خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است
خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است

- فصل اول / بخش دوم : پرورش مقدس

بخش دوم : پرورش مقدس

اولین آغوشی که بعد از پدر و مادر اش این نوازاد پر برکت را در برگرفت دستان پر مهر حضرت محمد مصطفی (ص) اشرف مخلوقات بود ، انسانی که  10 سال بعد به نبوت و رسالت برگذیده شد و قرآن در ستایش ایشان واژه خلق عظیم را بکار برده و اولین سیمائی که دیدگان  علی (ع)  پس از پدر و مادر گرامیش مشاهده کرد ، سیمای نورانی رسول اکرم (ص) بود .

علی علیه السلام تا خود را در آغوش حضرت محمد (ص) احساس کرد اولین خنده های معصومانه اش را به چهره تابناک حضرت محمد ( صلوات الله علیه و آله ) آشکار کرد  و بدینسان معلم حقیقی خویش را شناخت .

در آن زمان حضرت رسول بیشتر اوقات خود را صرف رفتن به غار حرا می کرد و از سن شش سالگی به بعد علی را هم همراه خویش میساخت و بدین ترتیب رسمإ تربیت علی به پسر عمویش محمد(ص) که به امانت داری و صفات برجسته اخلاقی مشهور بود , سپرده شد و دوران شکل گیری شخصیت آن دلاور بزرگ در دامان پاک پیامبر(ص) و خدیجه همسر حضرت رسول گذشت .

از دوران کودکی علی (ع) اطلاعات اندکی در دست است و متاسفانه بدلیل کمی دانش  و عدم وجود کاغذ ، روایت معمولا از طریق نقل سینه به سینه به نسل های بعد منتقل می شده و یکی از این ماجراها که تو سط جناب ابوطالب پدر بزرگوار آن حضرت نقل شده از این قرار است .

روزی علی (ع) با کودکان در یکی از کوچه های مکه مشغول بازی بوده و در نزدیک آن محل یک چاه آب قرار داشته و از قضا هنگام بازی ، پای یکی از کودکان می لغزید و نزدیک بود به آن چاه سرنگون شود , اما علی که کودکی قوی وشجاع و باهوش است بلافاصله با دست خود پای آن کودک را می گیرد و مانع سقوط او به چاه می شود و به دلیل وزن کودک نمی تواند اورا از چاه بیرون آورد , اما پای کودک را محکم در دست خود نگه میدارد و با فریاد دیگرکودکان را ازاین اتفاق مطلع می سازد و سایر کودکان هم با فریاد خواهی های خود ، دیگران را به کمک فرا می خوانند و مادر کودک بر اثر فریادها به محل چاه  می آید , او با وحشت و تعجب  علی(ع) را می بیند که پای فرزند اورا گرفته و با زحمت تمام مانع سقوط او به چاه شده است , آنگاه مادر هم با دادوفریاد از دیگران کمک می خواهد و بلاخره عده ای از مردم به کمک می آیند و کودک رانجات می دهند .

مادر کودک پس از نجات فرزند خود ، علی(ع) رابسیار تمجید کرده و اطرافیان هم او در آغوش کشیده و غرق بوسه می کنند . در این بین  به جناب ابو طالب خبر می رسد و ایشان به محل حادثه آمده و علی (ع) را در بین احترم سایرین به منزل می برد و این ماجرا تا مدتها نقل محفل مردم مکه بوده است . [1]

آموزش رسمی علی از سن شش سالگی مسقیما به حضرت رسول که فردی راستگو و درستکار بوده سپرده می شود و علی همیشه و همه جا ملازم حضرت  محمد صلوات الله علیه بوده و بیشتر اوقات خود را در کنار پیامبر (ص) و حضرت خدیجه می گذرانده اند .

هرگا پیامبر (ص) برای مناجات و تفکر به غار حرا می رفته علی بعنوان همراهی نیکو و شاگردی مطیع در خدمت پیامبر (ص) بوده و اغلب اوقات برای ایشان آذوقه می آورده.

درروز بیست و هفتم ماه رجب  سال چهلم از واقعه عام الفیل علی (ع) به همراه پیامبر (ص) مطابق معمول به غار حرا رفته بود , آن روز ، روز عجیبی بود ، همچنا نکه پیامبر (ص) در غار مشغول عبادت و مکاشفه بود علی(ع)در بیرون غار خود را با تماشای طبیعت سرگرم کرده بود  ناگاه صدای عجیبی به گوش علی(ع) رسید با دقت تمام به صدا گوش میداد و پس از گذشتن لحظاتی صدای پیامبر (ص) که مشول خواندن اولین آیات قرآن بود به گوش علی(ع) رسید و چند لحظه بعد حضرت محمد را مشاهده کرد که با شکوه جلال زایدالوصفی از غار خارج شد و به او فرمود تا به دنبال او بیاید و بدین ترتیب به خانه خدیجه  علیه السلام رسیدند پیامبر (ص) بشدت عرق کرده بود اما در این حال بدنش میلرزید واز شدت سرما گلیمی خواست و به زیر آن رفت و لختی آرمید .

