همسران پیامبر [صلّی اللّٰه علیه و آله و سلّم]
به نام خدا
سلام ...
1- پیامبر تا ٢٥ سالگی مجرد است و به گواهی تمام اسناد و متون تاریخی در کلّ این ٢٥ سال دوران نوجوانی و جوانی، در نهایت پاکدامنی و قداست زندگی میکند. گویی در این دوران ایشان رهبانیّت اختیار کرده است.
2- پیامبر در ٢٥ سالگی با «خدیجه» ازدواج میکند و تا وفات وی، ٢٥ سال بعد، تنها همسر پیامبر، خدیجه است. اینک پیامبر ٥٠ ساله میباشد.
3- پیامبر تا ٣ سال در سوگ حضرت خدیجه است و همسری اختیار نمیکند، اینک پیامبر ٥٣ ساله است.
4- پیامبر در ٥٣ سالگی با«سوده بنت زمعةبنقیس» که ٥٠ ساله، شویمرده و بدون سرپرست است، ازدواج میکند و تا ٣ سال تنها همسر پیامبر *سوده* میباشد.
5- اینک رسولخدا ٥٦ ساله است. وی فقط هفت سال دیگر در این دنیای خاکی خواهد بود.
6- پیامبر در هفت سال آخر حیات خود ١١ همسر دیگر برمیگزیند که تعدادی از آنان به دلیل کهولتِ سن، زودتر از ایشان فوت میکنند.
7- تمامی پرسشهایی که در مورد همسران پیامبر مطرح است در مورد همین هفت سال آخر زندگی پیامبر است.*
یکم:* این هفت سال از پر مشغلهترین دوران حیات پیامبر است. مشکلات داخلی مدینه، مانند اختلافهای اوس و خزرج، مهاجر و انصار، یهودیان داخل مدینه با مسلمین از یک طرف، و تربیت مردم تازه مسلمان این شهر، یکی از صدها مشکلات پیامبر در این هفت سال است. در شرایطی که مدینه هر لحظه در معرض هجوم قبایل اطراف است، لاجرم پیامبر و یارانش مدام در حال آماده باش جنگیاند.
دوم:* در این هفت سال قوای جسمانی پیامبر در اثر پیری و بیماری، که آخرالامر او را از پای در میآورد، روز به روز در حال تحلیل رفتن است.
سوم:* تعدادی از این زنان، شویمرده و یا بیسرپرست هستند، که از مکّه یا شهرهای دیگر به مدینه پناهنده، و یا فرستاده شدهاند. لذا در مدینه از حمایت اقوام خود نیز بیبهرهاند.
سوده بنتزمعه، زینب بنتخزیمه، اُمّسلمه، ماریه قبطیّه اینچنیناند.
چهارم:* مابقی این زنان، دختران سران قبایل ذینفوذی بودند که پیامبر با این ازدواجها، هوشمندانه روابط خصمانۀ آنها را تلطیف نمود و با کمترین خونریزی، صلح و سازش را با آنان برقرار نمود.
*عایشه و حفصه* ، دختران دو تن از با نفوذترین مهاجران از مکّه یعنی ابوبکر و عمر بودند.
*رمله* ، دختر بزرگترین دشمن پیامبر یعنی ابوسفیان بود.
*زینب* بنت جحش، از بنیمخزوم یکی از پرنفوذترین طوایف قریش بود.
*ریحانه و صفیه* ، دختران سران دو قبیلۀ یهودی بودند.
*جویریه* ، دختر یکی از سران قبیله خزاعه بود که بعد از آن وصلت، خزاعه یکیاز متحدین استراتژیک مسلمانان شدند.
پنجم:* در این هفتسال که پیامبر حکومت شهر مدینه را دارد و سال به سال از لحاظ سیاسی قویتر میشود، بزرگان انصار(ساکناناصلی مدینه) حاضر بودند که جوانترین و زیباترین دختران خود را به رسم خود به عقد پیامبر درآورند.
ولی در میان این ١١ همسر، هیچ زن انصاری دیده نمیشود، چرا که در مورد زنان انصار هیچیک از دو دلیل اجتماعی و سیاسی پیش گفته وجود ندارد.
بنابراین ازدواجهای ١١ گانۀ پیامبر در این مدّت، نه تنها رنگی از لذّتجویی ندارد، بلکه ایثاری شگرف از این روح متعالی است که حتی از خصوصیترین و شخصیترین امور زندگی خود، یعنی زناشویی، در خدمت اهداف انسانی و الهی خود میگذرد.*
از عارفی پرسیدند:
چرا اینقدر ذکر "صلوات" در منابع دینی ما تاکید شده؟! و برای آمرزش گناهان ، وسعت روزی ، صحت و سلامتی ، گشایش در کارها و... صلوات تجویز کرده اند؟!
سر و راز این ذکر چیست؟؟؟!
فرمود:
اگر به قرآن نگاه کنید،
فقط و فقط یکجا در قرآن هست
که خداوند انسان رو هم شأن و هم درجه ی خودش می کند .
یعنی از انسان می خواهد که بیاید کنار او و با هم در یک کاری مشارکت کنندو آن این آیه ست:
"انّ الله و ملائکته یصلّون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلّوا علیه و سلموا تسلیما"
خدا و ملائکه اش دارند برای پیامبر صلوات میفرستند شما هم بیایید و همراهی کنید...
علت عظمت و بزرگی ذکر صلوات این است که انسان را تا کنار خدا بالا می برد.
فلسفه و اهداف قیام عاشورا از دیدگاه امام حسین(ع)
در این مجال کوتاه نمیتوان به تفصیل
به این پرسش پاسخ داد لذا به صورت مختصر در این زمینه باید گفت: یک پژوهشگر و یا شخص سوال کننده پیرامون
تاریخ عاشورا اگر بخواهد به ماهیّت و جوهره قیام عاشورا تا حدّ زیادی پی ببرد،
باید در گام نخست، با نگاه و مطالعه جامع و کامل در باره امام حسین(ع)، به زندگی، شخصیّت و
مقام حضرت به عنوان امام معصوم، شناخت لازم و کافی پیدا کند و سپس با مطالعه و
تعمّق لازم در بیانات و گفتار حضرت که در مقاطع مختلف قیام و حتّی پیش از آغاز آن
درباره انگیزه حرکت خویش بیان کرده است، به فلسفه و ماهیّت قیام آن حضرت تا حدّ
زیادی شناخت پیدا کند.
اکنون با این مقدمه و با توجّه به
این که بهترین و مطمئنترین سند برای شناخت فلسفه و اهداف نهضت سیدالشهدا(ع)، کلمات خود
آن حضرت و یا امامان دیگر در این باره است، مجموع خطبهها، سخنان، نامهها و وصیتنامه امام حسین(ع) که در باره اهداف و انگیزههای قیام عاشورا است و نیز برخی از تعابیر زیارت نامههای متعدّد و مختلف که از امامان دیگر در باره حضرت رسیده است و در
آنها به انگیزه قیام پرداخته شده است، مورد مطالعه و بررسی قرار داده و سپس با
استخراج فهرستوار اهداف قیام، به تفسیر و تحلیل آنها، میپردازیم :
1 ـ امام حسین(ع) در مکه در جمع گروهی از علما و نخبگان دیگر مناطق
اسلامی با ایراد خطبهای شورانگیز و کوبنده، ضمن یادآوری وظیفه سنگین و تکلیف خطیر علما و بزرگان شهرها در
باره پاسداری از کیان دین و اعتقادات مسلمانان و پیامدهای سکوت در برابر جنایات
امویان، از خاموشی آنان در برابر سیاستهای دینستیزانه حاکمان اُموی انتقاد کرده و هرگونه همراهی و سازش
با آنان را گناه نابخشودنی دانستند. حضرت در پایان سخنان خود، هدف از اقدامات و فعالیتهایش را برضدّ نظام ستمگر حاکم (که چند سال بعد خود را در
قالب یک نهضت نشان داد) چنین اعلام فرمودند:
خدایا تو میدانی آنچه از طرف ما انجام گرفته است
(از سخنان و اقدامات برضدّ حاکمان اُمَوِی) به خاطر رقابت و سبقت جویی در
فرمانروایی و افزونخواهی در متاع ناچیز دنیا نبوده است، بلکه برای این است که
نشانههای دینت را (به مردم) نشان دهیم ( برپاگردانیم) و اصلاح در سرزمینهایت را آشکار کنیم. میخواهیم بندگان ستمدیدهات در امان باشند و به واجبات و سنّتها و احکامت عمل شود.
از این جملات میتوان چهار هدف را برای اقدامات و فعالیتهای امام حسین(ع) که در عصر حاکمیّت یزید جزء اهداف قیام حضرت به شمار میرفت، استخراج کرد:
الف ـ احیای مظاهر و نشانههای اسلام اصیل و ناب محمدی
ب ـ اصلاح و بهبود وضع مردم سرزمینهای اسلامی
ج ـ مبارزه با ستمگران اُموی جهت تأمین امنیّت برای مردم ستمدیده
د ـ فراهم ساختن بستری مناسب برای عمل به احکام و واجبات الهی
2ـ امام حسین(ع) ضمن
وصیّتنامهای که هنگام خروج از مدینه و در زمان وداع با برادرش محمّد بنحنفیّه
برای وی نوشت، هدف از حرکت خویش را چنین بازگو کرد:
من نه از روی سرمستی و گستاخی و نه برای فساد و ستمگری حرکت کردم. بلکه تنها برای طلب اصلاح در امّت جدم حرکت کردم. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جدم و پدرم علی بنابیطالب عمل کنم.
و در زیارتهای مختلف که در باره امام حسین(ع) از امامان(ع) وارد شده، این تعابیر فراوان دیده میشود:
«اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ اَقَمْتَ
الْصَّلوهَ وَ آتَیْتَ الزَّکوهَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ
الْمُنْکَرِ»
گواهی میدهم که تو نماز را بپا داشتی و زکات دادی و امر به معروف و نهی از
منکر کردی.
از این عبارات، اهداف ذیل را از قیام حضرت، میتوان استفاده کرد:
الف ـ طلب اصلاح در امور امّت پیامبر(ص)
ب ـ امر به معروف
ج ـ نهی از منکر
د ـ عمل به سیره رسولخدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) همانند برپایی نماز و پرداخت زکات
3 ـ حضرت در نامهای که در زمان اقامت خویش در مکّه در پاسخ دعوت به نامههای اشراف و بزرگان کوفه مبنی بر
آمدن به کوفه، نوشتند، فلسفه قیام خود را چنین بیان فرمودند:
به جانم سوگند، پیشوا کسی است که به کتاب خدا عمل کند، عدل و داد را محقق سازد، معتقد به حقّ باشد، خود را به آنچه در راه خدا هست پایدار بدارد.
امام(ع) در این نامه، هدف از قیام
را، تلاش در جهت برپایی حکومتی میداند که رهبر و پیشوای آن، صفات و امتیازات ذیل را دارا باشد:
الف ـ به کتاب خدا حکم کند.
ب ـ عدالت را در جامعه حاکم کند.
ج ـ متدیّن ومعتقد به دین خدا باشد.
د ـ خود را وقف خدا و اهداف الهی کند.
4ـ حسین بنعلی در نامهای که ضمن آن از بزرگان بصره دعوت به
همیاری و همراهی با وی کرده است، علّت و هدف از نهضت خویش را چنین بیان میکند:
من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش میخوانم. همانا سنّت پیامبر(ص) از بین رفته است و بدعت زنده شده است.
و در جواب عبدالله بنمُطیع میفرماید:
کوفیان به من نامه نوشته و از من خواستهاند به نزدشان بروم، چون امیدوارند (که با رهبری من) نشانههای حقّ زنده و بدعتها نابود شود.
و نیز در نامهای که به شیعیان بصره نوشتند، فرمودند:
من شما را به زنده کردن نشانههای حقّ و نابود کردن بدعتها میخوانم.
از مجموع نامه و پاسخ حضرت، این اهداف را میتوان برای نهضت عاشورا استفاده کرد:
الف ـ دعوت (و عمل) به کتاب خدا و سنّت پیامبر ـ ص ـ
ب ـ احیای سنّت پیامبر(ص) که از بین رفته است، و برپایی مظاهر حقّ و حقیقت
ج ـ از بین بردن بدعتها (که جایگزین احکام خدا و سنّت پیامبر(ص) شده است.
5ـ اباعبدالله درخطبهای که پس از برخورد با حرّ بنیزید رِیاحی در منزل «بَیْضَه» ایراد
فرمودند، انگیزه قیام خود را با استناد به فرمایش پیامبر ـ ص ـ، چنین بیان کردند:
ای مردم ! رسولخدا ـ ص ـ فرمودند: کسی که فرمانروای ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهی را شکسته و با سنّت رسولخدا ـ ص ـ مخالفت ورزیده در میان بندگان خدا با گناه و تجاوزگری رفتار میکند، ولی در برابر او با کردار و گفتار خود برنخیزد، برخدا است که او را در جایگاه (عذابآور) آن ستمگر قرار دهد. هان (ای مردم) بدانید که اینها تن به فرمانبری از شیطان داده و اطاعت از فرمان الهی را رها کرده و فساد را نمایان ساخته و حدود خدا را تعطیل نمودهاند، درآمدهای عمومی (بیت المال) مسلمانان را به خود اختصاص دادهاند و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کردهاند و من شایستهترین فرد برای تغییر دادن (سرنوشت و امور مسلمانان) هستم .
