خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است
خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است

انواع و مراتب ذکر برگرفته شده از کتاب فرهنگ نوربخش اثردکتر جواد نوربخش (نورعلیشاه کرمانی )

انواع و مراتب ذکر

 

فرهنگ نوربخش

اثر تحقیقی از دکتر جواد نوربخش (نورعلیشاه)


ذکر تقلیدی

    آن است که از راه دهان به گوش ظاهر رسد و گوینده هرکه باشد مهم نیست. چنین ذکری را به بذر نارسی تشبیه کرده‌اند که به زمین پاشند، بدیهی است که دشوار به ثمر رسد

ذکر تحقیقی

    آن است که به تصرف تلقین صاحب ولایت، یعنی شیخ کامل، در زمین مستعد دل مرید افتد و در سایة باغبانی و آبیاری او رشد کند و ثمر بخشد.

 

فرق میان ذکر و تذکر

    جنید فرماید: حقیقت ذکر فناء در مذکور است، ذکر نه همه آن است که تو، به اختیار خویش از روی تکلف لب جنبانی، آن خود تذکر است، و تذکر تصنع است. ذکر حقیقی آن است که زبان، همه دل شود و دل همه سرّ گردد، و سرّ عین مشاهدت شود و اصول تفرقت منقطع گردد، و کمال جمعیت در عالم معیّت از این مقام پدید آید که گفته‌اند: چون تجلی صحیح باشد زبان و دل و سرّ یکی باشد، چنانکه ذکر در سرّ مذکور شود و جان در سرّ نور، خبر عیان گردد، و عیان از بیان دور.

 کشف الاسرار ـ میبدی ج ۵ص۶۸۴

ورد زبان و ذکر جان

    شبلی روزی در خدمت جنید گفت: الله. جنید گفت: آنچه می‌گویی ورد زبان است یا ذکر جان؟ اگر ورد زبان است زبان خود تابع آن است! اگر نه مجرد زبان است، این کاری آسان است! زیرا ابلیس هم همان می‌گوید که تو می‌گویی! و تو بر وی چه برتری و فضیلت داری؟ این بارگاه عام است، هم دوست فرو آید و هم دشمن! هم آشنا و هم بیگانه! مردی باید که بر بساط شاهان در درون پرده جای یابد وگر نه به بارگاه عام هرکسی و هر خسی رسد.

 تفسیر خواجه عبدالله انصاری ج ۲ ص ۶۴۲  

 

    تذکر

    عبارت است از آنکه نفس را ملاحظة صور محفوظ به هر وقت که خواهد به آسانی دست دهد از جهت ملکهای که اکتساب کرده باشد.

 نفایس الفنون فی عرایس العیون ص۵  

کــه چـــون حــاصل شــود در دل تـصور         نـــخستین نــام وی بــــاشد تــذکر

)گلشن راز ـ شبستری(

    تذکر در بدایات قبول موعظه و استبصار عین و استحضار آنچه صید کرده است «به فکر» و در نهایات رجوع است الی ما کان علیه من الفناء.

)رسائل شاه نعمت اللّه ولی ج۴ ص۱۷۱(

    از میدان تفکر، میدان تذکر زاید. قول تعالی: و ما یتذکر الا منینیب(۴۰/۱۳ ( .

    و تذکر یادگار رسیدن است و بپذیرفتن است.

    و فرق میان تفکر و تذکر آن است که: تفکر جستن است، و تذکر یافتن است.

    تذکر سه چیز است:

    به گوش ترس، ندای وعید شنیدن، و به چشم رجا، با منادی به وعدة دوست نگریستن، و به زبان نیازمندی، منت را اجابت کردن است.

    تذکر به ترس، میان سه چیز است:

    فزع سبق پوشیده، و وجل سرانجام نادیده، و تأسف بر وقت شوریده.

    و تذکر به رجا میان سه چیزست:

    توبة کوشنده، و شفاعت نیوشنده، و رحمت تابنده،

    و تذکر نیاز میان سه چیز است:

    مناجات پیوسته، و آشنایی از ازل شادی نماینده، و دلی گشاده به مولی نگرنده.

 صد میدان پیر هرات

 

    خداوند عزّوجـل فرماید: و ما یتذکر الا منینیب( .۴/۱۳ ) ( و نکند تذکر، جز کسی که انابت کند(.

