دلالیل عصمت انبیاء و امامان علیه سلام در قرآن کریم
«عصمت» در لغت به معنای باز داشتن و حفظ کردن است و در اصطلاح، لطفی الهی به بندگان خاص است که به واسطه آن، بنده با اختیار خود از فعل قبیح خودداری می کند. عصمت دارای درجاتی است که میتوان آنرا در چهار سطح ۱۔ عصمت در عقاید،۲۔ عصمت در امر تبلیغ، ۳۔ عصمت در بیان احکام و۴۔ عصمت در افعال وامور عادی قرار داد. در اینکه برخورداری از کدام یک از درجات فوق برای انبیاء ضروری است، در بین دانشمندان اسلامی دیدگاههای متفاوتی وجود دارد، امّا بیشترین دلائل منکرین عصمت انبیاء مربوط به درجهی آخرعصمت یعنی عصمت در زندگی عادی و آنچه به غیر وحی مربوط میشود، میباشد. در این مقاله با نگاه به چیستی عصمت، دلائل عصمت از دیدگاه قرآن کریم مورد بررسی قرار گرفته و آنگاه برخی آیات که موهم عصمت برخی از انبیاء الهی هستند مورد ارزیابی قرار گرفته است.
خداوند در قرآن کریم به هدفمندی خلقت انسان اشاره کرده و میفرماید: «أفَحَسبتم أنَّما خَلقناکم عَبثاً وأنکم الینا لاترجعون».
هدف خلقت رسانیدن انسان به آن غایتی که کمال و سعادت است ، و این امر بر دو چیز متوقف است:
۱۔ در انسان لیاقت ذاتی وتکوینی وجود داشته باشد که او را به طرف کمال سوق بدهد.
۲۔ وجود رهبران الهی که از مدرسه الهی آموزش دیده باشند.
از سوی دیگر برای اینکه این رهبران و معلمان الهی بتوانند، انسان را به طرف آن کمال و سعادت هدایت کنند، باید متّصف به بهترین صفات و کمالات و نیز منزّه از نقصها و عیبها باشند، و خود به آنچه می گویند، عمل بکنند واز چیزهای که منع می کنند دور باشند تا مردم از آنها با میل ورغبت اطاعت کرده و قول آنها را بپذیرند و رفتار و سیرهی آنها را اسوه خود قرار دهند. این مسئله از جمله عواملی است که سبب شده مسأله عصمت انبیاء در طول تاریخ دائما مورد توجّه و عنایت مردم و دانشمندان قرار گیرد و دانمشندان اسلامی در کتب و آثار خود دائما بخشی از مباحث را به مسئلهی عصمت انبیاء اختصاص دهند. همچنین مفسّرین نیز در تفاسیر خودشان درباره این مطلب بحثهایی داشتهاند و در اغلب موارد به پاسخگویی به شبهاتی حول عصمت انبیاء اهتمام میورزیدند.
«عصمت» در اصل لغت از مادّهی «عصم» و به معنای بازداشتن، حفظ کردن و منع کردن است.
لذا زمانی که گفته میشود «عَصَم الطعام آکلَه» یعنی طعام، خورنده را از گرسنگی باز داشت ، و زمانی که گفته میشود خداوند شخصی را معصوم کرد به این معناست که خداوند بندهاش را از آنچه که موجب هلاکت اوست، نگه داشت.
در قرآن کریم نیز این لغت به همین معنا به کار رفته است به طور مثال در جریان طوفان حضرت نوح(علیهالسلام)، در کلام این پیامبر الهی به فرزند نافرمان خویش آمده است:
« لاعاصم الیوم من امر الله» یعنی «امروز هیچ چیز مانع از تحقق امر خداوند تعالی نخواهد شد» و یا در جایی دیگر آمده است: «من ذا الذی یعصمکم من الله» یعنی «چه کسی شما را از غضب خدا محفوظ خواهد داشت».
