی ایرانیان (شاهنامه) نام اسب رستم است که تا اخرین لحظه یاور او بود و با هم به چاه شغاد افتادند ....اوصاف او در شاهنامه((سرخ رنگ_بلند بالا_سیاه چشم_گاو دم_تیزرو_دوربین_نیرومند و رخشان) است،جنگاور نیز بود...چنانکه در خوان یکم با شیر در اویخت و در خوان سوم به یاری رستم رفت و با اژدها نبرد کرد....رخش سخنان رستم را در میافت ،چنانکه در خوان یکم به او گفت نباید تنهایی با دشمنان و ددان نبرد کنی و او نیز چنین کرد .... چو رستم بالغ شد و نیروی جوانی یافت پیش زال رفت و از او اسبی خواست ..زال دستور داد تمام اسبان گله را اماده ساختن تا رستم ببیند و هر کدام را خواست برای خویش برگزیند....اما هر اسبی انتخاب می کرد تاب هیکل درشت و نیرومند او را نداشت و در برابرش دوام نمیاورد...تا اینکه مادیانی را دید که از پشت سرش کره ای پنهان بود ...نشانی اش را از گله دار پرسید؟...گله دار گفت: ای دلاور سوی ان کره نرو که مادرش چوبیند کسی قصد او دارد همچون شیر بر او می خروشد و دست از او دور می کند... رستم چون این سخنان را شنید کمند کیانی را تاب داد و سر کره را در بند آورد...مادیان همچون پیل دمان بر رستم تاخت تا سر وی را بدندان برکند.... رستم چون شیر ژیان غرش کنان با مشت بر گردن مادیان کوفت... مادیان لرزان شد و بر خاک افتاد و آن گاه برجست و روی پیچید و به سوی گله شتافت. رستم خم کمند را تنگتر کرد و رخش را فراتر آورد و آن گاه دست یازید و با چنگ خود پشت رخش را فشرد. اما خم بر پشت رخش نیامد، گویی خود از چنگ و نیروی رستم آگاه نشد. رستم شادمان شد و در دل گفت: اسب من اینست و اکنون کار من به سامان آمد.... آن گاه چون باد بر پشت رخش جست و بتاخت درآمد.... سپس از گله دار پرسید: بهای این اسب چیست ؟... چوپان گفت:(( بهای این اسب مرز و بوم ایران است)). اگر تو رستمی از آن توست و بدان کار ایران را به سامان خواهی آورد ...رستم خندان شد و یزدان راسپاس گفت و دل در پیکار بست و به پرورش رخش پرداخت. به اندک زمانی رخش در تیزگامی و زورمندی چنان شد که مردم برای دور کردن چشم بد از وی سپند در آتش می‌انداختند....در ادب فارسی هرگاه وصف اسب خوبی را بر زبان میاورند (رخش) را مثال می زنند و در ادبیات عرفانی ،رخش به اندیشه های بلند عارفانه تشبیه شده است و در مثل نیز گویند ((رخش باید تا تن رستم کشد)).رخش در ادبیات ایران ار سوی شاعران بسیاری ستوده شده است....فردوسی در وصف او می گوید:

تنش پر نگار از کران تا کران *** چو برگ گل سرخ بر زعفران...

((نقاشی _استاد رضا بدر السماء))


از کتاب گرانسگ شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی 

((هفت خوان رستم))


هفت خوان _داستان پهلوانی نمادین(354)بیت در شاهنامه است ،و ان هفت مرحله پر خطر و دشوار بود که رستم در راه مازندران برای رهایی((کی کاووس)) از انها گذشت... خوان یکم) رستم پس از راهی طولانی به دشتی رسید گوری شکار کرد و کباب کرد و بخورد ...انگاه رخش را به چرا رها کرد وخوابید....پس از مدتی شیری که در دشت کنام داشت روی به سوی رستم اورد ولی رخش با او دراویخت و او را از پای دراورد،رستم از خواب برخواست و به رخش خرده گرفت ،که نباید با شیر می جنگیدی...خوان دوم)رستم به بیابانی گرم وخشک رسید از تشنگی توان از دست داد،زار و نالان شد و روی به سوی خدا اورد و از او کمک خواست،پس از چندی میشی در برابرش ظاهر شد پیش خود گفت:آبشخور این میش کجاست؟ پس به دنبال او روان شد و به چشمه آبی رسید و سیراب شد و تنش را شست و بعد گورخری شکار کرد و خورد، قبل از خواب به رخش گفت که با کسی درگیر نشود و اگر خبری شد او را از خواب بیدار کند...خوان سوم )رستم در خواب بود که اژدها ظاهر شد رخش سم بر زمین کوفت و رستم بیدار شد و چیزی نیافت دوباره بر خواب شد و باز رخش اژدهار ا دید و سم بر زمین کوفت... رستم دوباره بیدار شد ولی چیزی نیافت و بر رخش خرده گرفت..بار سوم اژدها نمایان شد..رخش رستم را بیدار کرد ،به خواست خدا رستم اژدها را دید و با او در اویخت و او را کشت...خوان چهارم)رستم به دشتی سر سبز رسید و در کنار چشمه سفره ای رنگین دید و متعجب شد...ناگاه زنی زیبا بر او ظاهر شد ،رستم نام خدای بر زبان اورد ..ناگه صورت زن سیاه و زشت شد،رستم دریافت که او جادو گر است،پس سر از تنش جدا کرد...خوان پنجم)در خوان پنجم رستم به دشت(( اولاد پهلوان)) می رسد ،با دشت بان در گیر می شود و او را شکست می دهد ...دشتابان شکایت به اولاد می برد..او با سپاهش به جنگ رستم می رود ولی رستم تمام سپاه او را شکست می دهد و اولاد را اسیر می کند و از او نشان کاووس می پرسد..اولاد خبر از راهی طولانی و پر خطر می دهد،ولی رستم به او می گوید با من بیا و ببین چگونه از انها عبور خواهم کرد...خوان ششم)رستم از همه سختی ها عبور می کند و در خوان ششم به( ارژنگ دیو )می رسد که سپهبد (دیو سپید) است و او را می کشد و به کاووس و دیگر قهرمانان ایران می رسد و در میابد که انها کور شده اند و چاره بینایی انها خون جگر دیو سپید است....خوان هفتم) در خوان هفتم رستم پس از سختی های بسیار به دیو سپید می رسد و با او به جنک می پردازد و او را می کشد و جگرش را در میاورد وبه سمت ایرانیان باز می گردد و (سنجه دیو )نگهبان زندان انها را می کشد و خون جگر دیو سپید در چشم انها می ریزد و انها دوباره بینایی خود را بدست می اورند...

(نقاشی_مهران یوسفی)



((
ارش کمانگیر)) 

ارش کمانگیر یکی از شخصیت های تاریخ اساطیری ایران است،که همگان او را تیر اندازی چیره دست می شناسند...بنا بر روایات مشهور در در روزگاری دور بین ایرانیان و تورانیان جنگی سخت در می گیرد و پس از کشتار بسیار قرار بر ان می شود که شخصی تیری پرتاب کند و هران جا که تیر فرود امد ،مرز دو کشور باشد....ایرانیان ارش را که سربازی دلاور در سپاه (منوچهر) بود انتخاب کردند ....ارش با ا نکه میدانست جانش را در این راه از دست می دهد با تمام وجود ،هستی اش را در چله کمان گذاشت و شیره جانش را بدرقه راه تیر کرد..ایزدان تیر را که از (( دماوند_ساری ویا امل))ر ها شده بود،گرفتند و در اسمان بردند و در تنه درخت گردویی در کنار رود (جیحون) نشاندند...جنازه ارش پاره پاره شد و هیچ کس نشانی از ان نیافت.... کهن‌ترین نوشته‌ای که در آن از آرش سخن رفته است، کتاب اوستا(یشت هشتم، بند ششم) است.... در این کتاب از قهرمانی به نام( ارخشه) با ویژگی‌هایی مانند(( تیزتیرترین ایرانیان)) یاد شده است،که تیری از کوه (اریوخشوت)به کوه (خوانونت) بینداخت....معلوم نیست که چرا فردوسی داستان ارش را در شاهنامه نیاورده است...شاید دلیلش این باشد که در روزگار فردوسی مردم ارش را چنان که باید می شناختند و فردوسی تلاش برای شناساندن دیگر اساطیر ایران داشته است..اما در تاریخ های مفصل ایران به تفصیل از ارش یاد شده است و در ادبیات کلاسیک فارسی کاملا شناخته شده بوده است و شاعران تلمیحاتی به این داستان داشته اند.. ..در (مجمع التواریخ و تاریخ طبری و...)از ارش یاد شده است.... ( فخرالدین اسعد گرگانی) در ویس و رامین این گونه آورده است...

(
از آن خوانند آرش را کمانگیر .......که از آمل به مرو انداخت یک تیر

(
عکس _تندیس ارش کمانگیر کاخ سعداباد تهران )

 

 در حکایت یعقوب لیث صفاری 

شبی هر چه کرد ؛ خوابش نبرد ، 
غلامان را گفت : حتما به کسی ظلم شده ؛ او را بیابید
پس از کمی جست و جو ؛ غلامان باز گشتند و گفتند : سلطان به سلامت باشد ، دادخواهی نیافتیم .
اما سلطان را دوباره خواب نیامد ؛ پس خود برخواست و با جامه مبدل ، از قصر بیرون شد ؛
در پشت قصر خود ؛ ناله ای شنید که میگفت خدایا
یعقوب هم اینک به خوشی در قصر خویش نشسته و در نزدیک قصرش اینچنین ستم میشود ؛ 
سلطان گفت : چه میگویی؟
من یعقوبم و از پی تو آمده ام ؛ بگو ماجرا چیست؟

آن مرد گفت : یکی از خواص تو که نامش را نمیدانم ؛ شبها به خانه من می آید و به زور ، زن من را مورد آزار و اذیت و تجاوز قرار میدهد .
سلطان گفت : اکنون کجاست؟ 
مرد گفت: شاید رفته باشد .
شاه گفت : هرگاه آمد ، مرا خبر کن ؛ و آن مرد را به نگهبان قصر معرفی کرد و گفت
هر زمان این مرد ، مرا خواست ؛ به من برسانیدش حتی اگر در نماز باشم .

شب بعد ؛
باز همان متجاوز به خانه آن مرد بینوا رفت ؛ مرد مظلوم به سرای سلطان شتافت .

یعقوب لیث سیستانی؛ با شمشیر برهنه به راه افتاد ، در نزدیکی خانه صدای عیش مرد را شنید ؛ 
دستور داد تا چراغها و آتشدانها را خاموش کنند آنگاه ظالم را با شمشیر کشت
پس از آن دستور داد تا چراغ افروزند و در صورت کشته نگریست ؛
پس ؛ در دم سر به سجده نهاد ،

آنگاه صاحب خانه را گفت قدری نان بیاورید که بسیار گرسنه ام
صاحبخانه گفت : پادشاهی چون تو ؛ چگونه به نان درویشی چون من قناعت توان کردن؟
شاه گفت: هر چه هست ؛ بیاور .
مرد پاره ای نان آورد و از شاه سبب خاموش و روشن کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان را پرسید ؛

سلطان در جواب گفت:
آن شب که از ماجرای تو آگاه شدم ؛ با خود اندیشیدم در زمان سلطنت من ؛ کسی جرأت این کار را ندارد مگر یکی از " فرزندانم
پس گفتم چراغ را خاموش کن تا " محبت پدری " مانع اجرای عدالت نشود ؛
چراغ که روشن شد ؛ دیدم بیگانه است ؛
پس سجده شکر گذاشتم
اما غذا خواستنم از این رو بود که از آن لحظه که از چنین ظلمی در سرزمین خود آگاه شدم؛ 
با پروردگار خود پیمان بستم لب به آب و غذا نزنم تا داد تو را از آن ستمگر بستانم .
اکنون از آن ساعت تا به حال چیزی نخورده ام.

گر به دولت برسی ؛ مست نگردی ؛ مردی
گر به ذلت برسی ؛ پست نگردی ؛ مردی

اهل عالم همه بازیچه دست هوسند 
گر تو بازیچه این دست نگردی ، مردی.

اگر یعقوب های این زمانه،چراغ خاموش کنند و در پی عدل و انصاف بیفتند،!
چندصد آقا و آقازاده به زمین می افتند....!!!!
حتما (مصلحت نیست که چراغی خاموش شود.!!)

دزدان دغل ، بغل بغل میدزدند ...
از گله ی اشتران جمل میدزدند ...

Image result for ‫طوطی و بازرگان‬‎

اندر حکایت طوطی و بازرگان مثنوی معنوی

بازرگانی، طوطی زیبا در قفسی داشت. روزی برای تجارت، آهنگ سفر به هندوستان کرد. و پیش از رفتن، همهٔ اهل خانه را فراخواند و گفت: برای شما از این سفر چه ارمغانی آورم؟ هر یک از بستگان او چیزی درخواست کرد. وقتی نوبت به طوطی رسید بدو گفت: تو چه تحفه ای می خواهی؟ طوطی گفت: وقتی که به هندوستان رسیدی و طوطیانِ همنوع مرا دیدی، حالِ مرا برای آنان بازگو کن و بگو که قضا و قدر مرا در زندان قفس افکنده و اینک از شما استمداد می جوید. آیا این رواست که شما خوش و خرم پرواز کنید و من، مهجور و غمزده در کُنج قفس باشم؟ بازرگان به هندوستان رفت و همینکه پیام طوطی را به دوستانش رسانید، یکی از طوطیان از شاخهٔ درخت بر زمین افتاد و مُرد. بازرگان از گفتن این پیغام پشیمان شد. وقتی به وطن خود بازگشت، تحفه های موعود را به هر یک از بستگانش تقدیم کرد. و سرانجام طوطی گفت: پس ارمغان من کو؟ بازرگان گفت: من از رساندن پیغام تو پشیمان هستم. طوطی گفت: علت پشیمانی تو چیست؟ بازرگان گفت: وقتی پیغامت را رساندم، یکی از طوطیان در دم بر زمین افتاد و جان داد. در این هنگام طوطیِ قفنس نشین نیز لرزید و بر کفِ قفس الفتاد. و بازرگان از شدّت ناراحتی سینه چاک کرد و وقتی طوطیکِ بیچاره را از قفس بیرون انداخت آن پرندهٔ مُرده‌وَش به پرواز درآمد و جان خود را نجات داد.

اصل حکایت این است: در روزگار سلیمان(ع) شخصی در بازار، مرغکی خرید که او را هزار دستان گویند... آن مرغک را به خانه بُرد و آنچه شرط او بود از قفس و جای و آب و علف بساخت و به آواز او مستأنس می‌بود. یک روز مرغکی بیامد هم از جنس او بر قفس نشست و چیزی به قفس او فرو گفت. ان مرغک نیز بانگ نکرد مَرد، آن قفس برگرفت و پیش سلیمان آورد و گفت: ای رسول الله، این مرغک ضعیف را به بهای گران بخریدم و به آنچه شرط اول است از جای و آب و علف قیام نموده تا برای من بانگ کند؛ روزی چند بانگ کرد و مرغکی بیامد و چیزی به قفس او فرو گفت. این مرغک، گنگ شد. از او بپرس تا چرا اوّل بانگ کرد و اکنون نمی‌کند و آن مرغک را گفت چه بانگ نمیکنی؟ مرغک گفت: یا رسول الله من مرغی بودم هرگز دام و دانهٔ صیاد نادیده و صیّادی بیامد و درگذر من دامی بگسترد و دانهٔ چند در آن دام فشاند. من چشم حرص باز کردم دانه بدیدم چشم عبرت باز نکردم تا دام بدیدمی، به طمع دانه در دام شدم. به دانهٔ نارسیده در دام افتادم، پایم به دام بسته شد و دانه به دست نیامد. چون مرغ به طمع دانه در دام آید صیّاد مرا بگرفت از جفت و بچه جدا کرد و به بازار آورد. این مرد مرا بخرید و در زندان قفس بازداشت. من از سوز درد فرقت نالیدن گرفتم. او از سر غفلت و شهوت، سماع می‌کرد و از درد من غافل و بیخبر. آن مرغک بیامد مرا گفت: ای بیچاره، چند‌‌‌‌‌‌‌نالی که سبب حبس تو این نالهٔ توست، من عهد کرده‌ام که تا در این زندان باشم نیز ننالم. سلیمان(ع) بخندید و مرد را گفت: این مرغک میگوید عهد کرده‌ام که تا در زندان باشم نیز ننالم. مرد قفس پیش خواست و در او برکشید و مرغ را رها کرد و گفت: من این را از برای آواز دارم. چون مرا بانگ نخواهد کرد او را چه خواهم کرد.


از قرن پنجم هجری به بعد یکی از موضوعات جالب در متون صوفیه، بیان رمزوارهٔ سیر و سلوک با نماد «پرندگان» است. ابن‌سینا، محمد غزالی و احمد غزالی هرکدام رسالةالطیر دارند. مولانا نیز این رمز را در اینجا و جاهای دیگر، نماد روح لطیفِ به دامِ جسمانیّات افتاده آدمی گرفته است.

محور اساسی این حکایت، موت ارادی و گسستن از تعلّقات غیر خدایی و رها شدن از خویشتن کاذب خود و نهایتاً به مقام فناء رسیدن است. به اعتقاد اکابر صوفیه و اعاظم عرفاء فناء نتیجهٔ فضل و رحمت الهی است. در این حکایت طوطی قفس نشین، تمثیل سالکِ طالبی است که میخواهد از قفس کالبد و مقتضیات آن رها شود. ضمناً در بیت (۱۸۳۰) نکته‌ای بس نغز در مسائل ارشادی و تربیتی آورده که برای عموم مردم از خواص تا عوام آموزنده است. و آن اینکه پند دادن به عمل، قوی‌تر و مقبول‌تر از موعظه کردن‌های بی خاصیت لفظی است.




بسم الله
--------------
آورده اند که سلطان محمود روزى به عزم شکار به صحرا برون رفته بود ، با لشگر بسیار.
ناگاه هُمایى * از طرف هوا پیدا شد.
جماعت حشم را چشم بر صورت هما افتاد، طربى در باطنشان، طلبى از ظاهرشان برخاست.
گفتند: برویم و خود را از سایه او پایه اى حاصل کنیم ..

سلطان نگاه کرد. جماعتى را دید که مسارعت مى نمودند و خود را در سایه آن مرغ مى انداختند و ایاز از جاى نمى جنبید !

سلطان گفت: اى ایاز! چرا نمى روى تا هما، سایه بر سرت اندازد تا سعادتت حاصل شود ؟
از آنجا که عقل و کیاستِ غلام بود،، روى بر زمین نهاد و گفت: کدام سعادت یابم بهتر از آنکه خودم را در سایه سُم سمندِ پادشاه عالم افکنده ام..

سلطان چون ادب و مراقبت غلام بدید، شفقتى در باطنش پدید آمد، مهرى در دلش پیدا شد، به اندک روزگارى او را متصرف مملکت خود گردانید...**
.
آنک شه خیزد ز ظل پر او
چون توان پیچید سر از فر او
جمله را در پر او باید نشست
تا ز ظلش ذره‌ای آید به دست...(عطار)
_________________________________________
**
داستان عارفان -کاظم مقدم-(گزیده اى از کتاب مصابیح القلوب)




از این ستون به آن ستون فَرَج است

به کسی که گرفتاری بزرگی برایش پیش بیاید و ناامید شود ؛ می گویند : « از این ستون به آن ستون فَرَج است .» یعنی تو کاری انجام بده هرچند به نظر بی سود باشد ولی شاید همان کار مایه ی رهایی و پیروزی تو شود .

مردی گناهکار در آستانه ی دار زدن بود . او به فرماندار شهر گفت : « واپسین خواسته ی مرا برآورده کنید . به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است خداحافظی کنم . من قول می دهم بازگردم »فرماندار و مردمان با شگفتی و ریشخند بدو نگریست . با این حال فرماندار به مردمان تماشاگر گفت : « چه کسی ضمانت این مرد را می کند؟ »ولی کسی را یارای ضمانت نبود . مرد گناهکار با خواری و زاری گفت :
«‌
ای مردم شما می دانید که من در این شهر بیگانه ام و آشنایی ندارم. یک نفر برای خشنودی خدای ضامن شود تا من بروم با مادرم بدرود گویم و بازگردم .» ناگه یکی از میان مردمان گفت : «‌ من ضامن می شوم. اگر نیامد به جای او مرا بکشید.» فرماندار شهر در میان ناباوری همگان پذیرفت. ضامن را زندانی کردند و مرد محکوم از چنگال مرگ گریخت. روز موعود رسید و محکوم نیامد.ضامن را به ستون بستند تا دارش بزنند، مرد ضامن درخواست کرد: «‌ مرا از این ستون ببرید و به آن ستون ببندید.» گفتند: « چرا ؟ »‌ گفت: « از این ستون به آن ستون فرج است
پذیرفتند و او را بردند به ستون دیگر بستند که در این میان مرد محکوم فریاد زنان بازگشت.‌ محکوم از راه رسید ضامن را رهایی داد و ریسمان مرگ را به گردن خود انداخت. فرماندار با دیدن این وفای به پیمان ، مرد گنهکار محکوم به اعدام را بخشید و ضامن نیز با از این ستون به آن ستون رفتن از مرگ رهایی یافت.


واقعه و خطبه شریف غدیر خم

 واقعه غدیر خم یا  انتصاب مقدس


 - واقعه غدیر خم یا  انتصاب مقدس

کاروان آخرین حج پیامبر(ص) موسوم به حج الوداع ,  پس از پایان مراسم حج از مکه خارج شد . جمعیت عظیمی که مورخین تعداد آنها را تا یکصدو بیست هزار تن هم ضبط کرده اند همراه پیامبر(ص)  به محل جدائی کاروانها از یکدیگر رسیدند , محلی بنام غدیر خم .

در این نقطه که غدیر خم نامیده می شد کاروانهای مناطق مختلف عربستان از یکدیگر جداشده و هریک بسمت سرزمین خویش ادامه راه می دادند , در همین اثنا فرشته وحی بروجود مقدس پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) نازل شد , اصحاب دیدند که چهره مبارک رسول الله (ص) تغییر کرد و این آیه از دهان مبارک شان خارج شد . آیه 67 از سوره مبارکه الماعده :

۞ یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ ۖ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ [٥:٦٧]

اى پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنى پیامش را نرسانده‌اى. و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مى‌دارد. آرى، خدا گروه کافران را هدایت نمى‌کند.

 خلاصه ترجمه :

ای رسول ما  , آنچه که از طرف پروردگارت برتو نازل شده است را کاملا به اطلاع مردم برسان و اگر اینکار را   انجام ندهی ,  رسالت  خود و خداوند را انجام نداده ائی , ! و البته  خداوند تورا از خطرات احتمالی مردم  حفظ می کند    و خداوند جمعیت کافران لجوج را هدایت نمی کند .



با شنیدن این آیه همه اصحاب به دور پیامبر(ص) حلقه زدند و از ایشان اصل خبر را جویا شدند که این کدام خبر است که تاکنون بر ما ابلاغ نکرده ائید و از صدمه چه کسانی بیم دارید , که خداوند به ابلاغ آن مجددا دستور داده و چه کس یا کسانی مانع ابلاغ این پیام هستند ,  که پروردگار دانا و توانا شما را از آزار آنان حفظ خواهد کرد , ای رسول خدا  این گروه چه کسانی هستند .

در این همین زمان  پیامبراکرم (ص) که  امین وحی هستند ,  دستور فرمود تا به کاروانهای مختلف که در صدد جدائی از قافله اصلی بودند فرمان توقف و بازگشت بدهند و همه در محل غدیر خم مجتمع شوند و همچنین فرمان دادند تا از جهاز شتران منبری برای ایشان برپاکنند .

اصحاب بلافاصله در صدد اجرای فرامین رسول الله (ص) بر آمده , حرکت کردند  و دستور توقف همه کاروانها و اجتماع آنها را در همین محل غدیر خم به اطلاع همه رساندند .

اما این آیه حاوی چه پیامی از سوی پرودرگار عالمیان است که عدم ابلاغ آن کل رسالت 23 ساله پیامبر (ص) را تحت شعاع خود قرار خواهد داد .؟ 

 

-  توقف کاروانیان و اعلام پیام مهم خداوند

اکنون می خواهیم بدانیم این چه خبریست که قبلا به رسول الله ابلاغ شده وایشان از اعلام آن خودداری کرده اند واین امر مهم را به بعد موکول کرده اند و اینک خداوند باری تعالی به ایشان دستور می دهد تا هرچه زودتر آن را به جمعیت عظیم مسلمین ابلاغ کنند و در صورتی که این کار را انجام ندهند کل رسالت 23 ساله ایشان با آن همه رنج و سختی باطل خواهد شد و ناقص خواهد ماند .

