خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است
خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود .  حسین الهی قمشه ای

خراباتیان ///خرابات آنجاست که عاشق ، طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود . حسین الهی قمشه ای

این صفحه با اجازه و عنایت حضرت حق , به انتشار مطالب ادبی , عرفانی و تاریخی ایرانی اسلامی می پردازد و کپی برداری ازهمه مطالب آن برای عموم آزاد است

*جملات تکان دهنده درباره قرآن*


 

  *جملات تکان دهنده درباره قرآن*


 

  قرآن کتابی است که با نام «خدا» آغاز می شود و با نام «مردم» پایان می پذیرد!

 

  کتابی «آسمانی» است اما .......


ــ بر خلاف آنچه مؤمنین امروزی می پندارند و بی ایمانان امروز قیاس می کنند ــ بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال!




 

  کتابی است که نام بیش از ۷۰ سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده،

  و بیش از ۳۰ سوره اش از پدیده های مادی،

  و تنها ۲ سوره اش از عبادات! آن هم حج و نماز!




 

  کتابی است که نخستین پیامش «خواندن» است،

  و افتخارِ خدایش به «تعلیم انسان با قلم» ،

  آن هم در جامعه ای و در قبایلی که کتاب و قلم و تعلیم و تربیت اصلاً مطرح نیست!



 

  این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست، لایش را بستند، لایه اش مصرف پیدا کرد!

 

  وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت!

 

  و از آن هنگام که این کتاب را ــ که «خواندنی» نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی به کار رفت،

(کلمه    قرآن، از ریشه قرائت، به معنای خواندنی)

 

  از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از این کتاب، نخواستند،

 

  وسیله شفای امراض جسمی، چون درد کمر و باد شانه و شد!!




 

  و چون در بیداری رهایش کردند،

در خواب، آن را بالای سر گذاشتند!

 

  و بالاخره، این که می بینی... اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند، و نثار ارواح گذشتگانش می کنند!

  و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد!!

 

   *ای قرآن!*

  من شرمنده    توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود، همه از هم می پرسند: ”چه کسی مُرده است؟!“

 

  چه غفلت بزرگی، که می پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است.

 



   *ای قرآن!*

  من شرمنده    توام اگر تو را از یک نسخه    عملی به یک افسانه    موزه نشین مبدل کرده ام!

 

  یکی ذوق می کند که تو را بر روی برنج نوشته،‌

 

  یکی ذوق می کند که تو را فرش کرده،

 

  یکی ذوق می کند که تو را با طلا نوشته،

 

  یکی به خود می بالد که تو را در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و

 

  آیا واقعا خدا تو را فرستاده تا موزه سازی کنیم؟!



 

   *ای قرآن!*

من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و تو را می شنوند،‌ به گونه ای به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند!!

 

  اگر چند آیه از تو را به یک نفَس بخوانند، مستمعین فریاد می زنند: ”احسنت !”  گویی مسابقه نفَس است!!




 

 *ای قرآن!‌*

  من شرمنده    توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای!

 

  حفظ کردن تو با شماره صفحه،

خواندن تو از آخر به اول، ‌

 

  اینها شده یک معرفت، یا یک رکورد گیری!!

 

  ای کاش آنان که تو را حفظ کرده اند، ‌حفظ کنی، تا این چنین تو را اسباب مسابقات هوش نکنند!!

 

  خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو!

 

  آنان که وقتی تو را می خوانند، چنان حظ می کنند و لذت می برند که گویی قرآن همین الان به ایشان نازل شده است!!

 

  آنچه ما با قرآن کرده ایم، تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیده ایم!!!



 

منبع :

نقل از @ghadiri1404

معجزه های ریاضی و عددی در قرآن :


خداوند متعال در سوره بقره آیه ی 22 می فرماید : «اگر از آنچه که بر بنده خودمان فرو فرستاده ایم در تعجب و تردید می باشید . پس (حداقل) یک سوره مشابه آن بیاورید و در این کار از هر که خواهید کمک بگیرد . و در آیه بعد از آن می فرماید : «اگر نتوانستید که هرگز هم نخواهید توانست از آتشی بترسید که برای کافران آماده شده است» . 