مسائله مصونیّت انبیاء و اولیاء علیه سلام از گناه و خطا بطور اجمال مورد قبول همه مسلمین بلکه هم صاحبان ادیان و ملل می باشد، ولی در اقسام و خصوصیات آن اختلافاتی وجود دارد. علامهی مجلسی(ره) عصمت را به موارد زیر تقسیم میکند:
۱۔ عصمت در مورد عقاید؛۲۔ عصمت در امر تبلیغ؛ ۳۔ عصمت در بیان احکام و۴۔ عصمت در افعال وامور عادی.
گاهی این سوال مطرح می شود که آیا برای سایر مردم امکان دارد که به مقام عصمت برسند یا نه؟ با مراجعه به آیات قرآنی میتوان به این نتیجه رسید که انسان اگر خود را از همه گناهان حفظ کند و همیشه خود را در محضر خدا می بینند وقلب سلیم را به پیشگاه خدا هدیه کند، مشمول عنایت خاص خدای تعالی خواهد بود. به طور مثال میتوان به آیات زیر اشاره کرد:
1- «ایّها الذین آمنوا إن تتّقوا الله یجعل لکم فرقانا»
«ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر از مخالفت فرمان خدا پرهیز کنید برای شما قوه تمیز بین حق و باطل قرار خواهد داد»
2- «و الذّین جاهدو فینا لنهدینّهم سُبلَنا وانّ الله لمع المحسنین»
«آنها که در راه ما( با خلوص نیت) جهاد کنند قطعاً به راههای خود هدایتشان خواهیم کرد وخداوند با نیکوکاران است»
3- ومن یعتصم بالله فقد هُدی الی صراطٍ مستقیم
«هر کس به خدا تمسک جوید به راهی راست هدایت شده است» .
ادله عصمت انبیاء و اولیاء علیه سلام در قرآن کریم
دلائل عصمت انبیاء در قرآن کریم به نحو صریح امّا پراکنده ذکر شده است واغلب علماء این ادلّه را به همین شکل آوردهاند. منتهی بهتر آن است که برای فهم بهتر و روشن شدن حقیقت آن ادلّه، آنها را جداگانه ذکر کنیم. به این جهت، آیات دالّ بر عصمت انبیاء را میتوان در سه دستهی کلی مورد مطالعه قرار داد:
دستهی اوّل آیات:
آیاتی که مستقیماً مربوط به انبیاء و اولیاء علیه سلام هستند. خود این آیات را نیز میتوان به دو گروه تقسیم کرد :
1- آن سری از آیاتی که شخصیت انبیاء علیهم السلام را برای ما معرفی می کنند و مشخص میسازند که انبیاء علهم السلام برگزیدگان خداوند و بندگان مخلص او هستند و خداوند ایشان را به عنوان نمونه والگو حقیقی بین مردم قرار داده است. برخی از آیات به شرح زیر است:
- وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ و آنان در پیشگاه ما جداً از برگزیدگان نیکانند.
- قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ سَلامٌ عَلی عِبادِهِ الَّذینَ اصْطَفی آللّهُ خَیْرٌ أَمّا یُشْرِکُونَ بگو: «سپاس براى خداست، و درود بر آن بندگانش که [آنان را] برگزیده است.» آیا خدا بهتر است یا آنچه [با او] شریک مىگردانند؟
این سنخ آیات شریفه نصّ در این مطلب هستند که انبیاء علیهم السلام به هیچ وجه دست به معصیت الهی نمیزنند و هیچ کار قبیحی را انجام نمی دهند چراکه کسی که برگزیده الهی باشد امکان ندارد، دست به معصیت خداوند بزند، چون برگزیده شدن تابع شایستگیهاست و بیمعیار و ملاک نیست.
2- آیاتی که حاوی واژه «خلص» و مشتقّات آنها هستند از جمله:
- «وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدی وَ الْأَبْصارِ .إِنّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدّارِ» و بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را که نیرومند و دیدهور بودند به یادآور ما آنان را با موهبت ویژهاى -که یادآورى آن سراى بود- خالص گردانیدیم.
- «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی إِنَّهُ کانَ مُخْلَصًا وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا» و در این کتاب از موسى یاد کن، زیرا که او پاکدل و فرستادهاى پیامبر بود. و درباره یوسف می فرماید : «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ» او از بندگان مخلص ما بود.