خدیجه (ع) از حضرت علی سبب ناراحتی حضرت محمد (ص) را پرسید اما علی(ع) تنها صداهایی را که شنیده بود بازگوکرد و لی خدیجه (ع) چیزی دستگیرش نشد و همگی صبر کردند تا پیامبر (ص) به حال طبیعی باز گشت و ماجرا را برای آنها تعریف کرد.

آری در آنروز اتفاق بسیار مهمی روی داد حادثه ائی که تاریخ بشریت را برای همیشه دگرگون ساخت , هنگامی که حضرت محمد مطابق معمول برای تفکر و مراقبه به غار حرا  رفته بود ، ناگهان فرشته وحی وملک مقرب الهی حضرت جبرئیل امین بر او ظاهر شد واولین آیات قران مجید رابرای ایشان قرائت کرد و مقام شامخ رسالت را به ایشان بشارت داد .

بدین ترتیب حضرت محمد مصطفی بعنوان آخرین پیامبر (ص) الهی بسوی خلق مبعوث گردید و به مقام شامخ رسول الله ، برگزیده شدند .

اولین کسی که این آیات را شنید حضرت  علی علیه السلام بود که در آن زمان نوجوانی 10 ساله و بسیار باهوش و کوشا بود خود ایشان ماجرا را اینگونه نقل میکنند :

حضرت علی  میفرمایند : یا رسول الله من هنگام تلاوت آیات توسط شما صدای ناله شنیدم و ندانستم از کجاست ؟

رسول الله فرمود : علی جان این صدای ناله شیطان بود که از پیدایش دین جدید بسیار ناراحت شد و ناله سرداد.

براساس گفته همه بزرگان عامه وخاصه از بین مردان وزنان حضرت علی و بانو خدیجه اولین کسانی بودند که به اسلام گرویدند و هیچ کس در این کار خطیر ، برآنان سبقت نگرفت .

البته لازم به ذکر است علی(ع) از بدو تولد در دامان پدر و مادری یکتا پرست یزرگ شده بود و از شش سالگی هم که تحت نظر پیامبر (ص) بزرگ اسلام (ص)که در پاکدامنی و امانت داری شهره عام وخاص بود ، تربیت یافت واز این رو سبقت ایشان در اسلام آوردن آنهم در سن 10 سالگی چیز عجیبی نیست .

مرویست که وقتی پیامبر (ص) بر علی (ع) و سایرین اسلام را عرضه داشتند ابتدا علی (ع)عرض کرد ای پیامبر (ص) اجازه بده تا در این باره با پدرم مشورت کنم و تمام شب را در بستر خویش به این موضوع فکرکرد و فردا که به خدمت پیامبر (ص) رسید عرض کرد :

 ای رسول خدا من دیشب با خود اندیشیدم که خداوند هنگام تولد من با پدرم مشورت نکرد , پس من هم برای پرستش او نیازی به مشورت  با  پدرم  ندارم وبه خداوند یکتا و رسالت شما ایمان می آورم .

و این چنین بود که علی اول مسلمان و مومن جهان گردید . خود ایشان درباره این ایام  طی خطبه 192 از  کتاب نهج البلا غه ، چنین فرموده اند :

من در کودکی سینه های اعراب را به زمین رساندم ، وشاخه های نوبرآمده قبیله ربیعه و مضر را شکستم و شما قدر و منزلت مرا نسبت به رسول خدا (صلوات الله علیه وآله و سلم ) از نظر خو یشاوندی بسیار نزدیک و مقام بلند و احترام مخصوص آن حضرت (به من ) خوب می دانید ، در کودکی مرا در کنار خود می پرور ید و به سینه می چسبا نید و در بسترش از من نگهداری می کرد و مرا درآغوش می کشید و از رایحه خوشش من بهره مند میشدم و خوراکی در د هانم می  گذاشت ، درگفتارم دروغی نیا فت و درکردارم خطائی ملاحظه ننمود ، و خداوند بزرگ فرشته ای از فرشتگانش را از روزی که پیامبر   (صل الله علیه و آله )  از شیر گرفته شد همنشین او گردانید تا ایشان را در شب و روز به راه بزرگواری و حاسن اخلاقی جهان راهبری کند .

