خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است
خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است

زندگی‌نامه مختصردکتر جواد نوربخش نورعلیشاه کرمانی

زندگی‌نامه دکتر جواد نوربخش نورعلیشاه کرمانی

 جواد نوربخش نوزدهم آذرماه ۱۳۰۵ خورشیدی در شهر کرمان متولد شد. او نواده شیخ کمال‌الدین نوربخش ـ از مشایخ بزرگ طریقت نوربخشیه ـ بود. به سال ۱۳۱۳ پس از فراگیری قرآن کریم و دیوانحافظ در مکتب‌خانه، به دبستان رفت؛ و پس از طی دوره دوازده ساله تحصیلات دبستانی و دبیرستانی در مدت ده سال، در خرداد ماه ۱۳۲۳ در رشته ادبی و شهریور ماه همان سال در رشته طبیعی موفق به دریافت دیپلم گردید. سال بعد با شرکت در آزمون ورودی رشته‌های حقوق و پزشکی دانشگاه تهران و پذیرش در هر دو رشته، از کرمان به تهران عزیمت و در رشته پزشکی دانشگاه تهران ثبت نام نمود.

با ورود به عالم تصوف، برای دیدار مونس‌علی‌شاه (میرزا عبدالحسین ذوالریاستین شیرازی) به دیدار او شتافت؛ و پس از چندی بدستور وی در خانقاه نعمت‌اللهی تهران ساکن گردید. با گذشت زمانی کوتاه، مسؤولیت نگه‌داری کتاب‌خانه و اداره امور خانقاه و پذیرایی از درویشان در شب‌های جمعه به او محول گردید؛ و پس از چندی به مقام شیخ المشایخی سلسله نعمت‌اللهی منصوب شد.

پس از تکمیل دوره پزشکی به سال ۱۳۳۱ خورشیدی، در سمت معاون اداره بهداری به شهرستان بم اعزام و پس از چندی به ریاست بهداری منصوب گردید. همزمان، رسیدگی به دراویش نعمت‌اللهی نواحی همجوار را مونس‌علی‌شاه به او واگذار کرد و وی به تهیه زمین و احداث خانقاه در آن شهر اقدام نمود، که پس از تکمیل در سال ۱۳۳۲، بر دراویش سلسله نعمت‌اللهی وقف گردید.

با درگذشت مونس‌علی‌شاه در بیست و چهارم خردادماه ۱۳۳۲ و بر حسب وصیّت وی، هدایت سلسله نعمت‌اللهی به عهده جواد نوربخش (نورعلی‌شاه) سپرده شد.[۱]

در طول ۵۵ سال زعامت جواد نوربخش بر سلسله نعمت‌اللهی، طالبان و سالکان الی الله بسیاری تحت ارشادات وی طی طریق نمودند که از جمله مریدان بنام وی می‌توان از مرحوم زین العابدین شاکری (صابر علی) متوفی ۱۳۵۶ شمسی، حسن کباری(وفاعلی) متوفی ۱۳۵۷ شمسی، محمود محسنی سیرجانی (روشن علی) متوفی ۱۳۵۷ شمسی، ماشاالله نیک طبع (وفاعلی) متوفی ۱۳۸۲ شمسی و پرویز ایلخانی پور (صادق علی) متوفی ۱۳۹۰ شمسی نام برد

او در سال ۱۳۳۳ با پروانه دانشور، از نوادگان وفاعلی‌شاه ازدواج کرد؛ و به سال ۱۳۳۵ پس از پایان خدمت پزشکی در شهرستان بم به اتفاق خانواده به تهران بازگشت. با اشتغال در بیمارستان روزبه، فعالیت علمی و تخصصی او در رشته پزشکی دانشگاه تهران آغاز شد. در سال ۱۳۴۲ شمسی تخصص خود را از دانشگاه سوربن فرانسه در رشته روانپزشکی دریافت کرد و پس از طی مراحل علمی، در سال ۱۳۵۰ به مقام استادی تمام وقت رشته روان‌پزشکی دانشگاه تهران نائل و در سال ۱۳۵۶ بازنشسته گشت.

طی این دوران علاوه بر ریاست انجمن روان‌پزشکی- به مدت دو سال - ریاست بیمارستان روزبه و ریاست گروه روان‌پزشکی دانشگاه تهران را نیز عهده‌دار بود؛ و برای ساخت بیمارستان اوین در تهران، تلاش نمود. از سال ۱۳۳۱ خورشیدی به بعد، افزون بر خدمات پزشکی و روان‌پزشکی، آثار و تألیفات و نتایج تحقیقات چندی در زمینه علم روان‌پزشکی نیز از او انتشار یافته‌است.[۲][۳]

مهاجرت به غرب

در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۳۵۸ شمسی معادل ۱۹۷۹ میلادی و بعد از انقلاب ۱۳۵۷ ایران جواد نوربخش ایران را برای همیشه ترک گفت و ابتدا حدود ۴ سال در آمریکا بسر برد و سپس عازم لندن شد و تا ۱۹۹۳ میلادی در لندن ساکن بود. از سال ۱۹۹۳ میلادی تا پایان عمر در خانقاهی درمنطقه‌ای در نزدیکی شهر آکسفورد انگلستان اقامت گزید و به تألیف و انتشار کتابهای متعددی درباره تصوف پرداخت. با مهاجرت جواد نوربخش به مغرب زمین فعالیت‌های سلسله نعمت‌اللهی بیشتر به مغرب زمین توسعه یافت.[البته در ایران این سلسله ادامه دارد]

دیدگاه‌های آن یگانه عصر خویش

در زمان حیات مونس علیشاه و پس از فوت وی، دکتر جواد نوربخش در قالب زعیم و پیر سلسله نعمت‌اللهی، نزدیک به ۶۰ سال تلاش‌هایی را برای ایجاد دگرگونی و اصلاح حال و کار پیروان طریقت و گسترش آن به تمام نقاط جهان انجام داد که بخشی از آن چنین است:

1.          مبارزه با بیکاری و تن‌پروری

2.          مبارزه با اعتیاد و تقبیح آن

3.         شفقت و دوست داشتن خلق خدا

4.         پرهیز از گوشه‌گیری و انزواطلبی

5.         پرهیز از اظهارکشف و کرامات و مبارزه با خرافات

6.         ارائه دیدگاه‌هایی پیرامون نظریه وحدت وجود

7.         گسترش خانقاه‌ها

هانری کوربن، مستشرق معروف فرانسوی، درباره جواد نوربخش چنین نوشته‌است: «در زمان حال دکتر جواد نوربخش قطب کنونی سلسله نعمت‌اللهی است و دامنه فعالیت‌های او در این زمینه به شدت گسترده‌است»[۴]

برخی از  اقدامات آن عالم روحانی

انتشارات خانقاه نعمت‌اللهی

مؤسسه  انتشارات خانقاه نعمت‌اللهی به نشر کتاب‌هایی در زمینه تصوف و عرفان ایرانی و اسلامی اقدام کرد؛ و کتاب‌هایی را که وی تألیف و تصحیح، یا تصنیف کرده‌اند، منتشر می‌کند. فعالیت انتشارات خانقاه نعمت‌اللهی از سال ۱۹۷۸ میلادی در خارج از ایران نیز آغاز شد. آثار وی به زبان‌های نظیر انگلیسی،[۵] فرانسوی،[۶] روسی[۷] اسپانیایی،[۸] ترجمه شده؛ و در شمارگانی وسیع، چاپ و در اختیار اهل تحقیق و ذوق و ادب و عرفان قرار گرفته‌است؛ در کنار چاپ و نشر کتب، از پاییز ۱۳۶۷ خورشیدی (۱۹۸۸ میلادی)، فصل نامه صوفی نیز به سردبیری علی‌رضا نوربخش منتشر شد. علاوه بر کتب عرفانی، جواد نوربخش به اقتضای تخصص علمی و کار دانشگاهی، آثاری را در موضوعات گوناگون روان‌پزشکی و روان‌درمانی و روان‌کاوی - جداگانه یا همراه استادان دیگر - تصنیف و تألیف کرده‌اند، که مورد استفاده و مطالعه پژوهندگان است.

بنیاد خیریه دکتر نوربخش

جواد نوربخش این بنیاد را در سال ۱۹۹۴ میلادی، برابر با سال ۱۳۷۳ خورشیدی، با تولیت و ریاست خود تأسیس، که به وسیله هیئت امنای منصوب از طرف پیر سلسله نعمت‌اللهی اداره می‌شود. نخستین مرکز این بنیاد در تاریخ ۱۹۹۶/۳/۱۰ میلادی برابر با ۱۳۷۵/۱۲/۱۹ خورشیدی، جنب خانقاه نعمت‌اللهی شهر «پورتونووو» پایتخت کشور «بنین» در قاره آفریقا -شهری با جمعیت نزدیک سیصد هزار نفر، که بیش از هفتاد درصد آن را مسلمانان تشکیل می‌دهند افتتاح کرد. دومین مرکز این بنیاد نیز درمانگاهی‌ست جنب خانقاه نعمت‌اللهی شهر «ابیجان» پایتخت کشور «ساحل عاج»، که به سال ۲۰۰۰ میلادی (۱۳۷۹ خورشیدی) تأسیس شد. مراکز این بنیاد، وظیفه انجام خدمات پزشکی و درمانی را - اغلب - رایگان یا با تخفیف ویژه برای شهروندان آن مناطق، بی تبعیض نژادی یا فرقه‌ای یا قبیله‌ای یا مذهبی - به ویژه برای سالمندان نیازمند عهده‌دار است[۹]

تأسیس خانقاه‌های نعمت‌اللهی

جواد نوربخش در طول زعامت خود متجاوز از ۶۰ خانقاه در ایران تأسیس کرد که همگی وقف خاص سلسله نعمت‌اللهی است. درحال حاضر اکثر این خانقاه‌ها توسط رژیم جمهوری اسلامی تصرّف شده‌است. در زمان حیات، او توانست حدود ۳۳ خانقاه درآمریکا، کانادا، اروپا، استرالیا، مکزیک و آفریقا احداث کند که هم اکنون تمامی این خانقاه‌ها بصورت انجمن خیریه ثبت و اداره می‌شوند.

آثار و تالیفات آن عالم برجسته

کتاب‌ ها ی ایشان:

1- پیروی از سعدی، تهران، اسفند ۱۳۲۶ (با مقدمه علیمحمد خزاعی)، چاپخانه باقرزاده، شامل ۶ مخمس، یک مسدس در تضمین و یک غزل در استقبال از اشعار سعدی

2- چهار غزل در مجله نوردانش:۱۳۲۶/۷/۲۳ و ۱۳۲۶/۳/۱۰ و ۱۳۲۷/۱/۱۲ و ۱۳۲۷/۲/۳۰

3- آداب خانقاه، ۱۳۳۴

4- دیوان نوربخش به انضمام حقایق المحبه فی دقایق الوحده، ۱۲ نوبت چاپ: ۱۳۸۴۱۳۳۵

5- فرهنگ نوربخش - اصطلاحات تصوف در هشت مجلد  (دوره ۸ جلدی) دربرگیرنده ۳۵۹۴ اصطلاح تحت ۳۶ عنوان[۱۰]

6- در خرابات[۱۱]

7- در بهشت صوفیان[۱۲]

8- معارف صوفیه  در هفت مجلد (مجموعه ۷ جلدی)، ۱۳۶۶۱۳۶۲ شمسی

9- دل و نفس، ۱۳۶۹، ۱۳۷۲، ۱۳۷۸

10- چهل کلام و سی پیام (دفتر اول و دوم)

11- جوانمردی، ۱۳۸۵

12- فقر و فقیر، ۱۳۶۲، ۱۳۸۲

13- کشکول نور

14- سگ از دیدگاه صوفیان

15- شیطان بزرگ «ابلیس»، ۱۳۶۴، ۱۳۸۶

16- مسیح در چشم صوفیان (به زبان انگلیسی)

17- مراد و مرید، ۱۳۳۳

18- زندگی و آثار شاه نعمت‌الله ولی کرمانی

19- پیران طریقت، ۱۳۵۸، ۱۳۸۳

20 - بایزید بسطامی

21- حلاج (شهید عشق الهی)

22- حسن بصری پیر پیروان طریقت و راهنمای جوانمردان، ۱۳۷۵، ۱۳۷۹

23- جنید، ۱۳۸۰

24- شبلی (مست حق و مجذوب حقیقت)، ۱۳۷۶

25- ابوالحسن خرقانی، ۱۳۸۵

26- چهار پیر طریقت (حبیب عحمی، داود طائی، معروف کرخی، سری سقطی) ۱۳۷۵، ۱۳۷۹

27- مردان صوفی، ۱۳۷۴، ۱۳۷۹

28- زنان صوفی، ۱۳۶۳، ۱۳۷۹، ۱۳۸۱

29- پیران خراسان (دوره ۶ جلدی)، ۱۳۸۲۱۳۸۱

30- پیران بلخ (ابراهیم بن ادهم، شقیق بلخی، حاتم اصم، احمد خضرویه، محمد بن فضل بلخی)، ۱۳۷۹

31- ذوالنون مصری

32- پیران و صوفیان نامی کرمان

33- گلستان جاوید، ۱۳۴۶۱۳۳۵، ۱۳۷۳

34- گلزار مونس، ۱۳۲۸۱۳۲۷، ۱۳۷۳

35- احادیث نبوی (جلد اول و دوم)، ۱۳۵۹خورشیدی، ۱۹۸۱ و ۱۹۸۳ میلادی

36- تفسیر منظوم سوره الحجرات، سوره ق، سوره الحشر به انضمام خطبه‌های مؤمنین و متقین حضرت علی (ع)، ۱۳۳۱۱۳۳۰، ۱۳۵۶۱۳۵۵، ۱۳۷۳

«مقالات ایشان در- عرفان و تصوف»:

1- تاج - مجله مردم شناسی، دوره سوم، اداره کل هنرهای زیبای کشور، تهران ۱۳۳۸ و مجله صوفی، انتشارات خانقاه نعمت‌اللهی لندن، شماره ۱۳، تابستان ۱۳۷۰

2- سلسله نعمت‌اللهی - مجله مهر، دوره یازدهم، شماره‌های ۳ تا ۵، تهران ۱۳۴۴

3- عشق: شاهراه توحید (ارائه شده به کنفرانس جهانی صدمین سال سووامی ویوکناندا)، عارف هندی، ۸۶ اوت ۱۹۹۳، واشنگتن، آمریکا - فصلنامه صوفی شماره ۲۰، پائیز ۱۳۷۲

 The Nimatullahi, 'Islamic Sprituality, Manifestations', S H Nasr, (New York: Crossroad, 1991)4-

 

مقالات ایشان در رابطه با  تصوف-روانشناسی:

عرفان و روانشناسی مولانا در داستان پادشاه و کنیزک - فصلنامه صوفی، انتشارات خانقاه نعمت‌اللهی لندن، شماره ۸، پائیز ۱۳۶۹

عرفان و روانشناسی مولانا در داستان فیلی در خانه‌ای تاریک - فصلنامه صوفی، شماره ۱۰، بهار ۱۳۷۰

روانشناسی پیران طریقت و حکمای ایرانی - در دو بخش - فصلنامه‌های صوفی، شماره ۵۱، تابستان ۱۳۸۰ و شماره ۵۲، پائیز ۱۳۸۰

۱۶ انشاء در زمنیه روانشناسی در مکتب تصوف، فصلنامه‌های صوفی

مقدمه هایی که  بر آثار معاصرین نگاشته اند:

یکسو نگریستن و یکسان نگریستین، فریدون مشیری، چاپ: شرکت سیروند، تهران، بدون تاریخ (دهه ۱۳۴۰)، انتشارت صفی علیشاه، تهران، ۱۳۶۷، ۱۳۷۹، ۱۳۸۱

از بلندای سحر (مجموعه شعر از احمد اسداللهی - شعله کرمانی)، انتشارات خانقاه نعمت‌اللهی، لندن ۱۳۷۲

مجموعه‌ای از اشعار Annemarie Schimmel با عنوان Nightingales Under The Snow، ناشر: Khaniqahi Nimatullahi Publications , London-New York, ۱۹۹۴، ۱۹۹۷

The Unveiling of Secrets, Diary of a Sufi Master (ترجمه کشف الاسرار روزبهان بقلی شیرازی) مترجم: Carl W. Ernst ناشر: Parvardegar Press, USA: 1997, ISBN 0-9644362-1-3

مجموعه‌ای از اشعار Herbert Mason باعنوان Disappearances, ناشر: Khaniqahi Nimatullahi Publications, London-New York, 

۱۹۹۹

سخنرانی های ایشا  ن  در مجامع بین‌المللی:

دانشگاه سربن، پاریس، فرانسه، بهار ۱۹۶۳ میلادی، عنوان سخنرانی: تصوف، قطره‌ای از دریا یا راهی به سوی حقیقت

سمپوزیوم خدا و انسان در فکر اسلامی معاصر، دانشگاه آمریکایی بیروت، ۶ تا ۱۰ فوریه ۱۹۶۷، عنوان سخنرانی: تصوف و عرفان در اسلام یا روش و هدف تصوف

کنفرانس جهانی میراث فرهنگی تصوف ایرانی در قرون وسطی (The Legacy of Mediaeval Persian Sufism)، برگزار کننده خانقاه نعمت‌اللهی با همکاری مرکز مطالعات خاورمیانه دانشکده مطالعات آسیا و آفریقای دانشگاه لندن، ۵ تا ۷ دسامبر ۱۹۹۰، عنوان سخنرانی: مفهوم اصل وحدت وجود از نظر عقل و عشق

کنفرانس جهانی تصوف ایرانی از آغاز تا مولانا (Classical Persian Sufism from it's Origins to Rumi)، برگزار کننده خانقاه نعمت‌اللهی با همکاری دانشگاه جرج واشنگتن، آمریکا، ۱۱ تا ۱۳ می۱۹۹۲، عنوان سخنرانی: ویژگی‌های تصوف ایرانی در قرن‌های اول تا هفتم هجری

آثار وتالیفات زیر به کوشش وی تصحیح و منتشر گردیده‌است:

گلشن راز - شیخ محمود شبستری، ۱۳۵۵، ۱۳۸۲

رساله حقّ‌الیقین - شیخ محمود شبستری، ۱۳۵۴، ۱۳۸۲

تحفة اهل العرفان - شرف الدین ابراهیم بن صدرالدّین روزبهان ثانی، ۱۳۴۹، ۱۳۸۲

عبهرالعاشقین - روزبهان بقلی شیرازی، ۱۳۴۹، ۱۳۸۰

رسالةالقدس و رساله غلطات‌السالکین - روزبهان بقلی شیرازی۱۳۵۱، ۱۳۸۱

رساله سوانح و رساله‌ای در موعظه - شیخ احمد غزالی، ۱۳۵۲، ۱۳۸۱

رساله‌های سیدنورالدین شاه نعمت‌الله ولی - شاه نعمت‌الله ولی، ۴ جلد، ۱۳۵۷۱۳۵۵

مونس السالکین - میرزا عبدالحسین ذوالریاستین «مونسعلیشاه»

دیوان مونس - میرزا عبدالحسین ذوالریاستین «مونسعلیشاه»، ۱۳۳۰، ۱۳۴۵

برهان السالکین - میرزا عبدالحسین ذوالریاستین «مونسعلیشاه»، ۱۳۵۴

مجمع البحار - مظفرعلیشاه کرمانی، ۱۳۴۴

کلیات اشعار شاه نعمت‌الله ولی - شاه نعمت‌الله ولی، ۱۱ نوبت چاپ، ۱۳۸۵۱۳۴۹

دیوان مشتاقیه - مظفرعلیشاه کرمانی، ۱۳۴۷

جنات الوصال - نورعلیشاه، رونق‌علیشاه، نظام‌علیشاه

دیوان نورعلیشاه اصفهانی - نورعلیشاه اصفهانی، ۱۳۴۹، ۱۳۸۱

دیوان حیاتی کرمانی - بی‌بی حیاتی کرمانی، ۱۳۴۹، ۱۳۸۱

مجموعه‌ای از آثار نورعلیشاه اصفهانی - نورعلیشاه اصفهانی، ۱۳۵۰

کشف المعارف - حاج زین‌العابدین شروانی «مستعلی‌شاه»، ۱۳۵۰

کبریت‌احمر و بحرالاسرار - مظفرعلیشاه کرمانی، ۱۳۵۰

مراحل‌السّالکین - مجذوبعلی‌شاه همدانی، ۱۳۵۱

غرایب - رونق‌علی‌شاه کرمانی، ۱۳۵۲

دیوان صدرالممالک اردبیلی - صدرالممالک اردبیلی، ۱۳۵۲

رساله لمعات و رساله اصطلاحات - فخرالدین ابراهیم عراقی، ۱۳۵۳، ۱۳۸۲

مرآت‌الحقّ - مجذوبعلی‌شاه همدانی، ۱۳۵۳

شرح لعمات - شاه نعمت‌الله ولی، ۱۳۵۴

شطرنج العرفا، ۱۳۴۰

 

  

فعالیت های آن پزشک حاذق در روانپزشکی ایران

تاریخچه

جواد نوربخش در سال ۱۳۳۱ (دانشنامه شماره ۱۸۵۵۶) از دانشکده پزشکی فارغ‌التحصیل شد. در تاریخ ۱۳۳۱/۱۰/۲۳ به سِمَت معاونت و متعاقباً طی حکم ۱۳۳۳/۱۲/۲۴۶۰۲۲ وزیر بهداری به سمت ریاست اداره بهداری شهرستان بم در استان کرمان منصوب گردید. تاریخچه‌ای از طی مدارج علمی - پزشکی از آن زمان:

۱۳۳۵/۳/۲۸ - تأیید مدرک پزشکی (با توجه به تکمیل دوره خدمت) - کارت پزشکی شماره ۵۸

خرداد ۱۳۳۶ - آغاز به کار در بیمارستان روزبه - تهران

۱۳۳۹/۲/۱۳ - ریاست درمانگاه بخش بیماری‌های روانی بیمارستان روزبه (حکم شماره ۲/۸۴۸ سردبیر دانشکده پزشکی)

۱۳۴۲۱۳۴۱ (به مدت ۹ ماه) - تحصیل در بیمارستان سنت آن پاریس و دریافت دیپلم آسیستان اترانژه از دانشکده پزشکی پاریس (قبولی در امتحان بورسیه سفارت فرانسه و استفاده از بورسیه)

