- بخش هفتم توصیه مقدس یا وصیت نامه امام علی (ع)
علی(ع) مظلوم ترین انسان در طول تاریخ است ، هیچ مورخی نتوانسته است سند و یا مدرکی دال بر انحراف ایشان از صراط مستقیمی که پیامبر اسلام(ص) در طول زندگی خود رسم کرد ، نقل کند ، اما دشمنان آن جناب چه در زمان حیات و چه پس از مرگ ایشان دست از مخدوش کردن چهر تابناک این انسان شریف و بزگوار و عالم برنداشتند , هرچند که در باطن بر حقانیت آن امام همام معترف و گواه بودند , لیک از سر دنیا دوستی و حب مال و جاه این مهم را همیشه پنهان داشته , و با صرف هزینه های گزاف ، تبلیغات دروغینی بر علیه حقیقت شخصیت ایشان براه انداختند ، اما تاریخ همیشه بهترین قاضی برای بیان حقایق زندگی اشخاص مشهور و بزرگ است .
شما امروز اگر به کتب تاریخی دست اول صدر اسلام نگاهی بیاندازید ملاحظه خواهید کرد که همه مورخان چگونه از شخصیت علی(ع) تجلیل بعمل آورده اند و حتی دشمنان آن بزرگوار نیز آشکار و پنهان , به عظمت و بزرگی ایشان اذعان دارند و نمی توانند ابعاد بیشمار وجودی این ابرمرد بزرگ را منکر شوند .
علی(ع) در عین اینکه در طول مدت حیات خویش ، مربی و راهنمائی چون پیغمبر بزرگ اسلام (ص) داشت و تعالیم عالیه آن را از سرچشمه اصلی دریافت کرد ، و جامهای زلال معرفت را از دستان پر برکت رسول الله نوشید .
ایشان حرف به حرف آیات قرآن را از مصدر وحی , رسول خاتم , عقل اول و امین حضرت حق دریافت می کرد و تفسیر حقیقی آنها را از دو لب مبارک پیامبر(ص) جزء به جزء می شنید و در سویدای قلب خویش ضبط و ثبت می کرد .
ایشان تنها شخصی بود که اولین لحضات مبارک نزول آیات قرآن کریم را به دو گوش مبارک شنید و بدو چشم بصیرت دید .
ایشان اولین مومن به دین جدید بود که پیامبر اسلام(ص) را از صمیم قلب ، باور کرد و تا آخرین لحظه حیات مبارک رسول الله, در کنار آن حضرت بود و در آغوش علی (ع) بود که آخرین فرستاده الهی جان به جان آفرین تسلیم کرد .
حضرت علی(ع) برای اعتلای اسلام از همه چیز خود گذشت و در میان فشار و آزار کفار و مشرکین , همراه با حضرت محمد مصطفی (ص) به تبلیغ دین جدید پرداخت .
او چنان غرق در مولای خویش بود که برای حفظ جان پیامبر (ص) و کیان اسلام در بستر ایشان خفت تا اسلام برای همیشه بیدار بماند .
علی(ع) سپس با پشت سر نهادن موقعیت و مکنت پدر بزرگوارشان که از بزرگان مکه و کلید دار آن بود , با دست تهی از مال و منال دنیا به همراه خانواده پیامبر(ص) به مدینه مهاجرت کرده تا پیان عمر بر سرپیمان خویش با پیامبر و خدا باقی ماند .
او همه دارائی خود و هرچه را که در طول حیات خویش بدست آورده بود در راه اسلام از دست داد, او تنها شخصیتی ست که هم برای نزول آیات قرآن مجید در کنار رسول الله جنگید و هم برای تنزیل آن پس از رحلت پیامبر(ص) با ناکثین , مارقین , قاسقطین و مشرکین و منافقین جنگید و صدهازخم برداشت و چندین بار جان پیامبر(ص) را از مرگ حتمی نجات داد و تا آخرین لحضات عمر مبارک خویش دست از تلاش برای اعتلای اسلام و مسلمین بر نداشت .
علی(ع) در سراسر زندگی خود هیچگاه تسلیم زور و زر نشد و به دنیا به چشم حقارت می نگریست ، او به اصحاب خویش در هنگام خلافت فرمود : این خلافت در نزد من از آب بینی بزی بی ارزشتر است ، مگر آنکه بوسیله آن بتوانم حقی را از حقوق از دست رفته مسلمین را بازگردانم و یا به اسلام خدمت کنم .
علی(ع) در طول زندگی خویش همیشه پناه ضعیفان ، مستمندان ، یتیمان ، اسیران و بردگان بود ، و برای تحسین این حمایت از طرف خداوند آیاتی در قرآن نازل شد[1] .
او هرگز عهدی را که بسته بود زیر پا نگذاشت و در هیچ امانتی خیانت نکرد ، او با اینکه در زندگی ثروت فراوانی از راه تلاش و کار روی زمین بدست آورد اما از این در آمد دیناری را برای خود برنداشت و همه را بدون استثنا در راه خدا صدقه داد .
علی(ع) هیچگاه در جنگی مغلوب نشد و از میدان کار زار فرار نکرد و به هیچ دشمنی پشت نکرد ، و پشت همه هماورد های خود را بخاک افکند و آنها را شکست داد ، او هرگز کسی را در جنگ از پشت مورد اصابت قرار نداد و هنگامی که دشمن از مقابل او فرار می کرد ، علی(ع) به تعقیبش نمی پرداخت .
او اسبی کوتاه قامت و کندرو بنام دولدول سوار می شد که بهیچ عنوان مناسب تعقیب و گریز نبود ، زیرا علی(ع) در هیچ جنگی نه از مقابل کسی می گریخت و نه به دنبال کسی می تاخت .