با توجه به اینکه آیات قرآن کلام عمیق و نافذ ,  قادر متعال و هستی بخش جهانیان است ,  پس هر واژه و هر کلمه آن سرشار از مفاهیم و آموزه های ارزشمند است و اکنون با بررسی عمیق این آیه البته در حد دانش اندک خود  به  برخی از این نکات مهم اشاره خواهیم کرد  , در حقیقت متن  تشریحی آیه چنین است :

-  بند اول  :  (ای رسول ما آنچه ار طرف پروردگارت برتو نازل شده است ) در اینجا متوجه می شویم که این خبر قبلا به رسول الله در طول سفر حج ابلاغ شده , زیرا فعل جمله به زمان گذشته اشاره دارد .  ]أُنزِلَ إِلَیْکَ  )  نازل شده [

 

 - بند دوم  : ودر ادامه می فرماید :  ( کاملا به مردم برسان ) یعنی این خبر را بصورت خلاصه ابلاغ نکن بلکه خبر را باتمامی جزئیات آن برای مسلمین قرائت کن .

 

- بند سوم : ودر ادامه می فرماید : ( اگر اینکار را نکنی رسالت خداوند را انجام نداده ائی ) بسیار بسیار جای تعجب است که پیامبر(ص)  در طول 23 ساله خویش ، هزاران خبر مهم و عادی را از قبیل سوره مبارکه توحید . آیات فرائض دینی مانند نماز وروزه و خمس و زکات و حج و جهاد را به مردم ابلاغ کرده که هریک به نوبه خویش از اهمیت زیادی برخوردار است و در ابلاغ هیچ یک از آنها پروردگار چنین شرطی را جهت ابلاغ قائل نشده اند ، در صورتیکه عدم ابلاغ هریک از این ها یا سایر احکام مانند محرمات مستقیما به شریعت اسلام بستگی دارد و حذف هر کدام از آنها به دین مردم صدمات زیادی وارد می کرده لیکن اهمیت این خبر بحدیست که کل رسالت پیامبر(ص)  را ممکن است به مخاطره اندازد و کل زحمات بیست و سه ساله ایشان را بر باددهد . پس این خبر باید از ارزش زیادی برخوردار باشد اهمیتی که از همه آیات قرآن بیشتر است چرا که برابر کل رسالت پیامبر(ص)  قلمداد شده است .

 

- بند چهارم  :  در ادامه می فرماید : (خداوند تورا از خطرات احتمالی مردم نگاه می دارد و خداوند جمعیت کافران جمعیت لجوج را هدایت نمی کند ) .

دراینجا نکته مهم دیگری از معنای آیه آشکار می شود و آن نکته این است که خبر مذکور ممکن است جان پیامبر(ص)  را بخطر اندازد و این خطر بحدی جدیست (و از جانب مردم است ) (   وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ   ) است نه کافران و نه مشرکان ونه پیروان مذاهب دیگر) که خداوند می فرماید: ( من تورا از این خطر کفار یا مشرکین حفظ خواهم کرد) و در انتهای آیه می فرماید : (خداوند جمعیت کافران لجوج را هدایت نمی کند) در اینجا نکته مهم دیگری آشکار می شود و آن مخالفت کافران لجوج  یا برخی از مردم که در کسوت مسلمانان همراه پیامبر (ص) هستند با متن این خبر است  , و همین گروهند که با اعلام آشکار و عمومی این خبر مخالفت خواهند کرد و ممکن است جان عزیز پیامبر(ص) را به مخاطره اندازند و در مخالفت با این خبر کار را به جنگ بکشانند .

 

پس در حقیقت این پیام و محتوای آن  بقدری از اهمیت برخوردار است که ...... :

1- در آخرین روزهای حیات رسول الله (ص) ابلاغ شده است

2- در جریان یک همایش عمومی حجاج که از بیت الله الحرام باز می گشتند نازل شده.

 3-خبر بحدی اهمیت دارد که پیامبر به کل کاروان ها فرمان توقف و بازگشت
می دهند.

 4-  این خبر قبلا به پیامبر(ص) وحی شده لیکن آن جناب بنابر مصلحت ومخالفت
عده ائی ، ابلاغ آن را به تاخیر انداخته اند .

5- این خبر با کل رسالت پیامبر رابطه مستقیم دارد و در صورت عدم ابلاغ آن کل رسالت پیامبر(ص) به مخاطره خواهد افتاد .

 لازم بذکر است هیچ آیه ایی از آیات قرآن مجید در طول 23  سال نزول  وحی (اتصال آسمان بزمین از طریق وحی حضرت رب العالمین )  بر پیامبر مکرم اسلام (ص)  به اینصورت اعلام نگردیده است .

اکنون می خواهیم تا با مقایسه و طبقه بندی آیات  قرآنی با یکدیگر , اندکی از مفهوم  این مهم خبر آگاهی یا بیم .

- طبقه بندی آیات قرآن مجید  

در حقیقت دانشمندان علوم قرآنی ,کل آیات قرآن مجید را  به 4 بخش و یا گروه اصلی تقسیم می کنند .

این چهار گروه عبارتند از :

1- آیات مربوط به اخبار و تاریخ سایر انیباء علیه سلام  از حضرت  آدم تا جناب عیسی مسیح علیه سلام و اقوام آنها مانند قوم نوح و قوم ثمودو قوم عاد و قوم بنی اسرائیل و اهل کتاب و مسیحیان.

2- آیات مربوط به اخبار جهان غیب  و پس از مرگ وکیفیت آنها ، از آلام دوزخ و برزخ گرفته تا نعمات بی نظیر بهشت ، جنت و فردوس .

3- آیات مربوط به بحث های علمی و حکمی ,  مانند فرمان تفکر در آیات و نشانه های خلقت و خالق بی همتای دانا و آثار وجودی آنها .

4- آیات و اخبار مربوط به احکام دین و شریعت حقه اسلام ، مانند فرمان پروردگار به پرهیز از انجام محرمات و انجام واجبات مانند احکام دینی و فقهی ، اعم از : نماز وروزه وخمس و زکات وجهاد و سایر واجبات ومستحبات و منکرات ومنع بت پرستی وشرک وآثار آن .

حال از شما خواننده عزیز می پرسیم کدام یک از این آیات می تواند محتوای خبر مذکور باشد که عدم ابلاغ آن توسط پیامبر ممکن است نتایج ذیل را به همراه داشته باشد :

1- اولا در صورت عدم ابلاغ آن کل رسالت پیامبر(ص) ممکن است نابود شود .

 

2- دوما لازم است در حضور همه ابلاغ شود در صورتی که هیچ یک از آیات قرآن مجید بدین صورت ابلاغ نشده و به مرور زمان  مردم از آن باخبر شده اند .    

 

3- سوما در صورت ابلاغ آن ممکن است عده ای به مخالفت آن برخیزند آن هم زمانی که سیطره اسلام در سراسر عربستان گسترده شده است ، و هیچ کس را یارای مخالفت با فرامین رسول الله نیست .

 

4- چهارم در صورت ابلاغ آن ممکن است جان پیامبر(ص)  در معرض خطر قرار بگیرد .

 

مثلا اگر فرمان الهی مربوط به انجام حج باشد که قبلا در طول مراسم گفته وبه آنها عمل شد , و اگر نهی از خوردن ربا باشد و احکام مربوط به شریعت و واجبات ومستحبات ,  باز دلیلی برای مخالفت برای آن متصور نیست . ویا چرا باید پیامبر(ص) خبری را که مثلا مربوط به احوال امم گذشته باشد را از روی مصلحت به تاخیر اندازد و یا مخالفت  عده ائی را برانگیزد ؟

در حقیقت این خبر باتوجه به زمان آن که در اواخر عمر شریف پیامبر (ص) به ایشان ابلاغ می شود نمی تواند یک خبر عادی باشد و شواهد وقرائن به ما نشان می دهد این خبر باید بسیار خبر مهم و تاثیر گذاری باشد .

با توجه به جمعیت عظیم حجاج که غرق در روحانیت و معنویت بودند چرا که از حج همراه پیامبر(ص)  بازمی گشتند و بکلی پاک ومنزه از هرگونه شرک وخود پرستی بودند .

 با توجه به مرورآیات قرآن مجید دریافتیم که هیچ خبری با این کیفیت در طول 23 سال نازل نشده است .

 پیامی که قبلا بر پیامبر(ص)  نازل شده و ایشان  بنا به مصلحت ,  ابلاغ آن  را  به تاخیر انداخته اند ,  اما فرمان الهی  اینبار با چنان تاکیدی رسیده که دیگر درنگ در ابلاغ آن جایز نیست .



- معنای  شان نزول در آیات قرآن چیست ؟

در حقیقت بسیاری از آیات قرآن مجید دارای شان نزولی هستند . یعنی بنا به موقعیت مکانی و یا زمانی ، و اعمالی که از طرف  شخص پیامبر(ص)  و یا اصحاب صورت می پذیرفته  و یا سئوالی در بین امت مطرح بوده , خداوند بزرگ به منظور پاسخ گویی و یا روشن ساختن آن ابهام , آیاتی در آن موضوع نازل می فرموده اند   .

اینک جهت آشکار شدن بهتربه  نمونه هایی چند از همین موضوع اشاره می کنیم .

1- آیات سوره مبارکه هل اتی در باره فداکاری حضرت علی(ع) و همسر و فرزندانش ، هنگام بخشیدن افطار خویش به فقیر و اسیر و یتیم نازل شد .

2- آیات مربوط به آغاز جهاد در جنگ بدر و یا بیان مسائل و مشکلات سایر جنگها مانند ,  احد ، حنین ، خیبر ، صلح حدیبیه و یا فتح مکه , که  بنوبه خود و در جای خود به هریک از آنها پرداختیم .

3- آیه درباره حضرت علی(ع) هنگام بخشیدن انگشتر خویش به سائل در حال رکوع و صدها آیه دیگر که همگی شان نزول داشته اند .قبلا ذکر شد .

4- آیات احکام الزام  دادن صدقه برای صحبت های خصوصی با پیامبر (ص) در جمع , و منسوخ کردن آن حکم در پایان همان روز .

5- آیات سوره توبه , یا برائت از مشرکین مکه و یا آیات مباهله با مسیحیان نجران و دها مورد دیگر  که قبلا به برخی از آنها اشاره کردیم .

 پس اکنون  ما از شما خوانندگان عزیز سئوال می کنیم که شان نزول و علت وحی این آیه  بخصوص در قرآن چیست ؟

فراموش نکنیم که قرآنی که امروز در دست ماست بر اساس ترتیب  نزول مرتب نشده است و تنها بر اساس طول سوره ها یعنی از  بزرگترین سوره مبارکه به کوچکترین سوره مبارکه مرتب شده است و ممکن است گاهی دو سوره و یا دو آیه پشت سر هم نازل شده باشند اما در قرآن فعلی پشت سرهم قرار نگرفته باشند و این اتفاق بسیار زیاد روی داده است و هیچ کس نمی توتند ادعا کند که این ترتیب آیات صددرصد مطابق نزول آنها بوده است . ! ! !

بنا براین نتیجه می گیریم ممکن است آیات آیه 67 از سوره مبارکه الماعده :

۞ یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ ۖ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ [٥:٦٧]

اى پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنى پیامش را نرسانده‌اى. و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مى‌دارد. آرى، خدا گروه کافران را هدایت نمى‌کند.

 

و آیه سوره مبارکه الماعده آیه 3

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ۚ ذَٰلِکُمْ فِسْقٌ ۗ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ ۚ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا ۚ فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ ۙ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ [٥:٣]

بر شما حرام شده است: مردار، و خون، و گوشت خوک، و آنچه به نام غیر خدا کشته شده باشد، و [حیوان حلال گوشت‌] خفه شده، و به چوب مرده، و از بلندى افتاده، و به ضرب شاخ مرده، و آنچه درنده از آن خورده باشد -مگر آنچه را [که زنده دریافته و خود] سر ببرید- و [همچنین‌] آنچه براى بتان سربریده شده، و [نیز] قسمت کردن شما [چیزى را] به وسیله تیرهاى قرعه؛ این [کارها همه‌] نافرمانىِ [خدا]ست. امروز کسانى که کافر شده‌اند، از [کارشکنى در] دین شما نومید گردیده‌اند. پس، از ایشان مترسید و از من بترسید. امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را براى شما [به عنوان‌] آیینى برگزیدم. و هر کس دچار گرسنگى شود، بى‌آنکه به گناه متمایل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد]، بى تردید، خدا آمرزنده مهربان است.

 

الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا 

امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را براى شما [به عنوان‌] آیینى برگزیدم.


 

بترتیب و بدون فاصله نازل شده باشند و در حقیقت آیه 3 از سوره مبارکه الماعده پس از ابلاغ پیام آیه 67 از سوره مبارکه الماعده  توسط پیامبر(ص) نازل شده باشد که بی دلیل هم نیست چرا که این قرآن فعلی حدود پانزده سال بعد از رحلت حضرت رسول(ص) از بین عموم مسلمین جمع آوری و تدوین شده است ، و فراموش نکنیم که  آیات قرآن همه بصورت پراکنده بر روی پوست و یا خشت ثبت می شده و هر شخصی بخشی از آن را در اختیار داشته است و این کار جمع آوری و فهرست بندی در زمان عثمان بن عفان خلیفه سوم صورت پذیرفت  , حدود پانزده سال پس از رحلت پیامبراکرم  (ص) و 38 سال از نزول اولین آیات در مکه و غار حرا .

 

اکنون باز گردیم به ادامه ماجرا:

 پس از فرمان پیامبر(ص) کاروان ها همه در محلی بنام غدیر خم گرد هم آمدند و با اشتیاق و تعجب از این فرمان منتظر شنیدن این پیام الهی از دهان مبارک رسول الله (ص) شدند

بدین ترتیب پیامبر(ص) زمانی که همه حجاج در گرمای سوزان نزدیک ظهر عربستان , اطراف ایشان جمع شدند به بالای منبری که از جهاز شتران آماده شده بود رفته و با تمام قدرت این پیام بسیار مهم الهی را چنین ابلاغ کردند .[1]

 

-  خطبه پیامبر اعظم (ص)  در پایان سفر حج الوداع  در محل غدیر خم

 و اثبات حقانیت رسول الله در ابلاغ کامل رسالتش بر خلق



 

بسم الله الرحمن الرحیم

- بند اول بیان حمد وسپاس باری تعالی

حمدو سپاس بی حد پروردگاریرا که در وحدانیت برتر از همه و در تفرد ویکتائی نزدیکتر از همه در سلطنت با عظمت تر و دراحاطه بهمه موجودات عالم دانا تر و تواناتر است .

- او در اداره امور اجتماع بشر از همه قادر تر و در آفرینش خلایق مقتدر تر است .

- اوست که به بزرگی بوده و خواهد بود . ازلی و ابدیست . بزرگیست که زوال ندارد و ستوده ایست که محال ندارد  .

- او آفریننده  آسمانهائی است بلند وفرزانده ، او مدبری است گرداننده چرخ کارخانه وجود ، و منزه و مبری از هر اندیشه و تصور و خیال .

- او  گستراننده اجرام آسمان وزمین وفراخ کننده میدان جولان سیارات عالمین .

- او  آفریننده و حرکت دهندهی آسمان ها و زمین و فرشتگان و روح القدس است .

منزه ومقدس است آن پروردگاریکه ملائکه و کروبیان ملاء اعلی و روح القدس بفرمان او سیر وسلوک مینماید .

- اوخالقی است که افاضه فیوضاتش رشته ناگسستنی حیات موجودات است و چرخ برکاتش غیر ایستادنی است.

- اوست که از هرکس به انسان نزدیکتراست وهیچ کس بدیده سر اورا ندیده وهیچ خردمند انکار او نکرده  .

- او همه موجودات را می بیند و هیچ چشم سری او را نمی بیند مگر بدیده عقل وخرد .

- او بخشنده بردبار است وبا گذشت است او مدیر کل زندگی هربشر وهر موجود و جنبنده ایست که باران رحمتش همه جا رسیده وخوان نعمتش همه جا گسترده است .

- اوست که مارا بوقوف بر اسرار آفرینش منت نهاد ورازآفرینش را به تربیت شدگان مکتب خود آموخت .

- هیچ چیزی براو پنهان نیست وبر تمام ذرات عالم وجود و کون احاطه علمی وتسلط ونفوذ واراده دارد وبا احسان وسنت نعمت لباس هستی برهمه موجودات پوشانده است .

- او پروردگار یست که عدل ودادش در تمام موجودات وشئون حیاتی موجود است وحکومت دارد و چون جز او منتقی درعالم نیست به انتقام متمردین سرکش شتاب نمی فرماید .

- او ست به عجله مبادرت به پاداش وکیفر نمی کند وبرای مستحقین ولغزندگان عاصی بزودی عذاب نمی فرستد . شاید به باب انابه وتوبه توجه کنند .

- محققا او ابزارهای درونی واسرار اندرونی وپنهانی های نهفته وآشکار واقف وعالم است وهیچ اندیشه وعلمی از احاطه علمی او پوشیده و پنهان نیست, هیچ خفا ونهفته بر او مشتبه نمی گردد ، هر چیز در پیشگاه او آشکار ومعلوم است , هر لطیفه و اندیشه ونیات جزئی ما در پیشگاه احاطه علمی او مرعی وآشکار است و در هر حال و هر زمان و هرمکان احاطه و قهر و غلبه دارد .

- او با توانائی مطلق برهمه چیز غالب و برهر چیز قادر است . هیچ چیزی مانندش نیست . به هیچ چیز شبیه و نظیر و مثل و مانند نیست .

- او خالق وموجد ومربی هر چیز بوده آنوقتی که چیزی در لباس هستی نبوده است .  

- او واجب الوجودیست قائم به ذات پایدار و پاینده و ابدی به عدل و داد جز او خدائی نیست او غالب وحکیم است وعزیز اجل واکرم از همه است .

- اوست لطیف تر از آنکه به چشم سر دیده شود ولی نیرومنتر است که همه چیز رامی بیند و ادراکات او را درک می کند .

- او آگاه وخبیر و واقف برهر ظاهر و باطن است . هیچ زبانی اورا بدیدن وصف نکرده وهیچ ادراکی به معاینه او در نیآمده . هیچکس هویت او را نشناخته و به اسرار آفرینش او از پنهان وآشکار راه نیافته مگر به آنچه خودش مخلوق خود را بحس وادراک راهنمائی فرموده است.

- او آفریننده دانای یکتای بیهمتاست که پرتو نور افاضات او سرتاسر هستی لباس وجود پوشانده واداره امور موجود را بدون معاونت وکمک ومشاوره ومشیر ومشاور وشریک ومعین بدست قدرت وتوانائی خود ادامه حیات تکاملی بخشیده وموجودات وموالید وعناصر ملک وملکوت را در نشئه عالم وجود بتصویر اراده نقش صورت بخشیده ودرآفرینش تکلف وتزلزلی در استقلال اراده او را ندارد .

شهادت میدهم  که او یگانه افریننده است که قدوسیت وتنزه او تمام نشئه وعالم ملک وملکوت را پرکرده وخلائی در عالم وجود موجود نیست .

- او پروردگاریست که نور افاضه وجودش ابدیت وازلیت را پوشانده وکران تا کران هستی پرتو افاضات واشراقات انوار حمایتش مشعشع گشته است .

- اومربی وفرمانروائی است که نفوذ وکلمه واراده اش در تمام شراشر وجود حکمفرماست وبدون مشاور ومشیر ومشاور وبدون شریک ومعاون مقدرات وسرنوشت ومسیر عوالم وجود را بدست قدرت کامله خود بنحو احسن اداره و بنظام احسن حکومت می فرماید در تدبیرش و تصویر وتصور و ابداع وایجاد ومثال ومثل ونمونه وطرح وپیش بینی لزومی ندارد .

- او هرچه را آفریده با اراده خلق وامر آفریده وبدون طرح ونقشه وکمک ومعونت خلق فرموده بدون تجمل وتکلف و حیله وتصور قبلی آفریده است .

- او ابدا وانشاء نموده همه موجودات را و به او ظهور بروز یافتند .  

- او امر فرموده همه لباس هستی پوشیدند پس او خدای یگانه ایست که جز او خالق وآفریننده مدبر وپرورنده ای وجود ندارد .

- اوست که قدرت صنعتش بسیار قویم وحکیم ونیروی آفرینشش در نهایت اتفاق وتحکیم است .

- او فرمانفرمائی ایست که جور و ستم در منطقه هستیش راه ندارد وبزرگواریست که همه امور عالم از خیر وعدل ونیکوئی وغیره بسوی او بازگشت میکند و بفرمان و تدبیرش تجسم می یابد .

شهادت میدهم که هر موجودی در پیشگاهش خاضه وفروتن است وهرهستی در لباس امکان در آستانش خاشع ومتواضع است . هرچیزی دربرابر هیبت وعظمت او حقیر وناچیز است اوست که هرچه اراده میکند وهرچه کرد مطاع ومتبع وپسندیده است .

- او آفریننده ایست که مالک همه املاکو وصاحب همه افلاک و گرداننده همه سیارات واجرام سماویست . او تسخیر کننده آفتاب وماه است .

- اوست که اجرام سماوی ومنظومه های شمسی بفرمان او در حرکت ودورانند وهریک در مجرای حرکت شوقی خود برای مدتی میگردند .

- اوست که شب رابروز می پوشاند وچهره روشن خورشید را بگردش ناپدید مینماید وشب را بروز روشن میسازد وسیمای تاریک شب را بزمان محو می نماید .

- اوست که چرخ آفرینش شب وروز را متعاقب هم عجولانه وشتابان وبی درنگ در پی هم در آورده وبحرکت انداخته است .

- او قهاریست که هر زور آزمای سرکش وطاغی وعاصی را از پای در می آورد وهرشیطان متمرد و سرپیچ از فرمان را از درگاه خود میراند وهلاک میسازد . واز نعمت وجود واحسان محروم میگرداند .

- او خالق وفرمانروای کل عالم است که ضد وشبیه ندارد و نظیر وعدیل ندارد یگانه ایست که مستغنی وبی نیاز است وصمدیست که نزاده ونزائیده ومثل وهمتائی ندارد .

- او معبود یگانه ومحمود فرزانه ایست که  افاضه اش پرورش دهنده موجودات است ، ومربی کائنات آنچه اراده کند بیافریند وآنچه تدبیر نماید امضاء کند ، بر لوح قضاوقدر ثبت گردد ، وآنچه حکم نماید اجرا فرماید . وآنچه اجرا کند میداند وآمار واحصائیه آفرینش خود را دارد وآنی از آن غفلت نفرماید وشماره می نماید .

- اوست که می میراند وزنده میگرداند حیات می بخشد تهی دست میسازد و فقیر مینماید و بی نیاز وغنی میگرداند .

- اوست که میخنداند ومیگریاند ، و نزدیک میسازد ودور مینماید .

- اوست که باز میدارد ومنع میسازد وعطا می کند ومی بخشد میدهد و میگیرد می ستاند و می افزاید ملک هستی بدست اوست حمد وستایش و درود و تحیت برازنده و مخصوص اوست .

- اوست که بر هر چیزی قادر است وبر هرکاری تواناست واز هر مسئولیت مبراست وبر هرچه میکند مصلحت وحکمتی هویداست .

- او پروردگاریست که شب را بروز در می آورد ، و روز را بشب میپوشاند . جز او خدای غالب و قاهر وآمرزنده بخشنده ائی نیست .

- اوست اجابت کننده هر دعا وبخشنده هر عطا .

- اوست که احصاء نفوس مخلوق بقدرت اوست ، وپرورش دهنده جن وانس و هر موجود پنهان وآشکار یا فراری ومانوس(همه) بدست اوست . در کارش دشواری نیست ودر فریاد رسیدنش ضجرت ودلتنگی نیست .

- او پناه بیچارگان است وامید امید واران است .

- اونگهدارنده مخلوق از حوادث غیر مترقبه وتوفیق دهنده اصفیا برای قرب حق از سوانح     غیره منتظره است .

- او آفریننده ایست که اصرار والتماس خواهندگان اورا ملول نمیسازد و ناله و نوای محتاجین او را دلتنگ نمی نماید .

- او حافظ صلحا ونیکو کاران و تربیت شدگان مکتب ربوبی است .

- او توفیق دهنده سالکان راه الفت ورستگاران قرب حق است .

- او دوستدار عالمیان است .

- او صانعی است که مصنوع خود را بعلاقه دوست دارد و خود استحقاق تمحید وسپاس وشکر دارد استحقاق شکر وسپاس او بر همه افزون است زیرا نعمت او بی پایان است .

- او مستحق شکر ودر خور حمد است . باید در رفاه وسختی و در شدت وتنگی در گسترش و فراخی اورا شکر وسپاس نمود .

- سپاس و ستایش او را که امان و ایمنی داد ما را به فرشتگانش و به کتب و رسل و فرستادگان به ملائکه و امناه وحی او کتب منزله و قوانین آسمانی او به پیغمبران مرسل و فرستادگان مکرم او .

- امر او را می شنوم و فرمان او را اطاعت میکنم و بعمل مبادرت مینمایم  به آنچه رضای اوست ، و تسلیم حکم و قضای او هستم .

