خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است
خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است

چهل_قانون_عشق

 

چهل_قانون_عشق

از کتاب ملت عشق
اثر الیف_شافاک

قاعده اول:

کلماتی که برای توصیف پروردگار به کار می‌بریم، همچون آینه‌ای است که خود را در آن می‌بینیم. هنگامی که نام خدا را می‌شنوی ابتدا اگر موجودی ترسناک و شرم‌آور به ذهنت بیاید، به این معناست که تو نیز بیشتر مواقع در ترس و شرم به سر می‌بری. اگر هنگامی که نام خدا را می‌شنوی ابتدا عشق و لطف و مهربانی به یادت بیاید، به این معناست که این صفات در وجود تو نیز فراوان است.

قاعده دوم:

پیمودن راه حق کار دل است، نه کار عقل. راهنمایت همیشه دلت باشد، نه سری که بالای شانه‌هایت است. از کسانی باش که به نفس خود آگاهند، نه از کسانی که نفس خود را نادیده می‌گیرند.

قاعده سوم:

قرآن را می‌توان در چهار سطح خواند. سطح اول معنای ظاهری است. بعدی معنای باطنی است. سومی بطنِ بطن است. سطح چهارم چنان عمیق است که در وصف نمی‌گنجد.

قانون چهارم ؛
در دل هر ذره ای از کائنات می توانی صفات خداوند را بیابی. زیرا او در مسجد و کلیسا و صومعه نیست، هر لحظه و در هرجاست.
کسی نیست که بعد از دیدن خداوند به همان شکل قبلی زندگی کرده باشد، کسی هم نیست که بعد از دیدن خداوند بمیرد! هرکه او را یافته، تا ابد در او باقی می ماند ..

 

قانون پنجم ؛

کیمیای عقل و کیمیای عشق بسیار متفاوت اند.
عقل محتاط است و هر قدمی را با ترس و احتیاط بر می دارد و هر آن با جمله ی «مراقب باش!» هشدار می دهد.
اما عشق! عشق مگر چنین است؟!
فقط می گوید خود را رها کن، بگذار و بگذر!
عقل به آسانی از پا نمی افتد، عشق اما خود را خراب و ویران می کند.
و می دانی؟ خزائن و گنج ها همیشه در میان خرابه ها یافت می شوند! هرچه هست، در دلی خراب و ویران شده است!


قانون ششم ؛

در این دنیا بیشتر خصومت ها، تنش ها و‌ پیشداوری ها از زبان سرچشمه می گیرند. برای کلمات اهمیت زیادی قائل نشو! چون در سرزمین عشق، زبان حاکمیتش را از دست می دهد. عشق، زبانی برای سخن گفتن ندارد.

قانون هفتم ؛

در این دنیا به تنهایی و در انزوا، تنها با شنیدن انعکاس صدای خودت نمی توانی حقیقت را کشف کنی، بلکه فقط در آینه ی انسانی دیگر می توانی خود را به تمامی ببینی..

قانون هشتم ؛

هرچه بر سرت آمد، هرگز تسلیم نا امیدی نشو! حتی اگر همه ی درها هم به رویت بسته شود، در پایان او از جایی که هیچکس نمی داند پنجره ای می گشاید. هرچند تو ابتدا نمی توانی ببینی. اما پشت روزنه های تنگ چه بهشت هایی که پنهان است.
پس شکر کن! وقتی به مراد خود رسیده باشی، شکر کردن آسان است. اما صوفی کسی ست که حتی زمان برآورده نشدن آرزویش هم می تواند شاکر باشد.

قانون نهم ؛

صبر کردن به معنی نشستن و منتظر ماندن نیست، بلکه داشتن چشم اندازی برای آینده است. صبر چیست؟!
به خار نگریستن و گل را دیدن، به شب نگریستن و روز را بخاطرآوردن.
عاشقان الهی، صبر را چون شهد گل قطره قطره می چشند و خوب می دانند گذر ماه از هلال به بدر، زمان می طلبد.

قانون دهم ؛

به هر سمتی که می خواهی برو! شمال، جنوب، شرق یا غرب. به هر سفری که راهی شده ای، آن را سفری به درون خودت فرض کن! هرکه در درون خود سفر کند، در پایان ارض را طی خواهد کرد.