علی(ع) در جهان هماوردی نداشت و تنها راه مقابله با او ضربه زدن از پشت ، آنهم هنگام نماز بود ، زیرا علی(ع) در هنگام عبادت آنچنان غرق در مشاهده جمال معنوی معبود خویش بود که سر از پا نمی شناخت و در این حال تیر را از پای مجروهش در آوردند .
علی(ع) اولین کسی بود که قرآن را جمع آوری کرد و در بین دو جلد بهمراه تفسیر و ترتیب نزول و محکم و متشابه بودن آیات آن آنرا تدوین نمود ، علی (ع) اولین کاتب قرآن بود و تنها کسی بود که آیات را بهمراه تفسیر و حقایق باطنی ، مستقیما از دو لب مبارک پیامبر(ص) می آموخت . و بدون واسط از سرچشمه وحی سیراب می شد .
و علی علیه سلام چنا و چنین که زبان و قلم از ذکر عظمت و بزرگی این انسان شبه خدا قاصر است و هرچه شرح دهد چون به قامت بلند علی (ع) باز نگرد از گفتار خویش شرمنده و خجل می گردد و بقول شاعر :
هرچه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل باشم از آن
- متن وصیت نامه علی (ع)
ایشان مدتی قبل از شهادت , هنگام بازگشت از جنگ صفین , وصیت نامه ائی برای فرزند بزگوارش امام حسن مجتبی (ع) نگاشت که سراسر مملو از مفاهیم بلند و اندرزهای سودمند است و ضروری دانستم که این سخنان ارزشمند را برای طالبان درک معرفت ، در این مقام تحت عنوان وصیت نامه امام ذکر نمائیم .
-ترجمه نامه 31 کتاب نهج البلاغه ( نامه امام به فرزندش امام حسن (ع) وقتى از جنگ صفین باز مىگشت )
نامه امام علی (ع) به فرزندش امام حسن مجتبی علیه السّلام وقتى از جنگ صفین باز مىگشت در سال 38 هجرى .
این اوراق چکیده تفکر و ایده ئولوژی حضرت علی (ع) است و اگر از زندگی آن جناب هیچ مدرک و سندی بجز این وصیت نامه در اختیار ما نبود ، بزرگی و عظمت روحی آن جناب از مطالعه این کلمات و جملات آشکار و هویدا می گردید .
هرانسان خردمندی در هنگام نوشتن وصیت نامه , تلاش دارد تا قله هایی را که در طول زندگی دنیوی بخاطر فتح آنها زندگی و مبارزه کرده , به بازماندگانش نشان ، از این رو مطالعه دقیق این اوراق به ما می فهماند که علی علیه سلام به زندگی و دنیا چگونه می نگریسته است .
1- انسان و حوادث روزگار
از پدرى فانى، اعتراف دارنده به گذشت زمان که زندگى را پشت سر نهاده , که در سپرى شدن دنیا چارهاى ندارد, مسکن گزیده در جایگاه گذشتگان ، و کوچ کننده فردا ، به فرزندى آرزومند چیزى که به دست نمىآید، رونده راهى که به نیستى ختم مىشود، در دنیا هدف بیمارىها، در گرو روزگار، و در تیررس مصائب، گرفتار دنیا، سودا کننده دنیاى فریب کار، وام دار نابودىها، اسیر مرگ، هم سوگند رنجها، هم نشین اندوهها، آماج بلاها، به خاک در افتاده خواهشها، و جانشین گذشتگان است. پس از ستایش پروردگار، همانا گذشت عمر، و چیرگى روزگار، و روى آوردن آخرت، مرا از یاد غیر خودم باز داشته و تمام توجه مرا به آخرت کشانده است، که به خویشتن فکر مىکنم و از غیر خودم روى گردان شدم، که نظرم را از دیگران گرفت، و از پیروى خواهشها باز گرداند، و حقیقت کار مرا نمایاند، و مرا به راهى کشاند که شوخى بر نمىدارد، و به حقیقتى رساند که دروغى در آن راه ندارد. و تو را دیدم که پاره تن من، بلکه همه جان منى، آنگونه که اگر آسیبى به تو رسد به من رسیده است ، و اگر مرگ به سراغ تو آید، زندگى مرا گرفته است ، پس کار تو را کار خود شمردم، و نامهاى براى تو نوشتم، تا تو را در سختىهاى زندگى رهنمون باشد. حال من زنده باشم یا نباشم.
2- مراحل خودسازى
پسرم همانا تو را به ترس از خدا سفارش مىکنم که پیوسته در فرمان او باشى، و دلت را با یاد خدا زنده کنى، و به ریسمان او چنگ زنى، چه وسیلهاى مطمئنتر از رابطه تو با خداست اگر سر رشته آن را در دست گیرى. دلت را با اندرز نیکو زنده کن، هواى نفس را با بى اعتنایى به حرام بمیران، جان را با یقین نیرومند کن، و با نور حکمت روشنائى بخش، و با یاد مرگ آرام کن، به نابودى از او اعتراف گیر، و با بررسى تحولات ناگوار دنیا به او آگاهى بخش، و از دگرگونى روزگار، و زشتىهاى گردش شب و روز او را بترسان، تاریخ گذشتگان را بر او بنما، و آنچه که بر سر پیشینیان آمده است به یادش آور. در دیار و آثار ویران رفتگان گردش کن، و بیندیش که آنها چه کردند از کجا کوچ کرده، و در کجا فرود آمدند از جمع دوستان جدا شده و به دیار غربت سفر کردند، گویا زمانى نمىگذرد که تو هم یکى از آنانى پس جایگاه آینده را آباد کن، آخرت را به دنیا مفروش، و آنچه نمىدانى مگو، و آنچه بر تو لازم نیست بر زبان نیاور، و در جادّهاى که از گمراهى آن مىترسى قدم مگذار، زیرا خوددارى به هنگام سرگردانى و گمراهى، بهتر از سقوط در تباهىهاست .