    و تذکر، برتر از تفکر است، زیرا تفکر طلب است، و تذکر دریافت است.

    بناهای تذکر سه چیز است:

    بهره جستن از موعظت، بینش جستن از عبرت، و دست یافتن بر ثمر فکرت.

    ۱ ـ بهره جستن از موعظت، پس از حصول سه چیز آید:

    شدت نیازمندی به آن، نابینا بودن بر عیب واعظ، و یاد آوردن وعده و وعید.

    ۲ ـ بینش جستن از عبرت با سه چیز آید:

    حیات عقل، شناسایی روزها، برکناری از غرضها.

    ۳ ـ چیدن ثمرة فکر با سه چیز شود:

    کوتاهی هوس، تأمل در قرآن، و قلّت در آمیزش، و تمنا و تعلق و خورد و خواب.

)منازل السایرین پیر هرات(

ذکر حضور مذکور حقیقی را گویند نزد ذاکر، به حق و این ذکر را نزد محققان مراتب است.

    اول حضور مذکورست در ظاهر لسان و ارکان ذاکر اما به مطاوعت و متابعت جنان برخلاف غافل‌دلان: نسوا اللّه فانسیهم انفسهم( ۵۹/۱۹ ). این ذکر جهر گویند.

ای که ذکرت در دهانم کرده کار شکری         بر زبانم نام تو چون قطره بر برگ طری

    دوم مرتبة ذکر حضور مذکور است با وجود نسیان ذاکر وجود خود را از صحیفة اعتبار: لم یکن شیئاً مذکورا( ۷۶/۱ ). و درین مرتبه ذکر خفی باشد اما به لسان حال ذکر گوید:

اللّــــه یــــعلم انــــی لست اذکـــــره         و کــــیف اذکـــــره مـــن لست انســـاه

    سوم ذکر مذکور آنکه حضور مذکور و غیبت ذاکر با هم باشد که به اسم و رسم نسیا منسیا باشد هرآینه ذکر عبارت از تحقق ذاکر اعتباری باشد به وجود حقیقی مذکور و به حسب وعدة: فَاذکرونی اَذکُرکم( ۲/۱۵۲ )، در عوض بی‌خودی عاشق به یاد معشوق خلعت ذکر و یادآوری عاشق را خود به خود فرماید. لمؤلفه.

کجا گردم من از یادش فراموش         که در هجران بود یارم در آغوش

)مرآت عشاق(

    خداوند عزّوجل فرماید: و اذکر ربک اذا نسیت( ۱۸/۲۴ ) ( ذکر کن پروردگارت را چون فراموش کنی(.

    یعنی که فراموش کنی غیر او را، و فراموش کنی خویشتن را، در ذکری که می‌کنی، سپس فراموش کنی ذکری را که می‌کنی، در ذکری که می‌کنی، سپس فراموش کنی همه ذکر را، در ذکر حق.

    ذکر خلاصی است از غفلت و نسیان و بر سه درجه است:

    ۱ ـ درجة نخستین: ذکر ظاهر است، ثنا گفتن، و دعا گفتن و رعایت کردن.

    ۲ ـ درجة دوم: ذکر خفی است، و آن خلاصی یافتن است از فتور( سستی)، و باقی ماندن است با مشاهده، و ملازمت( پابند شدن) است به رازگویی( نیمشبی(.

    ۳ ـ و درجة سوم: ذکر حقیقی است، و آن مشاهدة ذکر حق است، و خلاصی از مشاهدة ذکری که تو میکنی، و معرفت بر اینکه، هر ذکرکننده، که از ذکر خودآگاه باشد، مفتری است.

)منازل السایرین پیر هرات ص۱۱۸ ) 

    ذکر سه قسم است: ذکر عادت و ذکر حسبت و ذکر صحبت.

    ذکر عادت بی‌قیمت است، از بهر آنکه از سر غفلت است، ذکر حسبت بی‌زینت است که سرانجام آن طلب اجرت است، ذکر صحبت ودیعت است از بهر آنکه زبان ذاکر در میان عاریت است.

    ذکر خائف از بیم قطیعت است، ذکر راجی بر امید یافت طلبت است، ذکر محب از رقت حرقت است.

    خائف به گوش ترس نداء وعید شنید در دعا آویخت، راجی به گوش رجاء نداء وعد شنید در ثنا آویخت، محب به گوش مهر ندا فراتر شنید با بهانه نیامیخت، عارف را ذکر ازل در رسید از جهد در بخت گریخت.

