جناب آقای دکتر علی رضا نوربخش پیر سلسله نعمت اللهی ملقب به حضرت رضاعلیشاه
دوستان گرامی که حقیقتا خواستار پیشرفت روحانی هستند، پیشنهاد میکنم نوشتار پیش رو که درباره تسلیم از آقای نوربخش (پیر سلسله نعمت اللهی) است را بخوانند. این تمام راز وارد شدن به مسیر هدایت الهی است. اگر این تسلیم با آگاهی و عمیقا از ته دل اجرا شود، حتما وارد رودخانه بازگشت به دریای حقیقت خواهید شد . بر آستانه تسلیم سر بنه حافظ // که گر ستیز کنی، روزگار بستیزد
اولین
گام در طریقت تسلیم شدن به حق است. تسلیم حقیقی، خودآگاهانه و ناشی از تعمّد و
تأمل نیست، بلکه معمولاً پس از سالها سرخوردگی دریافتن راه «درست» برای مدیریت
زندگی، تعامل با دیگران و مهارکردن رفتارمخرّب حاصل میشود. برخی از سالکان
سرانجام سرفرود آورده و تسلیم میشوند زیرا چارهای جز تسلیم شدن نمیبینند در
حالیکه از صمیم دل میدانند که تسلیم تنها راه درست است.
معنای
تسلیم شدن به حق چیست؟ اگرچه به نظر ما تسلیم اساساً از روی دلالت حاصل نمیشود،
یعنی تسلیم شدن به حق ناشی از این نیست که دلایل قانع کنندهای برای این امر وجود
دارد، با این حال میتوان دربارهی معنای این عمل کند و کاو کرد. میتوان پرسید که
معنای تسلیم شدن به حق چیست و چگونه چنین تسلیمی حاصل میشود.
از دیدگاه زبان شناسی تسلیم شدن تنها در چهارچوب جنگیدن و مقاومت معنا پیدا میکند. اگر با کسی یا چیزی در جنگ نباشیم تسلیم شدن معنایی نمیدهد.
در جدالهای معمول
هنگامیکه متوجه میشویم که جنگیدن بیحاصل است تسلیم میشویم.در عالم معنوی نیز
همین اتفاق میافتد. امّا ما قبل از تسلیم شدن به حق با چه کسی میجنگیم؟ جواب
ساده و ابتدایی به این سؤال این است که ما با دیگران میجنگیم. دیگران معمولاً سر
راه خواستها و تمایلات ما قرار میگیرند. ما ساعتهای پیاپی در ذهن خود، گاهی با
کلمات و حتّی به صورت فیزیکی با دیگران جدال میکنیم. برخی از ما خوشبختانه متوجّه
میشویم که این تنها اول ماجراست، که دشمنی ما با دیگران تنها نشانهای از صفات
منفی خود ماست. متوجّه میشویم که دشمن واقعی در درون ماست و برای زندگی مسالمتآمیز
با دیگران باید اول این دشمن شماره یک را تسخیر کنیم. این دشمن همان است که صوفیان
آن را نفس مینامند. مانع زندگی مسالمتآمیز با دیگران چیزی بجز «خود» ما نیست.
مثالی که این مسئله را روشن میکند صفت حرص و طمع است. آدمهای حریص هرگز با آنچه
دارند راضی نمیشوند و همیشه زیاده طلبند. این صفت ناگزیر آنها را در جدال با
دیگران قرار میدهد. اگر آدم حریص شانس بیاورد سرانجام متوجه میشود که منبع
مشکلات او دیگران نیستند بلکه خود اوست. او متوجّه میشود که حرص او منبع تمام
درگیریهای او با دیگران است.
بنابراین
چنین شخصی سعی خواهد کرد که به جای سرزنش کردن دیگران حرص خود را مهار کند.
