خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است
خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است

حدیث معرفت نفس از امیر المومنین علی علیه سلام

حدیث معرفت نفس از امیر المومنین علی علیه سلام


برگرفته از صفحه فیسبوک آیین آینگی

یا هُو یَا مَنْ لَا هُوَ إلَّا هُو...

زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم؟!

قال ﷲ تعالی : خلقکم اطواراً . .ما یک خود حقیقی داریم و خودهای مجازی ! چه طور؟

وقتی میگویم چه طوری؟! 

گاهی میگویی خوبم ، گاهی میگویی خوب نیستم ، و گاهی میگویی بدم  !

هر دفعه یک طوری ! 

در واقع ، تو،یک خود حقیقی داری ولی با حالات و طَورها و اطوار مختلف..

این طوری به طوری شدنها "تطورات" نفس واحد تو است که خودهای مجازی تو هستند.. 
 «
گاهی فرد میگوید من از خودم متنفرم ! » دقت کنید در آن دو خود است. «من» خود حقیقی که هستی دارد و در حال زیستن است ! و « خودم »خودی که مجازی است و از حالات و اطوار نفس اوست ..
 
یعنی خودش هست ولی از آن طورکنونی خود بیزار میباشد و آن خود مجازی و حال نامطلوب را از خود حقیقیش جدا دانسته است..

و حتی گاهی فراتر میرود و میگوید لعنت به من ! اینجا منی که میگوید لعنت به من ، کدام من است ؟من یا خودی که میگوید و معلوم نیست کجاست! من حقیقی ، و منی که مورد لعنت قرار میگیرد خود مجازی اوست و خودیت خود را لعن میکند..

(این مثال صرفا برای کمک به فهم واژه تطور وارتباط آن با تطورات نفس عرض شد)

نفس انسان نیز شبیه چنین تطوراتی دارد طوری به طوری شده و باید خودها ی مجازی و پی در پی را پشت سر گذاشته تا به خود انسانی برسد و این تطورات ادامه دارد تا به کمال خود که نفی همه خودها و قالبها و در حقیقت "بی خودی" وشکستن همه قالبها است برگردد ..انا لله وانا الیه الراجعون ..

اگر تا همینجا را بفهمیم واز خودهای خود با خبر شویم کافیست ،، وباید مشغول خودهایمان شویم ..
 
علیکم انفسکم ..به خودهاتان بپردازید..

حالاآیا اینها من در آوردی است؟! از خودم در آوردم ؟!
 
مگر من چند من و خود دارم ؟ اگر این طور است من کدام منم ؟!

یار مگو که من منم
من نه منم، نه من منم 
گر تو تویی و من منم
من نه منم، نه من منم
گفت برو تو "شمس" حق
هیچ مگو ز آن و این
تا شودت گمان یقین
من نه منم، نه من منم...

با  " معیار" خودت را محک بزن ببین با کدام منت بیشتر شباهت داری و خودت را بشناس...

در روایتی نقل شده « کمیل ازمولای عارفان امیرمونان روحی فداه سوال کرد میخواهم که نفسم را به من "بشناسانی"! (تعرفنی نفسی)
 
حضرت فرمودند :کدام نفست (کدام خود تو ) را میخواهی به تو "بشناسانم "؟! (و ای الانفس! ترید أن أعرفک!؟
 
گفت مگر آن غیر از نفس واحده است؟! مگر نفس، غیر از یک نفس واحد نفس دیگری هم هست؟!(و هل هی الّا نفس‏ واحدة؟)

( قال: یا کمیل انما هی أربعة: النامیة النباتیة و الحسیة الحیوانیة و الناطقة القدسیة و الکلیة الالهیة،و لکل واحدة من هذه خمس قوى و خاصیتان..)

فرمود: ای کمیل آن نفس واحد چهار (حالت) است:
• 
نفس نامی نباتی
نفس حسی حیوانی
نفس ناطقه قدسی
نفس کلی الهی
..
 