این آیات شریف وقتی انبیاء علیهم را مخلص معرفی میکنند معلوم می شود که آنها از هرگونه آلودگی و گناه پاک و منزه هستند و لذا خود دلیلی بر عصمت آنها میباشد.
3- آن سری از آیات که انبیاء علیهم السلام را به عنوان یک نمونه والگوی واقعی معرفی می کنند. از جمله آنها میتوان به آیات زیر اشاره کرد:
- «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ وَ الْیَوْمَ الْاخِرَ وَ ذَکَرَ اللّهَ کَثیرًا» قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نیکوست: براى آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد مىکند.
- «قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ» قطعاً براى شما در [پیروى از] ابراهیم و کسانى که با اویند سرمشقى نیکوست .
برای الگو قرار گرفتن، صلاحیت لازم است وانبیاء علیهم السلام نه فقط صلاحیّت الگو بودن را دارند، بلکه خداوند خودش آنها را به عنوان الگو و نمونه مطرح می کند وکسی که خداوند آنها را به عنوان الگو واقعی مطرح بکند، آن وقت تصور اینکه او می تواند مرتکب عصیان شود، تصوّر دور از ذهن و غیر معقولی است.
آیاتی که در بالا مورد اشاره قرار گرفت مستقیماً به عصمت انبیاء دلالت میکنند و عصیان و حتّی خطا و اشتباه آنها را منتفی میدانند و میتوان گفت این آیات در حقیقت نصّ بر عصمت آنها هستند.
دسته دوم آیات:
در این گروه، آن سری آیات شریفه هستند که اگر چه مستقیماً مربوط به عصمت انبیاء هستند، اما کاری به شخصیت انبیاء علیهم السلام ندارند، بلکه بیانگر رابطهای هستند که بین انبیاء علیهم السلام و مردم وجود دارد و اینکه این رابطه، یا رابطهی تساوی است یا رابطه حاکم و محکوم است یا رابطه مطیع و مطاع.
آیات متعلق به این گروه را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
1- بعض از آنها تصریح می کنند و نص درآنند که رابطه بین مردم و انبیاء علیهم السلام رابطه تساوی و برابری نیست، بلکه رابطه حاکم و محکوم و تابع و متبوع است و اطاعت آنها بر تمام انسانها واجب است مانند:
- «وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» خدا و رسول را فرمان برید، باشد که مشمول رحمت قرار گیرید.
- «إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونی وَ أَطیعُوا أَمْری» پروردگار شما [خداى] رحمان است، پس مرا پیروى کنید و فرمان مرا پذیرا باشید.
2- دستهای از آیات علاوه از اینکه حاکی از رابطه خاص پیامبران و مردم هستند، بیانگر این نکته نیز میباشند که کسانی که مطیع انبیاء باشند و از آنها به طور کامل اطاعت کنند پاداش خوبی را خواهند داشت. از جملهی آنها آیات زیر میباشد:
-تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ یدْخِلْهُ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ اینها احکام الهى است، و هر کس از خدا و پیامبر او اطاعت کند، وى را به باغهایى درآورد که از زیر [درختان] آن نهرها روان است. در آن جاودانهاند، و این همان کامیابى بزرگ است.
- «وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فأُولءِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیّنَ وَ الصِّدّیقینَ وَ الشُّهَدآاءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقًا» و کسانى که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمره کسانى خواهند بود که خدا ایشان را گرامى داشته [یعنى] با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیکو همدمانند.
از مثل آیات ذکر شده نتیجه می گیریم انبیاء علیهم السلام به طور مطلق و در دین و دنیا معصوم هستند زیرا قرآن کریم به طور مطلق امر به اطاعت آنها کرده و زمانیکه مأمور به اطاعت به طور مطلق شدیم نتیجه میشود که اعمال و گفتار آنها همگی صحیح و مطابق با موازین شرع است، چرا که در غیر اینصورت خداوند ما را انجام معاصی امر کرده است.