۱۳۴۴ - احراز سمت دانشیار بیماری‌های اعصاب دانشکده پزشکی (مصوبه پنجاهمین جلسه هیئت ممیزه دانشکده پزشکی مورخ ۱۳۴۳/۱۲/۱۶)

۱۳۴۵/۵/۲۲ - ریاست بخش ۲۰ تختخوابی زنانه مربوط به تشکیلات روانی یک بیمارستان روزبه

۱۳۴۸/۱/۲۷- ارتقا به پایه چهار دانشیاری روانی (حکم ۳۸۱۷ رئیس دانشگاه تهران)

۱۳۴۹/۱۱/۱۰ - ریاست مرکز مشاوره و راهنمایی دانشجویان دانشگاه تهران (حکم ۷۲۰۲۰ ریاست دانشگاه تهران)

۱۳۵۰/۱۲/۱۱ - ارتقا به استادی تمام وقت گروه روانپزشکی دانشگاه تهران (حکم ۵۴۷۳۱ ریاست دانشگاه تهران)

۱۳۵۶۱۳۵۲ - دارای سمت‌های: ریاست انجمن روانپزشکان ایران (۲ سال)، مدیریت گروه روانپزشکی دانشگاه تهران، ریاست بیمارستان روزبه

آثار و تألیفات پزشکی-روانپزشکی[ویرایش]

 مقالات ایشان در روانپزشکی ایران :

پریشان روانی‌های زایمانی (با همکاری هزارخانی، زیرنظر دکتر رضاعی) - نامه دانشکده پزشکی سال ۱۶، شماره ۹، خرداد ۱۳۳۸

طب روحانی (ترجمه رساله‌ای از جمال الدین ابی الفرج عبدالرحمن ابن جوزی) - مجله بهداشت روانی، سال اول، شماره ۵، شهریور ۱۳۳۸

تماس با بیمار روانی، راهنمای افراد در تماس با بیمار روانی (با همکاری دکتر رضاعی) - مجله بهداشت روانی، سال اول، شماره ۶، مهر ۱۳۳۸

یادی از ژان لرمیت (ترجمه و اقتباس از مقاله پروفسور آلاژوننین) - مجله بهداشت روانی، سال اول، شماره ۹، دی ۱۳۳۸

نمو هوشی طفل در دوره قبل از دبستان، نقش خانواده در رشد روانی کودک (ترجمه و اقتباس از سخنرانی پروفسور ویتور فونتس، با همکاری دکتر محمد گیلانی) - نامه دانشکده پزشکی دانشگاه تهران، سال ۱۷، شماره ۱۰، تیر ۱۳۳۹

بررسی اجمالی آفازی (با همکاری دکتر عزالدین معنوی و دکتر فیروز نقش تبریزی) - نامه دانشکده پزشکی، سال ۲۲، شماره ۵، بهمن ۱۳۴۳

فرضیه‌های روانشناسی الکتروشک (با همکاری دکتر سیروس ایزدی) - نامه دانشکده پزشکی، سال ۲۵، شماره ۵، بهمن ۱۳۴۶

فراموشی اسامی خاص (اقتباس از نوشته‌های فروید، باهمکاری دکتر بهرامی و دکتر معنوی) - مجله دانشکده پزشکی تهران، سال ۲۵، شماره ۱۰، تیر ۱۳۴۷

شخصیت و اختلالات رفتاری در کودکان مصروع (با همکاری دکتر گیلانی و دکتر سیروس ایزدی) - مجله دانشکده پزشکی تهران، سال ۲۶، شماده ۱، مهر ۱۳۴۷

روانشناسی کم حوصلگی (اثر رابرت کوپر، ترجمه با همکاری دکتر معنوی)، مجله دانشکده پزشکی، سال ۲۶، شماره ۴، دی ۱۳۴۷

خصوصیات بالینی اسکیزوفرنی در کودکان (با همکاری دکتر ایزدی) مجله دانشکده پزشکی، سال ۲۶، شماره ۱۰، تیر ۱۳۴۸

پندارها و کردارهای وسواسی کودکان (باهمکاری دکتر ایزدی) - مجله طب عمومی نشریه دانشکده پزشکی تهران، سال ۹، شماره ۱، آبان ۱۳۴۸

یوگا و روانکاوی (ترجمه و گردآوری براساس مقاله هارجاند سینگ: The British Journal of Psychiatry, vol. 116, no. ۵۳۱٬۱۹۷۰) - مجله طب عمومی، سال ۹، شماره ۶، شهریور ۱۳۴۹

Le SOUFISME (موضوعات: تصوف از نظر روانکاوی، مقایسه پدیده ترانسفر در روانکاوی با ارادت در تصوف) - Le Monde Islamique, Paris, France, 1re, No 2 Fevrier, No 3, Mai, No 4, Juillet-Alout, ۱۹۷۱ (به (مقالات بزبان فرانسوی)

What is Sufism, A Comparison between Sufism and Psychoanalysis (تصوف چیست؟ مقایسه‌ای بین تصوف و روانکاوی):

International Journal of Psychaitry, Vol. 34, No. ۳ & ۴، ۱۹۷۸ USA و What the Sufis Say, KNP, 1980, USA و Sufi Journal, Issues ۵ & ۶، KNP 1990, London

 سخنرانی‌ها آن پیر فرزانه :

علل فامیلی و اجتماعی نِوروزها بویژه در ایران، سمپوزیوم نِوروزها ۳۰۲۵ آذر ۱۳۴۰، دانشکده پزشکی - بیمارستان روزبه، نامه دانشکده پزشکی، سال ۱۹، شماره ۷، فروردین ۱۳۴۱

خودکشی در بیماران اسکیزوفرنی بویژه در ایران، سمپوزیوم اسکیزوفرنی در ایران ۱۸۱۲ دیماه ۱۳۴۳، بیمارستان روزبه، گروه روانپزشکی دانشکده پزشکی تهران، مهر ۱۳۴۶

سخنرانی افتتاحیه، سمپوزیوم جهانی مطالعات اپیدمیولوژی‌های روانی، انجمن روانپزشکی ایران با همکاری انجمن جهانی روانپزشکی ۳۰ اردیبهشت تا ۱ خرداد ۱۳۵۳، برگزاری در آمفی تئاتر بیمارستان روزبه، چاپ سخنرانی و گزارش: International Symposium on Epidemiological Studies in Psychiatry, Tehran, May 20-22 1974, Page J و «سمپوزیوم اپیدمیولوژی بیماری‌های روانی در بیمارستان روزبه (انگلیسی و فارسی)، مجله روانپزشکی، سال ۶ شماره ۳ (ویژه)، شهریور ۱۳۵۳

 کتاب‌ها و جزوات ایشان در باره روانپزشکی :

سمیولوژی بیماری‌های روانی (ترجمه و اقتباس کتاب روانپزشکی دکتر گیرو)، انتشارات دانشگاه تهران ۷۶۹، ۱۳۴۱ شمسی

نقیصه‌های عقلی، باهمکاری دکتر غلامرضا بهرامی و دکتر عزالدین معنوی، انتشارات مجله بهداشت روانی، دیماه ۱۳۴۴

نِوروزها «حالات عصبی»، با همکاری دکتر معنوی، دکتر ابراهیم هاشمی و مقدمه دکتر جهانشاه صالح، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۴۵

روانشناسی بالینی (جلد ۱)، باهمکاری دکتر معنوی، دکتر فیروز نقش تبریزی و دکتر سیروس عظیمی، انتشارات دانگاه تهران ۱۱۰۷، فروردین ۱۳۴۶

روانشناسی بالینی (جلد ۲)، با همکاری دکتر معنوی، دکتر نقش تبریزی و دکتر عظیمی، چاپ فرودسی، شماره ثبت کتابخانه ملی ۲۱۳۵۴/۱/۲۰، اسفند ۱۳۵۳

روانپزشکی برای دانشجویان پزشکی و پزشکان عمومی، با همکاری دکتر معنوی، دکتر سیروس ایزدی و دکتر محمود قربانی، انتشارات مجله بهداشت روانی، ۱۳۵۱

تشخیص و درمان فوری در روانپزشکی (اورژانس روانپزشکی)، با همکاری دکتر بهرامی، انتشارات دانشگاه تهران ۱۰۰۸، ۱۳۴۸

مکتب‌های روانشناسی، با همکاری دکتر بهرامی، انتشارات دانشگاه تهران ۱۲۴۸، مرداد ۱۳۴۸

بیماری‌های روانی کودک (جلد ۱)، با همکاری دکتر محمد گیلانی و دکتر معنوی، انتشارات دانشگاه تهران ۱۲۹۱/۱، مرداد ۱۳۴۹

بیماری‌های روانی کودک (جلد ۲)، با همکاری دکتر گیلانی و دکتر معنوی، چاپخانه میهن، ۱۳۵۳

اختلالات تصویر بدن از نظر روانپزشکی، با همکاری دکتر معنوی و کریم امیرخسروی، شهریور ۱۳۴۹

فعالیت جنسی زنان و اختلال آن، با همکاری دکتر معنوی و امیرخسروی، چاپ میهن، شماره ثبت کتابخانه ملی: ۴۷۸۱۳۴۹/۵/۱۸، ۱۳۴۹

محرومیت حواسی و شستشوی مغزی، با همکاری دکتر معنوی و امیرخسروی، بهمن ۱۳۵۲

انتقال و انتقال متقابل (ترجمه Transference and Counter Transference اثر هاینریش راکر، انتشارات دانشگاه تهران ۱۳۷۴، اسفند ۱۳۵۲

تاریخ روانپزشکی، با همکاری دکتر معنوی و امیرخسروی، چاپ میهن

شخصیت و اختلالات آن، با همکاری دکتر معنوی، دکتر ایزدی و دکتر قربانی،

مجموعه جزوات و کتاب‌ها برای دانشجویان پزشکی و پزشکان و برخی برای نزدیکان بیمار روانی، باهمکاری دکتر معنوی و دکتر نقش تبریزی، ناشر مجله بهداشت روانی:

علم سیبرنتیک و روانپزشکی، تیر ۱۳۴۴

شخصیت و رشد آن، مرداد ۱۳۴۴

روان درمانی یا پسیکوتراپی، شهریور ۱۳۴۴

مکانیسم‌های دفاعی «روانی»، مهر ۱۳۴۴

پرستاری روانی، آبان ۱۳۴۴

مددکاری اجتماعی، آذر ۱۳۴۴

علم ارتباطات و روانپزشکی، دی ۱۳۴۴

اصول اداره بیمارستان روانی، بهمن ۱۳۴۴

علل و ماهیت بیماری‌های روانی، اسفند ۱۳۴۴

پسیکودرام با تئاتر درمانی در بیماری‌های روانی ۱۳۴۵

اگزیستانسیالیسم و روانپزشکی، اردیبهشت ۱۳۴۵

اعتیاد به مواد مخدر و درمان آن، خرداد ۱۳۴۵

اعتیاد به الکل و درمان آن، مرداد ۱۳۴۵

روانپزشکی قانونی، شهریور ۱۳۴۵

بیماری‌های غدد مترشحه داخلی و روانپزشکی، مهر ۱۳۴۵

معاینه بیماری روانی

مصاحبه با بیمار روانی

رفتارهای وسواسی

انحرافات جنسی و درمان آن

ناتوانی‌ها و اختلالاهای جنسی مردها و درمان آن

 سایر اقدامات آن پیر فرزانه در حوزه روانپزشکی  :

۱- برگزاری اولین سمپوزیوم جهانی مطالعات اپیدمیولوژی‌های روانی با همکاری انجمن جهانی روانپزشکی در تهران، ۱۳۵۳ خورشیدی

۲- اقدامات عمرانی زیر با کوشش، پیگیری و تحت نظارت وی در بیمارستان روزبه به انجام رسید:

نظارت بر اجرای احداث بخش ۳۰ تختخوابی با هزینه ورثه نوشیروانی

کوشش و نظارت بر احداث ساختمان تریا و آشپزخانه با کمک بودجه سازمان برنامه و بودجه

کوشش و نظارت بر (از محل بودجه بیمارستان):

احداث خیاط خانه

احداث تأسیسات زباله‌سوزی

احداث انبار و تأسیسات باغبانی

احداث بخش روانشناسی و کاردرمانی به هزینه شخصی و کمک‌های دوستان

احداث بخش ۲۰ تختخوابی کودک با بودجه ورثه مرحوم نوشیروانی

احداث کتابخانه و کلاس درس با بودجه ورثه مرحوم نوشیروانی

ساخت آمفی تئاتر به هزینه شخصی (این آمفی تئاتر اولین سالن مدرن در عصر خود برای برگزرای کنفرانس‌های علمی و محل برگزاری اولین سمپوزیوم جهانی مطالعات اپیدمیولوژی‌های روانی در تهران بود)

۳- مشارکت در و نظارت مستقیم و متداوم بر احداث کلینیک روانی اوین در تهران و اهدای تمام سهم خود (سه دانگ) به دانشگاه تهران بعد از انقلاب.

پایان خدمت به جامعه پزشکی

جواد نوربخش پس از ۲۵ سال خدمت به جامعه پزشکی خصوصاً روانپزشکی ایران، در سال ۱۳۵۶ بازنشسته گردید.

 

برخی از منابع :

چله نور به روایت صوفی، انتشارات خانقاه نعمت‌اللهی لندن، ۱۳۶۹ خورشیدی

تذکره الشعرای کرمان، گردآورنده دکتر بهزاد اندوهجردی

Kings of Love - The History and Poetry of the Ni'matullahi Sufi Order by Nasrollah Pourjavady and Peter Lamborn Wilson, Imperial Iranian Academy of Philosophy, Tehran, 1978

Corbin, Henry. "History of Islamic Philosophy Vol 11, p.۳۱۶, Taylor and Francis. Retrieved 2009-0601. ISBN 978-0-7103-0416-2

آثار ترجمه شده به انگلیسی

آثار ترجمه شده به فرانسوی

آثار ترجمه شده به روسی

آثار ترجمه شده به اسپانیایی

صفحه اینترنتی خانقاه نعمت‌اللهی

فرهنگ نوربخش، اصطلاحات تصوف، تألیف دکتر جواد نوربخش، انتشارات خانقاه نعمت‌اللهی، چاپ دوم ۱۳۷۲ خورشیدی

پرش به بالا درخرابات، تألیف دکتر جواد نوربخش، انتشارات یلدا قلم، چاپ چهارم، ۱۳۸۴ خورشیدی، شابک: ۶-۲۷-۵۷۴۵-۹۶۴

در بهشت صوفیان، تألیف دکتر جواد نوربخش، انتشارات یلدا قلم، چاپ سوم، ۱۳۸۴ خورشیدی، شابک: ۴-۲۸-۵۷۴۵-۹۶۴

 

 

 

 


معرفی کوتاهی برخی از بزرگان فرهنگ و ادب ایران زمین

معرفی کوتاهی از بزرگان فرهنگ و ادب ایران زمین


حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی رحمت الله علیه

ابوالقاسم منصور پسر حسن ،نامور به ((فردوسی ))شاعر و حماسه سرای ایرانی قرن (سوم وچهارم) هجری است.....او در (طبران یا پاژ)طوس از نواحی خراسان دیده به جهان گشود...پدرش از دهقانان طوس بود و در ان ولایت پارس صاحب مکنت بود...او در همان ولایت پارسی و عربی اموخت و از همان ابتدا به داستانهای کهن رغبت خاصی داشت و به تاریخ گذشته ایران عشق می ورزید...همین علاقه به داستانهای کهن او را به فکر ساختن شاهنامه انداخت....در واقع پس از مرگ ((دقیقی))که فردوسی ظاهرا با او همشهری بود ،فردوسی در صدد بر امد ((شاهنامه ابو منصوری)) را که به نثر بود بدست اورد و ان را نظم کند..سر انجام پس از چندی تلاش یکی از دوستانش نسخه ای از ان را پیدا کرد و به او سپرد و او سی سال کم وبیش در نظم ان وقت صرف کرد.فردوسی ((افریدگار رستم)) است...


در روزگاری که تازیان سعی در از بین بردن تاریخ پارس داشتند او تلاش بر جمع اوری این هویت از دست رفته کرد،که صد البته چنان اثری بر جای گذاشت که ادبیات حماسی جهان به خود ندیده و نخواهد دید ... چنان که از شاهنامه بر می اید فردوسی دارای طبع لطیف وخوی پاکیزه است،سخنش از طعن و دروغ و بدگویی و چاپلوسی خالی بود و تا می توانست الفاظ زشت و دور از اخلاق به کار نمی برد،در وطن پرستی چنان که از جای، جای شاهنامه بخوبی بر می اید سری پر شور داشت و از انان که به ایران گزند رسانده بودند بیزار بود.. فردوسی در ابتدا از وضع معیشتی خوبی برخوردار بود ،چنانچه ((نظامی عروضی ))می نویسد:به واسطه مکنتی که داشت از دیگران بی نیاز بود،ولی چون بیشتر ثروتش را در راه شاهنامه خرج کرد در اواخر عمر به سختی افتاده بود.... پیر حماسه سرا در اواخر عمر خود روزگاری در تنگ دستی بسر برد،چنانکه در قحطی که در سال 420در خراسان رخ داد بسیار رنجور شده بود و مجبور شد به در گاه (محمود غزنوی)برود.... در اینکه ایا خود شاهنامه را بنام محمود زده است یا بعد از مرگش چنین کاری کرده اند جای شک و شبهه زیاد است...اما بسیاری بعید می دانند، چرا که فردوسی روزهای اخر عمر را هم با تنگ دستی سپری کرده است.در ((تاریخ سیستان)) امده است:چون فردوسی شاهنامه بر محمود خواند ،محمود گفت :در سپاه من هزار مرد همچون رستم هست و فردوسی را از خود راند ....در ((چهار مقاله)) هم از بدعهدی محمود ،با فردوسی سخن امده است.گذشته از شاهنامه چند قطعه و غزل نیز به فردوسی نسبت داده اند،(یوسف زلیخایی) هم بدو نسبت داده اند که که بی تردید از شاعری دیگر است که یک قرن بعد از فردوسی می زیسته و با ((طغانشاه پسر الب ارسلان ))معاصر بوده است..بسیاری شاهنامه اش را با ((ادیسه وایلیاد ))هومر شاعر یونانی مقایسه کرده اند ولی بدون شک این دو اثر یارای هماوری با شاهنامه را ندارند.فردوسی سر انجام درحدود 411تا 416هجری در طوس درگذشت.بزرگان و با دانش آزادگان***نبشتند یکسر همه رایگان

نشسته نظاره من از دورشان ***تو گفتی بدم پیش ،مزدورشان
جز احسنت از ایشان نبد بهره‌ام***بکفت اندر احسنتشان زهره‌ام
)
عکس _تندیس فردوسی_اثر افشین اسفندیاری(


فارابی



محمد بن محمد، از پاراب، فاراب ماوراء النهر، در کناره سیر دریا ( رود سیحون ) بود. در سال 259 ه متولد شد ، پدرش از سرداران سپاه سامانیان و از نژاد ایرانی بود. ترک دانستن او، چنانکه بعضی پنداشته اند خطاست . " ابن الندیم " که معاصر آن فیلسوف بود، اصلا به ترک بودن او اشاره یی ندارد ، بلکه در آثار قرن ششم هجری و بعد از آن به ترک بودن فارابی تصریح شده است. فارابی از ماوراء النهر به قصد تحصیل علوم به بغداد رفت و در محضر " ابو بشر متی بن یونس القنائی " ، استاد بزرگ منطق و حکمت حاضر شد و سپس از استادی "یوحنا نام " منسوب به شهر حران، که از تربیت شدگان حوزه علمی مرو بود قسمتی از منطق و علوم فلسفی را فرا گرفت ، همه کتب ارسطو را مطالعه کرد و بر معانی آنها واقف شد ، پس از بغداد به مصر و از آنجا به شام رفت . 


اهمیت فارابی بیشتر در شرحهای او بر آثار ارسطو خاصه بر منطقیات معلم اول است، چون با کارهای او منطق ارسطو به بهترین وجه به مسلمین شناسانده شد. او را تالی معلم اول یعنی ارسطو دانسته و "المعلم الثانی" لقب داده اند . اما فعالیت علمی او در این حد نماند بلکه خود نیز آثار مهمی ابداع کرد که بخش بزرگی از آن در دست و بسیاری تاکنون طبع و به زبانهای مختلف ترجمه شده که از آنجمله می توان به : " رسالة فی مبادی آرا اهل المدینة الفاضلة " حاوی نظریه فارابی در اخلاق است و " الجمع بین رایی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطو " را نام برد که فارابی در آن کوشیده است تا اصول عقاید افلاطون و ارسطو را با هم وفق دهد ، اغراض ما بعد الطبیعة که شرح و تحریر روشنی است از کتاب " الحروف " ارسطو در ما بعد الطبیعة ، " فصوص الحکم " ، " عیون المسائل " ، " احصاء العلوم " و چندین کتاب و رساله دیگر . به فارابی اشعاری را به فارسی نسبت داده اند که این رباعی از جمله آنهاست : اسرار وجود خام و ناپخته بماند و آن گوهر بس شریف ناسفته بماند هر کس به دلیل عقل چیزی گفتست آن نکته که اصل بود ناگفته بماند کتاب فارابی در علم موسیقی همواره به عنوان مهمترین کتاب دیرین فن محسوب می شود ، این کتاب چند بار به طبع رسیده و ترجمه یی از آن نیز به زبان فرانسوی منتشر شده است. 


فارابی مانند همه دانشمندانی که در تمدن اسلامی عنوان فیلسوف داشته اند در اغلب علوم زمان خود صاحب تصانیفی بوده است . اطلاعات وی در ریاضیات و موسیقی خوب ولی در طب و طبیعیات متوسط بوده است . روش فلسفی او را باید در حقیقت یک روش نو افلاطونی اسلامی نامید. اثر فارابی در حکمای بعد از او بسیار بوده چنانکه هرگاه سخن از حکمت مشاء یا به طور اعم فلسفه در تمدن اسلامی به میان آمده است او و ابن سینا به عنوان دو فرد شاخص از میان مسلمین و در کنار هم و همراه افلاطون و ارسطو ذکر شده اند.