3- اخلاق اجتماعى
به نیکىها امر کن و خود نیکوکار باش، و با دست و زبان بدیها را انکار کن، و بکوش تا از بدکاران دور باشى، و در راه خدا آنگونه که شایسته است تلاش کن، و هرگز سرزنش ملامتگران تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد.
براى حق در مشکلات و سختىها شنا کن، شناخت خود را در دین به کمال رسان، خود را براى استقامت برابر مشکلات عادت ده، که شکیبایى در راه حق عادتى پسندیده است، در تمام کارها خود را به خدا واگذار، که به پناهگاه مطمئن و نیرومندى رسیدهاى، در دعا با اخلاص پروردگارت را بخوان، که بخشیدن و محروم کردن به دست اوست، و فراوان از خدا درخواست خیر و نیکى داشته باش.
وصیّت مرا بدرستى دریاب، و به سادگى از آن نگذر، زیرا بهترین سخن آن است که سودمند باشد، بدان علمى که سودمند نباشد، فایدهاى نخواهد داشت، و دانشى که سزاوار یاد گیرى نیست سودى ندارد .
4- شتاب در تربیت فرزند
پسرم هنگامى که دیدم سالیانى از من گذشت، و توانایى رو به کاستى رفت، به نوشتن وصیّت براى تو شتاب کردم، و ارزشهاى اخلاقى را براى تو بر شمردم. پیش از آن که أجل فرا رسد،
و رازهاى درونم را به تو منتقل نکرده باشم، و در نظرم کاهشى پدید آید چنانکه در جسمم پدید آمد، و پیش از آن که خواهشها و دگرگونىهاى دنیا به تو هجوم آورند، و پذیرش و اطاعت مشکل گردد، زیرا قلب نوجوان چونان زمین کاشته نشده، آماده پذیرش هر بذرى است که در آن پاشیده شود. پس در تربیت تو شتاب کردم، پیش از آن که دل تو سخت شود، و عقل تو به چیز دیگرى مشغول گردد، تا به استقبال کارهایى بروى که صاحبان تجربه، زحمت آزمون آن را کشیدهاند، و تو را از تلاش و یافتن بىنیاز ساختهاند، و آنچه از تجربیّات آنها نصیب ما شد، به تو هم رسیده، و برخى از تجربیّاتى که بر ما پنهان مانده بود براى شما روشن گردد. پسرم درست است که من به اندازه پیشینیان عمر نکردهام، امّا در کردار آنها نظر افکندم، و در اخبارشان اندیشیدم، و در آثارشان سیر کردم تا آنجا که گویا یکى از آنان شدهام، بلکه با مطالعه تاریخ آنان، گویا از اوّل تا پایان عمرشان با آنان بودهام، پس قسمتهاى روشن و شیرین زندگى آنان را از دوران تیرگى شناختم، و زندگانى سودمند آنان را با دوران زیانبارش شناسایى کردم، سپس از هر چیزى مهم و ارزشمند آن را، و از هر حادثهاى، زیبا و شیرین آن را براى تو برگزیدم، و ناشناختههاى آنان را دور کردم، پس آنگونه که پدرى مهربان نیکىها را براى فرزندش مىپسندد، من نیز بر آن شدم تو را با خوبىها تربیت کنم، زیرا در آغاز زندگى قرار دارى، تازه به روزگار روى آوردهاى، نیّتى سالم و روحى با صفا دارى .
5- روش تربیت فرزند
پس در آغاز تربیت، تصمیم گرفتم تا کتاب خداى توانا و بزرگ را همراه با تفسیر آیات، به تو بیاموزم، و شریعت اسلام و احکام آن از حلال و حرام، به تو تعلیم دهم و به چیز دیگرى نپردازم. امّا از آن ترسیدم که مبادا رأى و هوایى که مردم را دچار اختلاف کرد، و کار را بر آنان شبهه ناک ساخت، به تو نیز هجوم آورد، گر چه آگاه کردن تو را نسبت به این امور خوش نداشتم، امّا آگاه شدن و استوار ماندنت را ترجیح دادم، تا تسلیم هلاکتهاى اجتماعى نگردى، و امیدوارم خداوند تو را در رستگارى پیروز گرداند، و به راه راست هدایت فرماید، بنا بر این وصیّت خود را اینگونه تنظیم کردهام. پسرم بدان آنچه بیشتر از به کار گیرى وصیّتم دوست دارم ترس از خدا، و انجام واجبات، و پیمودن راهى است که پدرانت، و صالحان خاندانت پیمودهاند. زیرا آنان آنگونه که تو در امور خویشتن نظر مىکنى در امور خویش نظر داشتند .
و همانگونه که تو در باره خویشتن مىاندیشى، نسبت به خودشان مىاندیشیدند، و تلاش آنان در این بود که آنچه را شناختند انتخاب کنند، و بر آنچه تکلیف ندارند روى گردانند، و اگر نفس تو از پذیرفتن سرباز زند و خواهد چنانکه آنان دانستند بداند، پس تلاش کن تا درخواستهاى تو از روى درک و آگاهى باشد، نه آن که به شبهات روى آورى و از دشمنىها کمک گیرى. و قبل از پیمودن راه پاکان، از خداوند یارى بجوى، و در راه او با اشتیاق عمل کن تا پیروز شوى، و از هر کارى که تو را به شک و تردید اندازد، یا تسلیم گمراهى کند بپرهیز. و چون یقین کردى دلت روشن و فروتن شد، و اندیشهات گرد آمد و کامل گردید، و ارادهات به یک چیز متمرکز گشت، پس اندیشه کن در آنچه که براى تو تفسیر مىکنم، اگر در این راه آنچه را دوست مىدارى فراهم نشد، و آسودگى فکر و اندیشه نیافتنى، بدان که راهى را که ایمن نیستى مىپیمایى، و در تاریکى ره مىسپارى، زیرا طالب دین نه اشتباه مىکند، و نه در تردید و سرگردانى است، که در چنین حالتى خود دارى بهتر است .
