خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است
خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است

فلسفه و اهداف قیام عاشورا از دیدگاه امام حسین(ع)


فلسفه و اهداف قیام عاشورا از دیدگاه امام حسین(ع)



در این مجال کوتاه نمی‌توان به تفصیل به این پرسش پاسخ داد لذا به صورت مختصر در این زمینه باید گفت: یک پژوهشگر و یا شخص سوال کننده پیرامون تاریخ عاشورا اگر بخواهد به ماهیّت و جوهره قیام عاشورا تا حدّ زیادی پی ببرد، باید در گام نخست، با نگاه و مطالعه جامع و کامل در باره امام حسین(ع)، به زندگی، شخصیّت و مقام حضرت به عنوان امام معصوم، شناخت لازم و کافی پیدا کند و سپس با مطالعه و تعمّق لازم در بیانات و گفتار حضرت که در مقاطع مختلف قیام و حتّی پیش از آغاز آن درباره انگیزه حرکت خویش بیان کرده است، به فلسفه و ماهیّت قیام آن حضرت تا حدّ زیادی شناخت پیدا کند.

https://s11.picofile.com/file/8407097592/image_profile_ashora_ber837hg9la345nreat5_11.jpg


اکنون با این مقدمه و با توجّه به این که بهترین و مطمئنترین سند برای شناخت فلسفه و اهداف نهضت سیدالشهدا(ع)، کلمات خود آن حضرت و یا امامان دیگر در این باره است، مجموع خطبهها، سخنان، نامهها و وصیتنامه امام حسین(ع) که در باره اهداف و انگیزههای قیام عاشورا است و نیز برخی از تعابیر زیارت نامههای متعدّد و مختلف که از امامان دیگر در باره حضرت رسیده است و در آنها به انگیزه قیام پرداخته شده است، مورد مطالعه و بررسی قرار داده و سپس با استخراج فهرست‌وار اهداف قیام، به تفسیر و تحلیل آنها، می‌پردازیم :


1 ـ امام حسین(ع) در مکه در جمع گروهی از علما و نخبگان دیگر مناطق اسلامی با ایراد خطبهای شورانگیز و کوبند‎‎ه، ضمن یادآوری وظیفه سنگین و تکلیف خطیر علما و بزرگان شهرها در باره پاسداری از کیان دین و اعتقادات مسلمانان و پیامدهای سکوت در برابر جنایات امویان، از خاموشی آنان در برابر سیاستهای دین‌ستیزانه حاکمان اُموی انتقاد کرده و هرگونه همراهی و سازش با آنان را گناه نابخشودنی دانستند. حضرت در پایان سخنان خود، هدف از اقدامات و فعالیتهایش را برضدّ نظام ستمگر حاکم (که چند سال بعد خود را در قالب یک نهضت نشان داد) چنین اعلام فرمودند:


خدایا تو میدانی آنچه از طرف ما انجام گرفته است (از سخنان و اقدامات برضدّ حاکمان اُمَوِی) به خاطر رقابت و سبقت جویی در فرمانروایی و افزون‌خواهی در متاع ناچیز دنیا نبوده است، بلکه برای این است که نشانههای دینت را (به مردم) نشان دهیم ( برپاگردانیم) و اصلاح در سرزمینهایت را آشکار کنیم. میخواهیم بندگان ستمدیدهات در امان باشند و به واجبات و سنّتها و احکامت عمل شود.

از این جملات میتوان چهار هدف را برای اقدامات و فعالیتهای امام حسین(ع) که در عصر حاکمیّت یزید جزء اهداف قیام حضرت به شمار میرفت، استخراج کرد:


الف ـ احیای مظاهر و نشانههای اسلام اصیل و ناب محمدی

ب ـ اصلاح و بهبود وضع مردم سرزمین‌های اسلامی

ج ـ مبارزه با ستمگران اُموی جهت تأمین امنیّت برای مردم ستمدیده

د ـ فراهم ساختن بستری مناسب برای عمل به احکام و واجبات الهی


2ـ امام حسین(ع) ضمن وصیّت‌نامهای که هنگام خروج از مدینه و در زمان وداع با برادرش محمّد بن‌حنفیّه برای وی نوشت، هدف از حرکت خویش را چنین بازگو کرد:

من نه از روی سرمستی و گستاخی و نه برای فساد و ستمگری حرکت کردم. بلکه تنها برای طلب اصلاح در امّت جدم حرکت کردم. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جدم و پدرم علی بن‌ابی‌طالب عمل کنم.