اصولاً قرآن به حدی شیوا و روان است که هر کس حتی کمترین آشنایی با زبان عربی داشته باشد با خواندن یا شنیدن قرآن ناخودآگاه در می یابد که هیچ فرد سخنوری نمی تواند چنین بیانی داشته باشد و کلام و سخن هیچ انسانی نمی تواند باشد . 


معجزه قرآن فقط به معارف عمیق عقلی و اجتماعی ، علوم غیبی و معانی شگفت انگیز و شیوایی و روانی کلام محدود نمی شود و هر روز ابعاد تازه ای از شگفتیهای قرآن کشف می شود . 


اکنون 20 مورد برای نمونه از اعجازهای عددی و ریاضی قرآن که با استفاده از کامپیوتر تاکنون مشخص شده در زیر می آوریم : 


1ـ کلمه (امام) به معنای رهبر و زمامدار الهی به صورت مفرد و جمع 12 بار در قرآن کریم تکرار شده است که مطابق است با روایات نقل شده از پیامبر اسلام (ص) از طریق شیعه و سنی مبنی بر اینکه تعداد امامان بعد از ایشان 12 نفر می باشند .

برای نمونه یکی از آیات قرآن که کلمه امام در ‌آن آمده است ، سوره یس آ‌یه 12 می باشد: «وکل شییء أحصیناه فی امام مبین» و ما هر چیزی را در امام روشنگری جمع نموده ایم . 


نام دوازده امام که جانشینان پیامبر (ص) می با شند عبارتند :

1ـ امام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) 2ـ امام حسن (ع) 3ـ امام حسین (ع) که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام برادر یکدیگر می باشند و هر دو فرزند امام امیرالمؤمنین (ع) می باشند در حالی که بقیه امامان علیهم السلام نسبت به یکدیگر نسبت پدر و پسر دارند 4ـ امام سجاد (ع) 5ـ امام محمد باقر (ع) 6ـ امام جعفر صادق (ع)  7ـ امام موسی کاظم(ع)  8 ـ امام رضا(ع)   9ـ امام جواد (ع)  10ـ امام هادی (ع)   11ـ امام حسن عسگری(ع)   12ـ امام مهدی (ع) که طبق اعتقادات مسلمانان او زنده و غیرقابل رؤیت و در همه جا حاضر است و روزی قدرت جهان را همراه حضرت عیسی (ع) بدست می گیرد . 

برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به کتاب شریف و مقدس «اسرار آل محمد (ص) » نوشته شاگرد و سرباز فداکار امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام جناب سلیم بن قیس هلالی . 


2ـ کلمه (شهر) به معنی ماه ، 12 بار در قرآن کریم تکرار شده است که مساوی تعداد ماههای یکسال است . 
3ـ کلمه (یوم) به معنای روز ، 365 بار در قرآن کریم تکرار شده است که مساوی تعداد روزهای یکسال شمسی است . 
4ـ کلمه (ساعه) 48 بار در قرآن کریم تکرار شده است که در 24 مورد قبل از آن یکی از حروف ذکر شده است و در 24 مورد دیگر قبل از آن حرفی وجود ندارد . بنابراین هر مورد را که در نظر بگیریم مطابق است با تعداد ساعات یک شبانه روز که 24 ساعت می باشد . 
5ـ کلمه (سجد) به معنای سجده کرد و مشتقات آن (در زمان ماضی ، مضارع و امر) برای عاقلان 34 بار تکرار شده است که این عدد برابر است با تعداد سجده های واجب روزانه ، چون روزانه 17 رکعت نماز واجب است و هر رکعت 2 سجده دارد . 
6ـ کلمه (رجل) به معنای مرد مساوی کلمه (امراه) به معنای زن هر کدام 24 بار آمده است . 
7ـ کلمه (ملائکه) به معنای فرشتگان و کلمه (شیطان) به معنای اهریمن و یا جن هر کدام 88 بار تکرار شده است . 
8ـ کلمه (استعاذه) به معنای پناه بردن و کلمه (ابلیس) به معنای شیطان هر کدام 11 بار به کار رفته است . 
9ـ کلمه (آخرت) به معنای جهان آخرت و کلمه (دنیا) به معنای این جهان هر کدام 115 بار تکرار شده است . 
10ـ کلمه (الحسنات) به معنای خوبی ها و کلمه (سیئات) به معنای گناهان هر کدام 180 بار تکرار شده است . 
11ـ کلمه (الحیاه) به معنای زندگی وکلمه (الموت) به معنای مرگ هر کدام 145 بار تکرار شده است . 