 (کشف الاسرار ـ میبدی ج ۱ص۵۵۰)

    ذکر سه است: ذکر به لسان و ذکر به جنان و ذکر به جان. ذکر به لسان عادت است، و ذکر به جنان عبادت است، و ذکر به جان نشان سعادت است.

    آنکه در عالم جسم باشد ذکر وی عادت است، و آنکه در عالم صفات بود یاد وی عبادت است، و آنکه مستغرق ذات بود یاد او به جانست.

    اما ذکر حقیقی آنست که مصحف قدیم نسیان گردد و بیان نور رسالت تبیان گردد.

    و اذکر ربک اذا نسیت( ۱۸/۲۴ )، گفت: صفات بشریت به تمامت فراموش کن و حلقة نیستی در گوش کن، پس شراب یاد او نوش کن. یاد معشوق بر بقای عاشق سهو است و ذاکر در ذکر خویش محو است. نشان ذاکر در علت است و ذکر او در این مقام شرکت، چون دوست را یاد کنی، باید که خود را آزاد کنی. یاد کردی باید به صفت قدیم بی‌پندار تو تا صفت هستی تو عدم شود بی‌آثار تو.

 رسائل خواجه عبداللّه انصاری ص۱۱۷

 

ذکر

    ذکر صوفی، به یاد حق خود را فراموش کردن است.

**********

    جنید گفت: حقیقت ذکر، فانی شدن ذاکر است در ذکر، و ذکر در مشاهدۀ مذکور.

 تذکره‌الاولیاء – عطار ص ۴۴۶

    خرقانی گفت: ذکر نیکان عام را رحمت است و خاص را غفلت.

 تذکره‌الاولیاء – عطار ص ۷۰۰ 

    ابوسعید گفت: ذکر سه وجه است: ذکری است به زبان و دل از آن غافل و این ذکر عادت بود. و ذکری است به زبان و دل حاضر و این ذکر طلب ثواب بود. و ذکری است که دل را بگرداند و زبان را گنگ کند، قدر این ذکر جز خدای تعالی کس نداند.

 تذکره‌الاولیاء – عطار ص ۴۶۱

    خرقانی گفت: بگوی الله، بی‌جای. الله، بی‌خواست. الله، بی‌همه‌چیز.

 تذکره‌الاولیاء – عطار ص ۶۹۹ 

    ابوالعباس دینوری گوید: فروترین ذکر آن است که فراموش کنی آنچه دون ذکر است و نهایت ذکر آن بود که غایب بود ذاکر اندر ذکر از ذکر.

 ترجمه رساله قشیریه ص ۸۲ 

    استاد امام ابوالقاسم قشیری – رحمه‌الله – گوید: ذکر، رکنی قوی است در طریق حق – سبحانه و تعالی- و هیچ-کس به خدای تعالی نرسد مگر به دوام ذکر. و ذکر دوگونه باشد: ذکر زبان و ذکر دل. بنده بدان به استدامت ذکر دل رسد و تأثیر ذکر دل را بود، و چون بنده به دل و زبان ذاکر باشد، بندۀ کامل بود در وصف خویش در حال سلوک.

 ترجمه رساله قشیریه ص ۳۴۷ 

    گفته‌اند: ذکر خدای – عزّوجل – به دل، شمشیر مریدان بود که بدان جنگ کنند با دشمنان خویش و آفت‌ها بدان از خویش بازدارند و چون بلایی بر بنده فرود آید به دل با خدای گردد، بلا از وی برخیزد اندر حال.

 ترجمه رساله قشیریه ص ۳۴۷ 

    جنید را گفتند: بگو لا اله الا الله، گفت: فراموش نکرده‌ام تا باز یادش آورم.

 ترجمه رساله قشیریه ص ۵۳۱  

چنـان به یاد تو از خویش گـم شـدم که به راه         به هـرکه می‌رسـم از خویشتن خبــر گیـرم

ز بس کردم خیال تو، تو گشتم پای تا سـر من         تو آمـد اندک انـدک، رفت من آهسته آهسته

    بایزید شبی به رباط شد تا خدای تعالی را یاد کند. بر بام رباط تا بامداد خدا را یاد نکرد. از وی پرسیدند، گفت: سخنی رفته‌بود بر زبانم در حال غفلت، یادم آمد، شرم داشتم که خدای تعالی را در آن حال یاد کنم.