نتیجه بحث
با اندکی دقّت در اهداف استخراج شده
از این بیانات، ملاحظه میشود که امام(ع) علّت و انگیزه قیام خویش را، مبارزه با منکرات
فراوان در جامعه اسلامی و تبلیغ و ترویج معروف در بین مسلمانان، اعلام میکنند. بنابراین، فلسفه اصلی و نهایی نهضت حضرت را میتوان در یک هدف جامع و کلّی یعنی «احیای فرهنگ اسلام
اصیل و ناب محمدی ـ ص ـ و زدودن زنگارهای تحریف و بدعت از دین جدّشان» خلاصه کرد. البته حضرت راهکار و ابزار لازم جهت
جامه عمل پوشاندن به این هدف را، در عنصر «امر به معروف و نهی از منکر» میدانند. از اینرو در وصیّتنامه خود به محمّد بنحنفیه مینویسند: «ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر» و یا (چنان که گذشت) در زیارتنامههای مربوط به حضرت آمده است: «... وَ اَمَرْتَ بالمعروف وَ
نَهَیْتَ عَن المنکر»
توضیح مطلب آنکه: اگر حضرت علّت حرکت خویش را مبارزه با اموری، همچون رواج بدعتها، مخالفت با کتاب خدا و حلال و حرام الهی، نابودی سنّت پیامبر ـ ص ـ ، شیطان محوری و ترک خدا محوری، فساد، ظلم، بیعدالتی و ناامنی در جامعه اسلامی، تعطیلی حدود الهی، در انحصار گرفتن و تاراج بیتالمال مسلمانان و ... میدانست، تمام این امور حاکی از فراوانی و شیوع امری به نام «مُنْکَر» در جامعه اسلامی بود، که حضرت خود را موظّف به نهی از آن میدانستند. و نیز اگر اباعبدالله(ع) جامعه اسلامی را به اموری از قبیل: عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر(ص)، احیای مظاهر و نشانههای حقّ، ایجاد امنیّت، اصلاح و بهبودی وضع امور امّت و مسائلی از این قبیل، فرامیخواند، این مسأله نشانگر آن است که امری به نام «معروف» در جامعه از بین رفته یا دست کم در حال نابودی بود. از اینرو اگر حضرت از بیعت با یزید امتناع کرده و با این عمل، از یکسو، آمادگی خود را برای شهادت و مقاومت در برابر حکومت یزید اعلام کرد، و از سوی دیگر، تلاش خود را جهت برانداختن حکومت یزید و تأسیس حکومت اسلامی، به کار گرفت، در واقع سرباززدن از بیعت، به معنای نهی از منکر، ترویج معروف و اتمام حجّت با مسلمانان در باره حرمت سکوت در برابر بدعتها و جنایات بنیاُمَیّه بود و بیعت و یا حتّی سکوت در مقابل چنین حکومتی، افزون بر آن که ترویج منکر و مبارزه با معروف بود، عذر و بهانهای نیز برای افراد عادّی در همکاری با حاکمان اُموی میشد , چرا که به رسمیّت نشناختن حکومت از سوی افرادی همچون حسین بنعلی(ع)، به معنای ردّ مشروعیّت آن و آمادگی برای مبارزه با حکومت بود و یزید به خوبی به این موضوع آگاهی داشت.
منابع:
. ابنشعبه حرانی، تحف العقول، ص239؛ مجلسی، بحارالانوار، ج97،
ص81 ـ 80.
. ابناعثم کوفی، کتاب الفتوح، ج5،
ص21؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ج1، ص189 ـ 188؛ مجلسی، همان، ج 44، ص 329 ـ 330 . و نزدیک به این تعابیر: ابوجعفر محمّد بنعلی بنشهراشوب ،
مناقب آلابیطالب ، ج4، ص97. .
. کلینی، الفروع من الکافی، ج4، ص 578؛ ابنقولویه، کاملالزیارات،
صفحات 371، 376، 378 ـ 380، 402 و 518؛ شیخ طوسی، مصباحالمتهجد، ص720 و تهذیب
الاحکام، ج6، ص67؛ ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج2، ص63 و ج3، ص103. هم چنین ر. ک:
شیخ عباس قمی، کلیات مفاتیح الجنان، ترجمه مهدی الهی قمشهای، تهران، انتشارات علمی، ، زیارت مخصوصه امام حسین(ع)، ص 758
مظهر انوار ربانی، ☀ حسین بن علی
آن که خاک آستانش دردمندان را شفاست..
ابر رحمت سایبان قبه پر نور او
،،
روضه اش را از پر و بالِ ملایک بوریاست..
دست خالی برنمی گردد دعا از روضه اش
سایلان را آستانش کعبه حاجت رواست
حقایقی از نهضت عاشورا :
اول :*معنای دقیق کلمات عاشورا و تاسوعا چیست ؟*
اکثر قریب به اتفاق اهل لغت این تصور را داشتهاند که ، چون عشر و عاشر از یک ریشهاند
و واقعه کربلا هم در دهم ماه محرم اتفاق افتاده است.
پس ، عاشورا یعنی دهم محرم ؛
و بر همین قیاس تاسوعا را نیز که با تسع و تاسع شباهت ظاهری دارند روز نهم ماه محرم گفتهاند .
*اما*
این معنا به دلایل زیر اشتباه است.
*آیا*
واژه عاشورا برای دهم ماههای دیگر نیز به کار میرود ؟
مثلاً ، آیا شنیده شده است که کسی به دهم ماه رجب هم عاشورا گفته باشد ؟
یا این مفهوم مختص دهم ماه محرم است ؟
*آیا*
اگر امام حسین(ع)
مثلاً ، در یازدهم محرم شهید میشدند ، آنگاه ، تاسوعا با عاشورا عوض میشد و عاشورا واژه دیگری داشت؟
در ریاضی اعداد قاعده خود را دارند و هر قاعدهای که بر شمارش اعداد حکم کند بر سلسله اعداد هم حاکم خواهد بود .
اعداد بر خلاف کلمات استثنا پذیر نیستند.
به طور مثال ، در کلام عرب اعداد این گونه شمارش میشوند:
اول – ثانی - ثالث - رابع ...
و یا اولاً – ثانیاً - ثالثاً - رابعاً و ...
چنان چه تاسوعا و عاشورا در زمره اعداد باشند باید قاعدهپذیر باشند ؛
یعنی باید بتوان بقیه اعداد را هم به همان سیاق تلفظ کرد؛ مثل تاسوعا – عاشورا – ثامونا – سابوعا ....
*اما*
میبینیم که بقیه اعداد از این قاعده پیروی نمیکنند ؛
لذا ، نمیتوانیم دلیلی داشته باشیم که ، تاسوعا و عاشورا عدد هستند تا از قاعده شمارش پیروی کنند.
و این دو روز هیچ ربطی به اعداد ندارند ، بلکه معنای دیگری دارند.
*عاشورا*
به معنای روز معاشرت با امام حسین(ع) است.
عشر به کسر عین و عشرت ،
به معنای معاشرت و مصاحبت است .
معاشر به ضم میم،
یعنی مصاحب
و عاشر ، اسم فاعل عشر است.
که خودش ثلاثی مجرد اسم مصدر عشرت است.
خداوند میفرماید:
«وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ»
(نساء/۱۹) یعنی :
با زنان آن گونه که شایسته آنان است معاشرت کنید .
عشیر یعنی همدم و رفیق
«وَ لَبِئْسَ الْعَشِیر ُ» (حج/۱۳) یعنی :
چه بد دوستی انتخاب کردهاند.
و چه بد معاشر و رفیقی است .
*العاشور*
از ریشه عشر
به کسی گفته میشود که ،
معاشرت خصلت او باشد .
پس *العاشوراء؛*
جائی که میل به معاشرت و رفاقت و مصاحبت نمایان میشود و افراد میل معاشرت خود را با کسی که مورد نظر است عرضه میکنند،
و *عاشورا* مبالغه است
از میل به معاشرت
یعنی روزی که میل معاشرت و رفاقت با امام حسین (ع) به شدت بالا میرود.
*تاسوعا*
روزی برای وسعت ظرفیت.
با خارج شدن عاشورا از سلسله اعداد،
عدد بودن تاسوعا نیز مورد تردید قرار میگیرد.
و معنی *نهم* را از دست میدهد.
*اتسع* به فتح الف یعنی ،
گروههای ۹ نفره شدند.
اما *اتسع* به کسر الف
یعنی، وسعت پیدا کرد و فراخ گردید.
*اتساع* ، یعنی گسترده شدن و بالا رفتن ظرفیت .
اتساع شرائین یعنی ، رگها گشاد شدند و ظرفیت شان برای عبور خون زیاد شد.
*التاسوع*
یعنی چیزی که فراخی و گستردگی و ظرفیت اش زیاد باشد ؛
و بالاخره ، *التاسوعا*
یعنی جائی که بتوان ظرفیت را بالا برد و فراخی ایجاد کرد؛
و *تاسوعا* این معنی را پیدا میکند؛
*روزی که ظرفیت بالا میرود و در سینهها فراخی ایجاد میشود و به جای تنگی، وسعت مییابد*
این دو نام از ابداعات
*امام سجاد (علیهالسلام) است*
توجه :
اگر در بعضی از روایات
از پیامبر اکرم (ص) از عاشورا سخنی گفته شده است ،اکثرا جعلیات بنیامیه، برای کم کردن اثرات عاشورای امام حسین (علیه السلام) است.
اما ، در مورد تاسوعا
تقریباً هیچ حدیثی نداریم که قبل از امام سجاد (ع) لغت تاسوعا به کار برده شده باشد.
بنابراین معنای و مفهوم عاشورا و تاسوعا فوقالعاده ادبی و بسیار عاشقانه و عرفانی است...
منبع : *برگرفته از کتاب «سفری از عاشورا تا اربعین» تألیف عبدالله مستحسن*
دوم حق الناس :
شب عاشورا امام حسین به یارانش فرمود: هر کس از شما حق الناسی به گردن دارد برود....
او به جهانیان فهماند که حتی کشته شدن در کربلا هم از بین برنده حق الناس نیست..
در عجبم از کسانی که هزاران گناه میکنند و معتقدند یک قطره اشک بر حسین ضامن بهشت آنهاست..
سوم فلسفه سیاه پوشیدن در مراسم ماه محرم :
بعضی افراد مُحرِم برای زیارت خانه خدا میشوند(لباس چنین اِحرامی سفید)
بعضی افراد مُحرِم برای عزاداری خون خدا(ثار الله)میشوند(لباس چنین اِحرامی مشکی است)
نکته ای رمزآلود:
اهل عرفان رنگ پایانی در سیر و سلوک سالک را رنگ سیاه میدانند...
اهل عرفان برای اشاره به دست نیافتنی بودن و قابل ادراک نبودن ذات الهی از اصطلاح رنگ سیاه استفاده نمودهاند...
علامه حضرت آیت الله سیدمحمدحسین طهرانی رحمة الله علیه:
«بطور کلّى اهل عرفان براى صفات مختلفه حقّ سبحانه و تقدّس انوارى را معرّف مىشمرند، که از روشنترین که مانند نور مهتاب است شروع مىشود تا برسد به نور ذات که سیاه رنگ است.
منبع : (الله شناسى، ج1، ص50)
دیدگاه
مولانا نسبت به واقعه عاشورا و امام حسین "ع" و شهدای کربلا
در
شهر قونیه وقتی وارد زیارتگاه مولانا میشویم در ابتدای ورود بر سقفی شعری از خون
حسین "ع"جلب نظر میکند ..و در سماعی که برگزار میکنند به شهدای کربلا
درود میفرستند ..
چرا
؟ از زبان دکتر سلمان صفوی بشنویم..
طولانیترین
و مشهورترین غزل مولانا در باب عظمت و علو مقام حسین و شهیدان کربلا، غزل 2707
کلیات شمس است. مطلع غزل شهیدان الهی و بلاجویان معاشقه کربلایی است و پایان آن به
زیبایی ارجاع است به انسان کامل و خورشید موعود که شاهد است و ناظر و اصل نزول
انوار الهی است در عالم ممکنات.
در
این غزل، شهیدان و عاشقان مترادفند. شهیدان به یاری تجرد وجودی و معرفت که مقدمه
عاشقی است و «بالهای عاشقی» از مرغان هوایی نیز بهتر پرواز در ساحت حضرت دوست میکنند.
«یحبهم و یحبونه» (54 ـ مائده). آنها شاهان عالم غیبند و به کمک عشق ، بابهای
عوالم پنهان را گشودهاند.
یکی
از رمزهای توفیق آنها در پرواز عاشقانه رهایی از انواع خود است. آنها ار آن جهت که
فانی و باقی در :عقل عقل» شدهاند در ناکجاآبادند. (نک ـ صفوی ـ سید ـ لندن ـ 2007).
از
بیت پنجم غزل رابطه شهیدان واصل را با سالکان بیان میکند. رهایی شهیدان اثر وجودی
در رهایی دیگر سالکان نهاده است. آنها با شکستن در زندان تو در توی طبیعت و نفس
خود، باب مخزن اسرار الهی را گشودهاند. اول نفی است و سپس اثبات.«لا اله الا
الله». «لا اله الا هو»(255 بقره) «لا اله اله انت». شهیدان که واصل به محبوب شدهاند
و حسین که سید و سالار آنهاست، نوای فقیران و درویشان کوی دوستند.
شهیدان
حسینی مقیم دریای وجود بیکران حضرت واجب الوجوداند که این عالم تجلیات اسما و صفات
اوست. هوالله الخالق الباری المصور له الاسماءالحسنی یسبح له ما فی السوات والارض
و هو العزیز الحکیم. (24 ـ حشر) « الله لا اله الا هو». «لا اله الا انت» که در
روز الست آشنایش بودند.«الست بربکم؟ قالوا بلی». (173 ـ اعراف) در بیت هشتم مولانا
اشاره به یکی از اصول عرفان نظری میکند که میگوید انواع دنیاهای عالم ناسوت هیچ
اندر هیچ است و توخالی و گذرا و میراست. سپس مبتنی بر آن آدمیان را به عرفان عملی
دعوت میکند. آنگاه گویی پیام امام حسین (ع) را میدهد که ای مدعیان اگر از قبیله
مایید و کربلایید، اهل صفا باش و دل را منور به نور خدا بگردان.