از آن هنگام من در پی ایشان گام مینهادم ، همانند رفتن کودک بدنبال مادرش ، و هرروز برای من از محاسن اخلاقی اشان پرچمی تازه می افراشت  ، و مرا به پیروی از آن امر میفرمود ، هر سال به  غار حرا می ر فت و در آنجا ا قا مت میگز ید ، و تنها من ایشان را میدیدم و غیر من کسی ایشان را نمیدید.

درآنزمان اسلام جز در خانه رسول خدا و خدیجه  نیامده بود و من سومین نفر ایشان بودم  , من نور وحی و رسالت را می دیدم و رایحه خوش نبوت را استشمام میکردم , وهنگامی که اولین آیات وحی بر ایشان نازل شد من صدای ناله شیطان را شنیدم و عرض کردم یا رسول الله این چه صدائی است ؟

پیامبر (ص) (ص) فرمود ند :

این شیطان است که از پرستش مردم نسبت به خود ناامید شده است .  آنچه من می شنوم  تو هم ای علی می شنوی و آنچه را من میبینم توهم می بینی جز اینکه تو پیامبر نیستی  ولی  وزیری و تو به راه خیر و نیکی سلوک میکنی .

خطبه 129 کتاب نهج البلاغه ترجمه علی شیروانی ، صفحه 358

جملات فوق به خوبی عظمت و قدر و منزلت علی علیه سلام را در نزد پیامبر (ص) آشکار میکند ، و گوینده ارجمند این سخنان کسی نیست جز علی ابن ابی طالب ، شان و مقام علی (ع) بقدری والا و باعظمت است ،که هیچ کس را زهره آن نیست تا به درستی این سخنان شک کند .

علی (ع) بی شک جزء خوشبخت ترین انسانهای جهان است زیرا  که همدم و معلم خصوصی وی شخص اول آفرینش و معلم بزرگ بشریت رسول مهر و امید حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله میباشند , و علی را در دامان پرمهر خویش تا پایان عمر مبارکشان تعلیم داه و تربیت کردند .

ایشان بارها و بارها فرمودند من شهر علمم و علی دروازه آن .

حدیث نبوی : ( انا مدینة العلم و علی بابها )   ترجمه : من شهر علمم و علی دروازه این شهر

شکی نیست که علی علیه السلام  در طول 27 سال همنشینی با رسول اکرم علوم بسیار زیادی از آن بزرگوار فرا گرفته اند که هیچ کس جزخداوند و خود پیغمبر(ص) و علی(ع) از آن آگاه نیست و همین بس که علی همدم دائم رسول الله بوده و هر لحظه از دهان مبارک آن مقام عظما ی نبوت چه گوهرهای پاک و درخشانی ، بدست نیاورده و چه مروارید های غلتان نسفته است .

علی (ع) به مدت 4 سال قبل از بعثت ، (از سن 6 تا 10 سالگی ) مراحل ابتدائی تعلیم و تربیت را در محضر پر خیر و برکت رسول الله گذراند , و 23 سال از ابتدا تا انتهای دوران رسالت پیامبر(ص) همیشه و همه جا همدم و یار و یاور و مرید آخرین فرستاده الهی بوده است .

وبارها و بارها اتفاق افتاده بود که سایر اصحاب از طولانی شدن ، مجالس خصوصی پیامبر (ص) و علی(ع) به رسول الله شکایت می بردند و آنها هم می خواستند تا بصورت خصوصی با رسول خدا هم صحبت شوند اما این امر هرگز آن چنان که برای علی(ع) میسر بود برای آنان روی نشد .

در جائی دیگر رسول الله فرموده بودند علی(ع) هم اول است  و هم آخر , دیگران به گمان باطل از رسول الله پرسیدند مگر این صفت خدا وند نیست ؟

پیغمبر فرمود علی به جهت اینکه اولین مسلمان است و اولین همدم من اول است و به جهتی که آخر کسی است که ازمن جدا می شود و مرا بخاک می سپاردآخر است .

در حقیقت تعلیم و همنشینی بصورت مداوم ، آنهم  با پاکترین , عالم ترین ، درستکارترین، شریفترین و مقرب ترین انسانها  در نزد خداوند، یعنی رسول اکرم (ص) ، آن هم  بمدت بیش از 27 سال باعث شد ، تا علی(ع) به والاترین مراتب انسانی دست یابد ، و هر آنچه را که رسول اکرم می دانست ، بخوبی فرا گیرد ، و این امر از علی(ع) ، شخصیتی متمایز و بی همتا بوجود آورد .