12ـ کلمه (ارسل) به معنای فرستاد و مشتقات آن 513 بار در قرآن کریم تکرار شده است و نام 28 پیامبری که در قرآن از آنها نامی آورده شده است نیز مجموعاً 513 بار تکرار شده است . 


13ـ کلمه (الرسل) به معنای پیامبران و کلمه (الناس) به معنای مردم هر کدام 368 بار تکرار شده است . 


14ـ کلمه (الرغبه) به معنای میل و کلمه (الرهبه) به معنای ترس هر کدام 8 بار تکرار شده است . 


15ـ نام مبارک پیامبر اسلام (محمد و احمد) مجموعاً 5 بار در قرآن امده است (4 بار محمد و 1 بار احمد) و کلمه صلوات که به معنای درود می باشد و بیشتر برای درود فرستادن بر پیامبر و خاندان پیامبر استفاده می شود نیز 5 بار در قرآن تکرار شده است . 


16ـ کلمه (ایثار) به معنای گذشت و فداکاری و کلمه (شح) به معنای بخل و تنگ نظری هر کدام 5 بار تکرار شده است . 


17ـ کلمه (سرور) به معنای شادی و کلمه (حزن) به معنای غم و اندوه هر کدام 4 بار تکرار شده است . 


18ـ کلمه (الحر) به معنای گرما و کلمه (البرد) به معنای سرما هر کدام 4 بار تکرار شده است . 


19ـ عبارت (حزب الله) به معنای یاران خداوند و عبارت (حزب الشیطان) به معنای یاران شیطان هر کدام 3 بار تکرار شده است . 


20ـ در قرآن کریم به اینکه 300 سال شمسی دقیقاً برابر 309 سال تمام قمری است به صورت مستقیم اشاره شده است . 


منبع :


به نقل از دانشنامه موضوعی قرآن کریم وب سایت 

نویسنده : سیدمحمد رضا بحری

http://www.maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,5193


انواع و مراتب ذکر برگرفته شده از کتاب فرهنگ نوربخش اثردکتر جواد نوربخش (نورعلیشاه کرمانی )

انواع و مراتب ذکر

 

فرهنگ نوربخش

اثر تحقیقی از دکتر جواد نوربخش (نورعلیشاه)


ذکر تقلیدی

    آن است که از راه دهان به گوش ظاهر رسد و گوینده هرکه باشد مهم نیست. چنین ذکری را به بذر نارسی تشبیه کرده‌اند که به زمین پاشند، بدیهی است که دشوار به ثمر رسد

ذکر تحقیقی

    آن است که به تصرف تلقین صاحب ولایت، یعنی شیخ کامل، در زمین مستعد دل مرید افتد و در سایة باغبانی و آبیاری او رشد کند و ثمر بخشد.

 

فرق میان ذکر و تذکر

    جنید فرماید: حقیقت ذکر فناء در مذکور است، ذکر نه همه آن است که تو، به اختیار خویش از روی تکلف لب جنبانی، آن خود تذکر است، و تذکر تصنع است. ذکر حقیقی آن است که زبان، همه دل شود و دل همه سرّ گردد، و سرّ عین مشاهدت شود و اصول تفرقت منقطع گردد، و کمال جمعیت در عالم معیّت از این مقام پدید آید که گفته‌اند: چون تجلی صحیح باشد زبان و دل و سرّ یکی باشد، چنانکه ذکر در سرّ مذکور شود و جان در سرّ نور، خبر عیان گردد، و عیان از بیان دور.