 حکیم سنایی غزنوی 


(
ابوالمجد مجدود پسر آدم) نامور به (سنایی غزنوی)یا (حکیم سنایی)شاعر ادیب و سخن سرای ایرانی قرن(چهارم وپنجم )هجری است. زادگاهش را غزنه واقع در افغانستان امروزی دانسته اند...پدرش از بزرگان ان دیار بود اما بهره یی چندان از مال دنیا نداشت...خاندانش اهل علم و معرفت بودند چنان که (رضی الدین لالا )عارف بزرگ ان دوران نیز این طور که (جامی )نقل می کند،منتسب به این خاندان است...در غزنین به تحصیل معرفت پرداخت و خیلی زود سرامد هم سالانش شد،ولی انچنان که باید کارش پیش نرفت و هنوز جوان بود که راه بلخ در پیش گرفت،به امید اینکه دوست پدرش (اصیل الملک حسن هروی )او را یاری کند...خواجه حسن به او نیکی کرد ولی بین انها بهم خورد و او راه سرخس را پیش گرفت...انچنان که باید خوش زبان نبود و زبانش همه را ازار می داد ...ابتدا به مدح و تعریف از شاهانی مانند((سلطان مسعود سوم و بهرام شاه )) پرداخت و از این راه شهرتی بهم زد ....اما گویی یک حادثه انقلابی درونی در او برپا کرد که معلوم نیست چه بوده ..برخی پای (خواجه یوسف همدانی) رابه میان اورده اند و می گویند از او تاثیر پذیرفته است...برخی همچون( جامی) می گویند در حمام از چاپلوسی خود نسبت به شاهان سخن شنیده که می گفتند ،گزافی در کاغذ می نویسد و تحویل شاه می دهد ،اخر این شغل او به چکار اید ...اما این سخنان را نمی شود چنان که باید واقعی دانست ...ولی انچه مسلم است او از بزرگترین شعرای تاریخ ادب فارسی است که در بسیاری از مسائل و مضامین و ساخت صورت ها پیشاهنگ تمام شاعران پس از خود قرار گرفت..در قصیده سرایی روش (فرخی سیستانی و عنصری)را در قالبی نو دراورد و جانی تازه بخشید... سبک شعرش بعدها مورد تقلید کسانی چون(جمال الدین عبدالرزاق و خاقانی) قرار گرفت...از دیگر ویژگی های شعر او وجهه اجتماعی ان است که او را بزرگترین سراینده( شعر اجتماعی )می نمایاند.. (در قصیده _ غزل _ ترکیب و ترجیع و قطعه و رباعی و مثنوی) دست دارد... از اثارش طریق التحقیق، کارنامهٔ بلخ، عشق‌نامه ، عقل‌نامه.و...را میتوان نام برد... سه مکتوب و یک رسالهٔ نثر نیز به وی نسبت داده‌اند....پس از بازگشت به غزنین می‌گویند که خانه‌ای نداشت و یکی از بزرگان غزنین بنام (خواجه عمید احمدبن مسعود) به او خانه‌ای بخشید و سنایی تا پایان عمر در غزنین در عزلت به سر برد. و در این ایام مثنوی ((حدیقةالحقیقه ))را نوشت...در حدود540 و گویا حدود 62 سال سن داشت که چشم از جهان فرو بست..او را در غزنین به خاک سپردند

تا هشیاری به طعم مستی نرسی 
تا تن ندهی به جان پرستی نرسی

تا در ره عشق دوست چون آتش و آب
از خود نشوی نیست، به هستی نرسی

 

((مولانا))

مولانا جلاالدین محمد بلخی نامور به (( مولوی)) شاعر پارسی گوی و عارف (سده ششم) هجری است.....پدرش (بها ولد و مادرش مومنه خاتون) نام داشت...پدرش از خطیبان بلخ بود و در ان ولایت بسیار محبوب و دوست داشتنی بود....دوران کودکی اش مصادف با سلطنت ((محمد خوارزمشاه ))بود به که بشدت تحت تاثیر مادرش ترکان خاتون قرار داشت....مولانا در کنار پدر و استادش (سید برهان ترمذی) در کودکی به کسب علم پرداخت...سیزده سال داشت که پدرش اهنگ حج کرد و با خانواده راهی سفر شد....هنوز به نیشابور نرسیده بودند که خبر حمله مغولان به ایران را از کاروانیان شنیدند ..در نیشابور به دبدن ((عطار )) که دوستی دیرینه با پدرش داشت نائل امد و عطار که در چهره او شور علم اندوزی را دید نسخه ای از کتاب ((الهی نامه ))را به او هدیه داد.....در بغداد ((شهاب الدین عمر سهرودی)) را ملاقات کرد و از او هر چند در مدتی کوتاه بسیار اموخت..در جوانی با (گوهر خاتون)دختر خواجه (شرف الدین سمرقندی) که در کاروان پدر با انها راهی سفر شده بود ازدواج کرد و از او صاحب دو پسر ((سلطان ولد و علاالدین محمد )شد..در ان زمان ((علاء الدین کیقباد )) پادشاه سلجوقیان روم که بسیار علم دوست بود از پدرش دعوت کرد تا به قونیه برود... مولانا هم بهمراه پدر راهی قونیه شد....مولانا خیلی زود راه و رسم طریقت را فرا گرفت و شهرتش فراگیر شد ...همین اوازه باعث شد که ((شمس الدین محمد تبریزی))برای دیدن او راهی قونیه شود ...حدود سی وهشت سال داشت که شمس زا ملاقات کرد .ان دو حدود دو سال پس از یک دوره غیبت شمس در کنار هم بودند ولی رشک بسیاری از دوستداران مولانا نسبت به حضور شمس باعث شد او برای همیشه قونیه را ترک کند..... این ملاقات انچنان الفتی میان ان دو بوجود اورد که مولانا تا اخرین لحظه عمر هم بیاد او بود.... همین امر باعث شده که مولانا در جای ،جای اشعارش به شمس اشاره میکند...از او اثاری همچون ((مثنوی معنوی _دیوان شمس _ مجموعه مقالات و....بر جای است که به زبانهای مختلف ترجمه شده است...مولانا شاگردان بزرگی همچون ((صلاح الدین زرکوب _ حسام الدین چلبی و معین الدین پروانه و...)) بسیاری دیگر تربیت کرد...پس از مرگ همسرش با (کرا خاتون قونوی)ازدواج کرد و از او صاحب یک پسر بنام (مضفرالدین و یک دختر بنام ملک خاتون) شد...مولانا بسیار انسان دوست ومهربان بود ،به همه مردم از قبیل ،یهودی ،مسیحی،مسلمان و....احترام می گذاشت و به شدت در میان مردم محبوب بود . او سر انجام در تبی سوزان در سال 672هجری در حالی که (حسام الدین چلبی و پسرش سلطان ولد )بر بالین او بودند چشم از جهان فرو بست ... او را با حضور همه دوست دارانش در قونیه در کنار( پدر و پسرش علاءالدین محمد) به خاک سپردند.عشق از ازل است و تاابد خواهدبود

جـــو یـنـده عشـق بی‌عــدد خـواهـدبـود

فــردا کــه قـیـامـت آشــکارا گــردد

هرکس که نه عاشق است رد خواهد بود

 

 

حکیم عمرخیام

Image result for ‫خیام‬‎
حکیم ابوالفتح عمر پسر ابراهیم مشهور به ((خیام )) فیلسوف ،ریاضیدان ،ستاره شناس و شاعر ایرانی قرن ((چهارم )) هجری در نیشابور زاده شد... در کودکی راه مکتب و مدرسه پیش گرفت و به زودی سرامد همکلاسی هایش شد و در جوانی در محضر امام ((موفق نیشابوری ))رسید و از ایشان بسیار بهره برد ....پیش از اینکه شاعر باشد پزشکی توانمند است...هم در ریاضی و ستاره شناسی تبحر دارد و هم در جبر و مقابله تحقیقات تازه می کند و البته که در ((فلسفه)) هم صاحب نظر است... بین مردم شخصیت خاصی دارد... گاهی عقایدش مفتی های شهر را به تکاپو وا می دارد...گاهی در گوشه ای سر گرم کار خودش است و به هیچ کس کارش نیست...در درگاه بزرگان و سلاطین هم بسیار محبوب و قابل احترام است....یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می‌توان اصلاح گاهشمار ایران در زمان وزارت ((خواجه نظام‌الملک))، که در دورهٔ سلطنت ملک‌شاه سلجوقی بود، دانست،او بدین منظور مدار گردش کره زمین به دور خورشید را تا ۱۶ رقم اعشار محاسبه نمود. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعات‌اش دربارهٔ(( اصل پنجم اقلیدس)) نام او را به عنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده‌است. ابداع نظریه‌ای دربارهٔ ((نسبت‌های هم‌ ارز)) با نظریهٔ اقلیدس نیز از مهم‌ترین کارهای اوست...رباعیاتش بی نظبر است و به زبانهای مختلف دنیا ترجمه شده است، اما معاصران خیام نظیر(( نظامی عروضی یا ابوالحسن بیهقی)) از شاعری خیام یادی نکرده‌اند،چرا که تا حدودی رنگ و بوی ((کفر و الحاد ))میداد...او مشهور ترین و محبوب ترین ادیب و شاعر ایرانی در میان غربیان است و بیش از هر کس دیگری مورد تحقیق و بررسی قرار گرفته است...هنوز تعدا دقیق رباعیاتش معلوم نیست ،چرا که بسیاری رباعیاتی را بدو منسوب می دانند که در واقع و در تحقیق ار او نیست...رساله ای بنام نوروزر نامه هم به او منسوب است...نخستین مجموعه از رباعیات خیام ظاهرا در سال 1252 در((کلکته ))به چاپ سیده است...کلیه نوشته های خیام در همه زمینه ها و همین طور اشعارش در سال 1377 بدست ((رحیم ملک زاده ))منتشر شدگویند کسان بهشت با حور خوش است 

من میگویم که آب انگور خوش است

این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار

کآواز دهل شنیدن از دور خوش است.

((نقاشی _استاد رضا بدر السماء))

 

به بهانه سوم اردیبهشت،روز بزرگداشت شیخ بهایی و روز مهندس



از تبحر داشتن در عرفان ، تصوف ، شعر ، ریاضی، معماری، فلسفه، منطق و نجوم تا بنیان گذاری حلواشکری و ابداع نان و نانوایی سنگک و...

بهاءالدین محمد بن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی (زادهٔ ۸ اسفند ۹۲۵ خورشیدی در بعلبک، درگذشته ۸ شهریور ۱۰۰۰ خورشیدی در اصفهان) حکیم، فقیه، عارف، منجم، ریاضیدان، شاعر، ادیب، مورخ و دانشمند نامدار قرن دهم و یازدهم هجری؛ که در دانش‌های فلسفه، منطق، هیئت و ریاضیات تبحر داشت. در حدود ۹۵ کتاب و رساله از او در سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، عرفان، فقه، مهندسی و هنر و فیزیک بر جای مانده است. به پاس خدمات وی به علم ستاره‌شناسی، یونسکو سال ۲۰۰۹ که مصادف با سال نجوم می‌بوده نام وی را در لیست مفاخر ایران ثبت کرد.

مهارت وی در ریاضی و معماری و مهندسی معروف بوده و از مهم‌ترین خدمات شیخ بهایی در رونق بخشیدن به شهر اصفهان تعیین سمت قبله مسجد شاه اصفهان است. این قبله‌یابی که با استفاده از ابزارهای آن زمان صورت پذیرفته هفت درجه با جهت واقعی قبله اختلاف دارد.
تقسیم آب زاینده رود به محلات اصفهان و روستاهای مجاور رودخانه، ساخت گلخن گرمابه‌ای است که هنوز در اصفهان مانده معروف به حمام شیخ بهایی و طراحی منار جنبان اصفهان که هم اکنون نیز پا برجاست به او نسبت داده می‌شود.
همچنین طرح‌ریزی کاریز نجف آباد-اصفهان است که به نام قنات زرین کمر، (یکی از بزرگترین کاریزهای ایران) و معماری مسجد شاه اصفهان و مهندسی حصار نجف و شاخص تعیین اوقات شرعی (ساعت آفتابی در مغرب مسجد شاه) را به او نسبت می‌دهند.

بنا به روایتی شیخ بهایی را احتمالاً بنیانگذار تهیه نان سنگک، حلواشکری و فرنی می‌دانند.

در تقویم سالنمایی که توسط کمیته نانوایان تهران که در ۱۹ اردیبهشت سال ۱۳۲۶ شمسی در تهران چاپ شده در رابطه با تاریخچه و چگونگی پیدایش نانوایی و نان سنگک این گونه آمده است: "شاه عباس برای رفاه حال طبقات تهی دست و لشگریان خود که غالباً در سفر احتیاج به نان و خورش موقت و فوری داشتند و لازم بود به هر شهری می‌رسند نانواهایی باشند که بتوانند به قدر مصرف سربازان نان تهیه نمایند و غذایی باشد که خورش نان قرار دهند، درصدد چاره برآمد. وی حل این مشکل را از "شیخ بهایی" که از اجلّه علما و دانشمندان ایران بود خواست. شیخ بهایی با تفکر و تعمق تنور سنگکی را ابداع نمود. این اختراع که با دقت و هوشیاری طرح و عملی شده است به قدری کامل و دقیق است که پس از گذشت چند صد سال هنوز به همان صورت اولیه مورد استفاده و نانی که از تنور سنگکی بدست می‌آید، مأکول‌ترین نان است. در اجرای این کار دستور داده می‌شود که روی توری مقداری ریگ و سنگ ریزه بریزند و در زیر آن آتش پرحجمی روشن نمایند تا ریگها کاملاً داغ گردند و آنگاه خمیر نان را با دست در روی تخته‌ای پهن کرده و در روی سنگ‌های داغ قرار دهند تا بپزد.

 

Image result for ‫شیخ بهایی‬‎

ایشان همچنین عارف شوریده حال و شاعری شیرین سخن بوده اند ، ازمشهورترین اثاز ایشان ترکیب بند مشهور زیر است :

 

تاکی به تمنای وصال تو یگانه

اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد

دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد

در میکده رهبانم و در صومعه عابد

گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه

روزی که برفتند حریفان پی هر کار

زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار

من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار

حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار

او خانه همی جوید و من صاحب خانه

هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو

هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو

در میکده و دیر که جانانه تویی تو

مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید

پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید

عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید

یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید

دیوانه منم من که روم خانه به خانه

عاقل به قوانین خرد راه تو پوید

دیوانه برون از همه آیین تو جوید

تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید

هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید

بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه

بیچاره بهائی که دلش زار غم توست

هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست

امید وی از عاطفت دم به دم توست

تقصیر خیالی به امید کرم توست

یعنی که گنه را به از این نیست بهانه


 

 خواجه نصیر الدین طوسی 

خواجه نصیر الدین طوسی،دانشمند، ریاضیدان ،ستاره شناس و ادیب ایرانی قرن (ششم وهفتم) و پیشرو در علم مثلثات است...او فراگیری علوم را در کودکی نزد پدر و دایی خود اغاز کرد سپس در حضور استاد ((کمال الدین محمد حاسب))که از دانشوران نامی در ریاضیات بود، به تحصیل پرداخت ...خواجه سپس به نیشابور رفت و در محضر استاد (فریدالدین داماد نیشابوری ) از شاگردان ((امام فخر رازی ))کتاب(اشارات ابن سینا)را فرا گرفت. پس از مباحثات علمی متعدد فرید الدین با خواجه، علاقه و استعداد فوق العادة خواجه نسبت به دانش اندوزی نمایان شد و فریدالدین او را به یکی دیگر از شاگردان فخر رازی معرفی کرد و بدین ترتیب نصیرالدین طوسی توانست کتاب(قانون ابن سینا) را نزد ((قطب الدین مصری شافعی))به خوبی بیاموزد. وی همچنین از محضر عارف معروف آن دیار (عطار نیشابوری) نیز بهره‌مند شد. سپس در خدمت (کمال الدین موصلی)علم ستاره شناسی و ریاضیات را اموخت و بدین ترتیب پژوهش‌گر طوسی، دوران تحصیل را پشت سر نهاد و پس از سالها دوری از وطن و خانواده، قصد عزیمت به خراسان کرد.خواجه نصیر مدتی را در (الموت نزد اسماعیلیان) گذراند وپس از فتح الموت بدست (هولاکو) در سمت مشاور او در امد و او را در سرنگونی( عباسیان) یاری کرد... و پس از مرگ هولاکو به خدمت پسرش (اباقا خان ) در امد...ازاو کتاب های زیادی بر جای مانده که ((اخلاق ناصری)) یکی از انهاست...خواجه در مراغه رصدخانه‌ای ساخت و کتابخانه‌ای بوجود آورد که نزدیک به چهل هزار جلد کتاب در آن بوده ‌است ...او با پرورش شاگردانی (همچون قطب الدین شیرازی ، علامه حلی،کمال الدین عبدالرزاق شیبانی بغدادی)....و گردآوری دانشمندان ایرانی عامل انتقال تمدن و دانش‌های ایران پیش از مغول به آیندگان شد...وی یکی از گسترش دهندگان علم مثلثات است که در قرن ۱۶ میلادی کتاب‌های مثلثات او به زبان فرانسه ترجمه گردید.خواجه در شعر هم دستی دارد...دیوانی بنام وی در سال 1314 هجری در بمبئی به چاپ رسید که در واقع متعلق به او نیست و و از ان ((عبدالله طوسی)) است .او در بغداد چشم از جهان فروبست و در کاضمین به خاک سپرده شد.


اندر ره معرفت بسی تاخته ام 
وندر صف عارفان سرافراخته ام 

چون پرده ز روی دل برانداخته ام 
بشناخته ام که هیچ نشناخته ام ؟؟!


رویت شکوه و عظمت معماری توام با محاسبات دقیق ریاضی و نجوم در هنگام طلوع خورشید


در صبحگاه اول دی ماه مقابل درب برج رادکان ( نور خورشید بطور مستقیم از درب پشت برج وارد و از درب جلو برج خارج میشودکه نشانه شروع چله زمستان میباشد)


برج رادکان، که تصور می‌شد آرامگاه یکی از ایلخانیان است تنها برجی است که توانایی تعیین چهار فصل، سال کبیسه و آغاز نوروز را دارد.


 این برج اثر ریاضی دان، ستاره شناس و دانشمند بزرگ ایرانی، خواجه نصیرالدین طوسی است.

ایشان متولد روستای طوس نوژ (طینوج) میباشند.



 


)
وحشی بافقی(

کمال‌الدین‌ بافقی‌ ،متخلص‌ به‌ ((وحشی))‌ از شعرای‌ زبردست قرن دهم است‌.او در سال ۹۳۹ هجری در شهر (بافق)یزد ، چشم به جهان گشود. در خانواده ای اهل ادب پرورش یافت ،برادر بزرگترش ((مرادی بافقی))نیز از شاعران روزگار خود بود و در تربیت او نقش بسیاری داشت.اجدادش همه توانگر و اهل علم بودند و خود نیز در اغاز چندی در کاشان مکتب دار بود و با شاعران انجا ازجمله،((محتشم،ضمیری،فهمی،شجاع و غضنفر گلجاری)) مباحثه می کرد، تا جایی که سر انجام کار به هجو گویی کشید و او مجبور شد به یزد برود و تا اخر عمر انجا زندگی کند .....اینکه وحشی را معاصر با (( شاه تهماسب و شاه عباس اول ))دانسته اند ،با توجه به دوران زندگی او درست نیست ،هر چند مدایح او بیشتر به شاه تهماسب و ((عبدالله خان اعتماد الدوله صدر اعظم)) و چند تن از حکام کرمان به جامانده است...همچنین او مدح ((میر میران و شاه نعمت الله ولی)) را نیز گفته است....او در انواع شعر فارسی طبع ازمایی کرده و از همه انها کمو بیش موفق بیرون امده....از او اثاری چون(( مثنوی فرهاد و شیرین،ناظر و منظور،خلد برین،دیوان غزل،قصاید،قطعات،ترکیب بند ها،ترجیع بند ها،و رباعی ))بر جا مانده است ، از این میان مثنوی فرهاد و شیرین از بهترین کارهای اوست .غزلهایش را انچنان با شور و سوز و گداز و عشق سروده است که او را ((عاشق ترین))شاعر ایرانی دانسته اند....او در زندگی از شهرت بسیاری برخوردار بود و اشعارش را پارسی زبانان پیوسته می خواندند و نقل می کردند..او تا جایی که می توانست از بکار بردن واژه ها و ترکیبات عربی پرهیز می کرد.. وحشی‌ بافقی‌ در حدود سال‌ ۹۹۹ هجری‌ در یزد ‌درگذشت.


گر کسب کمال می‌کنی می‌گذرد
ور فکر مجال می‌کنی می‌گذرد 

دنیا همه سر به سر خیال است خیال
هر نوع خیال می‌کنی می‌گذرد 

 

 قابوس پسر وشمگیر 

آرمگاه ایشان و بزرگترین بنای آجری جهان اثر این دانشمند شهیر

شمس المعالی قابوس پسر وشمگیر از مشهور ترین امیران خاندان ((ال زیار))است که در حدود سال 366 بعد از برادر بزرگترش ((بهستون)) بر تخت نشست....پس از چهارسال با ((عضدالدوله و مویدالدوله)) پسران ((رکن الدوله ))فرنانروای ال بویه بر سر برادر کوچکشان((فخر الدوله ))که به قابوس پناه اورده بود در استر اباد به جنگ پرداخت ولی در اندک زمانی شکست خورد و با فخرالدوله به خراسان گریخت و مدت 18سال از سلطنت محروم بود و در پناه سامانیان می زیست... تا اینکه با ضعیف شدن ال بویه او با کمک سامانیان به گرکان حمله کرد و دوباره بر تخت نشست...قابوس مردی(( ادیب ،شاعر،خوشنویش واهل هنر)) بود و در نوشتن فارسی و عربی با بهترین های زمان خود برابری می کرد،و در شعر فارسی و تازی هر دو ماهر بود.دربارش پناه گاه شعرا و بزرگان اهل علم و هنر بود و در ( نوروز و مهرگان) به هر یک از شعرا و اهل علم و هنر هدیه بسیار می داد. ولی در عین حال بسیار درشت خو،سخت کش و با خشم و غضب بود و به اسانی حکم به کشتن می داد و اگر به کسی مضنون می شد ،بی انکه پرس و جو کند او را می کشت ،خواه او از خویشانش بود ،خواه از کسانی که با او رابطه ای نداشت، تا اینکه جمعی از فرماندهان سپاهش بر او شوریدند ولی با میانجی گری پسرش ((منوچهر))از سلطنت گناره گیری کرد و در قلعه ((جناشک)) منزوی شد و به عبادت پرداخت ...ولی جمعی از افرادش از بیم اینکه او دوباره بر تخت بنشیند و از انها انتقام بگیرد او را در همان قلعه کشتند و در ((برج گنبد قابوس))به خاک سپردند...از شعرای بنام زمان او می توان(( ابو بکر محمد پسرعلی خسروی سرخسی وابواقاسم زیاد پسر محمد قمری گرگانی ))را نام برد...دانشمند بنام ایرانی (ابوریحان بیرونی) کتاب مشهور خود (اثار الباقیه)را به نام قابوس نوشته است و همچنین پزشک بزرگوار (ابو علی سینا)هم به به دعوت قابوس راهی گرگان شد و لی قبل از رسیدن به این شهر خبر مرگ قابوس را شنید و ناچار به قزوین و همدان به پناه ال بویه رفت.