- من از روی رغبت فرمان او را اطاعت میکنم و از خوف و ترس عقوبت او پرهیز مینمایم .

- او پروردگاریست که ایمن نتوان ماند از منکرش و بیمناک باید بود از عقابش من اقرار و اعتراف مینمایم به بندگی او و افتخارمیکنم به عبودیت او ، من گواهی میدهم بخلاقیت و ربوبیتش و ادا مینمایم آنچه را بمن وحی فرموده, می ترسم اگر خودداری نمایم از ابلاغ آنچه بمن وحی شده به بلائی مبتلا شوم  که احدی نتواند از من دفع و دفاع نماید .

هیچ قدرتی هر قدر با عظمت باشد نمی تواند به بلائی که خدا به بنده خود برساند دفع کند هر چند تدبیر او بزرگ باشد .

خدائی که جز او خدائی نیست چونکه بمن اعلام فرموده که همانا من اگر تبلیغ ننمائیم آنچه را که بمن فرستاده پس تبلیغ رسالتش نکرده ام پس بتحقیق ضامن شد برای من خدای تبارک وتعالی حفظ ونگاهداری را واوست خدای کفایت کننده وکریم  پس وحی فرمود بمن 

- بند دوم بیان فرمان خداوند پس از حمد باری تعالی



بسم الله الرحمن الرحیم

بنام خداوند بخشنده مهربان

پیامبر این آیه را اینچنین تلاوت فرمودند :

یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فی علی وان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس

-ترجمه آیه : ای پیغمبر برسان آنچه را که فرستاده شده بسوی تو از پروردگار تو در باره علی واگر نکنی پس تبلیغ نکرده رسالتش را وخدای نگاه میدارد ترا از شر مردم .

 

ای گروه مردمان  کوتاهی نکردم در رساندن آنچه فرستاده آنرا بمن ومن بیان کننده ام  برای شما سبب این آیه را .

 همانا جبرئیل علیه السلام فرود آمد نزد من در بارهای سه گانه  و امر مینمود بمن از طرف حضرت سلام ، پروردگار من و اوست سلام ، که قیام نمایم در این سرزمین پس اعلام کنم بهر سفید وسیاهی که علی پسر ابی طالب برادر من و وصی من و جانشین من و امام بعد از من است .

و آنکه مقام او از من مقام هارون از موسی است ، مگر آنکه نیست پیغمبری پس از من ، و اوست ولی شما بعد از خدا و پیغمبر او و بتحقیق که نازل فرمودی خدای تبارک و تعالی بر من بدین مطلب آیه ای از کتاب خود را :

إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ [٥:٥٥]

ترجمه : ولىّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آورده‌اند: همان کسانى که نماز برپا مى‌دارند و در حال رکوع زکات مى‌دهند.

منحصرا ولی شما خدا ورسول او هستند و آنانکه ایمان آورده اند آنهائیکه اقامه نماز مینمایند و میدهند زکات را وحال آنکه در رکواند وعلی پسر ابی طالب اقامه نماز کرد و داد زکات را در حال رکوع . علی قصد دارد خدای عزوجل را در هر حال و درخواست نمودم از جبرئیل علیه سلام که از خداوند برای من استعفا نماید از تبلیغ آن بشما ای مردم بجهت علم من به کمی پرهیزکاران و فراوانی منافقان و فساد انگیزی گنه کاران و مکر های استهزا کنندگان به اسلام آنانکه وصف فرموده آنها را خدا در کتابش به اینکه آنان میگویند بزبانهایشان آنچه را نیست در دلهایشان وگمان میکنند اورا آسان درحالی که بسیار بزرگ است در نزد خدا نفاق ، و بسیاری اذیت آنها مرا نه یک مرتبه تا اینکه بمن گوش دادند وگمان کردند من چنین هستم (آنها پیغمبر را آنقدر رنج دادند و میگفتند او گوشی شده یعنی بحرف هرکس گوش میدهد و هر سخن را باور می کند . ای حبیب ما بگو حرف شنیدن خیر وخوب است, او بخدا ایمان دارد و به مومنین اعتماد و اطمینان می نماید .)

سوره 9 آیه 61 که می فرماید:

وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ ۚ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ ۚ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ [٩:٦١]

و از ایشان کسانى هستند که پیامبر را آزار مى‌دهند و مى‌گویند: «او زودباور است.» بگو: «گوش خوبى براى شماست، به خدا ایمان دارد و [سخن‌] مؤمنان را باور مى‌کند، و براى کسانى از شما که ایمان آورده‌اند رحمتى است.» و کسانى که پیامبر خدا را آزار مى‌رسانند، عذابى پر درد [در پیش‌] خواهند داشت.

 


 (اگر شما هم حرف شنو باشید خدا ومومنین را تصدیق می کند و آنانکه پیغمبر را اذیت و آزار میرسانند عذاب درد ناکی برای خود تهیه می نمایند .)

ای مردم مبادا شما از آنان باشید که فرمان پیغمبر را ناشنیده انگارید و تمرد کنید و بعذاب گرفتار شوید.

ای مردم آنان گمان کرده اند من از کثرت دوستی و ملازمت با علی و اقبال او با من ، چنین دستور می دهم . تا آنکه حضرت جبرئیل این حقیقت را در آیه کریمه فوق وحی فرمود و آنان را به من معرفی کرد اگر بخواهم نام آنها را میتوان بیان کنم آنها از جهت سیاهی درون خود بامن بدبین هستند ولی من با آنها اکرام و احسان فراوان کرده ام .

من میتوانم آنها را بدست و انگشتان نشان دهم واشاره کنم ولی بخدا سوگند از آنها برای خاطر هدایت قوم گذشتم اما آنها از من راضی نیستند و نمیخواهند من آیه عظیم را ابلغ کنم ( و آنگاه آیه را تلاوت فرمود .)

یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فی علی و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس

ای حبیب من ابلاغ کن آنچه در باره علی بتو از جانب پروردگارت نازل شده که اگر ابلاغ نکنی هیچ یک از وظایف رسالت را ابلاغ نکرده ائی خداوند است که تو را از شرور ناس مصون می دارد .

ای مردم ای معاشر الناس بدانید محققا خداوند متعال برای راهنمائی شما زعیم وولی نصب فرموده ، پیشوائی ارجمند مقرر داشت که اطاعتش برهمه واجب است وپیروی او بر همه مهاجر وانصار و تابعین به نیکوئی فریضه(واجب) است  (و اطاعت از او ) بر بدوی وبیابانی وشهری ومدنی برحاضر وغایب بر عجمی و عربی بر آزاد و بنده بر صغیر وکبیر سفید وسیاه و هرموحد وخداپرست اطاعت فرمان او (علی(ع)) واجب است .

حکم او برای همه جایز وامر او برای همه نافذ است . مرحوم است کسی که پیروی اوکند و رستگار است کسی که دنبال او برود .

خداوند کسانی را که اطاعت او میکنند و فرمان بردار او هستند می آمرزد .

ای مردم گمراه نشوید و از او دوری نکنید از ولایت و دوستی او استنکاف مکنید .

تنها اوست که شما را هدایت میکند و بحق رهبری مینماید واز باطل دور میسازد .

ای مردم کناره گیری از علی(ع) محرومیت از نعمت های الهی است . تمرد وعصیان وطغیان درباره علی(ع)  موجب عذاب دنیا وآخرت است راه رستگاری و فوز وخلاصی راهی است که علی(ع)  رهبر آنست وراهی که علی(ع)  پیشوای آن نیست راه خطا ولغزش و پوزش وعذاب الیم است .

معاشر الناس این آخرین مقام ومنزل تجمع من با شما میباشد و دیگر من باشماها در دنیا مقام ومحل جمع نخواهیم بود تا روز قیامت بنا براین گوش هوش فرادارید وسخن مرا بشنوید واطاعت کنید و فرمانبردار باشید که این فرمان خدای عزوجل میباشد .

ای مردم خالق شما مربی شما است او اولی بتصرف وصاحب اختیار و دوست ومعبود شما می باشد او را بشناسید وامر او را اطاعت کنید .

ای مردم پس از پروردگار رسول و فرستاده و پیامبر او من محمد(ص) هستم که دوست شما وصاحب اختیار شما واولی بتصرف در نفوس شما هستم واکنون در حال خطاب و قیام بفرمان حق با شما سخن میگویم و امر او را بشما ابلاغ مینمایم .

ای مردم پس از من علی(ع)  ولی شما امام شما . اولی به تصرف در جان ومال و نفوس شما و صاحب اختیار شما می باشد . او بامر خدا راهنما و رهبری خلق منصوب شده است . اطاعت او پیوسته با اطاعت پیغمبر خدا و متصل به اطاعت خداوند است .

ای مردم پس از علی(ع)  ذریه واولادش که که نژاد و اخلاف و ذراری(ذریه ) من هستند از نسل او می باشند و تا روز قیامت حجت خدا بر خلق در روی زمین هستند تا آنروزیکه خدا ورسولش را ملاقات میکنند . علی(ع)  و اولاد منصوص ومنصوب او حجت خدا بر خلق می باشند .

ای مردم حلالی نیست جز آنچه خدا حلال کرده است و حرامی نیست غیر از آنچه خداوند حرام فرموده است و حلال و حرامی که در دیوان محاسباتش مورد قبول میباشد بمن وحی فرمود و من به شما معرفی نمودم من آنچه را که از علم ودانش آسمانی و وحی ومنطق جبرئیل روح القدس بمن آموخته شد از حرام وحلال همه را به علی(ع)  آموختم هیچ علمی نیست که من دانسته باشم و علی(ع)   آنرا نداند. او امام مبین و وارث علم خاتم النبین است .

معاشر الناس هیچ علمی و هیچ دانشی نیست که خدایم به من نیآموخته باشد و هیچ علمی نیست که من به علی(ع)   نیآموخته باشم .

پروردگار عالم کلیه امور حیات عالم و آدم را بمن آموخت و برایم احصاء و شماره فرمود و تمام آن علوم را من برای علی(ع)   شماره واحصاء نموده به او آموختم .

او پیشوای پرهیزکاران است و مخزن علم الهی است هیچ دانشی نیست که علی نداند و من به علی تعلیم نکرده باشم .او پیشوای بزرگوار آشکار خلق است .

معاشر الناس مبادا از طرف او دور وگمراه شوید . مبادا از او دوری کنید و فرار نمائید .   مبادا  از دوستی وملازمت او دوری کنید .! و استنکاف نورزید از ولایت او که اوست آنکه راهنما بسوی حق است . او عمل میکند بر طبق حق و مضمحل می کند باطل را و نهی میکند از آن و تاثیری ندارد در راه خدا برایش ملامت ، ملامت کننده و اوست اول کسی که ایمان آورده بخدا ورسولش و آن کسی ست که فدای رسول کرده جان خود را و علیست(ع)   که بود با رسول خدا و حال اینکه احدی عبادت خدا نمی کرد و بارسولش از مردان غیر از او جماعات مردم . برتری و فضیلت دهید اورا پس بتحقیق فضیلت داده او را خدا بر همه کس و او امام و منصوب از جانب خداوند است اورا استقبال کنید که برگزیده خدا برهبری خلق است .

معاشر الناس علی پیشوای آسمانی است و مقرب درگاه خداوندیست . توبه هیچکس قبول نمی شود مگر به ولایت علی(ع)   هیچ منکر علی(ع) ، و منکر ولایت ودوستی علی(ع) ،  توبه اش پذیرفته نیست .

ای مردم هر که با امر خدا درباره علی مخالفت کند خداوند اورا وعده عذاب منکری داده است . هرکس به مخالفت علی برخیزد و علی را امام برحق و منصوب از جانب خدا نشناسد عذاب دردناک الهی اورا در میان میگیرد . عذابی بی پایان و عذاب دردناک ابدی تا آخر روزگار .

ای مردم بترسید از مخالفت با علی(ع)   از آتشی که در مخالفت با علی(ع)   شما را در میان میگیرد. بترسید از آتشی که کرانه آن مردم و سنگهاهستند و برای منکرین علی(ع) ،آماده شده است .

ای مردم سوگند بخدای یگانه که بوجود علی(ع)   اولین وآخرین انبیاء و رسل و حجتهای خدا در خلق در آسمانها وزمین همه بشارت دادند و تبریک گفتند که علی وصی من است و هر کس شک کند کافر است .(فراموش نکنیم این رسول خداست که همه کلامش وحی است و برای تاکید در باره آن سوگندهای مکرر یاد می کند و این از اهمیت بسیار زیاد موضوع حکایت میکند .)

ای مردم عظمت مقام علی را از این بشارت های آسمانی در تمام دوران خلاقیت عالم و عمر طولانی بشر در زمین و آسمان بشناسید و در پیشگاه ولایت او خاضع و خاشع باشند .

ای مردم اگر کسی درباره علی و انتصاب آسمانی او شک کند کافر است و بکفر جاهلیت خواهد مرد و هرکس شک کند در گفتار من در موضوع نصب علی(ع)   بامر خدا در خلافت ، محققا شک در همه گفتار من کرده  و شک کننده در گفتار من که بشهادت قرآن وحی منزل است و ماوایش در آتش جهنم است .

معاشر الناس پروردگار عالم این فضیلت را که علی(ع) را جانشین و مجری احکام دین ووصی وخلیفه من قرار داده بمن احسان و منت نهاد ، و این موهبتی است آسمانی که بمن عطای  بلا عوض  فرموده است.

نیست خدای معبودغیر از او سپاس وستایش بی حد و حصر بر اوباد ابدالابدین و دهر الداهرین .

معاشر الناس شما هم برتری دهید علی(ع) را بر همه که او پس از من افضل و برتر از همه مردم است او از هر مرد وزنی ارجمندتر و باارزشتر است .

ای مردم خداوند روزی خلایق را بسبب ما فرستاده است و باقی ماند بما آفرینش .

دور است از رحمت , دور است از رحمت , مورد خشم و غضب و قهر خدااست هرکس رد کند گفتار من و این گفتار را و موافقت ننمودن آن را .

آگاه باشید که جبرئیل خبر داد بمن از خدایتعالی با این خبر و جبر ئیل می گوید از خدا که هر که عداوت بورزد با علی(ع) و ولایت او را نداشته باشد پس براوباد لعنت و خشم من .

پس ببیند هرکسی چه پیش می فرستد (از اعمال خیر وشر) برای فردای قیامت و بپرهیزید از خدا که با او مخالفت ورزید پس بترسید از لغزشی که پس از ثبات و استقامت رخ دهد . مبادا پس از قبول و تثبیت دین و عقیده لغزش کنید و تحت تاثیر وسواس شیطانی قرار گیرید . بدانید که خدای تعالی به آنچه می کنید  و نیت دارید خبیر و آگاه است .

معاشر الناس علی جنب الله است که در قرآن در آیه 56 از سوره مبارکه الزمر فرموده :

أَن تَقُولَ نَفْسٌ یَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ وَإِن کُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ [٣٩:٥٦]

تا آنکه [مبادا] کسى بگوید: «دریغا بر آنچه در حضور خدا کوتاهى ورزیدم؛ بى‌تردید من از ریشخندکنندگان بودم.»


ترجمه : آنگاه هر نفسی بخود آید و فریاد واحسرتا برآرد وگوید ای وای برمن که جانب امر خدا را فرو گذاردم و در حق خود ظلم و تفریط کردم و وعده های خد را مسخره و استهزا نمودم .

جنب به معنی فرمان و طرفدار حق است مبادا از جنب الله دوری کنید .

معاشر الناس در فهم معانی قرآن تدبر و تفکر و اندیشه  کنید و آیات و کلمات قرآن را بفهمید به محکمات آن توجه داشته باشید و پیرو متشابهات نشوید زیررا علم متشابهات نزد راسخون است که آن ائمه معصومین هستند.

ای مردم بخدا قسم هرگز محکم و متشابه قرآن را برای شما کسی جز من و علی شرح و تفسیر نخواهد کرد( آنگاه دست علی را گرفت و بلند کرد و تاکید فرمود :)

ای مردم سوگند بخدای یگانه جز این جوانی که بازویش را گرفته ام و دستش را بلند نموده ام و به شما معرفی میکنم کسی قرآن را نمیتواند به شما تعلیم بدهد .

ای مردم توجه کنید و ببینید این کسی که من بازویش را گرفته ام بشما معرفی میکنم  علی ابن ابیطالب است . پس هر کس را من مولا و دوست وصاحب اختیار او هستم این علی(ع) مولا و صاحب اختیار ودوست اوست. (ان کنت مولاة فهذا علی مولا و هو علی بن ابیطالب اخی و وصیی .)

ای مردم این علی بن ابیطالب است که برادر من و وصی من و ولی نعمت الهی بسوی شماست به موالات او بگرائید که خدایش معرفی نموده .

بدوستی او چنگ بزنید که فرستاده آسمانی است به محبت او متوسل شوید که خدا بمن در باره او امر کرده و بشما ابلاغ ولایت او را می نمایم .

معاشر الناس بدانید که علی و پاکان اولاد او از دخترم زهرا ثقل اصغر و مرکز حیات معنوی شما هستند و قرآن ثقل اکبر است . وهر یک از این دو مخبر و خبر گزار مصاحبین خود و موافقین خود برای خدای خود هستند که هرگز از هم جدا نمیشوند تا سرحوض کوثر بر من وارد گردند . این دو ثقل امانت وودیعت خدا در میان خلق است آنها فرمانروای معنوی خلایق در زمین هستند آنها ملجا و ماوای و  پناهگاه مردم میباشند .

آنگاه پیامبر(ص) سربلند کرد و عرض کرد : پروردگارا تو شاهد باش که من فرمان تو را رساندم و امر رسالت را ادا کردم و بمردم تبلیغ نمودم .

ای مردم شما هم شاهد باشید که این وحی منزل را در این سرزمین با حضور این جمع در حالیکه همه از خانه خدا برگشته اید و دارای وفا وصفای باطنی هستید بشما ابلاغ نمودم و رساندم .

آگاه باشید و گواهی دهید که مفصل توضیح دادم و بحد اشباح تصریح و تشریح نمودم وبه همه مردم شنواندم

ای مردم خدا امر فرمود و من امر اورا ابلاغ کردم وبازهم تاکید میکنم که امیر المومنین غیر از علی(ع) برادرم نیست و این منصب برای احدی پس از من جایز نیست غیر از علی(ع) که امیر المومنین است .

(آنگاه پیامبر(ص) دست برد و بازوی علی(ع) را که در پله پائین تر از منبر غدیر خم بود گرفت و بلند نمود بحدی علیرا بلند نمود که پاهای علی(ع) محاذی زانوی پیغمبر گردید ) و آنگاه فرمود :

معاشر الناس این است آن علی(ع) که گفتم . این است آن علی بن ابیطالب برادر و وصی من و ظرف علم ومخزن دانش من و جانشین من ، بر امت من و مفسر کتاب خدا عزووجل پس از من اینست آنکه شما را دعوت بقرآن میکند و ترجمان عملی قرآن است و عمل میکند به آنچه پسندیده قرآن است و عامل به اعمالی است که مورد رضای پروردگار است .

او مبارز ومدافع از حق است و محارب مبارز با بدخواهان و دشمنان دین است اوست که مردم را بدوستی خدا امر میکند و از معصیت خدا نهی مینماید . او خلیفه رسول خدا و امیر المومنین است اوراهنما و هادی ورهبر خلایق است او کشنده ناکثین (یا عهد شکنان) و قاسطین (یا ستمگران )و مارقین (یا بیداد گران) است .

ای مردم من بشما به صراحت میگویم این فرمان خداست . این صدای من نیست این ندای پیغمبر خداوند است این وحی الهی است سخن آسمانی است که به امر خدا بشما میرسانم و خدایم مرا فرموده بگویم و میگویم و خدا و شما را شاهد این ابلاغ میگیرم . مبادا سهل انگاری کنید و تخطی نمائید و انحراف یابید و شک وتردید در این سخن آسمانی و ندای وحی الهی پیدا کنید که ارکان حیات و معنویت و دیانت شما متزلزل میگردد .

آنگاه پیغمبر(ص) خدا سر بلند نمود عرض کرد :

 بار پروردگارا دوست بدار هرکه را علی را دوست بدارد و دشمن بدار هرکه علی را دشمن دارد .

بار الها محروم ساز منکرین علی(ع) را از رحمت خود و خشم گیر بر آنها و غضب فرما بر کسانی که انکار حق او نمایند . بار الها عذاب کن کسانی که منکر این ابلاغ شوند .

پروردگارا تو این فرمان را برمن نازل فرمودی و تاکید فرمودی که امامت مختص علی(ع)  است .

پیشوائی پس از من با ولی تو علی(ع)  میباشد .

 تو در قرانت فرمودی و برای من بیان کردی و تصریح و تاکید فرمودی که من او را منصوب نمائیم تا دین تو برای بندگانت کامل گردد .(اشاره به آیه الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا )

تو بدین امر تمام فرموده و تکمیل کردی نعمت و احسان خودت را بر خلایق بوجود علی(ع) و از کمال دین راضی شدی و اسلام را دین کامل و مکمل بر حق برهبری علی قرار دادی  .

 

 

بار الها تو خودت در قرآن فرمودی :

وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلَامِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ [٣:٨٥]

و هر که جز اسلام، دینى [دیگر] جوید، هرگز از وى پذیرفته نشود، و وى در آخرت از زیانکاران است.

 

ترجمه : هرکس غیر از دین اسلام (که با آخرین درجه تکامل عقلانی بشر همدوش است) دین دیگری برگزیند در آخرت خسران و زیان می بیند .

پروردگارا من ترا گواه میگیرم که این فرمان موکد و مکرر تورا بمردم در بهترین موقع که همه جمع بودند ابلاغ کردم و تاکید نمودم که حاضرین به غائبین برسانند .

وآنگاه روی به مردم کرده فرمودند :

معاشر الناس پروردگار جل و علا دین شما را بولایت علی تکمیل فرمود و به رهبری او تتمیم کرد وهرکس به امامت او و برهبری ذریه و اولاد او که قائم مقام او در تبلیغ دین هستند و همه آنها از صلب من و ذریه من تا روز قیامت خواهند بود . پیروی و تبعیت و اقتدا نکند زیان و خسران نموده است .

ای مردم مبادا در این سخن آسمانی سهل انگاری می کنید و مجادله و اهانت ورزید که معذب شوید ( بعذاب الهی دچار شوید )

ای مردم هرکه پیروی علی(ع) و اولاد او را نکند آنروزی که بر خدا عزوجل وارد خواهد شد می بیند که تمام اعمالش پایمال هوی وهوس او شده و از بین رفته است و در عذاب جاودانی منزل وماوا میگیرد و این عذاب درد ناک الهی برای او تخفیفی نخواهد داشت این چنین اشخاص روز قیامت مورد نظر مهر و محبت قرار نخواهد گرفت . روز حساب کسانی مورد تفقد قرار می گیرد که علی(ع)  را دوست بدارند .

معاشر الناس این علی بن ابیطالب است یاری کنید اورا برای خاطر من وحقی که خدا برای او معین کزده به پاس من ادا کنید ومنصبی که خدا به اوداده به احترام فرمان خدا پیروی نمائید . این علی(ع)  از شما بهتر یاری میکند و از شما بهتر ادا حق مینماید و ازشما بمن نزدیکتر است . او نزد من در پیشگاه خداوند از شما عزیز تر است من از او راضی هستم .!

هیچ آیه که بشارت رضایت باشد نازل نشد مگر آنکه علی(ع)  سر حلقه آن طایفه بود .

هیچ خطابی خداوند در باره مومنین نفرموده مگر آنکه علی(ع)  در سر حلقه و آغاز و امیر المومنین معرفی شد .

هیچ آیه و مدحی در قرآن نازل نشد مگر درباره علی(ع)  و شیعیان اوست .

ای مردم ، در سوره مبارکه هل اتی خداوند گواهی به بهشت داده و نام انسان کامل را برد و آنرا در شان علی(ع)  نازل فرموده نه در غیر علی(ع)  .

ای مردم خداوند در سوره مبارکه هل اتی غیر از علی(ع)  را مدح نکرده او ناصر دین خدا و حامی کتاب خداوند است .

ای مردم هر کجا خطاب به مومنین شده علی(ع)  را امیر المومنین قرار داده و هرکجا خطاب به کافرین شده دشمنان علی(ع)  را قرار داده .

 زیرا علی با حق و حق با علی دور میزند .( این حدیثی مشهور است که از رسول خدا نقل شده و می فرمایند : علی همواره همراه حق است و حق همواره همراه علی )

ای مردم علی(ع)  کسی است با علم پیغمبر(ص) از جانب پیغمبر(ص) جدال با بداندیشان مینماید . او پرهیز کار است او پاکیزه است او هادیست او مهدیست او کامل است .

ای مردم پیغمبر خدا گرامی ترین پیغمبرانست و بهترین رسولانست و وصی او هم برای شما بهترین وصی و کاملترین وجامعترین و فاضلترین اوصیاء و انبیاء عظام است .

ای مردم علی بهترین وصی و فرزندان منصوص ومنصوب او هم بهترین اوصیاء من هستند .