با توجه به آیات کریمه قرآن مجید که تمام فرمایشات پیامبر (ص) را وحی ، و خلق ایشان را عظیم  و روح ایشان را بلند می خواند ، و تنها بر اثر نقل قول فرمایشات پیامبر(ص) از دهان یاران واصحابش بیشتر مردم جاهل و بت پرست عربستان موحد و یکتا پرست شدند ، اکنون تصور کنید تاثیر نفس مستقیم پیامبر(ص) با نفس و روح علی(ع) آن هم بمدت 27 سال پی در پی ، چه ها کرده و چه تاثیری در وجود این انسان شریف بوجود آورده ، و روح  بلند با عظمت علی بن ابی طالب را به چه مرتبه ایی از علم و ایمان و تمامی فضائل متصور انسانی ، ارتقا داده است ؟[2]

-آغاز دعوت پیامبر (ص)

پس از  انتصاب پیامبر (ص) به مقام بلند رسالت ، ایشان دعوت مردم به سوی خداوند متعال آغاز کرد، که  ابتدا بصورت پنهانی انجام  می گرفت و پس از سه سال بنا به فرمان الهی آشکار شد . و در طول این مدت گروه کوچکی از جوانان آگاه مکه گرد شمع وجود حضرتش جمع شدند . اینان پاک باختگانی بودند که از ظلم و شرک بت پرستی بیزار شده بودند ، آنها جهل مردم خویش را بچشم  می دیدند ، چه زمانی که دختران معصوم و بیگناه را بدست پدرانشان زنده بگور میکردند و یا زمانی که بخاطر کینه های بدوی و دلایل پوچ بجان یکدیگر می افتادند و دست به خونریزی می زدند .

در این اوضاع بود که خورشید وجود پیامبر(ص) از فراز کوه نور طلوع کرد و آئین پاک اسلام را همچون چشمه ای زلا ل میان مردم جاری ساخت تا همه بوسیله آن جان خویش را  پلیدی ها ی جهل شرک شستشو دهند و پاکیزه گردند و به مقام  علم و ایمان ارتقا یابند .

اما دعوت پنهانی بیش از سه سال طول نکشید و  فرمان الهی برای آشکار کردن اسلام و دعوت  از خویشا وندان نزدیک  نازل شد . آیه 215 از سوره شعراء بدین معنا اشارت دارد .

خویشاوندان نزدیکت را از عذاب خدا بترسان و برای مومنانی که از تو پیروی کرده اند , پروبال مرحمت بگستران . 

 و بدین ترتیب پیامبرخدا (ص) ابتدا مأموریت جدید خود را با علی ابن ابی طالب در میان گذاشت و از ایشان خواست تا طعامی تدارک دیده و خویشان و نزدیکان قوم را به میهمانی فراخواند .

روز میهمانی فرارسید   پیامبر (ص)  با رویی گشاده از میهمانان استقبال کرده و به ایشان خوش آمد گفتند   مجلس آراسته گردید و پیامبر (ص) به همراه علی(ع) از مدعوین پذیرائی کردند  پس از صرف غذا پیامبر (ص) لب به سخن گشو دند اما هنگامی که قصد داشتند منظور خویش را از این دعوت بیان کنند  ابو لهب کلام ایشان را قطع کرده و با سخنانی بیهوده و نا پسند مجلس را برهم زد و سایرین نیز با سروصدا مشغول حرف زدن شدند و پس از مدتی هم پراکنده شدند. بدین ترتیب میهمانی پایان پذیرفت بدون آنکه پیامبر (ص) بتوانند مقصود مهم خویش را ازاین دعوت عنوان کنند  .

اما حضرت رسول (ص) هرگز در رساندن پیام الهی قصور نکرد و در طول زندگی پر بار خویش در انجام ماموریت های خداوند کوتاهی نکردند  ازاین رو دوباره به علی بن ابی طالب فرمود تا مجلس دیگری تدارک ببیند و مجددا از خویشان و نزدیکان قوم دعوت بعمل آورند .

مجلس دوم آماده شد و همگی به دعوت پیامبر (ص) پاسخ مثبت دادند, این بار پس از صرف غذا پیامبر (ص) مشغول صحبت شدند و چنین فرمودند :

خویشان گرامی من   توجه فرمائید :  سخن مرا بشنوید   اگر خوب بود آن را بپذیرید و اگر خوب نبود مجبور به قبول آن نیستید  درست نیست که شما با هیاهو و همهمه مجلس را به هم بزنید .

ای پسران عبدالمطلب  به خدا سوگند هیچ کس تا کنون چنین هد یه ای برای خویشاوندانش نیاورده که من برای شما آورده ام . من برای شما خیر و سعادت دنیا و آخرت را به ارمغان  آورده ام .  ای خویشان گرامی , شما مرا بخوبی می شناسید   اگر به شما خبر دهم که دشمن در پشت این کوه ها کمین کرده و به زودی بر شما می تازد   آیا سخن مرا باورمی کنید ؟ آیا آماده دفاع می شوید ؟

همه گفتند : آری ، ای محمد ، ما تورا راست گو و درست کار یافته ایم .