من هشت چیز را ز جهان برگزیده‌ام 
تا هم بدان گذارم عمر دراز را 

شعر و سرود و رود و می‌خوشگوار را 
شطرنج و نَرد و صیدگه و یوز و باز را

میدان و گوی و بارگه و رزم و بزم را
اسب و سلاح و خُود و دعا و نماز را 

عکس(برج گنبد قابوس(
از اثار ثبت شده ایران در میراث جهانی یونسکو واقع در شهر گنبد کاووس(


 مسعود سعد سلمان 

مسعود سعد سلمان شاعر نامی (قرن پنجم وششم) هجری و ایرانی است.اصل او از همدان بوده ولی در لاهور زاده شد، پدرش شصت سال در خدمت سلاطین غزنوی بود ...مسعود سعد از ابتدای جوانی به دربار غزنویان راه یافت و با(سیف الدوله محمود )که از جانب پدرش(سلطان ابراهیم) به حکومت هندوستان منصوب شده بود به انجا رفت و در انجا شهرت یافت...ولی پس از مدتی سلطان ابراهیم به همه انها سوءظن پیدا کرد و به زندانشان افکند و پس از هفت سال با کمک (عمیدالملک ابوالقاسم خاص)از زندان نجات یافت ....پس از چندی به خدمت( بو نصر پارسی) شتافت ولی دیری نگذشت که دوباره در اثر سوءظن به زندان افکنده شد و هشت سال در انجا ماند و به کمک(علی پسر مشکان)که از بزرگان دربار مسعود غزنوی بود رهایی یافت و از ان پس به کتابداری مسعود غزنوی گماشته شد و تا پایان عمر در کمال بزرگی زیست...اشعار او متأثر از سروده‌های(( عنصری_منوچهری _ ناصر خسرو و فرخی)) است،اما سبک شعر او را (خراسانی) می دانند...او به غیر از قصاید، غزلیات و رباعیات، مثنویات و قطعات نیز دارد. (فروزانفر) مثنویاتش را متوسط شمرده و گفته :اگر نمی‌ساخت بهتر بود....دو دیوان هندی و عربی نیز به او نسبت داده اند ولی عبدالحیسن زرین کوب در کتاب (با کاروان حله)ص125 می نویسد:(امروزه نه از دیوان عربی او نشان هست و نه از دیوان هندی او)....همچنین می نویسد او به شاهنامه عشق می ورزید چنان که منتخبی از شاهنامه به نام (اختیارات)ترتیب داده است...بخشی از حیات هشتادساله او در زندان‌های دهک، نای، سو و مرنج گذشته‌است.....از اشعارش پیداست که در زندان (سو) با منجمی بنام (یهرامی)دوست و از او ستاره شناسی اموخته است...او از بزرگترین قصیده سرایان ایران است...مسعود سعد را (( شاعر زندانی ))نیز لقب داده اند.


در آرزوی بوی گل نوروزم*** در حسرت آن نگار عالم سوزم 
از شمع سه‌گونه کار می‌آموزم** می‌گریم و می‌گدازم و می‌سوزم 

 


عمان سامانی شاعر بلند آوازه اهل بیت پیامبر(ص)

میرزا نورالله عمان سامانی ملقب به «تاج الشعراء» و متخلص به «عمان» از شعرای پرآوازهٔ آیینی در نیمهٔ دوم سدهٔ ۱۳ و اوایل سدهٔ ۱۴ هجری است که به سال ۱۲۵۸ ه. ق در سامان به دنیا آمد و به سال ۱۳۲۲ ه. قمری در سن ۶۴ سالگی در زادگاهش درگذشت.

 

نیاکان او همه از دری‌سرایان، پارسی‌گویان و آذری‌سرایان عصر خود بوده‌اند. پدرش میرزا عبدالله متخلص به «ذره» مولف «جامع‌الانساب» و جدش میرزا عبدالواهاب سامانی متخلص به «قطره» و عمویش میرزا لطف‌الله متخلص به «دریا» همگی از شاعران عهد ناصری بوده‌اند. میرزا نورالله همانند بسیاری از نیاکان خود در سلک تصوّف و عرفان بوده و در زمره ارادتمندان سعادت‌علی‌شاه اصفهانی و جانشین وی ملا سلطان محمّد گنابادی (سلطان‌علی‌شاه) از قطب‌های سلسله صوفیّه نعمت‌اللهیه بود.

علی اکبر دهخدا درباره عمان سامانی می‌نویسد: میرزا نوراﷲ بن میرزا عبداﷲ بن عبدالوهاب چهارمحالی اصفهانی. ملقب به تاج الشعراء و مشهور به عمان سامانی. وی از اهالی قریه «سامان» است که آن از قرای چهارمحال خاک بختیاری می‌باشد. وی در سال ۱۲۶۴ ه.ق. متولد شد و در شب سه‌شنبه دوازدهم شوال سال ۱۳۲۲ ه.ق. درگذشت و در وادی السلام نجف دفن شد. او را دیوانی است به نام «گنجینة الاسرار» که در هند و در ایران به چاپ رسیده‌است».

نقل است که جنازه عمان را در مسجد جامع سامان به خاک سپردند و بعدها به نجف اشرف و غری شریف به دار الاسلام انتقال دادند.

از آثار عمان سامانی می‌توان به گنجینة الاسرار و مخزن الدرّر اشاره کرد. گنجینة الاسرار شاهکار عمان است. حبیب الله فضائلی در وصف گنجینة الاسرار آورده‌است این کتاب بحق کنز اسرار یا چنانچه خود سراینده نامیده گنجینه اسرار است، اسراری از ظهور عشق و جمال، اسراری از راز و نیاز عاشق و جذبه‌های معشوق، اسراری از سیر و سلوک و حالات وجد و شوق، اسراری از سوز و گداز و هجران و وصل.


فروغی و چهل سال تلاش برای بازآفرینی هویت ایران مدرن

  • پویا زارعی
  • کارشناس ارشد تاریخ دانشگاه سوربن پاریس

«این کافر را ببین که روز تاسوعا هم عینک می‌زند»!

جمله‌ای که محمدعلی فروغی از خلال خاطرات سال‌های جوانی‌ خود برای توصیف مقاومت جامعه ایران در قبال ورود مظاهر مدرنیته به ایران روایت می‌کند، آینه‌ای به دست می‌دهد از زمانه‌ای که او در آن زیست و از جهلی که به مصافش برخاست. روایت سال‌های زندگی محمدعلی فروغی، لیبرال تجددخواه، نماینده مجلس، وزیر عدلیه، وزیر خارجه، وزیر مالیه، نخست‌وزیر و یکی از سه معمار اصلی مدرن کردن ایران در عصر پهلوی اول، روایت یکی از پرفراز و نشیب‌ترین برهه‌های تاریخ ایران معاصر ایران است.

محمدعلی جوان، پسر محمد حسین فروغی تجددخواه سرشناس عصر قاجار، شیفته ادب فارسی و فردوسی و سعدی بود. اوقات فراغت را گاه با زدن سه‌تار پر‌ می‌کرد، با این حال بخش قابل توجهی از وقت خود را به نوشتن و ترجمه و بحث پیرامون نظرات فلاسفه غربی می‌گذراند. با آنکه از نظر مالی در مضیقه بود، عشقی بی‌پایان به خرید کتاب داشت چنان که به گفته خود خرید کتاب او را «خانه‌خراب» کرده بود. سیگار نمی‌کشید چرا که گمانش این بود «ملاحظه مردم واجب است». مشروب نمی‌خورد، قمار نمی‌کرد و این شیوه زندگی را مدیون تربیت توأم با آزادی خود می‌دانست که چون او را منع نکرده بودند، حریص نشد. چون همسر خود را در جوانی از دست داد، دیگر همسر اختیار نکرد. به لحاظ فکری به نظریه تکامل داروین معتقد بود، و اگرچه خود را از نظر اعتقادی (دست‌کم در برهه جوانی) ندانم‌گرا می‌دانست، با این حال دست به کفرگویی و استهزاء پیغمبران نیز نمی‌زد چرا که این کارها را «تضییع عمر»‌ می‌دانست.

درحالی‌که افتخار می‌کرد هرگز مقید و مجبور به تقدس نبوده، آرزو می‌کرد دولت بتواند سرانجام جلوی قمه‌زنی را بگیرد؛ امری که یکبار امیرکبیر برای انجام آن دورخیز کرد، اما توفیقی نیافت. در دستنوشته‌ها از «عشق مردم به جعل اکاذیب» می‌نالید، از فساد اخلاقی شاهان قاجار و جامعه‌ ایرانی به سختی گله می‌کرد و دزدی و گدایی و غارتگری را شاخصه‌ای همه‌گیر در دوره قاجار می‌دانست. از عوام‌فریبی می‌گفت و اینکه «در مملکت ما حرف‌های مُهمل، زود مؤثر می‌شود و نتیجه می‌دهد،اما حرف‌های حسابی به خرج هیچ‌کس نمی‌رود». شکوه از وضع سخت زنان در عصر ظلمت ایرانی نیز در نوشته‌جات او به چشم می‌خورد. ضمن خاطره‌ای می‌نویسد: «زنی که خوب می‌خواند آنجا آمد، قدری خواند. چقدر صدای خوبی دارد. افسوس خوردم از اینکه مملکت ما استعداد ضایع‌کن است. اگر در فرنگ بود این استعداد پرورش می‌یافت و این زن در تئاترها و مجامع عالیه آواز می‌خواند و شخصی محترم بود و حال آنکه حالا ضعیفه‌ای است در به در و بیچاره و دستخوش هوی و هوس مردم رذل».

عینک بر چهره فروغی جوان که ابزار تمسخرش را فراهم می‌آورد، نشانه تجدد او نبود. تجدد حقیقی چیزی بود که وی در ذهن بدان می‌اندیشید.



نشریه تربیت، ذکاءالملک لقب پدر فروغی بود که بعدا به او رسید

فروغی: فرزند عصر روشنگری

آغاز قرن ۱۶ تا واپسین سال‌های قرن ۱۸ میلادی دوره ظهور چهره‌هایی در عرصه علم و فرهنگ غرب است که تصور انسان مدرن را از جهان دگرگون کردند. هر کدام از این شخصیت‌ها به بخشی از تصور رایج انسان سنتی از هستی حمله بردند و پایه‌های اعتقادی را که برای قرون و هزاره‌ها در تفکر انسانی ثابت مانده بودند ویران ساخته و دست به خلق مفاهیم نو زدند. ماکیاولی با طرح اندیشه سیاسی مدرن جهان قدیم و جدید را از هم منفصل کرد، هابز با پیش‌کشیدن دولت مدنی مفهوم شهروندی و نظام حکومتی را معنای دیگر داد، دکارت جهان فلسفی ارسطو را واژگونه کرد، لاک با طرح حقوق طبیعی به سلطه «تکلیف» خاتمه داد، اسپینوزا حلقه اتصال اخلاق با مذهب را برید، جفرسون جدائی دین از دولت را تئوریزه کرد و اسحاق نیوتن نگاه علمی انسان به جهان پیرامون خود را منقلب کرد. در این سال‌ها که شالوده‌های جهان امروزین ریخته می‌شد، جامعه ایران به خمودگی صدهاساله خود خوگرفته‌ بود.

در چنین فضائی فروغی در روزنامه «تربیت»، که اولین روزنامه غیردولتی ایران در عصرمظفرالدین‌شاه خوانده می‌شود و بیش از ۴۰۰ شماره از آن منتشر شد، به همراه پدرش که رئیس اداره دارالترجمه دربار بود به ترویج اندیشه قانون‌مداری و آزادیخواهی می‌پرداخت. در پاورقی آن زندگینامه‌ها و عقاید بزرگان رنسانس و عصر روشنگری غرب چاپ می‌شد. از آن سو در مدرسه «علوم سیاسی» مشیرالدوله که برای نخستین بار علم سیاست به گونه‌ای آکادمیک آموزش داده می‌شد، پدر فروغی و خود او که هر دو به ریاست رسیدند نقشی تعیین کننده داشتند؛ نه تنها در مدیریت مدرسه، بلکه همچنین در تهیه متن‌های درسی. کتاب اصول ثروت ملل که فروغی ترجمه و تألیف کرد نخستین کتاب آکادمیک اقتصاد در تاریخ مدرن ایران است. کتاب دیگرش «حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول» اندیشه و ارکان حکومت سکولار را در ذهن نسلی از سیاستمداران ایران کاشت و بسیاری از آنان را با مفاهیم نویی چون دموکراسی پارلمانی، حقوق طبیعی، قانون اساسی، اصل تفکیک قوا، حق مالکیت، حق آزادی اجتماعات، حق اعتصاب کارگران، حریم خصوصی و نظایر آن آشنا کرد. مجتبی مینوی، چهره سرشناس ادبی ایران، در مقاله‌ای به مناسبت سی‌امین سالگرد مرگ فروغی اشاره کرده بود که چگونه تمام دوره درس‌ خواندن و نشو و نمای نسل او با تألیفات فروغی‌ها و اسم خاندان فروغی گره خورده بود. بسیاری از فارغ‌التحصیلان این مدرسه در نهضت مشروطه ایران نقشی اساسی ایفا کردند.

فروغی همچون بزرگان عصر روشنگری، روشنفکری چندساحتی بود با این حال گرچه رد فضای فکری فرانسویان را در آثار او می‌توان دید، بسیار به نسل اول پدران بنیانگذار آمریکا شباهت داشت که عمده عمر خود را در سیاست سر کردند. معتقد بود که اگر یک گروه درست در رأس حکومت اقدام کنند، می‌توانند جامعه را به پیش ببرند و در علاقه‌اش به تفکر انتقادی و علم جدید و فلسفه قدیم یونانی و لاتین، تربیت و تأسیس نهاد‌های آموزشی، نوع سیاست‌ورزی، تسلطش به زبان، اعتقادش به سکولاریسم، رویاپردازی‌اش برای آینده بشر و نحوه حکمرانی اصلح بیش از همه به توماس جفرسون نویسنده پیش‌نویس بیانیه استقلال آمریکا می‌مانست. روزگاری گفته بود:«فقط تاسفی که از مردن دارم از بابت همین است که دلم می‌خواهد بدانم کار انسان به کجا می‌رسد». این عطش برای اندیشیدن به محالات و دنیای آینده او را از قاطبه جامعه ایرانی متمایز و با عموم روشنفکران عصر روشنگری غرب مشترک می‌کرد. این علاقه کنجکاوانه به ابعاد و ارکان حکومت تازه محدود نبود و زندگی نوع بشر را نیز در بر می‌گرفت. در رساله‌‌ای که فروغی قریب به یک قرن پیش به نام «اندیشه دور و دراز» نوشته است، برای انسانِ آینده روزی را می‌بیند که کتاب‌های صوتی باب شده است و افراد به وسیله ویدئو کنفرانس‌ با یکدیگر ارتباط می‌گیرند.

در زمانی که موج مارکسیسم کشورهای جهان را درمی‌نوردید، فروغی مغلوب گفتمان غالب زمانه نشد و تلاش کرد از پایه و با کمک کتب کلاسیک، جامعه ایران را با اساس فلسفه و علل مدرنیته در غرب آشنا کند. کتابی که او در این باب تحت عنوان «سیر حکمت در اروپا» در سه جلد نوشت برای دهه‌ها مرجع اصلی ایرانیان برای شناخت فلسفه غرب قرار گرفت و ترجمه‌ای که از کتاب دکارت تحت نام «گفتار در روش» انجام داد هنوز با گذشت قریب یک قرن، یگانه باقی مانده است. با این حال راهی که فروغی لیبرال در ترجمه و انتقال کتب پایه فلاسفه غرب شروع کرده بود در هیاهوی استیلای مارکسیسم بر قاطبه جامعه روشنفکری ایران نیمه‌تمام ماند. شیوه فروغی، آموزش گام‌به‌گام و راه صعود پلکانی از جهان قدیم تا رنسانس و عصر روشنگری و از آن به جهان مدرن بود اما جامعه روشنفکری که پس از او بر سرکار آمد، ۵۰۰ سال پرش کرد و جامعه ایران را که در آغاز عصر پوست‌اندازی خود به سر می‌برد، بی‌آنکه توالی تاریخی رشد اروپایی را طی کرده باشد، به دیوار مارکسیسم کوبید. حزب توده ظهور کرد و رو به اضمحلال گذارد، ده‌ها گروه چریکی و هزاران تن به نام ایده‌های مارکس و کمونیسم در ایران قیام کردند و کشته شدند؛ بی‌آنکه هنوز ترجمه‌ای از اصلی‌ترین کتاب کارل مارکس در ایران موجود باشد. اولین ترجمه فارسی از کتاب «سرمایه» در ۱۳۵۴ منتشر شد.



کتابهای فروغی

هویت ملی یا ناسیونالیسم؟


در طی سال‌های قرن ۱۹ و ۲۰ که جهان متمدن با بحران‌های استقلال و جنگ‌های هویتی متعدد ناشی از تشکیل دولت-ملت‌ها و رواج ایدئولوژی‌های ناسیونالیستی مواجه بود، بحث پیرامون تعریف هویت ملی به کانون نزاع‌ بدل شده بود. هر قوم و کشوری تلاش می‌کرد با توسل به تاریخ قدیم یا ارزش‌های جدید هویت خود و سپس هویت شهروندان خود را تعیین کند. ایران نیز با آنکه امواج مدرنیته دیر به آن رسید، از این قاعده مستثنی نبود.

ایرانی کیست و ایرانی بودن در دوران مدرن به چه معنا است؟ این‌ هسته اصلی سوال‌هائی بودند که فروغی با ورودش به حلقه نخست تصمیم‌گیران حکومتی در پی یافتن پاسخ برای آن‌ها دست به یکی از جسورانه‌ترین پروژه‌های قرون معاصر زد و دست‌اندرکار تعریف و بازآفرینی هویت ملی شد. آرمان نخستین مشروطه، اصلاح ساختار حکومتی از بالا بود، آنچه اما فروغی هدف گرفته بود انقلاب مدرنیسم در بطن جامعه ایران بود. دست زدن به تغییرات در حوزه سنت‌ها و مقدسات جامعه‌ای که به قرن‌ها عقب‌ماندگی خو کرده است، قمار خطرناکی بود که فروغی به سه پشتوانه روی آن دست به تهور زد: ۱- شناخت بنیادینی که از تاریخ و فرهنگ ایران داشت، ۲- آشنائی عمیقی که با تمدن غرب یافته بود و ۳- داشتن حاکمی پرنفوذ و اقتدارگرا چون رضاشاه که می‌توانست از او در پیشبرد اهدافش کمک بگیرد. به اتکای میراث پیشین نهضت مشروطه که ساختار صلب و سنتی جامعه ایران را لرزانده بود، فروغی تلاش کرد کارگزار عبور دادن جامعه ایران به دنیای جدید شود. در دوره‌ای که روشنفکران ایرانی بیش از مدل حکومت، محتوای آن را در سر می‌پروراندند، از انقراض قاجاریه حمایت کرد، به جمهوریت نه گفت و دست به سردارسپه داد تا سلطنت پهلوی شکل بگیرد.

به مدد گستره دانش تاریخی خود، سه هزار سال تاریخ متاخر فلات ایران را از نظر گذراند و کوروش و داریوش اول را به عنوان الگویی برای نظام تازه برگزید. مهم‌تر از آن، بجای بناکردن هویت ملی معاصر بر اساس تعصبات قومی و تعلقات نژادی، آن را در میراث‌های فرهنگ و ادبی کشور کاشت. در زمانه اوج نهضت‌های ملی‌گرایانه افراطی و به گفته او «افتخار به استخوان‌های پوسیده نیاکان»، علیه تفاخر نژادی موضع می‌گرفت:« هیچ‌گاه معتقد به تخفیف و تحقیر سایر اقوام نبوده‌ام و همه وقت مساعی آنان را در راه ترقی و تمدن منظور داشته و تقدیر نموده[ام].» از آن سو در مقاله «چرا باید ایران را دوست داشت» استدلال می‌کند که چرا «حب وطن با نوع‌دوستی تعارضی ندارد».

فروغی برای کاشتن ریشه‌های هویت ایران مدرن در فرهنگ کهن کشور، با اشرافی که به ادبیات ایران داشت خود دست به تهیه منابع اولیه برای استفاده عمومی زد. گلستان و بوستان سعدی به تصحیح فروغی که در فاصله کمی پای خود را به خانه‌های بسیاری از ایرانیان باز کرد، از جمله نخستین کتب ادبی تاریخ معاصر بود که به شیوه جدید تصحیح انتقادی متون قدیمی تهیه شده بود. تهیه‌ نسخه‌ای از رباعیات خیام و همچنین نسخه‌ گزیده‌ای از شاهنامه فردوسی برای استفاده دانش‌آموزان که در بستر مرگ نیز به کار آن اشتغال داشت از جمله همین تلاش‌های او بود. پروژه ترویج مولوی، فردوسی، سعدی و حافظ به عنوان چهار شناسه فرهنگی ایران مدرن که در تمام آن سال‌ها دنبال کرد، حاصل دید متجدد و علمی‌اش بود که با سال‌ها غور و غوص در ادبیات کهن و معاشرت با بزرگترین پژوهشگران ادب ایران همچون علامه قزوینی و بدیع‌الزمان فروزانفر درآمیخته بود. تسلط او بر زبان و ادب فارسی به میزانی است که می‌توان گفت وی ادیبی سیاستمدار بود، نه سیاستمداری ادیب.