معاشر الناس بدانید که شیطان بوسوسه آدم را از بهشت به حسد بیرون کرد مبادا شما به علی(ع)  و اینهمه فضایل که در حق او گفتم حسد ببرید ،که اعمالتان باطل شود اینهمه فضیلت را خدا به علی (ع) داده که پس از من هادی شما باشد مبادا قدمهای شما در این راه بلغزد و ازمقام انسانیت نزول و تنزل کنید .

ای مردم آدم علیه السلام بسبب یک خطای کوچک و لغزنده هبوط به زمین نمود و از مقام قدس جنت عدن اخراج شد در حالیکه او برگزیده خدای عزوجل بود . اما شما با وسواس شیطان و نفس اماره بالسوء در باره علی(ع)  چه خواهید نمود . او آدم صفی اله بود و شما شما هستید یعنی اسیرنفس وتمایلات (هستید ) و شیطان از دشمنان آشکار است .

ای مردم میدانید در چه شرایطی شما از وسواس شیطان و کید و دشمنی او در امان خواهید بود آنوقتی که با علی بغض نورزید (ودشمنی ) و کینه توزی نکنید .

ای مردم بدانید با علی(ع) دشمنی نمیکند مگر شقی و بدبخت و دوستی نمی ورزد مگر تقی (اهل تقوا) و خوشبخت وایمان باو نمی آورد مگر مخلص و مومن خالص بکوشید تا لباس دوستی او را بپوشید .

ای مردم بخدا سوگند سوره مبارکه والعصر درباره علی(ع)  نازل شده . آنگاه این سوره مبارکه را تلاوت فرمود:



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

وَالْعَصْرِ [١٠٣:١]

سوگند به عصر [غلبه حق بر باطل‌]،

 

إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ [١٠٣:٢]

که واقعاً انسان دستخوش زیان است؛

 

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ [١٠٣:٣]

مگر کسانى که گرویده و کارهاى شایسته کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایى توصیه کرده‌اند.

خلاصه ترجمه :

سوگند به عصر که انسان در زیان وخسران است  مگر کسانیکه ایمان آورده و عمل صالح نموده باشند و وصیت به حق داشته باشند و وصیت به صبر .

فرمود رستگار کسی است که ایمان را با عمل صالح بروح ولایت علی(ع)  آمیخته و آموخته باشد و اعمالش بطریقه آموزش علی(ع)  باشد آنچنان تجلی دهد که علی(ع)  آموخته است زیرا آنکه ایمان آورد و عمل صالح نموده ووصیت بحق وتقوی وصبر وشکیبائی نموده علی(ع)  بود .

معاشر الناس من خدا را شاهد گرفتم که به شما این حقایق را آموختم و تبلیغ نمودم وبرمن جز ابلاغ امر رسالت وظیفه نیست و اکنون این تبلیغ آشکار من است .

معاشر الناس از خدا بترسید و بحق و بمقدار شایسته پرهیز کار باشید تا نمیرید مگر بحال مسلمان واقعی .

معاشر الناس بخدا و رسول او بگروید وبنور او که قرآن است و بسبب او نازل شده تمسک جوئید قبل از آنکه اعمال شما ناچیز گردد وروی شما بحسرت و بعقب بر گردانده شود و دیگر نتوانید عقیده و ایمان صحیح و عمل شایسته بیآورید .

معاشر الناس نور مطلق از خداوند عزوجل میباشد وقرآن بنام نور نامیده شده و از جانب پروردگار جل شانه برمن نازل شده و در باره علی(ع)  تاکید شده است . اوتنها کسی است که شان نزول قرآن است و ترجمان عملی قرآن است و قرآن در شان او نازل شده است .

وپس از علی نسل او تا برسد بقائم مهدی که حجت خدا بر خلق در روی زمین خواهد بود و او آن منتقمی است که حق خدا را پایدار کند  وحقوق از دست رفته ما را برگرداند .

معاشر الناس خداوند ما را حجت برخلق جهت مقصرین ومعاندین ومخالفین وخائنین و آثمین و ظالمین از جمع عالمین قرار داده است .

معاشر الناس توجه کنید من شما را آگاه وبیمناک مینمایم که من رسول خدا بر همه شما هستم و پیش از من هم رسولانی آمدند . آیا اگر من مردم ویا کشته شدم باز انقلاب روحی پیدا میکنید و بازگشت به اصل نیاکان کافر و ملحد ومشرک خود میکنید . همینقدر بدانید هرکس منقلب شود و به عقب برگردد و در گفتار حق شک وتردید کند بخدا ضرر نمی رساند بلکه خود محروم و بدبخت میگردد و بزودی خداوند پاداش سپاسگزاران را میدهد و بمقام لایق خودشان میرساند .

ای مردم آگاه باشید علی(ع) پس ازمن موصوف بصبر و شکر است و پس از فرزندان من از صلب او شاکر و صبور و سپاسگزار هستند .

معاشر الناس برخدا منت مگذارید که مسلمان شده ائید و به پیغمبر خدا اسلام آورده ائید زیرا خدا بر شما منت نهاد و احسان فرمود که شما را به پیغمبری بزرگوار دعوت کرده است و به رهبر با شخصیتی مانند علی(ع)  هدایت فرموده است . اگر شما بخواهید بر خدا به اسلام آوردن خودتان منت نهید بر شما سخط و غضب می فرماید و بعذاب دردناک دنیا و آخرت مبتلا میسازد .

ای مردم بدانید که خداوند در کمینگاه شما خلایق است و تمام اعمال و گفتار و کردار و نیات شما را می داند و در صحیفه روزگار ثبت میفرماید تا قیامت بشما برگرداند و آنجا خواهید دید چه کرده ائید.

اگر میخواهید آنجا کردار شما بصورت مطلوبی برای شما مجسم شود اطاعت کنید و دوستدار خاندان پیغمبر خدا باشید .

معاشر الناس پس از من پیشوایانی خواهند آمد که شما را دعوت بباطل و به آتش می نمایند و از حق منحرف می سازند  . بدانید که در روز قیامت آنها یار یاوری نخواهند داشت و یاری نمی شوند .

معاشر الناس خدای بزرگ ومن که رسول او هستم از آن نوع پیشوان باطل و رهبران فاسد و نا بحق بیزارم . من شما را به حق دعوت کردم و برای تعلیمات عالیه آسمانی علی(ع)  را به امر حق برهبری پس از خودم معرفی میکنم .

معاشر الناس بدانید رهبران درغگو و پیروان دروغ ساز ویاران دروغ پرداز دسته ائی که خط سیر مستقیم مستقیم مردم را منحرف میسازند در درکات پست جهنم خواهند بود و در آتش سوزان جاودانی خواهند سوخت و آن بد جائی است آن جای ( محل خلود) متکبران و مغروران و بی خردان اصحاب صحیفه است .

ای مردم باید هریک از شما در صحایف اعمال آن پیشوایان نابحق دقت وتوجه کند که چگونه راه فساد (را) رفته و میروند و مردم نابخرد را با خود در راه باطل میبرند .

معاشر الناس من امامت و زعامت و خلافت و وصایت آسمانی را به امانت بدست شما می سپارم . این ودیعت الهی است که بدست شما میدهم و خداوند این امانت را در ذریه و اعقاب صلبی من از علی(ع)  قرار داده تا روز قیامت ومن بشما آنچه در این باره باید ابلاغ کنم و امر شده بود تبلیغ نمودم و آن حجتی است بر هر حاضر و غائب و هرکه سخن مرا بشنود باید بیکدیگر برسانند .

ای مردم اطاعت کنید امر خدا و رسول را درباره وصی و جانشین و خلیفه و امام و رهبر و مفسر و معلم و آموزگار پس از من که او تنها علی بن ابی طالب است او حجت خدا بر خلق است او و فرزندان او میتواند شماها را از حضیض ذلت و زبونی جهالت به اوج عزت و رفعت انسانیت برسانند.

ای مردم بدانید که هرکس از حجت خدا روی بگرداند بسخترین مصائب دنیا و آخرت روبرو میشود . ای مردم یک دری از رحمت و نعمت و علم و فضیلت وسعادت و کمال  بسوی شما باز شده و آن درب حجت (خداست) است مبادا بدست خود آن در را ببندید و به شقاوت و بلیت مبتلا شوید .

معاشر الناس ای جماعت مسلمانان من با صدای بلند به همه شما می گویم هریک نفر که حاضر است وشاهد این مجلس با عظمت است و هرکه غائب است هر که از مادر متولد شده یا هنوز متولد نشده هر که این سخن مرا مستقیم یا بواسطه شما ها می شنود یا از سر انگشت شما در روی صفحات میخواند باید حتما حاضرین به غایبین  برسانند و پدر ها به فرزندها بیاموزند که تا روز قیامت امام و خلیفه خدا پس از من بر شما علی بن ابی طالب است .

ای گروه مسلمانان بزودی این امامت و امانت بصورت مملکت و پادشاهی غصب میگردد شما شاهد باشید من لعنت میفرستم بر غاصبین و بر غصب کننده و غصب برندگان (این امانت الهی ) و من دیده بان شما و مراقب شما هستم  که با این امانت چه میکنید . بدانید که بزودی بر هر یک از غاصبان و متمردین و غاصبین ومنکرین ومشرکین زبانه های آتش بی دودی فرستاده میشود و نخست دود سوزانی آنها را فرامیگیرد که یکدیگر را نمی بینند و پس از آن میسوزاند .

خداوند برای شما از جن و انس رقیب و عتیدی مقرر فرموده که بکار شما رسیدگی می نمایند .

معاشر الناس محققا پروردگار عالم جل شانه شما را دردنیا بحال خود وانگذاشته که هرچه بخواهید بکنید و بهر راهی که دل (شما) متمایل است بروید . این آزادی عمل محدود شما برای آنست که طیب از خبیث تمیز داده شود شما را از علم غیب اطلاعی نداده اند و از پشت پرده واقف نساخته اند فقط راه چاره را بشما نموده اند که مراقب حال خود باشید تا بکمال مطلوب خود برسید .

معاشر الناس خداوند هیچ شهر و قریه را به مردم آباد و عمران نفرموده مگر آنکه اهالی آنجا را بجرم تکذیب حق هلاک فرمود و همچنین هلاک میفرماید اهالی قریه هائی را که انکار حق مینماید و تمرد از فرمان حق میکنند آنها ستمکارانی هستند که در قرآن فرموده است جای ستمکاران آتش جهنم است .

معاشر الناس این علی(ع)  پیشوای شماست و امام و ولی و اولی به تصرف در نفوس شما میباشد او از مواعید الهی در میان شماست خداوند از آغاز آفرینش و عده فرموده بود که او را بوصایت و خلافت من و رهبری شما بوجود آورد ومقرر فرماید این آن وعده الهی است که وفا بوعده خود فرموده است. 

معاالناس بدانید خداوند بمن امر فرموده و نهی فرموده امرش درباره نصب علی(ع)  و معروف است نهیش درباره احتراز از منکرات . من هم علی(ع)  را نصب کردم و بشما ابلاغ نمودم و به علی امر کردم و نهی کردم از آنچه خداوند بزبان وحی و منطق قرآن امر و نهی فرموده است . پس بدانید که امر و نهی علی(ع)  امر و نهی من است و امر و نهی من امر ونهی قرآن و پروردگار جل و علا میباشد بشنوید امر او را تا در سلامت و ایمن باشید اطاعت کنید امر او را تا در هدایت و رستگاری به کمال مطلوب خود برسید .

از نهی او (علی ) احتراز کنید و نهی کنید نفس اماره را تا رشد عقلی پیدا کنید و بمراد و مقصود و بسعادت برسید .

ای مردم علی شما را از راه های متفرقه  نمیبرد و گمراه نمیسازد او راه مستقیم میرود ومن صراط مستقیم الهی در میان خلایق هستم . من شما را به پیروی خدا امر میکنم و علی نیز پس از من شما را بخدا وحق و حقیقت رهبری میکند و پس از او فرزندان من از صلب او پیشوایان و امامان و هادیان و رهبران خلایق در اعصار مختلف هستند که همه آنها با یک هدف در یک راه مستقیم همواره روشن و کوتاه برستگاری و فوزه و فلاح و عدالت و دادگستری خلایق را راهنمائی مینماید .



آنگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم سوره مبارکه حمد را تلاوت فرمود :

 

سوره: فاتحه

۞ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ [١:١]

به نام خداوند رحمتگر مهربان

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ [١:٢]

ستایش خدایى را که پروردگار جهانیان،

الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ [١:٣]

رحمتگر مهربان،

مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ [١:٤]

[و] خداوند روز جزاست.

إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ [١:٥]

[بار الها] تنها تو را مى‌پرستیم، و تنها از تو یارى مى‌جوییم.

اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ [١:٦]

ما را به راه راست هدایت فرما،

صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ [١:٧]

راه آنان که گرامى‌شان داشته‌اى، نه [راه‌] مغضوبان، و نه [راه‌] گمراهان.

خلاصه ترجمه :

سپاس و ستایش و حمد مخصوص پروردگار عالمیان است . خداوندی که هم بخشنده نعمات بیشمار است هم مهربان بحال بندگان در هنگام حساب . اوست پادشاه حقیقی و مالک روز جزا . خدایا تورا ستایش می کنیم و برای اینکار از تویاری میجوئیم . بارالها مارا به راه راست هدایت فرما . راه آنها که نعمت خودت را برای ایشان تمام کردی (مانند علما صلحا وشهدا) نه آنها ئیکه به بر آنها غضب فرمودی (مانند یهود) و نه گمراهان (مانند مسیحیان که با تثلیث مشرک شدند) .

ای مردم بدانید این سوره مبارکه حمد درباره من وعلی و عترت من نازل شده و شامل حال همه ایشان است و به علی که سرحلقه ائمه است اختصاص یافته زیرا آنها اولیاء خدا هستند که خوف و حزنی در آنها راه ندارد .

ای مرم همه بدانید و آگاه باشید که حزب خدا خاندان عترت و طهارت است که همیشه غالب و پیروز هستند .

ای مردم همه بدانید که دشمنان خدا همه اهل شقاق ونفاق و حزب شیطان و پیرو سرکشان و برادران شیاطین خود هستند که در خباثت و بدطینتی و زشت گوئی و رفتار ناپسند بعضی از آنان بر بعض دیگر وحی و الهام میرسانند و گفتار نا هنجار آنها از روی غرور و جهالت و تعصب است .

ای مردم اولیا خدا پرورش یافتگان مکتب ربوبی و همه گرویدگان بتوحید و یکتا پرستی هستند و خداوند جل و شانه در قرآن آنها را چنین تعریف فرموده است . آیه 22 از سوره مبارکه المجادله می فرماید:

ای حبیب ما نمی یابی قومی را که بخدا و قیامت ایمان داشته باشند مگر آنکه آنها دوستی مینمایند با کسانیکه با خدا و رسول دوست باشند و دشمنی مینماید با کسانیکه با خدا و رسول دشمن باشند اگرچه پدرشان باشد این طایفه مومنین با هرکس مخالف با خدا ورسول باشد مخالفت میورزند اگر چه از قبیله و عشیره وبرادران و اقربای خودشان باشند اینها هستند که خداوند در دلهای آنها محبت خوددجا داده و به نیروهای غیر مرئی آنها را یاری میکند خدا از آنها راضی و آنها از خدا راضی میباشند این حزب الله هستند که فائق و رستگارند .

ای مردم مسلمان بکوشید و در دفتر حزب خدا نام نویسی کنید و ملازم حزب خدا باشید تا رستگار گردید .

ای مردم اولیا خدا کسانی هستند که پروردگار جل وشانه در قرآن آنها را چنین وصف فرموده است آنانکه ایمان آورده اند و ایمانشان را بلوث ستم و ظلم الوده نساخته اند آنان ایمن از عذاب پروردگار هستند آنها هدایت یافتگان مکتب ربوبی هستند .

ای مردم آگاه باشید که اولیا خدا کسانی هستند که داخل بهشت میشوند و در امن و امان حق می باشند آنها فرشتگان را ملاقات مینمایند . در حالیکه همه ملائکه به آنها سلام میکنند و میگویند شما پاک نهاد و پاک سرشت هستید وارد بهشت شوید که در آنجا جاودان خواهید بود .

ای مردم اولیا خدا هستند که خداوند عالم عز وجل درباره آنها در قرآن کریم فرموده است اولیا بدون حساب وارد بهشت میشوند .



ای مردم بدانید که دشمنان اولیا و ائمه دین کسانی هستند که آنها را به آتش دوزخ میکشند. .دشمنان خدا و رسول و عترت آنان هستند که غرش جهنم را با لهیب آتش آنکه در فوران است می شنوند و می بینند و هر دسته که داخل جهنم میشوند دسته دیگر را لعنت مینمایند و دشنام میدهند .

بدانید که دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا دشمنان علی مرتضی(ع)  و عترت اطهار کسانی هستند که خداوند تبارک و تعالی در باره آنها فرموده است چون کفار و منکرین و دشمنان اهل بیت را بجهنم میریزند . فرشتگان غضب که سرایدار دوزخ هستند از آنها میپرسند مگر برای شما رهبر و راهنما نبود که شما را از این روز بر حذر دارد .

آیا برای شما بشیر و نذیر و پیغمبر و ولی ووصی نیامد که شما را از خطر آتش جهنم مطلع سازد آیاشما دنیا را دنیای خود کار و بی صاحب میدانستید و خلقت خود را عبث و بیهوده که به این مسکن و ماوی رسیدید .

ای مردم دشمنان خدا چون به جهنم افکنده شوند مسئولین جهنم از آنان میپرسند آیا در دنیا کسی شما را از بهشت و جهنم و کار خوب و بد آگاه نساختند . پاسداران دوزخ به مهمانان تازه وارد میگویند مگر برای شما پیغمبری نیامد و کتابهای آسمانی نخواندند و آیات پروردگار را بشما نشان ندادند تا عبرت گیرند و از آتش جهنم فرار کنید . تازه واردین میگویند آری آمدند اما گوش ما بگفتار آنها بدهکار نبود ما به لبخند آنها را مسخره میکردیم و اکنون مستحق این عذاب شده ایم .

ای مردم بدانید که اولیا خدا کسانی هستند که دلشان پر از ترس و فروتنی و خضوع و خشوع و امید نسبت به پروردگار است این بیم و ترس این امید و رجاء این ایمان به غیب سبب مغفرت و آمرزش و پاداش بزرگ آنان میگردد .

معاشر الناس آیا میدانید خیلی فرق است ما بین بهشت و جهنم دشمن ما کسی است خدا او را مذمت کرده ولعنت فرموده و به آتش جهنم وعده داده است . دوست ما کسی است که خدا او را دوست داشته و مدح فرموده وبدرجات عالیه بهشت وعده فرموده است .

معاشر الناس بدانید که من منذر و بیمناک کننده شما هستم از این بهشت و جهنم و علی(ع)  هادی و راهنمای شما است به بهشت  و جهنم تا کدام را شما انتخاب کنید .

معاشر الناس بدانید که من پیغمبر و فرستاده خدایم و علی وصی و خلیفه و جانشین من است من خاتم انبیاء( الهی)  و علی(ع)  خاتم اوصیا (الهی) است . وبدانید که خاتم ائمه هم از ما وعترت ما خواهد بود . او قائم مهدیست  صلوات الله علیه که بر کلیه ادیان و ملل و نحل غالب و پیروز میگردد. او منتقم حقیقی آسمانی از رستکاران زمین است او فاتح و قاهر و غالب بر همه قلعه های محکم دنیاست و او منهدم ومتلاشی کننده همه استحکامات غیر قانونی و غیر شرعی است . هر قدرمجهز و مسلح بسلاح جدید عصر خود باشند بدست او مضمحل و متلاشی میگردند .

 ای مردم بدانید قائم منتقم ما که خواهد  آمد کشنده هر قبیله مشرک و منافق است .

ای مردم بدانید مهدی قائم ما خونخواه اولیا خدای عز وجل میباشد که خون آنها را بناحق ریخته اند .

ای مردم بدانید مهدی قائم ما ناصر و یاور دین خدی عز وجل است او کشتیبان دریای عمیق و مواج زندگی متلاطم خلایق است .

اوست که کشتی وجود را را ازمیان امواج متلاطم و طوفانهای مهلک بساحل نجات و سعادت میرساند .

ای مردم مهدی ما همه را بنام و نشانی و اسم و مسمی میشناسد و فضل و برتری هر کس را میداند و هر نابخرد جاهل را بجهلش می شناسد .

ای مردم او انتخاب شده خداوند است و برگزیده پروردگار است او وارث علوم اولین وآخرین است .

او محیط بزمان و مکان و دانش است او مخبر پروردگار از آسمانها و افلاک و عناصر است . او بیدار کننده و هشیار سازنده خلایق به ایمان و عقیده پسندیده است .او رشید وسدید هادی ومهدی مهتدیست.

ای مردم بدانید که بقائم آل محمد امور اداره کشور هستی تفویض شده است او یک شخصیتی است آسمانی که از اولین و آخرین بوجود او بشارت داده و گذشته گان انبیاء و اولیاء او را معرفی نموده اند.

او حجت باقی خالق بر خلق است و پس از او حجتی نیست حقی در عالم نیست مگر بوجود او علم و احاطه او ای مردم همانطور که خداوند متعال جل شانه پیغمبران را برگزید و تربیت فرمود و برای هدایت خلایق فرستاد .(و خداوند) مهدی امت و قائم منتقم را هم از نسل علی(ع)  و دودمان من برگزید و تربیت فرمود و علم و قدرت خود را برای هدایت خلق به او اعطا فرموده تا بشر را بیدار نماید .

ای مردم بدانید هیچکس بر قائم ما غالب نخواهد شد و هیچکس بر مهدی ما نصرت نمی یابد و پیروز نمی گردد . او ولی خدا در زمین است وجود او حکم خدا در خلق است او امین اسرار آفرینش است او بهرچه پنهان وآشکار است واقف است .

معاشر الناس هشیار باشید آنچه لازم بود به شما گفتم و آنچه باید به شما فهماندم و پس از من آنچه لازم باشد . علی(ع)  به شما می گوید و می آموزد و می فهماند . آیا فهمیدید ؟

این است علی خوب او را بشناسید .

ای مردم پس از آنکه تمام شد خطبه من شما را به همدستی خود بر بیعت با علی(ع)  دعوت میکنم با او عهد و میثاق به بندید میثاق وفاداری و عهد خالص قلبی و با او مصافحه و مواثقه نمائید و اقرار و اعتراف بولایت او کنید .

ای مردم خداوند از من میثاق گرفته که شما را بمیثاق علی(ع)  دعوت کنم . من با خدا بیعت نموده ام و علی(ع)  با من بیعت کرده . من از شما بیعت و عهد و میثاق میگیرم بدوستی و بیعت و عهد ومیثاق او هرکس بیعت و میثاق مرا درباره علی(ع)  بشکند بعهد شکنی در دیوان محاسبات الهی شناخته میشود و بخود ستم کرده است .

معاشر الناس ای گروه مختلف مردم مسلمان جهان بدانید که حج و صفا و مروه و عمره از شعائر الهی است و این تعظیم شعائر با ولایت علی(ع)  و خاندانش مقبول است . هرکسی نیکی کند و خوبی نماید آن عمل برایش باقی میماند .

ای مردم هرکه حج و عمره خانه خدا بجای آورد تعظیم شعار دین کرده است .

معاشر الناس  بخانه خدا بشتابید و حج کعبه نمائید هیچ خاندانی وارد مکه نمیشود مگر آنکه به لطف و احسان میزبان مستغنی برگردد .ای مردم تخلف از فرمان و دعوت خدا میکند اگر از خانه خدا روبرگردانید فقیر میشوید .

معاشر الناس هیچ بنده مومنی نیست که در موقف حج بایستد مگر آنکه خداوند گناهان گذشته او را تا آن ساعت بیامرزد و چون حجش تمام شود عملش تمام شده و بی  گناه است

معاشر الناس حجیان و طواف کنندگان کعبه مهمانان خدا و مورد لطف خاص پروردگارند هرچه آنهادر راه خدا انفاق و خرج کنند بشرط آنکه مال خالص خود باشد در پیشگاه خداوند ذخیره است و پروردگار عمل هیچ نیکو کاری را ضایع نمی گذارد .

معاشر الناس حج خانه خدا را برای کمال دین خود بگذارید و در راه خدا  انفاق کنید و از این مشاهد و مناظر و مرائی حقه برنگردید مگر باتوبه و اطمینان برریشه کن نمودن گناهان . ای مردم موقع برگشتن از حج تصمیم قاطع بگیرید که دیگر مرتکب گناه نشوید .

معاشر الناس نماز را بپای دارید و زکات مال وجان خود را بدهید که نردبان ارتقا و کمال عقلانی است واین ضامن مصونیت و تزئید مال و اموال و حفظ جان ونفوس است .

ای مردم خانه خدا وسیله تکامل و مکتب تربیتی نفوس زکیه است بشتابید و دریابید و هشیار باشید کجا میروید و به مهمانی چه کسی میروید که میزبان شما بی نهایت کریم و بزرگوار و آمرزنده وباگذشت است .

