ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
یاحق
سعدی اگر عاشقی کنی و رندی عشق محمد بس است و آل محمد
1-اول محبت نفس و و جود و بقا او و بضرورت معلوم است که همه کس طالب بقا ء و جود خودست و اهتمام همه در جذب منفعت و دفع مضرت بجهت ابقای وجود خودست چون محبت وجود بقا ضروری انسان باشد محبت موجد و مبقی بطریق اولی .
عجب از کسی که از
گرما گریزد و سا یه درخت را دوست دارد و درخت را که قوام سا یه بوی است دو ست
ندارد مگر که این کس خودرا دو ست ندارد
مگر این کس خودرا نداند و شک نیست جا هل . حقرا سبحانه و تعالی دو ست ندارد زیرا که محبت وی ثمره معرفت وی است .
تا کی به هو ای وی یکدل باشی .......و زحق
ببقای نفس ما یل باشی
ای برده بسا یه رخت پای درخت......سهلست که از در خت غا فل باشی
2- دوم محبت محسن و منعم . پو شیده نیست که افر یننده منعم و منعم به حضرت
حق است سبحانه و هم چنین با عث منعم بر انعام نیروی است
زیرا که حق سبحانه در خا طر منعم می افکند که سعدت و خیریت وی در رسا نیدن
منعم به است بمنعم علیه و اورا دران مضطر گرداند که نتواند که نر ساند پس حضرت
اولاست از هر منعمی و محسنی .
بین نعمت از ان که نعمت دیدن از اوست
گو شکر کسی که شکر ورزیدن از اوست
بخشش زخدای دان که در ملک وجود
بخشدن بخشنده و بخشیدن از اوست
3-
سیم محبت صا حب کمال . چون شخصی که بصفتی از صفات کمال مو صو فست از علم و سخا و
تقوی و غیر ها ان صفت کمال مو جب محبت می گردد و حضرتی که که منبع جمیع کما لات
است همه مکارم اخلاق و محا مد او صاف رشحه از فیض کمال او ست بمحبت اولا {اولی}
هر بت که کند کمال زیبا یی زه ....صد دلشده
پیش با شدش از که و مه
ای جمله بتان تو بلکه از جمله فره....چون دل ندهم ترا خود انصاف بده
4-
چهارم محبت جمیل است . چون جمال عا ریتی که در حقیقت عکس و خیالی بیش نیست که از
پس پرده اب و گل و حجاب و گوشت و پوست می تابد و مع هذا بحدو ث اندک عارضه متغیر
می گردد و فی ذاته محبوبست پس جمیل علی الاطلاق که جمیع جمال ممکنات پرتو انوار
جمال اوست و ظهورش بمظهری و صورتی مقید بمحبت اولا {اولی }
گه جلوه گر از عارض گلگون باشی .....گه خنده زن از لو لو مکنون باشی
در پرده چنین لطیف و موزون باشی ...ان لحظه که بی پرده شوی چون باشی
.......
5- پنجم محبتی که نتیجه تعارف روحانی است و این تعارف مترتب بر روحا نیه است پس چون تفاوت رو حانی که مترتب بر این همه اسباب که تقدیر این اسباب موجب محبت می گردد و حضرت مسبب الاسباب که تقدیر این اسباب فر مود بی هیچ علتی و اسحقاق هر اینه بمحبت اولا {اولی}
ای رفته بعشق داستان من و تو ....در مهر یکیست جان من و تو
من بنده ان یگانه در عهد ازل .....زو خاست یگا نگی من و تو