کجایید ای
شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی
کجایید
ای سبک روحان عاشق پرندهتر ز مرغان هوایی
کجایید
ای شهان آسمانی بدانسته فلک را در گشایی
کجایید
ای ز جان و جا رهیده کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید
ای در زندان شکسته بداده وامداران را رهایی
کجایید
ای در مخزن گشاده کجایید ای نوای بی نوایی
در
آن بحرید کین عالم کف اوست زمانی بیش دارید آشنایی
کف
دریاست صورتهای عالم ز کف بگذر اگر اهل صفایی
دلم
کف کرد کین نقش سخن شد بهل نقش و به دل رو گر ز مایی
برآ
ای شمس تبریزی ز مشرق که اصل اصل هر ضیایی
مولوی در داستان شیعیان حلب در دفتر ششم مثنوی ابیات 777 ـ 805 به بیان عظمت معنوی و بلندی تبار و صفات برجسته امام حسین و آسیبشناسی برخی از عزاداران حسینی میپردازد و بیان میکند که غصه قصه حسین برای هر که به راستی پیرو خداوند و رسول خدا باشد، بس عظیم است، زیرا هر که حضرت محمد را دوست دارد، باید امام حسین را نیز دوست داشته باشدو هر که حسین منی و انا من حسینی؛ قدر عشق گوش عشق گوشوار. همچنان که آدمی گوش را دوست دارد، گوشواره را نیز دوست دارد؛ گوش کنایه از حضرت محمد(ص) و گوشواره کنایه از امام حسین (ع) است. عزاداری و تعظیم شعایر روح پاک سید الشهدا از نظر مؤمن از صد طوفان نوح نیز مشهورترست. مولوی در دو بیت 791 و 792 با تأکید بر لفظ مؤمن وکیفیت نسبت آن با حسین تولای حسین (ع) و تبری جستن از دشمنان امام حسین (ع) را از نشانههای ایمان و مؤمنی معرفی میکند؛ گویی، مولانا به این پاره زیارت عاشورا نظر داشته است: یا ابا عبدالله لقد عظمت الرزیه و جلت و عظمت المصیبه بک علینا و جمیع اهل الاسلام. یا ابا عبدالله به درستی بزرگ است سوگت و سترگ است و عظیم است مصیبت تو بر ما و بر همه اهل اسلام. از حسین به نام روح سلطانی و شاهنشاه یاد می شود که با توجه به بقیه اشعار مولانا و سیاق گفتمان سوم دفتر ششم که داستان مذکور، بخشی از آن است، مقصود سلطان عشق است. (نک: صفوی ـ سید سلمان ـ 1386) و همچنین حسین «خسرو دین» خوانده میشود. هیچیک از صحابه و خلفا را مولوی به این لقب نخوانده است. امام حسین (ع) نمونه اعلای عاشق صادق واصل است. او خسرو دین است و شاهنشاه عاشقان است که از قفس دنیا رها شده و استعلا یافته است به عالم غیب.
سپس مولانا میگوید: ای عزاداران بر خود بگریید که فرسنگها از ارزشهای حسینی دورید. شما بر حسین مگریید، در حالی که باید بر قلب و ایمان خرابت نوحه کنی که وابسته به مزخرفات این دنیای دنی شدهاید. سپس پاسخ مدعیان دروغ دینداری را میدهد و میگوید: دینداری نشانه دارد؛ از جمله نشانههای آن «توکل»ـ «جانبازی» ـ «بی نیازی» ـ «فرخی معنوی» و «بخشندگی» است که در شما یافت نمیشود. اگر حسینی هستید و از شراب عشق الهی نوشیدهاید، چرا آثار در اعمال و رفتارتان دیده نمیشود؟
روزِ عاشورا
نمیدانی که هست ماتمِ جانی که از قرنی بِه است
پیشِ
مؤمن کَی بُود این غصّه خوار قدرِ عشقِ گوش عشقِ گوشوار
پیشِ
مؤمن ماتمِ آن پاک روح شهرهتر باشد ز صد طوفانِ نوح
ب790
ـ 793 ـ دفتر ششم مثنوی
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان ز آنکه بَد مرگی است این خوابِ گران
جهت مطالعه کامل این مطلب به مقاله نکته هایی از عاشورا در منابع مختلف
مراجعه فرمایید :
در انتها ترکیب بند مشهور جناب محتشم کاشانی شاعر بلند آوزه شیعی و اهل بیت را یادآور می شویم :
باز این چو شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بى نفح صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع مىکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامى ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
درباره گاه قدس که جاى ملال نیست
سرهاى قدسیان همه بر زانوى غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه مىکنند
گویا عزاى اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پرورده کنار رسول خدا حسین
بند دوم
کشتى شکست خورده طوفان کربلا
در خاک و خون طبیده میدان کربلا
گر چشم روزگار برو زار مىگریست
خون مىگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابى بغیر اشک
ز آن گل که شد شگفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز بعیوق مىرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمى که لشکر اعداد نکرد شرم
کردند رو بخیمه سلطان کربلا
آندم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
بند سوم
کاش آنزمان سرادق گردون نگون شدى
وین خر گه بلند ستون بى ستون شدى
کاش آنزمان درآمدى از کوه تا بکوه
سیل سیه که روى زمین قیر کون شدى
کاش آنزمان ز آه جهان سوز اهلبیت
یک شعله برق خرمن گردون دون شدى
کاش آنزمان که این حرکت کرد آسمان
سیماب وار گوى زمین بى سکون شدى
کاش آنزمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدى
کاش آنزمان که کشتى آل نبى شکست
عالم تمام غرقه دریاى خون شدى
آن انتقام گرنفتادى بروز حشر
با این عمل معامله دهر چون شدى
آل نبى چو دست تظلم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند
بند چهارم
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا بسلسله انبیا زدند
نوبت با ولیا چو رسید آسمان طپید
زان ضربتى که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوى خیرالنسا زدند
بس آتشى ز اخگر الماس ریزهها
افروختند و در حسن مجتبى زدند
وانگه سرادقى که ملک محرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
و ز تیشه ستیزه در آن دشت کوفیان
بس نخلها ز گلش آل عبا زدند
پس ضربتى کزان جگر مصطفى درید
برحلق تشنه خلف مرتضى زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده مو
فریاد بر در حرم کبریا زدند
روح الامین نهاده بزانو سر حجاب
تاریک شد زدیدن آن چشم آفتاب
بند پنجم
چون خون ز حلق تشنه او بر زمین رسید
جوش از زمین بذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانه ایمان شود خراب
از بس شکستها که بارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان به آسمان زغبار زمین رسید
باد آن غبار چون بمزار نبى رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه درخم گردون به نیل زد
چون این خبر بعیسى گردون نشین رسید
پر شد فلک زغلغله چون نوبت خروش
از انبیا بحضرت روح الامین رسید
کرد این خیال و هم غلط کارکان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه برى ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلى نیست بیملال
بند ششم
ترسم اجزاى قاتل او چون رقم زنند
یکباره بر جریده رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق بدر آید ز آستین
چون اهلبیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمى که با کفن خون چکان ز خاک
آل على چو شعله آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهلبیت
گلگون کفن بعرصه محشر قدم زنند
جمعى که زد بهم صفشان شور کربلا
در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس برسنان کنند سریرا که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
بند هفتم
روزى که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه بر آمد ز کوهسار
موجى بجنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابرى ببارش آمد و بگریست زار زار
گفتى تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتى فتاد از حرکت چرخ بیقرار
عرش آنزمان بلرزه در آمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمهاى که گیسوى حورش طناب بود
شد سرنگون زباد مخالف حباب وار
جمعى که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بى عمارى محمل شتر سوار
با آنکه سر زد آن عمل از امت نبى
روح الامین زروح نبى گشت شرمسار
و انگه ز کوفه خیل الم روبشام کرد
نوعیکه عقل گفت قیامت قیام کرد
بند هشتم
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهة فکند
هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد
هر جا که بود آهوئى از دشت پا کشید
هر جا که بود طایرى از آشیان فتاد
شد وحشتى که شور قیامت بباد رفت
چون چشم اهلبیت بر آن کشتگان فتاد
هر چند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخمهاى کارى تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بى اختیار نعره هذا حسین زو
سر زد چنانکه آتش از و در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعة الرسول
رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول
بند نهم
این کشته فتاده بهامون حسین تست
وین صید دست و پا زده در خون حسین تست
این نخلتر کز آتش جان سوزتشنگى
دود از زمین رسانده بگردون حسین تست
این ماهى فتاده بدریاى خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین تست
این غرقه محیط شهادت که روى دشت
از موج خون او شده گلگون حسین تست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین تست
این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین تست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین تست
چون روى در بقیع بزهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد
بند دهم
کاى مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بیکس و بى آشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطه عقوبت اهل جفا ببین
در خلدبر حجاب دو کون آستین فشان
و اندر جهان معصیبت ما بر ملا ببین
نى نى ورا چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تنهاى گشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهاى سروران همه بر نیزهها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبى مدام
یک نیزهاش زدوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان بخاک معرکه کربلا ببین
یا بضعة الرسول ز ابن زیاد داد
کو خاک اهلبیت رسالت بباد داد
بند یازدهم
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانه طاقت خراب شد
خاموش محتشم که از ین حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهى دریا کباب شد
خاموش محتشم که از ین شعر خونچکان
در دیده اشگ مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که از ین نظم گریه خیز
روى زمین با شگ جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بسگه خون گریست
دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را زروى پیمبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطائى چنین نکرد
بر هیچ آفریده جفائى چنین نکرد
بند دوازدهم
اى چرخ غافلى که چه بیداد کردهاى
وزکین چهها در ین ستم آباد کردهاى
پر طعنت ابن بس است که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کردهاى
اى زاده زیاد نکرده است هیچ گه
نمرود این عمل که تو شداد کردهاى
کام یزید دادهاى از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کردهاى
بهر خسى که بار درخت شقا و تست
در باغ دین چه با گل و شمشاد کردهاى
با دشمنان دین نتوان کرد آنچه تو
با مصطفى و حیدر و اولاد کردهاى
حلقى که سوره لعل لب خود نبى برآن
آزردهاش به خنجر بیداد کردهاى
ترسم تو را دمى که به محشر برآورند
از آتش تو رود به محشر درآورند
محتشم کاشانى
مختصری در باره واقعه عظیم عاشورا و قیام امام حسین(ع)
حرکت اعتراضی امام حسین بن علی(ع) علیه حکومت یزید پسر معاویه که در نهایت به شهادت امام حسین(ع) و یارانش در دهم محرم سال ۶۱ هجری قمری و اسارت خانواده ایشان ختم شد. امام حسین(ع) مخالفت خود را نخست پس از اقدام معاویه به بیعت گرفتن برای یزید در سال ۵۹ ه.ق و در منا، علنی کرد.
اما قیام آن حضرت با خودداری از بیعت با حاکم مدینه به عنوان نماینده یزید و خروج از مدینه در ماه رجب سال ۶۰ ق عملا آغاز شد. قیام امام حسین زمینهساز حرکتهای اعتراضی بعدی مانند قیام توابین و قیام مختار شد که با داعیه خونخواهی امام حسین(ع) صورت گرفتند.
واقعه کربلا از مهمترین عوامل شکلگیری هویت شیعیان در طول تاریخ بوده است. همه ساله در سالگرد این واقعه شیعیان در بسیاری از نقاط جهان مراسمهای گوناگونی را به عنوان یادبود این حرکت و عزاداری برای امام حسین برگزار میکنند. در طول تاریخ، درباره واقعه کربلا آثار فرهنگی، هنری و مذهبی بسیاری پدید آمده است.
زمینههای قیام
پژوهشگران در تحلیل زمینههای اجتماعی قیام حسینی و واقعه عاشورا، عامل اصلی را انحراف جامعه اسلامی از باورهای دینی و اخلاقی اسلام دانستهاند.[۱] قوت گرفتن دوباره ارزشهای جاهلی و قبیلهای در روشهای کسب قدرت[۲] و سربرآوردن دوباره اختلافات قبیلهای بهخصوص اختلاف دو تیره هاشمی و اموی،[۳] غلبه دنیا گرایی بر روحیه جامعه اسلامی و دوری از ارزشهای اسلامی به دلیل سلطه و تبلیغات تحریفآمیز امویان[۴] از عوامل انحطاط جامعه اسلامی دانسته شده است. در چنین شرایطی که به خلافت رسیدن فردی مانند یزید را در پی داشت، اعتراض حسین بن علی که از بزرگان جامعه اسلامی و مورد توجه و علاقه مردمان روزگار خود و به واسطه وصیت پیامبر(ع) مدعی مقام خلافت بود، دور از انتظار نبود.