3- دستهای دیگر از آیات شریفه بیانگر این مطلب هستند که اگر کسی از رسول اطاعت نکند و عصیان کند چه ضرری متوجه او خواهد شد. از جمله:
- «وَ مَنْ یَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبینًا» و هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و فرستادهاش به کارى فرمان دهند، براى آنان در کارشان اختیارى باشد؛ و هر کس خدا و فرستادهاش را نافرمانى کند قطعاً دچار گمراهى آشکارى گردیده است.
- «وَ مَنْ یَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یدْخِلْهُ نارًا خالِدًا فیها وَ لَهُ عَذابٌ مُهین» و هر کس از خدا و پیامبر او نافرمانى کند و از حدود مقرر او تجاوز نماید، وى را در آتشى درآورد که همواره در آن خواهد بود و براى او عذابى خفتآور است.
این آیات کاملاً مقابل همان آیاتی هستند که ما قبلاً در مورد اطاعت ذکر کردیم؛ آنها برای اطاعت پاداش ذکر می کردند ولی این آیات در مقابل عدم اطاعت ضرر آن را ذکر می کنند و لذا نحوهی استدلال به آنها نیز همانند استدلال به آیات دستهی قبل خواهد بود.
دستهی سوّم آیات:
دستهی سوّم آیات مستقیماً به عصمت انبیاء ارتباط ندارند، بلکه یک حکم عام را بیان می کنند، اما تحت این حکم عام، عصمت انبیاء را هم میتوان داخل کرد. در این جا به ذکر بعضی از آنها اکتفاء می کنیم:
1- اگرانبیاء علیهم السلام معصیت کار و گنهکار باشند لازم می آید که مستحق عقوبت باشند و داخل جهنّم شوند (معاذ الله) چون قرآن کریم می فرماید : «ومن یعص الله ورسوله ویتعدّ حدوده یدخله ناراً خالداً فیها وله عذاب مهین»
در حالیکه امر مذکور باطل است چون انبیاء علیهم السلام بدون هیچ تردیدی عقاب نمی شوند؛ پس چاره ای نیست جز اینکه بگوئیم انبیاء معصوم هستند.
2- در این مورد هیچ شکی نیست که مرتکب گناه، عاصی و فاسق است وکسی که فاسق باشد قطعاً شهادت او مردود است چون در قرآن آمده :
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أنْ تُصیبُوا قَوْمًا بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ» اى کسانى که ایمان آوردهاید، اگر فاسقى برایتان خبرى آورد، نیک وارسى کنید، مبادا به نادانى گروهى را آسیب برسانید و [بعد،] از آنچه کردهاید پشیمان شوید» .
ازطرف دیگر اجماع عامّه و خاصّه بر این است که فاسق شهادتش قبول نیست، حال اگر بنا باشد که انبیاء معصوم نباشند، لازم می آید که آنها مردود الشهادة باشند، در حالیکه این قطعاً باطل است؛ چرا که انبیاء علیهم السلام نه فقط در دنیا شهادتشان مورد قبول است، بلکه در روزی مانند قیامت هم آنها شاهد بر کلّ بشریّت خواهند بود همانگونه که قرآن میفرماید:
« وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیدًا» و بدین گونه شما را امتى میانه قرار دادیم، تا بر مردم گواه باشید؛ و پیامبر بر شما گواه باشد .
پس کسی که در دنیا و جهان مادی شهادتش قبول نباشد چه طور ممکن است که در آخرت و در جهان معنوی شهادت او قبول باشد. پس نتیجه می گیریم که انبیاء علیهم السلام گناه را انجام نمی دهند واز هر گناه معصوم هستند.
آیا عصمت امامان و انبیاء براساس تقدیر الهی بوده است و یا اینکه مقام عصمت را با اختیار خود کسب کردهاند؟
عصمت هم امری موهبتی است و هم ارادی و اکتسابی . درک این مسئله در گرو شناخت چند نکته است .
یکم. پیامبران و امامان(علیهم السلام) دارای اراده بشری اند؛ مانند دیگر مردم زندگی برای تحصیل هر چه بیشتر مقامات معنوی زندگی میکنند.