6- ضرورت توجه به معنویّات
پسرم در وصیّت من درست بیندیش، بدان که در اختیار دارنده مرگ همان است که زندگى در دست او، و پدید آورنده موجودات است، همو مىمیراند، و نابود کننده همان است که دوباره زنده مىکند، و آن که بیمار مىکند شفا نیز مىدهد، بدان که دنیا جاودانه نیست، و آنگونه که خدا خواسته است برقرار است، از عطا کردن نعمتها، و انواع آزمایشها، و پاداش دادن در معاد، و یا آنچه را که او خواسته است و تو نمىدانى. اگر در باره جهان، و تحوّلات روزگار مشکلى براى تو پدید آمد آن را به عدم آگاهى ارتباط ده، زیرا تو ابتدا با ناآگاهى متولّد شدى و سپس علوم را فرا گرفتى، و چه بسیار است آنچه را که نمىدانى و خدا مىداند، که اندیشهات سرگردان، و بینش تو در آن راه ندارد، سپس آنها را مىشناسى. پس به قدرتى پناه بر که تو را آفریده، روزى داده، و اعتدال در اندام تو آورده است، بندگى تو فقط براى او باشد، و تنها اشتیاق او را داشته باش، و تنها از او بترس. بدان پسرم هیچ کس چون رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم از خدا آگاهى نداده است، رهبرى او را پذیرا باش، و براى رستگارى، راهنمایى او را بپذیر، همانا من از هیچ اندرزى براى تو کوتاهى نکردم، و تو هر قدر کوشش کنى، و به اصلاح خویش بیندیشى، همانند پدرت نمىتوانى باشى. پسرم اگر خدا شریکى داشت، پیامبران او نیز به سوى تو مىآمدند، و آثار قدرتش را مىدیدى، و کردار و صفاتش را مىشناختى، امّا خدا، خدایى است یگانه، همانگونه که خود توصیف کرد، هیچ کس در مملکت دارى او نزاعى ندارد، نابود شدنى نیست، و همواره بوده است،
اوّل هر چیزى است که آغاز ندارد، و آخر هر چیزى که پایان نخواهد داشت، برتر از آن است که قدرت پروردگارى او را فکر و اندیشه درک کند. حال که این حقیقت را دریافتى، در عمل بکوش آن چنانکه همانند تو سزاوار است بکوشد، که منزلت آن اندک، و توانایىاش ضعیف، و ناتوانىاش بسیار، و اطاعت خدا را مشتاق، و از عذابش ترسان، و از خشم او گریزان است، زیرا خدا تو را جز به نیکوکارى فرمان نداده، و جز از زشتىها نهى نفرموده است .
7- ضرورت آخرت گرایى
اى پسرم من تو را از دنیا و تحوّلات گوناگونش، و نابودى و دست به دست گردیدنش آگاه کردم، و از آخرت و آنچه براى انسانها در آنجا فراهم است اطّلاع دادم، و براى هر دو مثالها زدم، تا پند پذیرى، و راه و رسم زندگى بیاموزى، همانا داستان آن کس که دنیا را آزمود، چونان مسافرانى است که در سر منزلى بى آب و علف و دشوار اقامت دارند و قصد کوچ کردن به سرزمینى را دارند که در آنجا آسایش و رفاه فراهم است. پس مشکلات راه را تحمّل مىکنند، و جدایى دوستان را مىپذیرند، و سختى سفر، و ناگوارى غذا را با جان و دل قبول مىکنند، تا به جایگاه وسیع، و منزلگاه أمن، با آرامش قدم بگذارند، و از تمام سختىهاى طول سفر احساس ناراحتى ندارند، و هزینههاى مصرف شده را غرامت نمىشمارند، و هیچ چیز براى آنان دوست داشتنى نیست جز آن که به منزل أمن، و محل آرامش برسند. امّا داستان دنیا پرستان همانند گروهى است که از جایگاهى پر از نعمتها مىخواهند به سرزمین خشک و بى آب و علف کوچ کنند، پس در نظر آنان چیزى ناراحت کنندهتر از این نیست که از جایگاه خود جدا مىشوند، و ناراحتىها را باید تحمّل کنند .
8- معیارهاى روابط اجتماعى
اى پسرم نفس خود را میزان میان خود و دیگران قرار ده، پس آنچه را که براى خود دوست دارى براى دیگران نیز دوست بدار، و آنچه را که براى خود نمىپسندى، براى دیگران مپسند، ستم روا مدار، آنگونه که دوست ندارى به تو ستم شود، نیکوکار باش، آنگونه که دوست دارى به تو نیکى کنند، و آنچه را که براى دیگران زشت مىدارى براى خود نیز زشت بشمار، و چیزى را براى مردم رضایت بده که براى خود مىپسندى، آنچه نمىدانى نگو، گر چه آنچه را مىدانى اندک است، آنچه را دوست ندارى به تو نسبت دهند، در باره دیگران مگو، بدان که خود بزرگ بینى و غرور، مخالف راستى، و آفت عقل است، نهایت کوشش را در زندگى داشته باش، و در فکر ذخیره سازى براى دیگران مباش، آنگاه که به راه راست هدایت شدى، در برابر پروردگارت از هر فروتنى خاضعتر باش .