و در زیارتهای مختلف که در باره امام حسین(ع) از امامان(ع) وارد شده، این تعابیر فراوان دیده میشود:


«
اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ اَقَمْتَ الْصَّلوهَ وَ آتَیْتَ الزَّکوهَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ»
گواهی میدهم که تو نماز را بپا داشتی و زکات دادی و امر به معروف و نهی از منکر کردی
.


https://s11.picofile.com/file/8407557650/23emamhosein025.jpg


از این عبارات، اهداف ذیل را از قیام حضرت، میتوان استفاده کرد:

الف ـ طلب اصلاح در امور امّت پیامبر(ص)

ب ـ امر به معروف

ج ـ نهی از منکر

د ـ عمل به سیره رسول‌خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) همانند برپایی نماز و پرداخت زکات


3 ـ حضرت در نامهای که در زمان اقامت خویش در مکّه در پاسخ دعوت به نامههای اشراف و بزرگان کوفه مبنی بر آمدن به کوفه، نوشتند، فلسفه قیام خود را چنین بیان فرمودند:

به جانم سوگند، پیشوا کسی است که به کتاب خدا عمل کند، عدل و داد را محقق سازد، معتقد به حقّ باشد،    خود را به آنچه در راه خدا هست پایدار بدارد.


امام(ع) در این نامه، هدف از قیام را، تلاش در جهت برپایی حکومتی میداند که رهبر و پیشوای آن، صفات و امتیازات ذیل را دارا باشد:


الف ـ به کتاب خدا حکم کند.

ب ـ عدالت را در جامعه حاکم کند.

ج ـ متدیّن ومعتقد به دین خدا باشد.

د ـ خود را وقف خدا و اهداف الهی کند.


4ـ حسین بن‌علی در نامهای که ضمن آن از بزرگان بصره دعوت به همیاری و همراهی با وی کرده است، علّت و هدف از نهضت خویش را چنین بیان میکند:

من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش میخوانم. همانا سنّت پیامبر(ص) از بین رفته است و بدعت زنده شده است.

و در جواب عبدالله بن‌مُطیع می‏فرماید:

کوفیان به من نامه نوشته و از من خواستهاند به نزدشان بروم، چون امیدوارند (که با رهبری من) نشانه‌های حقّ زنده و بدعتها نابود شود.

و نیز در نامهای که به شیعیان بصره نوشتند، فرمودند:

من شما را به زنده کردن نشانههای حقّ و نابود کردن بدعتها میخوانم.

از مجموع نامه و پاسخ حضرت، این اهداف را میتوان برای نهضت عاشورا استفاده کرد:


الف ـ دعوت (و عمل) به کتاب خدا و سنّت پیامبر ـ ص ـ

ب ـ احیای سنّت پیامبر(ص) که از بین رفته است، و برپایی مظاهر حقّ و حقیقت

ج ـ از بین بردن بدعتها (که جایگزین احکام خدا و سنّت پیامبر(ص) شده است.


 5ـ اباعبدالله درخطبهای که پس از برخورد با حرّ بن‌یزید رِیاحی در منزل «بَیْضَه» ایراد فرمودند، انگیزه قیام خود را با استناد به فرمایش پیامبر ـ ص ـ، چنین بیان کردند:

ای مردم ! رسول‌خدا ـ ص ـ فرمودند: کسی که فرمانروای ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهی را شکسته و با سنّت رسول‌خدا ـ ص ـ مخالفت ورزیده در میان بندگان خدا با گناه و تجاوزگری رفتار میکند، ولی در برابر او با کردار و گفتار خود برنخیزد، برخدا است که او را در جایگاه (عذاب‌آور) آن ستمگر قرار دهد. هان (ای مردم) بدانید که اینها تن به فرمانبری از شیطان داده و اطاعت از فرمان الهی را رها کرده و فساد را نمایان ساخته و حدود خدا را تعطیل نمودهاند، درآمدهای عمومی (بیت المال) مسلمانان را به خود اختصاص دادهاند و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کردهاند و من شایستهترین فرد برای تغییر دادن (سرنوشت و امور مسلمانان) هستم .


https://s10.picofile.com/file/8407017584/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87_%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85.jpg


نتیجه بحث


با اندکی دقّت در اهداف استخراج شده از این بیانات، ملاحظه میشود که امام(ع) علّت و انگیزه قیام خویش را، مبارزه با منکرات فراوان در جامعه اسلامی و تبلیغ و ترویج معروف در بین مسلمانان، اعلام میکنند. بنابراین، فلسفه اصلی و نهایی نهضت حضرت را میتوان در یک هدف جامع و کلّی یعنی «احیای فرهنگ اسلام اصیل و ناب محمدی ـ ص ـ و زدودن زنگارهای تحریف و بدعت از دین جدّشان» خلاصه کرد. البته حضرت راهکار و ابزار لازم جهت جامه عمل پوشاندن به این هدف را، در عنصر «امر به معروف و نهی از منکر» میدانند. از اینرو در وصیّت‌نامه خود به محمّد بن‌حنفیه مینویسند: «ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر» و یا (چنان که گذشت) در زیارتنامههای مربوط به حضرت آمده است: «... وَ اَمَرْتَ بالمعروف وَ نَهَیْتَ عَن المنکر»