آنگاه رسول خدا خلاصه ای از دعوت خود را به اسلام بیان فرموده , چنین ادامه داد :

من طالب خیر و سعادت شما هستم و هیچگاه به شما دروغ نمی گویم و خیانت نمی کنم . ای مردم شما بیهوده آفریده نشده اید و مرگ پایان زندگی نیست شما از این جهان به جهان آخرت منتقل می شوید تا جزای اعمال خود را ببینید . ای خویشان من من پیامبر (ص) خدا هستم . وبرای هدایت و نجات همه انسانها برگزیده شده ام و اکنون ماموریت یافته ام که شما را به خدا پرستی و دین اسلام دعوت کنم . و از عذاب الهی بترسانم . من        با تمام نیرو در انجام این ماموریت الهی  پایداری خواهم کرد .کدام یک ازشما دعوتم را میپذیرید و در انجام این مسئولیت خدائی به یاریم بر میخیزید ؟ هر که دراین جمع دعوتم را بپذیرد و بامن پیمان یاری ببندد . برادر ،  وصی  و جانشین من خواهد بود .

در میان بهت و حیرت حاضران  علی بن ابی طالب (ع) که هنوز در سنین نوجوانی بسر میبردنند ، از جا برخواسته و دست خویش را بلند کرده و با کمال قدرت و اطمینان فرمود :

ای رسول خدا   من  به یگانگی خداوند و حقانیت روز جزا و پیامبر (ص)ی شما با کمال ایمان و یقین گواهی میدهم و برای پیروزی این آرمان آسمانی با شما پیمان  یاری می بندم .

پیامبر (ص) با نگاه محبت آمیز خویش به علی بن ابی طالب دوباره دعوت خود را تکرار کردند و مجددا علی بن ابی طالب(ع) از جا برخواسته سخنان خویش را تکرار کردند پیامبر (ص) این بار هم نگاه محبت آمیزی به علی علیه سلام نموده و دوباره سخنان خویش را تکرار کردند و در سومین بار هم این علی و تنها علی بود که به دعوت پیامبر (ص) لبیک گفت و با ایشان پیمان برادری بست در این لحضه پیامبر (ص) رو به علی علیه اسلام کرده در جمع همه خویشان و نزدیکان فرمودند :

ان  هذا اخی و وصیی و خلیفتی و فیکم فاسمعو له و اطیعوا .ترجمه :

 

 این نوجوان , (علی(ع) )  برادر و وصی و جانشین من است در بین شما , و به سخنانش گوش کنید واز او پیروی نمائید .

برخی از حاضران ازاین ماجرا مبهوت بودند,بعضی هم مانند ابولهب خشمگین شده بودند . عده ای هم رو به ابوطالب پدر حضرت علی کرده با تمسخر گفتند شنیدی محمد چه گفت ! تو ازاین پس باید مطیع فرزندت باشی !  اما ابو طالب نه تنها ازین موضوع ناراحت نشد بلکه ازاین پس با جدیدت تمام از محمد(ص)  برادر زاده خویش در مقابل سایر ین حمایت کرده و خود از پیروان با وفای وی گردید و به فرزند خویش علی هم سفارش کرد تا هرچه در توان دارد به پسرعموی خویش خدمت کند و حاضران بدون آنکه به عظمت  دعوت پیامبر (ص) آگاه شده باشند از مجلس پیامبر (ص) متفرق شدند و اولین دعوت علنی پیامبر (ص) بدین ترتیب پایان یافت . [3]

ازاین زمان به بعد پیامبر (ص) برای انجام فرایض دینی به کنار کعبه میرفتند و همراه علی(ع) به نماز مشغول می شدند و مردم را به دین جدید دعوت میکردند ، اما برخورد مردم یکسان نبود سران شرک و بت پرستی با تمسخر و استهزا با این دعوت مقابله می کردند و برخی هم نسبت ساحر به رسول الله می دادند و البته عده ای هم که از ظلم و جور سردمداران زورگو و رسوم جاهلی به تنگ آمده بودند با دقت به سخنان پیامبر (ص) که اکثر آنها آیات قرآن بود گوش کرده و به مرور به دین جدید گرایش پیدا می کردند .