 کشف الاسرار ـ میبدی ج ۵ص۶۸۴

ورد زبان و ذکر جان

    شبلی روزی در خدمت جنید گفت: الله. جنید گفت: آنچه می‌گویی ورد زبان است یا ذکر جان؟ اگر ورد زبان است زبان خود تابع آن است! اگر نه مجرد زبان است، این کاری آسان است! زیرا ابلیس هم همان می‌گوید که تو می‌گویی! و تو بر وی چه برتری و فضیلت داری؟ این بارگاه عام است، هم دوست فرو آید و هم دشمن! هم آشنا و هم بیگانه! مردی باید که بر بساط شاهان در درون پرده جای یابد وگر نه به بارگاه عام هرکسی و هر خسی رسد.

 تفسیر خواجه عبدالله انصاری ج ۲ ص ۶۴۲  

 

    تذکر

    عبارت است از آنکه نفس را ملاحظة صور محفوظ به هر وقت که خواهد به آسانی دست دهد از جهت ملکهای که اکتساب کرده باشد.

 نفایس الفنون فی عرایس العیون ص۵  

کــه چـــون حــاصل شــود در دل تـصور         نـــخستین نــام وی بــــاشد تــذکر

)گلشن راز ـ شبستری(

    تذکر در بدایات قبول موعظه و استبصار عین و استحضار آنچه صید کرده است «به فکر» و در نهایات رجوع است الی ما کان علیه من الفناء.

)رسائل شاه نعمت اللّه ولی ج۴ ص۱۷۱(

    از میدان تفکر، میدان تذکر زاید. قول تعالی: و ما یتذکر الا منینیب(۴۰/۱۳ ( .

    و تذکر یادگار رسیدن است و بپذیرفتن است.

    و فرق میان تفکر و تذکر آن است که: تفکر جستن است، و تذکر یافتن است.

    تذکر سه چیز است:

    به گوش ترس، ندای وعید شنیدن، و به چشم رجا، با منادی به وعدة دوست نگریستن، و به زبان نیازمندی، منت را اجابت کردن است.

    تذکر به ترس، میان سه چیز است:

    فزع سبق پوشیده، و وجل سرانجام نادیده، و تأسف بر وقت شوریده.

    و تذکر به رجا میان سه چیزست:

    توبة کوشنده، و شفاعت نیوشنده، و رحمت تابنده،

    و تذکر نیاز میان سه چیز است:

    مناجات پیوسته، و آشنایی از ازل شادی نماینده، و دلی گشاده به مولی نگرنده.

 صد میدان پیر هرات

 

    خداوند عزّوجـل فرماید: و ما یتذکر الا منینیب( .۴/۱۳ ) ( و نکند تذکر، جز کسی که انابت کند(.

    و تذکر، برتر از تفکر است، زیرا تفکر طلب است، و تذکر دریافت است.

    بناهای تذکر سه چیز است:

    بهره جستن از موعظت، بینش جستن از عبرت، و دست یافتن بر ثمر فکرت.

    ۱ ـ بهره جستن از موعظت، پس از حصول سه چیز آید:

    شدت نیازمندی به آن، نابینا بودن بر عیب واعظ، و یاد آوردن وعده و وعید.

    ۲ ـ بینش جستن از عبرت با سه چیز آید:

    حیات عقل، شناسایی روزها، برکناری از غرضها.

    ۳ ـ چیدن ثمرة فکر با سه چیز شود:

    کوتاهی هوس، تأمل در قرآن، و قلّت در آمیزش، و تمنا و تعلق و خورد و خواب.

)منازل السایرین پیر هرات(

ذکر حضور مذکور حقیقی را گویند نزد ذاکر، به حق و این ذکر را نزد محققان مراتب است.

    اول حضور مذکورست در ظاهر لسان و ارکان ذاکر اما به مطاوعت و متابعت جنان برخلاف غافل‌دلان: نسوا اللّه فانسیهم انفسهم( ۵۹/۱۹ ). این ذکر جهر گویند.