قانون یازدهم ؛

قابله می داند که بی حسِ درد، زایمانی نخواهد بود و از رحم مادر راهی برای کودک گشوده نخواهد شد. برای ظهور «تویی» متفاوت تر و نو تر از «تو» نیاز است، آماده مقابله با سختی ها و دردها باشی!

قانون دوازدهم ؛

عشق یک سفر است. هرکه راهی این سفر شود، خواه ناخواه از فرق سر تا نوک پا تغییر خواهد کرد! رفتن به سفر عشق، بی تغییر امکان پذیر نیست.

ملت عشق
الیف_شافاک

قانون سیزدهم ؛

در این دنیا بیشتر از ستارگان آسمان، استاد و شیخ دروغین وجود دارد! مرشد واقعی تو را به نگاه کردن در درونت و کشف زیبایی های آن رهنمون می کند، نه اینکه تمام سعی اش در این باشد که تو را مرید و شیفته ی خود کند!

قانون چهاردهم ؛

در مقابل تغییراتی که خداوند در مسیرت قرار می دهد، به جای مقاومت تسلیم باش! بگذار زندگی نه بر خلاف تو که همراهت جاری شود. نگران نباش که «زندگی ام زیر و رو می شود» از کجا می دانی زیر زندگی ات بهتر از روی آن نباشد؟!

قانون پانزدهم؛

خدا هر لحظه در حال کامل کردن ماست، چه از درون و چه از بیرون. هر کدام ما اثر هنری ناتمامی است. هر حادثه ای که تجربه می کنیم، هر مخاطرهای که پشت سر میگذازیم، برای رفع نواقصمان طراحی شده است. پروردگار به کمبودهایمان جداگانه می پردازد، زیرا اثری که انسان نام دارد در پی کمال است

قانون شانزدهم؛

خدا بی نقص و کامل است، او را دوست داشتن آسان است.
دشوار آن است که انسان فانی را با خطا و صوابش دوست داشته باشی.
فراموش نکن که انسان هر چیزی رافقط تا آن حد که دوستش دارد،می تواند بشناسد .پس تا دیگری را حقیقتا در آغوش نکشی، تا آفریده را به خاطر آفریدگار دوست نداشته باشی، نه به قدر کافی ممکن است بدانی، نه به قدر کافی ممکن است دوست داشته باشی.

قانون هفدهم:

آلودگی اصلی نه بیرون و در ظاهر ، بلکه در درون و دل است.لکه ظاهری هر قدر به نظر بیاید، با شستن پاک می شود، با آب تمیز می شود .تنها کثافتی که با شستن پاک نمی شود حسد و خباثت باطنی است که قلب را مثل پیه در میان می گیرد.

 

 

قانون هجدهم؛

تمام کائنات با همه لایه ها و با همه بغرنجی اش در درون انسان پنهان است. شیطان مخلوقی ترسناک نیست که بیرون از ما در پی فریب دادنمان باشد، بلکه صدایی است درون خودمان.در خودت دنبال شیطان بگرد، نه در بیرون و در دیگران. و فراموش نکن هر که نفسش رابشناسد، پروردگارش را شناخته است.انسانی که نه به دیگران ، بلکه به خود بپردازد، سرانجام پاداشش شناخت آفریدگار است.

قانون نوزدهم؛

اگر چشم انتظار احترام و توجه و محبت دیگرانی، ابتدا این ها را به خودت بدهکاری. کسی که خودش را دوست نداشته باشد ممکن نیست دیگران دوستش داشته باشند. خودت را که دوست داشته باشی، اگر دنیا پر از خار هم بشود ، نومید نشو، چون به زودی خارها گل می شود.

قانون بیستم؛

اندیشیدن به پایان راه کاری بیهوده است. وظیفه تو فقط اندیشیدن به نخستین گامی است که بر میداری. ادامه اش خودبخود می آید.

 

قانون بیست و یکم؛

به هر کدام ما صفاتی جداگانه عطا شده است. اگر خدا می خواست همه عیناً مثل هم باشند، بدون شک همه را مثل هم می آفرید. محترم نشمردن اختلاف ها و تحمیل عقاید صحیح خود به دیگران بی احترامی است نسبت به نظام مقدس خدا.