 ترجمه رساله قشیریه ص ۳۹  

    بایزید گفت: ذکر خدا با زبان، غفلت است.

  النور من کلمات – ابی‌طیفور ص ۱۴۴ 

    بایزید گفت: ذکر کثیر نه به عدد است، لکن با حضور است بی‌غفلت.

 تذکره‌الاولیاء – عطار ص ۱۹۶ 

ذکــروالله کــار هـر اوبــاش نیست         ارجــــعی بر پــای هـر قلاّش نـیست

(مثنوی مولوی)

ذکر

    ذکر در اصطلاح صوفیه یاد حق را گویند، خواه به زبان و خواه به دل.

چون فضل تو شد ناظر چه باک ز بی‌باکی        چون ذکر تو شد حاضر چه بیم ز نسیانها

 سنائی 

    در بدایات ذکر ظاهر، و در نهایات شهود ذکر حق ما را، و خلاص از شهود ذکر ما او را، و فنای ذاکر در مذکور بانّه مذکور و ذکر و ذاکر.

 رسائل شاه نعمت اللّه ولی ج ۴ص۱۷۷ 

    نوری گفت: ذکر آنست که ذاکر در ذکر غایب شود. ذوالنون گفت: ذکر وجود مذکور است.

 طبقات الصوفیه پیر هرات ص۱۹۳ 

    ابوسعید ابوالخیر را پرسیدند از معنی این آیه که: و لذکر اللّه اکبر( ۲۹/۴۵ ). گفت: معنی آنست که یاد کرد خداوند بندة خویش را بزرگتر. زیرا که بنده او را یاد نتواند کرد تا از نخست او بنده را یاد نکند. آن بزرگتر که خداوند بنده را یاد کند و بنده را توفیق دهد تا بنده نیز خداوند را یاد کند.

 اسرارالتوحید ص۳۱۳ 

    ابوسعید ابوالخیر گفت: ذکر نسیان ماسوای اوست.

 اسرارالتوحید ص۲۹۷  

    نصرآبادی گفت: حقیقت ذکر آنست که ذاکر از ذکرش به مشاهدة مذکور غایب شود، پس به مشاهدة مذکور از مشاهدة خود غایب گردد، آنگاه حق شاهد حق باشد.

 طبقات الصوفیه پیر هرات ص۶۳  

    ابوبکر واسطی گفت: ذکر یا در غیبت بود یا در حضور. چون غایب از خود غایب شود و به حق حاضر، آن ذکر بود که آن مشاهده باشد. و چون از حق غایب بود و به خود حاضر، آن نه ذکر بود که غیبت بود، و غیبت از غفلت بود.

(تذکرة الاولیاء ـ عطار ص۷۳۴)

ذکر جلی ,  ذکر خفی

    ذکر جلی ذکری را گویند که به زبان گفته شود، و ذکر خفی ذکری است که با دل گویند بدون دخالت زبان.

**********

    روزی شبلی در مجلس جنید گفت: اللّه. جنید گفت: اگر خدای غایب است، ذکر غایب غیبت و غیبت حرام است، و اگر حاضر است، در مشاهدة حاضر نام او بردن ترک حرمت است.

 تذکرة الاولیاء ـ عطار ص۴۲۸ 

    محمدبن فضل گوید: ذکر زبان موجب شستشوی گناهان و نیل به درجات است، و ذکر دل موجب قرب و نزدیکی به خداست.

 طبقات الصوفیه سلمی ص۲۱۰  

    ذکر زبان برای عموم است، و ذکر دل برای خصوص است، و آن اولین نتیجه از فواید و نتایج محبت است، و آن وقتی است که دل به مشاهدة صفات حق بینا شود، و سرّش را به محبت برانگیزاند، و با انس سکون پیدا کند، و از آن طمأنینه برای او حاصل گردد. خدای تعالی فرمود:  الا بذکراللّه تطمئن القلوب( ۱۳/۲۸ ). و آن عظیم‌ترین عبادات است. خدای تعالی فرمود: و لذکراللّه اکبر( ۲۹/۴۵ ).

    پیامبر فرمود: بهترین ذکر، ذکر خفی است. یعنی ذکر قلب. خدای تعالی فرمود: ان فی ذلک لذکر یلمن کان له قلب( ۵۰/۳۷( .