ای که ذکرت در دهانم کرده کار شکری         بر زبانم نام تو چون قطره بر برگ طری

    دوم مرتبة ذکر حضور مذکور است با وجود نسیان ذاکر وجود خود را از صحیفة اعتبار: لم یکن شیئاً مذکورا( ۷۶/۱ ). و درین مرتبه ذکر خفی باشد اما به لسان حال ذکر گوید:

اللّــــه یــــعلم انــــی لست اذکـــــره         و کــــیف اذکـــــره مـــن لست انســـاه

    سوم ذکر مذکور آنکه حضور مذکور و غیبت ذاکر با هم باشد که به اسم و رسم نسیا منسیا باشد هرآینه ذکر عبارت از تحقق ذاکر اعتباری باشد به وجود حقیقی مذکور و به حسب وعدة: فَاذکرونی اَذکُرکم( ۲/۱۵۲ )، در عوض بی‌خودی عاشق به یاد معشوق خلعت ذکر و یادآوری عاشق را خود به خود فرماید. لمؤلفه.

کجا گردم من از یادش فراموش         که در هجران بود یارم در آغوش

)مرآت عشاق(

    خداوند عزّوجل فرماید: و اذکر ربک اذا نسیت( ۱۸/۲۴ ) ( ذکر کن پروردگارت را چون فراموش کنی(.

    یعنی که فراموش کنی غیر او را، و فراموش کنی خویشتن را، در ذکری که می‌کنی، سپس فراموش کنی ذکری را که می‌کنی، در ذکری که می‌کنی، سپس فراموش کنی همه ذکر را، در ذکر حق.

    ذکر خلاصی است از غفلت و نسیان و بر سه درجه است:

    ۱ ـ درجة نخستین: ذکر ظاهر است، ثنا گفتن، و دعا گفتن و رعایت کردن.

    ۲ ـ درجة دوم: ذکر خفی است، و آن خلاصی یافتن است از فتور( سستی)، و باقی ماندن است با مشاهده، و ملازمت( پابند شدن) است به رازگویی( نیمشبی(.

    ۳ ـ و درجة سوم: ذکر حقیقی است، و آن مشاهدة ذکر حق است، و خلاصی از مشاهدة ذکری که تو میکنی، و معرفت بر اینکه، هر ذکرکننده، که از ذکر خودآگاه باشد، مفتری است.

)منازل السایرین پیر هرات ص۱۱۸ ) 

    ذکر سه قسم است: ذکر عادت و ذکر حسبت و ذکر صحبت.

    ذکر عادت بی‌قیمت است، از بهر آنکه از سر غفلت است، ذکر حسبت بی‌زینت است که سرانجام آن طلب اجرت است، ذکر صحبت ودیعت است از بهر آنکه زبان ذاکر در میان عاریت است.

    ذکر خائف از بیم قطیعت است، ذکر راجی بر امید یافت طلبت است، ذکر محب از رقت حرقت است.

    خائف به گوش ترس نداء وعید شنید در دعا آویخت، راجی به گوش رجاء نداء وعد شنید در ثنا آویخت، محب به گوش مهر ندا فراتر شنید با بهانه نیامیخت، عارف را ذکر ازل در رسید از جهد در بخت گریخت.

 (کشف الاسرار ـ میبدی ج ۱ص۵۵۰)

    ذکر سه است: ذکر به لسان و ذکر به جنان و ذکر به جان. ذکر به لسان عادت است، و ذکر به جنان عبادت است، و ذکر به جان نشان سعادت است.

    آنکه در عالم جسم باشد ذکر وی عادت است، و آنکه در عالم صفات بود یاد وی عبادت است، و آنکه مستغرق ذات بود یاد او به جانست.

    اما ذکر حقیقی آنست که مصحف قدیم نسیان گردد و بیان نور رسالت تبیان گردد.