پس از شهادت امام علی(ع) غالب مسلمانان با فرزندش حسن مجتبی(ع) امام دوم شیعیان بیعت کردند ولی او مجبور شد خلافت را طی یک قرارداد صلح به معاویه واگذار کند. امام حسین(ع) بعد از شهادت برادرش، به قرارداد صلح با معاویه پایبند ماند و علیرغم دعوت گروهی از کوفیان برای قیام علیه معاویه، به این کار دست نزد.[۵]
معاویه در اواخر حکومت خود بر خلاف مفاد قرارداد صلحی که با امام حسن(ع) داشت، کوشید تا فرزندش یزید را به جای خود بر جایگاه خلافت بنشاند و او را به عنوان جانشین خود معرفی کرد. امام حسین(ع) به این دلیل که یزید بر اساس هیچ یک از مبانی اسلامی و عرفی جامعه اسلامی درباره انتخاب خلیفه به خلافت نرسیده بود و همچنین به سبب ناشایستگی آشکار یزید برای این مقام، خلافت او را نامشروع میدانست و به این دلیل بعد از مرگ معاویه، از بیعت با یزید امتناع کرد. بیعت حسین بن علی(ع)، نوه پیامبر(ص) و فرزند امام علی(ع) و یکی از مدعیان خلافت، به مشروعیت حکومت یزید یاری میرساند و یزید نیز به همین دلیل در اخذ بیعت از امام(ع) اصرار داشت.[۶]
دیدگاهها متفاوت در مورد هدف از قیام امام حسین(ع)
1-گریز از بیعت
بنابر یک دیدگاه، حرکت امام حسین(ع) از مدینه به مکه و از آنجا به طرف کوفه، به قصد قیام و پیکار نبوده است. از آنجا که او از بیعت با یزید خودداری کرد، جانش در خطر بود و خروج از حجاز تنها برای حفظ جان بوده است. بدین رو، اقدام آن حضرت را نه قیام، که فقط دفاع باید خواند. علی پناه اشتهاردی از فقهای معاصر قم از مدافعان این دیدگاه است:«اساسا بیرون آمدن امام حسین(ع) از مدینه به مکه معظمه و از مکه به طرف عراق، برای حفظ جان بوده؛ نه خروج، نه قیام، و نه جنگ با دشمن و نه تشکیل حکومت.»[۷] این دیدگاه در میان گفتهها و آثار برخی دیگر از معاصران نیز به چشم میخورد: «ستمگران و زورمداران روزگارش اگر او را به حال خود وا میگذاشتند، او هرگز از آن دو شهر معنوی و عبادی بیرون نمیرفت و کار دیگری را بر عبادت خدا ترجیح نمیداد.»[۸] «کار امام حسین(ع) انقلاب نبود، قیام هم نبود. اعتراض بود.»[۹]
2-تشکیل حکومت
بنابر این دیدگاه، هدف امام حسین(ع) بیرون آوردن خلافت و حکومت از دست یزید و تشکیل حکومت بوده است. پس از سید مرتضی تا قرن چهاردهم در میان عالمان شیعه کسی از این موضوع سخن نگفته است.[۱۰]
3- هدف تشکیل حکومت بود اما امام علیه سلام با خیانت کوفیان مواجه شدند .. دیدگاه سید مرتضی
سید مرتضی از عالمان و متکلمان شیعی معتقد است هنگامی که امام حسین(ع) اصرار مردم کوفه و توانایی نظامی آنان و ضعف حکومت کوفه را ملاحظه کرد، تصمیم گرفت دعوت آنان را بپذیرد و در واقع، با وجود چنین امکاناتی در کوفه، رفتن به این شهر را لازم دانست.[۱۱]او بر این باور است که احتمال وقوع چنین خیانتی از کوفیان بعید بود و بدین رو امام حسین(ع) گمان نمیبرد که آنان دعوت خویش را به یکباره پس گیرند و عهد خود را بشکنند.[۱۲] سید مرتضی با یاد آوری صحنههای تاریخی حضور مسلم در کوفه سعی کرده است نشان دهد که اسباب پیروزی امام حسین(ع) بر دشمنان فراهم بود؛ اما حوادث بعدی، ماجرا را خلاف آنچه توقع میرفت، رقم زد.[۱۳]
سید مرتضی بر آن است که چون رویارویی سپاهی کم شمار با یک سپاه مسلح پرشمار معقول نمینماید و دین نیز به آن توصیه نمیکند، باید نتیجه گرفت که امام ناچار به جنگ شده و خود به آن میل نداشته است.[۱۴] همچنین، هنگامی که پراکنده شدن و عهدشکنی کوفیان آشکار گشت، امام حسین(ع) تصمیم به بازگشت و متارکه درگیری گرفت همان گونه که امام حسن(ع) چنین کرد. در واقع، شرایط دو برادر در هر دو مورد یکسان بود ولی متارکه جنگ از حسین(ع) پذیرفته نشد.[۱۵]
4- تغییر هدف امام علیه سلام از تشکیل حکومت به صلح و بعد شهادت دیدگاه صالحی نجف آبادی
نوشتار اصلی: شهید جاوید (کتاب)
صالحی نجفی آبادی در کتاب جنجال برانگیزش با نام شهید جاوید نظریهای را مطرح ساخت. بنابر گفته صالحی، پس از مرگ معاویه، بستری برای تشکیل حکومت اسلامی فراهم شده بود و در این هنگام امام حسین احساس مسئولیت بیشتری کرد و بر خود لازم دانست که برای زنده کردن اسلام اقدام کند و با تشکیل حکومتی نیرومند، وضع موجود را تغییر دهد و اسلام و مسلمانان را از چنگال ستمگران برهاند. اندیشه محوری کتاب وی آن است که امام حسین سه هدف را دنبال میکرد: نخست تشکیل حکومت، دیگری و در مرحلۀ دوم برقراری صلح و در درجۀ سوم حفظ عزت و تحمل شهادت. امام نخست در پی حکومت بر آمد و چون اوضاع دگرگون شد، خواستار صلح گشت و سرانجام ذلت را نپذیرفت و تن به شهادت داد. با این وصف امام خود برای کشتهشدن هیچگونه فعالیتی نکرد بلکه این عمال حکومت ضد اسلام بودند که فرزند پیغمبر را کشتند و چنین خسارت بزرگی را بر جهان اسلام وارد ساختند.[۱۶]
5- مخالفان دیدگاه تشکیل حکومت
به گفته صحتی سردرودی،شیخ مفید، سید بن طاووس، سید عبدالوهاب حسینی استرآبادی، محمدباقر مجلسی، عبدالله بحرانی اصفهانی، رضی بن نبی قزوینی و سید محسن امین از مخالفان نظریهای که هدف امام حسین(ع) را تشکیل حکومت میداند. برخی از این نویسندگان اگرچه بصورت تفصیلی در این زمینه سخن نگفتهاند اما در آثار خود نظر سید مرتضی را نقد کردهاند.[۱۷]
6- نظریه شهادت
الف - شهادت عرفانی
این نظریه تفسیری غیراجتماعی و غیرسیاسی و بلکه سیاست زدایانه از قیام امام حسین(ع) است سید بن طاووس این دیدگاه را مطرح کرده است وی در سرآغاز کتابش میگوید:«هنگامی که اولیای خداوند پی میبرند که زندگیشان در این دنیا میان ایشان و بخششهای خداوند حائل است، جامه ماندن را از تن برمیکنند و درهای لقای خداوند را میکوبند و خود را در معرض شمشیرها و نیزهها قرار میدهند.[۱۸] فاضل دربندی معتقد است امام حسین(ع) با ارسال نامه به کوفه قصد داشت عدهای به همراه او به نعمت شهادت برسند.[۱۹] از جمله مهمترین پیروان این نظر می توان به صفی الله شاه در زبده الاسرار و عمان سامانی در گنجینه الاسرار و نیر تبریزی در آتشکده با واژگان عرفانی به تفسیر قیام پرداختهاند اشاره کرد.[۲۰]
ب - شهادت فدیه ای
این دیدگاه معتقد است امام حسین(ع) به شهادت رسید تا گناهکاران را شفاعت دهد و آنها را به درجات معنوی برساند. شریف طباطبایی، ملا مهدی نراقی، ملا عبدالرحیم اصفهانی از معتقدین به این نظریه هستند. ملا مهدی نراقی در این زمینه میگوید: امام برای رسیدن به شفاعت کبرا، که مقتضی استخلاص همه محبان و موالیان باشد به شهادت راضی شد... زیرا که رفع کدورات معاصی امت و شفاعت ایشان موقوف بر خون و تالم ایشان است.[۲۱]
ج - شهادت سیاسی
این تفسیر برخاسته از نگرش اسلام سیاسی بوده و تفسیری متاخر است که امروزه بیشتر تبیین و ترویج میشود علی شریعتی، میرزا خلیل کمرهای، مرتضی مطهری، سید رضا صدر، جلال الدین فارسی از جمله معتقدین به این نظریه شمرده شدهاند. این نگاه تفسیری انقلابی و سیاسی از نهضت امام حسین(ع) ارائه میدهد. شریعتی در این باره میگوید: «حسین را نگاه کنید که زندگیش را رها میکند و برمیخیزد تا بمیرد. زیرا جز این، سلاحی برای مبارزه و برای رسوا کردن دشمن ندارد. میداند که اگر نمیتواند دشمن را بشکند میتواند به این وسیله رسوا کند».[۲۲]
7- نظریه احیای دین جدش حضرت رسول الله (ص)
این نظریه با توجه به حدیث مشهور پیامبر صلوات الله علیه بشرح ذیل نقل می شود .
حدیث حسین منی و انا من حسین
حضرت رسول صلوات الله علیه و اله می فرمایند : حسین از من است و من از حسینم.
منبع : دایرة المعارف تشیع، ج 6 , خرمشاهی، بهاء الدین
این حدیث جزو مشهورترین احادیثی است که از رسول اکرم (ص) در حق نواده گرامیش حسین بن علی (ع)، از طریق فریقین نقل شده است. این حدیث را احمد بن حنبل و ترمذی و ابن ماجه از طریق سعید بن راشد از یعلی بن مره نقل کرده و گفته اند که یک روز حضرت پیامبر (ص) به مهمانی تشریف می بردند، در راه به امام حسین (ع) برخورد کردند که با جمعی از کودکان سرگرم بازی بود. حضرت (ص) با مهربانی و خوشروئی او را دنبال کردند تا سرانجام در آغوشش گرفتند، بعد یک دست زیر چانه و دست دیگر به پشت سر او گذارده چهره او را بین دو دست بالا برده، بوسیدند و سپس فرمودند: «حسین منی و انا من حسین، احب الله من احب حسینا، حسین سبط من الاسباط» ، «حسین از من است و من هم از حسینم، هر که حسین را دوست بدارد خداوند دوست او باد، حسین فرزندزاده ای است از فرزندزادگان انبیاء» . اسباط یعنی فرزند زادگان یعقوب (ع)، در این صورت معنای حدیث این است که حسین همانند اسباط [برای ] یعقوب سبط من است و از نظر ایمان و عصمت و دریافت حقایق وحی، هم پایه انبیاء و برانگیختگان الهی است. حضرت رسول (ص) با این حدیث کمال اتحاد روحی و اتصال معنوی و پیوند قلبی بین خود و حسین بن علی (ع) را بیان فرموده اند. این حدیث از طریق شیعه در کتاب کشف الغمه اربلی و به نقل از او در بحار الانوار مجلسی نقل شده، ولی مأخذ آن همان روایت ترمذی است که سندش به یعلی بن مره ختم می شود که این حدیث را از رسول الله (ص) نقل کرده است . به نوشته آقای بهبودی «در میان علمای اهل سنت، که اغلب از شرح و توضیح این گونه احادیث، دانسته و شناخته دریغ می کنند، تنها قاضی عیاض است که در شرح حدیث حسین منی و انا من حسین به معنای اصیل آن اعتراف و تصریح می کند. او می گوید: گویا رسول اکرم (ص) با تابش نور وحی، آنچه را بین حسین (ع) و قاتلین آن سرور واقع شدنی بود می دانست، و لذا مخصوصا نام حسین (ع) را برد و فهماند که او و حسین (ع) از حیث وجوب محبت و حرمت تعرض و محاربه، چون شخص واحداند، و رسول خدا (ص) به منظور تأکید همین اتحاد و یگانگی فرمودند: هر که حسین را دوست بدارد خدا را دوست داشته، زیرا محبت حسین، محبت رسول خدا، و محبت رسول خدا، محبت خدا است» .
تعبیری که در این روایت از پیامبر (ص) نقل شده است: «حسین منی و انا منی حسین» در تفسیر این عبارت گفته شده است که حسین (ع) فرزند نبی خاتم " نوه بزرگوار آن حضرت است" و رسول اکرم (ص) اگر فرمودند «و انا من حسین» از این باب بوده است که مکتب اهل بیت (ع) که حقیقت اسلام بوده و اسلام حقیقی در آن تجلی دارد، توسط امام حسین (ع) باقی می ماند؛ یعنی در حقیقت بقای مکتب حیات بخش اسلام با قیام و نهضت امام حسین (ع) بوده و هست. به بیان دیگر امام حسین (ع) عامل بقاء حقیقت اسلام است
منابع: «حسین منی و انا من حسین» ، بهبودی، در یادنامه علامه امینی، 305، بحار الانوار، 43/261، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، فیروزآبادی، 3/262، خاندان وحی در احادیث اهل سنت، عبدالمعطی امین قلمجی، ترجمه آئینه وند، .74
برخی دیگر سخنان امام علیه سلام قبل از شهادت را ملاک قرار می دهند .
"من برای احیاء دین اسلام و اصلاح امت جدم قیام کردم"
"اگر دین جدم پیامبر(ص) جز با کشته شدن من استوار نمی شود، پس ای شمشیرها مرا دریابید"
«إن کانَ دین مُحَمَّداً لَمْ یَستَقِم الَّا بِقَتلی فَیاسُیُوف خُذینی»
ترجمه: اگر دین محمد جز با کشته شدن من باقی نمیماند، پس ای شمشیرها، مرا بگیرید.
البته این جمله، در مصرعی از قصیدهی شاعری به نام «شیخ محسن ابوالحب حویزی» دیده شده است . او از شعرا و خطبای
کربلا بوده و در سالهای 1235 - 1305 ه . ق، زندگی میکرده است .
8- امر به معروف و نهی از منکر
اهداف دیگر
برخی عزت نفس و غیرت دینی را هدف امام حسین(ع) دانستهاند و استدلال کردهاند که شخصیت امام بهعنوان نماد مردانگی و کرامت و شخصیت یزید نماد شرارت و لاابالی گری بود که این تعارض در روز عاشورا به تقابل کشیده شد.[۲۳] برخی نیز ماموریتی ویژه برای امام در نظر میگیرند و عاشورا را رمزآلود و اسطورهای معرفی میکنند که تعقل راهی در این حریم ندارد و باید راه تعبد و تحیر را در پیش گرفت.[۲۴] برخی نیز گریه و عزاداری را مطرح میکنند از نظر اینان امام کشته شد تا مردم برای او گریه کنند و به این وسیله به راه راست هدایت شوند.[۲۵]
در اینجا باید اظهار عجز نموده عرض کنیم :
جانم بفدایت ای سرور آزادگان و ای سید عاشقان و ای سالار شهیدان و سرور جوانان اهل بهشت ما را چه به تعیین دلیل ما آنچنان در عظمت حرکت شما مانده اییم که هنوز حیران مدهوش افتاده توان برخواستن نداشته ، تنها نیازمند مدد و یاری از جانب شماییم تا بلکه در زمره دوستان و عارفان و عاشقان حقیقیت قرارمان دهی و با خویش محشورمان گردانی ای عزیز زهرا سلام الله علیه، آمین یا رب العالمین .