معاشر الناس در اقامه نماز و ادا زکات آنچنانکه خدای عزوجل امر فرموده قیام کنید .

اگر زمانی طول کشید و وقت نماز ازدست رفته و کوتاهی کرده ائید یا فراموش نموده اید حکم آنرا از علی(ع)  پس از من بپرسید که او ولی خدا درمیان شما و مبین و مفسر احکام و معلم و آموزگار قرآن است برای شما.

او کسی است که خدایش برای مشکلات علمی و معنوی شما نصب فرموده و پس از من او تمام احکام شرع رامی آموزد و مشکلات شما را حل می نماید .

خداوند اورا پس ازمن برای شما آفرید و تربیت فرمود و نصب کرد تا از آنچه شما نمیدانید یا (هنگامی که ) برای شما مشکلی رخ میدهد و (یا)هرچه از او بپرسید بشما می گوید و بیان کند و شرح دهد و تفسیر و تاویل نماید .

ای مردم حلال و حرام خدا بیش از آن است که همه را شماره نمایم و معرفی کنم و لذا امر میکنم شما را بحلال و نهی میکنم از حرام و به امر الهی نصب میکنم علی(ع)  را که پس از من آنچه را (که) از حلال و حرام ( است ) برای شما پیش می اید ازاو بپرسید .

ای مردم من مامورم برای آنکه بهتر حلال و حرام الهی را بشما برسانم بیعت بگیرم بنام علی(ع)  پس از خود تا از او هرچه بخواهید بپرسید که او میتواند بشما بیآموزد و آنچه بگوید حق است .

ای مردم آنچه من از جانب خدا آوردم و در قرآن مجید است و نتوانستم همه آنها را به شما بفهمانم علی را بشما معرفی میکنم که پس از من او امیر المومنین است . (او) از جانب خدای عزوجل معلم و مفسر قرآن و مبین و شارح احکام شریعت است و ائمه پس از او هم از نسل من وعلی هستند که آنها هم شمارا بتمام احکام شریعت مطلع و واقف خواهند نمود .

ای مردم قائم مهدی از ائمه و عترت من میباشد و آنها تا روز قیامت حجت خدا بر خلق هستند که بحق حکومت وقضاوت مینمایند .

معاشر الناس -  من بهر حلال شما را دلالت و هدایت نمودم و از حرامی شما را نهی کردم و بازداشتم من حلال و حرام خدا را بهمان وحی منزل بشما ابلاغ کردم و هیچ تصرف و دخالتی در فرمان حق ننمودم و تبدیل و تغیر ندادم من امانت خدا را بدست شما سپردم .

ای مردم بیادداشته باشید این امانت خدا را حفظ کنید آنرا بیکدیگر سفارش و توصیه کنید دست بدست بدون دخالت و تغییر و تبدیل بهم بسپارند و بازهم تکرار میکنم بازهم سفارش میکنم باز هم تاکید مینمایم ای مردم نماز را برپا دارید و زکات مال و جان خود بدهید و به معروف ونیکی عمل کنید وبه یکدیگر امر کنید و از زشتی و قبیح شرعی احتراز نمایند و دیگران را برحذر سازید تا مترقی ترین ملت دنیا باشید .

ای مردم سرحلقه امر به معروف گرویدن بدین خدا و قبول کردن سخنان پیغمبر و عمل نمودن به آن است . ای مردم دین یعنی امر به معروف و نهی از منکر و نیکی کردن است که خودتان عمل کنید و بیکدیگر سخنان مرا با سفارشات موکد من تبلیغ نمائید و توصیه کنید این امانت را دست بدست برسانید .

ای مردم مسلمان ای گروه حضار این  مجلس بر شما واجب است حاضرین که سخن مرا می شنوند به غائبین که اینجا نیستند و نمی شوند برسانید بر شما فریضه است که حاضرین به غائبین امر کنید به تاکید پیغمبر خدا و نهی کنید به نهی رسول خدا و بترسانید آنانرا از مخالفت با امر و نهی خدا . ای مردم امر من امر خدا ونهی خداوند است که به امانت به شما سپردم شما هم موظفید این امر و نهی را به امانت نسل به نسل تا روز قیامت بیکدیگر بسپارید و سفارش در عمل و تودیع آن بنمائید تا مصداق حقیقی ( کنتم خیر امت) قرار گیرید این امتیازیست که خداوند بشما ملت اسلام داده است .

ای مردم این حقیقت را ادراک کنید که امر به معروف م نهی از منکر همدوش با امام معصوم است یعنی آنان در هر عصر شما را به معروف و منکر عملا راهنمائی مینماید زیرا دنیا خالی از حجت نیست و حجت خدا شما را امر به معروف و نهی از منکر مینماید و آن حجت ها از عترت من هستند بشنوید و عمل کنید تا رستگار گردید .

معاشر الناس قرآن بشما امامان و حجت های خدا را معرفی میفرماید که ائمه پس از من علی و اولاد او هستند و من نیز بیان قرآن را برای شما توضیح دادم وتشریح نمودم و ابلاغ کردم که ائمه جانشین پس از من علی و اولاد او هستند منصوص ومنصوب او خواهند بود .

ای مردم قرآن در این آیه کریمه که میفرماید :( کلمه باقیه فی عقبه ) سوره مبارکه 43 ایه 28

وَجَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ [٤٣:٢٨]

و او آن را در پى خود سخنى جاویدان کرد، باشد که آنان [به توحید] بازگردند.

 

مراد از کلمه عقبه مراد از کلمه باقی علی(ع)  و اعقاب او هستند . من بصراحت بشما میگویم تفسیر کلمه وجود علی(ع)  و اعقاب او ائمه پس از او هستند من بشما میرسانم که( لن تضلو امان تمسکتم بهما) هرگز گمراه نمیشوید اگر بدامن آنها چنگ بزنید و بولایت آنها متمسک شوید معاشر الناس پرهیزکار شوید و از خدا بترسید و از ساعت قیامت و دیوان محاسبات الهی و بازپرسی از اعمال دنیای خود بیمناک باشید که خدای عز و جل در قرآن میفرماید:

 

۞ یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ ۚ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ [٢٢:١]

اى مردم، از پروردگار خود پروا کنید، چرا که زلزله رستاخیز امرى هولناک است.

جنبش و جهش قیامت یک هول و هراس بسیار لرزاننده با ابهت و عظیم است .

ای مردم مرگ و حساب و میزان وبازپرسی از حساب خود را در نظر بگیرید که در پیشگاه پروردگار متعال چگونه حاضر خواهید شد .

ای مردم پاداش و کیفر وثواب وعقاب را در نظر داشته باشید و بدانید هرکس نیکی کند پاداش میگیرد و هرکه بدی کند کیفر می بسند و برای بد کاران در بهشت جائی نیست .

معاشر الناس ای گروه مسلمانان حضار محترم جمعیت شما بیش از آن است که بتوانید یک یک با من مصاحفه کنید و تجدید عهد نمائید برای حل این مشکل و تجدید عهد و میثاق  بولایت علی خدای عزوجل بمن امر کرده که به شما بگویم بدل ها و زبانها اقرار و اعتراف بخلافت علی کنید و امر امامت و وصایت اورا و اولاد پس از او را که ائمه وحجت های خدا بر خلق میباشند و از نسل من ونژاد او هستند آنچنانکه به شما آموختم بشناسید و بدل اذعان و اعتراف نمائید و بدانید که ذریه من از صلب علی میباشند بنابر این همه شماها از صمیم قلب و اعماق دل بگوئید :

( انا سامعون مطیعون منقادون راضون ) بگوئید پروردگارا ما سخنان پیغمبر تو را شنیدیم و اطاعت میکنیم و راضی و خشنود هستیم و فرمانبردار و مسرور میباشیم به آنچه فرمودی در باره ولایت و خلافت علی(ع)  و ائمه او از صلب او و بزبان و دل و دست و جان اعترف و اقرار مینمائیم و بر این عقیده که از جانب خدای تو و خدای همه ماها ابلاغ فرمودی زنده و جاودان هستیم و بر این عقیده خواهیم  مرد و بدین عقیده مبعوث و محشور میشویم و هیچ تغییر و تبدیل و شک و تردید در این عقیده نداریم .

 ما عهد و میثاق خود را که بسبب تو درباره علی بستیم هرگز نمی شکنیم ما اطاعت میکنیم فرمان خدارا واز جان می پذیریم حکم پیغمبر را و به دل می سپاریم ولایت علی را و او را امیر المومنین می شناسیم و فرزندان و ذریه او را ائمه و حجت های خدا برخلق میدانیم و فرزندان علی(ع)  حسن وحسین (ع) که تو ای رسول گرامی بما معرفی فرمودی به مقام امامت خوب می شناسیم و میزان علاقه تو را به آن درک نموده ائیم و میدانیم که آن دوبزرگوار جوانان بهشت هستند و امامان پس از علی(ع) میباشند و تو پدر بزرگ آنها هستی .

پروردگارا از آنچه پیغمبر در باره علی(ع)  و اولادش فرموده شک و تردید بدل راه نمیدهیم و از عهد و میثاق خود درباره ولایت علی(ع)  برنمیگردیم و پیمان خود را باتو درباره او نمی شکنیم ما خدا و رسول را اطاعت میکنیم که علی(ع)  امیر المومنین است و فرزندان او آنچنانکه فرمودی از ذریه تو از صلب او هستند . امام حسن (ع) و امام حسین (ع) آن بزرگوارانی هستند که تو جاه و مقام و منزلت آنها را برای ما وصف فرمودی که چه درجه و مقامی درپیشگاه خدای عزوجل دارند .

آنگاه پیغمبر(ص) فرمود : سپاس خدای را که به شما ابلاغ نمودم که حسن (ع) و حسین (ع) هردو بزرگواران جوانان بهشت و امامان و پیشوایان خلق پس از پدرشان میباشند و من وعلی(ع)  پدر آنها هستیم .

ای مردم باز هم بگوئید اقرار کنید اعتراف نمائید که اذعان و اعتراف میکنم به آنچه بما فرمودی همه با صدای بلند هم آهنگ گفتند : ای رسول خدا ما شنیدیم و اطاعت میکنیم خدا ورسول را در این امر عظیم و اینکه تو رسول خدا و خلیفه و جانشین تو و حسن (ع) و حسین(ع)  پس از پدرشان امامان و رهبران خلق هستند وپس از آنها ائمه و امامانی که تو نام آنها را بردی همه حجت های خدا بر خلق هستند و بدین فرمان برای خلافت امیر المومنین و اولاد معصومین او عهد و میثاق بستیم .

ای پیغمبر گرامی ما شنیدیدم آنچه فرمودی و بدل و جان و قلب و اعضا اقرار و اذعان و اعتراف مینمائیم به آنچه بما وعده فرمودی و بما تعلیم کردی و به ما معرفی نمودی همه را از جان و دل شنیدیم و عقیده مندیم واز دل بیرون نخواهیم کرد .

پروردگارا ما از دل وجان و زبان واعضاء حتی الورید و الشریان اقرار و اعتراف بخلافت و ولایت علی(ع)  مینمائیم .

ما با هرکس بتوانیم دست و عهد و پیمان و فاداری میدهیم ودست یکدیگر رابا محبت سرشار می فشاریم با یک دل ویک زبان اقرار می کنیم که علی بن ابی طالب بفرمان خدا و رسول خلیفه وجانشین و امام و رهبر ما میباشد .

ما این عقیده و ایمان را به هیچ چیز تغییر و تبدیل نمیدهیم و از آن هرگز سرپیچی نمیکنیم .

ما خدایرا شاهد بر این حقیقت و عقیده خود گرفتیم و خدای متعال بهترین شاهد کافی و باقی است و توبر ما گواه وشاهدی و فرشتگان و مومنین همه شاهد اقرار و اعتراف ما هستند و هرکه ظاهر و آشکار یا پنهان ناپیدا ست هرکه حاضر و شنوا و هرکه غائب و ناهویداست و همه لشکرهای بی شمار و نیروهای نامرئی الهی و مخلوق و بندگان او و همه موجودات گواه ایمان و عقیده ما هستند در حالیکه گواهی شهادت حضرت حق جل اعلا خود کافی است و بزرگتر از هر گواهی است .

معاشر الناس آنچه در دل گوئید خدا میداند و آنچه اندیشه نمائید خدا آگاه است پروردگار همه اصوات والحان ونیت های قلبی و اندیشه و افکار و رازهای سر و علن را می شنود و میداند. هرکس بدین آموزش عالی آسمانی هدایت یافت رستگار است و هرکس تردید وشک نمود و گمراه ماند گمراه وشقی است .

ای مردم هرکه بیعت کند باخدای جل و اعلا بیعت کرده است دست خدا بالاترین دست هاست هرکه با هرمومنی به ولایت علی(ع)  دست دهد با علی دست داده و هرکه با علی دست بیعت دهد با من دست داده و هرکه با من دست دهد با خدا دست داده و بیعت نموده و دست خدا بالاترین دستهاست .

ای مردم خوشحال باشید که دست بدست خدا میدهد و با او عهد ومیثاق می بندد .

ای مردم شاد باشید که علی را برهبری انتخاب نموده ائید و با او پیمان بستید .

معاشر الناس  از خدا بترسید پرهیزکار باشید و با علی(ع)  بیعت کنید که او بفرمان خدا امیر المومنین است وحسن وحسین(ع)  و ائمه(ع)  پس از او باقیه الهی در روی زمین هستند .

ای مردم خداوند هلاک میکند کسی که دراین موضوع حیله و غدر و مکر بکار برد و رحمت می فرماید کسی که وفادار بعهد و میثاق علی باشد .

ای مردم بدانید هرکه عهد علی را بشکند عهد نفس خود را شکسته وبخود ستم جبران ناپذیر نموده است.

معاشر الناس بگوئید آنچه را که برای شما گفتم بزبان آرید وبدل اقرار کنید و تسلیم ولایت علی(ع)  شوید . او سرور مومنان است و پیشوای پرهیز کاران وراهنمای سعادتمندان است .

ای مردم آنچنان که قرآن بشما آموخته بگوئید شنیدیم و اطاعت میکنیم وآمرزش تورا می خواهیم پروردگارادبازگشت همه بسوی تو می باشد تو از دلهای همه آگاهی .

ای مردم بگوئید سپاس خدایرا که مارا بدوستی علی(ع)  هدایت فرمود و اگر خداوند بولایت علی(ع)  و دوستی خاندانش ما را هدایت نمیفرمود در گمراهی بسر میبردیم و چه کسی می توانست مارا هدایت کند .

ای مردم بگوئید درود و ستایش خدایرا که ما را از متمسکین بولایت علی قرار داده .

الحمد و لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت امیر المومنین علی بن ابی طالب (ع)


ای مردم فضایل علی بن ابیطالب(ع)  در پیشگاه حق جل و علا بسیار است و در قرآن مکارم اخلاق اورا که بیان فرموده بی شمار است .

ای مردم نمیتوان همه فضائل علی(ع)  را شماره کرد و در یک مجلس گفت به او ایمان آورید وقرآن بخوانید تا دریابید .

ای مردم علی(ع)  بالاتر از آنست که بتوان مکارم اخلاق اورا در یک مقام گفت . پس هرکه سخن مرا درباره فضائل علی شنید و هرمقدار دریافت و اوراشناخت تصدیق نماید و بیکدیگر برساند .

معاشر الناس بدانید هرکس که خدا ورسول و علی(ع) و ائمه پس از او را که معرفی مینماید بشناسد و اطاعت کند و بیاد آنها باشد محققا رستگار است و بفوز و فلاح و موفقیت و سعادت میرسد .

معاشر الناس هرکس بدوستی علی(ع)  سبقت گیرد و زودتر مبادرت  به مبایعت علی(ع)  کند و بهتر و خالص تر ولایت او را در دل جای دهد تسلیم امر او گردد آن فائز و رستگار وجاودان در بهشت است .

معاشر الناس بگوئید بزبان و بدل اقرا کنید و بعمل اذعان و اعتراف نمائید تا خدای بزرگ از شما راضی شود . اگر امر خدا را بشنوید و اطاعت کنید وبزبان و دل اقرار نمائید خدایرا از خود راضی نموده ائید و خدا از شما راضی میگردد .

اما اگر شما کافر شوید و ولایت علی(ع)  را انکار  کنید و با تمام مردم زمین درکفر و شرک و انکار دوستی علی همدست شوید ذره ائی ضرر وزیان بخدا و رسول وعلی(ع)  نمیرسانید بلکه خودتان از فیوضات اشراقات انوار و افاضات الهیه که سبب علی(ع)  باید بر شما بتابد محروم شده ائید .

پروردگارا بیامرز مومن و مومنه ای که سخن می شنود و می پذیرند وهلاک فرما کافر و مشرک ومنافق که می شنود و سرپیچی میکنند .

درود وستایش بی حد و حصر بر پروردگار عالمیان وسپاس و حمد کامل بر خدای خالق و آفریننده دو جهان باد .

 - مراسم بیعت مسلمانان با جانشین برحق رسوالله امیرالمومنین علی ولی الله(ع)

در اینجا سخن پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم  پایان یافت و ناگهان صدای لبیک مردم بند شد همه فریاد کشیدند بلی شنیدیم و اطاعت کردیم امر خدا و فرمان پیغمبر(ص) را درباره جانشینش علی(ع) بدل وجان گرفته پسندیدیم وبزبان اقرار و اعتراف میکنیم وبدل پیمان می بندیم و بدست عهد وفاداری میدهیم .

در این لحضه جمعیت آرام یکباره تکان خورد همه بطرف پیغمبر خدا (ص) و علی مرتضی

علیه سلام هجوم آوردند . دسته ائی با پیغمبر خدا(ص) مصاحفه کردند و ترحیب و تبریک گفتند و جمعی علی مرتضی صلوات الله  علیه را در بر گرفتند و با او مصاحفه نمودند و دست بیعت و عهد میثاق دادند و تبریک و تهنیت گفتند و همه با هم می گفتند:

سمعنا و اطعنا امرالله و امر رسوله بقلوبنا و والسنتنا و ایدینا علی علی صلوات الله علیه

صدای همهمه آن جماعت بعبارت الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت امیر المومنین در فضای کوه های جحفه طنین انداز گردید .[1]

کتاب ارزشمند پیامی بزرگ از بزرگ پیامبر ان می نویسد :

اولین کسی که با پیغمبر مصاحفه کرد اولی وبعد دومی و بترتیب سومی وچهارمی و پنجمی بودند (عمر و بعد ابوبکر و عثمان وشاید طلحه وزبیر) بودند.

سپس مهاجر و انصار و باقی مردم تا آنجا که وقت میشد و اوضاع و احوال اجازه می داد مردم با پیغمبر و علی مرتضی(ع)  مصاحفه نمودند وتبریک وتهنیت گفتند تا وقت نماز مغرب و عشا رسید و پیغمبر(ص) نماز را جمع فرمود وملاک جمع نماز امامیه شد .[2]

در اینجا تنها سخنی که می توان گفت درباره اصالت این خطبه بزرگ و ارزشمند است که طولانی ترین حدیث رسول الله(ص) در طول زندگانی ایشان بوده است و علامه امینی عالم جلیل القدر در 28 جلد کتاب الغدیر اسناد بسیار معتبر این حدیث را ارائه کرده اند و علاقه مندان می توانند به این 28 جلد کتاب مراجعه کنند تا به صحت و سقم این خطبه ارزشمن پی ببرند . و ما برای نمونه به چند منبع مهم از این منابع در صفحه 75 همین بخش تحت عنوان راویان خطبه غدیر خم نقل کرده ائیم که توجه خوانندگان محترم را به این منابع جلب می کنم . و تاسف می خورم برای آنهائیکه این حدیث شریف را دروغ پنداشته اند .

این کتاب همچنین می نویسد: برای بیعت زنان طشتی هائی پر ازآب کرده امیر المومنین علی علیه سلام دست خود را درمیان طشت گذاشت و همه بانوان اسلام هم دست در این آب گذاشته و تبرک جستند و بیعت کردند وعهد ومیثاق بستند .

همچنین در ادامه می نویسد : از امام جعفر صادق علیه سلام روایت شده که چون خطبه پیغمبر خدا (ص) تمام شد و از منبر فرود آمد درمیان جمعی که مقابل منبر ایستاده بودند مردی نیکو منظر و معطر و نورانی دیده شد که بوی خوشی از او استشمام میشد میگفت بخدا قسم هرگز مجلس با اهمیتی مانند امروز ندیدم . امروز پیغمبر خدا (ص) اینقدر سفارش و توصیه برای پسر عمش نمود و این قدر محکم عقد بیعت برای او گرفت آنقدر رسول خدا متکی به امر الهی بود ودرباره علی(ع) توصیه وتاکید فرمود که هیچکس درباره آن شک و انکار نمیکند مگر کافر بخدای عظیم و رسول کریم باشد . وای برکسی که عقد اورا بگشاید وبیعت اورا بشکند . رسول خدا آنچه موجب تحکیم مبانی دوستی علی و هدایت خلق میشد بیان فرمود .

عمر به او نگاهی کرد و سخنش را گوش داد و بحال تعجب گفت یا رسول الله این مرد با هیبت کیست که من سخن اورا نشنیده بودم .

پیغمبر (ص) فرمود چه گفت و عمر آنچه را شنیده بود برای پیغمبر بیان کرد . آنگاه رسول خدا فرمود آیا دانستی او کیست ؟

عمر گفت نشناختم پیغمبر خدا (ص) فرمود این جبرئیل روح الامین حامل  وحی است که بصورت مردی جذاب و معطر تجلی کرده است .

سپس فرمود ای عمر برحذر باش که تو عقد بیعت او را بشکنی بخدا سوگند اگر چنین کنی خدا ورسول و فرشتگان و مومنین از تو بیزاری می جویند .[3]

عمر هنگام بیعت با علی علیه سلام بنگارش امام محمد غزالی در کتاب سر العالمین  به علی علیه سلام امیر المومنین گفت : ( به به ای ابوالحسن چه خوشوقتم که صبح می کنم و تو مولای من و مولای هر مومن و مومنه هستی) و این مقام رضا و تسلیم عمر را در ولایت و دوستی و تحکیم مبانی عقیده او را نشان میدهد . اما پس از مدت کوتاهی هوای نفس بر او غالب شد و حب جاه ومقام وریاست و پیمانهای سیاسی و اهتزاز پرچمهای فرمانروائی و ازدحام قشون و اسب سواران و فتح شهرها و کشور گشائی وامر و نهی بر زیردستان او را دگرگون ساخت و شکست آن پیمانی که بست و خرید دنیا را ببهای گزاف و بد معامله ایی بود که او نمود .

در ادامه کتاب می نویسد : از آیات نازله پس از خطبه غدیر خم این آیات سوره مبارکه معارج است که حافظ ابو عبیده هراتی متوفی بسال 223 در مکه از تفسیر غریب القرآن چنین نقل کرده است .

چون پیغمبر اکرم (ص) به غدیر خم رسید وآن خطبه را مفصل انشاد وایراد فرمود جابربن نصربن حارث بن کلده عبدری آمد نزد پیغمبر و گفت یا محمد بما امر کردی بگوئیم لااله الاالله گفتیم ، گفتی شهادت برسالت تو بدهیم دادیم ، گفتی حج خانه خدا کنید کردیم ، اکنون پسر عمت رابر ما مولا و امیر میگردانی آیا این کار را از پیش خودت کردی یا از جانب خدا؟

پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود بحق خدائی که غیر از او خدائی نیست این امر پروردگار است و او بمن امر و تاکید فرمود که ابلاغ کنم و من هم ابلاغ نمودم .

آن مرد شقی سربلند کرد وگفت :

الهم ان کان ما یقول محمد حقا فمطر علینا حجار من السما اوئتنا بعذاب الیم .

ترجمه : خداوندا اگر آنچه محمد میگوید حق است برمن سنگی از آسمان بفرست یا عذاب دردناکی که مرا هلاک کند , هنوز سخنش تمام نشده بود که سنگی از آسمان برسراو فرود آمد وبیدرنگ هلاک شد.

(در این لحظه) پیغمبر اکرم (ص) از جبرئیل پرسید برادر جبرئیل مگر خدا وند در قرآن بمن نفرمود:

 (وماکان الله معذبهم و انت فیهم)  ترجمه : توتودر میان مردم هستی آنها را عذاب نمیکنم

جبرئیل علیه سلام گفت آن و عده بحق وبجاست ولی این مرد به نفس خودش تقاضای عذاب کرد و این آیات  ابتدائی از سوره مبارکه المعارج  را آورد : ( سئل سائل بعذاب واقع ) [4]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ [٧٠:١]

پرسنده‌اى از عذاب واقع‌شونده‌اى پرسید،

 

در این هنگام آیه شریفه الیوم اکملت لکم دینکم بر وجود نازنین پیامبر(ص) نازل شد این آیه در سوره مبارکه الماعده آیه 3 قرار دارد و البته طبق توضیحاتی که قبلا درباره تکمیل دین توسط برگزیده شدن یک هادی پس از پیامبر(ص) مربوط به همین روز می باشد و همانطور که می دانید قرآنی که  امروز در دست ماست بنابر ترتیب نزول آیات تنظیم نشده است از این رو زمان نزول این آیه ذکر نشده است اما بنظر اکثر مفسرین قرآن کریم ، این آیه در پایان واقعه غدیر خم نازل گردید ه است اکنون به اصل آیه ومعنای آن توجه فرمائید:

سوره الماعده آیه 3 

الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا 

 الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا

ترجمه : امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را بعنوان آیین (جاودان)شما پذیرفتم .