پیامبر (ص) در کنار خانه کعبه می ایستادند و با خواندن آیات قرآن مردم را بدین جدید دعوت می کردند ایشان می فرمودند :

ای مردم من پیامبر (ص) خدا هستم و به سوی شما و همه جهانیان مبعوث شده ام . ای مردم . بدانید که مرگ پایان زندگی نیست چنا ن که به خواب می روید  می میرید و چنان که از خواب بیدار میشوید  بعداز مرگ دوباره زنده می شوید و در قیامت برای حساب حاضر می گردید و تمام گفتار و کردارتان محاسبه و برسی می شود . در برابر کارهای نیک پاداش می بینید ودر برابر کارهای بد به کیفر های سخت خواهید رسید . ای مردم , من بهترین برنامه را که در بردارنده سعادت دنیا و آخرت شماست  برایتان به ارمغان آورده ام . بگوئید لااله  الا الله تا رستگار شوید . خدا را به یگانگی بپرستید و با نیروی ایمان  عرب و غیر عرب را زیر پرچم یگانه پرستی گرد آورید .

اندک اندک جمعیت مسلمانان در مکه رو به فزونی گرفت ، این امر البته ابتدا مرهون  زیبائی آیات قرآن کریم ، سپس حسن خلق پیامبر (ص) و در انتها ثروت حضرت خدیجه بود  ،  اما همزمان آزار و اذیت کفار و مشرکین فزونی گرفت و پیامبر (ص) در راه تبلیغ دین اسلام رنجهای فراوانی متحمل شدند و علی (ع) هم از این مصائب بی نصیب نماند   .

کم کم نیروی مخالف پیامبر (ص) قوت گرفت و منسجم گردید و پس از شور و مشورت زیاد تصمیم به آزار و تبعید پیامبر (ص) و یارانش از مکه گرفتند . پیامبر (ص) با حمایت عموی مومن خویش جناب ابو طالب و جناب حمزه به شعب اب طالب که سرزمینی در نزدیکی مکه بود مهاجرت کردند .

اما کار شکنی و آزار کفار و مشرکان پایان نپذیرفت . آنها با تهدید همه تجار مکه آنان را از هر نوع تجارت و معامله با مسلمانان برحذر داشتند و بدین ترتیب گذران زندگی بر مسلمانان ساکن در دره شعب ابی طالب  بسیار دشوار شد . محاصره غذائی بقدری جدی بود که مسلمانان برای افطار روزه خود تنها یک دانه خرما در اختیار داشتند و تمام غذای آنها در طول یک شبانه روز به همان خرما محدود می شد . در این روزهای سخت پیامبر (ص) دو یار بسیار عزیز و مهم خویش را هم از دست داد . حضرت خدیجه و در روزهای آخر هم جناب ابوطالب .

بهرحال با لطف خداوند پیمان مشرکان در باره محاصره اقتصادی مسلمانان که در خانه کعبه نگهداری می شد توسط موریانه خورده شد . این خبر را حضرت جبرئیل به پیامبر(ص) خبر داد و ایشان بوسیله جناب ابو طالب موضوع را به مشرکان امضا کنندگان عهد نامه اطلاع دادند و فرمودند : این دلیل بر حقانیت من و دین من است بدانید ازعهد نامه تنها نام الله با قی مانده است .

مشرکان با دیدن عهدنامه و مجاب شدن از بین رفتن آن و از سوی دیگر بی نتیجه بودن این ترفند تصمیم به لغو محاصره بیرون راندن پیامبر (ص) و پیروانشان از مکه گرفتند  بدین ترتیب محاصره اقتصادی سه ساله پیامبر (ص) و یارانش پایان پذیرفت .اما آزار و اذیت مسلمانان خیر.!! از این رو پیامبر (ص) به تعدادی از یاران خویش پیشنهاد دادند برای نجات خود از اوضاع نابهنجار مکه ، به حبشه مهاجرت کنند .

بدین ترتیب گروهی از مسلمانان به رهبری جعفرپسر عموی پیامبر (ص) پنهانی به حبشه مهاجرت کردند .

در دوران پیش از اسلام مکه بعنوان مرکز تجارت و زیارت مردم شبه جزیره عربستان  محسوب می شد و کعبه محلی بود که بت های قبائل مختلف در آن نگهداری می شد و هر قبیله هنگام ایام حج برای زیارت بت خود وارد مکه می شد و در این سفرها بود که کار تجارت هم انجام می گرفت و همراه خود ثروت زیادی نصیب سران و بزرگان مکه می کرد .

این سنت بدوی در ظاهر بستگی زیادی به وجود بت ها داشت و هنگامی که پیامبر (ص) دعوت خویش را مبنی بر رد بت پرستی و نابودی آنها آشکار کرد و عنوان نمود که خداوند یکی ست و جاو مکان ندارد و هرکس در هرجائی می تواند با خواندن نماز ودعا او را عبادت کند . بزرگان مکه از این دعوت جدید در هراس افتادند و گمان کردند در صورت گسترش یافتن این دین دیگر کسی برای زیارت بتها به مکه نخواهد آمد و بدین ترتیب تجارت هم که بستگی زیادی به این سفرهای زیارتی داشت . از بین خواهد رفت . بنابراین از ابتدا بنای مخالفت با پیامبر (ص) و دین جدید را گذاشتند .