خلاصه ایی از واقعه عظیم روز عاشور :
طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی 21 مهر سال 59 هجری شمسی می شود. تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می شود با در آوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ حرفهای مقتل نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند.
در این تحقیق علمی، اوقات شرعی روز 21 مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر 3-+ دقیق اختلاف می تواند داشته باشد) را استخراج کرده ایم و روایات مقتل نگارها را با این ساعتها تنظیم کرده ایم.
5:47 اذان صبح
امام (ع) بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»
طرف مقابل نیز نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.
حدود ساعت 6
امام حسین(ع) دستور داد تا اطراف خیمه ها خندق بکنند و آن را با خاربوته ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند.
7:06 طلوع آفتاب
کمی بعد از طلوع آفتاب. امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه ای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (ع) نامه نوشته اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده اند؟ آنها انکار کردند. امام نامه هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام (ع) پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمی پذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی رهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه ... فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام (ع) حدوداً نیم ساعت طول کشده است.
حدود ساعت 8
بعد از سخنرانی امام (ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآن خوانهای) کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.
بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر. فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.
حدود ساعت 9
روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره ای جز پذیرش آن نیست. آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی دانیم . تعداد کشتگان تیر اندازی. با تعداد کشتگان حمله اول 50 نفر ذکر شده است.(
حدود ساعت 10
بعد از تیراندازی ،«یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.
بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین (ع) حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزهها حمله را دفع کردند.
همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد 500 تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیر باران و آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر 23 اسب لشکریان امام(ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح آن نفرات را 50 نفر و این شهر آشوب 38 نفر ذکر کرده است.
اولین شهید، ابوالشعثا بود و 8 تیر انداخت که 5 نفر از دشمن را کشت. امام(ع) او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند زهیر و 10 نفر به آنها حمله کردند.
حدود ساعت 11
بعد از این حملات، امام(ع) دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زندهاند نگذارند کسی از بنیهاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. بعضی «در مقابل نگاه امام(ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش میتوانستم وصیتهای تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».
یک بار هفت نفر از اصحاب امام(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.
۱۲:۵۰ اذان ظهر
حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشتهاند امام(ع) خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمیشود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر میکنی نماز شما قبول میشود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمیشود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام(ع) از شهادت حبیب متاثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو میگذارم.»
امام(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»
حدود ساعت ۱۳
۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر پسر امام حسین(ع) بود. البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانهای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»
حدود ساعت ۱۴
عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند. عباس(ع) اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب به خیمه ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست.»
حدود ساعت ۱۵
امام(ع) به طرف خیمهها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنهاش نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره اش علی اصغر را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله کشته شد.
امام(ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان میشد. بعضی تیر میانداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب میکردند. شمر و ده نفر به مقابله امام(ع) آمدند. بعد از شهادت امام(ع)، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد.
در مقاتل نوشته اند زمانی که امام(ع) در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمیکرد به سمت ایشان برود اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف مقتل امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»
۱۶:۰۶ اذان عصر
وقت شهادت امام(ع) را وقت نماز عصر گفتهاند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایعنگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین کشته شود شنیدم که میگفت «به خدا پس از من کس را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.»
گوید: آنگاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام(ع) فرو برد ...»
حدود ساعت ۱۷
بعد از شهادت امام(ع)، عدهای لباسهای آن حضرت را غارت کردند که نوشته اند تمام این افراد بعدها به مرضهای لاعلاج دچار شدند.
غارت عمومی اموال امام حسین(ع) و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمهها گذاشت.
یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بنمطاع بعد از شهادت امام به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام جنگید تا شهید شد.
نزدیک غروب آفتاب است . سر امام را جدا میکنند و به خولی میدهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب میدوانند تا استخوانهایشان هم خرد شود.
۱۸:۴۹ اذان مغرب
داستان روز غم انگیز عاشورا اینطور تمام میشود که درحالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را میداده، سنان بن انس بین مردم میتاخته و رجز میخوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشته ام!
" اللهم العن اوَّل ظالم ظَلم حق محمد و آل محمد "
آثار آثار سیاسی قیام امام حسین(ع)
1- حرکتهای اعتراضی پس از واقعه
نوشتارهای اصلی: عبدالله بن عفیف ازدی، قیام مردم سیستان و واقعه حره
قیام امام حسین(ع) باعث جرئت یافتن گروههایی شد که تا آن زمان به علت خفقان اموی جرئت اعتراض به دستگاه حاکمه را نداشتد. بلافاصله پس شهادت امام حسین(ع) حرکتهای انقلابی و اعتراضی از همان کوفه آغاز شد و تا سالیان دراز ادامه یافت. بسیاری از این قیامها با شعار یا لثارات الحسین[۲۶]مردم را به تحرک علیه حکومت وا میداشت. به گفته ابوالقاسم امامی، عبارت «یا لثارات الحسین» پس از حادثه عاشورای سال ۶۱ق، مورد استفاده سیاسی و مذهبی همه قیامکنندگان شیعی و ایرانی بود[۲۷]. حتی ابومسلم خراسانی نیز با توجه به حساسیت مردم نسبت به امام حسین(ع) و انزجار آنان از حکومت اموی، قیام سیاه جامگان را با شعار یا لثارات الحسین پایهریزی کرد[۲۸].
اولین اعتراض، برخورد عبدالله بن عفیف با ابن زیاد بود. عبدالله در مسجد کوفه به سخنرانی ابن زیاد که امام حسین(ع) را کذاب خوانده بود اعتراض کرد و او و پدرش را دروغگو خواند.[۲۹] ابن زیاد دستور دستگیری او را داد[۳۰] بستگانش او را از مسجد بیرون بردند ولی ماموران شب هنگام خانه او را محاصره کردند[۳۱]و پس از درگیری او را دستگیر کردند. به دستور ابن زیاد گردنش را زدند و بدنش را در کناسه کوفه در جایی به نام سبخه بهدار آویختند.[۳۲] گفته شده است او اولین شیعهای است که پس از واقعه عاشورا کشته شد.[نیازمند منبع]
گزارشی در تاریخ سیستان حکایت از آن دارد که مردم سیستان به محض شنیدن خبر شهادت امام حسین(ع) علیه حاکم سیستان که برادر عبیدالله بن زیاد بود شورش کرده، وی را از شهر بیرون راندند.[۳۳]
مردم مدینه نیز در سال ۶۳ هجری به رهبری عبدالله بن حَنظَلة بن ابی عامر علیه حکومت یزید بن معاویه شورش کردند. حرکت مردم مدینه از طرف سپاه شام به فرماندهی مسلم بن عقبه در هم کوبیده شد.[۳۴]در این واقعه، بسیاری از مردم مدینه، از جمله ۸۰ تن از صحابه پیامبر(ص) و ۷۰۰ تن از حافظان قرآن کشته شدند و اموال و نوامیس مردم به غارت رفت. مسعودی قتل امام حسین(ع) را از عوامل شورش مردم مدینه میداند.[۳۵]
الف - قیام توابین
یکی از قیامهای شیعی پس از واقعه عاشورا است که با هدف خون خواهی امام حسین(ع) و شهدای کربلا، در سال ۶۵ ه.ق به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی صورت پذیرفت.[۳۶] لشکر توابین در ۵ ربیع الاول از نخیله راهی دمشق شدند. هنگامی که سپاه به کربلا رسید، از اسبها پیاده شدند و گریان خود را به قبر امام(ع) رسانده و اجتماع پرشوری را تشکیل دادند.[۳۷] سلیمان در میان آنان گفت: خدایا تو شاهد باش که ما بر دین و راه حسین(ع) و دشمن قاتلان او هستیم.[۳۸] توابین نیز به دعا پرداختند تا حال که توفیق شهادت در رکاب حسین(ع) نصیب آنان نشده است، خداوند از شهید شدن آنان پس از او محروم نسازد.[۳۹]
ب - قیام مختار ثقفی
این قیام در سال ۶۶ قمری در کوفه شروع شد[۴۰] و پس از یک سال و ششماه در سال ۶۷ق به پایان رسید.[۴۱] در این قیام بسیاری از عاملان شهادت امام حسین(ع) و یارانش از جمله عبیدالله بن زیاد، عمر بن سعد، شمر بن ذی الجوشن و سنان بن انس کشته شدند. قیام مختار با نام محمد بن حنفیه صورت گرفت.[۴۲][۴۳] اما برخی عالمان شیعه معتقدند که مختار با دستور امام سجاد(ع) قیام کرده است.[۴۴][۴۵]
ج - قیام زید بن علی
قیام زید فرزند امام سجاد(ع) از قیامهایی است که گفتهاند از قیام امام حسین(ع) متاثر بوده است. توجه به امر به معروف و نهی از منکر و قیام همه جانبه علیه ظالمان میراثی است که زید از جدش امام حسین(ع) گرفته بود. او با تکیه بر بیعت پانزده هزار نفر از اهالی کوفه در چهارشنبه آخر ماه صفر سال ۱۲۲ق علیه هشام بن عبدالملک، خلیفه اموی، قیام کرد. کوفیان او را مانند امام حسین(ع) تنها گذاشتند. جنگ میان او سپاهیان خلیفه سه روز طول کشید و زید در روز سوم به شهادت رسید. بسیاری از علمای شیعه معتقدند که قیام زید با اجازه امام صادق(ع) بوده است.[۴۶]
د - قیامهای دیگر علویان
قیام یحیی بن زید، قیام نفس زکیه و قیام ابراهیم بن عبدالله
پس از قیام زید، علویان به ویژه علویان حسنی و به تعبیری زیدیان به پیروی از زید علیه بنی امیه قیام کردند. قیام علویان تنها به دوره خلفای اموی ختم نشد بلکه آنان در دوره عباسیان نیز دست به قیام زدند. پس از قیام زید، فرزندش یحیی که نوه امام سجاد(ع) و پسر عموی امام صادق(ع) بود از کوفه[۴۷] رهسپار خراسان شد. یحیی با همان نگرش پدرش، علیه بنی امیه و دستگاه ظلم و جور در خراسان قیام کرد. وی در نهایت در سال ۱۲۶ق کشته شد.[۴۸][۴۹]
اندیشه مخالفت با بنیامیه همچنان در میان علویان پررنگ بود. محمد بن عبدالله بن حسن نیز از جمله افرادی بود که در اواخر دوره بنیامیه با او بیعت شد. بنی عباس نیز با محمد بن عبدالله بیعت کرده و در امر حکومت او را سزاوارتر دانستند.[۵۰] اما با سقوط بنی امیه عباسیان بیعت با علویان را شکسته و خود بر قدرت تکیه زدند. آنان همه مسلمانان از جمله علویان را وادار به بیعت با خلیفه عباسی کرده، با مخالفان برخورد میکردند.[۵۱] از این رو علویان علیه عباسیان نیز قیام کردند. این قیامها نخستین بار توسط محمد بن عبدالله نفس زکیه در سال ۱۴۵ق در مدینه صورت گرفت که در نهایت با کشته شدن نفس زکیه پایان یافت.[۵۲]
2- تأثیر قیام کربلا در سقوط امویان
قیام کربلا به دو صورت اثر مستقیم بر سقوط امویان داشت. از طرفی مردم به خصوص محبان اهل بیت(ع) امویان را عامل قتل و کشتار فجیع کربلا میدانستند و امام حسین(ع) نیز قیامش علیه حاکمیت ستمکار امویان و یزید عنوان کرده بود. عاملی که در قیام زبیریان و قیام مختار به صورت واضحی وجود داشت و این دو قیام تا مرز سرنگونی کامل امویان پیش رفت؛ اما به عللی سرنگونی امویان توسط عباسیان اتفاق افتاد.
از طرف دیگر عباسیان نیز یکی از دلایل اصلی قیام خویش علیه امویان را انتقام از خون امام حسین(ع) عنوان کرده بودند و این مطلب در نامه منصور عباسی به محمد بن عبدالله بن حسن موجود است. [۵۳] سیاسی قیام امام حسین(ع)
- پانویس ها :
54 :نشانی اینترنتی http://fa.wikishia.net/view/%)
درس هایی از عاشورا
اول :*معنای دقیق کلمات عاشورا و تاسوعا چیست ؟*
اکثر قریب به اتفاق اهل لغت این تصور را داشتهاند که ، چون عشر و عاشر از یک ریشهاند
و واقعه کربلا هم در دهم ماه محرم اتفاق افتاده است.
پس ، عاشورا یعنی دهم محرم ؛
و بر همین قیاس تاسوعا را نیز که با تسع و تاسع شباهت ظاهری دارند روز نهم ماه محرم گفتهاند .
*اما*
این معنا به دلایل زیر اشتباه است.
*آیا*
واژه عاشورا برای دهم ماههای دیگر نیز به کار میرود ؟
مثلاً ، آیا شنیده شده است که کسی به دهم ماه رجب هم عاشورا گفته باشد ؟
یا این مفهوم مختص دهم ماه محرم است ؟
*آیا*
اگر امام حسین(ع)
مثلاً ، در یازدهم محرم شهید میشدند ، آنگاه ، تاسوعا با عاشورا عوض میشد و عاشورا واژه دیگری داشت؟
در ریاضی اعداد قاعده خود را دارند و هر قاعدهای که بر شمارش اعداد حکم کند بر سلسله اعداد هم حاکم خواهد بود .
اعداد بر خلاف کلمات استثنا پذیر نیستند.
به طور مثال ، در کلام عرب اعداد این گونه شمارش میشوند:
اول – ثانی - ثالث - رابع ...
و یا اولاً – ثانیاً - ثالثاً - رابعاً و ...