قانون بیست و دوم؛

عاشق حقیقی خدا وارد میخانه که بشود، آن جا برایش نمازخانه می شود.
اما آدم دائم الخمر وارد نمازخانه هم که بشود، آن جا برایش میخانه می شود.
در این دنیا هر کاری که بکنیم، مهم نیتمان است، نه صورتمان.

قانون بیست و سوم؛

زندگی اسباب بازی پر زرق و برقی است که به امانت به ما سپرده اند. بعضی ها اسباب بازی را آنقدر جدی می گیرند که به خاطرش می گریند و پریشان می شوند. بعضی ها هم همین که اسباب بازی را به دست می گیرند کمی با آن بازی می کنند و بعد می شکنندش و می اندازندش دور .یا زیاده بهایش می دهیم، یا بهایش را نمی دانیم.
از زیاده روی بپرهیز . صوفی نه افراط میکند و نه تفریط. صوفی میانه را بر می گزیند.

 

چهل_قانون_عشق

قانون بیست و چهارم؛

حال که انسان اشرف مخلوقات است، باید در هر گام به یاد داشته باشد که خلیفه خدا بر زمین است و طوری رفتار کند که شایسته این مقام باشد. انسان اگر فقیر شود، به زندان افتد، آماج افترا شود، حتی به اسارت رود، باز هم باید مانند خلیفه ای سرافراز، چشم و دل سیر و با قلبی مطمئن رفتار کند.

 

قانون بیست و پنجم؛

فقط در آینده دنبال بهشت و جهنم نگرد. هرگاه بتوانیم یکی را بدون چشمداشت و حساب و کتاب و معامله دوست داشته باشیم ، در اصل در بهشتیم. هر گاه با یکی منازعه کنیم و به نفرت و حسد و کین آلوده شویم، با سر به جهنم افتاده ایم.

قانون بیست و ششم؛

کائنات وجودی واحد است. همه چیز و همه کس با نخی نامرئی به هم بسته اند. مبادا آه کسی را بر آوری؛ مبادا دیگری را، بخصوص اگر از تو ضعیف تر باشد ، بیازاری . فراموش نکن که اندوه آدمی تنها در آن سوی دنیا ممکن است همه انسان ها را اندوهگین کند. و شادمانی یک نفر ممکن است همه را شادمان کند.

 

قانون بیست و هفتم ؛

این دنیا به کوه می ماند، هر فریادی که بزنی ، پژواک همان را میشنوی.
اگر سخنی خیر از دهانت بر آید، سخنی خیر پژواک می یابد.اگر سخنی شر بر زبان برانی ، همان شر به سراغت می آید.
پس هر که درباره ات سخنی زشت بر زبان راند ، تو چهل شبانه روز درباره آن انسان سخن نیکو بگو. در پایان چهلمین روز می بینی که همه چیز عوض شده . اگر دلت دگرگون شود ، دنیا دگرگون میشود.

قانون بیست و هشتم ؛

گذشته مهی است که روی ذهنمان را پوشانده .
آینده نیز پسِ پرده خیال است.
نه آینده مان مشخص است ، نه گذشته مان را می توانیم عوض کنیم.
صوفی همیشه حقیقت  زمان حال را در می یابد.

 

قانون بیست و نهم؛

تقدیر به آن معنا نیست که مسیر زندگیمان از پیش تعیین شده. به همین سبب اینکه انسان گردن خم کند و بگوید"چه کنم، تقدیرم این بوده' ، نشانه جهالت است.
تقدیر همه راه نیست، فقط تا سر دوراهی هاست. گذرگاه مشخص است ، اما انتخاب گردش ها و راه های فرعی در دست مسافر است. پس نه بر زندگی ات حاکمی و نه محکوم آنی .

قانون سی ام؛

صوفی حقیقی آن است که اگر دیگران سرزنشش کنند، عیبش بجویند ، بدش بگویند ، حتی به او افترا ببندند ، دهانش را بسته نگه دارد و درباره کسی حتی یک کلمه حرف ناشایست نزند.
صوفی عیب را نمی بیند ، عیب را می پوشاند.