توضیح مطلب آنکه: اگر حضرت علّت حرکت خویش را مبارزه با اموری، همچون رواج بدعتها، مخالفت با کتاب خدا و حلال و حرام الهی، نابودی سنّت پیامبر ـ ص ـ ، شیطان محوری و ترک خدا محوری، فساد، ظلم، بیعدالتی و ناامنی در جامعه اسلامی، تعطیلی حدود الهی، در انحصار گرفتن و تاراج بیت‌المال مسلمانان و ... میدانست، تمام این امور حاکی از فراوانی و شیوع امری به نام «مُنْکَر» در جامعه اسلامی بود، که حضرت خود را موظّف به نهی از آن میدانستند. و نیز اگر اباعبدالله(ع) جامعه اسلامی را به اموری از قبیل: عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر(ص)، احیای مظاهر و نشانههای حقّ، ایجاد امنیّت، اصلاح و بهبودی وضع امور امّت و مسائلی از این قبیل، فرامیخواند، این مسأله نشانگر آن است که امری به نام «معروف» در جامعه از بین رفته یا دست کم در حال نابودی بود. از اینرو اگر حضرت از بیعت با یزید امتناع کرده و با این عمل، از یکسو، آمادگی خود را برای شهادت و مقاومت در برابر حکومت یزید اعلام کرد، و از سوی دیگر، تلاش خود را جهت برانداختن حکومت یزید و تأسیس حکومت اسلامی، به کار گرفت، در واقع سرباززدن از بیعت، به معنای نهی از منکر، ترویج معروف و اتمام حجّت با مسلمانان در باره حرمت سکوت در برابر بدعتها و جنایات بنیاُمَیّه بود و بیعت و یا حتّی سکوت در مقابل چنین حکومتی، افزون بر آن که ترویج منکر و مبارزه با معروف بود، عذر و بهانهای نیز برای افراد عادّی در همکاری با حاکمان اُموی میشد , چرا که به رسمیّت نشناختن حکومت از سوی افرادی همچون حسین بن‌علی(ع)، به معنای ردّ مشروعیّت آن و آمادگی برای مبارزه با حکومت بود و یزید به خوبی به این موضوع آگاهی داشت.

 


منابع:
.
ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، ص239؛ مجلسی، بحارالانوار، ج97، ص81 ـ 80.
.
ابن‌اعثم کوفی، کتاب الفتوح، ج5، ص21؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، ج1، ص189 ـ 188؛ مجلسی، همان، ج 44، ص 329 ـ 330 . و نزدیک به این تعابیر: ابوجعفر محمّد بن‌علی بن‌شهراشوب ، مناقب آل‌ابی‌طالب ، ج4، ص97. ‎‎.
. کلینی، الفروع من الکافی، ج4، ص 578؛ ابن‌قولویه، کامل‌الزیارات، صفحات 371، 376، 378 ـ 380، 402 و 518؛ شیخ طوسی، مصباح‌المتهجد، ص720 و تهذیب الاحکام، ج6، ص67؛ ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج2، ص63 و ج3، ص103. هم چنین ر. ک: شیخ عباس قمی، کلیات مفاتیح الجنان، ترجمه مهدی الهی قمشهای، تهران، انتشارات علمی، ، زیارت مخصوصه امام حسین(ع)، ص 758

 

قصیده ایی در مدح حضرت سید الشهدا خامس آل عبا حسین بن علی علیه السام
نیست هر نخجیر لاغر، لایق فتراک عشق
آل تمغای شهادت خاصه آل عباست...

مظهر انوار ربانی،  حسین بن علی
آن که خاک آستانش دردمندان را شفاست..

ابر رحمت سایبان قبه پر نور او ،،
روضه اش را از پر و بالِ ملایک بوریاست..

دست خالی برنمی گردد دعا از روضه اش
سایلان را آستانش کعبه حاجت رواست

https://s8.picofile.com/file/8307874934/2222443.jpg

 

حقایقی از نهضت عاشورا :


اول :*معنای دقیق کلمات عاشورا و تاسوعا چیست ؟*

اکثر قریب به اتفاق اهل لغت این تصور را داشته‌اند که ، چون عشر و عاشر از یک ریشه‌اند
و واقعه کربلا هم در دهم ماه محرم اتفاق افتاده است.
پس ، عاشورا یعنی دهم محرم ؛
و بر همین قیاس تاسوعا را نیز که با تسع و تاسع شباهت ظاهری دارند روز نهم ماه محرم گفته‌اند .
*اما*
این معنا به دلایل زیر اشتباه است.
*آیا*
واژه عاشورا برای دهم ماه‌های دیگر نیز به کار می‌رود ؟
مثلاً ، آیا شنیده شده است که کسی به دهم ماه رجب هم عاشورا گفته باشد ؟
یا این مفهوم مختص دهم ماه محرم است ؟
*آیا*
اگر امام حسین(ع)
مثلاً ، در یازدهم محرم شهید می‌شدند ، آنگاه ، تاسوعا با عاشورا عوض می‌شد و عاشورا واژه دیگری داشت؟
 در ریاضی اعداد قاعده خود را دارند و هر قاعده‌ای که بر شمارش اعداد حکم کند بر سلسله اعداد هم حاکم خواهد بود .
اعداد بر خلاف کلمات استثنا پذیر نیستند.
به طور مثال ، در کلام عرب اعداد این گونه شمارش می‌شوند:
اول – ثانی - ثالث - رابع ...
و یا اولاً – ثانیاً - ثالثاً - رابعاً و ...
چنان چه تاسوعا و عاشورا در زمره اعداد باشند باید قاعده‌پذیر باشند ؛
 یعنی باید بتوان بقیه اعداد را هم به همان سیاق تلفظ کرد؛  مثل تاسوعا – عاشورا – ثامونا – سابوعا ....
*اما*
 می‌بینیم که بقیه اعداد از این قاعده پیروی نمی‌کنند ؛
 لذا ، نمی‌توانیم دلیلی داشته باشیم که ، تاسوعا و عاشورا عدد هستند تا از قاعده شمارش پیروی کنند.
 و این دو روز هیچ ربطی به اعداد ندارند ، بلکه معنای دیگری دارند.
*عاشورا*
به معنای روز معاشرت با امام حسین(ع) است.
عشر به کسر عین و عشرت ،
به معنای معاشرت و مصاحبت است .
معاشر به ضم میم،
یعنی مصاحب
و عاشر ، اسم فاعل عشر است.
که خودش ثلاثی مجرد اسم مصدر عشرت است.
خداوند می‌فرماید:
«وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ»
(نساء/۱۹) یعنی :
با زنان آن گونه که شایسته آنان است معاشرت کنید .
عشیر یعنی همدم و رفیق
«وَ لَبِئْسَ الْعَشِیر ُ» (حج/۱۳) یعنی :
چه بد دوستی انتخاب کرده‌اند.
و چه بد معاشر و رفیقی است .
 *العاشور*
 از ریشه عشر
به کسی گفته می‌شود که ،
 معاشرت خصلت او باشد .
پس *العاشوراء؛*
جائی که میل به معاشرت و رفاقت و مصاحبت نمایان می‌شود و افراد میل معاشرت خود را با کسی که مورد نظر است عرضه می‌کنند،
و *عاشورا* مبالغه است
از میل به معاشرت  
یعنی روزی که میل معاشرت و رفاقت با امام حسین (ع)  به شدت بالا می‌رود.
*تاسوعا*
 روزی برای وسعت ظرفیت.
با خارج شدن عاشورا از سلسله اعداد،
عدد بودن تاسوعا نیز مورد تردید قرار می‌گیرد.
و معنی *نهم* را از دست می‌دهد.
*اتسع* به فتح الف یعنی ،
گروه‌های ۹ نفره شدند.
اما *اتسع* به کسر الف
یعنی، وسعت پیدا کرد  و فراخ گردید.
*اتساع* ، یعنی گسترده شدن  و بالا رفتن ظرفیت .
اتساع شرائین یعنی ، رگ‌ها گشاد شدند و ظرفیت شان برای عبور خون زیاد شد.
*التاسوع*
 یعنی چیزی که فراخی و گستردگی و ظرفیت اش زیاد باشد ؛
و بالاخره ، *التاسوعا*
یعنی جائی که بتوان ظرفیت را بالا برد و فراخی ایجاد کرد؛
و *تاسوعا* این معنی را پیدا می‌کند؛
 *روزی که ظرفیت بالا می‌رود و در سینه‌ها فراخی ایجاد می‌شود و به جای تنگی، وسعت می‌یابد*
این دو نام از ابداعات
 *امام سجاد (علیه‌السلام) است*
توجه :
 اگر در بعضی از روایات
از پیامبر اکرم (ص) از عاشورا سخنی گفته شده است ،اکثرا جعلیات بنی‌امیه، برای کم کردن اثرات عاشورای امام حسین (علیه السلام) است.
اما ، در مورد تاسوعا
تقریباً هیچ حدیثی نداریم که قبل از امام سجاد (ع) لغت تاسوعا به کار برده شده باشد.
بنابراین  معنای و مفهوم عاشورا و تاسوعا فوق‌العاده ادبی و بسیار عاشقانه و عرفانی است...
منبع : *برگرفته از کتاب  «سفری از عاشورا تا اربعین» تألیف عبدالله مستحسن*

https://s9.picofile.com/file/8307876418/photo_2016_03_09_19_32_16.jpg


دوم حق الناس :