چنان چه تاسوعا و عاشورا در زمره اعداد باشند باید قاعدهپذیر باشند ؛
یعنی باید بتوان بقیه اعداد را هم به همان سیاق تلفظ کرد؛ مثل تاسوعا – عاشورا – ثامونا – سابوعا ....
*اما*
میبینیم که بقیه اعداد از این قاعده پیروی نمیکنند ؛
لذا ، نمیتوانیم دلیلی داشته باشیم که ، تاسوعا و عاشورا عدد هستند تا از قاعده شمارش پیروی کنند.
و این دو روز هیچ ربطی به اعداد ندارند ، بلکه معنای دیگری دارند.
*عاشورا*
به معنای روز معاشرت با امام حسین(ع) است.
عشر به کسر عین و عشرت ،
به معنای معاشرت و مصاحبت است .
معاشر به ضم میم،
یعنی مصاحب
و عاشر ، اسم فاعل عشر است.
که خودش ثلاثی مجرد اسم مصدر عشرت است.
خداوند میفرماید:
«وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ»
(نساء/۱۹) یعنی :
با زنان آن گونه که شایسته آنان است معاشرت کنید .
عشیر یعنی همدم و رفیق
«وَ لَبِئْسَ الْعَشِیر ُ» (حج/۱۳) یعنی :
چه بد دوستی انتخاب کردهاند.
و چه بد معاشر و رفیقی است .
*العاشور*
از ریشه عشر
به کسی گفته میشود که ،
معاشرت خصلت او باشد .
پس *العاشوراء؛*
جائی که میل به معاشرت و رفاقت و مصاحبت نمایان میشود و افراد میل معاشرت خود را با کسی که مورد نظر است عرضه میکنند،
و *عاشورا* مبالغه است
از میل به معاشرت
یعنی روزی که میل معاشرت و رفاقت با امام حسین (ع) به شدت بالا میرود.
*تاسوعا*
روزی برای وسعت ظرفیت.
با خارج شدن عاشورا از سلسله اعداد،
عدد بودن تاسوعا نیز مورد تردید قرار میگیرد.
و معنی *نهم* را از دست میدهد.
*اتسع* به فتح الف یعنی ،
گروههای ۹ نفره شدند.
اما *اتسع* به کسر الف
یعنی، وسعت پیدا کرد و فراخ گردید.
*اتساع* ، یعنی گسترده شدن و بالا رفتن ظرفیت .
اتساع شرائین یعنی ، رگها گشاد شدند و ظرفیت شان برای عبور خون زیاد شد.
*التاسوع*
یعنی چیزی که فراخی و گستردگی و ظرفیت اش زیاد باشد ؛
و بالاخره ، *التاسوعا*
یعنی جائی که بتوان ظرفیت را بالا برد و فراخی ایجاد کرد؛
و *تاسوعا* این معنی را پیدا میکند؛
*روزی که ظرفیت بالا میرود و در سینهها فراخی ایجاد میشود و به جای تنگی، وسعت مییابد*
این دو نام از ابداعات
*امام سجاد (علیهالسلام) است*
توجه :
اگر در بعضی از روایات
از پیامبر اکرم (ص) از عاشورا سخنی گفته شده است ،اکثرا جعلیات بنیامیه، برای کم کردن اثرات عاشورای امام حسین (علیه السلام) است.
اما ، در مورد تاسوعا
تقریباً هیچ حدیثی نداریم که قبل از امام سجاد (ع) لغت تاسوعا به کار برده شده باشد.
بنابراین معنای و مفهوم عاشورا و تاسوعا فوقالعاده ادبی و بسیار عاشقانه و عرفانی است...
منبع : *برگرفته از کتاب «سفری از عاشورا تا اربعین» تألیف عبدالله مستحسن*
فلسفه سیاه پوشیدن در مراسم ماه محرم :
بعضی افراد مُحرِم برای زیارت خانه خدا میشوند(لباس چنین اِحرامی سفید)
بعضی افراد مُحرِم برای عزاداری خون خدا(ثار الله)میشوند(لباس چنین اِحرامی مشکی است)
نکته ای رمزآلود:
اهل عرفان رنگ پایانی در سیر و سلوک سالک را رنگ سیاه میدانند...
اهل عرفان برای اشاره به دست نیافتنی بودن و قابل ادراک نبودن ذات الهی از اصطلاح رنگ سیاه استفاده نمودهاند...
علامه حضرت آیت الله سیدمحمدحسین طهرانی رحمة الله علیه:
«بطور
کلّى اهل عرفان براى صفات مختلفه حقّ سبحانه و تقدّس انوارى را معرّف
مىشمرند، که از روشنترین که مانند نور مهتاب است شروع مىشود تا برسد به
نور ذات که سیاه رنگ است.
منبع : (الله شناسى، ج1، ص50)
- ﻫﺮ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍﻳﻲ ﺑﺮ ﻋﺮﻓﻪ ﺍﻱ ﺗﮑﻴﻪ ﺩﺍﺭد
ﺣﻀﺮﺕ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﻲ ( ﻉ ) ﺩﺭ ﺷﺐ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﻳﮏ ﺟﻮﺭ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﻳﮏ ﺟﻮﺭ ﺩﻳﮕﺮ؛ ﺷﺐ ﺑﺮﺍﻱ ﭘﺲ ﺯﺩﻥ ﻧﺎﺍﻫﻞ ﻫﺎ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﺮﺍﻱ ﺟﺬﺏﺍﻧﺪﺭﻭﻧﻴﺎﻧﻲ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﺪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻭ ﺑﺪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ، ﺁﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺩﺭﻟﺸﮑﺮ ﻋﻤﺮ ﺳﻌﺪ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ .ﺷﺐ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ، ﺳﺨﻦ ﺍﺯ « ﻧﻤﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ، ﺍﺣﺘﻴﺎﺝ ﻧﺪﺍﺭﻡ، ﺑﺮﻭﻳﺪ، ﺑﻴﻌﺘﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ» ﺑﻮﺩ؛ ﺭﻭﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ : « ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻴﺪ، ﺁﻳﺎ ﻳﺎﻭﺭ ﻭ ﻣﺪﺩﮐﺎﺭﻱ ﻫﺴﺖ؟ ﻫﻞ ﻣﻦ ﻧﺎﺻﺮ ﻳﻨﺼﺮﻧﻲ؟ »ﺷﺐ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺧﺒﻴﺜﻲ ﺩﺭﺑﻴﻦ ﻃﻴﺐ ﻫﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺳﺨﻦ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ ﺗﺎ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﻃﻴﺒﻲ ﺩﺭﺑﻴﻦ ﺧﺒﻴﺚ ﻫﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ . ﺷﺐ، ﻏﺮﺑﺎﻝ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ ﺗﺎﻓﻘﻂ ﺻﺎﻟﺤﺎﻥ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻏﺮﺑﺎﻝ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﻓﻘﻂ ﺍﺷﻘﻴﺎ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻭ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﺩﻋﺎﻱ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ( ﻉ ) ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻋﺮﻓﻪ، ﻣﻘﺪﻣﻪ ﺍﻱ ﺑﺮ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺍﺳﺖ .
ﻫﺮ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍﻳﻲ ﺑﺮ ﻋﺮﻓﻪ ﺍﻱ ﺗﮑﻴﻪ ﺩﺍﺭﺩ.
یکی از مهترین پیامهای فراموش شده ی عاشورا,
خیلی جالبه شب عاشورا امام حسین به یارانش فرمود:
هر کس از شما حق الناسی به گردن دارد برود...
او به جهانیان فهماند که حتی کشته شدن در کربلا هم از بین برنده ی حق الناس نیست!
در عجبم از کسانی که هزاران گناه می کنند و معتقدند یک قطره اشک بر حسین ضامن بهشت آنهاست...
دکتر چمران
گویند "حر بن یزید ریاحی"
اولین کسی بود که آب را به روی امام بست و اولین کسی شد که خونش را برای او داد.
"عمر سعد" هم اولین کسی بود که به امام نامه نوشت و دعوتش کرد برای
آنکه رهبرشان شود و اولین کسی شد که تیر را به سمت او پرتاب کرد!
کی میداند آخر کارش به کجا میرسد؟
دنیا دار ابتلاست.
با هر امتحانی چهرهای از ما آشکار میشود،
چهرهای که گاهی خودمان را شگفتزده میکند.
چطور میشود در این دنیا بر کسی
خرده گرفت و خود را ندید؟
میگویند خداوند داستان ابلیس را تعریف کرد
تا بدانی که نمیشود به عبادتت،
به تقربت، به جایگاهت اطمینان کنی.
خدا هیچ تعهدی برای آنکه تو همان
که هستی بمانی، نداده است.
شاید به همین دلیل است که سفارش شده،
وقتی حال خوبی داری و میخواهی دعا کنی،
یادت نرود "عافیت"
و "عاقبت به خیریات" را بطلبی
درنگ
1- هنگام خوردن آب نگوییم سلام بر حسین(ع) چون او تشنه ٱب نبود، او تشنه انسانیت و آزادگی بود
2- این بار هر گاه کسی را بخشیدیم و به او فرصت دوباره دادیم، بگوییم سلام بر حسین
هر گاه ظلم را دیدیم و سکوت نکردیم بگوییم سلام بر حسین
3- هرگاه گرسنه ای رادیدیم و ساده از کنارش عبور نکردیم بگوییم سلام بر حسین
4- سلام بر حسین برای همه لحظاتی که در جبهه حق و باطل روزمرّهء زندگیمان فارغ از هر منفعتی طرف حق را بگیریم!
سلام بر تو، یا ثار الله ، ببخش که یادمان دادند فقط برای تشنه به آب بودنت بگرییم...
علت قساوت دشمنان دین و سید الشهدا
در عاشورا به دو نکته اشاره شده است یکی نسل حلال و حرام و دیگری مال حلال و حرام است.زمانی که امام حسین (ع) در حضور جمع برای نشان دادن حق و باطل سخنرانی می کنند آنها در جواب امام می گویند ما نمی فهمیم شما چه می گوید امام حسین فرمودند:اینان حرف به گوششان می خورد ولی دلشان نمی شنود
چون شکمهایشان را مال حرام پر کرده است .این موضوع در مورد قوم شعیب نیز اشاره شده است که کم فروشی می کردند و شعیب بارها به آنها شفارش می کند که کم فروشی نکنید و همان چیزی که خدا برایتان مقدر کرده برای شما کافی است .و آن قوم و در مقابل پیامبرشان می گویند خیلی از حرف های که شما می زنید ما نمی فهمیم
نکته دیکر نطفه حرام است که مصداقش را در شب عاشورا می بینیم .نامه ای از سوی دشمن به خیمه ها می آید .سراغ حضرت ابو الفضل (ع) را می گیرند تا جواب امان نامه را بدهد ، حضرت ابو الفضل العباس می گوید:دستت بریده شود چه بد امان نامه ای است که برای ما آورده ای، شما می گوید حسین (ع)فرزند فاطمه (س) را رها کنیم وجز افراد ناپاک واولاد ناپاک بیایم.
امیر المومنین (ع)می فرماید سه خصلت در زنا زاده است که یکی از آنها بغض اهل بیت در دل ایشان است . و می بینیم در روز تاسوا ءبه یارانش می گوید. ابن زیاد به من نامه ای نوشته که وقتی حسین (ع) کشته شد بعد از کشته شدنش اسب بر آنها بتازانید. می گویند عصر عاشورا عمر سعد دستور داد چه کسانی حاضرند اسب روی جسد امام حسین بتازاند.ده نفر آمدند که اسمشان در تاریخ نوشته شده و در بررسی مشخص شده که همه آنها زنا زاده بوده اند .
در اینجا بخش کوچکی از سخنان آن حضرت را جهت تبرک ذکر می کنیم :
امام حسین علیه السلام فرمودند:
دو چیز منفعت بسیار دارد
اخلاق نیک و جوانمردی
دوچیز بقا ندارد
جوانی و قوت
دوچیز بلا را دور کند
صـلـۀ رحم و صدقه
دو چیز مقام را فزون کند
حل مشکل دیگران و فروتنی
ارزش روح شما کمتر از بهشت نیست آن را به کمتر نفروشید.
همانا سخاوتمندترین مردم آن کسـى است کـه کمک نماید بـه کسى کـه امیـدى به وى نداشته است ..
و بخشنده ترین افراد آن شخصى است که نسبت به ظلم دیگرى بـا آن که توان انتقام دارد گذشت نماید.
صله رحم کننده ترین مردم و دید و بازدید کننـده نسبـت بـه خـویشـان، آن کسى ست که صله رحم نماید بـا کسى که بـا او قطع رابطه کرده است ..
بحارالأنوار ج ۷۵، ص۱۲۱
همچنین آن امام همام می فرمایند :
فایده صله رحم
کسی که دوست دارد عمر طولانی داشته باشد و روزی اش زیاد شود، به صله رحم و ارتباط با خویشاوندان بیشتر بپردازد.
اهمیت مدارا با مردم
کسی که بر اثر روی آوردن مشکلات و گرفتاری ها دچار سرگردانی شود، کلید حل مشکلش نرمی و مدارا با مردم است.
ادب چیست؟
ادب آنست که هر وقت از منزلت بیرون رفتی و به هرکس که برخوردی او را از خودت بهتر بدانی.
احسان به همگان
مردی در حضور امام حسین علیه السلام گفت: نیکوکاری در حق نااهل آن را هدر و ضایع می سازد. امام حسین علیه السلام خطاب به آن مرد فرمودند: چنین نیست؛ بلکه احسان همانند باران است که به همه افراد، چه خوب باشند یا بد، سود می رساند.
خطر نعمت زیاد
اگر خداوند متعال در نتیجه ناسپاسی بنده ای بخواهد به تدریج او را غافل گیر سازد، نعمت فراوان به او می دهد و توفیق سپاسگزاری را از او سلب می کند.
لزوم پرهیز از کارهای ناپسند
از هر کرداری که موجب عذرخواهی است پرهیز کن که یقینا انسان مؤمن نه بدی می کند و نه عذرخواهی؛ امّا انسان منافق پیوسته بدی می کند و به دنبال آن مجبور به عذرخواهی می شود.