دوم. خداوند متعال به قابلیت ممتاز پیامبران و امامان:
برای تحصیل مقامات معنوی و شایستگی آنان برای بر عهده گرفتن مسئولیت هدایت جامعه علم دارد. در حقیقت همان قابلیت و شایستگی آنان – که بخش عمده اش ناشی از افعال اختیاری ایشان است – از قبل نزد خداوند معلوم است و همین قابلیت مبتنی بر اختیار موجب گزینش آنان می شود. آیات و روایات فراوانی بر این دو واقعیت گواهی میدهد:
«وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ»
«و چون شکیبایی کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخی از آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت می کردند»
«اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»
«خداوند بهتر می داند رسالتش را کجا قرار دهد».
سوم . سپردن هر مسئولیتی با دادن امکانات لازم همراه است:
امامت جامعه از این قاعده مستثنا نیست. از اینرو، خداوند آنان را از علم لازم، برای بر عهده گرفتن مسئولیت امامت بهره مند می گرداند. این ویژگی هنگام عهدهداری مسئولیت برای امامان(علیهم السلام) محسوس می شود؛ چنانکه درباره امام هادی(علیه السلام) آمده است: یکی از یاران ایشان به نام «هارون بن فضیل» در کنارشان بود که ناگاه امام فرمود:
«إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»؛
ابی جعفر (امام جواد(علیه السلام)) در گذشت. به حضرت عرض شد: از کجا دانستید؟ فرمود: در برابر خدا فروتنی و خضوعی در دلم افتاد که برایم سابقه نداشت.
افزون بر آیاتى که به طور کلّى بر عصمت پیامبران دلالت دارد ، آیاتى نیز به طور اختصاصى عصمت پیامبر اسلام ( صلى الله علیه و آله ) را اثبات مى کنند که نمونه هایى از آنها در پى مى آید :
برخى از آیات بر عصمت پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) از خیانت در وحى و دروغ پردازى در اصل ادّعاى رسالت و کتاب آسمانى دلالت دارند . آیات زیر از این قبیل است :
« وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ
الْأَقَاوِیلِ . لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ . ثمُ لَقَطَعْنَا مِنْهُ
الْوَتِینَ . فَمَا مِنکمُ مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ »
« و اگر ( ( محمد ( صلى الله علیه و آله ) ) ) از دروغ بر ما
سخنانى را مى بست ، حتماً او را ( به قهر و انتقام ) از یمینش مى گرفتیم . و رگ و
قلب و شاهرگ او را قطع مى کردیم . و شما هیچ یک بر دفاع از او قادر نبودید . و این
قرآن به حقیقت پند و تذکّرى براى پرهیزکاران عالم است » .
آیات دیگرى مشابه مضمون بالا عصمت پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) از خطا در دریافت کتاب الهى ( قرآن ) تا « وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ . نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ . عَلى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ »
« این قرآن کتابى است که از ناحیه پروردگار جهانیان نازل شده . و آن را روح الامین به قلب تو نازل کرده تا از بیم دهندگان باشى » .
چندى از آیات مصونیت پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) از فراموشى و نسیان در حفظ و نگدارى وحى را اثبات و آن را تضمین شده اعلام مى کنند ، مانند :
« سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى »
« زودا که قرآن را بر تو مى خوانیم ، پس هرگز آن را فراموش نخواهى کرد » .
آیاتى
از قرآن با تأکید فراوان مصونیت پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) از هرگونه انحراف
و گمراهى ، در اعتقاد ، گفتار و . . . را در همه عمر دلالت مى کنند ، بنگرید :
« وَ النَّجْمِ إِذا هَوى . ما ضَلَّ
صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى . وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى . إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ
یُوحى »
« قسم به ستاره چون فرود آید . که همراه شما ( ( محمّد مصطفى
( صلى الله علیه و آله ) ) ) هیچ گاه در ضلالت و گمراهى نبوده است . و هرگز به
هواى نفس سخن نمى گوید . سخن او هیچ غیر از وحى خدا نیست » .