    و اذکر ربک اذا نسیت( ۱۸/۲۴ )، گفت: صفات بشریت به تمامت فراموش کن و حلقة نیستی در گوش کن، پس شراب یاد او نوش کن. یاد معشوق بر بقای عاشق سهو است و ذاکر در ذکر خویش محو است. نشان ذاکر در علت است و ذکر او در این مقام شرکت، چون دوست را یاد کنی، باید که خود را آزاد کنی. یاد کردی باید به صفت قدیم بی‌پندار تو تا صفت هستی تو عدم شود بی‌آثار تو.

 رسائل خواجه عبداللّه انصاری ص۱۱۷

 

ذکر

    ذکر صوفی، به یاد حق خود را فراموش کردن است.

**********

    جنید گفت: حقیقت ذکر، فانی شدن ذاکر است در ذکر، و ذکر در مشاهدۀ مذکور.

 تذکره‌الاولیاء – عطار ص ۴۴۶

    خرقانی گفت: ذکر نیکان عام را رحمت است و خاص را غفلت.

 تذکره‌الاولیاء – عطار ص ۷۰۰ 

    ابوسعید گفت: ذکر سه وجه است: ذکری است به زبان و دل از آن غافل و این ذکر عادت بود. و ذکری است به زبان و دل حاضر و این ذکر طلب ثواب بود. و ذکری است که دل را بگرداند و زبان را گنگ کند، قدر این ذکر جز خدای تعالی کس نداند.

 تذکره‌الاولیاء – عطار ص ۴۶۱

    خرقانی گفت: بگوی الله، بی‌جای. الله، بی‌خواست. الله، بی‌همه‌چیز.

 تذکره‌الاولیاء – عطار ص ۶۹۹ 

    ابوالعباس دینوری گوید: فروترین ذکر آن است که فراموش کنی آنچه دون ذکر است و نهایت ذکر آن بود که غایب بود ذاکر اندر ذکر از ذکر.

 ترجمه رساله قشیریه ص ۸۲ 

    استاد امام ابوالقاسم قشیری – رحمه‌الله – گوید: ذکر، رکنی قوی است در طریق حق – سبحانه و تعالی- و هیچ-کس به خدای تعالی نرسد مگر به دوام ذکر. و ذکر دوگونه باشد: ذکر زبان و ذکر دل. بنده بدان به استدامت ذکر دل رسد و تأثیر ذکر دل را بود، و چون بنده به دل و زبان ذاکر باشد، بندۀ کامل بود در وصف خویش در حال سلوک.

 ترجمه رساله قشیریه ص ۳۴۷ 

    گفته‌اند: ذکر خدای – عزّوجل – به دل، شمشیر مریدان بود که بدان جنگ کنند با دشمنان خویش و آفت‌ها بدان از خویش بازدارند و چون بلایی بر بنده فرود آید به دل با خدای گردد، بلا از وی برخیزد اندر حال.

 ترجمه رساله قشیریه ص ۳۴۷ 

    جنید را گفتند: بگو لا اله الا الله، گفت: فراموش نکرده‌ام تا باز یادش آورم.

 ترجمه رساله قشیریه ص ۵۳۱  

چنـان به یاد تو از خویش گـم شـدم که به راه         به هـرکه می‌رسـم از خویشتن خبــر گیـرم

ز بس کردم خیال تو، تو گشتم پای تا سـر من         تو آمـد اندک انـدک، رفت من آهسته آهسته

    بایزید شبی به رباط شد تا خدای تعالی را یاد کند. بر بام رباط تا بامداد خدا را یاد نکرد. از وی پرسیدند، گفت: سخنی رفته‌بود بر زبانم در حال غفلت، یادم آمد، شرم داشتم که خدای تعالی را در آن حال یاد کنم.

 ترجمه رساله قشیریه ص ۳۹  

    بایزید گفت: ذکر خدا با زبان، غفلت است.

  النور من کلمات – ابی‌طیفور ص ۱۴۴ 

    بایزید گفت: ذکر کثیر نه به عدد است، لکن با حضور است بی‌غفلت.

 تذکره‌الاولیاء – عطار ص ۱۹۶ 

ذکــروالله کــار هـر اوبــاش نیست         ارجــــعی بر پــای هـر قلاّش نـیست

(مثنوی مولوی)

ذکر

    ذکر در اصطلاح صوفیه یاد حق را گویند، خواه به زبان و خواه به دل.