قانون سی و یکم؛

برای نزدیک شدن به حق باید قلبی مثل مخمل داشت .هر انسانی به شکلی نرم شدن را فرا می گیرد. بعضی ها حادثه ای را پشت سر میگذارند، بعضی ها مرضی کشنده را؛ بعضی درد فراق را می کشند ، بعضی ها درد از دست دادن مال ... همگی بلاهای ناگهانی را پشت سر می گذاریم، بلاهایی که فرصتی فراهم می آورند برای نرم کردن سختی های قلب . بعضی هایمان حکمت این بلایا را درک می کنیم و نرم می شویم، بعضی هایمان اما افسوس که سخت تر از پیش می شویم.

قانون سی و دوم؛

همه پرده های میانتان را یکی یکی بردار تا بتوانی با عشقی خالص به خدا بپیوندی . قواعدی داشته باش، اما از قواعدت برای راندن دیگران یا داوری درباره شان استفاده نکن . به ویژه از بت ها بپرهیز، ای دوست. و مراقب باش از راستی هایت بت نسازی ! ایمانت بزرگ باشد اما با ایمانت در پی بزرگی مباش!

قانون سی و سوم؛

در این دنیا که همه می کوشند چیزی شوند، تو 'هیچ' شو. مقصدت فنا باشد. انسان باید مثل گلدان باشد. همانطور که در گلدان نه شکل ظاهر ، بلکه خلا درون مهم است ، در انسان نیز نه ظن منیت ، بلکه معرفت هیچ بودن اهمیت دارد.


قانون سی و چهارم ؛

تسلیم شدن در برابر حق نه ضعف است نه انفعال.
برعکس، چنین تسلیم شدنی قوی شدن است به حد اعلی. انسان ِ تسلیم شده سرگردانی در میان موج ها و گرداب ها را رها می کند و در سرزمینی امن زندگی می کند.

 

قانون سی و پنجم ؛

در این زندگی فقط با تضادهاست که می توانیم پیش برویم. مومن با منکر درونش آشنا شود، ملحد با مومن درونش. شخص تا هنگامی که به مرتبه انسان کامل برسد پله پله پیش می رود. و فقط تا حدی که تضاد ها را پذیرفته ، بالغ می شود.

 

قانون سی و هفتم ؛

ساعتی دقیق تر از ساعت خدا نیست. آنقدر دقیق است که در سایه اش همه چیز سر موقعش اتفاق می افتد . نه یک ثانیه زودتر ، نه یک ثانیه دیرتر. برای هر انسانی یک زمان ِ عاشق شدن هست، یک زمان ِ مردن.

 

قانون سی و هشتم؛

برای عوض کردن زندگیمان، برای تغییر دادن خودمان هیچ گاه دیر نیست . هر چند سال که داشته باشیم ، هرگونه زندگی کرده باشیم، هر اتفاقی از سر گذرانده باشیم ، باز هم نو شدن ممکن است.
حتی اگر یک روزمان درست مثل قبلش باشد ، باید افسوس بخوریم. باید در هر لحظه و در هر نفسی نو شد. برای رسیدن به زندگیِ نو باید پیش از مرگ مُرد.

قانون سی و نهم ؛

حتی اگر نقطه ها مدام عوض شوند، کل همان است. به جای دزدی که از این دنیا می رود، دزدی دیگر می آید. جای هر انسان درستکاری را انسانی درستکار می گیرد. کل هیچ گاه دچار خلل نمی شود، همه چیز سر جایش می ماند ، در مرکزش ... هیچ چیز هم از امروز تا فردا به یک شکل نمی ماند ، تغییر نمی کند.
به جای هر صوفی ای که می میرد ، صوفی ای دیگر می زاید.

 

قانون چهلم؛

عمری که بی عشق بگذرد، بیهوده گذشته . نپرس که آیا باید در پی عشق الهی باشم یا عشق مجازی ، عشق زمینی یا آسمانی، یا عشق جسمانی؟ از تفاوت هاتفاوت می زاید. حال آنکه به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق. خود به تنهایی دنیایی است عشق . یا درست در میانش هستی ، در آتشش، یا بیرونش هستی ، در حسرتش.

ملت عشق
الیف_شافاک

 
در مورد نویسنده کتاب فقط میتوانم بگویم خانم الیف شافاک ترک تبار هستند و کتابشان به دو زبان انگلیسی و ترکی در سال2010 چاپ شده است و تا به الان500 بار تجدید چاپ داشته است

ملت عشق

الیف_شافاک

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد