خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است
خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است

مراحل سیر سالک شریعت و طریقت و حقیقت

سخنی در باب شریعت و طریقت و حقیقت


بنام نامی خالق هستی بخش 
قصه از اینجا شروع میشود ..

1-شریعت  : یعنی از روزی که حضرت ادم خلق شد خداوند به ایشان احکامی آموخت مانند اینکه دروغ  نگو و دزدی نکن و غیره..پس قدمت شریعت به خلقت انسان میرسد

و شریعت فقط در دین اسلام معنا پیدا نمیکند ..کلا احکام اخلاقی و عبادی همه ادیان را شریعت میگویند ..

 2-طریقت: یعنی عمل کردن به شریعت تا رسیدن به معرفت حق...

 ما در هر مذهب و آئینی که باشیم چه بودا چه هندو چه مسیح و چه مسلمان اگر آشنا با شریعت نباشیم چگونه میخواهیم به معرفت دست پیدا کنیم ؟؟؟ پس بقدر احتیاج باید شریعت را فرا گرفت .
3-حقیقت : رسیدن از کثرت به وحدت ...یعنی زمانیکه تو در درخت و ماه و ستاره و حیوان و انسان و در همه چیز ها و در همه ادیان جلوه انوار حق ببینی..آنجاست که محبتی عظیم برای همه چیز هستی در وجودت حس میکنی...

  خوب مولانا مسلمان زاده شد ..از ابتدا شروع کرد ..یعنی سالها با شریعت آشنا شد و امام جماعت هم بود مدرس مدرسه علمیه پدرش نیز بود ، ولی بعد روزی شمس را ملاقات کرد تا طریقت را به او بیاموزد و سالیان سال آموزش دید تا به حقیقت رسید ...

 زمانیکه به حقیقت رسید مولانائی امروزی که ما می شناسیم جلوه گر شد که دیگر فارغ از هر دین و آئینی گشته بود چون خود انوار حق گشته بود .....

انواع عرفان :

4- دونوع عرفان است ..یکی نظری یعنی تو می نشینی و کتابهای عارفان را میخوانی و یا میروی و در مورد زندگی و افکارشان تحقیق میکنی و نوشته هایشان را تصحیح میکنی و بعد استاد میشوی و درس میدهی.پس وظیفه تو این است که نقل قول کنی...

چون راهشان را تجربه نکردی از اظهار نظر شخصی بپرهیزی .....

 و یکی عرفان عملی ..همچون زندگی عطار..یعنی کارو بار را ول میکنی و بدنبال پیری مبروی و آموزش میبینی و این سالیان سال طول میکشد تا تو چشیده باشی و رفته باشی راه عارفان را و این تازه مرحله طریقت است و بسیاری از عرفا به حقیقت نمیرسند و بستگی به مشیت معبود دارد ...

5- قدم گذاشتن در طریقت مرد میدان می خواهد....

"منظور از مرد"شخص و نفس و تن است فرق نمیکند زن باشد یا مرد "

گر مرد رهی میان خون باید رفت

از پای فتاده سرمگون باید رفت

تو پای در راه نه و هیچ مپرس

خود ره بگویدت که چون باید رفت


6- متاسفانه بسیاری با خواندن چند جلد کتاب خود را عارف پنداشته و در زمینه عرفان نظری دکان ها باز کرده و به زعم خود تفسیر میکنند مولانا را..حافظ را ...بایزید و عرفا را...

هر کسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست احوال من

7- هر کس آزاد است هر گونه که خواست بیاندیشد ..

اما اینکه دکان و خانقاه و کلاسی باز کند و بگوید بیائید و از راه من پیروی کنید و به اسلام توهین کند و مولانا را ارزان بفروشد ..و با زبان شیرینشان همچون روباه ،عزیزانی که طالب آشنا شدن با زندگی عارفان هستند را گمراه کنند ، اینجاست که باید دستشان را و جهلشان را بر دیگران روشن کرد.....

 8- همیشه باید مراقب بود که ایمانمان را کسی ندزدد ...

چون دقیقا شیطان همینگونه در انسان رسوخ میکند ....