وبرای هر یک از این (چهار نفس) پنج قوه و دو خاصیت است!

نفس نامی نباتی را با قوای پنجگانه (  جا ذ به  ، ماسکه،هاضمه، دافعه، مربیّه) با دو خاصیت افزایش و کاهش ( تغییرات در آن قوا) وآنرا شبیه ترین چیز به نفس حیوان (أَشْبَهُ الْأَشْیَاءِ بِنَفْسِ‏ الْحَیَوَان‏) و آنرا برانگیخته از کبد معرفی میفر مایند ..

 

بعد ، نفس حیوانی را با قوای (سمع و بصر و شمّ و ذو ق  و  لمس   ..شنوایی، بینایی، بویایی، چشایی و بساوایی ) و دارای دو خاصیت (شهوت و غضب )و شبیه ترین چیزها به نفس درندگان و وحوش و منبعث از قلب معرفی میفرمایند ..

نفس ناطقه قدسی را هم با پنج قوه (فکر، ذکر، علم، حلم و هوشیاری (نباهة)) و دو خاصیت (نزاهت و حکمت) و میفرمایند این نفس از چیزی منبعث نمی گردد و شبیه ترین چیزها به نفس فرشتگان است   (   بالنّفوس الملکیّة)

و اما نفس کلی الهی را با پنج قوای (بقاء در فناء   ! نعیم در سختی! عزیز در خواری  !  فقردرغنا ! و صبر در بلاها ) و دوخاصیت (رضا وتسلیم) واین نفس " مبداش الله " است وبه سوی او بر میگردد..(مبدأها من اللّه و إلیه تعود)

 وخداوند در قرآن می فرماید: «و نفخت فیه من روحی»: از روح خودم در او (آدم) دمیدم. و نیز فرمود :(یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً )« ای نفس که به مقام آرامش و اطمینان رسیده ای و مطمئنه شده ای! بازگشت کن به سوی پروردگارت در حالی که تو از او راضی و او نیز از تو راضی می باشد 
 این آیه شریفه دلیل عود و بازگشت نفس کلی الهی  به حضرت حق است

وبعد میفرمایند:عقل در وسط همه (نفس ها) وجود دارد
(و العقل وسط الکل ) علامه المجلسی - بحارالانوار 84/61-85
 
تا هرکس بخواهد خوبی و بدی چیزی را بسنجد ، با  ترازوی عقل بسنجد...

یعنی  قوام این نفوس به عقل است.. و مانند مرکز و محور دایره ای که پرگار در دور او دور می زند، موجودیت و هستی این نفوس به عقل ارتباط و بستگی دارد...

احادیث معرفتی همه صعب و مستصعب است و یک عارف که عالم عامل است میتواند دقایق و نکات معرفتی آنرا تشریح نماید ..بسیاری از اندیشمندان مانند ملاصدرا از همین سرچشمه ها استفاده کرده و نظریه جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا بودن نفس و سیر نفس از جسمانی بودن آن تا رسیدن به عقل بالمستفاد وتجرد ..را استنباط کرده اند بررسی و صحت و سقم آن اینجامورد توجه ما نیست..

 مولوی نیز به زیبایی این تطورات نفس و سیر استکمالی موجودات را به نظم آورده که خود آن نیز شرح دارد..

آمده اول به اقلیم آن جماد
وز جمادی در نباتی اوفتاد
سال ها اندر نباتی عمر کرد
وز جمادی یاد ناورد از نبرد
از نباتی چون به حیوانی فتاد
نامدش حال نباتی هیچ یاد
باز از حیوان سوی انسانی اش
می کشید آن «خالقی» که دانی اش
عقل های اولینش یاد نیست
هم از این عقلش تحول کردنیست
منزل دیگر بمیرم از بشر
تا برآرم از ملایک بال و پر
بار دیگر از ملک پران شوم
 
آنچه اندر وهم ناید آن شوم ....