فروغی همچنین در همان حال که با نوشتن کتاب «سیر حکمت در اروپا» تلاش می‌کرد فلسفه غرب را به ایرانیان بشناساند، بخشی از کتاب «قانون» ابن‌سینا را از عربی به فارسی برگرداند تا چهره علمی ایران قدیم را به نمایش بگذارد و از خودباختگی هویتی در برابر فرهنگ غرب جلوگیری کند.

فروغی تاریخ را نیز، در کنار زبان، به عنوان رکن هویتی ایران مدرن در نظر می‌گرفت و از جمله پیشروانی بود که به این رشته به عنوان یک علم و اساس آموزش تمدن و تکامل بشریت نگاه می‌کرد و نه به عنوان قصه‌ها و افسانه‌هایی از سلاطین و لشکرکشی‌ها، آنچنانکه تا پیش از او غالبا مرسوم بود. فروغی تصمیم گرفت تاریخ را برای نخستین بار به عنوان ماده درسی وارد مدرسه سیاسی کند و از آنجا که چنین درسی تا پیش از آن وجود نداشت، خود وظیفه نوشتن کتاب ویژه تدریس را برعهده گرفت و اولین کتاب مدون تاریخ را تالیف کرد. کتب سه‌گانه او سرمشق بسیاری از تاریخ‌نویسان بعدی او قرار گرفتند. کتاب تاریخی که برای سال پنجم و ششم مدارس ابتدایی نوشت با این جمله شروع می‌شد: «مملکتِ ما ایران است و ما ایرانی هستیم و پدران ما هم ایرانی بوده‌اند». نوشتن این کتاب که همزمان با اوج‌گیری نهضت مشروطه است روح آزادی و وطن‌پرستی را در کالبد آموزش نسل تازه می‌دمد.

این دست تلاش‌هایی که فروغی انجام داد، در چارچوب پروژه بلند‌مدت او در ساخت مفاهیم جدید ملت و افکار عمومی برای ایرانیان تعریف می‌شود. در بخشی از نامه‌ای که از پاریس به هنگام برگزاری کنفرانس صلح در ۱۹۱۹ نوشته است، پس از آن‌که به سختی گله می‌کند که چرا ایران باید در مقابل انگلیسی‌ها «مُرده در دستان مُرده‌شور» باشد، افسوس خود را از این فقدان هویت جدید اینگونه نشان می‌دهد: «ملت ایران باید صدا داشته باشد، افکار داشته باشد، ایران باید ملت داشته باشد... ایران ملت ندارد. افکار عامه ندارد. اگر افکار عامه داشت به این روز نمی‌افتاد و همه مقاصد حاصل می‌شد. اصلاح حال ایران و وجود ایران متعلق به افکار عامه است و اگر بگویید تعلیق بر محال می‌کنی عرض می‌کنم خیلی متاسفم اما در حقیقت نمی‌توانم صرف نظر کنم».فروغی و هیئت ایرانی شرکت کننده در اجلاسیه عمومی جامعه ملل، ژنو ۱۹۳۰منبع تصویر،

توضیح تصویر،

فروغی و هیئت ایرانی شرکت کننده در اجلاسیه عمومی جامعه ملل، ژنو ۱۹۳۰

نهادسازی فروغی برای هویت ایرانی: انجمن آثار ملی

هویتی که فروغی در پی آن بود برای تثبیت در باور جامعه ایرانی به نماد احتیاج داشت. با این حال ابنیه تاریخی و قبور بزرگان فرهنگی ایران به حال خود رها شده‌ بودند. او در جایی از عالی‌قاپو و چهل‌ستون سخن می‌گوید که «زباله‌دانی» شده بودند، از قبر سعدی که تبدیل به «غمکده» شده و بنای تخت جمشید که « آنچه از خرابی و تضییع به سر این بنای معظم بباید، آمده». از این رو وی در امتداد تلاش‌هایش برای شکل دادن به هویت ایرانی معاصر، انجمن آثار ملی را در ۱۳۰۴ تاسیس کرد. او در این انجمن جمعی از سرشناس‌ترین چهره‌های فرهنگی و ادبی را گرد هم آورد تا به صورت نظام‌مند طرح شناسایی و بازسازی آثار تاریخی در سطح کشور پی بگیرند. مرمت و تجدید بنای شماری از سرشناس‌ترین بناهایی که امروز بخشی جدائی‌ناپذیر از شناسه فرهنگی ایران مدرن هستند، نظیر آرامگاه فردوسی، حاصل آن ایده‌ها بود. در شرایط نبود بودجه کافی، هزینه ساخت آرامگاه فردوسی از محل‌هایی نظیر فروش بلیط‌های بخت‌آزمائی یا درآمد حاصل از کنسرت‌ قمرالملوک وزیری (که وی آن را با افتخار اهدا کرده بود) تأمین شد. جشن هزارمین سال تولد فردوسی که با افتتاح آن بنا و حضور مهم‌ترین چهره‌های ایران‌شناس همراه بود، فردوسی را بصورت رسمی از فرهنگ افواه و نقالان قهوه‌خانه‌ها بیرون کشید و با گره زدن آن به هویت ایرانی معاصر جایگاه آن را به عنوان شناسه فرهنگی تثبیت کرد.

یکی دیگر از کارهای بزرگ فروغی و تشکیلاتی که او پایه گذاشت، تهیه قانون عتیقات در آبان ۱۳۰۹ و گذراندن آن از تصویب مجلس بود که طی آن بر حفاری، کشف، تملک و حفظ اشیا باستانی قوانینی وضع شد. ماده نخست آن قانون نشان می‌دهد که چگونه انقلابی در حوزه پاسداشت میراث فرهنگی و اشیاء تاریخی ایران از طرح تعقیب می‌شد: «کلیه آثار منقول و غیر منقول ساخته شده در ایران تا اختتام دوره زندیه در ایران جزو آثار ملی ایران محسوب می‌شود».

هدف ساخت موزه ملی ایران و کتابخانه ملی ایران که در اساسنامه انجمن آثار ملی درج شده بودند، در سال‌های بعد تحقق پذیرفتند و فروغی با حضور در موزه ایران باستان با خطابه «موزه چیست و برای چیست؟» در واپسین سال زندگی خود تلاش کرد تا فرهنگ موزه رفتن را در میان مردمان رواج دهد. با این حال عمده کار او در نهادسازی فرهنگی، فرهنگستان زبان بود.


تصاویری از ادوار مختلف زندگی عالم برجسته ، سیاستمدار فرهیخته ، محقق ارجمند و پرکار ، جناب دکتر محمد علی فروغی  رحمت الله علیه که خدمات درخشانی به ادب و عرفان این مرزو بوم انجام داد . روحش شاد یادش گرامی




آرامگاه فردوسی


توضیح تصویر،

آرامگاه فردوسی

فروغی و تلاش برای احیای زبان فارسی

با پیشرفت جهش‌آسای علوم در غرب و پدیدار شدن مفاهیم و اصطلاحات تازه فرهنگی و علمی، فروغی از زمره نخستین کسانی بود که نیاز به واژگان تازه برای فهم جهان تازه را احساس کرد و با تسلطی که به ادبیات ایران داشت، به معادل‌سازی و آفرینش واژه‌های نو دست زد. دو کتاب اصول ثروت ملل و حقوق اساسی که برای دانشجویان مدرسه علوم سیاسی تهران نوشته بود سرشار از اصطلاحات تازه علوم انسانی جدید بود که بسیاری از آنها، از جمله خود واژه «حقوق»، برای نخستین بار در این کتاب‌ها بکار می‌رفت.

در نظر شماری از بزرگترین روشنفکران عصر مشروطه که می‌خواستند هرآنچه را از ساختار کهن و سلب عقب‌مانده قجری باقی‌مانده بود پس بزنند، نفرت از ساختار منحط و استبدادی قدیم جامعه ایران در قالب نفرت از زبان رایج در آن دوره پدیدار شد. شماری از نام‌آورترین متفکران عصر مشروطه نظیر فتحعلی آخوندزاده یا ملکم‌خان در جستجوی علل عقب‌ماندگی ایرانیان به خط و زبان فارسی رسیدند و نخستین قدم در راه مدرن شدن ایران را در برانداختن خط فارسی و فرنگی شدن آن، یا تهی ساختنش از کلمات عربی و احیای زبان باستانی دیدند. قصیده ملک‌الشعرای بهار در هجو احمد کسروی ناظر به همین دست ‌تلاش‌ها بود:

طوطی شکرشکن بربست لب کز ناگهان

تاختند این خرمگس‌ها سوی قند پارسی

در زمانه انباشته شدن محاورات روزمره طبقه بالادست جامعه از کلمه‌های انگلیسی، عربی و فرانسه، فروغی که به گفته خود زبان فارسی را در «مهجوریتی ۶۰۰ ساله» می‌دید، دست به تاسیس فرهنگستان زبان فارسی زد. چیزی که آن را در سطح اهمیت «ارتش و راه‌آهن» می‌دانست؛ نه صرفا «کارخانه لغت‌سازی» بلکه سازمانی در خدمت پیدا کردن راه اصلاح و تکامل زبان به عنوان رکن هویتی و جلوه‌گر کردن فرهنگ اختصاصی کشور. چه در خطابه «فرهنگستان چیست» و چه در مکتوب «نامه من به فرهنگستان»، او مخاطرات برای زبان فارسی را که عمدتا به دلیل ورود فرهنگ غربی و نیاز دنیای جدید ایجاد شده بود نشان داده و به بحث پیرامون نحوه مواجهه با آن‌ها می‌پردازد. او می‌گوید «نه الفاظ خارجی را به کلی به دور بریزیم، نه به زبان باستان برگردیم». فروغی می‌گوید که این ادعا که ما آریایی هستیم و نباید از زبان عربی استفاده کنیم «آنقدر بچگانه است که آن را قابل بحث نمی‌دانم».

جمع شدن افرادی نظیر دهخدا، ملک‌الشعراء بهار، سعید نفیسی، بدیع‌الزمان فروزانفر و خود او در فرهنگستان، نوزایی زبان معاصر فارسی را رقم زد. اینان در قریب به شش سال حدود ۲ هزار واژه ساختند و برای سخن گفتن ایرانیان نظامی جدید تدوین کردند. فروغی در سال‌های پس از ۱۳۱۴ که سمت‌های دولتی عزل و خانه‌نشین شده بود نیز دغدغه فرهنگستان را حفظ کرد.


توضیح تصویر،

چرچیل، روزولت و استالین در کنفرانس تهران ۱۹۴۳

فروغی و پایان عصر رضا‌شاهی

فروغی به هنگام اشغال ایران در شهریور ۲۰ امضای رضاشاه برای استعفا را گرفت و قرارداد با دول متفق را امضا کرد. در آن زمان، قاطبه جامعه که در جنگ جهانی دوم طرفدار آلمان بودند علیه او بلند شدند چرا که فروغی زمانی آن را امضا کرد که بسیاری تحت تأثیر تبلیغات آلمان نازی تصور می‌کردند ارتش هیتلر در آستانه فتح شوروی و پیروزی در جنگ است. رادیو فارسی برلین فروغی را مرتب به خاطر آنچه نسب یهودی‌اش می‌خواند دشنام نژادی می‌داد و اکثر روشنفکران که طرفدار آلمان نازی بودند به او حمله بردند.

با این‌حال تاریخ نشان داد که واقع‌بینی و دوراندیشی او چگونه ایران را از خطر فروپاشی در یکی از خطرناک‌ترین مقاطع خود نجات داد. فروغی مغضوبین رضاشاه را به دولت بازگرداند، زندانیان سیاسی را آزاد کرد، سانسور مطبوعات را برداشت و در باز کردن مجدد فضای باز سیاسی کوشید.

معتمد بودن او نزد رضا‌شاه امری بود که به گفته تقی‌زاده، فروغی را از تمام شخصیت‌های ایران متمایز می‌کرد. اینچنین ارسطووار دربرابر اسکندر، برای سال‌های متمادی زیر گوش شاهی بی‌سواد و ناآشنا، اهمیت مدرنیته و بنیان‌های فلسفی ضرورت تحول جامعه ایران را زمزمه کرد و بر او تأثیر مستقیم گذاشت.

در قریب ۲۵ سال فعالیت سیاسی‌اش در سمت‌های گوناگون به کار گرفته شد و در کابینه‌های مختلف چرخید که ده سال آن ذیل حکومت رضا‌شاه بود. با نگاه تحول‌خواه متأثر از عصر روشنگری که او را عقیده‌مند به تغییرات زیربنائی می‌ساخت، هرکجا رفت منشأ اثر شد. در دبیرخانه مجلس تشکیل شده پس از مشروطیت، با استفاده از تسلط خود به نظام پارلمانی اروپا، آئین‌نامه نخستین مجلس ایران را نوشت. انجمن آثار ملی را تأسیس کرد، فرهنگستان زبان را پایه گذاشت، در دوره نخست‌وزیری در متقاعد کردن شاه به تشکیل دانشگاه تهران نقش حیاتی ایفا کرد و در اغلب طرح‌های پیشبرد مدرنیسم در ایران دوره پهلوی اول ردی از او به چشم می‌خورد از جمله در مهم‌ترین آن‌ها یعنی استقرار نظامی قضائی نوین. نهضت مشروطیت، مشروعیت نظام قضائی جاری زمانه را (که در دست روحانیون قرار داشت) زیر سئوال برده بود گرچه نتوانسته بود آن را به تمامی فرو بریزد. طرح جایگزین آن و تأسیس عدالتخانه و حکمرانی قوانین حقوقی عرفی که آرمان مشروطه‌خواهان بود برقرار نشد، مگر سرانجام زمانی که علی‌اکبر داور ساختار دادگستری را از نو ریخت و محمدعلی فروغی قانون اصول محاکمات حقوقی را در وزارت عدلیه به تصویب و اجرا رساند. در سخنرانی در دانشکده حقوق در ۱۳۱۵ تعریف می‌کند که چگونه در اوایل کار، دادگاه‌ها از ترس روحانیون جرئت نمی‌کردند عنوان صدور حکم به خود بدهند و رأی خود را «راپرت به مقام وزارت» عنوان می‌کردند. آرزوی فروغی برای کشور، همچنان که یک‌بار گفته بود، استقرار «قوه قضائیه‌ای مقتدر و محترم» بود.

فروغی در طول قریب بیست سال حضور در صحنه حکومت‌های ایران کارنامه‌ای برجا گذاشته است که هر گزارش جامعی از عملکرد او بدون نقد ناقص خواهد ماند. در حالی که در دوره اول حکومت پهلوی نخست او نقش واسط حلقه روشنفکران و حکومت رضاشاهی را ایفا می‌کرد و پایه‌گذار اصلاحات عمیق اجتماعی و سیاسی می‌شد، قدرت‌گیری و به تبع استبداد رضاشاهی را نیز تقویت می‌ساخت. این واقعیت که برای پیشبرد اصلاحات به بازوی حکومت مقتدر احتیاج داشت سبب شد تا در موارد متعدد چشم بر پایمال شدن آزادی‌ها ببندد و اولویت برقراری حکومت قانون را به نفع استقرار نظم و مظاهر تجدد نادیده بگیرد.

تحکیم پایه‌های استبداد حکومت رضاشاهی که او در آن نقشی بی‌بدیل داشت، تیغی دولبه بود که دامن او و دو مغز متفکر دیگر مدرن‌سازی ایران در دوره پهلوی اول را نیز گرفت. گرچه در قیاس با علی‌اکبر داور که با حل کردن تریاک در چای و نوشیدن آن به زندگی خود خاتمه داد و تیمورتاش که در زندان قصر از پا درآمد؛ عزل و خانه‌نشینی محمدعلی فروغی کمترین کیفری بود که وی متحمل شد.

با مرگ او در شبانگاه ۵ آذر ۱۳۲۱، عصر روشنگری ایرانی یکی از چهره‌‌های اصلی‌اش را از دست داد، با این حال میراثی که او برجا گذاشت سرتاسر سده چهاردهم شمسی را تحت تأثیر قرار داد. مداراگری او، صلح‌طلبی‌اش،‌ رویاپرداز بودنش، حقوق‌مداری‌اش، باور عمیقش به حرکت تدریجی و تجددخواهی‌اش که با شناخت عمیق از فرهنگ ایران همراه بود در یکی از بحرانی‌ترین دوره‌های تاریخی به کمک ایران آمد. اندیشه‌هایی که او رواج داد، نهادهایی که تاسیس کرد و هویتی که برای شهروند ایرانی معاصر بازآفرید انقلابی بود که بنیان‌های فرهنگ ایران را در عصر تلاطم‌های حاصل از گذار به مدرنیته پی‌ ریخت و تثبیت کرد. ۷۵ سال پس از مرگش، جمله‌ای حسرت‌بار که خود او یک بار درباب قائم‌مقام و امیرکبیر گفته بود می‌تواند زندگی و زمانه‌‌اش را خلاصه سازد: «سبحان‌الله! چه مردمانی بودند و چه خیال‌ها در سر داشتند و چه پیش آمد و چه کسانی جای آن‌ها را گرفتند»


مرحوم علی اکبر داور موسس دادگستری نوین در ایران


علی اکبر داورر

علی‌اکبر داور (۱۲۴۶ تهران -اصالتاً چهاردانگهٔ ساری-۱۳۱۵ تهران) از رجال سیاسی دورهٔ رضاشاه بود که در پست‌های وزیر مالیه در کابینه محمدعلی فروغی(۱۳۱۲–۱۳۱۵)، وزیر معارف (فرهنگ)، وزیر عدلیه (دادگستری) انجام وظیفه کرد و به بنیادگذار دادگستری نوین ایران نامور شده‌است.[۲] پدرش کربلائی علی خان اردلان معروف به کلبعلی خان متولد روستای کنیم در کیاسر و بخش چهاردانگهشهرستان ساری بود که خزانه‌دار دربار قاجار بود[۳] ایجاد نظام قضایی در کشور، تأسیس «ادارهٔ ثبت احوال»، تدوین «قانون ثبت اسناد»، «قانون ثبت املاک»، «قانون ازدواج و طلاق» و تأسیس بیمه ایران[۴] از مهمترین دستاوردهای او بود.وی به گونهٔ مشکوکی درگذشت. برخی مرگ وی را یکی از ترورهای سیاسی دولتی مخالفان و ناراضیان در دوران رضاشاه به شمار می‌آورند. از بین رجال دورهٔ پهلوی او از معدود افرادی است که هم‌اکنون یک خیابان در تهران به نام اوست

            علی‌اکبر داور بنیان‌گذار دادگستری نوین در ایران و وزیر مالیه رضا شاه پس از پایان تحصیلات ابتدایی و متوسطه و مدرسه علوم سیاسی به خدمت عدلیه قدیم درآمد و مشاغل گوناگونی را بر گُرده گرفت. در ۲۵ سالگی، دادستان تهران شد و به میرزا علی‌اکبر خان مدعی‌العموم شهرت یافت. در پی آن برای ادامه تحصیلات، به سوئیس رفت و تا دریافت درجه دکترایحقوق تحصیل کرد. داستان سفر داور به سویس بدین گونه‌است که هنگامی که حاج ابراهیم پناهی فرزندان خود را برای تحصیل به اروپا می‌فرستاد، داور را به عنوان سرپرست آنها برگزید. در این همراهی داور درس خواند و خود را به مرحله دکترای حقوق رسانید.[۶]سپس به ایران بازگشت. چند گاهی وزیر معارف شد و در کابینه‌های مستوفی‌الممالک و مخبرالسلطنه به وزارت عدلیه رسید. مهم‌ترین دستاورد او، دگرگون نمودن ساختار نظام قضایی عدلیه بود. تأسیس «ادارهٔ ثبت احوال»، «قانون ثبت اسناد»، «قانون ثبت املاک»، و «قانون ازدواج و طلاق» از دستاوردها و برآیند کوششهای اوست

فعالیت سیاسی

داور یک فرد سیاسی نیز بود. با انتشار روزنامه مرد آزاد و انتخاب به نمایندگی مجلس از بازیگران مهم سیاست شد، با تیمورتاش و نصرت‌الدوله همبسته و هم‌آوا گردید و از پایه‌گذاران اصلی پادشاهی رضاشاه شد. پانزده سال بازیگر سیاسی و وزیر مقتدر و اصلاح‌طلب دوره پهلوی بود

داور در دوره وزارت پروژه‌های بزرگی را با تأمین اعتبار دولتی به انجام رسانید. او مناسبات و دادوستدهای اقتصادی را دولتی کرد. در دوره او تجارت ایران با شوروی بر پایه دادوستدهای پایاپای گسترش یافت. در آذر ۱۳۱۴ یک پیمان بازرگانی پایاپای مهم میان ایران و آلمان بسته شد که در راستای آن دولت آلمان در برابر صادرات پنبه، چوب، برنج، جو، قالی، خشکبار، خاویار و طلا و نقره و... از ایران به این کشور، تجهیزات صنعتی و ماشین آلات به ایران صادر کند

نوسازی و اصلاحات داور در عدلیه و مالیه و پرورش گروهی از کارشناسان شایسته برای کشور او را از مردان نامی عصر خود کرده بود که بارها سخن از نخست وزیری او بود ولی مرگ این بخت را از او دریغ کرد.    

   منبع ویکی پدیا

داوود پیرنیا موسس کانون وکلای دادگستری و نیز موسس برنامه گلهای رادیو

داوود پیرنیا

او در سال ۱۲۷۹ ش در تهران متولد شد. پدرش حسن پیرنیا بود. مادرش دخترعلاءالدوله از رجال قاجار بود و به دلیل گرایش‌ها و اعتقادات مذهبی اجازه حضور در عرصه موسیقی را به او نداد، اما تعلیمات پدرش که از روشنفکران آن دوران بود بر او بسیار مؤثر بود. تحصیلات ابتدایی را در منزل فراگرفت. سپس برای ادامه تحصیل و فراگیری زبان فرانسه وارد مدرسه سن‌لویی تهران شد. بعدها برای ادامه تحصیلات در رشته حقوق به سوئیس رفت.