نکته ایی که در انتها که باید به آن توجه کرد 

بعضی از ما دوست تر داریم که حرفهای عجیب و غریب و سخنان "محال" را بشنویم و باورکنیم. و علت آنست که نفس طالب است از وظایف اصلی خویش شانه خالی کند و آن سخنان را سند راحت طلبی خویش گرداند. و یکی از علل گرایش به طامات و خرافات ریشه در همین راحت طلبی و صفت گریز از وظایف است.

هر چند عمل به تکالیف انسانی طبیعتا سخت تر است ولی اگر کسی همتی بکار آورد و از بایدها نگریزد در عمل طولی نکشد که در مدارحلاوت و آرامش روحی و هئیت کامل انسانی قرار گیرد.

یکی از وظایف ما بستن مفر و گریزگاههای نفس است و این ، در اینجا عمل از روی اخلاص به دستورات راه حقیقت است. و البته هر کس با اندکی توجه وظایف وتکالیف خود را می داند. کسی که  پایبند شریعت است آیا تکالیف خود را نمی داند؟ کسی که سالک طریق است وظایف خویش را نمی شناسد؟

یقین که می داند !

اما چون تحت تاثیر اراده نفس قرار می گیریم،  نفس از روی کاهلی و تنبلی و سفاهت دنبال گریزگاه و فرار از مسئولیت هاست. در این راستا علاقه به خرافات و طامات و شره به شنیدن سخنان قابل تاویل فزونی می گیرد که نتیجه ای جز هدر دادن عمر گرامی نیست.

لابد شنیده ای که از عارفی دعوت کردند تا در مجلسی که حدیث و قول از حضرت رسول (ص) می شنیدند ، حاضر شود. قبول نکرد ، و در مقابل سوال آنها توضیح داد که چهل سال پیش از حضرت سخنی شنیده ام و بدان مشغولم ، تا آن را در عمل نیارم بسخنی دیگر حاجت نیست. آن حدیث این بود؛

ترک کن هرآنچه را که در آن خیری نیست.

 همیشه در پناه خدا باشید و راهتان نور باران باد...   


تصوف چیست ؟

تصوف ، دانشی ست که در آن ، از یگانگی ذات پروردگار، سخن می رود و به نام ها و صفاتش و همه آن چه که به او مربوط است ، نایل می گرداند از این رو، موضوع تصوف ، ذات پروردگاری و صفت های ازلی و سرمدی اوست . 

مسائلی که تصوف از آن ها سخن می گوید، چگونگی صدور کثرت از خدا و بازگشت همه آن ها به اوست و نیز بیان مظاهر نام های الهی و صفت های ربانی او و چگونگی بازگشت (اهل الله ) به خداست و نیز چگونگی (سلوک ) و (مجاهده ) و ریاضت های آنان است و همچنین از نتیجه هر یک از اعمال و ذکرها در دنیا و آخرت به همان سان که در (نفس امر) است سخن می گوید . 

مبادی تصوف ، شناخت حد و غایت و اصطلاحات صوفیانست که در میان آنان رواج دارد . 

 عوالم کلی ، به دو عالم منحصر می شود: یکی ، (عالم خلق )، که با یکی از حواس پنجگانه ظاهری حس می شود و دیگری ، (عالم امر) است ، که به حس در نمی آید . همچون (روح ) و (عقل ) و پروردگار فرموده است : (الا له الخق و الامر تبارک الله رب العالمین )

و بسا! که از این دو (عالم ) به (عالم ملک و ملکوت ) و (عالم شهادت و غیب ) و (ظاهر و باطن ) و (بر و بحر) و عباراتی جز این ها تعبیر شود . و آدمی ، موجودی ست جامع ، میان این دو عالم . چه ، تن او، نمومه ای از عالم خلق است و روحش از عالم امر . خدای تعالی فرموده است : (یسئلونک عن الروح قل : الروح من امر ربی )

و روح آدمی ، پیش از هستی دیگر آفریدگان ، در دریای حقیقت پروردگاری شناور بود، و از عنایت ازلی که حامل آن بود، برخورداری داشت . خدای تعالی می فرماید: (و لقد کرمنابنی آدم و حملناهم فی البر والبحر)

سپس ، این روح ، در تن ، به امانت سپرده شد، تا کسب کمال کند و برخی آمادگی ها تدارک بیند که بی آن ، ممکن نبود، تا بدان برسد . آنگاه به اصل خود باز می آید و در منشاء خویش شناور می شود، و به دریای حقیقت می رسد . در حالی که آماده پذیرش فیض های جلال و جمال الهی و اشراق سر مدی شده باشد . 