اکنون با کنار هم قرار دادن اجزای این پازل معما حل شده و مفهوم دقیق و شان نزول این آیات بخوبی روشن می شود و وای بر کسی که با این همه ادله روشن عقلی و نقلی و این خطبه عظیم که دارای معانی بلند و عرفانی است و بیان آن از عهده همه جز رسول الله خارج است ، باز هم شک کند و عقیده بیش از یکصد میلیون شیعه 12 امامی در جهان را که بر همین اساس استوار است و شهادت امامان بعد از حضرت علی (ع) مانند امام حسن مجتبی (ع) نوه اول رسول الله و امام حسین (ع) و نه نفر از فرزندان امام حسین (ع) که همگی از نسل رسول الله اند و توسط پیامبر(ص) و امام قبل از خود یک به یک معرفی شده اند را هیچ بداند ، و آنرا باور نکند سخنی نداریم و می گوئیم آخرت خود را به باد داده اند و اعمال مذهبی خود را بدون اعتقاد قلبی به ولایت علی(ع) و اولاد او را باطل کرده اند و اگر هنوز هم قانع نشده اند به تحقیق و مطالعه بیشتر در این باره بپردازند و به باقی مطالب این کتاب توجه کنند شاید به لطف خدا خورشید حقیقت در قلب آنها طلوع کند ، و به حقانیت علی (ع) پی ببرند .

در اینجا به معرفی بخشی از راویان خطبه غدیر خم می پردازیم و خواننندگان محترم را به جستجو در ین منابع تشویق می کنیم تا با چشمان خود به این حقیقت پی ببرند .

- راویان خطبه غدیر خم در تاریخ اسلام

از جمله مهمترین اشخاصی که این خطبه شریف را از پیامبر(ص) بطور مستقیم روایت کرده اند می توان از حضرت فاطمه زهرا علیه سلام دختر گرامی پیامبر(ص) و خود شخص علی بن ابی طالب علیه سلام و اولاد گرامیش امام حسن علیه سلام  و امام حسین علیه سلام و حضرت زینب کبرا علیه سلام نام برد که این بزرگان هرگز حاضر به سخن غیر حق نمی شوند و مقام ارجمند آنها در درگاه الهی آنچنان بالاست که هیچ کس را یارای رسیدن به این درجه و مقام شامخ وارجمند نیست .

همچنین نه تن از اولاد امام حسین (ع) که همان امامان معصوم هستند و همگی این خطبه را به نقل از پدران خود نقل کرده اند این افراد عبارتند از :

1- علی بن حسین مشهور به  حضرت زین العابدین علیه سلام مدفون در قبرستان بقیع

2- محمدبن علی امام باقر علیه سلام  مدفون در قبرستان بقیع که شاگردان بسیار داشتند.

3- جعفر بن محمد مشهور به امام جعفرصادق علیه سلام مدفون در قبرستان بقیع ، که بیش از چهار هزار شاگرد داشتند .

4- موسی بن جعفر مشهور به امام موسی کاظم علیه سلام  مدفون در کاظمین عراق .

5- علی بن موسی مشهور به امام رضا علیه سلام  مدفون به ارض توس مشهد مقدس ایران .

6- محمدبن علی مشهور به اما م جواد علیه سلام مدفون به کاظمین عراق .

7- علی بن محمد مشهور به امام هادی علیه سلام مدفون به سامرا عراق .

8- حسن بن علی مشهور به امام حسن عسکری علیه سلام مدفون به سامرا عراق .

9- محمد بن حسن مشهور به اباصالح المهدی علیه سلام ، امام زمان علیه سلام حی و زنده.

همه این امامان معصوم در عصر و زمان خود هدایت گر مردم عصر خویش بوده اند ، و مشمول این خطبه شریف هستند . با دقت در زندگی هریک از این بزرگواران متوجه می شویم که همه این بزرگان توسط حاکمان عصر خویش به شهادت رسیده اند و تنها امام زمان است که به خواست خداوند تبارک و تعالی زندگانی طولانی پیدا کرده اند و هم اکنون مسئول رسیدگی به امور مسلمانان جهان هستند و هر یک را به نام می شناسند و از وضع او آگاهی کامل دارند . همگی  این امامان معصوم گواه بر این خطبه شریف اند .

درباره این موضوع که راویان دیگر این خطبه شریف و با عظمت در تاریخ چه کسانی بوده اند ، باید از تحققات بی نظیر عالم جلیل القدر جناب آیت الله علامه امینی متشکر وقدر شناس باشیم . ایشان در کتابی بسیار مفصل بنام الغدیر در 28 یا 30 جلد (بسته بنوع چاپ آن) تمام راویان این خطبه معظم را از صدر اسلام تا عصر حاضر جمع آوری نموده اند که تعدا د آنها از هزاران نفر بسیار بیشتر است و قصد ما در این مختصر آوردن همه این اسناد نیست چرا که قبلا توسط این عالم جلیل القدر این کار مقدس را بنحو احسن انجام پذیرفته و با دقت فراوان جمع آوری شده است و ما علاقه مندان و جویندگانی را که میل به تحقیقات بیشتر دارند به این اثر جاودان ارجاع می دهیم .

 اما برای تبرک در اینجا قسمتی از نتیجه تحقیقات ارزشمند جناب آقای حسین عمادزاده را درباره راویان حدیث غدیر خم از کتاب پیام بزرگ از بزرگ پیامبران نقل می کنیم و بقول شاعر  در خانه اگر کس هست یک حرف بس است .

از مهمترین اشخاصی که این خطبه را در آثار خود آورده اند می توان به :

1- ابو جعفر محمدبن جریر خالد طبری متولد 224 ومتوفی 310 هجری قمری در کتابی بنام ولایت نوشته و بیش از هفتادو چند طریق از طرق مختلف روایت نموده است .

2- ناصر سجستانی در کتاب الدرایه با 120 طریق این حدیث را روایت کرده است .

3- ابن ابی الحدید معتزلی در تفسیر نهج البلاغه خود .

4- امام محمد غزالی اهل سنت در کتاب سرالعالمین میی فرماید : پس از بیان خطبه غدیر خم توسط پیامبر(ص)، ایشان فرمودند: هرکه را مولای او هستم علی مولای اوست و عمر بن الخطااب گفت به به ابولحسن چه خوش وقتم که صبح می کنم و تو  مولای من ومولای هر مومن ومومنه هستی .        

5- به نقل تهذیب النبوت صفحه 337 جلد 7 ابوبکر محمدبن عمر وبن محمد بن سالم تمیمی بغدادی متوفی 355 که او به 125 طریق نقل نموده است .

6- ابو طالب عبد الله ابن احمد بن زید انباری متوفی 356  به طرق حدیث الغدیر بنقل نجاشی صفحه 161 

7- ابوطالب احمد بن محمد بن محمد رزاری متوفی 368  .

8- ابوالفضل بن محمد بن عبدالله بن مطلب شیبانی متوفی 372 بنقل نجاشی صفحه 282 .

9- حافظ علی بن عمر الدار بغدادی متوفی 385 بنقل گنجی شافعی در کفایه صفحه 15 .

10- کتاب عقبات الانوار میرحامد حسین لکهنوی هندیست متوفی 1306 در 12 جلد .

11- احمد حنبل عالم اهل سنت و جماعت به چهل طریق این حدیث را روایت کرده است .

12- ابو العباس احمد بن محمد سعید همدانی  معروف به حافظ بن عقده متوفی 333 در کتابی بنام کتاب الولایه فی طرق الحدیث الغدیر نوشته که به 105 طریق این حدیث را نقل نموده است .

درهمین کتاب آمده است : کسانی که این حدیث را نقل نموده اند بیشمارند نمیتوان اسامی همه را نقل کرد ولی نگارنده برای آنکه مفتاح کار آیندگان و نسل جوان باشد 110 سلسله روایت آنرا نقل میکنیم : (وما بدلیل جلوگیری از اطاله کلام از این 110 مورد تنها به ذکر پنجاه مورد اکتفا می کنیم .)

1- ابوبکر بن ابی قحانه  (خلیفه اول بعد از پیغمبر (ص))متوفی سال 13 بنقل ابوبکر جعابی در نخب .

2- عمر بن خطاب (خلیفه دوم بعد از پیغمبر(ص)) مقتول بسال 23 بنقل ابن مغازی در کتاب مناقب و بنقل محب الدین . طبری در  کتاب ریاض المنظر صفحه 161 جلد 2  .

3- عثمان بن عفان (خلیفه سوم بعد از پیغمبر (ص)) مقتول بسال35 بنقل حافظ ابن عقده در کتاب روات الحدیث  .

4- حسان بن ثابت شاعر شهیر اهل بیت و پیغمبر (ص) در نظم و  نثر این حدیث را روایت کرده است  .

5- عبدالله بن عباس (عموی پیغمبر (ص)متوفی 68)  بنقل حافظ لسائی در کتاب خصایص صفحه  7  .

6- اسامه بن زید بن حارثه کلبی (فرمانده سپاه ) متوفی سال 54 بنقل نخب المناقب  .

7- ام سلمه طاهره (همسر پیغمبر(ص)) بنقل ابن عقده از عمر وبن سعید درینا بیع الموده صفحه 7 .

8- ابورافع قطبی غلام رسول الله(ص) در حدیث ولایت بنقل کتاب خوارزمی الغدیر صفحه 16 جلد 1 .

9-ابو الهثیم بن نبهان مقتول در جنگ صفین سال 37 بنقل ابن عقده در کتاب مقتل خوارزمی صفحه 67 .

10- ابو هریره دوسی متوفی 57 59 بنقل کتاب تاریخ بغدادی صفحه 290 جلد 8 .

11- ابولیلی انصاری مقتول در جنگ صفین سال 37 بنقل کتاب مناقب خوارزمی صفحه35  .

12- ابی بن کعب انصاری خزرجی رئیس قرءا متوفی سال 30-32 بنقل نخب المناقب .

13- اسعد بن زراره انصاری بنقل ابن عقده در اسنی المطالب .

14- اسماء بنت عمیس خشعمیه بنقل ابن عقده در کتاب ولایت .

15- ابو زینب بن عوف انصاری بنقل کتاب اسد الغابه صفحه 307 جلد  3  .

16- ام هانی دختر ابطالب بنقل ینابع الموده قندوزی صفحه  40  .

17- ابوحمزه انس بن مالک انصاری خزرجی خادم پیغمبر(ص) متوفی سال 93 بنقل خطیب بغدادی صفحه477 جلد  7  .

18- براه بن عازب انصاری اویسی مقیم کوفه متوفی 72 بنقل کتاب مسند احمد صفحه 281 جلد 4

19- یزیدبن خصیب ابوسهل اسلمی متوفی 63 بنقل کتاب مستدرک حاکم صفحه 110 جلد 4

20- ابو سعید ثابت بن ودیعه انصاری خزرجی مدنی بنقل ابن عقده در اسد الغابه صفحه 307 جلد 3

21- جابربن سمره بن جناده مقیم کوفه متوفی 74 بنقل ابن عقده در کنز المعال صفحه 398 جلد3

22- جابربن عبداالله انصاری متوفی در مدینه درسال 78 در 94 سالگی بنقل الاستیعاب ابن عبدالبر صفحه 473 جلد 2

23- جبله عمر و انصاری بنقل ابن عقده در حدیث ولایت

24- جبیربن مطعم بن عبدی قرشی نوفلی متوفی سال 59 بنقل قاضی بهلول بحجت صفحه 68

25- جریربن عبدالله بن جابر بجلی متوفی سال 54 بنقل مجمح الزواید حافظ هشیمی صفحه 106 جلد 9

26- ابوذر جندب بن جناده غفاری متوفی 31 در حدیث ولایت بنقل فراید السمطین و سنی المطالب

27- ابوجنیده جندع بن عمر وبن مازن انصاری بنقل اسد الغابه صفحه 308 جلد 1

28- حبه بن جوین ابو قدامه عربی بجلی متوفی سال 79 بنقل ابن عقده در اسد الغابه صفحه 367 جلد 1

29- حبشی بن جناده سلولی مقیم کوفه مقتول یوم المنا شده بنقل اصبغ بن نباته در اسد الغابه صفحه 307 جلد 3

30- حبیب بن بدیل بن ورقاء خزاعی بنقل ابن عقده در الاصابه صفجه 304 جلد 1

31- خذیقه بن آسید ابو سریحه غفاری که از اصحاب شجره است متوفی سال 42 بنقل ینابیع الوره صفحه38

32- خدیفه بن یمان یمانی متوفی بسال 36 بنقل کتاب ابن عقده دراسنی المطالب و ابن حجر در تقریب صفحه 82

33- زبیربن عوامقرشی مقتول 36 بروایت ابن عقده بنقل حافظ مغازلی در رواه الغدیر

34- امام حسن مجتبی سبط اکبر بنقل ابن عقده وجعابی در نخب و خوارزمی و غیره

35- امام حسین سید الشهدا سلام الله علیه بنقل ابن عقده وده ها کتاب دیگر مانند حلیه الاولیا ابونعیم صفحه 64 جلد9

36- ابوایوب خالدبن زید انصاری مقتول در جنگ روم سال 52 بنقل محب الدین طبری درریاض النظر صفحه169جلد2

37- ابوسلیمان خالد بن و لید بن مغیره مخزومی متوفی سال 22 بنقل جعابی در نحب

38- خزیمه بن ثابت انصاری ذوالشهادتین مقتول در صفین سال 37 بنقل ابن عقده در اسد الغابه صفحه 307 جلد 3

39- ابو شریح خویلد بن عمر و  خزاعی مقیم مدینه متوفی 68 شاهد یوم المنا شده در حدیث غدیر

40- رفاغهبن عبد منذرانصاری بنقل ابن عقده و مناقب جعبابی و کتاب الغدیر منصور رازی

41- زبیربن عوام قرشی مقتول 36 بروایت ابن عقده بنقل حافظ مغازلی در رواه الغدیر .

42- زیدبن ارقم انصاری خزرجی متوفی سال 68 بنقل مسند احمد حنبل صفحه 368 جلد 4 .

43- زیدبن یزیدبن شراحیل انصاری شاهد یوم المنا شده بنقل ابن عقده در اسد الغابه صفحه 233 جلد2.

44- ابواسحق سعد بن ابی وقاص متوفی سال 58  بنقل حافظ نسائی در خصایص صفحه 3

45- سهل بن حنیف انصاری اوسی متوفی سال 38 بنقل ابن عقده در اسد الغابه صفحه 307 جلد 3

46- ابو العباس سهل بن سعد انصاری خزرجی ساعدی متوفی سال 91 بنقل ینابع الموده صفحه   38

47- طلحه بن عبدالله تمیمی مقتول روز جنگ جمل سال 36  (63 ساله) بنقل مروج الذهب مسعودی صفحه 11 جلد2 .

48- عامر بن عمیر النمیری بروایت ابن عقده در الاصابه ابن حجر صفحه 255  جلد  3  .

49- عامر بن لیلی بن حمزه بروایت ابن عقده در اسد الغابه صفحه 92 جلد 3  .

50- ابوالطفیل عامر بن واثله بعثی متوفی سال 110  بنقل امام احمد حنبلی در مسند  صفحه 118  جلد1.

- سیری در خطبه غدیر خم

اکنون که پس از هزارو چهارصد سال واندی از ورای تاریخ به این خطبه عظیم شان نظری می افکنیم ملاحظه می کنیم که پیامبر (ص) چقدر درباره دوستی علی و محبت و ولایت وی به امت سفارش کرد و چگونه مردم را به قبول ولایت وی ترغیب نموده است .

پیامبر در فرازی از خطبه به امت فرمود علی(ع) و اولاد علی(ع) راهنمایان دین پس از من برای شما هستند . اکنون از شما خواننده عزیز سئوال می کنم .

 پیامبری که سخن وی چیزی جز وحی خدا نیست چگونه می تواند این سخنان عظیم را در مدح علی(ع) از جانب خود بگوید ؟

 آیا این نبود جز آنکه این عین وحی خدا درباره علی(ع) بود و پیامبر(ص) بخاطر تعلل در انتقال این وحی از سوی خداوند تهدید به ابطال رسالتش شد و پیامبر (ص) .

چگونه پیامبر (ص) می تواند زحمات 23 ساله خود را بر باد دهد از هممین رو ایشان در نهایت صداقت و دلسوزی نسبت به امت پیام وحی خویش را رساند و علی(ع) را به جانشینی خود منصوب کرد .

بی شک اصرار و التزام پیامبر(ص) در معرفی هر چه مفصل تر مقام ولایت علی بن ابی طالب ، انسان را به فکر فرو می برد ، که راستی مقام علی (ع) چه مقامی بلند و جایگاه وی چه جایگاه ارجمندیست ، و اگر بفرموده قرآن سخن پیامبر(ص) هیچ چیز جز وحی خدا نیست انسان به مظلومیت علی(ع) پی می برد که علی(ع) با این مقام بزرگ همیشه چون آفتابی در سایه پیغمبر(ص) پنهان بود و هرگز باوجود رسول الله از خود سخنی نگفت و در هنگام نبود پیامبر(ص) هم تا زمانی که مردم بسراغ او آمدند ، صادقانه و بی توقع در خدمت اسلام بود و زندگی خود را وقف خدمت به مردم کرد .

آری این پیام آنقدر روشن و واضحه است که هیچ سخن اضافه ائی نیاز ندارد از همین رو ما به شما خواننده عزیز پیشنهاد می کنیم بار دیگر این خطبه را بخوانید و مفهوم اصلی پیام آن بدقت توجه کنید و آنگاه قضاوت نمائید که آیا آیه یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فی علی و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس

ای حبیب من ابلغ کن آنچه در باره علی بتو از جانب پروردگارت نازل شده که اگر ابلاغ نکنی هیچ یک از وظایف رسالت را ابلاغ نکرده ائی خداوند است که تو را از شرور ناس مصون می دارد .

درباره حرام بودن گوشت خوک و یا مردار است و یا مربوط به سرگذشت اقوام پیشین باشد . آیا این خبر که در صورت عدم ابلاغ آن کل رسالت پیامبر(ص) از بین می رود مربوط به احکام شرعی ست که بارها توسط خود پیغمبر(ص) و در آیات مختلف قبلا ابلاغ شده اند یا این آیه مربوط به امری بسیار مهم تر و والاتر است که ارزش آن برابر کل رسالت پیامبر(ص) است پیامی که می تواند خلق را از گمراهی پس از رحلت رسول نجات دهد و امت را از تفرقه باز می دارد .

بهرحال این آیه در قرآن وجود دارد و نمی توان منکر آن شد و نمی توان آن را ندیده گرفت و یا حذف کرد و تنها تفسیری که در تفاسیر قرآن برای این آیه وجود دارد همین واقعه غدیر خم و اعلام جانشینی حضرت علی علیه سلام پس از پیامبر (ص) است .

به علاوه آیه دیگر الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا

ترجمه : امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را بعنوان آیین (جاودان)شما پذیرفتم .

 باز هم خبر از چه نعمتی می دهد و چه چیز کامل شده . آیا دین بزرگ اسلام با بیان حرام بودن گوشت خوک ومردار تکمیل شده و و این امر در روز بخصوصی انجام شده که مضمون این آیه ارتباط آن را توضیح می دهد .

آیا این تکمیل شدن با اعلام یک خبر عادی ست یا یک خبر مهم مانند معرفی نمودن جانشین رسول الله . جانشینی که دشمنان زیادی دارد و بسیاری از قبائل و طوایف عرب و یهود کینه وی را بدل دارند و منتظر بروز فرصتی مناسب اند تا انتقام خود را از ایشان بگیرند . و این خبر مانع بزرگی بر سر راه آنان است .

علی علیه سلام در طول زندگی خود چنان شیفته و دلباخته رسول الله بود که هیچ نظیری برای آن نمی توان یافت . علی علیه سلام مجسمه عدالت و تقوا بود و فرصت طلبانی که قصد داشتند تا پس از رحلت رسول الله با استفاده از این جایگاه به جمع آوری ثروت و مال اندوزی بپردازند و این امر با وجود علی(ع) در راس کار بهیچ وجه امکان پذیرنبود زیرا علی علیه سلام هرگز حاضر به فدا کردن قوانین الهی برای خوش آمد عده ائی نبوده ونیست از همین رو بلافاصله پس از اعلام این خبر این دنیا پرستان که در قالب دین بدنبال دنیا بودند امیدشان ناامید شد و با هم تصمیم گرفتند تا بهر طریقی که شده اجازه ندهند این واقعه اتفاق بی افتد و علی(ع) بتواند در مقام رسول الله عدالت واقعی را در بین امت برقرار سازد .

و همانطور که در فصول بعدی این مختصر خواهید دید آنان موفق شدند و خلافت و کرسی جانشینی رسول الله را ار محل اصلی آن خارج کردند و متاسفانه علی (ع) آن دانای والا و آن مرد الهی را برای مدت بیست و چند سال خانه نشین کردند وامت را از فیض وجود این امانت الهی محروم ساختند و فتنه های زیادی بوجود آوردند .

بهر تقدیر این دو آیه بعلاوه آیه مربوط به بخشیدن انگشتر علی علیه سلام در حالت رکوع نماز  خویش و خطبه شریف غدیر خم همگی بیانگر این حقیقت اند که خداوند و رسولش در معرفی جانشین بعد از پیامبر (ص) کوتاهی نورزیده اند بلکه این امت بود که با قصور خود باعث بروز تفرقه و اختلاف و جنگ های خونین در بین مسلمانان گردید و در آینده بطور مفصل به این موضوع خواهیم پرداخت .

و اما درباره بشارت حضور و ظهور حضرت مهدی (ع) که امروزه ما در زمان غیبت کبراء ایشان بسر می بریم از دیگر بخش های مهم خطبه رسول الله است .

پیامبر (ص) در هزارو چهارصد سال پیش خبر از تولد نوزادی داد که جهان را از عدل و داد پر خواهد نمود و ما امروز از فراز این تاریخ طولانی به حقیقت این پیش گوئی پی میبریم و مبینیم که جهان چگونه از ظلم و جور و فساد پر شده در زمانی که هرساله در کشور های غربی شاهد رژه دست جمعی هم جنس بازان هستیم که به این امر شنیع افتخار می کنند و با صدای بلند فریاد زشتی و گناه بر می دارند و با رقص و آواز در خیابان ها حرکت می کنند و دیگران را برای پیوستن به خود تشویق می کنند .

البته همانطور که خوانند گان آگاه و مطلع می دانند خبر ظهور این منجی توسط همه ادیان الهی داده شده اما هیچ کدام به روشنی اسلام این منجی را معرفی نکرده اند .

آیا امروز که پیروان حقیقی امام عصر حضرت مهدی علیه سلام عجل الله  فرجه وشریف با شوق انتظار ظهور آن یگانه منجی بشریت را می کشند در گمراهی هستند ؟

یا آن کسانی که چشم خود را بروی حقایق تاریخ بسته اند و از فرط افراط در خرافه پرستی به نوع اظهار محبت که امری پسندیده و خدائی است عنوان شرک وبت پرستی می دهند و در این افراط کار را بجائی رسانده اند که دست به کشتار مردم بی دفاع وبی گناهی می زندد که با اعتقاد قلبی راسخ به علی (ع) واولاد مطهر او چشم انتظار ظهور آخرین منجی الهی بسر می برند و هر روز برای ظهورش دعا می خوانند.

 

متاسفانه فرقه منحط وهابیت که  فرزندان شومی مانند القاعده و طالبان و اینک داعش  را در بطن خود پرورش داده اند با عقاید گمراه کننده بازیچه دست دشمنان اسلام شده اند و باعث نابودی اسلام به دست خودشان گردیده اند .

 -  تحلیلی بر آیات نازل شده در باره ولایت علی علیه سلام

اکنون می توانیم معنای درست آیات دیگری را که در باره تکمیل نعمت که منظور همان دین است از طرف پروردگار مهربان در قرآن مجید آمده بهتر درک کنیم.

خداوند کریم ومدبر و دانا در کتاب وحی خود  قرآن در سوره مبارکه بقره آیات 150 الی 151 به پیامبر و مسلمین می فرماید .

وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۚ وَحَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِی وَلِأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ [٢:١٥٠]

و از هر کجا بیرون آمدى، [به هنگام نماز] روى خود را به سمت مسجدالحرام بگردان؛ و هر کجا بودید رویهاى خود را به سوى آن بگردانید، تا براى مردم -غیر از ستمگرانشان- بر شما حجتى نباشد. پس، از آنان نترسید، و از من بترسید، تا نعمت خود را بر شما کامل گردانم، و باشد که هدایت شوید.

کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِّنکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ [٢:١٥١]

همان طور که در میان شما، فرستاده‌اى از خودتان روانه کردیم، [که‌] آیات ما را بر شما مى‌خواند، و شما را پاک مى‌گرداند، و به شما کتاب و حکمت مى‌آموزد، و آنچه را نمى‌دانستید به شما یاد مى‌دهد.

خلاصه ترجمه :

ای رسول از هرکجا وبه هر دیار بیرون شدی روی بجانب کعبه کن و شما مسلمین هم به هر کجا که بودید روی بدان جانب (کعبه) کنید تا مردم به حجت و مجادله برشما زبان نگشایند جز گروه ستمکاران که از جدل و گفتگوی آنان هم اصلا نیندیشید و از نافرمانی من بترسید و به فرمان من باشید تا نعمت و رحمتم را برای شما به حد کمال رسانم و باشد که به طریق ثواب راه یابید . چنانکه رسول گرامی خود را فرستادیم که آیات ما را برای شما تلاوت کند و نفوس شما را از پلیدی و آلودگی جهل و شرک پاک ومنزه گردان وبه شما تعلیم شریعت و حکمت دهد و از او بیآموزید هرچه را که نمی دانید .

چقدر این آیات روشن و واضح مقصود پروردگار عزیز را در منصوب کردن علی (ع) بیان می کند همانطور که ملاحظه کردید خداوند در این آیه تغییر قبله که از مهم ترین آیات قرآن محسوب می شود و از محکمات است وعده تغییر قبله را با وعده تغییر رسول ونماینده خویش بیان می فرماید و به مردم وعده می دهد تا شخصی را همانند  رسول برای آنها منصوب کند تا به مردم حکمت و شریعت و هر آنچه که نمی دانند تعلیم دهد تا از این طریق از دیو جهل ونادانی رهائی یابند .

چه کسی می تواند منظور دیگری از این آیه برداشت کند آیا این دلیل روشنی بر اعلام ولایت حضرت علی علیه سلام پس از رسول الله نیست ؟

آیات فوق بخوبی و روشنی تمام مشخص می کند که خداوند مسلمانان را به تکمیل نعمت که قبلا توسط آیات قرآن مشخص شد که همان دین است و هدایت به طریق ثواب است را توسط شخص دیگری که همانند رسول الله است رابشارت داده و اورا آگاه به شریعت وعالم به حکمت معرفی می کند و همچنین مسلمانان را امر به آموختن نادانسته ها از او می نماید .

برای درک بهتر این دوآیه ما بر روی هر کلمه آن که گوینده ائی بسیار ارجمند آنرا نازل فرموده تدبر بیشتری بکار می بریم شاید به لطف حضرت حق به راه ثواب دست یابیم .

در این آیه بسیار مهم اول مورد خطاب حضرت رسول اکرم (ص) است و سپس مخاطب آن عموم مسلمین می گردند .

اول آیه موضوع با تغییر قبله مسلمین از مسجد الاقصی به کعبه آغاز می گردد و در ادامه مبحث وعده تکمیل نعمت که همان دین اسلام است و راه یافتن بطریق ثواب وشباهت این مسئله با ارسال رسول اکرم ادامه می یابد به اصل آیه توجه فرمائید :

ای رسول از هرجا و به هر دیار بیرون شدی روی به جانب  کعبه کن وشما مسلمین هم هرکجا بودید روی بدان جانب کنید تا مردم حجت و مجادله برشما زبان نگشایند جزگروه ستمکار که از جدل و گفتگوی آنان هم اصلا نیندیشید واز نافرمانی من بترسید وبه فرمان من باشید تا نعمت ورحمتم را برای شما به حد کمال برسانم وباشد که به طریق ثواب راه یابید .چنانکه رسول گرامی خود را فرستادیم که آیات ما را برای شما تلاوت کند و نفوس شما را از پلیدی و آلودگی جهل و شرک پاک ومنزه گرداند و به شما تعلیم شریعت و حکمت دهد واز او بیآموزید هرچه را نمی دانید.

در اینجا بشارت حضرت حق در مورد تکمیل نعمت به فرستادن رسول گرامی اسلام تشبیه شده .!

اما باید دید حقیقتا تکمیل نعمت و نعمت وقعی چیست ؟

اگر درقرآن آیه قبل و بعد آیه الیوم اکملت و لکم دینکم ملا حضه نمائید مسائلی مربوط به حرام بودن خوردن گوشت مردار و خوک است آیا تکمیل دین مربوط به بیان این احکام است ؟

آیا حقیقتی والاتر منظورنظر پروردگار بوده است و یا خیر،! نعمت در این آیه همین نعمات فانی دنیاست که حیوانات هم با انسان در آن شریک هستند مانند خوردن و خوابیدن وشهوت رانی ؟

جهت درک بهتر موضوع باید باز هم به قرآن مجید مراجعه کنیم و از آیات روح بخش این کتاب آسمانی مدد بگیریم .

خداوند رحمن ورحیم در سوره مبارکه مبارکه القصص ایه 17 می فرماید :

قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیرًا لِّلْمُجْرِمِینَ [٢٨:١٧]

[موسى‌] گفت: «پروردگارا به پاس نعمتى که بر من ارزانى داشتى هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود.»

 

ترجمه : موسی باز گفت ای خدا به شکرانه نعمت که مرا عطا کردی منهم از بدکاران هرگز یاوری نخواهم کرد

منظور از نعمت نعمت نبوت و هدایت حضرت موسی به حقیقت و دین است .

و یا قرآن مجید در سوره مبارکه النمل آیه 19 می فرماید :

فَتَبَسَّمَ ضَاحِکًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ [٢٧:١٩]

[سلیمان‌] از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت: «پروردگارا، در دلم افکن تا نعمتى را که به من و پدر و مادرم ارزانى داشته‌اى سپاس بگزارم، و به کار شایسته‌اى که آن را مى‌پسندى بپردازم، و مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایسته‌ات داخل کن.»

 

ترجمه : سلیمان از گفتار مور بخندید و گفت پروردگارا مرا توفیق شکر نعمت خود که به من و پدرانم عطا فرمودی عنایت فرما ومرا به عمل صالح خالصی که تو پسندی موفق بدار و مرا به لطف ورحمت در صف بندگان خاص و شایسته ات داخل گردان .

در اینجاهم منظور از نعمت دین وهدایت است .

ویا همچنین در آیه 20 از سوره مبارکه الماعده می فرماید :

وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنبِیَاءَ وَجَعَلَکُم مُّلُوکًا وَآتَاکُم مَّا لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِّنَ الْعَالَمِینَ [٥:٢٠]

و [یاد کن‌] زمانى را که موسى به قوم خود گفت: «اى قوم من، نعمت خدا را بر خود یاد کنید، آنگاه که در میان شما پیامبرانى قرار داد، و شما را پادشاهانى ساخت، و آنچه را که به هیچ کس از جهانیان نداده بود، به شما داد.»

 

ترجمه : یادکن آن هنگامی که موسی به قوم خود گفت ای قوم نعمت خدا را به خاطر آرید آنگاه که در میان شما پیغمبران فرستاد و شما را پادشاهی داد و به شما آنچه که به هیچ یک از اهل عالم نداد عطاکرد

در اینجا هم ارسال انبیا در میان قوم بنی اسرائیل نعمت یاد شده است و همچنین در آیات 211 از سوره مبارکه بقره و آیه 7 از  سوره مبارکه الماعده 83  النحل 12 القلم 18 التکاثر وآیه 6 از سوره مبارکه یوسف این مسئله نعمت با دین برابر آمده است .

پس نعمت بزرگ اسلام دین اسلام است که بخواست خداوند و توسط حضرت رسول به مسلمانان عنایت شده و در آیات 150 و 151 از سوره مبارکه بقره وعده تکمیل آن توسط شخص یا اشخاص دیگری که هنوز مشخص و معلوم نیست به مسلمانان بشارت داده میشود.

با درک این مهم که حضرت رسول آخرین فرستاده خداوند است پس یقین حاصل می شود که شخص منظور این آیه پیغمبر دیگری نمی تواند باشد زیرا پس از پیامبر اسلام (ص) پیامبر دیگری مبعوث نخواهد شده وایشان خاتم الانبیا هستند پس این شخص باید جانشین و وصی و وارث حقیقی نبی مکرم اسلام خواهد بود که باید توسط خداوند معرفی شود و وظیفه هدایت قوم را پس از نبی مکرم اسلام عهده دار گردد .

اما مگر پیامبر(ص) خلق را هدایت نکرد و 23 سال تلاش ومجاهدت دراین راه دشوار کافی نبوده که خداوند وعده تکمیل دین با انتصاب شخص دیگری را می دهد .

چرا توسط خود رسول اکرم (ص) این کار صورت نگرفته است ؟

برای درک بهتر این نکته باز هم از قرآن مدد می گیریم .

خداوند منان در آیه 7 از سوره مبارکه الرعد قرآن مجید میفرماید :

وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِّن رَّبِّهِ ۗ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ ۖ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ [١٣:٧]

و آنان که کافر شده‌اند مى‌گویند: «چرا نشانه‌اى آشکار از طرف پروردگارش بر او نازل نشده است؟» [اى پیامبر،] تو فقط هشداردهنده‌اى، و براى هر قومى رهبرى است.

ترجمه: و باز به طعنه می گویند که چرا خداوند بر او آیت و معجزه ائی نفرستاد .(ای رسول ما) تنها وظیفه تو اندرز و ترسانیدن است و هر قومی ررا از طرف خداوند راهنمایست .

این آیه وظیفه رسول گرامی اسلام را اندز دادن و ترسانیدن مردم از نتایج کردار های زشت و یا ثواب اعمال پسندیده است . و راهنمائی به عهده شخص دیگری واگذار شده است .

همچنین خداوند دانا وحکیم در آیه 91 الی 93 از سوره مبارکه النمل می فرماید :

إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَٰذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِی حَرَّمَهَا وَلَهُ کُلُّ شَیْءٍ ۖ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ [٢٧:٩١]

من مأمورم که تنها پروردگار این شهر را که آن را مقدس شمرده و هر چیزى از آنِ اوست پرستش کنم، و مأمورم که از مسلمانان باشم،

وَأَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ ۖ فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ ۖ وَمَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِینَ [٢٧:٩٢]

و اینکه قرآن را بخوانم. پس هر که راه یابد تنها به سود خود راه یافته است؛ و هر که گمراه شود بگو: «من فقط از هشداردهندگانم.»

وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا ۚ وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ [٢٧:٩٣]

و بگو: «ستایش از آنِ خداست. به زودى آیاتش را به شما نشان خواهد داد و آن را خواهید شناخت.» و پروردگار تو از آنچه مى‌کنید غافل نیست.

 

ترجمه : بگو من مامورم پروردگار این شهر مقدس (مکه) را عبادت کنم . همان کسی که این شهر را حرمت بخشیده در حالی که همه چیز از آن اوست و من مامورم که از مسلمین باشم و اینکه قرآن را تلاوت کنم هرکس هدایت شود بسود خود هدایت شده و هرکس گمراه گردد بگو من فقط از انذار کنندگانم . بگو حمد و ستایش مخصوص ذات خداست بزودی آیاتش را بشما نشان می دهد تا آن را بشناسید و پروردگار تو از آنچه انجام می دهید غافل نیست .

 

و یا در آیه 49  از سوره مبارکه الحج می فرماید :

قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُّبِینٌ [٢٢:٤٩]

بگو: «اى مردم، من براى شما فقط هشداردهنده‌اى آشکارم.»

 

ترجمه : ای رسول ما بگو که ای مردم من برای شما رسول ترساننده و مشفقی بیش نیستم

یا در ایه 21 از سوره مبارکه الغاشیه می فرماید :

فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ [٨٨:٢١]

پس تذکر ده که تو تنها تذکردهنده‌اى.

لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ [٨٨:٢٢]

بر آنان تسلّطى ندارى،

ترجمه : ای رسول تو خلق را متذکر ساز که وظیفه تو غیر از این نیست .

 

 

ویا در آیه 12 از سوره مبارکه الیل که می فرماید :

إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَىٰ [٩٢:١٢]

همانا هدایت بر ماست.

 

و البته برماست که خلق را هدایت کنیم .

از این آیات نتیجه می گیریم که وظیفه نبی و رسول ابلاغ پیام الهی ست و کار هدایت بر عهده خداوند است که البته حضرت حق این وظیفه خطیر و مهم را به توسط پیشوایان دین و امامان معصوم علیه سلام انجام می دهند و این امر در گذشته هم سابقه داشته چه در قوم بنی اسرائیل و چه در مسحیت که دوازده نفر از حواریون حضرت مسیح این وظیفه را بعهده داشتند و هم آنان بودند که انجیل را جمع آوری نمودند و چنانچه در آیه 23 و 24 از سوره مبارکه السجده می فرماید :

وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ فَلَا تَکُن فِی مِرْیَةٍ مِّن لِّقَائِهِ ۖ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ [٣٢:٢٣]

و به راستى [ما] به موسى کتاب دادیم. پس در لقاى او [با خدا]تردید مکن، و آن [کتاب‌] را براى فرزندان اسرائیل [مایه‌] هدایت قرار دادیم.

 

وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا ۖ وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ [٣٢:٢٤]

و چون شکیبایى کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخى از آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت مى‌کردند.

 

ترجمه : و برخی از آن بنی اسرائیل را امام و پیشوایانی که خلق را به امر ما هدایت کنند قرار دادیم برای آنکه در راه حق صبر کردند و در آیات ما مقام یقین یافتند و البته خدای تو بروز قیامت در آنچه این مردم اختلاف کردند حکم خواهد کرد .

پس در اینجا نتیجه می گیریم که امر هدایت توسط پروردگار عالم و بواسطه امامان و پیشوایان صورت می پذیرد که صد البته باید توسط خداوند مشخص و سپس توسط پیامبر معرفی و منصوب شوند . چرا که تنها خداوند است که صلاحیت تشخیص جانشین رسول(ص) خویش را دارد و هم اوست که از باطن افراد وتوانائی های آنها اطلاع دارد و هیچ شخص یا گروهی حق دخالت در تعیین جانشین پیامبر(ص) را ندارد .

اما شیاطین توسط کافران و منافقان دورو ، به جهت محو آثار هدایت  انسانها بعد از پیامبر(ص) و کشاندن جماعت مسلمین به دوزخ تلاش بسیار زیادی انجام دادندو با فریب انسانهای ساده لوح در جانشینی انبیاء علیه سلام دخالت کرده و در طول تاریخ نبوت بسیار شده که امثال سامری گوساله پرست را جانشین حضرت موسی (ع)کرده اند و امت را از خدا پرستی به گوساله پرستی سوق داده اند .

در همین باره خداوند حکیم در آیه 213 از سوره مبارکه بقره می فرمایند :

 

کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ ۚ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ ۖ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ ۗ وَاللَّهُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ [٢:٢١٣]

مردم، امتى یگانه بودند؛ پس خداوند پیامبران را نویدآور و بیم‌دهنده برانگیخت، و با آنان، کتاب [خود] را بحق فرو فرستاد، تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى کند. و جز کسانى که [کتاب‌] به آنان داده شد -پس از آنکه دلایل روشن براى آنان آمد- به خاطر ستم [و حسدى‌] که میانشان بود، [هیچ کس‌] در آن اختلاف نکرد. پس خداوند آنان را که ایمان آورده بودند، به توفیق خویش، به حقیقت آنچه که در آن اختلاف داشتند، هدایت کرد. و خدا هر که را بخواهد به راه راست هدایت مى‌کند.



- سنت الهی درانتخاب انبیاء اعظام  وانتصاب اولیاء کرام  

سنت الهی از زمان حضرت آدم در انتخاب انبیاء به منظور رساندن پیغام هدایت ازحضرت احدیت ، به ابناء  بشر بریک روش و اسلوب بو ده  است .

بدین تر تیب که با  گسترش تمدن های بشری و ایجاد شهر های جدید در مناطق مختلف زمین در صورت نرسیدن پیغام هدایت از سایر آقوام و ملل  به آنها , خداوند از بین همان امت بهترین وشایسته ترین شخص که دراکثر قریب به اتفاق موارد ,  از خاندان وخانوادههای مشهور  رجال و شخصیت های معروف  آن شهر بوده برای امر خطیر رسانیدن پیغام وحی و هدایت الهی امت به راه راست و یکتا پرستی انتخاب و به پیامبری بر می گزیده است  .

و جهت تداوم تعلیمات آن نبی مکرم قبل از شهادت یا وفات خود  بنا به وحی آسمانی و انتصاب حضرت رحمانی ، نبی دیگری و  یا در گاهی اوقات ولی(وصی)  معظمی بجای ایشان منصوب میگردیدند تا که راه هدایت همچنان باز و دعوت کننده ای دیگر با پیغام لطف ازلی و الهی  , بر سر آن راه چراغ هدایت را همچنان فروزان نگاه داشته ,  امت را به سوی  خداوند یکتا دعوت کرده وسیله سعادت  ایشان را فراهم آورد .

و به نص صریح قرآن هیچ امتی در طول زمان خلقت آدم تا به روز موعود نیست که رسولی و یا ولی از جانب حضرت دوست به دعوت وهدایت بسوی ایشان نیامده است .

پس چنین میتوان نتیجه گرفت که هیچ عصری از اعصار و هیچ امتی از جمیع امم نبوده که برای هدایت ایشان از طرف حضرت حق پیامبر یا نبی یا ولی  فرستاده نشده باشد .

آیه شریفه 12 از سوره مبارکه الیل میفرماید : 

إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَىٰ [٩٢:١٢]

همانا هدایت بر ماست.

  خلاصه ترجمه : والبته برماست که خلق را هدایت کنیم .

و همچنین در آیه 7 از سوره مبارکه مبارکه رعد میفرماید :

وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِّن رَّبِّهِ ۗ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ ۖ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ [١٣:٧]

و آنان که کافر شده‌اند مى‌گویند: «چرا نشانه‌اى آشکار از طرف پروردگارش بر او نازل نشده است؟» [اى پیامبر،] تو فقط هشداردهنده‌اى، و براى هر قومى رهبرى است.

و باز به طعنه مگویند که چرا خدابر او آیت و معجزائی نفرستاد تنها وظیفه تو

اندرز وترسانیدن است و هر قومی را از طرف خدا راهنمائیست.

پس این سنت الهی طبق آیات فوق در همه امم و اعصار ثابت بوده ولطف عام حضرت حق جل جلاله فراگیر وبی استثناءست مخصوصا آیه شریف 7 سوره مبارکه رعد که التزام هدایت همه اقوام را به خداوند  نسبت میدهد و البته که این امر بی هیچ شک و تردید در اعصار و امم گذشته صورت پذیرفته ودر امت های حال در جریان و آینده نیز به تقدیر خداوند متعال در جریان است .

پس میتوان چنین نتیجه گرفت که :

1- اولا همه اقوام و ملل  در طول اعصار و قرون مختلف  از نعمت بی بدیل هدایت توسط انبیاء یا اولیاء برخوردار باشند و هیچ مکان و قومی در طول تاریخ بشریت از این نعمت الهی بی بهره نباشند , از این رو همواره  راهنما یانی  توسط خداوند در میان آنان برانگیخته شده  تا به هدایت آنها بپردازد و مصداق آن در این آیات  شریفه  ذیل بروشنی بیان گردیده است , به آیات دقت کنید  :

1- آیات 130 و 131 از سوره مبارکه الانعام :

یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَیُنذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَٰذَا ۚ قَالُوا شَهِدْنَا عَلَىٰ أَنفُسِنَا ۖ وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَشَهِدُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ [٦:١٣٠]

اى گروه جن و انس، آیا از میان شما فرستادگانى براى شما نیامدند که آیات مرا بر شما بخوانند و از دیدار این روزتان به شما هشدار دهند؟ گفتند: «ما به زیان خود گواهى دهیم.» [که آرى، آمدند] و زندگى دنیا فریبشان داد، و بر ضد خود گواهى دادند که آنان کافر بوده‌اند.

ذَٰلِکَ أَن لَّمْ یَکُن رَّبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَىٰ بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا غَافِلُونَ [٦:١٣١]

این [اتمام حجت (ارسال رسل)‌] بدان سبب است که پروردگار تو هیچ گاه شهرها را به ستم نابوده نکرده، در حالى که مردم آن غافل باشند.

 

 این فرستادن رسل برای این است که خدا اهل دیاری را تا اتمام حجت نکرده آنها غافل و جاهل باشند به ستم هلاک نگرداند .

2- آیه 71 سوره مبارکه الزمر :

وَسِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَىٰ جَهَنَّمَ زُمَرًا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِ رَبِّکُمْ وَیُنذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَٰذَا ۚ قَالُوا بَلَىٰ وَلَٰکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْکَافِرِینَ [٣٩:٧١]

و کسانى که کافر شده‌اند، گروه گروه به سوى جهنّم رانده شوند، تا چون بدان رسند، درهاى آن [به رویشان‌] گشوده گردد و نگهبانانش به آنان گویند: «مگر فرستادگانى از خودتان بر شما نیامدند که آیات پروردگارتان را بر شما بخوانند و به دیدار چنین روزى شما را هشدار دهند؟» گویند: «چرا»، ولى فرمان عذاب بر کافران واجب آمد.

خلاصه ترجمه :

 وآن روز آنان که بخدا کافر شدند فوج فوج بداخل دوزخ رانند وچون آنجا رسنددرهای جهنم برویشان بگشایند و خازنان دوزخ به آنها گویند مگر پیغمبران خدا برای هدایت شما نیامده و آیات الهی را برایتان تلاوت نکرده اند و شما را از ملاقات این روز سخت نترسانیده اند. جواب دهند : بلی ولیکن افسوس که ما به کفر و عصیان خود را مستحق عذاب حرمان کردیم وعده عذاب برای کافران محقق و حتمی گردید.

 

3- و همچنین آیه 59 سوره مبارکه القصص  :

وَمَا کَانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَىٰ حَتَّىٰ یَبْعَثَ فِی أُمِّهَا رَسُولًا یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا ۚ وَمَا کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرَىٰ إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ [٢٨:٥٩]

و پروردگار تو [هرگز] ویرانگر شهرها نبوده است تا [پیشتر] در مرکز آنها پیامبرى برانگیزد که آیات ما را بر ایشان بخواند، و ما شهرها را -تا مردمشان ستمگر نباشند- ویران‌کننده نبوده‌ایم.

 

و بسیاری آیات دیگری که بجهت خلا صه بودن متن  از ذکر همه آنها خودداری گردیده است .

2- ثانیا این انتخاب توسط خداوند صورت میگرفته و اوست که میداند چه راهنمائی برای چه امتی مناسب بوده .

مصداق این سخن نیز آیات ذیل میباشند :

آیه 124 از سوره مبارکه البقره میفرماید :

۞ وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی ۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ [٢:١٢٤]

و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود، و وى آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: «من تو را پیشواى مردم قرار دادم.» [ابراهیم‌] پرسید: «از دودمانم [چطور]؟» فرمود: «پیمان من به بیدادگران نمى‌رسد.»


 

 خلاصه ترجمه : بیاد آر هنگامی که خداوند ابراهیم را به اموری چند امتحان فرمود و او همه را بجای آورد سپس خداوند بدو فرمود من تو را به پیشوای خلق برمی گزینم .ابراهیم عرض کرد آیا این پیشوای را به فرزندان من نیز عطا فرما ئی ؟ فرمود آری اگر صالح و شایسته آن باشند که عهد من هرگز به مردم  ستمکار نخواهد رسید.

اولین پیامبر الهی  در مسیر هدایت حضرت آدم علیه سلام است که پس از هبوط به زمین و قبول توبه ایشان ازطرف پروردگار  به  مقام نبوت برگذیده شد.

پس از پایان عمر حضرت آدم  به دستور پروردگار فرزند ایشان  جناب شیث علیه سلام به مقام نبوت رسیدو پرچم هدایت بدست ایشان سپرده شد. و این مقام بترتیب از پیامبری به پیامبری  دیگر رسید تا آخرین رسول حضرت خاتم الانبیا و با توجه به آیه شزیف 7 سوره مبارکه مبارکه رعد میفرماید :

و باز به طعنه مگویند که چرا خدابر او آیت و معجزائی نفرستاد تنها وظیفه تو

اندرز وترسانیدن است و هر قومی را از طرف خدا راهنمائیست

هیچ زمانی یا امتی در طول تاریخ بشریت نبوده الا این که از طرف حضرت حق راهنما یی برای هدایت انسان وجود داشته است

ایه 71 سوره مبارکه الزمر که قبلا ذکر شد :  وآن روز آنان که بخدا کافر شدند فوج فوج بداخل دوزخ رانند وچون آنجا رسنددرهای جهنم برویشان بگشایند و خازنان دوزخ به آنها گویند مگر پیغمبران خدا برای هدایت شما نیامده و آیات الهی را برایتان تلاوت نکرده اند و شما را از ملاقات این روز سخت نترسانیده اند. جواب دهند : بلی ولیکن افسوس که ما به کفر و عصیان خود را مستحق عذاب حرمان کردیم وعده عذاب برای کافران محقق و حتمی گردید.