آنگاه
که متوجّه شدیم که دشمن واقعی نفس ماست، شاید به این نتیجه برسیم که راه حل در
مهار کردن و یا حتّی از بین بردن نفس است. شاید با جدّیت و صمیمیت جدال با آرزوها
و تمایلات نفس خود را آغاز کنیم. امّا اگر با خود صادق باشیم به زودی متوجّه میشویم
که جدال با نفس جدالی بیفایده است و ما به تنهایی از عهدهی پیروز شدن در این
جدال برنخواهیم آمد. به مثال شخص حریص باز میگردیم. میتوانیم تصوّر کنیم آنگاه
که شخص حریص متوجّه حرص خود میشود ممکن است برای جلوگیری از عمل کردن به حرص خود
تدابیری بیاندیشد. برای مثال هربار که احساس میکند حریص شده ممکن است قدم بزند،
یا مراقبه کند و یا کاری انجام دهد که موقّتاً مانع از غلبهی احساس حرص شود. امّا
با این وجود هنوز هم متوجّه خواهد شد که احساس حرص او را ترک نخواهد کرد. او تنها
ر صورتی میتواند به حرص خود غلبه کند که احساس حرص کاملاً در وجود او از بین
برود. امّا چنین چیزی با عزم راسخ میّسر نیست. اگر چه ممکن است که ما بتوانیم با
اراده قوی از عمل کردن به حرص ممانعت کنیم، نمیتوانیم احساس حرص را از میان
ببریم. درک این مهم که ما قادر به تغییر طبیعت بنیادی خود نیستیم و باید به ناچار
خود را آنگونه که هستیم بپذیریم ابتدای راه تسلیم است.
آنگاه
که متوجه شدیم که جدال با «خود» یا «نفس» به جایی نمیرسد متوجّه میشویم که راهی
که در پیشرو داریم تسلیم به شرایط است.
امّا چه چیزی را تسلیم میکنیم و به چه کسی تسلیم میشویم ؟ در لحظهای که از جدال با خود و دیگران دست بر میداریم تسلیم حاصل میشود. دیگران را آنگونه که هستند و خود را آنگونه که هستیم میپذیریم. از صفات منفی دیگران و کوتاهیهای خود پریشان نمیشویم. آنگاه که دنیا را آنگونه که هست به مثابهی مظاهر حقیقتی کلّ شمول پذیرفتیم خود را به حق تسلیم کردهایم. در تسلیم شدن به حق متوجه میشویم که قادر به غلبه بر عیوب خود نیستیم بلکه باید از غیر – حق یا پیر طریقت – الهام بگیریم و مدد بخواهیم .
گوهر تسلیم شدن به حق پذیرفتن دنیا است به گونهای که هست. در باگاواگیتا(کتاب مقدس هندوها) داستانی نقل شده که این مسئله را با معرفتی عمیق ترسیم میکند. پیری بود که مکرراً عقربی را که در حال غرق شدن در رودخانهی گنگ بود از آب بیرون میکشید تا از هلاکت نجات دهد و مکرراً از عقرب نیش میخورد. در جواب اینکه چرا او مرتّب موجود زهر آگین را نجات میدهد، پیر فرزانه پاسخ داد که طبیعت عقرب نیش زدن است اما طبیعت انسان نجات دادن است.
در فرهنگ امروز ما عمل
تسلیم عملی منفی و منفعلانه محسوب میشود. ما آموختهایم که خود و محیط خود را
تغییر دهیم، در مواجه با مشکلات سر فرود نیآوریم و هرگز به شرایط تسلیم نشویم. به
نظر میرسد که فرهنگ ما با مفهوم تسلیم معنوی که در بالا توصیف شد، مغایرت دارد.
تا آنجا که فرهنگ ما خواستار تغییر دمادم در خود و محیط ماست و این خواست در ما و
در دیگران جدال ایجاد میکند، چنین خواستی که نتیجه هنجارهای فرهنگی ماست با
پذیرفتن دنیا آنگونه که هست مغایرت دارد. مثالهای گوناگونی برای این مسأله وجود
دارد. پذیرفتن حرص و طمع یک مسئله است، امّا تشویق به حرص و طمع به قیمت از بین بردن
محیط زیست مسألهای دیگر. داشتن درآمد متوسّط یک مسأله است، امّا تغییر پی در پی
شغل در جستجوی پول بیشتر و مقام اجتماعی بهتر مسألهای دیگر. پیشرفت در کار یک
مسأله است، امّا پیشرفت به قیمت آزار دادن و نابود کردن دیگران مسألهای دیگر.