شب عاشورا امام حسین به یارانش فرمود: هر کس از شما حق الناسی به گردن دارد برود....
او به جهانیان فهماند که حتی  کشته شدن در کربلا هم  از بین برنده حق الناس نیست..
در عجبم از کسانی که هزاران گناه میکنند و معتقدند یک قطره اشک بر حسین ضامن بهشت آنهاست..

https://s8.picofile.com/file/8307875026/shefaat.jpg

سوم فلسفه سیاه پوشیدن در مراسم ماه محرم :

بعضی افراد مُحرِم برای زیارت خانه خدا میشوند(لباس چنین اِحرامی سفید)
بعضی افراد مُحرِم برای عزاداری خون خدا(ثار الله)میشوند(لباس چنین اِحرامی مشکی است)
نکته ای رمزآلود:
اهل عرفان رنگ پایانی در سیر و سلوک سالک را رنگ سیاه میدانند...
اهل عرفان برای اشاره به دست نیافتنی بودن و قابل ادراک نبودن ذات الهی از اصطلاح رنگ سیاه استفاده نموده‌اند...
علامه حضرت آیت الله سیدمحمدحسین طهرانی رحمة الله علیه:
«بطور کلّى اهل عرفان براى صفات مختلفه حقّ سبحانه و تقدّس انوارى را معرّف مى‌شمرند، که از روشن‌ترین که مانند نور مهتاب است شروع مى‌شود تا برسد به نور ذات که سیاه رنگ است.

منبع : (الله شناسى، ج‌1، ص50)

https://s10.picofile.com/file/8407018434/%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA_%D8%B2%DB%8C%D9%86%D8%A8_%DA%A9%D8%A8%D8%B1%D8%A7_%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87_%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85.jpg


دیدگاه مولانا نسبت به واقعه عاشورا و امام حسین "ع" و شهدای کربلا
در شهر قونیه وقتی وارد زیارتگاه مولانا میشویم در ابتدای ورود بر سقفی شعری از خون حسین "ع"جلب نظر میکند ..و در سماعی که برگزار میکنند به شهدای کربلا درود میفرستند ..
چرا ؟ از زبان دکتر سلمان صفوی بشنویم..
طولانی‌ترین و مشهورترین غزل مولانا در باب عظمت و علو مقام حسین و شهیدان کربلا، غزل 2707 کلیات شمس است. مطلع غزل شهیدان الهی و بلاجویان معاشقه کربلایی است و پایان آن به زیبایی ارجاع است به انسان کامل و خورشید موعود که شاهد است و ناظر و اصل نزول انوار الهی است در عالم ممکنات.
در این غزل، شهیدان و عاشقان مترادفند. شهیدان به یاری تجرد وجودی و معرفت که مقدمه عاشقی است و «بال‌های عاشقی» از مرغان هوایی نیز بهتر پرواز در ساحت حضرت دوست می‌کنند. «یحبهم و یحبونه» (54 ـ مائده). آنها شاهان عالم غیبند و به کمک عشق ، باب‌های عوالم پنهان را گشوده‌اند.
یکی از رمزهای توفیق آنها در پرواز عاشقانه رهایی از انواع خود است. آنها ار آن جهت که فانی و باقی در :عقل عقل» شده‌اند در ناکجاآبادند. (نک ـ صفوی ـ سید ـ لندن ـ 2007).
از بیت پنجم غزل رابطه شهیدان واصل را با سالکان بیان می‌کند. رهایی شهیدان اثر وجودی در رهایی دیگر سالکان نهاده است. آنها با شکستن در زندان تو در توی طبیعت و نفس خود، باب مخزن اسرار الهی را گشوده‌اند. اول نفی است و سپس اثبات.«لا اله الا الله». «لا اله الا هو»(255 بقره) «لا اله اله انت». شهیدان که واصل به محبوب شده‌اند و حسین که سید و سالار آنهاست، نوای فقیران و درویشان کوی دوستند.


شهیدان حسینی مقیم دریای وجود بیکران حضرت واجب الوجوداند که این عالم تجلیات اسما و صفات اوست. هوالله الخالق الباری المصور له الاسماءالحسنی یسبح له ما فی السوات والارض و هو العزیز الحکیم. (24 ـ حشر) « الله لا اله الا هو». «لا اله الا انت» که در روز الست آشنایش بودند.«الست بربکم؟ قالوا بلی». (173 ـ اعراف) در بیت هشتم مولانا اشاره به یکی از اصول عرفان نظری می‌کند که می‌گوید انواع دنیاهای عالم ناسوت هیچ اندر هیچ است و توخالی و گذرا و میراست. سپس مبتنی بر آن آدمیان را به عرفان عملی دعوت می‌کند. آن‌گاه گویی پیام امام حسین (ع) را می‌دهد که ای مدعیان اگر از قبیله مایید و کربلایید، اهل صفا باش و دل را منور به نور خدا بگردان.

کجایید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق پرنده‌تر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی بدانسته فلک را در گشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته بداده وامداران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده کجایید ای نوای بی نوایی
در آن بحرید کین عالم کف اوست زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورت‌های عالم ز کف بگذر اگر اهل صفایی
دلم کف کرد کین نقش سخن شد بهل نقش و به دل رو گر ز مایی
برآ ای شمس تبریزی ز مشرق که اصل اصل هر ضیایی

مولوی در داستان شیعیان حلب در دفتر ششم مثنوی ابیات 777 ـ 805 به بیان عظمت معنوی و بلندی تبار و صفات برجسته امام حسین و آسیب‌شناسی برخی از عزاداران حسینی می‌پردازد و بیان می‌کند که غصه قصه حسین برای هر که به راستی پیرو خداوند و رسول خدا باشد، بس عظیم است، زیرا هر که حضرت محمد را دوست دارد، باید امام حسین را نیز دوست داشته باشدو هر که حسین منی و انا من حسینی؛ قدر عشق گوش عشق گوشوار. همچنان که آدمی گوش را دوست دارد، گوشواره را نیز دوست دارد؛ ‌گوش کنایه از حضرت محمد(ص) و گوشواره کنایه از امام حسین (ع) است. عزاداری و تعظیم شعایر روح پاک سید الشهدا از نظر مؤمن از صد طوفان نوح نیز مشهورترست. مولوی در دو بیت 791 و 792 با تأکید بر لفظ مؤمن وکیفیت نسبت آن با حسین تولای حسین (ع) و تبری جستن از دشمنان امام حسین (ع) را از نشانه‌های ایمان و مؤمنی معرفی می‌کند؛ گویی، مولانا به این پاره زیارت عاشورا نظر داشته است: یا ابا عبدالله لقد عظمت الرزیه و جلت و عظمت المصیبه بک علینا و جمیع اهل الاسلام. یا ابا عبدالله به درستی بزرگ است سوگت و سترگ است و عظیم است مصیبت تو بر ما و بر همه اهل اسلام. از حسین به نام روح سلطانی و شاهنشاه یاد می شود که با توجه به بقیه اشعار مولانا و سیاق گفتمان سوم دفتر ششم که داستان مذکور، بخشی از آن است، مقصود سلطان عشق است. (نک: صفوی ـ سید سلمان ـ 1386) و همچنین حسین «خسرو دین» خوانده می‌شود. هیچ‌یک از صحابه و خلفا را مولوی به این لقب نخوانده است. امام حسین (ع) نمونه اعلای عاشق صادق واصل است. او خسرو دین است و شاهنشاه عاشقان است که از قفس دنیا رها شده و استعلا یافته است به عالم غیب.

سپس مولانا می‌گوید: ای عزاداران بر خود بگریید که فرسنگ‌ها از ارزش‌های حسینی دورید. شما بر حسین مگریید، در حالی که باید بر قلب و ایمان خرابت نوحه کنی که وابسته به مزخرفات این دنیای دنی‌ شده‌اید. سپس پاسخ مدعیان دروغ دینداری را می‌دهد و می‌گوید: دینداری نشانه دارد؛ از جمله نشانه‌های آن «توکل»ـ «جانبازی» ـ «بی نیازی» ـ «فرخی معنوی» و «بخشندگی» است که در شما یافت نمی‌شود. اگر حسینی هستید و از شراب عشق الهی نوشیده‌اید، چرا آثار در اعمال و رفتارتان دیده نمی‌شود؟

روزِ عاشورا نمی‌دانی که هست ماتمِ جانی که از قرنی بِه است
پیشِ مؤمن کَی بُود این غصّه خوار قدرِ عشقِ گوش عشقِ گوشوار
پیشِ مؤمن ماتمِ آن پاک روح شهره‌تر باشد ز صد طوفانِ نوح
ب790 ـ 793 ـ دفتر ششم مثنوی

پس عزا بر خود کنید ای خفتگان ز آنکه بَد مرگی است این خوابِ گران


جهت مطالعه کامل این مطلب به مقاله  نکته هایی از عاشورا در منابع مختلف


مراجعه فرمایید :


در انتها ترکیب بند مشهور جناب محتشم کاشانی  شاعر بلند آوزه شیعی و اهل بیت را یادآور می شویم  :

باز این چو شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است‏

 

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بى نفح صور خاسته تا عرش اعظم است

 

این صبح تیره باز دمید از کجا کزو

کار جهان و خلق جهان جمله در هم است

 

گویا طلوع مى‏کند از مغرب آفتاب

کاشوب در تمامى ذرات عالم است

 

گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست‏

این رستخیز عام که نامش محرم است

 

درباره گاه قدس که جاى ملال نیست

سرهاى قدسیان همه بر زانوى غم است

 