این
آیات نشان مى دهد که عصمت پیامبر منحصر به دریافت ، نگهدارى و ابلاغ وحى قرآنى
نیست ، بلکه شامل همه سخنان پیامبر از جمله تفسیر و تبیین آن حضرت از دین و دیگر
مواضع و سخنانشان نیز مى شود . بنابراین ، تمام سخنان پیامبر ( صلى الله علیه و
آله ) در امور دینى ، مصون از خطا ، اشتباه و نسیان مى باشد .
آیاتى از قرآن به شأن مرجعیّت و تبیین گرى دینى پیامبر اشاره کرده و مى فرماید :
« وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ »
« و ذکر ( قرآن ) را بر تو فرو فرستادیم تا براى مردم آنچه را که به سوى ایشان نازل شده است بیان و تفسیر نمایى » .
قرآن
مجید تفسیر معصومانه پیامبر از دین را رافع هرگونه اختلاف و مرجع نهایى قلمداد
کرده ، مى فرماید :
« وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلاَّ لِتُبَیِّنَ
لَهُمُ الَّذِى اخْتَلَفُوا فیهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ »
« و ما این کتاب را بر تو نازل نکردیم مگر براى این که
حقایقى را که در آن اختلاف کرده اند ، براى آنان توضیح دهى ( ( تا از آرا ، نظریات
و سلیقه هاى باطلشان نسبت به حقایق دست بردارند ) ) و براى مردمى که ایمان دارند مایه هدایت و رحمت باشد » .
روشن
است که زمانى تبیین و تفسیر پیامبر رافع اختلاف نظرى خواهد بود که آن حضرت داراى
عصمت در تبیین باشند . در غیر این صورت احتمال خطا در
تبیین او وجود دارد ، و لاجرم به لحاظ منطقى سخن او فصل الخطاب و رافع اختلاف
نخواهد بود .
خداوند
در قرآن کریم مکرّر و با تعبیرهاى گوناگون به لزوم تبعیّت کامل و بى قید و شرط از
پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) سفارش کرده است .
چنانکه
گذشت لازمه تبعیت مطلق و بى قید و شرط ، عصمت از هرگونه خطا و نسیان است .
براى
مثال خداوند در آیه :
« وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ »
« به پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) دستور مى دهد که از
خواسته هاى نادانان و ناآگاهان پیروى نکند » .
این
آیه نیز گویاى آن است که خداوند هیچ وقت به تبعیت از غیر معصوم راضى نیست .
مقدّمه
اوّل استدلال ، بسیار روشن است . قرآن کریم در آیات بسیارى به اطاعت از پیامبر (
صلى الله علیه و آله ) دستور داده ، بلکه اطاعت از پیامبر ( صلى الله علیه و آله )
را اطاعت از خدا شمرده است :
« مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ » .
« وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ » .
اما
مقدّمه دوّم خداوند در آیات بسیارى به صورت مطلق به اطاعت از پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) دستور داده است ، لذا از اطاعت
در مقام اثبات مى فهمیم که مراد جدّى و واقعى نیز همان اطاعت مطلق است وگرنه در یک
مورد مقیّد مى شد .
مقدّمه
سوّم نیز که اطاعت مطلق مساوى با عصمت است ، روشن است زیرا هدف اصلى از جعل لزوم
اطاعت از پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) اطاعت
از دستورات الهى است . حال اگر پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) معصوم
نبود و به خلاف دستورات الهى فرمان دهد نقض غرض مى شود و خداوند حکیم از آن
پیراسته است ، پس مى فهمیم که پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) معصوم بوده که
خداوند به اطاعت از وى دستور داده است .
ادله عصمت امامان علیه سلام
عصمت
نتیجه علمی است که خداوند متعال به معصوم علیه السلام می دهد که بر سر دو راهی با
اختیار خویش راه خیر را اختیار می کند؛ بنابراین، در مورد عصمت تکلیف داریم، ولی
خود عصمت تکلیف نیست، و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیهم
السلام که معصوم بودند نیز تکلیف داشتند، و این تکلیف امری تشریعی است.