9- تلاش در جمع آورى زاد و توشه
بدان راهى پر مشقّت و بس طولانى در پیش روى دارى، و در این راه بدون کوشش بایسته، و تلاش فراوان، و اندازه گیرى زاد و توشه، و سبک کردن بار گناه، موفّق نخواهى بود، بیش از تحمّل خود بار مسئولیّتها بر دوش منه، که سنگینى آن براى تو عذاب آور است. اگر مستمندى را دیدى که توشهات را تا قیامت مىبرد، و فردا که به آن نیاز دارى به تو باز مىگرداند، کمک او را غنیمت بشمار، و زاد و توشه را بر دوش او بگذار، و اگر قدرت مالى دارى بیشتر انفاق کن، و همراه او بفرست، زیرا ممکن است روزى در رستاخیز در جستجوى چنین فردى باشى و او را نیابى. به هنگام بىنیازى، اگر کسى از تو وام خواهد، غنیمت بشمار، تا در روز سختى و تنگدستى به تو باز گرداند، بدان که در پیش روى تو، گردنههاى صعب العبورى وجود دارد، که حال سبکباران به مراتب بهتر از سنگین باران است، و آن که کند رود حالش بدتر از شتاب گیرنده مىباشد، و سرانجام حرکت، بهشت و یا دوزخ خواهد بود، پس براى خویش قبل از رسیدن به آخرت وسائلى مهیّا ساز، و جایگاه خود را پیش از آمدنت آماده کن، زیرا پس از مرگ، عذرى پذیرفته نمىشود، و راه باز گشتى وجود ندارد .
10- نشانههاى رحمت الهى
بدان ، خدایى که گنجهاى آسمان و زمین در دست اوست، به تو اجازه درخواست داده ، و اجابت آن را به عهده گرفته است. تو را فرمان داده که از او بخواهى تا عطا کند، درخواست رحمت کنى تا ببخشاید ، و خداوند بین تو و خودش کسى را قرار نداده تا حجاب و فاصله ایجاد کند، و تو را مجبور نساخته که به شفیع و واسطهاى پناه ببرى ، و در صورت ارتکاب گناه در توبه را مسدود نکرده است ، در کیفر تو شتاب نداشته ، و در توبه و بازگشت، بر تو عیب نگرفته است ، در آنجا که رسوایى سزاوار توست، رسوا نساخته ، و براى بازگشت به خویش شرائط سنگینى مطرح نکرده است ، در گناهان تو را به محاکمه نکشیده، و از رحمت خویش نا امیدت نکرده ، بلکه بازگشت تو را از گناهان نیکى شمرده است . هر گناه تو را یکى ، و هر نیکى تو را ده به حساب آورده ، و راه بازگشت و توبه را به روى تو گشوده است . هر گاه او را بخوانى ، ندایت را مىشنود، و چون با او راز دل گویى راز تو را مىداند ، پس حاجت خود را با او بگوى، و آنچه در دل دارى نزد او باز گوى ، غم و اندوه خود را در پیشگاه او مطرح کن ، تا غمهاى تو را بر طرف کند و در مشکلات تو را یارى رساند .
11- شرائط اجابت دعا
و از گنجینههاى رحمت او چیزهایى را درخواست کن که جز او کسى نمىتواند عطا کند ، مانند ، عمر بیشتر ، تندرستى بدن ، و گشایش در روزى . سپس خداوند کلیدهاى گنجینههاى خود را در دست تو قرار داده که به تو اجازه دعا کردن داد ، پس هر گاه اراده کردى مىتوانى با دعا ، درهاى نعمت خدا را بگشایى ، تا باران رحمت الهى بر تو ببارد . هرگز از تأخیر اجابت دعا نا امید مباش ، زیرا بخشش الهى باندازه نیّت است ، گاه، در اجابت دعا تأخیر مىشود تا پاداش درخواست کننده بیشتر و جزاى آرزومند کاملتر شود ، گاهى درخواست مىکنى امّا پاسخ داده نمىشود، زیرا بهتر از آنچه خواستى به زودى یا در وقت مشخّص ، به تو خواهد بخشید ، یا به جهت اعطاء بهتر از آنچه خواستى ، دعا به اجابت نمىرسد ، زیرا چه بسا خواستههایى دارى که اگر داده شود مایه هلاکت دین تو خواهد بود ، پس خواستههاى تو به گونهاى باشد که جمال و زیبایى تو را تأمین ، و رنج و سختى را از تو دور کند ، پس نه مال دنیا براى تو پایدار ، و نه تو براى مال دنیا باقى خواهى ماند .
12- ضرورت یاد مرگ
پسرم ، بدان تو براى آخرت آفریده شدى، نه دنیا ، براى رفتن از دنیا، نه پایدار ماندن در آن ، براى مرگ، نه زندگى جاودانه در دنیا، که هر لحظه ممکن است از دنیا کوچ کنى ، و به آخرت در آیى . و تو شکار مرگى هستى که فرار کننده آن نجاتى ندارد، و هر که را بجوید به آن مىرسد، و سرانجام او را مىگیرد. پس، از مرگ بترس نکند زمانى سراغ تو را گیرد که در حال گناه یا در انتظار توبه کردن باشى و مرگ مهلت ندهد و بین تو و توبه فاصله اندازد، که در این حال خود را تباه کردهاى. پسرم فراوان بیاد مرگ باش، و به یاد آنچه که به سوى آن مىروى، و پس از مرگ در آن قرار مىگیرى. تا هنگام ملاقات با مرگ از هر نظر آماده باش، نیروى خود را افزون، و کمر همّت را بسته نگهدار که ناگهان نیاید و تو را مغلوب سازد. مبادا دلبستگى فراوان دنیا پرستان، و تهاجم حریصانه آنان به دنیا، تو را مغرور کند، چرا که خداوند تو را از حالات دنیا آگاه کرده، و دنیا نیز از وضع خود تو را خبر داده، و از زشتىهاى روزگار پرده برداشته است .