چون فضل تو شد ناظر چه باک ز بی‌باکی        چون ذکر تو شد حاضر چه بیم ز نسیانها

 سنائی 

    در بدایات ذکر ظاهر، و در نهایات شهود ذکر حق ما را، و خلاص از شهود ذکر ما او را، و فنای ذاکر در مذکور بانّه مذکور و ذکر و ذاکر.

 رسائل شاه نعمت اللّه ولی ج ۴ص۱۷۷ 

    نوری گفت: ذکر آنست که ذاکر در ذکر غایب شود. ذوالنون گفت: ذکر وجود مذکور است.

 طبقات الصوفیه پیر هرات ص۱۹۳ 

    ابوسعید ابوالخیر را پرسیدند از معنی این آیه که: و لذکر اللّه اکبر( ۲۹/۴۵ ). گفت: معنی آنست که یاد کرد خداوند بندة خویش را بزرگتر. زیرا که بنده او را یاد نتواند کرد تا از نخست او بنده را یاد نکند. آن بزرگتر که خداوند بنده را یاد کند و بنده را توفیق دهد تا بنده نیز خداوند را یاد کند.

 اسرارالتوحید ص۳۱۳ 

    ابوسعید ابوالخیر گفت: ذکر نسیان ماسوای اوست.

 اسرارالتوحید ص۲۹۷  

    نصرآبادی گفت: حقیقت ذکر آنست که ذاکر از ذکرش به مشاهدة مذکور غایب شود، پس به مشاهدة مذکور از مشاهدة خود غایب گردد، آنگاه حق شاهد حق باشد.

 طبقات الصوفیه پیر هرات ص۶۳  

    ابوبکر واسطی گفت: ذکر یا در غیبت بود یا در حضور. چون غایب از خود غایب شود و به حق حاضر، آن ذکر بود که آن مشاهده باشد. و چون از حق غایب بود و به خود حاضر، آن نه ذکر بود که غیبت بود، و غیبت از غفلت بود.

(تذکرة الاولیاء ـ عطار ص۷۳۴)

ذکر جلی ,  ذکر خفی

    ذکر جلی ذکری را گویند که به زبان گفته شود، و ذکر خفی ذکری است که با دل گویند بدون دخالت زبان.

**********

    روزی شبلی در مجلس جنید گفت: اللّه. جنید گفت: اگر خدای غایب است، ذکر غایب غیبت و غیبت حرام است، و اگر حاضر است، در مشاهدة حاضر نام او بردن ترک حرمت است.

 تذکرة الاولیاء ـ عطار ص۴۲۸ 

    محمدبن فضل گوید: ذکر زبان موجب شستشوی گناهان و نیل به درجات است، و ذکر دل موجب قرب و نزدیکی به خداست.

 طبقات الصوفیه سلمی ص۲۱۰  

    ذکر زبان برای عموم است، و ذکر دل برای خصوص است، و آن اولین نتیجه از فواید و نتایج محبت است، و آن وقتی است که دل به مشاهدة صفات حق بینا شود، و سرّش را به محبت برانگیزاند، و با انس سکون پیدا کند، و از آن طمأنینه برای او حاصل گردد. خدای تعالی فرمود:  الا بذکراللّه تطمئن القلوب( ۱۳/۲۸ ). و آن عظیم‌ترین عبادات است. خدای تعالی فرمود: و لذکراللّه اکبر( ۲۹/۴۵ ).

    پیامبر فرمود: بهترین ذکر، ذکر خفی است. یعنی ذکر قلب. خدای تعالی فرمود: ان فی ذلک لذکر یلمن کان له قلب( ۵۰/۳۷( .

    نوری گفت: ذکر فنای ذاکر در مذکور است.

    عارف گفت: ذکر نوری است که از تجلی حق جرقه می‌زند، و به آن دلهای عارفان را به محبت صفایش جذب می‌کند.