جن و ملک بر آدمیان نوحه مى‏کنند

گویا عزاى اشرف اولاد آدم است‏

 

خورشید آسمان و زمین نور مشرقین

پرورده کنار رسول خدا حسین‏

 

بند دوم

 

کشتى شکست خورده طوفان کربلا

در خاک و خون طبیده میدان کربلا

 

گر چشم روزگار برو زار مى‏گریست

خون مى‏گذشت از سر ایوان کربلا

 

نگرفت دست دهر گلابى بغیر اشک

ز آن گل که شد شگفته به بستان کربلا

 

از آب هم مضایقه کردند کوفیان

خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

 

بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید

خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

 

زان تشنگان هنوز بعیوق مى‏رسد

فریاد العطش ز بیابان کربلا

 

آه از دمى که لشکر اعداد نکرد شرم

کردند رو بخیمه سلطان کربلا

 

آندم فلک بر آتش غیرت سپند شد

کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد

 

بند سوم

 

کاش آنزمان سرادق گردون نگون شدى‏

وین خر گه بلند ستون بى ستون شدى‏

 

کاش آنزمان درآمدى از کوه تا بکوه

سیل سیه که روى زمین قیر کون شدى‏

 

کاش آنزمان ز آه جهان سوز اهلبیت‏

یک شعله برق خرمن گردون دون شدى‏

 

کاش آنزمان که این حرکت کرد آسمان

سیماب وار گوى زمین بى سکون شدى‏

 

کاش آنزمان که پیکر او شد درون خاک‏

جان جهانیان همه از تن برون شدى‏

 

کاش آنزمان که کشتى آل نبى شکست

عالم تمام غرقه دریاى خون شدى‏

 

آن انتقام گرنفتادى بروز حشر

با این عمل معامله دهر چون شدى‏

 

آل نبى چو دست تظلم برآورند

ارکان عرش را به تلاطم درآورند

 

بند چهارم

 

برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند

اول صلا بسلسله انبیا زدند

 

نوبت با ولیا چو رسید آسمان طپید

زان ضربتى که بر سر شیر خدا زدند

 

آن در که جبرئیل امین بود خادمش‏

اهل ستم به پهلوى خیرالنسا زدند

 

بس آتشى ز اخگر الماس ریزه‏ها

افروختند و در حسن مجتبى زدند

 

وانگه سرادقى که ملک محرمش نبود

کندند از مدینه و در کربلا زدند

 

و ز تیشه ستیزه در آن دشت کوفیان

بس نخلها ز گلش آل عبا زدند

 

پس ضربتى کزان جگر مصطفى درید

برحلق تشنه خلف مرتضى زدند

 

اهل حرم دریده گریبان گشوده مو

فریاد بر در حرم کبریا زدند

 

روح الامین نهاده بزانو سر حجاب‏

تاریک شد زدیدن آن چشم آفتاب‏

 

بند پنجم

 

چون خون ز حلق تشنه او بر زمین رسید

جوش از زمین بذروه عرش برین رسید

 

نزدیک شد که خانه ایمان شود خراب‏

از بس شکستها که بارکان دین رسید

 

نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند

طوفان به آسمان زغبار زمین رسید

 

باد آن غبار چون بمزار نبى رساند

گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید

 

یکباره جامه درخم گردون به نیل زد

چون این خبر بعیسى گردون نشین رسید

 

پر شد فلک زغلغله چون نوبت خروش

از انبیا بحضرت روح الامین رسید

 

کرد این خیال و هم غلط کارکان غبار

تا دامن جلال جهان آفرین رسید

 

هست از ملال گرچه برى ذات ذوالجلال‏

او در دلست و هیچ دلى نیست بیملال‏

 

بند ششم

 

ترسم اجزاى قاتل او چون رقم زنند

یکباره بر جریده رحمت قلم زنند

 

ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر

دارند شرم کز گنه خلق دم زنند

 

دست عتاب حق بدر آید ز آستین

چون اهلبیت دست در اهل ستم زنند

 

آه از دمى که با کفن خون چکان ز خاک

آل على چو شعله آتش علم زنند

 

فریاد از آن زمان که جوانان اهلبیت

گلگون کفن بعرصه محشر قدم زنند

 

جمعى که زد بهم صفشان شور کربلا

در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند

 

از صاحب حرم چه توقع کنند باز

آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند

 

پس برسنان کنند سریرا که جبرئیل‏

شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل‏

 

 

بند هفتم

 

روزى که شد به نیزه سر آن بزرگوار

خورشید سر برهنه بر آمد ز کوهسار

 

موجى بجنبش آمد و برخاست کوه کوه

ابرى ببارش آمد و بگریست زار زار

 

گفتى تمام زلزله شد خاک مطمئن

گفتى فتاد از حرکت چرخ بیقرار

 