دوستی اهل بیت علیهم السلام دوستی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است
هرکس با ما دوستی کند با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دوستی کرده و هرکه با ما دشمنی کند با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم دشمنی ورزیده است.
جهاد با نفس
امام حسین علیه السلام جهاد را بر چهار قسم تقسیم کرده، می فرماید: یکی از دو جهاد واجب، جهاد انسان با نفس خود در برابر گناهان است که این از بزرگ ترین جهادها به شمار می آید.
معنی بزرگواری و بی نیازی
امام حسین علیه السلام در تبیین حقیقت بزرگواری و بی نیازی می فرمایند: بزرگواری در احسان به خویشاوندان و چشم پوشی از خطاهای آنهاست و بی نیازی آرزوی کم داشتن و خشنود بودن به چیزی است که برای تو کفایت می کند.
با گذشت ترین مردم
بخشاینده ترین مردم کسی است که در موقع برخورداری از قدرت ببخشاید.
چگونه عمل کنیم؟
همانند کسی عمل کن که می داند در مقابل گناهان مؤاخذه خواهد شد و در مقابل کارهای نیکی که انجام می دهد پاداش دریافت خواهد کرد.
از جمله نشانه های انسان عالم آن است که گفتارهای خود را مورد نقادی قرار می دهد و به شیوه های صحیح اندیشه آشنایی دارد.
سفارش به صبر
در آنچه ناپسند می شماری ولی تو را به حق و رعایت آن وادار می سازد صبر کن و همین طور در مواردی که هوا و هوس تو را به سویی سوق می دهد، مقاومت کن.
راه کمال عقل
عقل جز از طریق پیروی از حق کامل نمی شود.
در ردّ نکردن نیازمند
نیازمند آبرویش را با درخواست از تو حفظ نکرده است؛ پس تو آبروی او را با ردّ نکردن درخواست او محفوظ دار.
نشانه دوست و دشمن
کسی که تو را دوست بدارد تو را از مرتکب شدنِ امور ناشایست نهی می کند؛ ولی کسی که دشمن تو باشد تو را به انجام دادن کارهای زشت تشویق می کند.
پرهیز از ستم به بی کسان
بپرهیز از ستم روا داشتن بر کسی که جز خداوند عزّوجلّ یاوری ندارد.
اثر هم نشینی با بدان
هم نشینی با افراد پست و بدکار موجب شرّ و نشست وبرخاست با افراد فاسق و زشت کار خطرآفرین و اتهام آور است.
اثر شکرگزاری
شکرگزاری تو بر نعمت گذشته موجب روی آوردن نعمت های جدید است.
اوصاف بد زمامداران
بدترین صفات زمامداران، ترس از دشمنان، بی رحمی نسبت به ناتوانان و تنگ چشمی نسبت به دیگران در وقت بخشش است.
زمینه بهره مندی کامل از زندگی
پنج نعمت بزرگ است که هرکس از این پنج نعمت برخوردار نباشد، از زندگی زیاد بهره مند نمی شود و آنها عبارتند از: عقل، دین، ادب، حیا و اخلاق خوش.
اثرخداترسی در دنیا
فرمودند: در روزقیامت کسی از عذاب و عقاب الهی در امان نیست، مگر فردی که در دنیا از خدا ترسیده باشد.
عاجزترین و بخیل ترین مردم
عاجزترینِ مردم کسی است که از دعا کردن ناتوان باشد و بخیل ترینِ مردم کسی است که در سلام کردن به دیگران بخل بورزد.
پرهیز از عیب جویی
کسی که از مردم عیب جویی نکند از عذرخواهی بی نیاز است.
ذمّ مقدم داشتن رضای غیرخد
مردمی که خشنودی خودشان را بر خشنودی خداوند متعال مقدم بدارند هرگز رستگار نمی شوند.
نتیجه هواپرستی
حضرت امام حسین علیه السلام در توصیف نتیجه هواپرستی می فرمایند: از هواهای نفسانی بپرهیزید که حاصل آن گم راهی و سرانجام آن آتش جهنم است.
موعود
اگر از دنیا جز یک روز باقی نماند خداوند بزرگ آن روز را چنان طولانی خواهد کرد که مردی از فرزندان من قیام کند و جهان را پر از داد کند.
فضیلت مرگ با عزت
مرگز با عزّت بهتر از زندگی در ذلّت است.
توصیه به عذرپذیری
کسی که عذر افراد را، چه حق و چه باطل، نپذیرد، بر حوض کوثر وارد نخواهد شد.
فضیلت غم زدایی از دیگران
برترین اعمال بعد از نماز غم زدایی از مردم و وارد کردن شادی در دل های مؤمنان است.
نیازهای مردم
آگاه باشید نیاز مردم به شما از نعمت های بزرگ خداوند برای شماست. در برابر این نعمت اظهار ملامت نکنید که مبادا آن نعمت ممکن است به نقمت تبدیل شود.
به چه کسی اظهار نیاز کنیم؟
نیاز خود را جز به دین دار یا جوان مرد یا صاحب تبار بزرگ مگویید.
خیر دنیا و آخرت
خداوند به هرکس راست گویی و نیک خویی و پاک دامنی و پاک خوری روزی کند، خیر دنیا و آخرت را به او داده است.
در انتها ترکیب بند مشهور جناب محتشم کاشانی شاعر بلند آوزه شیعی و اهل بیت را یادآور می شویم :
باز این چو شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بى نفح صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع مىکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامى ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
درباره گاه قدس که جاى ملال نیست
سرهاى قدسیان همه بر زانوى غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه مىکنند
گویا عزاى اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پرورده کنار رسول خدا حسین
بند دوم
کشتى شکست خورده طوفان کربلا
در خاک و خون طبیده میدان کربلا
گر چشم روزگار برو زار مىگریست
خون مىگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابى بغیر اشک
ز آن گل که شد شگفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز بعیوق مىرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمى که لشکر اعداد نکرد شرم
کردند رو بخیمه سلطان کربلا
آندم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
بند سوم
کاش آنزمان سرادق گردون نگون شدى
وین خر گه بلند ستون بى ستون شدى
کاش آنزمان درآمدى از کوه تا بکوه
سیل سیه که روى زمین قیر کون شدى
کاش آنزمان ز آه جهان سوز اهلبیت
یک شعله برق خرمن گردون دون شدى
کاش آنزمان که این حرکت کرد آسمان
سیماب وار گوى زمین بى سکون شدى
کاش آنزمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدى
کاش آنزمان که کشتى آل نبى شکست
عالم تمام غرقه دریاى خون شدى
آن انتقام گرنفتادى بروز حشر
با این عمل معامله دهر چون شدى
آل نبى چو دست تظلم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند
بند چهارم
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا بسلسله انبیا زدند
نوبت با ولیا چو رسید آسمان طپید
زان ضربتى که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوى خیرالنسا زدند
بس آتشى ز اخگر الماس ریزهها
افروختند و در حسن مجتبى زدند
وانگه سرادقى که ملک محرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
و ز تیشه ستیزه در آن دشت کوفیان
بس نخلها ز گلش آل عبا زدند
پس ضربتى کزان جگر مصطفى درید
برحلق تشنه خلف مرتضى زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده مو
فریاد بر در حرم کبریا زدند
روح الامین نهاده بزانو سر حجاب
تاریک شد زدیدن آن چشم آفتاب
بند پنجم
چون خون ز حلق تشنه او بر زمین رسید
جوش از زمین بذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانه ایمان شود خراب
از بس شکستها که بارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان به آسمان زغبار زمین رسید
باد آن غبار چون بمزار نبى رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه درخم گردون به نیل زد
چون این خبر بعیسى گردون نشین رسید
پر شد فلک زغلغله چون نوبت خروش
از انبیا بحضرت روح الامین رسید
کرد این خیال و هم غلط کارکان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه برى ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلى نیست بیملال
بند ششم
ترسم اجزاى قاتل او چون رقم زنند
یکباره بر جریده رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق بدر آید ز آستین
چون اهلبیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمى که با کفن خون چکان ز خاک
آل على چو شعله آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهلبیت
گلگون کفن بعرصه محشر قدم زنند
جمعى که زد بهم صفشان شور کربلا
در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس برسنان کنند سریرا که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
بند هفتم
روزى که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه بر آمد ز کوهسار
موجى بجنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابرى ببارش آمد و بگریست زار زار
گفتى تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتى فتاد از حرکت چرخ بیقرار
عرش آنزمان بلرزه در آمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمهاى که گیسوى حورش طناب بود
شد سرنگون زباد مخالف حباب وار
جمعى که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بى عمارى محمل شتر سوار
با آنکه سر زد آن عمل از امت نبى
روح الامین زروح نبى گشت شرمسار
و انگه ز کوفه خیل الم روبشام کرد
نوعیکه عقل گفت قیامت قیام کرد
بند هشتم
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهة فکند
هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد
هر جا که بود آهوئى از دشت پا کشید
هر جا که بود طایرى از آشیان فتاد
شد وحشتى که شور قیامت بباد رفت
چون چشم اهلبیت بر آن کشتگان فتاد
هر چند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخمهاى کارى تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بى اختیار نعره هذا حسین زو
سر زد چنانکه آتش از و در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعة الرسول
رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول
بند نهم
این کشته فتاده بهامون حسین تست
وین صید دست و پا زده در خون حسین تست
این نخلتر کز آتش جان سوزتشنگى
دود از زمین رسانده بگردون حسین تست
این ماهى فتاده بدریاى خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین تست
این غرقه محیط شهادت که روى دشت
از موج خون او شده گلگون حسین تست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین تست
این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین تست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین تست
چون روى در بقیع بزهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد
بند دهم
کاى مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بیکس و بى آشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطه عقوبت اهل جفا ببین
در خلدبر حجاب دو کون آستین فشان
و اندر جهان معصیبت ما بر ملا ببین
نى نى ورا چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تنهاى گشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهاى سروران همه بر نیزهها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبى مدام
یک نیزهاش زدوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان بخاک معرکه کربلا ببین
یا بضعة الرسول ز ابن زیاد داد
کو خاک اهلبیت رسالت بباد داد
بند یازدهم
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانه طاقت خراب شد
خاموش محتشم که از ین حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهى دریا کباب شد
خاموش محتشم که از ین شعر خونچکان
در دیده اشگ مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که از ین نظم گریه خیز
روى زمین با شگ جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بسگه خون گریست
دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را زروى پیمبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطائى چنین نکرد
بر هیچ آفریده جفائى چنین نکرد
بند دوازدهم
اى چرخ غافلى که چه بیداد کردهاى
وزکین چهها در ین ستم آباد کردهاى
پر طعنت ابن بس است که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کردهاى
اى زاده زیاد نکرده است هیچ گه
نمرود این عمل که تو شداد کردهاى
کام یزید دادهاى از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کردهاى
بهر خسى که بار درخت شقا و تست
در باغ دین چه با گل و شمشاد کردهاى
با دشمنان دین نتوان کرد آنچه تو
با مصطفى و حیدر و اولاد کردهاى
حلقى که سوره لعل لب خود نبى برآن
آزردهاش به خنجر بیداد کردهاى
ترسم تو را دمى که به محشر برآورند
از آتش تو رود به محشر درآورند
محتشم کاشانى
هر روز عاشورا و هر سرزمینی کربلاست
در روز 3 جمادی الثانی وفات حضرت فاطمه(س) به روایتی واقع شده است. در روز شهادت بانوی دو عالم، مسلمانان علاوه بر عزاداری، زیارت نامه حضرت فاطمه(س) را از کتاب مفاتیح الجنان قرائت می کنند.
البته خواندن زیارت نامه ایشان که متن و ترجمه ی آن را در این بخش از دین و مذهب نمناک برایتان آورده ایم در کنار قبر ایشان در مدینه، موجب آرامش و ثواب بیشتری می شود.
در تعیین جای قبر حضرت فاطمه(س) اختلاف نظر وجود دارد. طایفه ای گفته اند:در روضه که بین قبر و منبر است مدفون می باشد و بعضی گفته اند:در خانه خویش مدفون است و گروه سوم گفته اند:قبر مطهّرش در بقیع است و آنچه را اصحاب ما بیشتر اعتقاد بر آن دارند، این است که آن مظلومه نزد روضه زیارت شود و کسی که آن معظّمه را در این سه موضع زیارت کند، افضل است.
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
به راستی خداوند گروهی از ملائکه را حافظ او قرار داده است که از سمت راست، چپ، پشت سر، و پیش رو حفظش می کنند و آنان با او هستند در حیاتش و با قبرش و بعد از وفاتش و صلوات زیاد بر او، شوهر و پسرانش می فرستدند.
«فَمَنْ زَارَنِی بَعْدَ وَفَاتِی فَکَأَنَّمَا زَارَ فَاطِمَةَ وَ مَنْ زَارَ فَاطِمَةَ فَکَأَنَّمَا زَارَنِی وَ مَنْ زَارَ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ فَکَأَنَّمَا زَارَ فَاطِمَةَ وَ مَنْ زَارَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ فَکَأَنَّمَا زَارَ عَلِیاً وَ مَنْ زَارَ ذُرِّیتَهُمَا فَکَأَنَّمَا زَارَهُمَا؛ (بحارالانوار، ج100، ص122، ح28؛ مستدرک الوسائل، چ اوّل، ج10، ص182، ح4)
پس کسی که مرا بعد از وفاتم زیارت کند، گویا فاطمه را زیارت نموده، و کسی که فاطمه را زیارت کند، گویا مرا زیارت کرده، و کسی که علی علیه السلام را زیارت کند، گویا فاطمه سلام الله علیها را زیارت نموده و کسی که حسن و حسین علیهماالسلام را زیارت کند، گویا علی علیه السلام را زیارت نموده و کسی که فرزندان آن دو را زیارت کند، گویا آن دو را زیارت نموده است.»