در حقیقت اگر مشرکان مکه با کمی دقت و حوصله به پیام آزادی بخش رسول الله گوش می کردند متوجه می شدند که با برقراری دین جدید نه تنها منافع و موقعیت آنها بعنوان شهری مذهبی به خطر نمی افتاد بلکه برعکس مکه پایگاه دین جدید قرار می گرفت و تجارت در این شهر از رونق بیشتری برخوردار می شد .

اما اگر به عمق مفاهیم دین جدید و ارزش کعبه بعنوان قبله گاه همه مسلمین جهان توجه می کردند متوجه می شدند که این دین نه تنها تجارت را در مکه و عربستان ازبین نمی برد بلکه با برقرای مراسم حج باعث توسعه بیشتر تجارت در مکه می گردد.

اما مخالفت کفار و مشرکان شکل خطرناکی  به خود گرفت  خصوصا پس از مرگ جناب ابوطالب که از نفوذ قابل توجهی بین سران مکه برخوردار بود ,دراین روزها مشرکان رسما مسلمانان را دستگیر و زندانی کرده و تا سرحد مرگ آنها را شکنجه می دادند . تا شاید از اعتقادات خود دست بردارند , از جمله کسانی که بر اثر این فشارها به شهادت رسیدند پدر و مادر عمار یاسر یکی از با وفا ترین یاران پیامبر (ص) بودند .

 

در همین ایام لطف خداوند چهره آشکارتری به خود گرفت و گروهی از سران قبایل اوس و خزرج  که در مدینه ساکن بودند و مدت زمان  درازی به دلائل کهنه و قدیمی با یکدیگر در حال نبرد بودند به مکه آمدند و از پیامبر (ص) دعوت کردند تا به نام رهبر و بزرگ آنها به مدینه بیآیند و بین آنها صلح برقرار کنند و به اختلافات آنها  برای همیشه پایان دهند .

 پیامبر (ص) هم به شرط آنکه آنها مسلمان شده و ایشان را در گسترش اسلام یاری کنند این دعوت را پذیرفت و با آنها بیعت نمود  این ملاقات که همراه با بیعت سران اوس خزرج بود به بیعت عقبه معروف شد و بدین ترتیب مدینه پایگاهی شد برای استقرار و گسترش اسلام و اولین حکومت اسلامی به مفهوم واقعی در آنجا به رهبری پیامبر (ص) تاسیس شد .

اما مشکل اساسی سفر پیامبر (ص) و مسلمانا ن به مدینه بود  چرا که کفارو مشرکان مدام پیامبر (ص) و یارانشان را تحت نظر و مراقبت قرار داده بودند  به علاوه سران مکه تصمیم گرفتند تا به انتخاب چهل مرد جنگجو از چهل طایفه مختلف , شبانه پیامبر (ص) را در بستر شان  ترور کنند و چون قتل ایشان به عهده یک طایفه نبود قصاص و پیگیری دشوار بود و عملا خون مقدس پیامبر (ص) خدا پایمال می شد . اما زهی خیال باطل چراکه حضرت احدیت خداوند بزرگ و توانا اراده فرموده بودند تا بوسیله پیامبر (ص) دین جدید را عالمگیر کنند و هیچ نیرویی را یارای مخالفت با پروردگار بزرگ و توانا نیست .

اصل ماجرا این بود که سران مکه پس از آزمایش روشهای گوناگون و ناامید شدن از این تدابیر تصمیم گرفتند تا با قتل پیامبر (ص) به رود خروشان اسلام که هرروز ابعاد بزرگتر می یافت پایان دهند آنها قرار گذاشتند تا چهل مرد مسلح از چهل طایفه متفاوت شبانه به منزل حضرت رسول حمله کنند و ایشان را به قتل برسانند . اما فرشته وحی ایشان را از موضوع آگاه کردند و پیامبر (ص) تصمیم گرفتند تا همان شب از مکه خارج و به سمت مدینه حرکت کنند  اما بدلیل مراقبت دائمی از  منزل پیامبر (ص) امکان خالی ماندن آنجا میسر نبود و در این صورت مشرکان از موضوع مطلع می شدند ، به همین دلیل قرار شد کس دیگری در آن شب در بستر پیامبر (ص) بخوابد .

