گزیده ای از عشق
قسمت اول
عشق، برترین تمایل و عرفان، برترین بینش است. تفسیر و تعبیر عشق از دیدگاه عرفان اسلامی به راستی که اعجابانگیز بوده و به عبارتی دیگر اسرارآمیز.تشریح عشق از دیدگاه عرفانی توسط حضرت خواجه احمد غزالی در رساله«سوانح» (بعبارتی سوانح العشاق و یا السوانح فی العشق)به نیکوترین وجهی صورت پذیرفته است.
سوانح،
تفسیر عشق است و محبت.مضمون اصلی رساله سوانح، تأویل دو کلمه است، یحبهم و یحبونه.
قرآن مجید میفرماید«و الذین آمنوا اشد حبا لله» (بقره/165)کسانی که گرویدند به
شدت خدا را دوست دارند.
و
در جای دیگر:«فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه»(مائده/53)زود باشد که خدا
بیاورد گروهی را که آنها را دوست دارد و آنان نیز او را دوست میدارند.
در
تفسیر آیه فوق باید گفت، قسمتی از مفهوم این آیه دلیل بر آن دارد که ابتداء تمایل
و خواستن و دوست داشتن و کشش از جانب حضرت حق میبایستی وجود داشته باشد(یحبهم)تا
بنده ای نیز بتواند او را دوست داشته و در طلبش کوشش نماید (یحبونه)، فروغی بسطامی
نیز در همین مورد-بطور کلی-چنین عقیدهای ابراز نموده است:
مردان
خدا پرده پندار دریدند
یعنی
همه جا غیر خدا هیچ ندیدند
یک
جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک
قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
حافظ
که لسان الغیب غزل پارسی لقب یافته چنین تفسیر مینماید که:
تا
که از جانب معشوقه نباشد کششی
کوشش
عاشق بیچاره بجایی نرسد
و
در عین حال خواجه شیراز، از لطف و رحمت حضرت حق نومید نشده و امیدوارانه ندا
میدهد:
گر
چه وصالش نه بکوشش دهند
آنقدر
ای دل که توانی بکوش
حضرت خواجه احمد غزالی، حکایتی بس نغز و پندآموز را در رساله عینیه(موعظه)بیان میکند در رابطه با«شوخی حضرت حق تعالی با آن یهودی خسیس»و صفت رحمت و کریمی حضرت احدیت؛
«آن مرد در بنیاسرائیل سالها عبادت کرد، لم یزل خواست که خلوت او را جلوهای دهد، ملکی بفرستاد و گفت:رنج مبر که تو دوزخی خواهی بود.مرد پاسخ گفت:مرا با بندگی کار است، خداوندی او داند.آن فرشته باز گفت:جلال احدیت جواب داد که:او چون بالئیمی برنمیگردد، من با کریمی چون برگردم؟» (رساله موعظه، ص 73، تصحیح نوربخش کرمانی).
جناب مولانا
گوید:
رشتهای
بر گردنم افکنده دوست
میکشد
هر جا که خاطرخواه اوست
رحمت خداوندی و عشق حضرتش(کشش)و طلب عاشقانش(کوشش)در دایره قاب قوسین بیانگر قابلیت طیران مرغ جان آدمی است، در سیر تکاملی وصال سعدی میگوید:
ما
خود نمیرویم روان از قفای کس
آن
میبرد که ما به کمند وی اندریم
تکامل
مفاهیمی آیات فوق را میباید به انسانهای کامل اطلاق نمود که خداوند درباره آنان
میفرماید: «ارجعی الی ربک راضیة مرضیة»(فجر/28)
این
مقاله، دربرگیرنده مفاهیم کلی تعاریف از «عشق»و«رساله سوانح»میباشد.تا جویندگان
حقیقت با کتاب«سوانح»شیخ احمد غزالی آشنایی یافته و در پی دسترسی بدان(کتاب و
حقیقت) برآیند.
هر
چه گفتیم جز حکایت دوست
در
همه عمر از آن پشیمانیم
«شیخ اجلسعدی»1- عشق
به
جز از زمزمه«عشق و محبت»نشنید
آنکه
از عالم عشاق، دلش باخبر است.
عشق،
تنها زبان مشترک حسی میان انسانهاست.
عشق،
پاکترین احساسات از سوی بشریت در مقابل آفرینش است.
عشق،
تنها زبان بینالمللی در بیان تمایلات عاطفی انسانهاست.
عشق،
پاسخ متقابل شاکرانه آدمیان به پیشگاه زیباییهاست.
عشق،
دفاع باطنی انسانها از حقیقت است.
عشق،
اظهار ارادت بشریت در برابر هستی است.
عشق،
تنها بیان جهانی در ابراز احساسات حسی میان آدمیان است.
عشق،
شور پایداری و جاودانگی آدمی در کهکشان بیکران خلقت است.
عشق،
گوهری گرانبها از خزانه خداوندی میباشد که به انسان ارزانی گشته است.
عشق،
لطیفهای است نهانی و سانحهای است فوق تصور که در یک لحظه بر جان آدمی شعله
میزند و باعث بیخویشتنی وی میگردد. عشق، صدایی است نازل شده از عرش بر جان و دل
عاشق بیقرار در فرش.
صدای
عشق، صدای زیباییهاست، صدای گلهاست، صدای خوبیهاست.
صدای
عشق، صدای شکسته شدن پیله دگردیسی آدمیان و بلوغ انسانهاست.صدای زمزمه جویبار
دلهاست، صدای شکفته شدن شکوفههاست.
صدای
عشق، صدای خوش معنویت انسان است، صدای بال و پر جبرئیل در هنگامه سوختن هستی او،
صدای صور اسرافیل در هنگام نیایش پروردگار، صدای استغاثه سیمرغ جان است بر آستان
سیمرغ جانان.
خواجه شیراز جناب حافظ فرماید:
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
آری
به راستی که، صدای عشق، تنها صداست، تنها صدایی که میماند.
زیرا
که، صدای پای عشق، در نیایش پرندگان، در سماع گیاهان، در نیایش عاشق بر درگاه
بینیازی معبود، در نیاز دردمندانه طالب و سالک به پیشگاه نازمندانه معشوق، و در
گفتگوی شقایقها در مبارزه زیبایی محبوب است که شنیده میشود.
عشق،
تنها احساس پاک و تنها عامل مشترک درونی در نفوس انسانی است.
عشق،
همچون امداد غیبی تنها برای بعضی از خواص رخ مینماید و تا لایق دریافت نباشی به
فیض سعادت آن مفتخر نگردى.