13- شناخت دنیا پرستان
همانا دنیا پرستان چونان سگهاى درنده، عو عو کنان، براى دریدن صید در شتابند، برخى به برخى دیگر هجوم آورند، و نیرومندشان، ناتوان را مىخورد، و بزرگترها کوچکترها را. و یا چونان شترانى هستند که برخى از آنها پاى بسته، و برخى دیگر در بیابان رها شده، که راه گم کرده و در جادّههاى نامعلومى در حرکتند، و در وادى پر از آفتها، و در شنزارى که حرکت با کندى صورت مىگیرد گرفتارند، نه چوپانى دارند که به کارشان برسد، و نه چرانندهاى که به چراگاهشان ببرد.
دنیا آنها را به راه کورى کشاند. و دیدگانشان را از چراغ هدایت بپوشاند، در بیراهه سرگردان، و در نعمتها غرق شدهاند ، که نعمتها را پروردگار خود قرار دادند. هم دنیا آنها را به بازى گرفته، و هم آنها با دنیا به بازى پرداخته، و آخرت را فراموش کردهاند. اندکى مهلت ده، بزودى تاریکى بر طرف مىشود، گویا مسافران به منزل رسیدهاند، و آن کس که شتاب کند به کاروان خواهد رسید.
پسرم بدان آن کس که مرکبش شب و روز آماده است همواره در حرکت خواهد بود، هر چند خود را ساکن پندارد، و همواره راه مىپیماید هر چند در جاى خود ایستاده و راحت باشد .
14- ضرورت واقع نگرى در زندگى (ارزشهاى گوناگون اخلاقى)
به یقین بدان که تو به همه آرزوهاى خود نخواهى رسید، و تا زمان مرگ بیشتر زندگى نخواهى کرد، و بر راه کسى مىروى که پیش از تو مىرفت ، پس در به دست آوردن دنیا آرام باش، و در مصرف آنچه به دست آوردى نیکو عمل کن، زیرا چه بسا تلاش بى اندازه براى دنیا که به تاراج رفتن اموال کشانده شد. پس هر تلاشگرى به روزى دلخواه نخواهد رسید، و هر مدارا کنندهاى محروم نخواهد شد. نفس خود را از هر گونه پستى باز دار، هر چند تو را به اهدافت رساند، زیرا نمىتوانى به اندازه آبرویى که از دست مىدهى بهایى به دست آورى.
برده دیگرى مباش ، که خدا تو را آزاد آفرید، آن نیک که جز با شر به دست نیاید نیکى نیست ، و آن راحتى که با سختىهاى فراوان به دست آید ، آسایش نخواهد بود. بپرهیز از آن که مرکب طمع ورزى تو را به سوى هلاکت به پیش راند ، و اگر توانستى که بین تو و خدا صاحب نعمتى قرار نگیرد ، چنین باش، زیرا تو، روزى خود را دریافت مىکنى، و سهم خود بر مىدارى، و مقدار اندکى که از طرف خداى سبحان به دست مىآورى، بزرگ و گرامىتر از (مال) فراوانى است که از دست بندگان دریافت مىدارى ، گرچه همه از طرف خداست. آنچه با سکوت از دست مىدهى آسانتر از آن است که با سخن از دست برود ، چرا که نگهدارى آنچه در مشک است با محکم بستن دهانه آن امکان پذیر است، و نگهدارى آنچه که در دست دارى، پیش من بهتر است از آن که چیزى از دیگران بخواهى، و تلخى نا امیدى بهتر از درخواست کردن از مردم است.
شغل همراه با پاکدامنى، بهتر از ثروت فراوانى است که با گناهان به دست آید، مرد براى پنهان نگاه داشتن اسرار خویش سزاوارتر است، چه بسا تلاش کنندهاى که به زیان خود مىکوشد، هر کس پر حرفى کند یاوه مىگوید، و آن کس که بیندیشد آگاهى یابد، با نیکان نزدیک شو و از آنان باش، و با بدان دور شو و از آنان دورى کن.
بدترین غذاها، لقمه حرام، و بدترین ستمها، ستمکارى به ناتوان است. جایى که مدارا کردن درشتى به حساب آید به جاى مدارا درشتى کن، چه بسا که دارو بر درد افزاید ، و بیمارى، درمان باشد، و چه بسا آن کس که اهل اندرز نیست، اندرز دهد، و نصیحت کننده دغل کار باشد.
هرگز بر آرزوها تکیه نکن که سرمایه احمقان است، و حفظ عقل ، پند گرفتن از تجربههاست ، و بهترین تجربه آن که تو را پند آموزد. پیش از آن که فرصت از دست برود ، و اندوه ببار آورد ، از فرصتها استفاده کن .
هر تلاشگرى به خواستههاى خود نرسد ، و هر پنهان شدهاى باز نمىگردد . از نمونههاى تباهى، نابود کردن زاد و توشه آخرت است. هر کارى پایانى دارد، و به زودى آنچه براى تو مقدّر گردیده خواهد رسید. هر بازرگانى خویش را به مخاطره افکند. چه بسا اندکى که از فراوانى بهتر است نه در یارى دادن انسان پست چیزى وجود دارد و نه در دوستى با دوست متّهم ، حال که روزگار در اختیار تو است آسان گیر، و براى آن که بیشتر به دست آورى خطر نکن. از سوار شدن بر مرکب ستیزه جویى بپرهیز .
15- حقوق دوستان
چون برادرت از تو جدا گردد، تو پیوند دوستى را بر قرار کن، اگر روى برگرداند تو مهربانى کن، و چون بخل ورزد تو بخشنده باش، هنگامى که دورى مىگزیند تو نزدیک شو، و چون سخت مىگیرد تو آسان گیر، و به هنگام گناهش عذر او بپذیر، چنان که گویا بنده او مىباشى، و او صاحب نعمت تو مىباشد. مبادا دستورات یاد شده را با غیر دوستانت انجام دهى، یا با انسانهایى که سزاوار آن نیستند بجا آورى، دشمن دوست خود را دوست مگیر تا با دوست دشمنى نکنى.
در پند دادن دوست بکوش، خوب باشد یا بد، و خشم را فرو خور که من جرعهاى شیرینتر از آن ننوشیدم، و پایانى گواراتر از آن ندیدهام.
با آن کس که با تو درشتى کرده، نرم باش که امید است به زودى در برابر تو نرم شود، با دشمن خود با بخشش رفتار کن ، زیرا سرانجام شیرین دو پیروزى است (انتقام گرفتن یا بخشیدن) اگر خواستى از برادرت جدا شوى، جایى براى دوستى باقى گذار، تا اگر روزى خواست به سوى تو باز گردد بتواند ، کسى که به تو گمان نیک برد او را تصدیق کن، و هرگز حق برادرت را به اعتماد دوستى که با او دارى ضایع نکن، زیرا آن کس که حقّش را ضایع مىکنى با تو برادر نخواهد بود، و افراد خانوادهات بد بختترین مردم نسبت به تو نباشند، و به کسى که به تو علاقهاى ندارد دل مبند، مبادا برادرت براى قطع پیوند دوستى، دلیلى محکمتر از برقرارى پیوند با تو داشته باشد، و یا در بدى کردن، بهانهاى قوىتر از نیکى کردن تو بیاورد، ستمکارى کسى که بر تو ستم مىکند در دیدهات بزرگ جلوه نکند، چه او به زیان خود، و سود تو کوشش دارد، و سزاى آن کس که تو را شاد مىکند بدى کردن نیست .
16- ارزشهاى اخلاقى
پسرم بدان که روزى دو قسم است، یکى آن که تو آن را مىجویى، و دیگر آن که او تو را مىجوید، و اگر تو به سوى آن نروى، خود به سوى تو خواهد آمد، چه زشت است فروتنى به هنگام نیاز، و ستمکارى به هنگام بىنیازى همانا سهم تو از دنیا آن اندازه خواهد بود که با آن سراى آخرت را اصلاح کنى، اگر براى چیزى که از دست دادى ناراحت مىشوى ، پس براى هر چیزى که به دست تو نرسیده نیز نگران باش.
با آنچه در گذشته دیده یا شنیدهاى، براى آنچه که هنوز نیامده، استدلال کن، زیرا تحوّلات و امور زندگى همانند یکدیگرند، از کسانى مباش که اندرز سودشان ندهد، مگر با آزردن فراوان، زیرا عاقل با اندرز و آداب پند گیرد، و حیوانات با زدن .
غم و اندوه را با نیروى صبر و نیکویى یقین از خود دور ساز. کسى که میانه روى را ترک کند از راه حق منحرف مىگردد، یار و همنشین، چونان خویشاوند است.
دوست آن است که در نهان آیین دوستى را رعایت کند. هوا پرستى همانند کورى است. چه بسا دور که از نزدیک نزدیکتر، و چه بسا نزدیک که از دور دورتر است، انسان تنها، کسى است که دوستى ندارد، کسى که از حق تجاوز کند، زندگى بر او تنگ مىگردد، هر کس قدر و منزلت خویش بداند حرمتش باقى است، استوارترین وسیلهاى که مىتوانى به آن چنگ زنى، رشتهاى است که بین تو و خداى تو قرار دارد.
کسى که به کار تو اهتمام نمىورزد دشمن توست. گاهى نا امیدى، خود رسیدن به هدف است، آنجا که طمع ورزى هلاکت باشد. چنان نیست که هر عیبى آشکار، و هر فرصتى دست یافتنى باشد، چه بسا که بینا به خطا مىرود و کور به مقصد رسد .
بدىها را به تأخیر انداز، زیرا هر وقت بخواهى مىتوانى انجام دهى. بریدن از جاهل، پیوستن به عاقل است، کسى که از نیرنگبازى روزگار ایمن باشد به او خیانت خواهد کرد ، و کسى که روزگار فانى را بزرگ بشمارد، او را خوار خواهد کرد.
چنین نیست که هر تیر اندازى به هدف بزند، هر گاه اندیشه سلطان تغییر کند، زمانه دگرگون شود. پیش از حرکت، از همسفر بپرس، و پیش از خریدن منزل همسایه را بشناس.
از سخنان بى ارزش و خنده آور بپرهیز، گر چه آن را از دیگرى نقل کرده باشى.
17- جایگاه زن و فرهنگ پرهیز
در امور سیاسى کشور از مشورت با زنان بپرهیز، که رأى آنان زود سست مىشود، و تصمیم آنان ناپایدار است. در پرده حجاب نگاهشان دار، تا نامحرمان را ننگرند، زیرا که سختگیرى در پوشش، عامل سلامت و استوارى آنان است. بیرون رفتن زنان بدتر از آن نیست که افراد غیر صالح را در میانشان آورى، و اگر بتوانى به گونهاى زندگى کنى که غیر تو را نشناسند چنین کن.
کارى که برتر از توانایى زن است به او وامگذار، که زن گل بهارى است، نه پهلوانى سخت کوش، مبادا در گرامى داشتن زن زیاده روى کنى که او را به طمع ورزى کشانده براى دیگران به ناروا شفاعت کند.