سخن  عارفان و پارسایان 

عارفی گفته است : آن که به هنگام نعمت ، به منعم بنگرد، و به هنگام بلا، به بلا دهنده نظر کند، و در همه حالات ، جمال حق را نظاره کند، و به محبوب مطلق توجه داشته باشد، در عالی ترین مراتب سعادت است و آن که به عکس این باشد، در پایین ترین درکات بدبختی ست . و چنین کسی ، به هنگام نعمت ، بر نیست شدن آن ترسانست و به هنگام سختی ، در 

آزار آنست . 

 

انواع مراتب ذکر در مسیر سالک

آنچه که اکنون گفته می شود مراتب هفتگانه اذکار قلبی است و با تذکر این که رموز اذکار فاش نمی گردد و این توضیحات به جهت آشنایی با کلیات مراتب و کمک به درک عمیق تر و سریع تر سالکین است:

ذکر اول: ذکر آفاق و انفس

ذکر دوم: ذکر حیات

ذکر سوم: ذکر سر

ذکر چهارم: ذکر دل – معرفت

ذکر پنجم: ذکر روح – محبت

ذکر ششم: ذکر صبر – تسلیم

ذکر هفتم: ذکر وجود – فنا

ذکر آفاق و انفس، اولین مرتبه از اذکار قلبی سالک است که معمولا در لحظه ی تشرف از دم سبحانی پیر به قلب سالک القاء می گردد. این ذکر بطور کل دارای بار معنایی این جهانی و آن جهانی است و بیشتر برای دنیای سالک است تا ماورای جسم او. سالک بتدریج با دوام در این ذکر به انعطاف طبع می رسد . به این معنا که طبیعت سخت سالک با ذکر آفاق و انفس به نرمش در آمده بطور نسبی رام گشته تا برای خلاصی ذره، ذره از خویش و پذیرش تحولات غیرقابل پیش بینی آماده گردد. در پایان این مرحله سالک با زخم های روح خویش که از طبعش نشأت می گیرد آشنا گشته و برای احیای دوباره آماده می گردد. نقش بسیار مهم این ذکر در پیشبرد روحی سالک غیر قابل کتمان است.
ذکر حیات، دومین مرتبه از اذکار قلبی سالک است که پس از اعلام پیر از دم سبحانی ایشان به قلب سالک القاء می گردد. از حساس ترین و پر طغیان ترین مراتب اذکار قلبی، ذکر حیات است. بدین دلیل که سالک از آفاق و انفس به در رفته وارد مراحل حیات روح گشته و در نتیجه شکل سلوک سالک پس از القاء این ذکر به قلب او تغییر می یابد. به گونه ای که دگرگونی های بیرونی و درونی، ملموس و برجسته می گردند و طبع سالک شروع به ترک دلبستگی ها و وابستگی های مجازی خویش می کند. دورانی دردناک و در انتها گوارا، که مرگ ها و زایش های پی در پی روحی بسیار در خود دارد. که بطور حتم در این مرتبه از ذکر باید رخ دهد تا سالک مراحل حیات خویش را پشت سر گذاشته و برای ورود به مراحل سر آماده گردد. آزمونهای این مرتبه تکان دهنده، زیر و رو کننده و ناگزیر هستند.
پس از کامل گشتن حیات روح، ذکر سِر، از دم سبحانی پیر به قلب سالک القاء می گردد. سالک در ذکر سِر، آماده برای درک ماورای حجاب و پذیرش معنی به جای طبع است. مرحله ای که تاریکی های درون سالک به روشنی بدل می گردد و حجابهای او به او شناسانده و قابلیت های روح رخ می نماید. سالک در این مرتبه از ذکر به درستی می داند گره های روحی او در کجاست و چه پرده هایی را باید در خود کنار بزند. قراین روحی مرتبه ی سوم ذکر، نرمش و خاموشی را به وجود می بخشد. سالکین صاحب ذکر سِر، وجودی مرموز و غیرقابل درک دارند و این به جهت گشایش رفته رفته ی دریچه های درونی آنان به سمت اسرار وجودی پیر است. ذکر سِر، زمینه و مقدمه ی بینایی و ادراک از راه دل است.