یزید بن عبد الملک از پدرش و از جدّش نقل کرده است که:بر فاطمه سلام الله علیها وارد شدم، پس او ابتدا بر من سلام کرد، و فرمود حالت چگونه است؟ عرض کردم:به دنبال خیر و برکت هستم.
آن گاه حضرت فاطمه (س) فرمود:
«أَخْبَرَنِی أَبِی وَ هُوَ ذَا هُوَ أَنَّهُ مَنْ سَلَّمَ عَلَیهِ وَ عَلَی ثَلَاثَةَ أَیامٍ أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ قُلْتُ لَهَا فِی حَیاتِهِ وَ حَیاتِکِ قَالَتْ نَعَمْ وَ بَعْدَ مَوْتِنَا؛ ( تهذیب الاحکام، ج6، ص9، ح11؛ وسائل الشیعه، ج14، ص367)
پدرم خبر داد، در حالی که زنده بود، هر کسی سه روز بر او و بر من سلام کند، خدا بهشت را بر او واجب می کند. عرض کردم:در حیات او و شما؟ فرمود:بلی، و بعد از مرگمان.»
امام باقر(ع) از پیامبر اکرم(ص)نقل نموده است که فرمود:
«مَنْ زَارَنِی أَوْ زَارَ أَحَداً مِنْ ذُرِّیتِی زُرْتُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ فَأَنْقَذْتُهُ مِنْ أَهْوَالِهَا؛ (وسائل الشیعه، ج14، ص331؛ بحارالانوار، ج100، ص123)
کسی که مرا و یا یکی از فرزندانم را زیارت کند، روز قیامت او را زیارت می کنم و از سختی های قیامت نجاتش می دهم.»
حضرت فاطمه(س) به نقل از پدر بزرگوار خود فرمود:
یا فَاطِمَةُ مَنْ صَلَّی عَلَیکِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ أَلْحَقَهُ بِی حَیثُ کُنْتُ مِنَ الْجَنَّةِ؛ (بحارالانوار، ج100، ص194، ح10؛ مستدرک الوسائل،ج10، ص211)
ای فاطمه! کسی که بر تو درود بفرستد، خداوند او را می بخشد، و به من، در هر جای بهشت که باشم، ملحق می کند.
امام صادق(ع) از پدران خود نقل نموده است:
مَنْ زَارَ قَبْرَ الطَّاهِرَةِ فَاطِمَةَ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیکِ ... ثُمَّ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ؛ (بحار الانوار، ج100، ص199، ح19؛ مستدرک الوسائل،ج10، ص210)
کسی که قبر [آن] پاکیزه [یعنی] فاطمه را زیارت کند، پس بگوید:سلام بر تو ای فاطمه!... سپس طلب استغفار کند، خداوند او را می بخشد و داخل بهشت می کند.
متن زیارتنامه حضرت فاطمه(س) با ترجمه
چون برای زیارت آن ممتحنه، در این مواضع ایستادی بگو:
بسم الله الرحمن الرحیم
یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً
ای آنکه خدایی که تو را خلق کرد پیش از خلقت بیازمود و در آن آزمایش بر هر گونه بلا و مصیبت تو را شکیبا و بردبار گردانید
وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوکِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَتَی (أَتَانَا) بِهِ وَصِیُّهُ
و ما چنین پنداریم که دوستان شما هستیم و مقام بزرگی شما را تصدیق می کنیم و بر هر دستور و تعلیمات الهی که پدر شما و وصیتش که درود حق بر او و آلش باد برای ما آورد صبور و مطیع خواهیم بود
فَإِنَّا نَسْأَلُکِ إِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاکِ إِلاَّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلاَیَتِکِ
پس ما درخواست می کنیم هرگاه که مصدق و مؤمن به شما هستیم که ما را بواسطه این تصدیق به رسول و وصیش خدا به شما ملحق فرماید تا به ما مژده رسد که بواسطه دوستی شما ما را از گناهان پاک سازد
و مستحب است نیز آنکه بگوید
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ نَبِیِّ اللَّهِ
سلام بر تو ای دختر رسول خدا سلام بر تو ای دختر پیغمبر خدا
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ حَبِیبِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَلِیلِ اللَّهِ
سلام بر تو ای دختر حبیب خدا سلام بر تو ای دختر دوست خاص خدا
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ صَفِیِّ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِینِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ خَلْقِ اللَّهِ
سلام بر تو ای دختر بنده خالص خدا سلام بر تو ای دختر امین خدا سلام بر تو ای دختر بهترین خلق خدا
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ
سلام بر تو ای دختر بهترین پیغمبران و رسولان و فرشتگان خدا
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ الْبَرِیَّةِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ
سلام بر تو ای دختر بهترین خلق سلام بر تو ای سیده زنان عالم از اولین و آخرین
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا زَوْجَةَ وَلِیِّ اللَّهِ وَ خَیْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ
سلام بر تو ای زوجه ولی خدا (امیر المؤمنین) و بهترین تمام خلق بعد از رسول خدا
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ
سلام بر تو ای مادر حسن و حسین دو سید جوانان اهل بهشت
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ
سلام بر تو ای صدیقه طاهره که به راه دین شهید گردیدی سلام بر تو ای آنکه خدا از تو خوشنود و تو از خدا خوشنودی
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْفَاضِلَةُ الزَّکِیَّةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِیَّةُ
سلام بر تو ای صاحب فضیلت و پاکیزه صفات سلام بر تو ای انسیه حوراء
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِیمَةُ
سلام بر تو ای ذات متقی پاک گوهر سلام بر تو ای آنکه به الهام خدا دانا بودی
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ
سلام بر تو ای مظلوم (و دارای عصمت) که حق تو را غصب کردند سلام بر تو ای ستم کشیده و مقهور دشمنان دین
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکِ وَ عَلَی رُوحِکِ وَ بَدَنِکِ
سلام بر تو ای فاطمه دختر رسول خدا و رحمت و برکات حق بر تو باد درود خدا بر تو و بر جسم و جان تو باد
أَشْهَدُ أَنَّکِ مَضَیْتِ عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکِ وَ أَنَّ مَنْ سَرَّکِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
گواهی می دهم که چون تو از جهان رفتی با مقام یقین و دلیل روشن از جانب پروردگار بودی و هر که تو را مسرور و شاد ساخته رسول خدا که درود خدا بر او و آلش باد را شاد ساخته
وَ مَنْ جَفَاکِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
و هر که در حق تو جفا و ظلم کرد به رسول خدا که درود خدا بر او و آلش باد ظلم و جفا کرده
وَ مَنْ آذَاکِ فَقَدْ آذَی رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
و هر که تو را آزرده کرد رسول خدا که درود خدا بر او و آلش باد را آزرده است
وَ مَنْ وَصَلَکِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
و هر که به تو پیوست به رسول خدا که درود خدا بر او و آلش باد پیوسته
وَ مَنْ قَطَعَکِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
و هر که از تو بریده از رسول خدا که درود خدا بر او و آلش باد بریده است
لِأَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنْهُ وَ رُوحُهُ الَّذِی بَیْنَ جَنْبَیْهِ کَمَا قَالَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
زیرا تو پاره تن پیغمبر و روح مقدس آن بزرگواری
أُشْهِدُ اللَّهَ وَ رُسُلَهُ وَ مَلاَئِکَتَهُ أَنِّی رَاضٍ عَمَّنْ رَضِیتِ عَنْهُ سَاخِطٌ عَلَی مَنْ سَخِطْتِ عَلَیْهِ
خدا را گواه می گیرم و رسول او و فرشتگان را که من از آنکس راضیم که شما از او راضی هستید و خشمگینم از هر که شما از او خشمگین هستید
مُتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ مُوَالٍ لِمَنْ وَالَیْتِ مُعَادٍ لِمَنْ عَادَیْتِ
بیزارم از آنکه شما از او بیزارید دوستم با آنکه شما با او دوستید و دشمنم با هر که شما با او دشمنید
مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ وَ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً وَ حَسِیباً وَ جَازِیاً وَ مُثِیباً
ناراضیم از هر که شما از او ناراضی هستید و محبوب من است هر که محبوب شماست و بر صدق گواهی من خدا کافی است که گواه و محاسب و جزا دهنده و ثواب بخشنده است.
پس صلوات می فرستی بر حضرت رسول و ائمه أطهار علیهم السلام مؤلف گوید که ما در روز سوم جمادی الثانی زیارتی دیگر برای حضرت فاطمه صلوات الله علیها نقل کردیم.
ای شکوهت فرا تر از با و ر
حضرت زهرا (س)
ای شکوهت فراتر از باور
ای مقام ات فرا تر از ادراکوصف تو درک لیله القدر استفهم ما از تبار «ما ادراک»**کوثری، بی کرانه دریاییما و ظرف حقیر این کلماتباید از تو نوشت با آیاتباید از تو سرود با صلوات**آیه در آیه وصف تو جار یستفتلقّی، مباهله، کوثردر دل انما یرید اللهدر «فصل لربک وانحر»**از بهشت آمدی به هیئت نورعطر سیبت وزید در هستیتو گلِ ... نه، تو نوبهارِ... نهتو بهشت دل پدر هستی**پدر و مادرم فدای شمامادری کرده ای برای پدرچشم بد دور، چشم شیطان کوردست تو بود و بوسه های پدر**از بهشت آمدی و روشن شدسرنوشت دل علی با توبی تو کم بود در تمام جهاننیمه ی دیگرش ولی با تو...**وصف ذات تو و صفات علیوصف آیینه است و آیینهغربت و خنده ی تو و دل اوقصه ی گرد و دست و آیینه**خانه می شد بهشتی از احساسبا گل افشانیِ بهاریِ توعاطفه با تمام دل می زدبوسه بر دست خانه داری تو**خانه از زرق و برق خالی بوداز صفا عاشقی محبت پرداشتی ای کلید دار بهشتپینه بر دست، وصله بر چادر**از بهشت آمدی و آوردییازده سوره ی بهشتی رامصحفِ سر نوشت خود دیدیمسوره هایی که می نوشتی را**نسل تو نوحِ با شکوهِ نجاتنسل تو خضرِ آسمانیِ راهجلوه ای از دم تو را دیدیمدر مسیحی به نام روح الله**روز مادر شده دلم با شوقپر زده در هوای تو مادرمنم و وسعت بهشت خدامنم و خاک پای تو مادر**آرزو دارم این که بنشینملحظه ای در جوار تو اما...آرزو دارم این که بگذارمشاخه گل بر مزار تو اما...**آه در حسرت زیارت تودل ما آشنای دلتنگی استحرم دختر کریمه ی توشاهد لحظه های دلتنگی است**روز مادر شده به محضر توآمدم پا به پای این کلماتهدیه ی من برای تو اشک استهدیه ی من برای تو صلواتشعر از سید محمدجواد شرافتیکى از عبادتهاى دینى درود و صلوات فرستادن بر حضرت ختمى مرتبت و اهل بیت معصوم آن حضرت است. این عبادت ریشه قرآنى دارد و خداوند متعال در قرآن به آن دستور داده است. «ان الله و ملائکته یصلون على النبى یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما.» (۱)
در روایتى از پیامبر(صلى الله علیه و آله) آمده است که درود فرستادن بر حضرت فاطمه زهرا (ع) آثار معنوى بالایى دارد و در قیامت شایستگى الحاق به پیامبر اکرم(ص) را براى انسان فراهم مى کند. پیامبر اکرم (ص) فرمود:
«یا فاطمه من صلى علیک غفر الله له، و الحقه بى حیث کنت من الجنه؛ اى فاطمه! هر کس بر تو صلوات بفرستد خداوند او را مى آمرزد و در هر جاى بهشت که باشم وى را به من ملحق سازد.»
کیفیت صلوات بر حضرت زهرا (س) چنین است:
« اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَه وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ » (۲)پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) فرمودند:یَا فَاطِمَةُ ، مَنْ صَلَّى عَلَیْکِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ أَلْحَقَهُ بِی حَیْثُ کُنْتُ مِنَ الْجَنَّةِاى فاطمه! هر کس بر تو صلوات بفرستد خداوند او را میآمرزد و در هر جاى بهشت که باشم؛ وى را به من ملحق سازد.(بحارالانوار ج ۴۳ص۵۵)صلوات خاصه فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّیقَةِ فَاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبِیبَةِ حَبِیبِکَ وَ نَبِیِّکَپروردگارا درود فرست بر صدیقه فاطمه داراى نفس زکیه مورد علاقه و محبت و دوستى حبیب تو و پیغمبر اکرم توست
وَ أُمِّ أَحِبَّائِکَ وَ أَصْفِیَائِکَ الَّتِی انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ
و مادر دوستان خاص توو امامان برگزیده و او منتخب توست که وى را برگزیدى و فضیلت دادى و برترى بر تمام زنان عالم دادى
اللَّهُمَّ کُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ کُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلاَدِهَا
پروردگارا تو از ظلم و بیدادى که امت جاهل در حق او کردند و اهانت نمودند دادخواهى کن و از آن مردم بى رحم که خون پاک فرزندانش را بخاک ریختند خون خواهى کن و انتقام بکش
اللَّهُمَّ وَ کَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ حَلِیلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْکَرِیمَةَ عِنْدَ الْمَلَإِ الْأَعْلَى
پروردگارا چنانکه آن حضرت را مادر ائمه هدى و همسر على مرتضى صاحب لواء و بیرق فتح و شفاعت آنکه در ملأ اعلى گرامى است
فَصَلِّ عَلَیْهَا وَ عَلَى أُمِّهَا صَلاَةً تُکْرِمُ بِهَا وَجْهَ مُحَمَّدٍ (أَبِیهَا) صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
پس تو اى خدا درود فرست بر آن حضرت و بر مادرش درودى که وجه پدر بزرگوارش حضرت محمد صلى الله علیه و آله را به آن درود اکرام مى کنى
وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْیُنَ ذُرِّیَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّی فِی هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَ السَّلاَمِ
و چشم ذریه او را روشن مى گردانى و از من هم اى خدا در این ساعت بهترین سلام و تحیت را به آن بزرگواران برسان.