پس از فراغت از تحصیل در رشته حقوق، به وطن مراجعت کرد و وارد کارهای دولتی شد. او مؤسس کانون وکلا در ایران بود. پس از انتقال از وزارت دادگستری به وزارت دارایی، اقدام به تأسیس اداره آمار در ایران کرد. در سال ۱۳۲۵ ش هنگامی که احمد قوامنخست‌وزیر شد او را مدیر کل بازرسی نخست‌وزیر کرد و پس از چند ماه معاون نخست‌وزیر شد.

سید علیرضا میرعلی نقی محقق و مورخ موسیقی درباره پیرنیا می‌گوید: «پیرنیا به اعتبار نام پدرش که مرد خوش نامی بود، در محافل و مجامع سیاسی و ادبی رفت و آمد داشت و با اکثر شخصیت‌های نامدار و نویسندگان و موسیقی دانان دوره خود دوست بود.»

آثار و فعالیت ها

حقوق‌دان و موسس کانون وکلا در ایران، پایه‌گذار و مدیر برنامه رادیویی گل‌ها در رادیو تهران (بعدها رادیو ایران) در سال ۱۳۳۵ و در پی آن برنامه گل‌های رنگارنگ، برگ سبز، یک شاخه گل و گل‌های صحرایی (بر مبنای ترانه‌های محلی) و مبدع گروه موسیقی رادیو بوده‌است. او از بانیان کانون وکلای دادگستری است.

نخستین برنامه‌های کودکان رادیو هم از کارهای او به شمار می‌آید؛ حتی نخستین بار پسر خردسال خود را به گویندگی این برنامه گماشت. گاهی هم پیرنیا دستی به قلم می‌برد و مقالاتی می‌نوشت. آثار او در برخی نشریات سال‌های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ منتشر شده‌اند.

آفرینش برنامه گل ها

پس از سقوط دولت قوام مشاغل دولتی را کنار گذاشت و با میراثی که از پدر به او رسیده بود، به مطالعه در زمینه موسیقی ایران پرداخت و به جمع آوری آهنگ‌های اصیل ایرانی مشغول شد.

پیرنیا توانست نظر مقامات سازمان برنامه و بودجه را به اهمیت ترویج موسیقی اصیل ایرانی جلب کند و پس از اختصاص اعتبار، اقدام به تشکیل ارکستری با شرکت نوازندگان، خوانندگان و آهنگسازان صاحب نام آن دوره کرد. و اینگونه نطفه ی گل ها در آشفته بازار موسیقی ایران بسته شد.

آغاز پخش برنامه گل‌های رنگارنگ در سال ۱۳۳۴ از رادیو تهران حاصل این کوشش وی بود. او را باید موسس برنامه‌های موسیقی «گل‌های رنگارنگ»، «گل‌های جاویدان»، «یک شاخه گل»، «گل‌های صحرایی» و «برگ سبز» دانست. برنامه‌های او تحولی در موسیقی رادیو به وجود آورد.

اوایل برنامه گل های رنگارنگ که با صدای خانم مرضیه آغاز شد بیشتر خواندن شعر و همراهی یک ساز بود که بعدها رفته رفته به آواز و موسیقی تبدیل شد. همکاری استادان موسیقی ایرانی مانند ابوالحسن صبا، غلامحسین بنان، بانو مرضیه و مرتضی محجوبیشناخت پیرنیا از شعر و ادب و موسیقی ایران و وسواس و سلیقه او در انتخاب اشعار و قطعات موسیقی باعث استقبال مردم از برنامه گل‌ها شد.

استعفا از مدیریت گل ها

در آبان ۱۳۴۵ که او پس از مدتی بیماری به رادیو بازگشت به درخواست چند تن قرار شد از کارهای وی بازرسی شود. پیرنیا پس از این ماجرا بلافاصله استعفا داد و برنامه گل‌های ۴۰۵ آخرین برنامه‌ای است که زیر نظر وی ضبط شد.





  علامه استاد علی اکبر دهخدا  


) زاده ۵ اسفند ۱۲۵۷ تهران -- درگذشته ۷ اسفند ۱۳۳۴ تهران ) شاعر، نویسنده، روزنامه نگار و فرهنگ نویس بزرگ

وی علوم ابتدایی و سطوح عالی را در ایران گذراند. سپس برای تکمیل علوم جدید به اروپا سفر کرد و مدت پنج سال به تحقیق و تفحّص پرداخت. بازگشت دهخدا به ایران مصادف با نخستین طلیعه افکار آزادیخواهانه و شروع مبارزات جنبش مشروطیت در ایران بود. دهخدا که با استبداد و مظالم آن زمان شدیداً مخالف بود، به صف مبارزان پیوست و به نگارش مقالات تند و طنزآمیز پرداخت. او که از همکاران روزنامه صوراسرافیل بود، پس از توقیف و تعطیلی آن روزنامه به اروپا تبعید شد. دهخدا پس از استقرار مشروطیت به ایران بازگشت و در روزنامه های مختلف نویسندگی کرد. او در دوران جنگ جهانی اول و مهاجرت آزادیخواهان، در یکی از ایلات بختیاری منزوی شد و در آنجا مقدمات تدوین لغتنامه بزرگ خود را پی ریزی کرد، این اثر مهم علمی و ادبی دهخدا، آنچنان گسترده، دقیق و غنی است که میتوان آن را یکی از شاهکارهای بزرگ زبان فارسی در قرن اخیر دانست. کارهای ادبی و انتقادی دهخدا از نظر سبک و سلیقه کم نظیر است و نوآوری او در طنزنویسی، مکتبی نوین در زبان و ادبیات فارسی به وجود آورده است. در زمینه شعر نیز، آثاری برجسته دارد که با بیانی ساده و دلنشین سروده شده است. دهخدا همچنین با گردآوری کتاب امثال و حکم که مجموعه ای از بیست و چهار هزار ضرب المثل فارسی است، نخستین فرهنگنامه عرفی و عامیانه را در زبان فارسی تدوین کرد

علی اکبر دهخدا، سرانجام در ۷ اسفند ۱۳۳۴ در ۷۶ سالگی درگذشت و در گورستان ابن بابویه به خاک سپرده شد.


ادامه دارد ........................

برخی منابع :

برگرفته از صفحه فیس بوک تاریخ ادبیات ایران

 https://www.facebook.com/tarikh.adabiat.iran/?نشانی اینترنتی : 

   https://www.bbc.com/persian/42128410  

  • پویا زارعی
  • کارشناس ارشد تاریخ دانشگاه سوربن پاریس








زندگینامه استاد جلال الدین همایی

زندگینامه استاد جلال الدین همایی


جلال‌ الدین‌ همائی درسحرگاه شب چهارشنبه 13 دی ماه سال‌ ۱۲۷٨ ‌ در اصفهان‌ به‌ دنیا آمد . پدرش‌ میرزا ابوالقاسم‌ محمد نصیر متخلص‌ به‌ طرب‌ و جدش‌ ملا محمدرضا همای‌ شیرازی‌ هر دو از شعرا و دانشمندان‌ معروف‌ عصر خود بودند. در این خانه که جلال الدین بدنیا آمد اتاقی بود مزین به نقاشی و آینه کاری، که خط خوش پدر و پدر بزرگ جلال الدین، زینت بخش آینه کاریهای آنجا بود. بالای اتاق و زیر آینه ها و دسته گل نقاشی، حدیث نبوی "انا مدینة العلم و علی بابها" کتابت شده بود و رو به روی آن در پایین گلدان، آینه کاری بسیار زیبایی است و این بیت از مولانا نوشته شده بود:   از علی (ع) آموز اخلاص عمل          شیر حق را دان منزه از دغل       محل تولد جلال الدین، در همین اتاق بوده است. 

جلال‌ الدین‌ تحت‌ نظارت‌ پدر دانشمند خود و در خانواده‌ای‌ که‌ کلیه‌ اعضاء آن‌ اهل‌ خط و قلم‌ بودند رشد یافت‌ و از اوان‌ کودکی ملزم‌ به‌ فراگیری ادبیات‌ عرب‌ و حکمت‌ وفلسفه‌ شد. وی در سن‌ ده‌ سالگی منشأت‌ قائم مقام فراهانی ‌، منشأت‌ فرهاد میرزا و منشأت‌ امیر نظام‌ و تاریخ‌ معجم‌ را نزد میرزا عبدالغفار و شاهنامه‌ فردوسی ، کلیات‌ سعدی ، منتخب‌ قاآنی‌ و غزلیات‌ محمد خان‌ دشتی را در نزد پدر مطالعه‌ کرد و به‌ اطلاعات‌ فراوانی‌ دست‌ یافت. جلال الدین نزد مادر، خواندن قرآن، گلستان و غزلیات حافظ را فرا گرفت. او آموزشهای مقدماتی را در منزل به فرزندش آموخت و پس از آن، جلال الدین به مکتب خانه رفت. در مکتب خانه، نزد بانویی پرهیزگار به نام ملا باجی به مطالعه اصول و فروع دین و عم جزء پرداخت. ملا باجی، زنی عابد و صالح و خداپرست بود که نبات بیگم نام داشت و به ملا باجی مشهور بود. او از بعضی خانواده های محله، چند دختر و پسر را به شاگردی می پذیرفت. گیسوانی سفید و رویی نورانی و روحانی داشت و با محبت فراوان، اصول و فروع دین و آداب وضو و نماز و روزه و کتاب عم جزء را به شاگردانش می آموخت. جلال الدین این دروس را قبلاً در خانه از مادر آموخته بود، اما ملاباجی آن را تکمیل کرد. 

در مدت کوتاهی که جلال الدین در مکتب خانه ملاباجی عم جزء را تمام کرد، مادر جلال الدین شخصاً به مکتب رفت و یک کلاه قند شهری و یک دست لباس زنانه، شامل پیراهن و چارقد و شلوار و چادر نماز و کفش با بشقابی نقل بادام به ملا باجی هدیه کرد. جلال الدین 6، 7 ساله بود که به مکتب میرزا عبدالغفار رفت. هوش و استعداد او در تعلیم، چنان بود که همان روز اول، تحسین استاد را برانگیخت. روز اول، میرزا عبدالغفار، دیوان حافظ را باز کرد و جلال الدین همان طور که در خانه نزد پدر و مادر آموخته بود، آن را صحیح و کامل با صدای رسا خواند. استاد، جلال الدین را تحسین کرد. بعد عیالش را صدا زد و از او خواست اسپند بیاورد. اسپند آوردند و آتش زدند و بعد به پدر جلال الدین پیغام فرستاد که قدر این کودک را بدانید … 
همائی‌ از سن‌ یازده‌ سالگی به‌ مدت‌ بیست‌ سال‌ در مدرسه‌ نماورد از مدارس‌ قدیم‌ ومعروف‌ اصفهان‌ که‌ مرکز دانش‌ و فرهنگ‌ این‌ شهر بود به‌ کسب‌ علوم‌ اسلامی پرداخت‌ . جلال‌ طی این‌ سالها ادبیات‌ عرب‌ ، فقه ‌، اصول‌ ، تفسیر ، درایه ‌،رجال‌ ، هیئت‌ ، نجوم ‌، استخراج‌ تقویم ‌، فنون‌ ریاضی ‌، طب‌ و فلسفه‌ را در نزد بزرگ‌ترین‌ علما و روحانیون‌ ایران‌ فراگرفت‌ و خود نیز مدتی‌ مدرس‌ بزرگ‌ترین‌ حوزه‌ های علمی و ادبی‌ اصفهان‌ بود. جلال‌ الدین‌ در سال‌ ۱۳۰۰ به‌ نظام‌ آموزشی‌ جدید پیوست‌ و ابتدا به‌ تدریس‌ در مدرسه‌ صارمیه‌ اصفهان‌ پرداخت‌; سپس‌ در سال‌ ۱۳۰۷ به‌ تهران‌ آمد و ازطرف‌ وزارت‌ معارف‌ وقت‌ عهده‌ دار تدریس‌ فلسفه‌ و ادبیات‌ در تبریز گردید. همائی درسال‌ ۱۳۱۰ ‌ به‌ تهران‌ منتقل‌ شد و در دارالفنون ، دبیرستان‌ نظام‌ و دانشکده‌ افسری‌ به‌ تدریس‌ ادبیات‌ پرداخت‌. از شاگردان استاد در این دوره عبارتند از: دکتر ذبیح الله صفا، دکتر حسین خطیبی و دکتر اکبر شهابی. وی پس‌ از تأسیس‌ دانشگاه‌ تهران‌ به‌ این‌ دانشگاه‌ دعوت‌ شد وسالها در دوره‌ دکتری‌ دانشکده‌ های حقوق‌ و ادبیات‌ تدریس‌ کرد و مدتی نیز عضو فرهنگستان‌ ایران‌ بود. استاد همائی‌ دو دوره‌ نیز به‌ دعوت‌ دانشگاههای‌ بیروت‌ و لاهور در این‌ دانشگاهها تدریس‌ نمود که‌ با استقبال‌ محافل‌ علمی‌ این‌ کشورها مواجه‌ شد. در سال‌ 1356 دانشگاه‌ تهران‌ مراسم‌ بزرگداشت‌ این‌ استاد بزرگ‌ تاریخ‌ و فرهنگ‌ ایران‌ را برگزار کرد و در این‌ مراسم‌ نسخه‌ ای از کتاب‌ همائی‌ نامه‌ که‌ به‌ قلم‌ همکاران‌ وارادتمندان‌ استاد تهیه‌ شده‌ بود به‌ او تقدیم‌ گردید. استاد جلال‌ الدین‌ همائی‌ علاوه‌ بر تألیف‌ و تصحیح‌ کتب‌ متعدد شعر هم‌ می‌سرود وبیش‌ از پانزده‌ هزار بیت‌ او در دیوانی‌ گرد آوری‌ شده‌ است‌. از مشهورترین‌ اشعار او مسجد کبود است‌ که‌ در وصف‌ مسجد کبود تبریز و اظهار تأسف‌ از ویرانی‌ آن‌ سروده‌ است‌.
 

استادان مرحوم همایی

مرحوم جلال الدین همایی از سال 1330 تحصیل علوم اسلامی را در محضر استادان به نام آن روزگار حوزه اصفهان شروع کرد. در خدمت آقا شیخ علی یزدی مُغنی، مُطوّل و قسمتی از شرح لمعه را خواند و قسمتی از باب‌های آخر مُغنی و شرحِ نَظّام و پاره‌ای دیگر از متون ادبیات عرب را در محضر حاج سید کاظم کروندی تحصیل کرد. آخوند ملا عبدالکریم گزی شرایعِ محقق و مکاسبِ شیخ انصاری را به او آموخت. شرح باب حادی عشر و رجال و علم درایه را از خدمت میرزا احمد اصفهانی و کتاب قوانین‌الاصول را نزد آقاسید مهدی دُرچه‌ای و قسمتی از فقه و اصول را نزد حاج میر محمد صادق خاتون آبادی تلمّذ کردند. در بین استادان فقه و اصولِ ایشان، آیت اللّه سید محمد باقر دُرچه‌ای حقّی عظیم بر گردن استاد همایی دارد؛ چرا که مدّت دوازده سال در درس‌های خارج اصول و فقه او شرکت می‌کرد .

تحصیل علوم عقلی

علاوه بر تحصیل زبان و ادبیات عرب و فقه و اصول، مرحوم استاد همایی علوم عقلی را نیز در خدمت مشاهیر عصرخود فرا گرفت. از جمله استادان ایشان در علوم عقلی شیخ محمّد خراسانی است که مرحوم همایی حدود هیجده سال نزد ایشان امّهات متون فلسفی و عرفانی مانند شرح شمسیه و شرح منظومه و شرح هدایه و اشارات و شفا و اسفار و شرح نصوص و شرح مفتاح الغیب قونوی را تحصیل کرد. کلیّاتقانون را نزد شیخ محمّد حکیم و قسمت معالجات قانون را نزد حاج میرزا علی شیرازی و دو دوره هیأت مسطحه استدلالی و خلاصة الحساب شیخ بهایی را نزد حاج آقا رحیم ارباب و دوره کامل فن نجوم و معرفة التقویم را در حضور ملا عبدالجواد آدینه‌ای فرا گرفت. از دیگر استادان معقول استاد همایی شیخ اسداللّه حکیم قمشه‌ای است که سال‌ها از محضر ایشان استفاده کرده‌اند.

نیل به درجه اجتهاد

بر اثر سخت کوشی‌های مستمر طولی نکشید که استاد همایی به دریافت چند فقره اجازه روایت و اجتهاد از علمای بزرگ عصر نایل آمد که از آن جمله است:

اجازه روایت از آیت اللّه حاج شیخ مرتضی آشتیانی؛ اجازه روایت و اجتهاد از آیت اللّه شیخ محمّد حسین فشارکی که از فقهای بزرگ و مدرسانِ بنام حوزه اصفهان بوده‌اند، اجازه روایت و اجتهاد از آیت اللّه سیّد محمّد نجف آبادی (م 1358 ق)؛ اجازه اجتهاد از آیت اللّه حاج میرزا عبدالحسین سید العراقین خاتون آبادی (م 1350 ق)؛ اجازه اجتهاد از آیت اللّه میرزا ابوطالب محتشمی که از علمای کم نظیر در زمینه تسلط به علوم اسلامی بودند.

استاد همایی مانند غالب دانشمندان ایرانی گاهی به تفنن شعر هم میسراید و در شعر " سنا " تخلص می کند . شعر همایی در مایه سنتی فارسی است . پختگی معنی و اندیشه در آن بارز است . از فصاحت الفاظ و استواری بیان برخوردار است و در عین حال زبان او روان و روشن و ساده است . در میان اشعار او اثری از هجو و استهزاء دیده نمی شود . اشعار همایی دارای مضامین اخلاقی ، عرفانی و معارف والای انسانی می باشد که به حق می توان شعر همایی را " شعر متعهد " نامید . به طور کلی اشعار همایی با مضامین زیر همراه است . 

1- پند نامه های اخلاقی 
2- مدح و منقبت اهل بیت
 
3- اندیشه های فلسفی و عرفانی
 
4- تجلیل از بزرگان علم و ادب
 
5- شکوه و شکایت از اوضاع نابسامان روزگار
 
از استاد همایی بیش از پانزده هزار بیت شعر به جا مانده است .
 

 

تخلّص جلال الدین همایی

استاد جلال الدین همایی درباره انتخاب تخلّص شعری خرد می‌گویند:

«رسم پیشینگان بر این بود که تخلّص شاعر مبتدی را استادان پیش قدم معیّن می‌کردند من از حدود چهارده سالگی که به مقتضای طبع موزون سخنی می‌بافتم، به منتخب حدیقه سنایی که هزار و یک بیت است، علاقه شدید داشتم و آن را از بر کرده بودم. عمّ بزرگوارم میرزا محمّد «سها» که پیشوای شعرای اصفهان بود و در این فن سمت استادی بر من داشت، فرمود که به تناسب سنایی تخلّص «سنا» اختیار کنم. من نیز به احترام گفته او این تخلّص را تا امروز تغییر نداده‌ام. فقط گاهی با کلمه همایی تخلص کرده‌ام».

چو شد روان عمادی به من گذاشت شرف 
چو رفت جان سنایی به من بماند «سنا»


برخی از آثار این استاد عبارتند از : 

  • مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة، تصوف اسلامی تألیف عزّالدین محمود کاشانی (تصحیح و تعلیقات) ۱۳۲۵            
  • تاریخ ادبیات ایران ۱۳۴۶
  • تفسیر مثنوی مولوی ۱۳۴۹
  • فنون بلاغت و صناعت ادبی ۵۴
  • مولوی‌نامه ۱۳۵۴
  • اسرار و آثار واقعه کربلا ۱۳۵۷
  • دیوان عثمان مختاری (تصحیح) با حواشی بسیار مفید
  • مختاری‌نامه (مقدمه مفصل دیوان عثمان مختاری که بصورت جداگانه منتشر شده است)
  • التفهیم لاوائل صناعه التنجیم ابوریحان بیرونی (تصحیح)
  • تصوف در اسلام نگارش ۱۳۱۴ و چاپ ۱۳۶۲
  • تاریخ علوم اسلامی ۱۳۶۴، تقریرات ۱۳۴۸
  • دیوان سنا ۱۳۶۴
  • تصحیح مثنوی ولدنامه " /1315
  •  تصحیح و تنقیح التّفهیم ابو ریحان
  • غزالی‌نامه (شرح حال مفصل امام محمد غزالی)
  • تاریخ اصفهان، در هفت مجلد بزرگ، شامل تاریخ و جغرافیا و رجال و ابنیه و عمارات و مقابر و زبان و عادات و رسوم اصفهان از قدیمی‌ترین ایام تاریخی تا عهد حاضر
  • ابوریحان‌نامه، کتابی مفصل در شرح حال ابوریحان بیرونی و عقاید و افکار و آراء وی

 

استاد 45 سال به طور رسمی درس داد و بالاخره در سال 1345 از دانشگاه بازنشسته شد. مینودخت همایی درباره زمان فوت پدرش می گوید: شنبه شب، ششم ماه رمضان 1400 هجری قمری، در حالی که خواهر بزرگم کنارش بود و قصیده ای از همای شیرازی در مدح مولا علی علیه السلام می خواند، ساعت 9 شب دیده از جهان فرو بست. همه چیز به پایان رسید و دفتر زندگی مردی خستگی ناپذیر با دنیایی علم و دانش بسته شد. هنوز ساعت اتاق از صدا نیفتاده و دور گردون، شب را به روز نیاورده بود که جسم پدر سرد شد. صبحگاهان پس از انجام مراسم تغسیل در منزل، هنگام اذان ظهر بود که شاگردان ایشان بر پیکر استاد خود نماز گزاردند و بعد از ظهر روز یکشنبه، همراه جسد ایشان که در جعبه مخصوصی زیبا نوشته شده بود "پیکر علامه فقید استاد جلال الدین همایی" از تهران به اصفهان زادگاه اصلی ایشان سفر کردیم و در تکیه لسان الارض در حالی که هنوز آفتاب غروب نکرده بود، به خاک سپرده شد. استاد همایی در طول حیات پر برکتشان بیش از صدها کتاب، مقاله و شرح و تفسیر در مباحث مختلف ادبی و علمی از خود به جای گذاشت.

توصیه به جوانان

استاد همایی به جوانان می‌گفت: «بالاخره باید جوان و پیر قدر خودشان را بدانند. کاری بکنید که این عمر شما جز در راه سعادت و مصلحت خودتان و ملّت و کشورتان نباشد. من یک چیزی را دلم نمی‌خواهد بشنوم که به جوان‌ها این تلقین بشود که ای آقا، ما که به گذشتگان نمی‌رسیم، ما که به استادان نمی‌رسیم. نه من این را نمی‌پسندم. ملتی رو به ترقی است که نسل آینده آن از گذشته بهتر است. سعی کنید این طور باشید. پشت دروازه «نمی‌شود» و پشت دروازه «یأس» ننشینید. فقط یک کلمه از من بشنوید: آقا، از خودگذشتگی می‌خواهد و عشق. باید به علم عشق داشته باشید».

وفات استاد همایی

قوای جسمانی استاد همایی به دنبال عمری تلاش بی وقفه علمی، اعم از تدریس و تألیف، کم کم رو به ضعف نهاد؛ به گونه ای که در سی سال آخر عمر از «برونشیت» مزمن رنج می برد. امّا از اواسط پاییز سال 1358 بیماری استاد همایی شدّت بیشتری پیدا کرد، به گونه ای که خود ایشان بارها در این ایام به فرزندانش یادآور شده بودند که «من چند روزی از ماه رمضان مهمان شما هستم». حتی چند روزی قبل از وفات ایشان ماده تاریخی برای خود می سازد و آن را در کنار یادداشت هایش قرار می دهد و سال وفات خود را با این عبارت بیان می کند: «ز آشیانه تن شد رها همایی» که به حساب ابجد سال 1400 ق می شود.

سرانجام استاد همایی ساعت 9 شب شنبه بیست و هشتم تیرماه 1359 ش (مطابق 6 رمضان 1400 ق) بر اثر عارضه قلبی چشم از جهان فرو می بندد. طبق وصیت استاد پیکر او را فردای همان روز به زادگاهش اصفهان منتقل می کنند و در تکیه «لسان الارض» به خاک می سپارند.

آخرین شعر استاد جلال الدین همایی 

آخرین شعر استاد همایی «پایان شب سخن سرایی‌» نام دارد که در ضمن آن وصف حال خودش را در روزهای پایانی زندگی توصیف می‌کند، آن‌گاه به فرزندان و نوادگانش اندرزهایی می‌دهد . این شعر که در قالب مثنوی و در هفتاد بیت‌سروده شده است، به وصیت‌نامه‌ی منظوم استاد همایی معروف است . در بخشی از آن فرزندانش را به بردباری در ماتمش فرا می‌خواند و می‌گوید: 


از من به بهشت دور باشید
 
گر چهره به ماتمم خراشید
 

*****************
آن گاه همه‌ی آن‌ها را به هم رازی و دم‌سازی و جلب رضای مادر تشویق می‌کند و به نوادگانش توصیه می‌کند درکسب علم و معرفت ‌بکوشند و جوانی را به بیهودگی نگذرانند . در پایان با دعا به فرزندانش آن‌ها را به خدا می‌سپارد و از درگاه ربوبی برای خود طلب مغفرت و آمرزش می‌کند . 

********************
یا رب به در تو آمدم شرمنده
 
از بارگناه سر به زیرافکنده
 
من بنده‌ی عاصیم تو مولای کریم
 
عفو از تو روا بود، گناه از بنده
 
نمونه اشعار :
پایــــــان شب سخن سرایی
 
می گفت ز ســوز دل همایی
فــــریاد کزین ربــــــــاط کهگل
 
جــان می کنم و نمی کنم دل
جــز وهم محال پـرورم نیست
 
می میرم و مرگ باورم نیست
مـــرگ آختـــه تیـــغ بر گلویـم
 
من مست هــــــوا و آرزومیم
روزم سپری شه ست و سودا
 
امــــروز دهد نویـــــد فـردا
مانــــده ست دمی و آرزو ساز
 
من وعده ســال می دهم باز
آزرده تنی ، فســـــــرده جـانی
 
در پوست کشیـده استخوانی
نه طاقت رفتـــن و نه خفتـــــن
 
نه حـــال شنیدن و نه گفتن
از بعــد شنیــد و گفت بســیار
 
خـاموشی بایدم به ناچـــار
در خـــوابگه عــــــــــدم برندم
 
لب تا ابـــد از سخـن ببندم
زیــــن دود و غـــــبار تیره خاک
 
غسل و کفنم مگر کند پــاک
غزلهای استاد همایی نیز شور و شر خاصی دارد :
تاجم نمی فرستی تیغم به ســــر مزن
 
مـرهم نمی گذاری زخم دگــــــر مزن
مرهم نمی نهی به جراحت نمک مپاش
 
نوشم نمی دهی به دلــــم نشتــر مـزن
بر فــــرق اوفتــــاده به نخــوت لگـد
 
سنگ ستـــــم به طایـر بی بـــال مزن
بـــر نامه امیـــد فقیــران قلــم مکش
 
بــر ریشه حیات ضعیفـان تبـر مــــزن
گیــــرم تو خود ز مردم صاحب نظر نه ای
 
از طعنه ، تیــر بـــــر دل صاحب نظر مزن
تا کــــم خوری لگد ز خر و سرزنش ز خار
 
گو سبزه از زمین و گل از شاخ سر مزن

 

 

 

 

 

منابع

  • شرح حال استاد جلال الدین همایی بقلم خود ایشان، نشریه ادبیات و زبانها، مجلّه وحید، تیر ۱۳۴۴ - شماره ۱۹ 
  • همای ادب، گذری بر حیات پربار استاد دانشمند مرحوم جلال الدین همایی، نویسنده: محمدحسین ریاحی، نشریه علوم اجتماعی، فرهنگ اصفهان، تابستان ۱۳۷۵ -  
  • همایی‌نامه، به اهتمام دکتر مهدی محقق، مقالهٔ دکتر محمد خوانساری، با عنوان زندگی‌نامه استاد جلال‌الدین همایی، انتشارات انجمن استادان زبان و ادبیات فارسی (شمارهٔ ۳)، تهران، زمستان ۱۳۵۵
  • وب سایت                                                                   http://www.hawzah.net
  •  وب سایت                                                                http://hamshahrionline.ir

 

 

مختصری از زندگی نامه و احوال و آرا شاه نعمت ا... ولی عارف و صوفی نامدار قرون هشتم و نهم

 

مختصری از زندگی نامه و احوال و آرا شاه نعمت ا... ولی

سید نورالدین نعمة الله بن عبد الله کوه بنانب کرمانی مشهور به ولی صوفی و شاعر  و موسس سلسله ی نعمة اللهیه در قرن هشتم و نهم هجری است اجداد وی در اصل اهل حلب بودند ولی پدرش مهاجرت کرده و پس از مدتی در کوه بنان کرمان اقامت کرد و نعمة الله در انجا متولد شد .

شاه نعمت‌الله فرزند میر عبدالله ولی از جمله شعرای تصوف ایران و قطب دراویش نعمت اللهی است . وی معروف به سید نورالدین شاه نعمت الله ولی ماهانی کرمانی است که بقول اسد الدین نصر الله در بیست و نهم اردیبهشت ماه 709 - بیست دوم رجب ۷۳۰ هجری - در کوه بنان کرمان تولد یافته است .

درباره مدت زندگانی شاه نعمت الله ولی ۱۰۴ سال ذکر شده‌است و خود شاعر (شاه نعمت الله ولی) تا ۹۷ ساگلی خود را بیان داشته‌است:

نود هفت سال عمر خوشی       بنده را داد حی پاینده

- ورود به تصوف :

او در ۵ سالگی با تصوف و عرفان آشنا شد. چون پدرش میر عبدالله، شاه نعمت الله را به مجالس صوفیه می‌برد. شهر حلب در آن زمان مرکز مکتب وحدت وجودی ابن عربی بود. شاه نعمت الله از این فرصت استفاده کرده و در حلب در خدمت محی‌الدین ابن عربی قرار گرفت و از مکتب و عرفان او بهره برد. شاه نعمت‌الله برای پیشرفت در علوم و افزایش علوم دینی در خود به شیراز سفر کرد. شهر شیراز در آن زمان از مراکز اصلی دروس فقه و مذاهب سنّی بود. در این صورت شاه نعمت‌الله برای یافتن مرشد و مراد خود به این سو و آن سو و در خدمت شیوخ و مشایخ زیادی قدم برداشت.

شاه نعمت‌الله علوم مقدماتی را نزد شیخ رکن‌الدین شیرازی تحصیل کرده و علم بلاغت را خدمت شیخ شمس الدین مکی و حکمت را نزد سید جلال الدین خوارزمی و اصول و فقه را نزد قاضی عضدالدین ایجی آموخت و چون علوم ظاهری طبع اورا قانع نمی‌کرد سال‌ها به ریاضت و تصفیه و تزکیه باطن مشغول گردید و در پی مراد به سیر و سفر پرداخت تا عاقبت به مکه مشرف شد و از دست شیخ عبدالله یافعی یکی از عرفای عصر خویش خرقه پوشید و به مراد خویش نایل آمد و دست ارادت بدو داد، چنانکه در اشعادر خود که از او یاد کرده‌است:

شیخ ما در حرم مرح                 قطب وقت و یگانه عالم

ز دمش مرده می‌شدی زنده          نفسش همچو عیسی مریم

نعمت الله مرید حصرت اوست      شیخ عبدالله‌است او فافهم

شاه نعمت الله، به سیر و سفر در ممالک مصر و حجاز و ترکستان و ایران پرداخت و به نشر عرفان وتصوف همت گمارد. او بیست و چهار ساله  بود که در مکه با شیخ عفیف الدین یافعی دیدار کرد. شیخ یافعی از عرفای بزرگ و با عظمت آن دوران به شمار می‌آمد. شیخ یافعی به سلسله‌های طریقت شاذلیه و قادریه متصل می‌شد.شاه نعمت‌الله هفت سال را با شیخ عارف سپری کرد و از او علوم و دانش‌های معنوی زیادی آموخت. شاه نعمت‌الله بعد از آن به مصر رفت و در آنجا به سوی جهان فرهنگ ایرانی روی آورد و مابقی عمر خود را در آنجا به سر برد. وی در بازگشت به ایران پس از ازدواج با نوه دختری میر حسینی هروی، بسوی کوه بنان کرمان عزیمت کرد و در آنجا به ریاضت طویل المدتی پرداخت که مکان مورد نظر بنام تخت امیر معروف است. در طول این مدت، افراد بسیاری در نزد او به تحصیل علوم و معارف صوفیه پرداختند واز محضر ایشان کسب فیض نمودند. سلسله نعمت اللهی، منسوب به شاه نعمت الله ولی از عرفای بزرگ ایران و اسلام است.

اشتغال به امور روحانی و اخروی او را از توجه به مسائل دنیوی و آبادانی باز نداشت به طوری که در ماهان به بنای خانقاه و حمام و باغ همت گماشت .

شهرت سید ، ایران و هند را فرا گرفته بود و از مردم عادی تا بزرگان تصوف و شاهان و امرا از معتقدان و مریدان وی بودند . طریقه ی نعمة اللهی منسوب به اوست و هنوز هم در ایران این دسته از صوفیان فرقه مهمی محسوب میشوند

شاه نعمت الله در طریقه تصوف موسس سلسله مشهور نعمت‌اللهی است و در راه طریقت و سیر و سلوک مقامی بلند داشته‌است. شاه نعمت الله ولی دارای دیوانی است که متشمل بر قصاید و غزلیات و ترجیعات و مثنویات و قطعات و دوبیتی‌ها و رباعیات است.

از مطالعه دیوان شاه نعمت الله ولی می‌توان گفت که حافظ به اشعار شاه نظر داشته و غزل مطلع فوق شاه نعمت الله را اینگون جواب می‌دهد:

آنانکه خاک را به‌نظر کیمیا کنند              آیا بود که گوشه چشمی بما کنند

-تأکید بر حضور در اجتماع :

از جمله توصیه‌ها و سفارشات شاه نعمت‌الله ولی به مریدان خود این بود که برای تصفیه دل و تزکیه نفس باید در خدمت خلق باشید و در خدمت به مردم کوتاهی نکنید و در اجتماع حاضر باشید. از همین نکته می‌توان استنتاج کرد شاه ولی همانند پیامبر اکرم مردم را از رهبانیت و گوشه‌گیری و بی‌میلی پرهیز می‌کند و به خدمت خلق و حضور در اجتماع دعوت می‌کند و البته بیان می‌دارد که دل به دنیا و مادیات آن نبندید و خود را برای سفر آخرت آماده کنید:

ذکر حق ای یار من بسیار کن                گر توانی کار کن در کارکن

عبدالرزاق کرمانی در بیان اعتقاد شاه نعمت‌الله به کشاورزی می‌نویسد: «آن حضرت میل تمام به اقسام زراعت داشتند» و خود هر از گاهی به کار زراعت می‌پرداختند. بر خلاف بسیاری از سران مذهبی دنیاگریز در فرقه‌های دیگر، شاه ولی برحضور در اجتماع مشغول شدن به کار و دوری از تنبلی تأکید داشت. البته این صرفاً یک دستور اخلاقی نبود بلکه این خود بخشی بود از برنامه‌های او برای پرورش معنوی مریدان خود.

وفات وی به سال  810 - 834 هجری - اتفاق افتاده است . سید خلیل الله بنابر وصیت شاه نعمة الله جانشین پدر شد . سد علاوه بر تحصیل علوم و حکمت الهی و عرفان به ریاضت نیز میپرداخت

زاهدان را ذوق رندان هست نیست         رندان را میلی به ایشان هست نیست

در دل ما مهر دلبر نیست هست            جان ما جز عشق جانان هست نیست

یوسف گل پیراهن آمد به باغ                این چنین گل در بوستان هست نیست

هر که دارد هرچه دارد آن اوست         هر چه هست و بود بی ان هست نیست

 

ما عاشق مستیم کرامات چه باشد                     ما باده پرستیم مناجات چه باشد

ما همدم رندان سراپرده ی عشقیم                    در مجلس ماحالت طامات چه باشد

گفتیم چنان است چنین بود که گفتیم                  این نیست کرامات ، کرامات چه باشد

ما عاشق مستیم ز جام می وحدت                    خود کثرت معقول خیالات چه باشد

چون گوشه ی ما خلوت میخانه ی عشق است     با منزل ما راه و مقامات چه باشد

او نیز میتوانست گوشت و هر چیز دیگری را حلال و حرام بودنش را تشخیص دهد روزی شاه و دربار زمان نعمت الله ولی به وزیر خود میگوید یک گوسفند را از اهالی روستا یا رعیت بگیرد و هر چه دارنده گوسفند خواهش و نفرین کرد به زور و سخت گیریه بیشتری بگیرد بدون آنکه شخص دیگری متوجه شود ، وزیر رفت و از یک پیر زن گوسفندی را به زور گرفت و آوررد و آشپزان دربار خورشتی از آن درست کردند و سپس نعمت الله ولی را دعوت کردند. او نیز آمد و خورشت را خورد و خیلی هم تعریف کرد در آخر شاه به نعمت الله گفت : این گوشت حلال بود یا حرام که نعمت الله گفت : حلال بود . شاه گفت : خیر این گوشت حرام بود نعمت الله نیز گفت : این گوشت برای شما حرام بوده و برای من حلال بوده بعد از اینکه پیر زن به دربار آورده و از آن پرسیدن که چرا گوسفدت را که به دربار دادی ناراضی بود پیرزن گفت : این گوسفند را نذر شاه نعمت الله ولی کرده بودم .

 

-  شاه نعمت ا...  ولی و حافظ:

گویند روزی شاه  نعمت ا...  ولی سنگ پاره یی از زمین برداشته و به درویشی داد و فرمود که این سنگ را نزد جوهری برده و بپرس که قیمت این سنگ چنداست؟ چون قیمت معلوم کنی از جوهری گرفته آن را باز آور و چون درویش آن سنگ را به نظر جوهری بُرد، جوهری پاره‌ای لعل دید که در عمرِ خود مثل آن لعل ندیده بود. قیمت آن لعل را هزار درم گفت. درویش سنگ را باز گرفته به خدمت شاه باز آورد. آن حضرت فرمود تا آن سنگِ لعل شده را صلایه نمود شربت ساخت و هر درویشی را قطره یی چشانید و فرمود:

ما خاک را به نظر کیمیا کنیم

صد درد را به گوشه چشمی دوا کنیم

درحبسِ صورتیم و چنین شاد و خرّمیم

بنگر که در سراچه  معنی چه‌ها کنیم

رندانِ لاابالی و مستانِ سرخوشیم

هشیار را به مجلسِ خود کی رها کنیم

موجِ محیط و گوهرِ دریای عزتیم

ما میل دل به آب و گِل، آخر چرا کنیم

در دیده رویِ ساقی و در دست جامِ می

باری بگو که گوش به عاقل چرا کنیم

ما را نَفَس چو از دمِ عشق است لاجرم

بیگانه را به یک نفسی آشنا کنیم

از خود برآ و در صفِ اصحابِ ما خرام

تا سیدانه روی دلت با خدا کنیم

این شرح کرامات و این اشعار منتشر می‌شد و حافظ نیز آنرا شنید. حافظ که مردی دانشمند و عارفی پاک نهاد بود این غزل را ساخت و پرداخت:

آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بود که گوشه  چشمی به ما کنند؟

 

-افکار و آثار شاه نعمت ا ... ولی :

قرن هشتم ونهم سیطره افکار وآراء محی الدین ابن عربی در تصوف و عرفان است .تقریبا تمامی فرقه های مختلف تصوف نظیر نقش بندیه  نور بخشیه و مولویه مروج آراء ابن عربی هستند .شاه نعمت الله نیز از این قائده مستثنی نیست و از جمله شارحان مهم نظریه های ابن عربی بشمار میرود .شاه ولی به محی الدین ابن عربی به دیده تکریم و احترام مینگریست وکتاب فصوص الحکم او را از حفظ بود و حتی یکی از مفصلترین رساله های خود را به شرح ابیات فصوص الحکم اختصاص داده است.

- تشیع  شاه نعمت ا.. ولی  :

تصوف یک مذهب فقهی یا کلامی نیست که صوفیانی مثل مولوی یا شاه نعمت الله ولی را حنبلی یا اشعری بنامیم . هیچ کس به واسطه مذهب فقهی یا کلامی اش، صوفی خوانده نشده است . تشیع نیز چنین است . آن نیز در اصل، یک مذهب فقهی در کنار مذاهب اربعه اهل سنت یا یک مکتب کلامی بین معتزله و اشاعره نیست، چنانکه زیدیه را به خاطر صرف قبول همین امر، شیعه می دانیم; با این که آنها از نظر فقهی و کلامی، از شیعه جعفری، متفاوت هستند . اصل تشیع، قبول مساله ولایت است که پس از پیامبر، به علی (ع) رسیده است و ولایت امری الهی است که به انتخاب مردم یا اهل حل و عقد نیست . رکن اصلی تصوف نیز ولایت است . بر این اساس می توان به نتیجه ای رسید که سید حیدر آملی در قرن نهم رسید و آن این که تصوف حقیقی همان تشیع است . البته تشیع آنان به قول مرحوم استاد جلال الدین همائی به همان معنای حقیقی رایج در صدر اول اسلام است که دچار افراط و تفریطها، و اسباب دست سیاست ها و تعصب های عامیانه نشده و لذا از سنت پیامبر منحرف نگردیده بود . از این رو، در عرف عارفانی هم چون مولوی یا شاه نعمت الله ولی، - برخلاف آنچه در کتاب مناظرات و مکاتبات آمده - سنی به معنای شخص مؤمن و پرهیزکاری است که در اعمال شرعی، پیرو خالص سنت نبویه باشد; بدون اعمال رای و سلیقه و اجتهاد شخصی و انحراف به مذاهب باطل . بدین سبب این اصطلاح را در مقابل طوایف جبری و قدری و معتزلی و کافر آورده اند .  و مثلا شاه نعمت الله ولی هرگاه کلمه سنی به معنای "اهل سنت و جماعت" را موردنظر داشته، از تعبیر اهل سنت و جماعت استفاده می کند . برای نمونه می توان در مجموعه رسائل شاه نعمت الله ولی ، دید که پس از ذکر گروه های مختلف، درباره مساله جبر و اختیار، نظر "اهل سنت و جماعت" را ذکر می فرماید . مطابق با همین تعریف از تشیع، مشایخ بزرگ صوفیه در مقام رد یا احیانا سب و لعن خلفای سه گانه - چنان که به خصوص در دوره صفویه به جهات سیاسی متداول شد - نبوده و به اتحاد اسلامی اهمیت می داده اند، ولی میان مدح و ستایشی که از علی (ع) و اهل بیت پیامبر به عنوان کسانی که دارای مقام ولایت و جانشینی پیامبر هستند، با وصفی که از ابوبکر، عمر و عثمان به عنوان صحابه پیامبر می کنند، تفاوت از زمین تا آسمان است و همین تفاوت کاملا تعلقات شیعی آنان را نشان می دهد .

شاه نعمت الله ولی در اشعار خویش بیش از چهار صد بیت اعم از قصیده و غزل، در مدح علی (ع) و اهل بیت دارد; ولی حتی یک غزل یا قصیده در وصف و مدح سایر اصحاب رسول اکرم نسروده و با هیچ یک، چنین عاشقانه و موالیانه، سخن نگفته است .