عرش آنزمان بلرزه در آمد که چرخ پیر

افتاد در گمان که قیامت شد آشکار

 

آن خیمه‏اى که گیسوى حورش طناب بود

شد سرنگون زباد مخالف حباب وار

 

جمعى که پاس محملشان داشت جبرئیل‏

گشتند بى عمارى محمل شتر سوار

 

با آنکه سر زد آن عمل از امت نبى

روح الامین زروح نبى گشت شرمسار

 

و انگه ز کوفه خیل الم روبشام کرد

نوعیکه عقل گفت قیامت قیام کرد

 

 

بند هشتم

 

بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد

شور و نشور واهمه را در گمان فتاد

 

هم بانگ نوحه غلغله در شش جهة فکند

هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد

 

هر جا که بود آهوئى از دشت پا کشید

هر جا که بود طایرى از آشیان فتاد

 

شد وحشتى که شور قیامت بباد رفت

چون چشم اهلبیت بر آن کشتگان فتاد

 

هر چند بر تن شهدا چشم کار کرد

بر زخمهاى کارى تیغ و سنان فتاد

 

ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان

بر پیکر شریف امام زمان فتاد

 

بى اختیار نعره هذا حسین زو

سر زد چنانکه آتش از و در جهان فتاد

 

پس با زبان پر گله آن بضعة الرسول

رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول‏

 

 

بند نهم

 

این کشته فتاده بهامون حسین تست‏

وین صید دست و پا زده در خون حسین تست‏

 

این نخل‏تر کز آتش جان سوزتشنگى‏

دود از زمین رسانده بگردون حسین تست‏

 

این ماهى فتاده بدریاى خون که هست

زخم از ستاره بر تنش افزون حسین تست‏

 

این غرقه محیط شهادت که روى دشت

از موج خون او شده گلگون حسین تست‏

 

این خشک لب فتاده دور از لب فرات‏

کز خون او زمین شده جیحون حسین تست‏

 

این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه

خرگاه زین جهان زده بیرون حسین تست

 

این قالب طپان که چنین مانده بر زمین

شاه شهید ناشده مدفون حسین تست

 

چون روى در بقیع بزهرا خطاب کرد

وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد

 

 

بند دهم

 

کاى مونس شکسته دلان حال ما ببین

ما را غریب و بیکس و بى آشنا ببین

 

اولاد خویش را که شفیعان محشرند

در ورطه عقوبت اهل جفا ببین

 

در خلدبر حجاب دو کون آستین فشان‏

و اندر جهان معصیبت ما بر ملا ببین

 

نى نى ورا چو ابر خروشان به کربلا

طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین

 

تنهاى گشتگان همه در خاک و خون نگر

سرهاى سروران همه بر نیزه‏ها ببین‏

 

آن سر که بود بر سر دوش نبى مدام

یک نیزه‏اش زدوش مخالف جدا ببین‏

 

آن تن که بود پرورشش در کنار تو

غلطان بخاک معرکه کربلا ببین

 

یا بضعة الرسول ز ابن زیاد داد

کو خاک اهلبیت رسالت بباد داد

 

 

بند یازدهم

 

خاموش محتشم که دل سنگ آب شد

بنیاد صبر و خانه طاقت خراب شد

 

خاموش محتشم که از ین حرف سوزناک‏

مرغ هوا و ماهى دریا کباب شد

 

خاموش محتشم که از ین شعر خونچکان‏

در دیده اشگ مستمعان خون ناب شد

 

خاموش محتشم که از ین نظم گریه خیز

روى زمین با شگ جگرگون کباب شد

 

خاموش محتشم که فلک بسگه خون گریست‏

دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد

 

خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب‏

از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد

 

خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین‏

جبریل را زروى پیمبر حجاب شد

 

تا چرخ سفله بود خطائى چنین نکرد

بر هیچ آفریده جفائى چنین نکرد

 

 

بند دوازدهم‏

 

اى چرخ غافلى که چه بیداد کرده‏اى‏

وزکین چه‏ها در ین ستم آباد کرده‏اى‏

 

پر طعنت ابن بس است که با عترت رسول‏

بیداد کرده خصم و تو امداد کرده‏اى‏

 

اى زاده زیاد نکرده است هیچ گه

نمرود این عمل که تو شداد کرده‏اى‏

 

کام یزید داده‏اى از کشتن حسین

بنگر که را به قتل که دلشاد کرده‏اى

 

بهر خسى که بار درخت شقا و تست

در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده‏اى‏

 

با دشمنان دین نتوان کرد آنچه تو

با مصطفى و حیدر و اولاد کرده‏اى‏

 

حلقى که سوره لعل لب خود نبى برآن

آزرده‏اش به خنجر بیداد کرده‏اى‏

 

ترسم تو را دمى که به محشر برآورند

از آتش تو رود به محشر درآورند

 

محتشم کاشانى