بپرهیز از غیرت نشان دادن بیجا که درستکار را به بیمار دلى، و پاکدامن را به بدگمانى رساند کار هر کدام از خدمتکارانت را معیّن کن که او را در برابر آن کار مسئول بدانى ، که تقسیم درست کار سبب مىشود کارها را به یکدیگر وا نگذارند، و در خدمت سستى نکنند .
خویشاوندانت را گرامى دار، زیرا آنها پر و بال تو مىباشند، که با آن پرواز مىکنى، و ریشه تو هستند که به آنها باز مىگردى ، و دست نیرومند تو مىباشند که با آن حمله مىکنى.
دین و دنیاى تو را به خدا مىسپارم، و بهترین خواسته الهى را در آینده و هم اکنون، در دنیا و آخرت، براى تو مىخواهم، با درود[2] .
- وصیتهاى علی (ع) در آخرین لحظات به اهل بیت ایشان :
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
این آن چیزى است که على بن ابى طالب وصیت مى کند. على به وحدانیت و یگانگى خدا شهادت مى دهد، و اقرار مى کند که محمد بنده و پیغمبر خداست، خدا او را فرستاد تا مردم را هدایت کند و دین خود را بر ادیان دیگر غالب گرداند ولو کافران کراهت داشته باشند. همانا نماز، عبادت، حیات و ممات من از خدا و براى خداست، شریکى براى او نیست من به این دستور امر شده ام و تسلیم خداوند هستم. اى پسرم حسن! تو و همه فرزندان و اهل بیتم و هر کس را که این نامه به او برسد به امور زیر توصیه و سفارش مى کنم:
1. هرگز تقواى الهى را از یاد نبرید، کوشش کنید تا دم مرگ بر دین خدا باقى بمانید.
2. همه با هم به ریسمان خدا چنگ بزنید و بر اساس ایمان به خدا متحد باشید و از هم جدا نشوید، همانا از پیغمبر خدا شنیدم که مى فرمود: اصلاحِ میان مردم از نماز و روزه دائم افضل است و چیزى که دین را محو و نابود مى کند فساد و اختلاف است ولاحَولَ ولاقُوَّة إلّابِاللَّهِ العلیّ العظیم.
3. «ارحام و خویشاوندان» را از یاد نبرید، صله رحم کنید که صله رحم حساب انسان را نزد خدا آسان مى کند.
4. خدا را، خدا را! درباره «یتیمان»، مبادا گرسنه و بى سرپرست بمانند.
5. خدا را، خدا را! درباره «همسایگان» خوشرفتارى کنید، پیغمبر آن قدر در مورد همسایه سفارش کرد که ما گمان کردیم مى خواهد آنها را در ارث شریک کند.
6. از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «قرآن»، نکند دیگران در عمل به قرآن بر شما پیشى گیرند!
7. از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «نماز» چرا که نماز ستون دین شماست.
8. از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «کعبه» خانه پروردگارتان، مبادا حج تعطیل شود که اگر کعبه خالى بماند و حج متروک شود مهلت داده نخواهید شد و مغلوب دشمنان خواهید شد.
9. از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره ماه «رمضان» که روزه آن ماه سپرى است براى آتش جهنم.
10. از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «جهاد در راه خدا» از مال و جان خود در این راه کوتاهى نکنید.
11. از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «زکات مال» که زکات، آتشِ خشمِ الهى را خاموش مى کند.
12. از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «امت پیامبرتان» مبادا مورد ستم قرار گیرند.
13. از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «صحابه و یاران پیغمبرتان» زیرا رسول خدا درباره آنان سفارش کرده است.
14. از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «فقرا و تهیدستان» آنها را در زندگى خود شریک کنید.
15. از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «بردگان و کنیزان» که آخرین سفارش پیامبر صلی الله علیه و آله درباره اینها بود. على علیه السلام مجدداً سفارش نماز را کرد و فرمود: کارى که رضاى خدا در آن است در انجام آن بکوشید.
16. با مردم به خوشى و نیکى رفتار کنید همان طورى که قرآن دستور داده است و به ملامت مردم ترتیب اثر ندهید.
17. امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید، نتیجه ترک آن این است که بدان و ناپاکان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند کرد، آن گاه هر چه نیکان شما دعا کنند دعاى آنها مستجاب نخواهد شد.
18. بر شما باد که بر روابط دوستانه میان خود بیافزایید، به یکدیگر نیکى کنید از کناره گیرى از یکدیگر و قطع ارتباط و تفرقه و تشتت بپرهیزید.
19. کارهاى خیر را به مدد یکدیگر و اجتماعاً انجام دهید و از همکارى در مورد گناهان و چیزهایى که موجب کدورت و دشمنى مى شود بپرهیزید: «تعاونوا على البرّ والتقوى.. .
20. از خدا بترسید که کیفر خدا شدید است: «واتقوااللَّهَ إنّ اللَّهَ شَدیدُالعِقاب .
خداوند نگهدار شما خاندان باشد و حقوق پیغمبرش را در حق شما حفظ فرماید، اکنون با شما وداع مى کنم و شما را به خداى بزرگ مى سپارم و سلام و رحمتش را بر شما مى خوانم..
در آخر این وصیت در کافى آمده است که پس از پایان وصیت حضرت پیوسته مى گفت: «لاإله إلاّاللَّه» تا وقتى که روح مقدسش به ملکوت اعلى پیوست .[3]
[1] - منظورآیه 8 مبارکه سوره هل اتیکه قبلا ذکر شد وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا [٧٦:٨]
و به [پاس] دوستى [خدا]، بینوا و یتیم و اسیر را خوراک مىدادند.
[2] - کتاب نهج البلا غه نامه 31 وصیت به امام حسن مجتبی (ع)
[3] - وب سایت دانشنامه اسلامی موسسه تحقیقات و معارف اهل بیت علیه سلام