از اسامی کامل سلسله انبیا علیه سلام در طول تاریخ   اطلاعات دقیق و کاملی موجود نیست الا  پیامبرانی که در کتب آسمانی , خصوصا قرآن کریم  نام آنان برده شده  است .

   قرآن کریم در همین باره در  آیه 78 سوره مبارکه غافر که میفرماید :

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِکَ مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ ۗ وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ [٤٠:٧٨]

و مسلّماً پیش از تو فرستادگانى را روانه کردیم. برخى از آنان را [ماجرایشان را] بر تو حکایت کرده‌ایم و برخى از ایشان را بر تو حکایت نکرده‌ایم، و هیچ فرستاده‌اى را نرسد که بى‌اجازه خدا نشانه‌اى بیاورد. پس چون فرمان خدا برسد به حق داورى مى‌شود، و آنجاست که باطل‌کاران زیان مى‌کنند.

 

خلاصه ترجمه : وما رسولان بسیاری پیش از تو فرستادیم که احوال بعضی را بر تو حکایت کردیم و برخی را نکردیم  وهیچ رسولی جز به امر خدا نشاید که معجزه و آیتی برای امت بیاورد و چون فرمان خدا در رسد آن روزبر همه به حق حکم کنند و کافران مبطل زیان کار شوند.

همچنین در آیه 163 سوره مبارکه النسا که میفرماید :

۞ إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَىٰ نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِن بَعْدِهِ ۚ وَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِیسَىٰ وَأَیُّوبَ وَیُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَیْمَانَ ۚ وَآتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا [٤:١٦٣]

ما همچنانکه به نوح و پیامبران بعد از او، وحى کردیم، به تو [نیز] وحى کردیم؛ و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان [نیز] وحى نمودیم، و به داوود زبور بخشیدیم.

 

خلاصه ترجمه : ما به تووحی کردیم چنان که به نوح و پیغمبران بعد از او نیز وحی کردیم به ابراهیم و اسحق و یقوب  و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان و به داود زبور را عطا کردیم .

 

وَرُسُلًا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَرُسُلًا لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ ۚ وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَىٰ تَکْلِیمًا [٤:١٦٤]

و پیامبرانى [را فرستادیم‌] که در حقیقت [ماجراى‌] آنان را قبلاً بر تو حکایت نمودیم؛ و پیامبرانى [را نیز برانگیخته‌ایم‌] که [سرگذشت‌] ایشان را بر تو بازگو نکرده‌ایم. و خدا با موسى آشکارا سخن گفت.

 

رُّسُلًا مُّبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ ۚ وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا [٤:١٦٥]

پیامبرانى که بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن‌] پیامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حکیم است.

 

-  نکاتی  ظریف و دقیق در انتخاب رسل از سوی خداوند

  نکته ظریف و دقیق در بر گزیدن و  ارسال رسولان  از طرف پروردگار متعال .

1-  نکته اول  امتداد نبوت در خاندان  انبیا ء علیه سلام میباشد   که  دارای اصلاب پاک وارحام مطهره  میباشند و این سنت الهی بوده.

آیه 33 سوره مبارکه آل عمران :

به حقیقت خدا برگزید آدم و نوح وآل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان .

۞ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ [٣:٣٣]

به یقین، خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است.

 

آیه  26 سوره مبارکه الحدید :

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَإِبْرَاهِیمَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْکِتَابَ ۖ فَمِنْهُم مُّهْتَدٍ ۖ وَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ [٥٧:٢٦]

و در حقیقت، نوح و ابراهیم را فرستادیم و در میان فرزندان آن دو، نبوت و کتاب را قرار دادیم: از آنها [برخى‌] راه‌یاب [شد]ند، و[لى‌] بسیارى از آنان بدکار بودند.

خلاصه ترجمه :

والبته ما نوح و ابراهیم را فرستادیم و در فرزندانشان تبوت و کتاب آسمانی قراردادیم .

با توجه به آیات فوق خداوند امر هدایت بشر را در خاندان برگزیده ایی از پدر به فرزند ویا برادر به برادر منتقل می نموده است  .

آیه 84 سوره مبارکه الانعام :

وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ ۚ کُلًّا هَدَیْنَا ۚ وَنُوحًا هَدَیْنَا مِن قَبْلُ ۖ وَمِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَارُونَ ۚ وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ [٦:٨٤]

و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم، و همه را به راه راست درآوردیم، و نوح را از پیش راه نمودیم، و از نسل او داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را [هدایت کردیم‌] و این گونه، نیکوکاران را پاداش مى‌دهیم.

 

خلاصه ترجمه : و ما به ابراهیم اسحق و یقوب را عطا کردیم و همه را براه راست  هدایت کردیم و نوح را نیز پیش از ابراهیم و فرزندانش داود و سلیمان را ایوب و یوسف و موسی و هارون را هدایت نمودیم و همچنین نیکو کاران را پاداش نیک خواهیم داد.

و بدین ترتیب خداوند می فرماید که کار هدایت تنها توسط شایستگان از همین خاندان ها باید صورت پذیرد ,  خاندان هایی که خداوند آنان را بر سایر جهانین بدلیل حکت بالغه خویش برتری داده است  , نه هر خاندانی  , به ادامه همین آیات توجه فرمایید :

آیات 85 تا  90  سوره  مبارکه انعام :

وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَىٰ وَعِیسَىٰ وَإِلْیَاسَ ۖ کُلٌّ مِّنَ الصَّالِحِینَ [٦:٨٥]

و زکریّا و یحیى و عیسى و الیاس را که همه از شایستگان بودند،

 

وَإِسْمَاعِیلَ وَالْیَسَعَ وَیُونُسَ وَلُوطًا ۚ وَکُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِینَ [٦:٨٦]

و اسماعیل و یسع و یونس و لوط، که جملگى را بر جهانیان برترى دادیم.

 

وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ ۖ وَاجْتَبَیْنَاهُمْ وَهَدَیْنَاهُمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ [٦:٨٧]

و از پدران و فرزندان و برادرانشان برخى را [بر جهانیان برترى دادیم‌]، و آنان را برگزیدیم و به راه راست راهنمایى کردیم.

 

ذَٰلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۚ وَلَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ [٦:٨٨]

این، هدایت خداست که هر کس از بندگانش را بخواهد بدان هدایت مى‌کند. و اگر آنان شرک ورزیده بودند، قطعاً آن چه انجام مى‌دادند از دستشان مى‌رفت.

 

أُولَٰئِکَ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ۚ فَإِن یَکْفُرْ بِهَا هَٰؤُلَاءِ فَقَدْ وَکَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّیْسُوا بِهَا بِکَافِرِینَ [٦:٨٩]

آنان کسانى بودند که کتاب و داورى و نبوت بدیشان دادیم؛ و اگر اینان [=مشرکان‌] بدان کفر ورزند، بى‌گمان، گروهى [دیگر] را بر آن گماریم که بدان کافر نباشند.

أُولَٰئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ ۖ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ ۗ قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا ۖ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرَىٰ لِلْعَالَمِینَ [٦:٩٠]

اینان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده است، پس به هدایت آنان اقتدا کن. بگو: «من، از شما هیچ مزدى بر این [رسالت‌] نمى‌طلبم. این [قرآن‌] جز تذکرى براى جهانیان نیست.»

 

2-  نکته بسار مهم  دیگر در اتنخاب انبیاء علیه سلام   ,  نحوه تعیین جانشین برای هر یک از آنها بوده است که مستقیما  توسط  وحی مستقیم خداوند صورت می گرفته است .

و  نه  انتخاب با سلیقه و یا نظر خود آن  پیامبر  و یا نبی علیه سلام

و نه  انتخاب جانشین  توسط شورا ی بزرگان و اصحاب

و نه  انتخاب از طریق عموم مردم   .

 

بدین ترتیب انبیا ء و جانشینانان  آنها  تنها و تنها از طرف خداوند بصورت وحی منصوب و تعیین میگردیده اند نه توسط آن امت و یا به وسیله شوراء ریش سفیدان و یا هر روش دیگر .

در اثبات این سخن بار دیگر به قرآن مراجعه می کنبم آیه 124 از سوره مبارکه البقره میفرماید :

۞ وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی ۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ [٢:١٢٤]

و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود، و وى آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: «من تو را پیشواى مردم قرار دادم.» [ابراهیم‌] پرسید: «از دودمانم [چطور]؟» فرمود: «پیمان من به بیدادگران نمى‌رسد.»

 

در اینجا حضرت ابراهیم علیه سلام خواستار انتقال نبوت به فرزندان و دودمان خویش می شود که بلافاصله خداوند می فرماید ( اگر از شایستگان باشند  , چرا که عهد خدا به ظالمان هرگز نخواهد رسید) و این شایستگی تنها توسط خود خداوند مشخص خواهد شد , آن هم پس از آزمایشات الهی . 

 

- دو نمونه بارز از سنت انتخاب  الهی 

الف -  بعنوان نمونه حضرت سلیمان کوچکترین فرزند حضرت داود  (ع) بوده است که توسط وحی خداوند از بین سایر پسران  آن حضرت به جانشینی منصوب گردیده .

 

ب  - حضرت اسحق (ع) فرزند دوم و کوچکتر حضرت ابراهیم (ع) بوده , اما ایشان بجای حضرت اسماعیل (ع)  که فرزند ارشد بوده , از طرف خداوند  به جانشینی حضرت ابراهیم (ع) و سرپرستی قوم منصوب گردیده است  .

 

-  معرفی جانشین مهمترین وظیفه هر پیامبر

بدون شک  مهمترین کار هر نبی در زمان نبوت  معرفی جانشین خود بعد از مرگ بوده تا امت وی پس از رحلت نبی دچار تفرقه و گمراهی نگردیده وزحمات نبی که برای هدایت امت صورت گرفته از بین نرفته  و پرچم هدایت آن امت بر زمین نماند  .

پس تعیین وصی و جانشین بحکم عقل نیز از ضروری ترین وظایف یک پیغمبر بوده است واز مهمترین دلایل آن

1-  پیروان آن نبی یا پیغمبر بدون سرپرست و هادی  نماند .

 

2- دین جدید توسط منافقان و جاهلان  امت  دچار تحریف  نگردد .

 

3- هدایت و راهنمایی امت  دچار وقفه  نگردد و کشتی نجات بدون ناخدا نماند.

 

4- دستاورد های آن نبی یا پیامبر که بزحمت بدست آمده حفظ و توسعه داده شوند

 

والبته دلایل بسیار دیگر که بر اهل فن آشکار و هویداست که در غیر اینصورت امت  در حل مشکلات وسوالات جدید با بحران روبرو شده و مردمی  که با جهاد وکوشش فراوان بدین دعوت و هدایت  شده  اند دچار سر در گمی و گمراهی نگردند و ثمره تلاش و مجاهدت های آن نبی بعد ازرحلت  از بین نرود.

نمونه بارز این مسئله  قوم بنی اسرائیل اند که پس از جدایی 40 روزه حضرت موسی (ع) به گوساله پرستی روی آورده  وبه  آیین حضرت موسی کافر شدندو دچار عذاب الهی گردیدند , تازه این در زمانی بود که حضرت موسی (ع) برادرش هارون را به امر پروردگار بجای خود منصوب کرده بود با این حال امت وی فریب سامری را خورده  و از خدا پرستی به گوساله پرستی روی آوردند و تمام معجزات و الطاف خداوند را در باره خودشان از یاد برده به  فراموشی سپردند .

و یا پیروان حضرت مسیح علیه السلام که پس از عروج آن حضرت به آسمان دچار تفرقه وگمراهی گردیدند , برخی نسبت الهیت به ایشان داده برخی قائل به قتل ایشان شدند و امروزه  چهار انجیل بجای یک انجیل در بین امت آن حضرت وجود دارد و مسیحیان به هفتاد دو فرقه مختلف تقسیم گردیدند که از آن جمله میتوان به  گروه های بزرگ فرقه کاتولیک: پروتستان و ارتدکس وبسیاری از گروه های کوچک اشاره کرد.

درصورتی که اگر پیام حضرت مسیح (ع) یکی بود و اگر  به امر خداوند جایگزینی برای خویش معرفی می نمودند شاید امت پس از او دچار اینهمه اختلاف و پراکندگی نمی شدند .

پس چنین میتوان نتیجه گرفت که ادیان در طول قرون واعصار مختلف بدلیل عمل نکردن به دستورات وصی وجانشین انتخاب شده توسط خداوند  دچار تحریف و تخریب  شده اند و آنقدر پیرایه های مختلف به آن دین بسته میشد و در مواقعی نیز  کتاب آسمانی دچار تحریف میگردید که بازشناسی آن ممکن ومیسر  نبود و بتدریج خرافات جای تعالیم الهی را می گرفت  , ( مانند بلای که بر سر تورات و سپس اناجیل چهارگانه آمد ), از اینرو پروردگار رسول دیگری را به پیامبری مبعوث می کرده و چراغ هدایت را مجدد  فروزان نگاه میداشت  تا نسلهای بعدی از نعمت هدایت ورستگار بی نصیب نمانند.

3- نکته مهم دیگر در رابطه ارسال رسول و تعیین جانشین برای هر پیغمبر نزدیکی و قرابت بین رسول و جانشن او بوده است .

ودلایل بسیاری میتوان برای آن یافت که ما در اینجا  به چند علت آن اشاره می کنیم.

حضرت موسی (ع) در همان زمانی که از طرف پروردگار برگزیده می شود از خداوند می خواهد که برادرش هارون را نیز در این ماموریت با  او همراه  سازد واین مسئله  چند دلیل دارد:

1- ابتدا این نکته که شاهدی که مورد وثوق و اعتماد اوست   به نبوت او گواهی دهد .

2- برادر خود را در سعادت نبوت شریک گرداند , واز مواهب الهی آن بر خوردار شود.

3- سوم اینکه بتواند در مواقع لزوم هارون را که مورد اعتماد او بوده جانشین خود کند تا از دستاوردها یش  درنبود او محافظت کند.

در تایید این مسئله به قران مراجعه میکنیم آنجا که میفرماید :

آیه 30 الی 31 سوره مبارکه طه که میفرماید:

وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی [٢٠:٢٩]

و براى من دستیارى از کسانم قرار ده،

هَارُونَ أَخِی [٢٠:٣٠]

هارون برادرم را،

اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی [٢٠:٣١]

پشتم را به او استوار کن،

وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی [٢٠:٣٢]

و او را شریک کارم گردان،

خلاصه ترجمه :

موسی به خدا عرضه داشت پروردگارا از اهل بیتم من یکی را وزیر ومعاون من فرما برادرم هارون را وزیر من گردان و به او پشت من محکم کن و او را در رسالت با من شریک ساز تا دائم به ستایش و سپاس تو پردازیم و تو را بسیار یاد کنیم که همانا توئی بصیر ومهربان به احوال ما .

ایه 35 از سوره مبارکه الفرقان میفرماید:

وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِیرًا [٢٥:٣٥]

و به یقین [ما] به موسى کتاب [آسمانى‌] عطا کردیم، و برادرش هارون را همراه او دستیار[ش‌] گردانیدیم.

خلاصه ترجمه :

و هماناما به موسی کتاب تورات را عطا کردیم و برادرش هارون را وزیر او قرار دادیم .

و همچنین درایه53 سوره مبارکه مریم میفرماید:

وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیًّا [١٩:٥٣]

و به رحمت خویش برادرش هارون پیامبر را به او بخشیدیم.

خلاصه ترجمه :

و از لطف و مرحمتی که داشتیم برادرش هارون را نیز مقام نبوت عطا کردیم .

و یا در باره حضرت اسماعیل فرزند ابراهیم پیامبر (ع) شیخ الانبیاء در همان آیه54 سوره مبارکه مریم میفرماید:

وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ ۚ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا [١٩:٥٤]

و در این کتاب از اسماعیل یاد کن، زیرا که او درست‌وعده و فرستاده‌اى پیامبر بود.

 

و در همه موارد انتخاب انبیا ء علیه سلام و اولیای محترم و گرام از خاانواده های  بزرگ و برگزیده الهی  بوده اند ,  که همگی  از اصلاب شامخه و ارحام مطهره قدم به سرای هستی نهاده اند  و بارها و بارها امتحانات دشوار الهی را با موفقیت و سلامت از سر گذرانده اند وصد البته  جانشینان آنها هم از همان نسل و دودمان انتخاب و انتصاب گردیده اند .

مثلا هنگامی که حضرت عیسی (ع)  طبق پیشگویی حضرت موسی و تورات ,  بعنوان نجات دهنده قوم بنی اسرائیل ظهورکرد از دامان پاک مریم مقدس  که دختر عمران نبی بود , بوجود آمد.

اما متاسفانه ,  عالم نما های قوم بنی اسرائیل ازاولین تکذیب کنندگان حضرت مریم (ع) و فرزند پاکش عیسی مسیح (ع) بودند  و از  همان ابتداء آن  بظاهر عالمان دین یهود  انواع تهمت های ناروا را به آن بانوی مقدس وارد آورده , در آزار واذیت حضرت مریم علیه سلام  و فرزندش پاکش حضرت عیسا مسیح سلام الله علیه  از هیچ کوششی دریغ نورزیدند .

 در حقیقت با اندک تامل میتوان فهمید که انبیاء  علیه سلام و اوصیا مکرم ایشان همه از  سلسله ها ی پاک و مطهر بوده داند و همه آنها از طرف پروردگار عالمیان برگزیده شدند .

و آنچنان که قبلا در آیات گذشت قرآن کریم به این  امر الهی گواهی می دهد .

در آیه 84 سوره مبارکه الانعام میفرماید :

وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ ۚ کُلًّا هَدَیْنَا ۚ وَنُوحًا هَدَیْنَا مِن قَبْلُ ۖ وَمِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَارُونَ ۚ وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ [٦:٨٤]

و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم، و همه را به راه راست درآوردیم، و نوح را از پیش راه نمودیم، و از نسل او داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را [هدایت کردیم‌] و این گونه، نیکوکاران را پاداش مى‌دهیم.

خلاصه ترجمه :

و ما به ابراهیم اسحق و یعقوب را عطا کریم و همه را براه راست بداشتیم و نوح را نیز پیش  ازابراهیم و فرزندانش داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را هدایت نمودیم وهمچنین نیکو کاران را پاداش نیک خواهیم داد.

ویا حضرت زکریا با دعا درخواست فرزندی نمود تا وارث او باشد خداوند جناب یحیی (ع) را به او بخشید.

آیه 7 سوره مبارکه مریم میفرماید:

یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ یَحْیَىٰ لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیًّا [١٩:٧]

اى زکریا، ما تو را به پسرى -که نامش یحیى است- مژده مى‌دهیم، که قبلاً همنامى براى او قرار نداده‌ایم.

خلاصه ترجمه :

ما گفتیم ای ذکریا همانا تو را به فرزندی که نامش یحیا است و پیش از این همنام و همانندش درتقوا نیافریدیم بشارت میدهیم .

مسئله مهم دیگری که در رابطه با برگزیدن انبیا و تعیین جانشینان آنها مطرح میباشد . لیاقت و استحقاق وصی هر پیامبر نسبت به مسائل ذیل است :

1- آگاهی کامل  از  مفاهیم و تعالیم دین جدید و عمل کردن به آن تعالیم در تمام جنبه های زندگی شخصی و اجتمایی .

2-  خویشاوندی خونی  با پیامبر(ص) برگزیده شده و برخورداری  از تبار پاک ومطهرو مشهور

3- دارا بودن توانایی های منحصر بفرد جسمی و روحی  در ارتباط با رهبری امت بعد از رحلت آن پیامبر .

4- دارابودن صفات برجسته همچون شجاعت , مدیریت , صداقت , امانت و قدرت مقابله با حوادث مختلف .

5- واز همه مهم تر داشتن زهد و تقوا و اعتقاد کامل به آن دین  و تلاش در جهت حفظ و گسترش  آیین جدید  و مبارزه بامخالفان  تا پای جان .

وتشخیص این قابلیت ها در وصی تنها از عهده پروردگار بر خواهد آمد نه مردم . ازاین رو ست که در طول تاریخ انبیا و جانشینان آنها  هیچگاه انتخاب وصی و جانشین پیامبران بهعده خود پیامبران نیز گذاشته نشده بوده چه رسد به مردم . !

و نمونه های این مطلب در سیره زندگی انبیا الهی کاملا مشهود است .

حتی در مواردی که انبیا این مقام را برای خویشاوندان خود از درگاه حضرت حق بدعا خواسته بودند محقق نشده یا اگر هم این دعا برآورده شده از طرف پروردگار منوط به دارا بودن صفات مذکور بوده است  بعنوان نمونه می توان به آیات ذیل استناد نمود:

آیه 124 از سوره مبارکه لبقره میفرماید :

بیاد آر هنگامی که خداوند ابراهیم را به اموری چند امتحان فرمود و او همه را بجای آوردخداوند بدو گفت من تو را به پیشوای خلق برمی گزینم .

ابراهیم عرض کرد این پیشوای را به فرزندان من نیز عطا فرما ئی ؟ فرمود آری اگر صالح وشایسته آن باشند که عهد من هرگز به مردم  ستمکار نخواهد رسید.

این نکته که نسب پیامبر اسلام (ص) به حضرت اسماعیل و سپس به حضرت ابراهیم علیه سلام می رسد هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد و اجداد پیامبر نیز همگی از بزرگان و کلید داران خانه خدا در مکه بوده اندو این شغل نیز نسل به نسل از حضرت ابراهیم و اسماعیل به ایشان رسیده است .

حضرت علی هم که از پدری پارسا و مادری  مومن متولد شد از همان  نسل مطهر پیامبر(ص) است و همه صفات نیک لازمه را در خود دارا بوده است .


[1] - توجه : ترجمه این خطبه پیامبر(ص) عینا از کتاب ارزشمند پیام بزرگ از بزرگ پیامبران جمع آوری و  نگارش جناب آقای حسین عمادزاده نقل می گردد 


[1] - پیام بزرگ از بزرگ پیامبران نگارش حسین عمادزاده صفحه 54 تا 135

[2] - بر طبق سنت رسول الله و اهل بیت پیامبر مکرم اسلام (ص) نماز ها را می توان بصورت جمع یا تفکیک خواند مثلا نماز ظهر وعصر را می توان باهم جمع نمود یا به تفکیک خواند و یا نماز مغرب وعشاء را می توان جمع و جداگانه خواند و این روش هیچ منافاتی با سنت پیامبر (ص) ندارد لذا خود پیامبر(ص) هم بارها وبارها نمازهای ظهر وعصر ومغرب وعشاء را بصورت جمع می خواندن و این در کتب اهل سنت در بابی به همین عنوان (جمع بین الصلوتین) موجود است و مضاعف براینکه پیامبر در سفر و درحین باران بازهم نماز ها را جمع می خواندند و ائمه معصومین هم بر همین شیوه عمل می کردند 

در اینجا برای نمونه چند روایت از روایات زیاد در این باب را از اصحاب بزرگ رسول ا . . . نقل می کنیم .

اول در کتاب صحیح مسلم که از علمای بزرگ اهل سنت هستند می نویسد مسلم بن حجاج از عبدا . .  بن عباس صحابی بزرگ پیامبر (ص) نقل می کند که :صلی رسول ا . . . (ص) الظهر و العصر جمعاً والمغرب والعشاء جمعا فی غیر خوف ولا سفر .

ترجمه : رسول ا . . . صلوات ا . . .علیه وآله نماز ظهر وعصر ومغرب وعشاء را بدون آنکه از چیزی بترسد و یا در سفر باشد به صورت جمع و یک جا بجا آوردند .

همین حدیث را  امام احمد حنبل  در صفحه 221 جزء اول مسند نقل نموده است بعلاوه حدیث دیگری که عبد ا . . بن عباس گفت :  صلی رسول ا . . . فی المدینه مقیما غیر مسافر سبعا و ثمانیاً .

ترجمه: رسول خدا (ص) در مدینه در حال اقامت نه مسافرت هفت رکعت نماز مغرب وعشاء و هشت رکعت نماز ظهر وعصر را  با هم و یک جا انجام دادند .

[3] - پیام بزرگ از بزرگ پیامبران نگارش حسین عمادزاده همان صفحه

[4] - سی نفرازمفسرین شان نزول این آیات ابتدائی سوره المعارج را به شرح بالا نقل نموده اند وشصت نفر دربیان حدیث غدیر خم نوشته اند 110 نفر از صحابه 353 نفر از علماء بزرگ فریقین و 26 نفر از کسانی در این موضوع شاهد بوده و کتاب نوشته اند (از متاب امیرالمومنین صفحه 119 جلد اول )