خداوند سبحان از زبان حضرت یوسف علیه السلام می فرماید:
(و ما اُبَری ءُ نفسی، انَّ النَّفسَ لَأَمارهُ بالسوءِ الا ما رَحِمَ َربی.) (یوسف: 53)
- و من نفس خود را تبرئه نمی کنم، چرا که نفس قطعاً بسیار بد فرما است، مگر کسی که پروردگارم به او رحم کند.
از جمله «اِلّا ما رَحِمَ رَبّی» استفاده می شود که حضرت یوسف علیه السلام عاصم و نگاه دار داشته است، پس عصمت به تکوین برمی گردد و به اختیار خود او نبوده است.
معصوم علیه السلام در مورد معصیت علمی پیدا می کند که به سوی معصیت گرایش پیدا نمی کند؛ ولی تکالیفی که ما داریم برای پیغمبر و امام علیه السلام نیز هست. خداوند متعال می فرماید:
«وَ لَوْلا فَضْلُ اللهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ، لَهَمَّتْ طائِفَهٌ مِنْهُمْ اَنْ یُضِلُّوکَ. وَ ما یُضِلُّونَ اِلّا انْفُسَهُم، وَ ما یُضِرُّونَکَ مِنْ شَیءٍ. وَ انزَلَ اللهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ، وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ، وَ کانَ فَضْلُ اللهِ عَلَیْکَ عظیماً.» (نساء: 113)
- و اگر تفضّل و رحمت الهی در حقّ تو نبود،
گروهی از ایشان آهنگ آن را داشتند که تو را گمراه کنند، ولی کسی جز خود را گمراه
نمی کنند، و هیچ گونه زیانی به تو نمی رسانند، و خداوند بر تو کتاب و حکمت نازل
کرد، و [وحی خویش] چیزی را که نمی دانستی به تو آموخت، وتفضّل خدا بر تو همواره
بزرگ است.
نیز
می فرماید:
«وَ لَقَد هَمَّتْ بِهِ، وَ هَمَّ بِها لَوْلا اَنْ
رَای بُرهانَ رَبِّهِ.» (یوسف: 22)
- و آن زن [= زلیخا] آهنگ او [= حضرت یوسف علیه السلام] را
کرد، و او نیز اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ آن زن را می کرد.
بنابراین، تعلیم الهی علت است برای عصمت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم که به سبب آن گناه نمی کند. پس حقیقت عصمت، علم است که معصوم به واسطه آن از معصیت به دور است، ولی در عین حال امام و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در مورد آن تکلیف دارند.
منابع :
۱۔ قرآن مجید
2- وبلاگ علم و عصمت انبیا و اوصیا از دیدگاه علامه طباطبایی https://rasekhoon.net/
3- وبلاگ http://intjz.net/maqalat/t-Esmate.htm
4- وبلاگ عصمت امامان و تقدیر الهیhttps://hadana.ir/
5- وبلاگ عصمت در آیات و روایات https://www.porseman.com/
ولی هیچ ایه ای اینجا ندیدم که عصمت امامان مارو تایید کند؟
سلام و درود ممنون از توجه شما . البته بهتر است با دقت یکبار دیگر مقاله را مطالعه نمایید چون پاسخ شما در آنجاست. اما جهت نمونه این آیه را تقدیم می دارم:
- «وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فأُولءِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیّنَ وَ الصِّدّیقینَ وَ الشُّهَدآاءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقًا» و کسانى که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمره کسانى خواهند بود که خدا ایشان را گرامى داشته [یعنى] با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیکو همدمانند.
از مثل آیات ذکر شده نتیجه می گیریم انبیاء علیهم السلام ( و تبع آنها ائمه علیه سلام )به طور مطلق و در دین و دنیا معصوم هستند زیرا قرآن کریم به طور مطلق امر به اطاعت آنها کرده و زمانیکه مأمور به اطاعت به طور مطلق شدیم نتیجه میشود که اعمال و گفتار آنها همگی صحیح و مطابق با موازین شرع است، چرا که در غیر اینصورت خداوند ما را انجام معاصی امر کرده است.
ممنون واقعا مطالبتون کامل و جذاب هستند