و از بین یاران پیامبر(ص) ، تنها حضرت علی(ع) بود که داوطلب این کار شد و خود را آماده کرد تا جان خود را فدای پیامبر (ص) و دین اسلام کند . زمانی که پیامبر (ص) با علی (ع) موضوع را در میان گذاشت حضرت علی(ع) گفت :

ای رسول خدا آیا با این کار جان شما حفظ خواهد شد ؟

پیامبر (ص) فرمودند : آری .

و علی (ع) گفت : اگر بتوانم با اینکار جان شمارا نجات دهم هرگز درنگ نمی کنم .

 والبته این آخرین باری نبود که علی بن ابی طالب توانست با به خطر انداختن جان مقدس و پر ارزش خویش جان عزیز پیامبر (ص) را نجات دهد .

بدین ترتیب شب موعد فرارسید و علی با شجاعت تمام در بستر پیامبر (ص) خوابید و رسول الله با استفاده از لباس علی از منزل خارج شده  در بین راه به ابوبکر برخوردند و به همرا او از مکه خارج شده و به سمت مدینه حرکت کردند .

اما با بررسی بیشتر این موضوع در می یابیم که کار علی (ع)کار کوچکی نبود ، چرا که مهاجمان بسیار مصمم و جدی بودند و نیت آنها قتل پیامبر (ص) بود و این کار را  در زمان خواب می خواستند عملی کنند و هنگام خواب تنها چراغ کوچک اطاق را هم خاموش می کردند و اطاق در تاریکی محض فرو می رفت   از این رو امکان زنده ماندن به حداقل می رسید . خود قرآن این کار حضرت علی (ع) را ستوده و ارزش آن همین بس که خداوند آن را تمجید نموده است .  سوره بقره آیه 207 به اتفاق نظر همه مفسران قرآن در باره این شب و فداکاری علی (ع) نازل شده است . به متن آیه توجه فرمائید :

وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ [٢:٢٠٧]

ترجمه : بعضی از مردانند که از جان خود در راه رضای خدا می گذرد و خداوند دوستدار چنین بندگانی است . [4]

آری هر عمل شجاعانه و خالصی که تنها برای رضای خداوند انجام می شود سزاوار تقدیس است و حضرت باری تعالی شخصا آنرا ستوده و پاداش می دهد و این آخرین آیه ای نیست که در شان حضرت علی در قرآن آمده ، در صفحات آتی خواهید دید که قرآن بارها و بارها  مقام ارجمند علی بن ابی طالب را ستوده است .

* دومین فضیلت علی تربیت توسط شخص پیامبر (ص) از کودکی تا جوانی ست که در این فضیلت هم علی علیه سلام یکه وتنها ست و توفیق این سعادت به کسی داده نشده است*

 

*سومین فضیلتی که بایید در طومار فضائل علی بن ابی طالب ذکر کرد تقدم ایشان در شنیدن آیات الهی از دهان  مبارک شخص پیامبر بوده است ، بعدها سایر اصحاب هم به این فظیلت عظما نائل آمدند که شاهد نزول وحی بر پیامبر اعظم باشند , اما نفر اول این فهرست همیشه علی است و خواهد بود و علی اول مستمع کلام الله مجید  در تاریخ است *

 

*چهارمین  فضیلتی که بایید در طومار فضائل علی بن ابی طالب ذکر کرد تقدم ایشان در گرویدن به اسلام قبل از بلوغ است که بعدها با گرویدن افراد دیگر تا به امروز که این فهرست در حال طولانی شدن است ادامه دارد ، اما نفر اول این فهرست عظیم همیشه علی است و خواهد بود و علی اول مسلمان و اول مومن در تاریخ است *

 

*پنجمین  فضیلتی که باید در این طومار آورده شود تقدم در ایثار و از خود گذشتگی برای اسلام و پیامبر (ص) است که بعدها توسط خود علی(ع) بارها و بارها و بعدا توسط سایرین تکرار شد , اما اولین آنها علی ست و بیشترین سهم را در نجات جان پیامبر (ص) و اسلام از خطر نابودی داشته است . *

 

 

 

 



____________________________________________

[1] - بدر تقی زاده انصاری - علی بزرگمرد جاودانه تاریخ -  صفحه 20

 

[2] - سوره النجم آیات 3 و 4 که می فرماید :  ( و ماینطق عن الهوی ، ان هم الا وحی یوحی ) ترجمه : و او (پیامبر(ص)) هرگز به هوای نفس سخن نمی گوید و سخن او هیچ غیر از وحی خدا نیست .

[3] - درتمامی  تفاسیر قرآن ’ ذیل شرح آیه 215 سوره شعراء با اندک تفاوتی  همین مطالب آمده است .

[4] - در همه تفاسیر قرآن آیه مذکور به شب لیلة موید شب خوابیدن حضرت علی در بستر پیامبر (ص) تفسیر شده است .