با
این وجود به لحاظ بنیادی تسلیم معنوی الزاماً مغایر با تلاش برای بهبود خود و محیط
اطراف خود نیست. پذیرفتن دنیا آنگونه که هست بدین معنا نیست که ما نمیتوانیم و
نباید به زیبایی و هماهنگی موجود بیفزاییم.
یکی
از شاخصهای کسی که به حق تسلیم شده این است که اعمال و رفتار او دیگر ناشی از نفع
شخصی نیست، چرا که نفع شخصی، او را در جدال با دیگران قرار میدهد و راه تسلیم را
بر او سد میکند. مسلّم است که تنها در صورتیکه ما با خود و دیگران جدال نداشته
باشیم میتوانیم با دیگران همدردی کنیم و در خلق زیبایی و هماهنگی بکوشیم. مگر نه
اینکه گوهر ما نجات دادن است.
جناب آقای دکتر جواد نوربخش رحمت الله علیه ملقب به نورعلیشاه کرمانی
و فرزند برومندشان جناب اقای دکتر علیرضا نوربخش ملقب به رضا علیشاه
نــورِ حُضـور
بَرخیـز
که هِنگامِ مِـی و صُحبتِ یـار است وقـتِ طَـرب و
دیــدنِ آن تـازه نِگـار است
برخیـز که در دِیـرِ مُغـان نـورِ حُضور است مَستانه بخـور بـاده، که این شیوهِ کار است
وقت است که ایثـار کنی، جـان
برِ جـانـان دلپاک شَوی، زانکه نَه دل جایِ غُبار است
جـانـا قَـدم از خویش بُـرون نِه، کـه ببینی دِلـدار عَیـان گشته به هر گوشهکِنـار است
بِنـواز تـو ای مُطـربِ جـان، نــایِ صفـا را مَعشوق بـه نـاز و دلِ دیـوانـه خُمـار است
ای دل به سَماع آی و ببین جِلـوهِ حُسنش اَفروخته جـانها، که چنین مـاهعِـذار است
چون نـور ببخشد، مَنِشین بی مِـی و ساقی دَربـاز تو خـود را و دَرآ، حَلقِـهی یـار است
دکتر علیرضا نوربخش ( رضاعلیشاه )
با درود فراوان بنده از فقرا هستم ولی در یک وضعیتی قرار گرفتم که خودم هم مقصر بودم یک دوست که ۱۷ سال با ایشون آشنایی داشتم با به کار گرفتن کلمات زیبا همه زندگی بنده رو بالا کشیده و هیچ مدرکی هم ندارم وتنها نگرانیم خاهرو مادر مریضم هستن که شرمندشون شدم و بنده رو دارن تحمل میکنند باخودم عهد کردم که اگر معجزه ای نبینم.کارم در این عالم تمام است وبه تباهی میروم لطفا اگر دوستان تجربه دارند راهنمایی کنند .عاجزم و هر دقیقه به درگاه حق ناله میکنم اما جوابی نمیشنوم.خیلی دردمند هستم و از کلمه صبر خسته شدم چون ۴۵ ساله که واقعا ی روز خوش در این عالم ندیدم همه اطرافیانم دلشون برام میسوزه که حقیقتا حالم بدتر میشه .لطفا کسی اگر مثل بنده چنین دردی رو داره عاجزانه خواهش میکنم تجربش رو به بنده انتقال بده از امید دادن هم جسارتا بیزارم
حیران و سرگشته ام برای دیدارش. لیکن چه سود وقتی من هستم حق پدیدار نیست وقتی هم او پدیدار میشود من نیستم نیست میگردم درمیان این کشاکش مانده ام یا پیر مددی