شاه نعمت الله ولی ایمان را حب آل علی می داند و می گوید:

ای که هستی محب آل علی

مؤمن کاملی و بی بدلی (10)

و سپس می افزاید که محب آل علی اهل تعصبات مذهبی به معنای مرسوم زمانه نیست، بلکه سنی; یعنی تابع سنت رسول خدا به معنایی است که مذکور افتاد; یعنی نه رافضی است که دشمن ابوبکر باشد و نه خارجی است که با علی، عداوت ورزد . وی چنین اعتقادی را "مذهب جامع" می نامد، یعنی مذهبی که در ضمن اعتقاد به ایمان به معنای حب آل علی، با ابوبکر و دیگر خلفای راشدین، دشمنی ندارد . لذا گوید:

مذهب جامع از خدا دارم

این هدایت بود مرا ازلی

با این حال باز به سیادت ظاهری و باطنی خود می بالد و می گوید:

نعمت اللهم و ز آل رسول

چاکر خواجه ام خفی و جلی

در غزل دیگری مجددا فرماید که رافضی نیست و مؤمن پاک و خصم معتزلی است و مذهب جد خویش را دارد و بعد از او پیرو علی (ع) است:

رافضی نیستم ولی هستم

مؤمن پاک و خصم معتزلی

مذهب جد خویشتن دارم

بعد از او پیرو علی ولی (11)

و در غزل بعدی ولایت را روح نبوت خوانده، می گوید، باید موالیانه طلب ولای علی کرد و از معتزلی بودن پرهیز نمود:

به حق آل محمد به روح پاک علی

که کس نبی نشده تا نگشته است ولی

ولی بود به ولایت، کسی که تابع اوست

موالیانه طلب کن ولی ولای علی

به هرچه می نگرم نور اوست در نظرم

تو میل مذهب ما کن مباش معتزلی (12)

در غزل دیگر نسبت میان نبوت و ولایت را در دو مظهر محمد و علی علیهماالسلام چنین نشان می دهد:

گفتیم خدای هر دو عالم

گفتیم محمد و علی هم

آن بر همه انبیاست، سید

وین بر همه اولیا، مقدم

گفتیم نبوت و ولایت

در ظاهر و باطن اند همدم

. . . . . . . . .

بی مهر محمد و علی، کس

یک لحظه زغم مباد خرم

. . . . . . . . .

او ساقی حوض کوثر و ما

نوشیم زلال او دمادم

بی حضرت او بهشت باقی

جامی است ولیک بی جم

. . . . . . . . .

کم باد محب آل مروان

هرچند کمند، کمتر از کم

. . . . . . . . .

رو تابع آن مصطفا باش

نه تابع پور ابن ملجم

در عین علی نگاه می کن

می بین تو عین جمله عالم 

و در غزلی دیگر، آن جناب کاملا بی پرده سخن می گوید و ارادت خود را به اهل بیت اطهار و تولای آن بزرگواران معلوم می سازد و جای هیچ گونه تردیدی برجای نمی گذارد:

دم به دم از ولای مرتضی باید زدن

دست دل در دامن آل عبا باید زدن

نقش حب خاندان برلوح جان بایدنگاشت

مهر مهر حیدری بر دل، چو ما باید زدن

دم مزن با هر که او بیگانه باشد از علی

ور نفس خواهی زدن، با آشنا باید زدن

روبروی دوستان مرتضی باید نهاد

مدعی را تیغ غیرت بر قفا باید زدن

لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

این سخن را از سر صدق و صفا باید زدن

در دو عالم، چهارده معصوم را باید گزید

پنج نوبت بر در دولت سرا باید زدن

پیشوایی بایدت جستن ز اولاد رسول

پس قدم مردانه در راه خدا باید زدن

از حسن، اوصاف ذات کبریا باید شنید

خیمه خلق حسن بر کبریا باید زدن

کربلایی آید از عشق شهید کربلا

عاشقانه آن بلا را مرحبا باید زدن

عابد و باقر چو صادق، صادق از قول حقند

دم به مهر موسی از عین رضا باید زدن

با تقی و با نقی و عسکری، یک رنگ باش

تیغ کین بر خصم مهدی، بی ریا باید زدن

هر درختی کو ندارد میوه حب علی

اصل و فرعش چون قلم، سرتابه پا باید زدن

دوستان خاندان را دوست باید داشت دوست

بعد از آن دم از وفای مصطفا باید زدن

سرخی روی موالی سکه نام علی است

بر رخ دنیا و دین چون پادشا باید زدن

بی ولای آن ولی، لاف از ولایت می زنی

لاف را باید بدانی کز کجا باید زدن

ما لوایی از ولای آن امام افراشتیم

طبل در زیر گلیم، آخر چرا باید زدن

بر در شهر ولایت، خانه ای باید گرفت

خیمه در دارالسلام اولیا باید زدن

از زبان نعمت الله، منقبت باید شنید

بر کف نعلین سید، بوسه ها باید زدن 

نکته قابل تامل در این ابیات، بیت پانزدهم و شانزدهم است که می فرماید:

بی ولای آن ولی، لاف از ولایت می زنی

لاف را باید بدانی کز کجا باید زدن

ما لوایی از ولای آن امام افراشتیم

طبل در زیر گلیم، آخر چرا باید زدن

شاه نعمت الله ولی به کسانی که ظاهرا دم از ولایت می زنند; بی آن که حقیقتا ارتباط ولوی داشته باشند، اعلام می دارد که بدون ولایت آن ولی (حضرت علی) نمی توان اهل ولایت بود و سپس خود بدون تقیه و بی پرده، لوای ولایت آن امام را برافراشته، می فرماید: دیگر نباید طبل در زیر گلیم زد; یعنی باید تولا و تشیع خود را علنی ساخت .

به طور کلی میتوان گفت آثار شاه نعمت الله ولی اعم از منظوم و منثور آیینه تمام نمای آراء ابن عربی نظیر  وحدت وجود  و انسان کامل  و مسئله قطب و ولایت  و علم اسرار حروف و نقطه است.آثار شاه نعمت الله به دو دسته منظوم و منثور تقسیم میشوند :

-آثار منظوم :

مهمترین اثر منظوم شاه ولی دیوان اشعار اوست که شامل قصاید  غزلیات قطعات  مثنوی ها و رباعیات است که بالغ بر دوازده هزار بیت میباشد.بعضی از اشعار و ابیات این دیوان منسوب به اوست . همه انها از نوع اشعار عرفانی و حاوی اشارات و توضیحات درباره عقاید و افکار متصوفه می باشد .

-آثار منثور :

تمامی عمر این عارف گرانقدر در تعلیم و ارشاد مریدان خود گذشت .به همین جهت وی یکی از فعالترین عارفان از نظر نوشتن رسالات تعلیمی است.تعداد رسالات منثور او را تا پانصد ذر کرده اند و البته تا کنون انتساب 114 رساله به او مسلم شده است . نثر این رساله ها اغلب مشکل و پیچیده است و اکثرا از ویژگیهای نثر قرن هشتم و نهم برخوردار است .

-پیشگویی های مشهور ایشان :

قصیده ای معروف یه شاه نعمت الله منتسب است که در آن با تلویح و تصریح ، ظهور دوره‌های مختلف ‍صفویه، نادر شاه افشار، قاجاریه، پهلوی، و جمهوری اسلامی و حتی حضور نایب مهدی ( عج ) را پیش گویی میکند.

شاه نعمت الله ولی در این اشعار به کنایه و صراحت از زمان زندیه تا انقلاب اسلامی را به تصویر کشیده است و عجبا چقدر به دقت آن پیشگویی ها رنگ واقعیت به خود گرفته است , این مثنوی با ابیات زیر اغاز می شود و در طول تاریخ بسیار مورد توجه ایرانیان بوده است .

قدرت کردگار می بینم ***** حالت روزگار می بینم 
از نجوم این سخن نمی گویم ***** بلکه از کردگار می بینم 
ازسلاطین گردش دوران ***** یک به یک را سوار می بینم 
هر یکی را به مثل ذره نور ***** پرتوی آشکار می بینم

 

 

منابع :

1- مقاله: فصلنامه هفت آسمان، شماره 14، شهرام پازوکی.

2-وب سایت http://fa.wikipedia.org/wiki/

 

 

مختصری از شرح حال پـروفسور حسابی




 

آشنایی با زندگینامه ی دکتر حسابی 

محمود حسابی (زاده ۳ اسفند ۱۲۸۱ در تهران – درگذشت ۱۲ شهریور ۱۳۷۱ در ژنو) با نام اصلی محمود خان میرزا حسابی یک فیزیکدان و، سناتور هسته ای ایران بود، دکتر حسابی وزیر آموزش و پرورش ایران در کابینه نخست وزیر محمد مصدق بود وی در زمان سلطنت پهلوی و بنیان‌گذار فیزیک و مهندسی دانشگاهی در ایران بود.

 

حسابی در تهران در خانواده عباس و گوهرشاد حسابی متولد شد. زادگاه خانواده وی تفرش ، در استان مرکزی ، ایران است. در سن چهار سالگی ، خانواده وی به بیروت نقل مکان کردند و در آنجا حسابی در دبستان تحصیل کرد. او هنوز در دوران دبیرستان بود که جنگ جهانی اول شروع شد و مدارس فرانسوی زبان تعطیل شدند. حسابی تحصیلات خود را 2 سال در خانه ادامه داد و در سال 1922، وی مدرک مهندسی راه را از دانشگاه آمریکایی بیروت به دست آورد.

 

در سن هفده سالگی لیسانس ادبیات، و در سن نوزده سالگی لیسانس بیولوژی را اخذ نمود. پس از آن در رشته مهندسی راه و ساختمان از دانشکده فرانسوی مهندسی در بیروت فارغ التحصیل شد. در آن دوران با اشتغال در نقشه کشی و راهسازی، به امرار معاش خانواده کمک می‌کرد. او همچنین در رشته‌های پزشکی، ریاضیات و ستاره شناسی به تحصیلات دانشگاهی پرداخت. پس از مدت کوتاهی کار برای وزارت راه بیروت پیدا کرد.

 

شرکت راهسازی فرانسوی که او در آن مشغول به کار بود، به پاس قدردانی از زحماتش، وی را برای ادامه تحصیل به فرانسه اعزام کرد. در سال ۱۹۲۴ میلادی به مدرسه عالی برق پاریس راه یافت و در سال ۱۹۲۵ میلادی فارغ التحصیل شد.

 

حسابی برای تحصیلات بیشتر به پاریس سفر کرد ، وی در رشته مهندسی برق در و بعداً درجه دکترا در سال 1927 به وی اعطا شد.

 

در تهران ، حسابی وابسته به دانشگاه تهران بود و دانشکده های علوم و مهندسی دانشگاه را مدیریت می کرد، او در زمان تحصیل در دانشگاه ، معلم النوش تریان بود . در ژوئن سال 1951 ، حسابی در یک هیئت استانی سه نفره شرکت نفت ایران شرکت کرد و به جانشین تعیین شده شرکت نفت انگلیس-ایران منصوب شد. در دسامبر سال 1951 ، وی به عنوان وزیر آموزش و پرورش جایگزین کریم سنجابی شد. بین سال های 1961 و 1969 ، حسابی نماینده ایران در کمیته علمی و فنی ، کمیته سازمان ملل در استفاده صلح آمیز از فضای بیرونی بود.

 

طی سال‌ها تحقیق و مطالعات علمی در دانشگاههای معتبر عالم با دانشمندان بزرگ جهان نظیر پرفسور "اینشتین"، "شرودینگر"، "بورن"، "فرمی" و چندین فیزیکدان دیگر و همچنین علمای بزرگ مانند "راسل" و "آندره ژید" همکاری و تبادل نظر داشته و تنها ایرانی شاگرد پروفسور "آلبرت اینشتین" بود.

 

زبان های خارجی سید محمود حسابی 

حسابی علاوه بر زبان فارسی، به زبان عربی، فرانسوی، انگلیسی و آلمانی تسلط داشت. در تحقیقات علمی خود از زبان های سانسکریت، لاتین، یونانی، پهلوی، اوستایی، ترکی، ایتالیایی و روسی نیز استفاده می نمود.

 

 

منصب های سیاسی

در زمان حکومت سلطنت پهلوی، حسابی یک سناتور انتصابیِ شهر تهران در دوره‌های اول، دوم و سوم مجلس سنای ایران بود. وی همچنین وزیر فرهنگ کابینه محمد مصدق در سال‌های ۱۹۵۱–۱۹۵۲ بود.

 

فعالیت های شغلی و اجتماعی

حسابی با وجود امکان ادامه تحقیقات در خارج از کشور، به ایران بازگشت و به پایه‌گذاری علوم نوین و تأسیس دارالمعلمین و دانشسرای عالی، دانشکده‌های فنی و علوم دانشگاه تهران، نگارش ده‌ها کتاب و جزوه و راه‌اندازی و پایه‌گذاری فیزیک و مهندسی نوین پرداخت.

 

برخی از  اقدامات علمی  و خدمات دکتر حسابی:

_ اولین نقشه برداری فنی و تخصصی کشور (راه بندرلنگه به بوشهر)

_ اولین راهسازی مدرن و علمی ایران (راه تهران به شمشک)

 

_ پایه گذاری اولین مدارس عشایری کشور

_ پایه گذاری دارالمعلمین عالی

 

_ پایه گذاری دانشسرای عالی

_ ساخت اولین رادیو در کشور

 

_ راه اندازی اولین آنتن فرستنده در کشور

_ راه اندازی اولین مرکز زلزله شناسی کشور

 

_ راه اندازی اولین رآکتور اتمی سازمان انرژی اتمی کشور

_ راه اندازی اولین دستگاه رادیولوژی در ایران

 

_ تعیین ساعت ایران

_ پایه گذاری اولین بیمارستان خصوصی در ایران، به نام بیمارستان "گوهرشاد"

 

_ شرکت در پایه گذاری فرهنگستان ایران و ایجاد انجمن زبان فارسی

_تدوین اساسنامه طرح تاسیس دانشگاه تهران

 

_ پایه گذاری دانشکده فنی دانشگاه تهران

_ پایه گذاری دانشکده علوم دانشگاه تهران

 

_ پایه گذاری شورای عالی معارف

_ پایه گذاری مرکز عدسی سازی اپتیک کاربردی در دانشکده علوم دانشگاه تهران

 

_ پایه گذاری بخش آکوستیک در دانشگاه و اندازه گیری فواصل گام های موسیقی ایرانی به روش علمی

 

_ پایه گذاری و برنامه ریزی آموزش نوین ابتدایی و دبیرستانی

_ پایه گذاری موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران

 

_ پایه گذاری مرکز تحقیقات اتمی دانشگاه تهران

_ پایه گذاری اولین رصدخانه نوین در ایران

 

_ پایه گذاری مرکز مدرن تعقیب ماهواره ها در شیراز

_ پایه گذاری مرکز مخابرات اسدآباد همدان

 

_ پایه گذاری انجمن موسیقی ایران و مرکز پژوهش های موسیقی

_ پایه گذاری کمیته پژوهشی فضای ایران

 

_ ایجاد اولین ایستگاه هواشناسی کشور (در ساختمان دانشسرای عالی در نگارستان دانشگاه تهران)

 

_ تدوین اساسنامه و تاسیس موسسه ملی ستاندارد

_ تدوین آیین نامه کارخانجات نساجی کشور و رساله چگونگی حمایت دولت در رشد این صنعت

 

_ پایه گذاری واحد تحقیقاتی صنعتی سغدایی (پژوهش و صنعت در الکترونیک, فیزیک, فیزیک اپتیک, هوش مصنوعی)

 

_ راه اندازی اولین آسیاب آبی تولید برق (ژنراتور) در کشور

_ ایجاد اولین کارگاه های تجربی در علوم کاربردی در ایران

 

_ ایجاد اولین آزمایشگاه علوم پایه در کشور

_ تأسیس واحد تحقیقاتی صنعتی سعدایی (۱۳۶۱)

_ تشکیل و ریاست کمیته پژوهشی ایران ۱۳۶۰

 

استاد همچنین در زمینه تحقیق علمی‪ ۲۳مقاله رساله و کتاب به به چاپ رساند که در برگیرنده زمینه‌های مختلف بویژه فیزیک مدرن، واژه‌های علمی، زبان فارسی و مباحث علمی گوناگون است. تئوری بی‌نهایت بودن ذرات این دانشمند ایرانی در میان فیزیکدانان جهان شناخته شده است و نشان "کومان دوردولالژیون دونور" بزرگترین نشان علمی کشور فرانسه به همین مناسبت به ایشان اهداء شد.

 

جوایز و افتخارات

دکتر حسابی در سال ۱۹۹۰ به عنوان “مرد اول علمی جهان” برگزیده شد.

۱۳۴۹ - دریافت عنوان «استاد برجسته دانشگاه تهران»

۱۳۶۵ - برگزاری کنفرانس سالانه فیزیک در ایران

دریافت نشان لژیون دونور فرانسه (بالاترین نشان علمی فرانسه)

 

طرح تأسیس دانشگاه تهران

حسابی نخستین رئیس دانشکده فنی، پس از تأسیس دانشگاه تهران بود. در مورد نقش محمود حسابی در تأسیس دانشگاه تهران عقاید مختلف و متفاوتی وجود دارد و برای نمونه علی اکبر سیاسی در کتاب خود با نام گزارش یک زندگی طرح تأسیس دانشگاه تهران را به‌طور کامل توضیح می‌دهد و مشخص می‌شود که محمود حسابی هیچ نقشی در تأسیس دانشگاه تهران نداشته‌است.

 

ضیاء موحد در مصاحبه‌ای ادعای نقش دکتر محمود حسابی در تأسیس دانشگاه تهران را کذب محض می‌داند. دربارهٔ محمود حسابی غُلُوهای بسیار شده‌است، این غلوها در حدی است که عده‌ای از مقامات ایران تقاضا کرده‌اند نام ایشان را از کلیه مکان ها و مؤسسات برداشته شود. هیچ سندی وجود ندارد که محمود حسابی شاگرد اینشتین بوده‌است، به احتمال بسیار زیاد ایشان حتی یک ساعت هم شاگرد اینشتین نبوده است. دکتر محمود حسابی هیچ تعریفی هم از جهان سوم نکرده‌است. تعریفی که به وی نسبت می دهند اولین بار توسط محمدحسین پاپلی یزدی استاد دانشگاه تربیت مدرس که مدتی در دانشگاه سوربن تدریس می‌کرده‌است در فصلنامه تحقیقات جغرافیایی شماره ۶۱ تابستان ۱۳۸۰چاپ شده‌است.

 

گرچه باز هم عده بسیاری هستند که گفته های بالا را رد کرده و گفته اند ایشان سزاوار تمام این تقدیرها و حتی بسیار بیشتر از آن نیز هستند و مصاحبه های بسیاری با پسر ایشان (ایرج حسابی) شده و او نیز از پدرش بسیار دفاع کرده که شنیدنی است.

 

در گذشت

در سال ‪ ۱۳۶۶در کنگره ‪ ۶۰سال فیزیک ایران که به مناسبت بزرگداشت استاد برگزار شد ازخدمات دکترحسابی به عنوان پدر فیزیک ایران قدردانی به عمل آمد. محمود حسابی در ۱۲ شهریور سال ۱۳۷۱ هجری شمسی هنگام معالجه بیماری قلبی در بیمارستان دانشگاه ژنو درگذشت. آرامگاه (خانوادگی) وی در شهر تفرش قرار دارد.

 

زمان کمی بعد از مرگ دکتر حسابی در سال ۱۳۷۲، خانه او تبدیل به موزه ای شد که در آن وسایل شخصی، مدارک علمی و تحصیلی، نشان‌ها و تقدیرنامه‌ها و عکس های قدیمی و متن نطق‌ها و نوشته‌ها، از جمله پژوهش های مربوط به بی نهایت بودن ذرات، در آن به نمایش گذاشته شده است. این موزه در خیابان تجریش - خیابان مقصودبیک قرار دارد.

 



جملات زیـبا و حکیـمانه از پـروفسور حسابی



چهار اصل پیشرفت: مردانگی، عدالت، شرم و عشق است.


زندگی، یعنی پژوهش، و فهمیدن چیزی جدید.

عشق، به وجود آورنده اعمال زیباست.

اگر کار کنیم، زحمت بکشیم، از سرمایه چیزی کم نداریم.

احساس اجبار به فداکاری، لازمه زندگیست.

انجام وظیفه، لازمه جهش بسوی پیشرفت است.

تقلید از غرب، خطری است جدی، که چشمه های نبوغ را، خشک می کند.

یک عمل درست، بهتر است از هزار نصیحت.

بزرگترین خوشحالی من در زندگی، هوش و استعداد جوانان ایرانی است.

راه پیشرفت، ارزش نهادن به علم و تحقیق، احترام به معلمین، اساتید، دانش آموزان و دانشجویـان است.

سادگی و عشق از عوامل پیشرفت است، که در قلب ما ایرانیان است.

هرچه انسان، وجود ارزشمندتری داشته باشد به همان اندازه مودب و فروتن است.

فعال باشیم، ولی ملایم، عادل باشیم، ولی با گذشت.

جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند، خانه اش خراب می شود
و هر کس بخواهد خانه اش را آباد کند باید در ویرانی مملکتش بکوشد.

هنر، با احساسات آدمی بازی می کند.

عشق زندگی را به شیوش می آورد.

هنر، چاشنی زندگیست.

ایران، جزیره هوش و ذکاوت است.

شخصیت یک ملت را، ادبای آن ملت می سازند.

طنز در مملکت ما، یک مقاومت ملی است، و همیشه حافظ ایران بوده است.

موسیقی خوب ایرانی، یک طرز تفکر است. یک فلسفه است، و بیان یک آرزوست.

داشتن هدف و رفتن به دنبالش، خوب است ولی عاشق هدف بودن و گرفتار شدن چیز دیگری است.

با بچه ها، با اطمینان رفتار کنید تا قابل اطمینان بار بیایند، و قابل اطمینان شوند.

دولت، وظیفه دارد، خوشحال کنندگان مردم را، تشویق کند.

باید به جوانان، حفظ سازمان را، آموزش داد.

سازماندهی، لازمه و خواسته الگوی پیشرفت است.

حفظ سنن اعتقادی، ملی و نبوغ نژادی، واجب است.

نظامی که، دارای سازمان باشد، چارچوبی استوار دارد.



بازی روزگار را نمی فهمم ...

من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم!

داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند، این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند.

همیشه هر چیزی را که دوست داریم بدست نمی آوریم، پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم.

انسان عاشق زیبایی نمی شود، بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!

انسان های بزرگ دو دل دارند؛ دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که میخندد و آشکار است.

همه دوست دارند که به بهشت بروند، ولی کسی دوست ندارد که بمیرد ... !

عشق مانند نواختن پیانو است، ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری.
سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.

دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد،
پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.

‏‏اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است؛ محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود.

عشق در لحظه پدید می آید و دوست داشتن در امتداد زمان
و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است.

راه دوست داشتن هر چیز درک این واقعیت است که امکان دارد از دست برود :

انسان چیست ؟
شنبه: به دنیا می آید.
یکشنبه: راه می رود.
دوشنبه: عاشق می شود.
سه شنبه: شکست می خورد.
چهارشنبه: ازدواج می کند.
پنج شنبه: به بستر بیماری می افتد.
جمعه: می میرد