    نوری گفت: ذکر فنای ذاکر در مذکور است.

    عارف گفت: ذکر نوری است که از تجلی حق جرقه می‌زند، و به آن دلهای عارفان را به محبت صفایش جذب می‌کند.

  مشرب الارواح روزبهان ص۱۳۹  

    هرگاه خلیفة حق، قلبش در معرفت و دوام صفای ذکر کامل شود، با تغییر احوال تیره نمی‌گردد، و اکثر حالش قبض و بسط می‌باشد. زبانش را از ادامة ذکر و تسبیح تا آنجا که خدا بخواهد حبس می‌کند، و اگر حالش چنان باشد ذکر و تسبیح گفتن نزد وی حال کودکان را دارد.

    عارف گفت: ذکـر زبانـی غفلت را از دل دور میسازد و ایشان را در دلهایشان غفلت نیست.

 مشرب الارواح روزبهان ص۲۸۷  

    بر بویزید روزگاری برآمد که ذکر زبان کمتر کردی، چون او را از آن پرسیدند، گفت: عجب دارم ازین یاد زبان، عجیب‌تر ازین کو بیگانه است، بیگانه چه کند در میان، که یاد اوست خود در میان جان.

 کشف الاسرار ـ میبدی ج۱ ص۴۲۰  

ذکـــر گــنج است گـــنج پـــنهان بــــه        جــــهد کـــن داد ذکــــر پـــنهان ده
بـــه زبــــان گـــنگ شــو بــه لب خاموش     نـــیست مــحرم دریـــن مــعامله گوش
بـــه دل و جـــان نـــهفته گـــوی کــه دیو     نــــبرد پـــی‌بـــدان بـــه حــیله و ریو
نــــــفس را مـــــطلع مســـــاز بــــر آن     تــــا نــــیفتد ز عــــجب رخــنه در آن
بــــر مــــلک نـــیز کشـــف آن مپسند         ورنـــــه ز آن راز بـــــرگشاید بـــند
کــــند آن را پـــــی بــــقا و ثـــــبات            ثــــــبت در طـــی دفـــتر حســنات

 هفت اورنگ جامی ص۲۰ 

صوامع الذکر

    موطن‌های معنوی که در آنجا یاد کنندة حق از پریشانی و تفرقة خاطر محفوظ است.

    احوال و مواطن معنویه‌اند که نگاه می‌دارند ذاکر را از جدایی از مذکور، و بر می‌گمارند همت بر مذکور به کلیه.

غیــر مـذکـور در دل ذاکـر                 نتـوان یافت دیگــری حاضــر

(رسائل شاه نعمت اللّه ولی ج۴ص۱۴۰/ اصطلاحات الصوفیه ص۱۴۱)


 

 

 "حقیقت ذکرو یا ذکر حقیقی "


 از دکتر حسین الهی قمشه ایی


هوشمندان عالم دریافته اند که


ذکر حقیقى اشتغال به اوصاف و اسماء " مذکور" است،


چنانکه ذکر رحمان و رحیم بر عام و خاص رحمت کردن است و با خلق به شفقت و مهربانى زیستن،


و ذکر یا علیم این است که به کارِ دانایى پردازند و بکوشند تا پرده نادانى را بدرند و چراغى از دانش برافروزند و پیش پاى مردمان نهند .


و ذکر یا جمیل این است که دل و جان در کار زیبایى گرو کنند و نخست نقش جمال را بر پرده شش جهت عالم که فرمود:


" هر کجا رو کنید آنجا چهره خداست" بنگرند و آنگاه به قدر مرتبه ادراک خویش قصه آن جمال را با آفرینشِ نقش یا نفحه اى بر مردم فرو خوانند و ایشان را شوریده و شیدا کنند:


یک ذره ز حسن لیلیت بنمایم                عاقل باشم اگر تو مجنون نشوى

 

این سه ذکر نیکویى و دانایى و زیبایى است که چون چشمه آب شیرین  مرغ و مور و مرد و زن را مشتاقانه به سوى خود مى کشد:

هر کجا بوى خدا مى آید                خلق بین بى سر و پا مى آید

 

و این ذکر است که هم گوینده را به کمال و وجد و حال مى رساند و هم شنوندگان از آن بهره مى گیرند.


حسین الهى قمشه اى

برگرفته از کتاب "مقالات"