  مشرب الارواح روزبهان ص۱۳۹  

    هرگاه خلیفة حق، قلبش در معرفت و دوام صفای ذکر کامل شود، با تغییر احوال تیره نمی‌گردد، و اکثر حالش قبض و بسط می‌باشد. زبانش را از ادامة ذکر و تسبیح تا آنجا که خدا بخواهد حبس می‌کند، و اگر حالش چنان باشد ذکر و تسبیح گفتن نزد وی حال کودکان را دارد.

    عارف گفت: ذکـر زبانـی غفلت را از دل دور میسازد و ایشان را در دلهایشان غفلت نیست.

 مشرب الارواح روزبهان ص۲۸۷  

    بر بویزید روزگاری برآمد که ذکر زبان کمتر کردی، چون او را از آن پرسیدند، گفت: عجب دارم ازین یاد زبان، عجیب‌تر ازین کو بیگانه است، بیگانه چه کند در میان، که یاد اوست خود در میان جان.

 کشف الاسرار ـ میبدی ج۱ ص۴۲۰  

ذکـــر گــنج است گـــنج پـــنهان بــــه        جــــهد کـــن داد ذکــــر پـــنهان ده
بـــه زبــــان گـــنگ شــو بــه لب خاموش     نـــیست مــحرم دریـــن مــعامله گوش
بـــه دل و جـــان نـــهفته گـــوی کــه دیو     نــــبرد پـــی‌بـــدان بـــه حــیله و ریو
نــــــفس را مـــــطلع مســـــاز بــــر آن     تــــا نــــیفتد ز عــــجب رخــنه در آن
بــــر مــــلک نـــیز کشـــف آن مپسند         ورنـــــه ز آن راز بـــــرگشاید بـــند
کــــند آن را پـــــی بــــقا و ثـــــبات            ثــــــبت در طـــی دفـــتر حســنات

 هفت اورنگ جامی ص۲۰ 

صوامع الذکر

    موطن‌های معنوی که در آنجا یاد کنندة حق از پریشانی و تفرقة خاطر محفوظ است.

    احوال و مواطن معنویه‌اند که نگاه می‌دارند ذاکر را از جدایی از مذکور، و بر می‌گمارند همت بر مذکور به کلیه.

غیــر مـذکـور در دل ذاکـر                 نتـوان یافت دیگــری حاضــر

(رسائل شاه نعمت اللّه ولی ج۴ص۱۴۰/ اصطلاحات الصوفیه ص۱۴۱)


 

 

 "حقیقت ذکرو یا ذکر حقیقی "


 از دکتر حسین الهی قمشه ایی


هوشمندان عالم دریافته اند که


ذکر حقیقى اشتغال به اوصاف و اسماء " مذکور" است،


چنانکه ذکر رحمان و رحیم بر عام و خاص رحمت کردن است و با خلق به شفقت و مهربانى زیستن،


و ذکر یا علیم این است که به کارِ دانایى پردازند و بکوشند تا پرده نادانى را بدرند و چراغى از دانش برافروزند و پیش پاى مردمان نهند .


و ذکر یا جمیل این است که دل و جان در کار زیبایى گرو کنند و نخست نقش جمال را بر پرده شش جهت عالم که فرمود:


" هر کجا رو کنید آنجا چهره خداست" بنگرند و آنگاه به قدر مرتبه ادراک خویش قصه آن جمال را با آفرینشِ نقش یا نفحه اى بر مردم فرو خوانند و ایشان را شوریده و شیدا کنند:


یک ذره ز حسن لیلیت بنمایم                عاقل باشم اگر تو مجنون نشوى

 

این سه ذکر نیکویى و دانایى و زیبایى است که چون چشمه آب شیرین  مرغ و مور و مرد و زن را مشتاقانه به سوى خود مى کشد:

هر کجا بوى خدا مى آید                خلق بین بى سر و پا مى آید

 

و این ذکر است که هم گوینده را به کمال و وجد و حال مى رساند و هم شنوندگان از آن بهره مى گیرند.


حسین الهى قمشه اى

برگرفته از کتاب "مقالات"