چهارمین مرتبه ی اذکار قلبی ذکر دل است. این ذکر گاه به شکل زبانی و گاه باطنی به روح سالک القاء می گردد. یعنی ذکر دل را گاه سالک از زبان مبارک پیر دریافت می دارد و گاه از راه باطن به آن دست می یابد. ذکر دل، پایه و اساس رسیدن به معرفت وجود است. در این مرتبه سالک شعور و بینایی از راه دل را بدست می آورد و نسبت به معانی قابل درک این مرحله که از وجود مراد در وجود او به جوشش در می آید آگاه می گردد. حال جذبه ی باطنی در ذکر دل و گاه در ذکر بعدی یعنی ذکر روح به سالک دست می دهد. در بعضی از موارد حال جذبه در ذکرهای پایین تر نیز به روح سالک حلول می کند. سلوک باطنی در مرتبه ی چهارم ذکر قلبی، کاملا شکلی خاص و منحصر به فرد به خود می گیرد. صاحب ذکر دل، مولد امواج سریانی است و نفوذ و شکافندگی از صفات باطن او می شود.
ذکر روح، پنجمین مرتبه ی ذکر قلبی و دریافت آن تنها از طریق باطن است. مرتبه ای که نظرگاه و وادی سیر سالک تغییر بنیادین می یابد و سالک از طریق این ذکر می رود که وجودی بی تقلا و بی جنبش را در خود به ثبات برساند. سالک در ذکر روح در رویارویی کامل و تنگاتنگ با عوامل پنهان و آشکار جهان غیرماده است. بطور کل در ذکر پنجم، باطن جزء باطن های متعالی است و سالک در نقل وانتقال های متوالی و اشراف های پی در پی نسبت به جهان هستی و عالم روح، حقیقت و معنای محبت پیر را کشف کرده و راز بسط محبت را در می یابد. باطن عشق بر باطن سالک گشوده شده و سالک رباینده ی این درک ظریف و پیچیده می شود و سپس آنچه که او را ربوده، ربایندگی را به باطن او می بخشد. سالک در مرتبه ی ذکر روح در پیچ و تاب های عشق به واکنش رهایی و خلاصی می رسد و آماده برای پاگذاری به ورای وادی عشق و پر طغیان ترین مرحله سلوک باطن یعنی تسلیم سر مینهد.

https://s7.picofile.com/file/8377391592/%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%A8%D8%A7%D9%82%D8%B11.jpg

نظرات 1 + ارسال نظر
ماهش سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1402 ساعت 07:16 http://badeyedel.blogsky.com

سلام و درود
نوشته هاتون خیلی خوبند خدا شما را خیر بدهد
میشه در مورد این هم بگید چرا دنیا بر خلاف ذهن و نفس یک نفر عمل می کنه؟ انگار که باهاش لجه!؟

علیک سلام و درود بر شما خانم جستجو گر و اهل تحقیق عزیز گرامی سوال شما بسیار دقیق و البته هوشمندانه است و نیاز به اطلاع از میزان تسلط شما به عرفان و باطبع توضیح فراوان دارد که در مقوله این چنین ابزاری نیست .
انشاالله اگر گذرتان به شهر گرگان افتاد بنده در خدمتم و در حد توان توضیح لازم ارائه خواهم کرد .
درپناه ایزد منان سلامت و پیروز و شادکام باشید
انشاالله اگر قسمت باشد حضوری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد